آزمايش و امتحان انسان در قرآن

آزمايش و امتحان انسان در قرآن0%

آزمايش و امتحان انسان در قرآن نویسنده:
گروه: علوم قرآنی
صفحات: 124

آزمايش و امتحان انسان در قرآن

نویسنده: سيد جعفر موسوى نسب
گروه:

صفحات: 124
مشاهدات: 41588
دانلود: 4024

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 124 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 41588 / دانلود: 4024
اندازه اندازه اندازه
آزمايش و امتحان انسان در قرآن

آزمايش و امتحان انسان در قرآن

نویسنده:
فارسی

بگونه اى كه در حال تنعم و آسايش حالت (اعراض) و تكبر و خودبينى به روى مى دهد و از همه چيز روى مى گرداند اما در حال رنج و محروميت كه ضعف هاى او نمايان مى شود، با حالت (عريض) اظهار ذلت و زبونى مى كند و به خداوند روى مى آورد. اين دو حالت (اعراض و عريض) ناشى از طبيعت و ضعف خلقت انسان مى باشد. - و خلق الانسن ضعيفا (۷۹)

در اين آيه نيز ضعف و تحمل ناپذيرى انسان را يادآور شده است كه در شرايط دشوار و مواجه با سختى هاى روزگار بياد خدا است اما همين كه وضعيت تغيير كرد و خداوند او را از نعمت و مكنت برخوردار نمود. از حالت تعادل خارج شده و دچار خود بزرگ بينى و بى نيازى مى شود آن وقت روح طغيان گرى وجود او را تسخير مى كند. زيرا نتيجه طبيعى حال استغناء، خودبزرگ بينى و خود محورى است كه در نهايت به خود پرستى مى انجامد، در چنين حالتى انسان نه تنها از ياد خدا غافل گرديده و همه كاره خودش را مى داند بلكه خدا را به عنوان صاحب نعمت انكار مى كند و فقط نقش خود را به رسميت مى شناسد و لذا است كه قارون ادعاى - انما اوتيته على علم - را سر مى دهد همچنان كه قارون سر مست از مال و ثورت ، با اين منطق كه - انما اءوتيته على علم عندى (۸۰) به نصايح خير خواهانه قومش پاسخ داده و همه چيز را محصول علم و تدبير خود قلمداد مى كند. چنانچه قبلا اشاره شد.

_________________________

۷۹- نساء / ۲۸.

۸۰- سوره قصص / آيه ، ۷۸.

۴۱

اين احساس غرور و مستى در حال تنعم و برخوردارى ناشى از طبيعت و نوع خلقت انسان است كه در ميان افراد كمترى يافت مى شود كه در برابر جلوه هاى فريبنده ثروت و قدرت دچار لغزش نگردد. زيرا اگر نيروى قدرتمند معرفت و ايمان و تقوى را در وجود خود پديد نياورد و خواستهاى او به اين وسيله كنترل نگردد، انسان نوعا مقاومت و كنترل خود را در برابر جاذبه ها و كششهاى قدرت و ثروت از دست داده و در هوا و هوسها سقوط خواهد كرد.

در آخر اين آيه مى فرمايد: بلى هى فتنة ولكن اءكثرهم لا يعلمون . (۸۱) اين جمله در واقع نگرش آرمانى انسانى از نعمت ها و امكانات خدادادى را، تخطئه مى كند و انسان را در اينكه نسبت به نعمتهاى الهى و مال و قدرت ، بعنوان هدف و آرمان ، نگاه مى كند، مورد سرزنش قرار مى دهد به اينكه اين عطايا و نعم الهى براى ابتلا و آزمون در اختيار شما قرار داده مى شود و لكن شما توجه نداريد و لذا بجاى اينكه نسبت به ثروت و قدرت ، نگرش ابزارى داشته باشيد و آن را وسيله رسيدن به سعادت و بندگى بدانيد در جهت رشد و كمال انسانى بكار ببنديد آن را آمال و آرزوى خود قرار مى دهيد و از مقصد اصلى باز مى مانيد.

خداوند مى فرمايد ولكن اكثرهم لا يعلمون (۸۲) بيانگر جنبه غفلت زا بودن ابتلا به نعمت است كه نوع مردم را شامل مى شود و عده اندكى را از اين قاعده مستثنى دانسته است زيرا اكثريت مردم در شرايط برخوردارى نگرش آرمانى نسبت به نعمت و قدرت دارند، و از جنبه آزمودن و ابتلا غافل مى شوند.

_________________________

۸۱- سوره زمر آيه ، ۴۹.

۸۲- زمر / آيه ، ۴۹.

