آزمايش و امتحان انسان در قرآن

آزمايش و امتحان انسان در قرآن0%

آزمايش و امتحان انسان در قرآن نویسنده:
گروه: علوم قرآنی
صفحات: 124

آزمايش و امتحان انسان در قرآن

نویسنده: سيد جعفر موسوى نسب
گروه:

صفحات: 124
مشاهدات: 41526
دانلود: 4019

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 124 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 41526 / دانلود: 4019
اندازه اندازه اندازه
آزمايش و امتحان انسان در قرآن

آزمايش و امتحان انسان در قرآن

نویسنده:
فارسی

ابتلا عامل شناخت و ظهور هويت واقعى افراد

مهمترين فلسفه و حكمت ابتلاء از ديدگاه قرآن كريم ، شناسائى چهره واقعى افراد به معناى ظهور صلاحيت ها و استعدادهاى آنان و طهارت و خباثت نفس انسان است .

برجستگى ها و كرامت هاى روحى انسان در شرائط دشوار ابتلاء خود را نشان مى دهد و همچنين ارزشهاى اخلاقى با وجود شرايط سخت و تنگناها معناى خود را مى يابد اگر انسان گرفتار مشكلات نگردد و تلخى مصيبت و فقر و بيمارى را نچشد مفهوم نعمت و سلامتى و دارائى را درك نخواهد كرد هم چنين تا انسان از نظر روانى در شرائط خاص روحى قرار نگيرد، ارزشهاى معنوى براى او پنهان مى ماند، عامل ابتلاء هم مفاهيم اخلاقى را معنا مى دهد و هم پرده هاى گمراه كننده را و تظاهر را از چهره واقعى افراد بر مى داد و انسان را آنگونه كه هست نشان مى دهد. اگر ابتلا و آزمودن انسان ها در كار نباشد و شرائط ويژه ابتلا آنان را ره گيرى ننمايد هرگز فضيلتها و معيارهاى كمال شناخته نخواهد شد و مفاهيمى چون : صداقت ، اخلاص ، صبر و امثال آن معناى ارزشى نخواهد داشت . بنابراين شرائط ابتلا است كه انسان را مى سازد و اوصاف و فضيلتهاى اخلاقى در سايه آن معناى واقعى خود را مى يابد و شناخته مى شود والا ابعاد وجودى انسان ناشناخته و مخفى خواهد ماند.

قرآن كريم اين حقيقت را در آيات متعددى ، متذكر شده است كه ذيلا به چند نمونه اشاره مى شود:

۱. و لنبلونكم حتى نعلم المجهدين منكم و الصبرين و نبلوا اءخباركم (۳۳) يعنى

_________________________

۳۳- محمد / ۳۱.

۲۱

 حتما شماها را با پديد آوردن حوادث تلخ مثل جنگ و ديگر پيشامدها ناگوار، مبتلا مى كنيم تا بدين وسيله مجاهدين واقعى و صابرين ، از مومنين و مجاهدين ادعاى دروغين ، متمايز گردند و چهره واقعى مومنين حقيقى و افراد منافق و ضعيف الايمان آشكارا گردد. وگرنه خدا مى فرمايد: قل اءتعلمون الله بدينكم والله يعلم ما فى السموت و ما فى الاءرض و الله بكل شى ء عليم (۳۴)

منظور از (حتى نعلم) نيز اين نيست كه خداوند با هدف آگاهى از حال شما، شما را امتحان مى كند زيرا خداوند عالم به سر و علن انسانها است و در آيه ديگر اشاره شده است : قل اءتعلمون الله بدينكم والله يعلم ما فى السموت و ما فى الاءرض والله بكل شى ء عليم (۳۵)

بلكه منظور اين است كه صداقت شماها را در ميدان عمل در شرائط ابتلاء نشان بدهيم تا پرده هاى ريا و تظاهر كنار گذاشته شود و شخصيت واقعى افراد برملا شود.

جمله اخير اين آيه كه مى فرمايد: (و نبلوا خباركم) و همچنين آيات قبل از آن (۲۹ - ۳۰) اين معنا را به روشنى بيان كرده است مى فرمايد: اءم حسب الذين فى قلوبهم مرض اءن لن يخرج الله اءضغنهم ولو نشاء لاءرينكهم فلعرفتهم بسيمهم و لتعرفنهم فى لحن القول و الله يعلم اءعملكم (۳۶)

تذكر اصلى اين آيات متوجه منافقين است كه چرا خود را فريب مى دهيد و بر خلاف آنچه مى گوييد و بروز مى دهيد، اعتقاد داريد گمان نكنيد كه اين دوگانگى و نفاق شما بر ما پوشيده است

_________________________

۳۴- حجرات / ۱۶.

۳۵- حجرات / ۱۶.

۳۶- سوره محمد آيه ۲۹.

