۵ - بزرگسال و جوان و تعدیل تمایلات
(
بل یرید الانسان لیفجر امامه)
قرآن كریم
تمایل غرایز
یكى از برنامه هایى كه در راه سازش جوانان و میانسالان و كهنسالان باید به موقع اجرا گذارده شود و هر سه گروه، بى چون و چرا آن را به كار بندند، تعدیل غرایز و خواهش هاى نفسانى است.
قسمت مهم ناسازگارى و تشاجرى كه در خانواده و اجتماع پیش مى آید و افراد را در مقابل یكدیگر قرار مى دهد، ناشى از تمایلات افراطى و زیاده روى در اعمال غرایز است.
محدودیت هاى قانونى
براى آن كه این سه نسل بتوانند در كنار هم، با گرمى و هم آهنگى، زندگى كنند و از ستیزه جویى و پرخاشگرى بركنار باشند، باید تمایلات خویش را با معیارهاى قانون و اخلاق اندازه گیرى كنند و عملا از تندروى آن ها جلوگیرى نمایند. باید بر هواى نفس خویش حاكم باشند و در اعمال غرایز از حدود مصلحت تجاوز ننماید. باید از خودسرى و لاابالى گرى بپرهیزند و در ارضاى خواهش هاى نفسانى خود، از مرزهاى مقرر فراتر نروند. خلاصه باید از آزادى بى قید و شرط چشم پوشى كنند و به محدودیت هاى قانونى و اخلاقى تن در دهند.
غریزه، تحت فرمان قواعد استدلال و منطق نبوده و فاقد ارزش ها و دكترین اخلاقى و معنوى است و فقط به یك چیز توجه دارد و آن حصول ترضیه بیشتر، مطابق با اصل لذت براى رفع احتیاجات است.
غریزه با گذشت زمان تحول نیافته، با تجربه و آزمون نیز تغییر نمى یابد.
غریزه زیربناى شخصیت فرد به شمار مى رود و خصومت كودكانه اش را در تمام دوره زندگى حفظ مى كند. غریزه خواستار عمل ناگهانى و طلب كننده غیرعقلى، غیراجتماعى، خودخواه و جوینده لذت مى باشد.
غریزه فرزند ناخلف شخصیت است و قادرى مطلق به شمار مى آید، زیرا براى ارضاى آرزوهایش، با در اختیار داشتن تخیل، فانتزى، توهم و رؤ یا، از قدرتى جادویى برخوردار است. تشكل آن از كیفیات مختلف سبب گشته كه آن را به دریایى كه انباشته از اشیاء گوناگون است، تشبیه كنند. غریزه هیچ مورد خارج از خود را نمى شناسد. جهانى است از حقیقت ذهنى كه تنها عمل آن پى جویى لذات و پرهیز از آلام است.
كسى كه سعى مى كند فرد دیگرى را فریب دهد، یا مرتكب زناى به عنف شود، یا مقدارى از وقتش را صرف خیالات خام و افكار واهى مى كند، تحت تأثیر غریزه خویش قرار داد. غریزه فكر نمى كند، فقط مى طلبد و عمل مى كند.
عقل و تحدید غرایز
عمل و منطق، مصلحت و سعادت و ضرورت تمدن ایجاب مى كند كه غرایز را با قدرت عقل و ایمان در وجود خود مهار كنیم و آن را به مسیر صحیح و سعادت بخش هدایت نماییم. چه، اگر این نیروى عظیم، لجام گسیخته و خودسر باشد و به كشش طبیعى به هر راهى كه خواسته باشد برود، ویرانى هاى بزرگى به بار مى آورد و منشاء زیان هاى غیرقابل جبرانى مى گردد، ولى تن دادن به این محدودیت، براى آدمى بسى دشوار و مشكل است. زیرا بشر، به طبع ابتدایى خود، شیفته آزادى است. میل دارد راه ارضاى غرایز و تمایلاتش باز باشد و در نیل به تمنیات خواهش هاى نفسانى خود با هیچ مانعى مواجه نگردد و چیزى سد راهش نشود.
(
بل یرید الانسان لیفجر امامه
.)