۴۲

توصيه مى شود كه مبادا ((اموال و اولاد)) كه مظهر نعمت و قدرت باى انسان است ، موجب غفلت شما گردد و شما را از ياد الهى و توجه به معنويات باز دارد مى فرمايد:

ياءيها الذين ءامنوا لا تلهكم اءموالكم و لا اءولدكم عن ذكر الله و من يفعل ذلك فاءولئك هم الخسرون (۸۳) در اين آيه نيز وابستگى به اموال و اولاد و نگرش آرمانى و هدفمند نسبت به دنيا، عمل اصلى غفلت انسان از ياد خدا و توجه و احتمال به مسائل جهان آخرت معرفى شده است و نسبت به عواقب خسارت بار و جبران ناپذير چنين نگرشى ، هشدار داده است ، زيرا نتيجه قهرى وابستگى شديد به ثورت و قدرت باعث غفلت از خدا و قيامت و در نهايت انكار آن است شاهد ديگر آيه مى فرمايد:

و لئن اءذقنه رحمة منا من بعد ضراء مسته ليقولن هذا لى و ما اءظن الساعة قائمة و لئن رجعت الى ربى ان لى عنده للحسنى (۸۴) كه اولاد عطاياى الهى را از آن خود دانسته و محصول تدبير و صلاحيت خود مى پندارد ثانيا قيامت و حساب و كتاب را انكار مى نمايد. ثالثا به صورت قضيه شرطيه كه حاكى از عدم اعتقاد و ترديد گوينده است مى گويد: بر فرض كه قيامتى هم وجود داشته باشد مقام و جايگاه ما، در پيشگاه الهى محفوظ است بنابراين با توجه به غفلت زا و غرورانگيز بودن ابتلا به ((سراء و نعماء)) و نكات تربيتى و اثر سازنده ابتلاء به ((باءسا و ضراء)) قرآن كريم كه كتاب انسان پرورى است عنايت بيشترى به ابتلا نموده است .

_________________________

۸۳- منافقون / آيه ، ۹.

۸۴- فصلت / ۵۰.

۴۳

در ذيل آيات نود و چهار اعراف و چهل و دوم انعام نيز كه جريان ابتلا به ((باءسا و ضراء)) را در مورد امم گذشته بيان كرده است ، به اين نكته تصريح كرده است كه غرض از اين فشارها تنبّه و بازگشت آنان به سوى خداوند بوده است ، يعنى اين امتحان ها و گرفتارى ها براى اين بوده است كه آنان را از حالت غفلت و غرور خارج كرده و روح بندگى و تضرع را در وجود آنان احيا كند. چون عوامل ((باءسا و ضراء)) انسان را به خود مى آورد و او را متحول مى نمايد. چه بسا انسان هايى كه در اثر تاثيرگذارى نيرومند عوالم (باءسا و ضراء) دگرگون شده اند و آينده به فرجام تكان دهنده را كه در پيش داشته اند به يك آينده روشن و اميد بخش مبدل نموده است . بر اساس همين تاثيرگذارى شديد عوامل (باءسا و ضراء) در بيدارى انسانها است كه انبياء الهى نيز در روش ‍ تبليغى خود، بيشتر بر پايه ((انذار)) براى هدايت مردم متكى بوده اند تا: تبشير)) و لذا به خاطر ويژگى بازدارندگى عوامل زلزله ساز و شك دهنده ((باءسا و ضراء)) براى انسان ، در قرآن كريم نيز انذارهاى قرآن بيشتر از آيات تبشيرى آن مى باشد و آيات بشارت نيز همواره در كنارش انذار مطرح است در هيچ آيه اى از انبياء عليها السلام به عنوان بشير و مبشر به تنهايى ياد نشده است كه (ان اءنا الا بشير) در حاليكه انبياء و مخصوصا پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و آيات زيادى به عنوان (انما اءنا نذير مبين (۸۵)) (ما اءنا الا نذير مبين) (۸۶) (جائكم النذير) (۸۷) (ان الا نذير) (۸۸) توصيف شده است

_________________________

۸۵- عنكبوت / آيه ۵۰.

۸۶- احقاف / آيه ، ۹.

۸۷- فاطر / ۳۷.

۸۸- شعراء / آيه ، ۱۱۵.

۴۴

كما اين كه آغاز دعوت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نيز با انذار مردم شروع شده است . ياءيها المدثر قم فاءنذر (۸۹)

شدت باءساء و ضراء

ابتلا به ((باءسا و ضراء)) از نظر شدت و ضعف نيز، هم از جهت عوامل ((باءس)) و ((ضر)) متفاوت است و هم نسبت به افراد يكسان نيست و هر كسى به تناسب استعداد و ظرفيت خويش بوسيله - باءسا و ضراء - مبتلا و آزموده مى شود. شدت ابتلاء بندگان صالح و شايسته ، به - باءسا و ضراء - وسيله تكامل و رشد استعداد و ظرفيت هاى وجودى آنها است . اگر چنين افرادى در شرايط دشوار ابتلا قرار نگيرند و ضعف هاى روحى و هنجارهاى رفتارى آنان ، هموار نگردد، قابليت ها و لياقت هاى ذاتى آنان ، به صورت گنج پنهان در درون آن ها باقى مى ماند و چنان كه شايسته است خود را نشان نمى دهند. كوره سوزان ابتلا است كه ناخالصى هاى انسان را ذوب مى كند و رنگ و غبار ((ريا، و تظاهر را از چهره انسان مى زدايد تا گوهر ذات انسان به طور تمام رخ ، عيان گردد.