۲۲

خداوند حقيقت شما را مى داند و پيامبر و مومنين نيز شما را خوب مى شناسند و اگر بخواهيم حقيقت شما را برملا كنم و چهره شما را افشا مى نمايم بعد مى فرمايد كه سنت ما اين است كه و لنبلونكم حتى نعلم ... (۳۷)

۲. مى فرمايد: وليبتلى الله ما فى صدوركم و ليمحص ما فى قلوبكم و الله عليم بذات الصدور (۳۸) در اين آيه نيز مشابه آنچه در آيه ۳۱ سوره محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) ذكر شد، فلسفه ابتلا را پالايش درونى و پاكى قلوب بيان كرده است و خداوند را عالم به اسرار درونى انسان معرفى كرده است تا اين توهم پديد نيايد كه ابتلاء الهى براى كشف حقيقت است . و اين آيه هوشدارى است به آن دسته از منافقين متظاهر به ايمان كه از رفتن به جبهه جنگ و جهاد شانه خالى كردند و با بهانه گيرى بر خلاف آنچه در دل داشتند و بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) اظهار مى نمودند - يخفون فى اءنفسهم ما لا يبدون لك (۳۹) - يعنى حقيقت امر را پنهان مى كردند و آن ترس از مرگ و كشته شدن و عدم اعتقاد آنان به ارزش ‍ شهادت و وعده الهى بود.

خداوند براى اين كه آن خبث باطنى و تفكر شيطانى آنان را افشا كند اين آيات را نازل كرد كه تكليف جهاد و جنگ با كفار، ابتلا و آزمايش الهى بود تا هويت باطنى و اسرار درونى افراد را بنمايش گذارد.

۳. در آغاز سوره عنكبوت ضمن اين كه اصل امتحان را به عنوان يك سنت ثابت عام الهى اعلام مى كند فلسفه ابتلا را نيز بيان مى كند مى فرمايد:

_________________________

۳۷- سوره محمد آيه ۳۱.

۳۸- آل عمران / ۱۵۴.

۳۹- آل عمران / ۱۵۴.

۲۳

اءحسبت الناس اءن يتركوا اءن يقولوا ءامنا و هم لا يفتنون و لقد فتنا الذين من قبلهم فليعلمن الله الذين صدقوا و ليعلمن الكذبين (۴۰) جمله اخير در آيه ، فلسفه سنت ابتلا را، پالايش افراد كاذب و جدائى صف مومنين از منافقين ، اعلام كرده است زيرا براى اينكه ميزان صدق و اخلاق افراد و يا كذب و نفاق آنان آشكارا گردد راهى وجود ندارد جز اين كه افراد در آزمون ابتلا محك بخورند.

بنابراين از نظر قرآن فلسفه ابتلا انسانها، ظهور شخصيت حقيقى افراد، است ابتلا آئينه است كه قوت و ضعف انسان را به طور كامل نشان مى دهد اگر محك ابتلا در كار نباشد هرگز نه استعدادهاى عظيم نهفته در انسان شكوفا مى شود و نه اوصاف كريمه و خصلت هاى رزيله شناخته مى شود. نه هيچ كس به ظرفيت و ابعاد وجودى خود و ديگران پى مى برد و نه فضائل و كمالات انسانى شناخته مى شود سنت ابتلا است كه هم استعدادهاى بالقوه افراد را به فعليت مى رساند و هم در پرتو آن طهارت روحى و شخصيت باطنى افراد صالح ، هديه مى شود، و هم آلودگى روحى و شخصيت باطنى افراد معلوم مى گردد زيرا هر جا كه محك ابتلا و تجربه بميان آيد ميزان براى سنجش افراد قرار مى گيرد.

انسان موجود ناشناخته

اهميت موضوع ابتلا و نقش آن در بروز استعدادها و آشكار شدن حقايق نهفته در انسان ، وقتى روشن مى شود كه ما به ابعاد مختلف و بسيار پيچيده نفس ، توجه كافى داشته باشيم .

خداوند متعال نفس انسانى را به طور پيچيده و عجيب آفريده است كه خود انسان نيز نوعا نسبت به ابعاد و شئون مختلف آن آگاهى كامل ندارند.

_________________________

۴۰- عنكبوت / ۲.

۲۴

و اين نفس ، توجه كافى داشته باشيم .

خداوند متعال نفس انسانى را به طور پيچيده و عجيب آفريده است كه خود انسان نيز نوعا نسبت به ابعاد و شئون مختلف آن آگاهى كامل ندارند. و اين ابعاد و شئون نفس كه همان روح و حقيقت انسان و شخصيت واقعى او وابسته به او است ، به حدى وسيع و عجيب است كه در گستره همه هستى مطرح است و نمى شود تعريف كامل و جامعى از آن ارائه داد! قرآن مى فرمايد: ممكن است شماها نسبت به بعضى حقايق شؤ نات نفس ، آگاهى بيابيد و اين را به عنوان اسرار تلقى كنيد اما نسبت به بحقائق ديگر نفس كه خارج از انديشه شما است و از آن بى اطلاع هستيد، فقط من آگاه هستم و شما آن را نمى دانيد و آن مرتبه ((اخفى)) نفس است - فانه يعلم السر و اءخفى (۴۱) كلمه ((سر)) در مقابل ((علن)) است و مراد از آن افكار و نيات و امور پنهان و پوشيده از ديگران است . اما مراد از ((اخفى)) آن حقايق نهفته است كه خارج از حيطه توجه خود انسان است و از نظر طبقه بندى فراتر از ((سر)) مى باشد. زيرا چنانكه اشاره شد، حقيقت نفس ‍ انسان داراى مراتب و بطون مختلف است بگونه اى كه حتى خود او نيز از پيچيدى و وسعت استعدادهاى آن نا آگاه است و بعض مراتب آن بر او مخفى است .