خطر خودسرى غرایز
بشر از موازین قانونى و اصول اخلاقى، كه به مقدار قابل ملاحظه اى از وى سلب آزادى مى كند و قسمتى از تمایلاتش را واپس مى زند و مانع ارضاى آن ها مى گردد، رنجیده خاطر و ناراضى است. هر جا دستش برسد میل دارد به مقررات پشت پا بزند و از مرزهاى ممنوعه قانون و اخلاق عبور كند تا غرایز و تمایلات خود را به دلخواه خویش آزادانه ارضا نماید.
طرفداران آزادى
در گذشته و حال كسانى بوده و هستند كه تمایلات طبیعى انسان را بهتر و برتر از تمام معیارهاى قانونى و اخلاقى گمان كرده اند. اینان طرفدار اینان بى قید و شرط غرایزند و خوشبختى انسان را در پیروى از كشش هاى نفسانى و خواهش هاى طبیعى اش مى دانند و عقیده دارند كه قانون و اخلاق سد راه تمایلات بشر و در نتیجه مانع بروز قابلیت درونى و شكفته شدن استعدادهاى نهفته آدمى است.
جان دیویى مى گوید:
برخى اشخاص هستند كه اصول اخلاقى و مقررات اجتماعى را به منزله مانعى در راه پیشرفت تمایلات و استعدادهاى انفرادى تلقى مى كنند. این قبیل اشخاص، عدم آزادى در ارضاى تمایلات و شهوات خویش را محدود كردن پرورش شخصیت انفرادى اشتباه مى كنند و همان اندازه كه حركات و رفتارشان در نظر اكثریت زننده و نامطلوب است، خود به همان اندازه احساس مى كنند كه باید بیش از پیش از شهوات و احساسات و افكار خویش پیروى نمایند و به مقررات و اصول اجتماعى بى اعتنا باشند. به طور كلى، در نظر آنان، بهترین اخلاق، پشت پا زدن به اصول و مقررات اخلاقى است كه مانع آزادى آدمى مى گردد.
پیروى از قانون طبیعت
به نظر این گروه، خوشبختى انسان زمانى آغاز مى شود كه اساس تمدن و نظامات آن به كلى فرو ریزد و تشكیلات حكومت و فرمانروایى، به هر صورت كه باشد، از میان برود. تعالیم دینى، قوانین اجتماعى، مقررات اخلاقى و آداب و رسوم عمومى از زندگى انسان ها حذف شود. تنها قانون طبیعت بر مردم حكومت كند و هر فردى مانند یك حیوان وحشى آزاد باشد و بتواند غرایز و خواهش هاى نفسانى خویش را آن طور كه مى خواهد ارضا نماید. ولى دانشمندان محقق، این نظریه را از جهات متعدد مطرود و نادرست شناخته و چنین پیش آمدى را مایه تیره روزى و بدبختى بشر مى دانند.
برگشت به زندگى ابتدایى
ادگارپش استاد فرانسوى مى گوید:
گروهى از متفكرین در هر عصر و زمان معتقدند كه مسئول اختلال ها، تنازع ها و گرفتارى هاى بشر، فقط تمدن است و توصیه كرده اند براى رهایى از این وضع، انسان باید به حال ابتدایى برگشت كند.
ادعا و شكایت ایشان از نظر علمى مبتنى بر یك پایه صحیح نیست، بلكه شكایتشان از تمدن، در واقع تحریك هاى غریزى خودپسندانه تهاجم آمیز و غیراجتماعى ایشان را ظاهر مى سازد.
البته ارضاى نامحدود و همه امیال و خواهش هاى غریزى موجب لذت مى شود، ولى اغلب متضمن رنج هایى، كه معلول دنیاى مخالف و كج رفتار است، نیز هست. پس زندگى كردن مانند یك حیوان، كه حتى آزاد هم باشد، ایجاد خوش بختى نمى كند.