شدت بلا براى افراد صالح و شايسته ، وسيله اى است كه حتى شخصيت ممتاز الهى را مثل حضرت ابراهيم خليل (عليه السلام) به مقام ((امامت)) مى رساند و تداوم رهبرى جهانى و امامت ابراهيمى را نيز در نسل او قرار مى دهد.

خداوند متعال حضرت ابراهيم (عليه السلام) را با انواع شدائد و سختى ها مورد آزمايش قرار داد كه در تعدادى از سوره ها، به فرازهايى از تاريخ زندگى ابراهيم خليل (عليه السلام) اشاره شده

_________________________

۸۹- مدثر / آيه ، ۲ - ۱.

۴۵

و برخى از آزمايشات بسيار شكننده و دشوارى كه بر ابراهيم (عليه السلام) گذشته است ، را بازگو كرده است نظير: آمادگى براى اعدام و سوختن در حرارت آتش بر افروخته نمروديان و ترك زن و فرزند در نقطه بى آب و علف و بيابان خشك و آمادگى و تصميم بر ذبح فرزند گرامى خود و اسماعيل و (عليه السلام) و... و هر كدام از اين ابتلات سخت كه براى ديگران كشنده و لغزنده است ، از اين مرد عظيم القدر الهى ، شخصيتى ساخته است كه خداوند متعال او را به عنوان يك امت ياد مى كند نه يك فرد - ان ابرهيم كان اءمة (۹۰) و در توصيف شخصيت او مى فرمايد: ان ابرهيم لحليم اءوه منيب (۹۱) بر اساس همين برجستگى هاى چشم گير و شايستگى هاى ذاتى شخصيت ابراهيم (عليه السلام)، را خداوند بعنوان ((خليل)) برگزيد و اتخذ الله ابرهيم خليلا (۹۲) و در نتيجه مقام بزرگ ((امامت)) را كه فوق مقام نبوت و رسالت بود، به پاداش موفقيت او در آزمون هاى سخت الهى قرار داد. و شخصيت منحصر بفرد او را بعنوان الگوى توحيدى بشريت حتى انبياء معرفى كرد او را امام و پيشواى همه قرار داد - و اذ ابتلى ابرهيم ربه بكلمت فاءتمهن قال انى جاعلك للناس اماما قال و من ذريتى قال لا ينال عهدى الظالمين (۹۳) تلاش قرآن در معرفى و برجستگى هاى شخصيتى حضرت ابراهيم (عليه السلام) و توصيفات عجيب از آن حضرت نظير: قانتا الله ، حيفا، مسلما، صديقا، اواه ، حليخ ، منيب و...

_________________________

۹۰- نحل / ۱۲۰.

۹۱- هود / ۷۵.

۹۲- نساء / آيه ، ۱۲۵.

۹۳- نساء / آيه ، ۱۲۵ .

۴۶

بيانگر نگاه خاص قرآن نسبت به آن حضرت و جايگاه منحصر به فرد او در ميان انبيا اولواالعزم عليهم السلام مى باشد كه هيچ يك از انبياء گذشته تا اين حد در قرآن كريم جلوه گرى نداشته . اگر در مورد حضرت نوح (عليه السلام) مى فرمايد: و ان من شيعته لابراهيم براى اين است كه از طريق توجه به شخصيت ابراهيم (عليه السلام) حضرت نوح (عليه السلام) را معرفى كند (۹۴) حتى قرآن نسبت به پيامبر خاتم (صلى الله عليه و آله و سلم) نيز اكيدا توصيه مى كند كه از شويه توحيدى و ملت ابراهيمى تبعيت كند با اينكه از نظر قرآن و روايات شخصيت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت عليها السلام از همه انبياء اولواالعزم عليهما السلام حتى حضرت ابراهيم (عليه السلام) برتر است همچنانكه دين اسلام و كتاب او از همه اديان و كتب آسمانى برتر و كامل تر است اما وقتى كه قرآن شخصيت ابراهيم خليل را تعريف مى كند - ان ابرهيم كان اءمة قانتا لله حنيفا و لم يك من المشركين شاكرا لاءنعمه اجتبه و هده الى صراط مستقيم و ءاتينه فى الدنيا حسنة و انه فى الاءخرة لمن الصلحين (۹۵) بعد بلافاصله خطاب به رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مى فرمايد: ثم اءوحينا اليك اءن ابتع ملة ابراهيم حنيفا (۹۶)

همه اين توصيفات براى اين است كه قرآن كريم حضرت ابراهيم (عليه السلام) را پرچمدار توحيد و رهبرى جهانى مى داند و بينش توحيدى او را الگوى همه مى داند

_________________________

۹۴- نحل / آيه ، ۱۲۰ تا ۱۲۲.

۹۵- نحل / آيه ۱۲۲ - ۱۲۰.

۹۶- نحل / آيه ، ۱۲۳.