بلحاظ همين ، افرادى كه در ظاهر اهل ايمان و عبادت و تعجّهد مى باشند اما در باطن امر و مرتبه ((اخفى)) نفس . اهل نفاق و در زمره اصحاب الجحيم قرار دارند و در شرائط ابتلا آن نفاق پنهانى او آشكار و جوهر خود را نشان مى دهد.

_________________________

۴۱- طه آيه ، ۷.

۲۵

بنابراين نقش افشاگرى و پالايش كننده سنت ابتلا در اين است كه آن حقايق ((اخفى)) و لايه هاى زيرين مراتب نفس را آشكار مى كند تا عناصر متظاهرى ، مثل شيطان را كه بيش از ششصد سال ، تظاهر به عبوديت و بندگى مى كرد، رسوا نمايد و روح تمرد و. استكبارى او را كه در مرتبه ((اخفى)) بدور از قلمرو ديد ديگران و حتى خود او. پناه شده بود، بر ملا سازد. و اين از ويژگى هاى سنت ابتلا است كه انسان را بطور عريان بصحنه مى كشاند و چگونگى شخصيت باطنى او را آشكار مى سازد، ابتلاء در انسان طوفان به پا مى كند و كمتر كسى است كه نلرزد و نلغزد قرآن مى فرمايد: حتى كسانى كه مدعى سبقت در اسلام و ايمان بودند و در كنار پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) از دين خدا حمايت مى كردند در اثر زلزله ابتلا الهى در جريان احزاب ، چنان به تكان آمده بودند كه حتى نسبتا به نصرت الهى و اعتقادات خود به ترديد افتاده بودند - و اذ ذاغت الاءبصر و بلغت القلوب الحناجر و تظنون بالله الظنونا (۴۲) يعنى شدت ابتلا وقتيكه سخت باشد بعضى انسانهاى مومن را نيز حتى نسبت به خدا و مبانى اعتقادى خود، دچار تزلزل مى كند آنوقت معلوم مى شود كه حقيقت ايمان در قلب و جان او ريشه نداشته است .

اين واقعيت ناشى از عكس العمل طبيعى انسان در وضعيت حاد و بحرانى است و بسيار اندك مى باشند افرادى كه در اثر قوت ايمان ، ظرفيت پذيرش ‍ ابتلائات سخت الهى را در وجود خود پديد آورده باشند و با ثبات قدم در دوراهى هاى انتخاب ، بر صراط مستقيم الهى ، استوار بمانند،

_________________________

۴۲- احزاب ، ۱۰.

۲۶

كوره سوزان ابتلا همه نا خالصى ها و كژى ها را ذوب و بهمين لحاظ از آن بعنوان ((فتنه)) تعبير شده است كه اين كلمه در اصل بمعناى لحاظ از آن بعنوان ((فتنه)) تعبير شده است كه اين كلمه در اصل بمعناى ذوب كردن طلا در حرارت سوزان آتش براى خالص شدن آن و زدودن ناخالصيى ها، بكار رفته است ، طلاى ناخالص بعد از حرارت و گداخته شدن ، حقيقت آن عيان و زنگارهايش كنار خواهد رفت .

ابتلاء انسان را به چالش طلبيده و شخصيت واقعى او را در قالب اعمال و رفتار به نمايش مى گذارد - وليبتلى الله ما فى صدوركم و ليمحص ما فى قلوبكم والله عليم بذات الصدور. (۴۳) بنابراين فلسفه مهم ابتلا الهى ظهور قابليت ها و شايستگى ها و پاكى نفس افراد و يا خباثت نفس آنان است غرض اين است كه همه افراد انسان حتى گروه مومنين نيز، ميزان پاكى و صلاحيت و يا ناپاكى و عدم شايستگى خود را در صحنه ابتلاء بروز دهند - ما كان الله ليذر المومنين على ما اءنتم عليه حتى يميز الخبيث من الطيب (۴۴) اگر تنگناها و فشار ابتلاء در كار نمى بود بديهى است كه استعدادهاى بالقوه نفس انسان بصورت معادن و گنجهاى پنهان ، ناشناخته باقى مى ماند و هويت واقعى افراد نيز شناخته نمى شد و شاءن و جايگاه آنان معلوم نمى گشت .

_________________________

۴۳- آل عمران / ۱۵۴.

۴۴- آل عمران / ۱۷۹.