نمى توان منكر شد كه تمدن با تحریك هاى غریزى بدرفتارى كرده است، ولى آیا به همین دلیل باید آن را یك باره محكوم نمود؟ فروید این طور پاسخ مى دهد: چقدر آرزوى ملغى شدن تمدن و فرهنگ، حق ناشناسى و كوتاه بینى مى خواهد. آن چه پس از این كار مى ماند، طبیعت است، طبیعى كه تحمل آن به مراتب مشكل تر و پرزحمت تر است.
بشر، با آن كه جنسا حیوان است و با غرایز و تمایلات حیوانى آفریده شده است، ولى صد در صد حیوان نیست تا بتواند مانند حیوان زندگى كند و خوش بخت باشد. بشر، علاوه بر تمایلات حیوانى، داراى صفات و مزایاى اختصاصى انسانى است كه حیوانات فاقد آن هستند. خالق دانا ذخایرى را در نهاد بشر آفریده و سرمایه هاى مخصوصى را با سرشت او آمیخته است و بر اثر آن، آدمى به طور طبیعى از جهات متعدد با حیوان تفاوت دارد.
زندگى بر وفق طبیعت
اگر بشر بخواهد در زندگى پیرو طبیعت باشد و بر وفق تمایلات طبیعى خود زیست كند، باید ساختمان طبیعى مخصوص به خود را، كه مجموعه اى از جنبه هاى حیوانى و انسانى است، در نظر بگیرد و برنامه جامعى بر وفق طبیعت انسان داشته باشد، نه آن كه انسان را مانند حیوان تصور كند و زندگى انسان را تنها در شاءن حیوانى اش، كه نیمى از وجود اوست، محصور سازد، و جنبه انسانى اش را، كه اساس فضیلت و كمال اوست، نادیده انگارد.
در حدیث آمد كه یزدان مجید
|
|
خلق عالم را سه گونه آفرید
|
یك گره را جمله عقل و علم وجود
|
|
آن فرشته است و نداند جز سجود
|
نیست اندر عنصرش حرص و هوى
|
|
نور مطلق زنده از عشق خدا
|
یك گروه دیگر از دانش تهى
|
|
همچو حیوان از علف در فربهى
|
او نبیند جز كه اصطبل و علف
|
|
از شقاوت غافل است و از شرف
|
وان سیم هست آدمیزاد و بشر
|
|
از فرشته نیمى و نیمى ز خر
|
نیم خر، خود مایه سفلى بود
|
|
نیم دیگر مایه علوى بود
|
تا كدامین غالب آید در نبرد
|
|
زین دو گانه تا كدامین برد نرد
|
زندگى حیوانى
دكتر كارل مى گوید:
بسیارى از افراد امروزى آن قدر به زندگى حیوانى نزدیك اند كه مطلقا جویاى ارزش هاى مادى هستند. بدین جهت، زندگى آنان خیلى كم مایه تر از حیوانات است، زیرا فقط ارزش هاى معنوى مى تواند به ما روشنایى و شادى ببخشد.
هر كس باید در لحظه اى زندگى خود، بین دو راه مادى و انسانى یكى را انتخاب كند، یعنى پیروى از قانون تعالى روانى را یا رد كند یا بپذیرد.
تعالى روانى در طول تكامل هر فردى، نه تنها یك قانون اصلى زندگى انسانى، بلكه یكى از خصایص آن است.
حیوانى در صورت انسان
آزادگذاردن بى قید و شرط غرایز در وجود آدمى، به معنى پایمال كردن شاءن انسانى و پشت پا زدن به تعالى روحى و معنوى است. كسى كه تنها از خواهش هاى نفسانى و طبیعت حیوانى خویش اطاعت مى كند و جنبه هاى انسانى را خود را نادیده مى گیرد، حیوانى است به صورت انسان. چنین فردى، بر خلاف آیین خلقت و نظام آفرینش قدم بر مى دارد و مكتب آسمانى او را مطرود و گمراه شناخته و شایسته كیفر الهى مى داند.
كفران نعمت
(
قال رسول الله
صلىاللهعليهوآله
: و من لم یر ان الله علیه و نعمة الا فى مطعم او مشرب فقد جهل و كفر نعم الله وضل سعیه ودنا منه عذابه
)
.