۴۷

و پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نيز مامور به تبعيت از بينش توحيدى اوست نه شخص او و لذا در جاى ديگر مى فرمايد: اءوللك الذين هدى الله فبهدهم اقتده (۹۷) در اين آيه بعد از اين كه حضرت ابراهيم و نوح و عده ديگرى از پيامبران را مطرح مى كند و آنان را هدايت شدگان الهى توصيف مى كند، خطاب به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) آن حضرت را مامور به اقتداء هدايت آنان كه مشترك ميان همه انبياء است ، مى كند نمى فرمايد (بهم اقتده) زيرا شخص حضرت ابراهيم و ساير انبياء مقتداى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نمى توانند باشند، بلكه شخص حضرت ابراهيم و ساير انبياء مقتداى همه انبياء است - بلكه شخصيت آنان يعنى بينش توحيدى آنان كه وجه مشترك همه انبياء است مورد اقتداى رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مى باشد كه اين اقتداء، اقتداء به خداوند متعال و رهبرى و هدايت او است . بنابراين آيه مذكور قرينه است بر اين كه مراد از تبعيت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) از ملت ابراهيم (عليه السلام) تبعيت از شخص نيست بلكه تبعيت از شخصيت توحيدى ابراهيم (عليه السلام) است .

اما شدت بلاء نسبت به كفار و معاندين در مرحله نخست جنبه تنبيه و گوشمالى براى غفلت زدائى دارد و در مرحله بعد جنبه انتقام و مجازات چنانچه در جريان آل فرعون اين موضوع را مى توان مشاهده كرد مانند: و لقد اخذنا آل فرعون بالسنين و نقص من الثمرات لعلهم يذكرون (۹۸)

_________________________

۹۷- انعام / آيه ، ۹۰.

۹۸- اعراف / آيه ، ۱۳۰.

۴۸

يعنى در مرحله اول ما آل فرعون را به مشكلات معيشتى شديد از راه خشك سالى و كاهش محصولات كشاورزى گرفتار كرديم تا شايد اين ها از اين طريق متنبه گردند وقتى كه آنان بعد از اين شدايد مورد احسان الهى قرار گرفتند و كفران نعمت نمودند و نيكى ها را از آن خود و بدى ها و پيشامدهاى سخت را به موسى (عليه السلام) و خداى او تفال مى زدند خداوند آنان را مورد بلاهاى شديدتر قرار داد - فاءرسلنا عليهم الطوفان والجراد و القمل و الضفادع والدم ءايت مفصلت فاستكبروا و كانوا قوما مجرمين . (۹۹)

و چون عناد و استكبار خصلت مهم آنان بود خداوند در نهايت آنان را به خاطر اين خصلت استكبار كه عامل غفلت آنان شده بود مورد انتقام و عقاب قهرآميز خود قرار داد - فانتقمنا منهم فاءغرقنهم فى اليهم باءنهم كذبوا باءيتنا و كانوا عنها غفلين . (۱۰۰) فرعونيان را از صفحه روزگار برداشت و مردم ضعيف و زير دست آنها را وارث همه مستعمرات آنان در شرق و غرب يعنى خاور و باختر قرار داد - و اءورثنا القوم الذين كانوا يستضعفون مشرق الاءرض و مغربها. (۱۰۱)

بنابر اين شدت بلاء نسبت به كفار معاند و متمرد در مرحله آخر به عنوان عذاب و انتقام الهى گريبان آنان را مى گيرد چنانچه در آيه فوق نيز كلمه انتقام بكار رفته است (فانتقمنا منهم).

_________________________

۹۹- اعراف / آيه ، ۱۳۳.

۱۰۰- اعراف / آيه ، ۱۳۶.

۱۰۱- اعراف / ۱۳۷.

۴۹

نقش انسان در نزول بلاء

شدايد و گرفتارى ها ضمن اين كه جنبه ابتلاء دارد و به وسيله آن ميزان ايمان و صبر مردم آزموده مى شود و ضمن اين كه در مرحله نهائى جنبه عذاب و انتقام دارد چنانچه قبلا اشاره گرديد، از نظر بررسى علل و منشاء به خود انسان بر مى گردد و آيات زيادى در قرآن كريم ، سلوك انسان را عالم اصلى گرفتارى ها و نزول بلاء مى داند.

در سوره اعراف اصل اولى و سنت الهى در مورد انسان را نزول رحمت و بركت اعلام مى كند و نزول بلا و شدائد را به عنوان اصلى ثانوى ناشى از رفتار و سلوك انحرافى انسان از طريق فطرت الهى ، مى داند كه معلول نوع اكتساب و سلوك انسان ها است مى فرمايد: ولو اءن اءهل القرى ءامنوا واتقوا لفتحنا عليهم بركت من السماء والاءرض ولكن كذبوا فاءخذنهم بما كانوا يكسبون (۱۰۲) در اين آيه اصل اولى سنت الهى بر اعطاى رحمت و بركت معرفى شده است و نزول بلاء را ناشى از عملكرد انسان دانسته است طبق اين آيه دو عنصر ((ايمان)) و ((تقوى)) يعنى بينش فكرى و نظرى و روش ‍ عملى انسان معيار و مدار نزول نعمت و نقمت بيان شده است در اين آيه استقامت نفس انسان بر صراط مستقيم فطرت كه ضرورت ايمان را در حوزه معرفتى و عمل را در حوزه رفتارى ايجاب مى كند، شرط نزول نعمت بيان كرده است كما اين كه انحراف از راه فطرت و گرايش به گناه و فساد، عامل اختلال نظام هستى و سبب نزول بلاء معرفى شده است زيرا عدم تعادل و طغيان گرى انسان همه نظام طبيعت را مختل مى سازد.