۲۷

ابتلاء غربال انسان ها

دومين انگيزه و فلسفه اى كه مى تواند براى سنت ابتلا از ديدگاه قرآن طرح گردد، نقش تعيين كننده ابتلا در بالندگى و رويش افراد و يا سقوط و ريش ‍ آنان باشد.

گرچه اين موضوع در نگاه عالم به مطلب ، داخل در موضوع قبل است و مصاديق آن و زير مجموعه آن محسوب مى باشد. اما بلحاظ اهميت خاص ‍ اين بحث مصداقى و جهان تربيتى و عبرت آموزى آنكه مورد عنايت قرآن كريم است و در آيات زيادى به آن اشاره شده است و بخش عمده آيا قصص القرآن را تشكيل مى دهد، لذا در اين جا به اين بحث بعنوان دومين فلسفه ابتلاء، به اختصار پرداخته مى شود:

در اين رابطه بعضى از آيات به موارد ريزش افراد از غربال امتحان الهى ، اشاره نموده است ، و برخى از آيات موارد رويش افراد را بازگو نموده و برخى ديگر، متضمن هر دو بخش مى باشد. طبيعى است كه بررسى همه نقطه نظرات قرآن در اين خصوص ، مستلزم بحث تفصيلى تاريخى ، پيرامون آيات قصص خواهد بود كه ورد در آن اولا ضرورتى ندارد و ثانيا - خارج از هدف اصلى اين مختصر مى باشد، لذا بناچار به طرح چند آيه كه هر دو جنبه رويش و ريزش در آن مطرح باشد، اكتفا مى شود:

۱. آيات (۹ - ۲۷) از سوره احزاب :

اين آيات اجمالى از جنگ خندق است (۴۵) كه خداوند مسلمانان را در اين جنگ امتحان نموده است

_________________________

۴۵- احزاب آيه ، ۱۰.

۲۸

در اين امتحان سخت ، رويش و جلوه گرى افراد مومن و ريزش افراد ضعيف الايمان و منافق ، روشن گرديده قرآن وضعيت روحى افراد ضعيف الايمان را در هنگام ورود سپاه دشمن ، اين گونه ترسيم كرده است : و اذ زاغت الاءبصر و بلغت القلوب الحناجر و تظنون بالله الظنونا (۴۶) يعنى از شدت ترس و رعب دشمن چشم ها خيره و جانها به گلوگاه رسيده بود و شما در مورد خدا و وعده نصرت او، گمانها برديد! بعد مى فرمايد: هنالك ابتلى المومنون و زلزلوا زلزالا شديدا (۴۷)

در چنين حالى مسلمانان و افرا حاضر به دو دسته تقسيم شدند: گروهى بى ايمان و منافق كه تا چند لحظه قبل صرفا از جهت سياهى لشكر، جزء مومنين بحساب مى آمدند، ضعف و سستى و نفاق خود را نشان دادند شرايط سخت امتحان الهى ، پرده ريا و تظاهر را از چهره آنان كنار زد بطورى فرياد مى زدند كه - ما وعدنا الله و رسوله الا غرورا!! (۴۸)

يعنى سخنان پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و وعده خداوند فريبى بيش نبود!! اين افراد كه عملا بهانه جوى و قصد فرار از معركه را نمودند در اين امتحان الهى رفوزه شدند و ريش كردند.

گروه دوم افراد وفادار به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بودند كه به حقانيت اسلام و دستورات خدا و رسول ، با تمام وجود ايمان داشتند.

_________________________

۴۶- احزاب ، آيه ۱۰.

۴۷- احزاب ، آيه ۱۱.

۴۸- اجزاب ، ۱۲.

۲۹

اين دسته از مومنين واقعى ، وقتى كه لشكريان دشمن را مشاهده كردند، شعارشان اين بود كه - هذا ما وعدنا الله و رسوله و صدق الله و رسوله و ما زادهم الا ايمنا و تسليما (۴۹) آنان با يك اطمينان و شور عجيبى خود را برتر مى دانستند، براستى مقايسه ميان اين دو گروه چقدر دشوار است ، چگونه مى توان فاصله و تفاوت ميان اين انسانهاى متعالى و روحيات فرشته گونه آنان ، با ذلت و زبونى و پوچى درونى افراد گروه اول را بيان كرد!

۲. آيات (۱۵۰ - ۱۷۱) از سوره آل عمران :

در آيات كه جنگ ((احد)) را بيان كرده است ، مسلمانان على رغم پيروزى اوليه بر سپاه كفر، از لحظه اى كه گروهى از نيروهاى پيروز اسلام در فكر جمع آورى غنائم جنگى شدند و از فرامين پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) سرپيچى كردند، سپاه دشمن با استفاده از فرصت غافلگيرانه و ورق را برگردان عرصه را بر مسلمانان تنگ كردند كه مقاومت را از آن ها ربود و در چنين لحظه اى بود كه خداوند مسلمانان را در يك چالش سخت ابتلا قرار داده و در آنحال مدافعين واقعى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و مجاهدين فى سبيل الله از افراد منافق و دنيا طلب ، متمايز گرديدند. و عناصر ضعيف الايمان و منافق ، دستورات پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) را كه از عقب آنها را به مقاومت فرا مى خواند - و الرسول يدعوكم فى اءخريكم (۵۰) ناديده گرفته و پا به فرار گذاشتند!