رسول اكرمصلىاللهعليهوآله
فرموده است: كسى كه از همه نعمت هاى خداوند تنها به خوردنى و نوشیدنى متوجه است و دیگر نعم الهى را در وجود خویش نمى بیند، نادان و كفران كننده نعمت است. او راه غلط مى پیماید و زود است كه به عذاب الهى دچار شود.
(
عن ابى عبدالله
عليهالسلام
قال: ابعد ما یكون العبد من الله عز و جل اذا لم یهمه یطنه و فرجه
)
.
امام صادقعليهالسلام
فرموده: دورترین فاصله از خداوند براى آدمى موقعى است كه هم مانند حیوان، جز پر كردن شكم و ارضاى شهوت، همت و هدفى نداشته باشد.
(
و عنه
عليهالسلام
: المؤمن لا یغلبه فرجه و لا یفضحه بطنه
)
.
و نیز فرموده است: مرد باایمان هرگز مغلوب شهوت خود نمى شود و شكمش باعث رسوایى او نمى گردد.
انسان و ساختمان اختصاصى
خلاصه آن كه زندگى حیوانى متناسب با خلقت حیوان و شایسته بهائم و درندگان است. بشر داراى ساختمان اختصاصى است و شرایطى مخصوص به خود دارد. او موجود به هم آمیخته از شئون حیوانى و انسانى است و نمى تواند مانند حیوان، تنها از غرایز و تمایلات حیوانى خویش پیروى كند. كسانى كه براى بشر زندگى حیوان آرزو دارند، بر خلاف قوانین خلقت و سنن آفرینش فكر مى كنند و چنین اندیشه نادرستى هرگز مایه خوش بختى و سعادت انسان نخواهد شد.
گمان غیرواقعى
نكته جالب توجه آن كه در نگاه سطحى گمان مى رود كه حیوان در ارضاى غرایز و تمایلات خود آزاد است و مى تواند خواهش هاى نفسانى خویش را طبق خواسته و تمایل خود برآورده سازد و بر اثر این گمان غیرواقعى، بعضى از انسان ها بر زندگى حیوانات غبطه مى خورند و آرزو مى كنند كاش ما نیز مانند آن ها آزاد بودیم، غافل از آن كه حیوانات در كارهاى خویش آزادى عمل ندارند، بلكه به فرمان الهى، در چهارچوبه برنامه هاى فطرى خود مقید و محصورند و نمى توانند از حدود مقررات و موازین تكوینى كه با سرشتشان آمیخته شده، قدمى فراتر بگذارند و در كم و كیف تمایلات خویش تغییرى بدهند، به همین جهت، راه زندگى خود را به درستى و طبق اراده خالق مى پیمایند و هرگز از صراط مستقیم آفرینش، كه خداوند براى آن ها مقرر فرموده، منحرف نمى شوند و فسادى به بار نمى آورند.
انسان و آزادى عمل
این انسان است كه خداوند او را با عقل و هوش انسانى آفریده و به وى آزادى عمل داده است. این انسان است كه در محدوده غراى خویش زندانى نیست و قادر است براى خود روش صحیح یا ناصحیح انتخاب نماید. این انسان است كه مى تواند تمایلات خود را با معیار عقل اندازه گیرى كند و در حدود مصلحت اعمال نماید و موجبات خوش بختى و سعادت خویش را فراهم آورد و مى تواند بنده هواى نفس خود باشد، به عقل و مصلحت پشت پا بزند، و با افراط یا تفریط در اعمال غرایز و تمایلات نفسانى، زندگى خویش را به فساد و تباهى بكشاند.
خودكارى غرایز
تمام موجودات زنده، به استثناى انسان، نوعى علم فطرى از جهان و از خود دارند، غرایز، آن ها را به شكل كامل و مطمئنى براى تماس با حقیقت مى راند. بنابراین، آزادى فریب دهنده اى ندارند، فقط موجوداتى كه صاحب عقل اند فریب مى خورند و در نتیجه تكامل مى پذیرند. بر خلاف زن آدمى، سگ ماده هیچ گاه در مواظبت از توله هایش خطا نمى كند. پرندگان مى دانند كى باید لانه بسازند، و زنبورعسل موادى را كه براى پرورش ملكه یا كارگر یا سرباز كند و لازم است، مى شناسند. به علت خودكارى غریزه، جانوران آزادى ندارند تا بتوانند چون انسان به اقتضاى هوى و هوس خود زندگى كنند.