_________________________

۱۰۲- اعراف / ۹۶.

۵۰

اين آيه يك حقيقت برهانى را در رابطه با انسان بازگو كرده است و مجموعه پديده هاى عالم را به عنوان يك نظريه گرفته كه درستى و نادرستى بعض از اجزاء آن در ساير اجزاء آن در ساير اجزاء آن تاثير گذار است و عملكرد انسان را به عنوان جزء رئس داراى تاثير مستقيم بر ساير پديده ها مى داند. اگر گناه و فساد و طغيان انسان موجب فساد طبيعت و نزول بلايا مى شود بخاطر اين است كه جايگاه جرم انسان در حد كل هستى است زيرا دامنه و قلمرو تاثيرگذارى رفتار انسان چه به طور مستقيم و چه به طور غير مستقيم ، به وسعت همه هستى است و همه پديده ها را شامل مى گردد چون گرچه از نظر فيزيكى يك جرم كوچك اين عالم است اما در حقيقت عالم اكبر او است . اگر قرآن مى فرمايد: ظهر الفساد فى البر والبحر بما كسبت اءيدى الناس (۱۰۳) براى اين است كه رفتار انسان و آثار عملكرد او محدود به خود او نمى شود بلكه تاثير جهانى دارد و لذا اين آيه انسان را به عنوان مسئول فساد در جهان معرفى مى كند و او را نسبت به بلاهاى خشكى و دريا مجرم مى داند زيرا اين فساد در خشكى به وسيله حيوانات پديد نيامده است كما اين كه فساد فى البحر نيز معنايش اين نيست كه ماهى ها و حيوانات دريائى مايه فساد شده اند و يا چوبها و كشتى به دريا رفته فساد ايجاد نموده است بلكه مى فرمايد: بما كسبت ايدى الناس . يعنى حوزه تاءثيرگذارى جرم انسان بحدى وسيع است كه موجب انواع بلاهاى دريايى و خشكى نظير قطع باران ، زلزله ، سيل ، شيوع امراض ، فقر و قحطى ، فاسد شدن محيط زيست و امثال آن مى گردد

_________________________

۱۰۳- روم / آيه ، ۴۱.

۵۱

زيرا انحراف انسان از صراط مستقيم ((ايمان و تقوى)) و زياده روى همه نظام طبيعت را مختل نموده و سبب بروز بلايا مى گردد.

قرآن در اين باره مى فرمايد: ولو يؤ اخذ الله الناس بظلمهم ما ترك عليها من دابة (۱۰۴) يعنى اگر سنت الهى بر اين بود كه فورا شما را در مقابل اعمالتان مجازات كند هيچ جنبنده اى در صفحه حيات باقى نمى ماند! در حاليكه گناه و ظلم را انسان انجام مى دهد نه جنبندگان ديگر، اين به سبب وسعت جهانى جايگاه جرم انسان است كه آتش شعله ور شده بوسيله او تر و خشك نمى شناسد هم جامعه انسانى را نابود مى كند و هم موجودات ديگر را بكام خود فرو مى برد و اين خود سنت حكيمانه الهى است كه بهمان ميزان كه شخصيت و جايگاه نوع انسان را و استعدادهاى او را در حد همه هستى قرار داده است بگونه اى كه صلاح و فساد دريا و خشكى و زمين و آسمان وابسته به صالح بودن و فساد شدن جامعه انسانى است زيرا خداوند تمام امور عالم را بدست انسان سپرده است و پديده هاى طبيعت را اعم از زمين و فضا در تسخير قدرت او قرار داده است . و سخر لكم ما فى السموت و ما فى الاءرض جميعا (۱۰۵) در آيه ديگرى نيز همه گرفتارى ها و بلايا را محصول عملكرد انسان بيان كرده است مى فرمايد: و ما اءصبكم من مصيبة فبما كسبت اءيديكم و يعفوا عن كثير. (۱۰۶) مراد از مصيبت در اين جا همه بلايا و مصائب طبيعى ، فساد اخلاق ، اختلال اجتماعى ، رشد حسادتها و كينه ها و قساوت ها و... مى باشد.

_________________________

۱۰۴- نحل / آيه ، ۶۱.

۱۰۵- جاثبه / آيه ، ۱۳.

۱۰۶- شوراى / آيه ۳۰.

۵۲

بنابراين با توجه به آنچه اشاره شد از نگاه قرآن نقش انسان در پيدايش و نزول بلايا، نقش كليدى است و نوع رفتار انسان در همه پديده ها از جمله در نظام اجتماعى تاثير مستقيم دارد كه هر مثبت و منفى در جامعه را بايد در نوع رفتار مردم جستجو كرد. و اين مساءله نيز همچنانكه اشاره شد خود جزء سخن الهى است كه در راستاى سنت عام ((ابتلاء)) قرار دارد، همين طورى كه صلاح و فساد جامعه بعنوان دست آورد مثبت و يا منفى انسان است و هر گونه تغيير و تحولى در سرنوشت جامعه بدست خود انسان ، سنت الهى است ، سنت ابتلاء و امتحان الهى نيز در اين امور جريان دارد.