_________________________

۴۹- احزاب ، آيه ۲۲.

۵۰- آل عمران / ۱۵۳.

۳۰

اينها تمام فكر و تلاششان اين بود كه جان خود را از خطر جنگ نجات دهند براى آنها انگيزه هاى دينى و دفاع از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و دين خدا در برابر خطرى كه ممكن بود متوجه جان آنان گردد، معنا نداشت .

ريزش و سقوط ناشى از عدم رسوخ ايمان در قلب اينها و تفكر جاهلى آنان است و در آن حال فقط عده انگشت شمارى در معيّت على (عليه السلام) از جان مبارك پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) دفاع مى كردند، اين صحنه يكى از دردناكترين صحنه هايى است كه بر تاريخ اسلام گذشته است ، و دنياطلبى و عدم اطاعت عده اى از مسلمانان از فرامين پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در لحظه حساس پيروزى ، منجر به شكست سخت لشكر اسلام و شهادت دلاور مردان رشيدى همچون حمزه سيدالشهداء گرديد.

آيه مى فرمايد، شماهايى كه نسبت به پيامبرتان ، رابطه رياكارانه دارد - يخفون فى اءنفسهم ما لا يبدون لك (۵۱) در چنين بزنگاههايى ، مورد امتحان واقع مى شويد و منويات قلبى و پنهانى شما در اين لحظات ، بيرون ريخته خواهد شد. و ليبتلى الله ما فى صدوركم و ليمحص ما فى قلوبكم (۵۲) در چنين شرائط ويژه اى و لحاظت حساسى ، كه از يك سو شخص رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در صف اول جنگ ، شمشير مى زند و با فرياد بلند مسلمانان را به جهاد و مقاومت فرا مى خواند و از سوى ديگر با يورش بى رحمانه دشمن ، خطر محاصره و كشته شدن بسيار جدى است ،

_________________________

۵۱- آل عمران / ۱۵۴.

۵۲- آل عمران آيه / ۱۵۴.

۳۱

بى خاصيتى افراد عافيت طلب و بى هدف ، رو مى شود و جان بركفان شهادت طلب كه تمام هستى خود را نثار هدف و عقيده كرده اند جان خويش را سپر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) قرار داده اند، جلوه گرى مى كند و مى درخشد.

۳. آيات (۲۴۵ - ۲۵۵) سوره بقره در مورد ابتلاء بنى اسرائيل بوسيله حكم جهاد و ننوشيدن از آب نهر. اجمال اين داستان اين است كه عده اى از بزرگان و سران قوم بنى اسرائيل بعد از دوران حضرت موسى (عليه السلام) وقتى كه گرفتار سلطه و ستم جالود كه از قبطيان بود، شده بودند آمدند نزد پيامبرشان كه در بعضى روايات شيعه از او به اسم ((ارمياى نبى (عليه السلام) نام برده شده است (۵۳) و در بعض منابع اهل سنت به اسم ((شموى و يا شمعون)) ياد شده است (۵۴) آنان از پيامبر خود خواستند كه ما مطيع فرمان الهى هستيم و از خدا بخواه كه پادشاه و فرمانده براى ما برگزيند تا در راه خدا، تحت فرمان او جهاد كنيم . در نتيجه با در خواست پيامبرشان ، خداوند ((طالوت)) را كه از خانواده فقيرى بود، بدليل دانائى و توانائى جسمى ، بعنوان فرمانرواى آنان ، برگزيد.

بنى اسرائيل على رغم كارشكنى و بهانه جوئى كه راجع به فرماندهى طالوت داشتند، وقتيكه براى نبرد با جالوتيان قيام نمودند، طالوت از طرف خداوند ماموريت يافت كه اين دسته جنگجو را امتحان كند تا ميزان صداقت و مقاومت لشكريان و پيروان خود را معلوم نمايد

_________________________

۵۳- تفسير الميزان ، ج ۲، ص ۲۹۷.

۵۴- تفسير قرطبى ، ج ۲ ص ۲۵۹.

۳۲

لذا وقتى اين گروه اعلام آمادگى كرده بودند را بسوى جبهه جنگ حركت داد آنان را در نوشيدن و ننوشيدن از آب نهرى كه در پيش رو داشتند، آزمودند - فلما فصل طالوت بالجنود قال ان الله مبتليكم بنهر فمن شرب منه فليس منى و من لم يطعمه فانه منى الا من اغترف غرفة بيده فشربوا منه الا قليلا منهم (۵۵) در همين آغاز كار در اثر كوچك ترين امتحان الهى ، ريزش افراد ضعيف الايمان شروع شد و آنان در همين قدم نخست شكست خوردند و اكثر آنان از آب نهر، بيشتر از حد مجاز، نوشيدند و بعد از گذشتن از نهر نيز افراد عافيت طلب شروع به بهانه جويى كردند و گفتند: لا طاقة لنا اليوم بجالوت و جنوده (۵۶) اما گروه ديگر كه وفادارى خود را به طالوت در امتحان ((نهر)) نشان داده بودند، عميقا به نصرت الهى معتقد بودند و با توكل به خداوند ثابت و استوار آماده نبرد با دشمن شدند، قرآن روح مقاومت و شهادت طلبى و ايمان راسخ اين گروه را، تحسين و تمجيد كرده است و با لسان مدح از آنان چنين ياد مى كند: قال الذين يظنون اءنهم ملقوا الله كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة باذن الله و الله مع الصبرين (۵۷) كلمه (يظنون) در اين آيه بمعناى (يوقنون) است .