انتخاب راه صحیح
بلاشك، هنوز هاله اى از غریزه دورادور هوش آدمى را فرا مى گیرد، ولى آن قدر توانایى ندارد كه ما را كاملا به دنیاى خارجى ببندد و روش زندگانى ما را به شرایط این جهان متوافق سازد. انسان نمى تواند مانند گرگ، بدون راهنما، از یك جنگل تاریك بگذرد، و همچنین نمى تواند به یك نظر دوست را از دشمن و یا مرده را از زنده بشناسد.
انسان آزاد است و مى تواند خود را فریب دهد. با اوست كه مسیر صحیح خویش را در میان راه هایى كه به وى عرضه مى شود، انتخاب كند و خود را موظف بداند كه از این راه بگذرد و براى هدایت زندگى، به تلاش شعورى روان خود متكى باشد.
قرآن شریف، در خلال پاره اى از آیات، پیرامون آزادى سخن گفته و این حقیقت ارزنده و پرارج را كه مایه اصلى تكامل بشر و اساسى ترین تفاوت بین انسان و حیوان است، با تعبیرهاى لطیف خاطرنشان فرموده است. در این جا به بعضى از آن آیات اشاره مى شود:
(
انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعا بصیرا
)
.
ما انسان را از نطفه به هم آمیخته و مخلوط آفریده ایم و او را به اوامر و نواهى خود امتحان بكنیم و براى شایستگى امتحان، ضمیرش را روشن و گوش و چشم باطنش را شنوا و بینا قرار داده ایم.
معیار برترى انسان
آفریده شدن از نطفه مخلوط، میزان برترى انسان نیست، زیرا تمام حیوانات از نطفه مخلوط نر و ماده یا از ذرات به هم آمیخته عناصر طبیعى و املاح معدنى خلق شده اند. برترى و امتیاز اختصاصى آدمى بر سایر حیوانات، از جمله نبتلیه كه به منزله فصل ممیز انسان است، استفاده مى شود.
بشر و قابلیت امتحان
خداوند بشر را امتحان مى كند. یعنى او را شایسته و لایق امتحان شدن آفریده و براى شناخت روا و ناروا، به وى ضمیرى بینا و شنوا داده است. مى دانیم شرط اساسى امتحان، آزادى است.
محصلى را كه مى خواهند از نظر معلوماتش امتحان كنند، باید در نوشتن جواب سئوالات علمى آزاد باشد تا معلوم شود باسواد است یا بى سواد.
حیوانات، كه در محصوره غرایز زندانى هستند، مورد امتحان واقع نمى شوند، زیرا آزادى ندارند و نمى توانند از برنامه تكوینى خداوند تخلف كنند. انسان است كه آزاد آفریده شده و براى تحمل امتحان خداوند شایستگى دارد. انسان است كه مى تواند از اوامر حكیمانه الهى اطاعت نماید و خود را خوش بخت سازد و مى تواند از دستور خالق خویش سرپیچى كند و موجبات بدبختى خود را فراهم نماید. جالب آن كه صلاحیت امتحان، كه نشانه آزادى است، از آغاز در نطفه انسان پایه گذارى شده و با سرشت آدمى آمیخته است.
هدایت تكوینى و تشریعى
هدایت خداوند بر دو قسم است: یكى تكوینى و دیگرى تشریعى. تمام موجودات جهان، از آن جمله حیوان و انسان، از هدایت تكوینى خداوند برخوردارند و بدین وسیله مسیر كمال خویش را مى پیمایند. هر یك از اعضاى بدن حیوان، با هدایت تكوین پروردگار، وظیفه اختصاصى خود را مى شناسد و در پرتو آن به فعالیت هاى حیاتى خویش ادامه مى دهد. وضع اعضاى بدن آدمى نیز چنین است. كبد با هدایت تكوینى پروردگار اعمال شیمیایى بهت آور خویش را انجام مى دهد، و رحم مادر با هدایت تكوینى جنین را در خود مى پرورد.