فصل سوم : دين و ابتلا

رابطه دين و ابتلا

موضوع ابتلاء از نظر اسباب و عوامل ، اگر چنانچه با توجه به مصاديق مد نظر قرار گيرد، تعداد و تكثير عوامل اسباب ابتلا به حدى است كه نمى توان رقم و آمار خاصى براى آن ارائه داد زيرا چنانچه قبلا اشاره گرديد، هر آنچه در حيطه اراده و انتخاب انسان قرار مى گيرد و در عملكرد و جهت گيرى هاى او تاثير مى گذارد مى تواند در اين فهرست طولانى قرار بگيرد اما اگر چنانچه بحث عوامل ابتلا را با نگاه كلى مورد عنايت قرار دهيم ، مى توان از عامل ((دين)) به معناى عام كلمه كه شامل آموزه هاى شرع و عقل مى باشد بعنوان ضابطه و معيار عام در بحث عوامل ابتلا ياد كرد.

دار دنيا محل ابتلاء

يكى از معارف ناب و منحصر به فرد قرآن كريم كه آثار تربيتى فراوان دارد، ديدگاه خاص قرآن نسبت به زندگى دنيوى و رابطه آن با

۵۳

جايگاه اخروى انسان است . از نظر قرآن زندگى دنيوى و نشه طبيعت ، براى انسان ، محل امتحان و آزمايشگاه بزرگى است ، فلسفه وجودى اين تشكيلات عريض و طويل ، ابتلاء تربيت انسانى است - الذى خلق الموت و الحيوة ليبلوكم اءيكم اءحسن عملا (۱۰۷) اين دستگاه پيچيده زمينه اى است براى تكامل و عروج انسانى كه مى خواهد انسان تحويل بدهد.

طرح اين بحث از آن جهت ضرورى است كه قرآن كريم ، اولا - اين موضوع را مرتبط با مساءله ابتلاء مى داند و حيات دنيوى را مساوى با ابتلاء و امتحان الهى معرفى مى كند. ثانيا - نحوه سرنوشت و حيات اخروى انسان را در ارتباط مستقيم با نوع رفتار او در اين جهان مى داند.

بنابراين نگاه خاص تربيتى قرآن نسبت به اين موضوع و اثر اخلاقى و سازنده اين بحث ، ايجاب مى كند كه در اين قسمت ، ماهيت حياة دنيوى از منظر قرآن و رابطه آن با آخرت انسان ، بطور اجمال تبيين گردد و مهم تر از همه ، نقش انسان در شكل گيرى حياة اخروى و سرنوشت او، تا حدى روشن شود. و در نتيجه بعد از بيان رابطه دنيا و آخرت به مسئله تجسم و عينيت اعمال انسان در آخرت ، پرداخته شود.

فصل چهارم : دنيا و آخرت در قرآن

ماهيت حيات دنيوى از منظر قرآن

قرآن كريم از يكسو انسان را موجود جاودانه و حيا او را حيات ابدى مى داند و او را بعنوان خليفة الله كه مظهر اسماء و صفات الهى است

_________________________

۱۰۷- ملك / آيه ، ۲.

۵۴

معرفى و از سوى ديگر زندگى دنيوى و طبيعى او را يك حيات موقت كه آميخته با انواع محدوديتها و مضيقه ها است اعلام مى كند و از سوى ديگر حيات ابدى هر كس را نتيجه حيات دنيوى او معرفى مى كند و راه رسيدن بسعادت ابدى و كمالات الهى را عبور از اين گذرگاه موقت مى داند كه در تعبير روايات از آن بعنوان ((دارممر)) و ((مزرعه)) ياد شده است .

از نظر قرآن ماهيت زندگى دنيوى ، ماهيت ابزارى است كه جنبه مقدمى دارد، حياة دنيوى هرگز هدف نيست بلكه زمينه است فرصت و مؤ نه است براى رسيدن بحياة ابدى ، انسان مسافر ابديت و دنيا معبر و راه رسيدن به مقصد است.

و لذا قرآن كريم بلحاظ اينكه انسان را موجودى ابدى مى داند و نسبت به حيات دنيوى و مقطعى او با نگاه مقدمى و ابزارى مى نگرد، براى اينكه انسان هم ماهيت حيات دنيوى را بشناسد و هم نسبت به شاءن و هدف خلقت خود آگاهى يابد. توجه انسان را به دو نكته اساسى جلب مى كند:

اولا - تذكر مى دهد كه زندگى موقت دنيا همواره با انواع سختيها و بلاها آميخته است و شيرينيهاى آن نيز با تلخيها و نعمتهاى آن با زوال همراه است مى فرمايد: لقد خلقنا الانسن فى كبد (۱۰۸) يعنى تو اى انسان در اين جهان با رنج و سختى سر و كار دارى تا هميشه در مصادف با بلاها و ابتلاها راه طولانى كمال را با سعى و تلاش و صبر و تحمل بپيمائى . به انسان گوشزد مى كند

_________________________

۱۰۸- بلد / آيه ، ۴.