اين گروه قليل در هنگام رويارويى با لشكريان بى رحم و ستمگر جالوت نيز با كمال آرامش و صلابت ، ذكر كلام و دعايشان اين بود كه : قالوا ربنا اءفرغ علينا صبرا و ثبت اءقدامنا و انصرنا على القوم الكفرين (۵۸)

_________________________

۵۵- بقره / ۲۴۹.

۵۶- بقره / ۲۴۹.

۵۷- بقره / ۲۴۹.

۵۸- بقره / ۲۵۰.

۳۳

اين كلمات حاكى از رسوخ ايمان و قوت آنان است كه با وجود افراد كم با صبر و استقامت غلبه و نصرت بر دشمن ، پيدا نمودند و سر انجام نيز اين قوت ايمان و توكل آنان ، اثر خود را در صحنه پيكار با دشمن نشان داد و با عنايت و نصرت الهى بر كثرت لشكر كفر پيروز شدند و بنى اسرائيل به بركت ايمان و مقاومت اين گروه مومن به سلطنت و آقايى رسيد - فهزموهم باذن الله و قتل داود جالوت وءاتاه الله الملك والحكمة (۵۹)

البته قرآن كريم موارد زيادى از ابتلائات بنى اسرائيل را متذكر شده است كه آنان در اين امتحانات الهى ، بيشتر ريزش داشته اند. نظير فتنه سامرى ، جريان ميقات موسى (عليه السلام) و نزول صاعقه آسمانى ، جريان آموزش سحر و جادو و قضيه صيد ماهى در روزهاى شنبه و... كه در سوره هاى بقره (۶۰) طه (۶۱) و اعراف (۶۲) نقل شده است . مشروح اين سرگذشت ها در كتب تفسيرى مفصّلا بيان شده است .

انواع ابتلاء

امتحانات الهى را مى توان در يك تقسيم كلى - قطع نظر از خصوصيات و مصاديق آن - به دو بخش عام تقسيم كرد كه در قرآن نيز مطرح شده است :

۱. ابتلاء به ((سرا و نعماء))

۲. ابتلاء به ((باءسا و ضراء))

_________________________

۵۹- بقره / ۲۵۱.

۶۰- بقره / ۱۰۲.

۶۱- طه / ۸۵.

۶۲- اعراف / ۱۵۵ / ۱۶۷.

۳۴

برخلاف تصور عاميانه نوع مردم كه صرفا از سختى ها، مصيبت ها و پيش ‍ آمدهاى دردناك ، به ((بلا)) تعبير مى كنند، قرآن كريم ((بلا و ابتلاء)) را داراى دو چهره معرفى مى كند: حالت برخوردارى نعمت و حالت گرفتارى و درماندگى .

از نظر قرآن امتحان و ابتلاء گاهى در چهره و قالب رنج و غم و عذاب ، رخ مى نمايد. گاهى در شكل و قالب مكنت و آسايش و نعمت ، نمود پيدا مى كند.

هر كدام از اين دو حالت مقتضيات خاص خودش را دارد كه البته از اين جهت عمل كردن به اقتضاى نعمت و بهره مندى كه عبارت است از شكر نعمت ، بسى دشوارتر و مشكل تر از ملتزم شدن به لوازم ابتلاء به گرفتارى كه همان صبر و تحمل مشكلات است زيرا صبر و تحمل رنج و ناملايمات به لحاظ اينكه بيشتر جنبه گريز ناپذيرى دارد، انسان آمادگى تحمل آن را در خود بيشتر احساس مى كند.

اما ابتلاء به نعمت بخاطر غفلت انگيز بودن آن ، موجب غرور انسان گرديده و در نتيجه انسان از توجه به شكرگذارى باز مى ماند، تاريخ پر است از سرگذشت افرادى كه در اثر بهره مندى از نعمت و قدرت ، دچار جنون خود فراموشى گرديده و سر از تفكر قارونى و منش فرعونى در آورده اند زيرا طبع طغيان گر انسان بگونه اى است كه در حال بى نيازى خود را گم مى كند - ان الانسن ليطغى اءن رءاه استغنى (۶۳) در چنين حالتى روحيه و بينش ‍ سليمانى لازم است .

_________________________

۶۳- سوره علق / آيه ۶، ۷.