فرمان لازم الاجراى الهى
هدایت تكوینى، برنامه حكیمانه الهى است كه در نظم امور جهان بر اساس آن استوار است. هدایت تكوینى، فرمان لازم الاجراى خداوند است كه انسان و حیوان و دیگر آفریده هاى خالق، ناگریزند از آن پیروى كنند و براى هیچ موجودى قدرت تخلف و سرپیچى نیست. قرآن شریف درباره این هدایت، از زبان موسى بن عمران فرموده است:
قال ربنا الذى اعطى كل شى ء خلقه ثم هدى.
پروردگار ما كسى است كه به هر موجودى آنم چه را كه در خور خلقتش بوده عطا نموده و سپس آن را به مسیر كمالش هدایت فرموده است.
هدایت تشریعى و آزادى بشر
هدایت تشریعى عبارت از تعالیم دینى خداوند است كه در هر عصرى پیامبران الهى مأمور ابلاغ آن بوده اند. هدایت تشریعى برنامه سعادت مادى و معنوى انسان هاست و راه تعالى و تكامل را به بشر ارائه مى كند. این هدایت، اختصاص به انسان عاقل و آزاد دارد و حیوانات را از آن بهره و نصیبى نیست. قرآن شریف درباره هدایت تشریعى و آزادى بشر در قبول یا رد آن فرموده است:
(
انا هدیناه السبیل اما شاكرا و اما كفورا
.)
ما راه حق و سعادت را به انسان ارائه مى كنیم. اوست كه آزاد است. مى تواند با گرایش خود شكرگزار هدایت ما باشد و مى تواند با اعراض خود، نعمت راهنمایى ما را كفران نماید.
(
عن حمران بن اعین قال: سئلت ابا عبدالله
عليهالسلام
عن قول الله عز و جل انا هدیناه السبیل اما شاكرا و اما كفورا
)
قال: اما اخذ فهو شاكر و اما فهو كافر.
حمران بن اعین معنى آیه را از امام صادقعليهالسلام
سئوال كرد. در جواب فرمود: یا انسان راه خدا در پیش مى گیرد و از هدایت الهى پیروى مى كند، او شكرگزار است. یا راه خدا را ترك مى گوید و از هدایت الهى سرپیچى مى كند، او كفران كننده است.
جبر تكامل در حیوان
راه زندگى و برنامه تكامل حیوان، با هدایت تكوینى خداوند ارائه شده است و به طورى كه اشاره شد، اجراى برنامه هاى تكوینى، قطعى و لازم الاجراست و حیوانات در قبول و رد آن آزادى ندارند. ولى برنامه اختصاصى بشر، هدایت تشریعى است.
این انسان عاقل و آزاد است كه مى تواند از هدایت الهى پیروى كند و به اوج كمال خود برسد و مى تواند آن را ترك گوید و در انحطاط و پستى سقوط نماید.
انسان و راه تكامل
خداوند صراط مستقیم انسان و تمام حیوانات را تعیین نموده و راه تعالى و تكامل را به روى همه آن ها گشوده است، با این تفاوت كه حیوانات به درك طبیعى و كشش غریزى، راه كمال خود را مى شناسند و بدون اراده و اختیار خود، به سوى آن كشیده مى شوند و قهرا به كمال خویش نایل مى گردند، ولى انسان به طور طبیعى و غریزى، راه سعادت خود را تشخیص نمى دهد. باید جست و جو كند و با كمك عقل آن راه را با اراده و اختیار خود طى كند و به كمال انسانى برسد و مى تواند آن را ترك گوید، بى راهه برود، و خویشتن را به دست سقوط و بدبختى بسپارد.
قرآن شریف درباره صراط مستقیم حیوانات و فرمانروایى حضرت حق نسبت به آن ها فرموده است:
(
ما من دابة الا هو اخذ بناصیتها ان ربى على صراط مستقیم
)
.