۵۵

كه دنيا جاى آسايش و آرامش نيست بلكه جاى تلاش و جان كندن است ، ياءيها الانسن انك كادح الى ربك كدحا فملقيه (۱۰۹) و چون دنيا جاى ماندن و آسايشگاه نيست بلكه محل آموختن و آزمايشگاه است لذا انتظار ماندن و دلخوش كردن نسبت به آن ، يك انتظار بى جا است و از اين جهت اگر كسى نسبت به آن با نگاه غائى بنگرد خود را فريب داده است و لذا از دار دنيا بعنوان دار الغرور نيز تعبير شده است .

ثانيا: توجه اصلى انسان را به حيات اخروى معطوف نموده است و زندگى دنيا را در مقايسه با آخرت تحقير نموده و متاع قليل بيان كرده است كه خاطره و بازيچه اى بيشت نيست - و ما هذه الحيوة الدنيا الا لهو و لعب و ان الدار الاءخرة لهى الحيوان لو كانوا يعلمون (۱۱۰) يعنى زندگى دنيا در رابطه با حيات ابدى آخرت نمى تواند طرف قياس قرار گيرد بلكه پوچ است و اگر چنانچه زندگى دنيا را بعنوان هدف در نظر بگيريم ، اين دنياى منهاى آخرت را نمى توان حيات بناميم و جمله (لو كانوا يعلمون) بيانگر واضح بودن اين پوچى دنيا در رابطه با حيات اخروى است . اين آيه نمى خواهد زندگى دنيوى را با زندگى جاودانه اخروى مقايسه كند و بلكه سخن از دين است كه دنياى منهاى آخرت پوچ است و حيات بمعناى واقعى كلمه نمى تواند باشد.

البته لازم به ذكر است كه تحقير دنيا در آيات و روايات ناظر به نگاه غائى و هدفمند نسبت به دنيا است بگونه اى كه براى انسان آمال و مقصد قرار گيرد

_________________________

۱۰۹- انشقاق / ۶.

۱۱۰- عنكبوت / آيه ، ۶۴.

۵۶

اين گونه آيات نظر به ماهيت مقدمى و فانى بودن زندگى دنيوى است اما زندگى دنيا به عنوان زمينه رسيدن به آخرت كه در آن در لسان روايات به محل تجارت اوليا الله و محل نزول وحى و رفت و آمد فرشتگان تعبير شده است .

بنابر اين با توجه به اينكه زندگى دنيا با سختيها و تلخيها همراه است و انسان بايد با رنج و تلاش و خون دل خوردن راه دراز هستى را بپيمايد و به هست آفرين ملحق شود و بهره هاى زودگذر آن نيز در برابر نعمتهاى بهشت ، بحساب نمى آيد لذا قرآن از آن به ((متاع قليل)) و ((لهو و لعب)) ياد نموده است كه هرگز نمى تواند، در طرح عظيم خلقت انسان ، به عنوان هدف و مقصد مطرح شود.

سرّ مطلب در اين است كه انسان با ابديت پيوند دارد و خداوند او را داراى قابليت هاى عجيب و استعدادهاى بى پايان آفريده است .

هيچ چيزى جز ذات اقدس الهى نمى تواند وجود انسان را پر كند زيرا جايگاه انسان در طرح خلقت به وسعت و گستردگى كل هستى است كه حركت به سوى بى نهايت را در دستور كار خود دارد. اين تركيب بگونه اى است كه چيزى غير خدا نمى تواند اين ظرف را پر كند فقط خدا است كه اين نداى كمال طلبى او را پاسخ مى دهد و نياز بى پايان او را اشباع مى كند و فقط خدا است كه عطش مطلق طلبى او را ارضاء مى نمايد.

دنيا و مظاهر فريبنده آن هرگز نمى تواند اين راز نهفته در وجود انسان را تفسير كند و نيز او را اشباع كند زيرا متاع زودگذر دنيا هيچگونه سنخيتى با هدف خلقت او ندارد چون اين وجود، وجودى است ابدى خواه كه انتظارى غير از اين يك انتظار عبث خواهد بود.

۵۷

با توجه به همين آرمان گرائى و مطلق طلبى قرآن انسان ها را از دنيا گرائى و غفلت بر حذر مى دارد و از اشتباه در آرمان گرائى انسان به عنوان (خسران مبين) ياد مى كند و افرادى را كه در اين راستا، غير خدا را به عنوان هدف برگزيده اند زيان كاران حقيقى معرفى مى كند و من يتخذ الشيطن وليا من دون الله فقد خسر خسرانا مبينا (۱۱۱) ولايت شيطان در اين جا به عنوان سمبل ولايت غير خدا مطرح است كه شامل هر آنچه غير خدا است مى شود.

در سوره كهف نيز مى فرمايد: كسانى كه در هدف خلقت خويش دچار انحراف شوند و نداى فطرى خداطلبى را ناديده بگيرند و بجاى آن متاع ناچيز دنيا را مقصد خود قرار دهند، به عنوان زيان كاران احمق معرفى شده اند - قل هل ننبئكم بالاءخسرين اءعملا الذين ضل سعيهم فى الحيوة الدنيا و هم يحسبون اءنهم يحسنون صنعا (۱۱۲) يعنى اين گروه چون دارايى هاى دنيوى خود را از دست مى دهند بدون اين كه چيزى به دست آورند، زيان كارند و در اين زيانكارى خود دچار حماقت و فريب نيز هستند چون خيال مى كنند كه به چيزى دست يافته اند لذا اين ها (اخسرين) مى باشند.