۳۵

در بينش توحيدى سليمانى ، نعمت و قدرت حتى سلطنت جهانى نيز وسيله آزمودن و ابتلاء انسان است . كلام و سخن جناب سليمان (عليه السلام) اين است وقتى كه با لشكر و تشكيلات شكوهمند و خيره كننده خود، بر وادى مورچگان مى گذرد و گفتگوى مورچگان را مى شنود كه مى گويند: قالت نملة ياءيها النمل ادخلوا مسكنكم لا يحطمنكم سليمن و جنوده (۶۴) از شنيدن اين مكالمه ، تبسم شيرين و متفكرانه مى كند، فتبسم ضاحكا من قولها. آنوقت با تمام وجود متوجه عنايت و الطاف پروردگار مى شود و متواضعانه از پيشگاه الهى درخواست مى كند كه ، رب اءوزعنى اءن اءشكر نعمتك التى اءنعمت على و على ولدى و اءن اءعمل صلحا ترضه (۶۵)

اين شيوه سخن گفتن سليمان ناشى از بينش الهى او است كه تفاوت جوهرى ميان او و تفكر مادى قارونى و فرعونى است . در تفكر مادى قارونى ، جز خود پرستى ، جايى براى ديگرى وجود ندارد، همه نعمتهاى الهى را از آن خود و دست هنرمند خود مى داند! قال انا او تيه على علم عندى (۶۶) خداوند در جواب مى فرمايد: اءولم يعلم اءن الله قد اءهلك من قبله من القرون من هو اءشد منه قوة و اءكثر جمعا (۶۷) در تفكر قارونى تنها چيزى كه مطرح نيست خدا است آنچه كه هست خود خواهى است لذا با كمال مستى و جنون ناشى از نعمت ، صاحب نعمت را انكار نموده و ادعاى انما اوتيه على علم عندى را سر مى دهد هم با كلمه (انما) فقط نقش خود را به رسميت مى شناسد

_________________________

۶۴- نمل آيه ، ۱۹.

۶۵- نمل / آيه ۱۹.

۶۶- قصص ، آيه ۷۸.

۶۷- قصص / آيه ، ۷۸.

۳۶

و هم با كلمه (عندى) منكر خداوند مى گردد. با اينكه خداوند در چند آيه قبل مى فرمايد: ان قرون كان من قوم موسى فبغى عليهم وءاتينه من الكنوز مآ ان مفاتحه لتنواء بالعصبة اءولى القوة (۶۸) يعنى ما آنقدر گنج و ثروت به او داديم كه افراد با قوت فقط از حمل كليدهاى آن به ستوه مى آمدند! همچنين در تفكر فرعونى ، قدرت و نعمت وسيله تكبر و ربوبيت است و اذا نه تنها اطرافيان و سپاهيان خود را بلكه همه رعايا و مردم عادى را نيز بندگان خود مى شمارند و بر آنها اظهار خدائى مى كنند! (اءنا ربكم الاعلى) (۶۹)

اما در بينش الهى سليمان ، با اينكه خودش معترف است كه و اتينا من كل شى ء، ان حضر الهو الفضل المبين در عين حال ادب الهى او بگونه اى است كه آغاز سخن را با كلمه ((رب)) بيان مى كند و بدين وسيله در برابر خداوند اظهار بندگى و ذلت مى كند، و تمام قدرت جلال خود را از آن او مى داند و از خدا مى خواهد تا او را شكر نعمت هايى كه به او بخشيده و همچنين به پدرش داود (عليه السلام) عطا كرده است قرار دهد. در تفكر سليمانى تمام اينهمه تشكيلات از جن و انس و پرندگان و ساير امكانات كه همگى سر بفرمان او نهاده اند براى اين است كه در راه رضايت الهى بكار گرفته شود و نهايت آرزويش اين است كه با اعمال صالح در زمره بندگان صالح قرار گيرد. و در تفكر سليمانى همه نعمت ها وسيله ابتلا و امتحان است . وقتى كه ماموريت انتقال تحت ملكه سبا را به اصف اين برخيا، تفويض مى كند و او را به طور اعجازآميز انجام مى دهد و تخت با عظمت بلقيس را به مدت كمتر از چشم بر هم زدن حاضر مى كند.

_________________________

۶۸- قصص / آيه ، ۷۶.

۶۹- نازعات / آيه ، ۲۴.

۳۷

سليمان نبى نه تنها از اين قدرت نمائى شكوهمند آن هم بدست يكى از تربيت شدگان مكتبش اظهار عجب و تكبر نمى كند بلكه با كمال آرامش و خضوع مى فرمايد: هذا من فضل ربى ليبلونى ءاءشكر اءم اءكفر (۷۰) جريان قارون و حضرت سليمان به عنوان سمبل دو تفكر مادى و الهى در رابطه با نعمت ، در قرآن بيان شده است .