هیچ جنبنده اى نیست مگر آن كه ظهور فرمان الهى است و موهاى مقدم سرش، مانند زمامى در دست پروردگار عالم است. خداوند در تدبیر امور مخلوق خود، بر صراط مستقیم است و آن ها را به راه صواب و سعادت سوق مى دهد.
درباره صراط مستقیم انسان و آزادى بشر، در پیروى از دعوت رسول اكرمصلىاللهعليهوآله
یا مخالفت با آن، فرموده است.
هدایت تشریعى یا صراط مستقیم
(
و ان هذا صراطى مستقیما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبیله
)
.
این آیین مقدس، دین حنیف و صراط مستقیم من است. از شما مى خواهم كه از آن پیروى كنید و برنامه هایش را به كار بندید و از دیگر راه ها بپرهیزید كه دچار پراكندگى نشوید و از صراط مستقیم منحرف نگردید.
رد و قبول هدایت تشریعى
نتیجه آن كه حیوانات در محدوده غرایز خود زندانى هستند و آزادى عمل ندارند. ولى انسان كه عاقل آفریده شده، آزاد است و مى تواند در راه صحیح یا ناصحیح قدم بر دارد. حیوان، لایق امتحان خداوند نیست، زیرا آزادى عمل ندارند، ولى انسان، موجود آزادى است و براى تحمل و امتحان الهى شایستگى دارد. حیوان تنها از هدایت تكوینى خداوند استفاده مى كند و ناچار است از آن اطاعت نماید، ولى انسان از راه هدایت تشریعى پروردگار نیز برخوردار است. مى تواند آزادانه آن را بپذیرد یا از آن سرپیچى نماید. حیوان، به فرمان الهى رهسپار صراط مستقیم است و نمى تواند از آن منحرف شود و در بى راهه قدم بردارد. ولى انسان، با دعوت پیامبران صراط مستقیم، هدایت مى شود ولى در رد یا قبول آن مختار است.
آزادى، بزرگ ترین عطیه الهى است كه در ساختمان آدمى به كار رفته است. آزادى براى انسان هاى رشید و لایق مایه ترقى و تكامل و براى افراد پست و نالایق وسیله تباهى و سقوط است. اگر آزادى در مجارى علم و تقوا به كار افتد و موجبات ترقى و تعالى بشر را فراهم آورد، آدمى از هر مخلوق بزرگى، بزرگ تر مى شود و در اعلى علیین قدم مى گذرد. برعكس، اگر آزادى در اختیار شهوات پلید قرار گیرد و در راه درنده خویى و حیوانى به كار افتد، آدمى از هر پستى پست تر مى شود و در اسفل سافلین قرار مى گیرد.
ارزش ایمان و عمل
(
لقد خلقنا الانسان فى احسن تقویم ثم رددناه اسفل سافلین. الا الذین امنوا و عملوا الصالحات فلهم اجر غیر ممنون
)
.
ما بشر را در بهترین و عالى ترین سازمان آفریده ایم. سپس او را به پست ترین مرحله بر مى گردانیم، مگر كسانى را كه آزادانه عقل خود را به كار بسته اند و با مطالعه در آیات الهى، به خداوند ایمان آورده و عملا نیكوكار شده اند، كه اینان بدون منت، از پاداش دائمى خداوند برخوردارند.
براى آن كه آزادى بشر و محدودیت حیوانات بهتر واضح شود و تمام طبقات، عموما، و نسل جوان، خصوصا به لزوم تعدیل تمایلات و تحدید آزادى انسان، وقوف بیشترى پیدا كنند، در این جا پیرامون بعضى از تمایلات مشترك بین حیوان و انسان و تفاوت هایى كه بین آن دو وجود دارد، توضیح داده مى شود.