رابطه دنيا و آخرت در قرآن

از بررسى آياتى كه در رابطه با ((دنيا و آخرت)) وارد شده است و نقش ‍ اعمال انسان را در سرنوشت اخروى او را بيان كرده معلوم مى شود كه رابطه دنيا و آخرت و بعبارت دقيق تر رابطه اعمال انسان با سرنوشت او، از نوع رابطه ((بذر)) و ((محصول)) است كه در لسان روايات آمده است ، زندگى دنيوى انسان ، مقدمه و علت شكل گيرى آخرت و نحوه سرنوشت ابدى او است ،

_________________________

۱۱۱- سوره نساء، آيه ، ۱۱۹.

۱۱۲- سوره كهف / آيه ، ۱۰۳، ۱۰۴.

۵۸

جهان آخرت در باطن همين عالم است و مترتب بر اين جهان است البته با ترتيب زمانى زيرا قيامت تاريخ دارد و زمانى نيست بلكه از نظر مرتبه ظهور در طول اين جهان قرار دارد و نظام مخصوص متناسب با آن عالم را دارد كه براى ما غير قابل درك و ناشناخته است .

آنچه كه ما ببركت آيات و روايات اهل بيت عليهما السلام اجمالا مى فهميم ، اين است كه پديده هاى عالم آخرت با حوادث مربوط به دنياى انسان ، پيوند تام دارد بطورى كه ظاهر اين عالم و ملكوت آن عالم نسبت به انسان داراى يك حقيقت - است كه انسان را در دو چهره نشان مى دهد. اين چنين نيست كه آخرت هر كسى امر منقطع از دنياى زندگى او در اين عالم باشد، بلكه از نظر قرآن اعمال و رفتار در اين جهان ، تاثير مستقيم در شكل گيرى جهان آخرت و بهشت و جهنم هر انسانى ، محصول اعمال و زندگى دنيوى او است و اين يك اصل قرآنى است كه در آيات زيادى بيان شده است - و اءن ليس للانسن الا ما سعى و اءن سعيه سوف يرى (۱۱۳)

بنابراين از نظر قرآن ، آخرت انسان در متن همين زندگى دنيوى او، تعبير شده است و امور حقايق قيامت و جهان بعد از مرگ گرچه دائمى و ابدى است اما نوع سرنوشت و سعادت و شقاوت هر كسى بايد به وسيله خود او در اين جهان تعيين گردد و بهشت و جهنم فردا از امروز بايد ساخته شود، از نظر قرآن هر آنچه در قيامت به انسان مى رسد، از اين جهان نشاءت گرفته چون عالم آخرت ، باطن اين عالم است و

_________________________

۱۱۳- نجم / آيه ، ۴۰.

۵۹

قيامت انسان نيز ظرف ظهور حقايق باطنى انسان است در آن روز كه - يوم تبلى السرائر - است ، اعمال و حالات و اوصاف درونى انسان ، عينيت مى يابد.

اينكه قرآن كريم تا اين حد به اهميت ((ايمان و عمل صالح)) تاكيد دارد بخاطر حساسيت اين موضوع است ، چون عنصر ((ايمان و عمل صالح)) كه هم بيانگر شكل و ظاهر عمل و هم بيانگر روح و محتواى آن است ، اساس و خمير مايه حيات ابدى انسان را تشكيل مى دهد، بخاطر اين كه افكار و رفتار مقطعى و زودگذر انسان در اين جهان ، آثار و پيامدهاى جاودانه دارد، براى اين كه آنچه در قيامت فراروى ما قرار مى گيرد، پيامدها و بازتاب عينى و عملكرد ما در اين دنيا است و هر كسى سازنده بهشت و يا جهنم فرداى خود در اين دنيا است ، براى اين كه برخوردارى از رحمت بى پايان الهى و رسيدن به مقام قرب او، مستلزم تحمل انواع سختى ها و بلاها و عبور از صراط مستقيم تكاليف الهى است .

اگر انسان در اين جهان ، دوره كوتاهى را كه شرايط مسابقه و امتحان در آن وجود دارد، طى ننمايد و در ميان انواع ناملايمات و خوشى ها، انواع كشش ها و انگيزه هاى متضاد قرار نگيرد، اگر شاخصه هاى ((حق و باطل)) در متن زندگى انسان در اين دنيا، پياده نمى گشت و ايمان و كفر و جوهر حقيقى انسان در قالب اعمال و باورهاى او جلوه گرى نمى شود و (سنت ابتلا) در مورد انسان ، تحقق نمى يافت ، هرگز نه ((بهشت)) معنا پيدا مى كرد و نه براى احدى ((جهنم)) وجود داشت ، نه پاداش و ثوابى در انتظار كسى بود و نه عذابى و عقابى .

۶۰