بنابراين لغزش انسان در مقام شكر و در حال تنعم ، بيشتر است از حالت رنج و مصيبت در مقام صبر. و تعبير مرحوم راغب ، ابتلا به نعمت اعظم البلائين است . ايشان مى گويد: ان اختبار الله تعالى للعباد تارة بالمسار بيشكروا و تارة بلمضار ليصبروا فصارت المنحة و المنحة جمعا بلاء فالمحنته مقتضية للصبر و المنحة مقتضية للشكر و القيام بحقوق الصبر ايسر من القيام بحقوق الشكر فصارت المنحة اعظم البلائين . (۷۱) و در ذيل كلامش جمله اى از اميرالمومنين على (عليه السلام) را نقل مى كند: من وسع عليه ديناه علم يعلم انه قد مكر به فهو مخدوع عن عقله . (۷۲)

در اين باين ، راغب تعبير ((مسار)) و ((مضار)) را از قرآن كريم اقتباس ‍ نموده است زيرا قرآن از دين دو حالت و دو چهره ابتلا با عناوين (سراء و ضراء) تعبير كرده است . عنوان ((سراء)) يعنى حالت سرور و رفاه و گشايش و نعمت عنوان ((ضراء)) يعنى حال گرفتارى ، بيچارگى و زيان انسان و هر آنچه با ميل و طبع او هماهنگ نيست .

_________________________

۷۰- نمل / ۴۰.

۷۱- مفردات راغب / ۶۱.

۷۲- بحارالانوار، ج ۷۲، ص ۲۸۶.

۳۸

كلمه ((سراء)) معادل كلمه ((نعماء)) است كه در بعضى آيات بجاى آن بكار رفته است . ولن اءذقنه نعماء بعد ضراء مسته ليقولن ذهب السيئات عنى انه لفرح فخور (۷۳)

دو عنوان - سراء و ضراء - چون تقابل مفهومى دارند لذا در آيات نوعا در كنار هم ذكر شده اند مثلا در توصيف اصل تقوى قرآن مى فرمايد: الذين ينفقون فى السرآء و الضرآء والكظمين الغيظ و العافين عن الناس (۷۴) و يا در بيان حالات امت هاى پيشين مى فرمايد: و ما اءرسلنا فى قرية من نبى الا اءخذنا اءهلها بالباءساء والضراء لعلهم يضرعون ثم بدلنا مكان السيئة الحسنة حتى عفوا و قالوا قد مس ءاباءنا الضراء و السراء فاءخذنهم بغتة و هم لا يشعرون (۷۵)

در اين آيه اخير كلمه (باءساء) كه در كنار كلمه (ضراء) ذكر شده است ، بيشتر به مخاطرات جانى نظر دارد كه اخص از مفهوم (ضراء) مى باشد اما كلمه (ضراء) به معناى مطلق ضرر و زيان مالى و جانى مثل بيمارى ها و مرگ و موت و فقر و محروميت مى باشد و ذكر آن بعد از كلمه (باءساء) از باب ذكر عام بعد از خاص است . (۷۶)

_________________________

۷۳- هود / ۱۰.

۷۴- آل عمران / ۱۳۴.

۷۵- اعراف / ۹۳، ۹۴.

۷۶- مجمع البيان ، ج ۸، ص ۱۲۳.

۳۹

سر تاكيد بيشتر قرآن بر ابتلاء به ((باءساء و ضراء))

اينكه چرا قرآن در بحث ابتلاء به عوامل آسايش و نعمت و ابتلاء به (سراء و نعماء) كمتر اشاره كرده و بيشتر به عوامل (ضراء) تكيه نموده و آيات از ابتلاء به (ضراء) بيشتر سخن به ميان آمده است ؟ سر مطلب شايد در اين دو نكته اساسى ذيل باشد.

الف - در نگاه عمومى مردم ، صبغه ابتلاء و امتحان در چهره (باءسا و ضرا) بيشتر محسوس و مشهود است زيرا حساسيت و عكس العمل انسان نسبت به رنج و بلا، بيشتر از حال رفاه و برخوردارى است . بنابر اين ظرفيت وجودى انسان در مواجه با مشكلات و ابتلاء به (باءسا و ضراء) بيشتر نمايان مى شود.

ب - جنبه بازدارندگى و ابعاد تربيتى ابتلا به (باءساء و ضراء) كه مورد عنايت قرآن است بيشتر از ابتلاء به (نعما) مى باشد.

قرآن كريم دو حالت سرا و ضراء را بيان كرده است و عكس العمل طبيعى انسان نسبت به آن دو حالت را متذكر شده است مى فرمايد: و اذا اءنعمنا على الانسن اءعرض و ناء بجانبه و اذا مسه الشر فذو دعاء عريض (۷۷) همچنين مى فرمايد: فاذا مس الانسن ضر دعانا ثم اذا خولنه نعمة منا قال انما اءوتيته على علم بل هى فتنة ولكن اءكثرهم لا يعلمون (۷۸) آيه نسخت ، عدم تحمل و كم ظرفيتى انسان را بيان كرده است و انسان را موجودى كم ظرفيت كه همواره داراى حالت (اعراض) و حالت (عريض) است معرفى نموده است

_________________________

۷۷- فصلت / ۵۱.

۷۸- زمر / ۴۹.

۴۰