لذت طلبى حیوان و انسان
لذت طلبى و كامجویى از تمایلات، طبیعى حیوان و انسان است. تمام حیوانات و همه انسان ها را به انگیزه جلب لذت و دست یافتن به مشتهیات نفسانى خود، به جنبش و حركت مى آیند. تلاش و كوشش مى كنند تا به مراد خویش نایل گردند و خشنود و كامروا شوند، با این تفاوت كه چون حیوان در چهارچوبه غرایز خود محصور است و آزادى عمل ندارد، ناچار لذتش نیز منحصر در لذایذ طبیعى، به مقدار طبیعى و از مجارى طبیعى است و نمى تواند خارج از محدوده طبیعت براى خود لذتى ایجاد نماید، ولى انسان، كه داراى عقل و هوش است و آزادى عمل دارد، از پدیده هاى طبیعى و ساخته هاى مصنوعى خود و همچنین از مجارى طبیعى و غیرطبیعى انواع لذت ها را به سوى خود جلب مى كند.
حیوان و لذایذ طبیعى
بهره مندى حیوان از غذا و عمل جنسى، به شكل طبیعى و طبق برنامه آفرینش است. پرندگان از دانه و چرندگان از گیاه و درندگان از گوشت شكار تغذیه مى كنند و لذت مى برند. همچنین در اعمال غریزه جنسى، هر حیوانى طبق برنامه اى كه در سرشتش آفریده شده، با جفت خود مى آمیزد و كامیاب مى گردد، ولى انسان آزاد، در تغذیه و عمل جنسى تنها به برنامه هاى طبیعى قانع نیست، بلكه براى لذت بیشتر، به روش هاى غیرطبیعى نیز دست مى زند و به شكل هاى مختلف خود را كامروا مى سازد.
انسان و لذایذ مصنوعى
انسان مانند حیوان از خرما و انگور و سیب به طور طبیعى تغذیه مى كند، ولى از آن ها شراب هم مى سازد تا از لذت مستى نیز كامیاب گردد. از شاهدانه و خشخاش و دیگر گیاهان استفاده طبیعى مى كند، ولى از آن ها مرفین و حشیش و مارى جوانا و ال. اس. دى هم مى سازد تا لذت بیشترى نصیبش گردد. انسان، مانند حیوان، غریزه جنسى خود را در مجراى طبیعى ارضا مى كند، ولى براى جلب لذت زیادتر به انحراف جنسى هم مى گراید و خواهش خود را از راه هاى نامشروع و غیرطبیعى نیز برآورده مى سازد.
لذت طلبى، حیوان، كه در كادر غرایز صورت مى گیرد، خطرى به بار نمى آورد، زیرا اراده خداوند، تمایلات غریزى حیوان را محدود آفریده و بر وفق مصلحت زندگى فردى و نوعى آن ها را اندازه گیرى كرده است، ولى انسان، كه آزادى عمل دارد و مى تواند از لذایذ طبیعى و غیرطبیعى بهره مند گردد، باید لذایذ خود را با معیارهاى اخلاقى و قانون اندازه گیرى كند و خواهش هاى لذت را در حدود مصلحت برآورده سازد و از لذت هاى مضر و خطرناك چشم پوشى نماید، و گرنه باعث سیه روزى و بدبختى خود و جامعه خواهد شد.
جوان و تمایلات آنى
ریموندبیچ مى گوید:
یكى از خاص جوانان این زمان این است كه هر وقت هر چه دلشان مى خواهد، بكنند، بدون آن كه نگران نتایج كار خود باشند. اما قوانین اخلاقى انعطاف ناپذیرند. قراردادهاى اجتماعى بر اساس تمیز خوب از بد ایجاد شده اند، نه از روى هوس و دلخواه. و به همین دلیل، زمان هم قادر نیست آن ها را تغییر دهد. رعایت این قراردادها موفقیت خوش بختى افراد را تضمین مى كند. كسانى كه به هوادارى از تمایلات آنى خود، از این راه منحرف مى شوند. بعدها، هنگامى كه دیگر خیلى دیر است، پى مى برند كه از منبع خوش بختى خود، برداشت بیهوده اى كرده اند و هر گاه به سیاهه اعمال خویش رسیدگى كامل كنند، متوجه مى شوند كه زندگى آن ها هرگز نیازمندى هاى عمیق قلبشان را بر نیاورده است. در حالى كه دسته دیگر، كه همواره پایه زندگى را محكم مى كنند.
نه تنها از شادى هاى قلبى لذت سرشارى مى برند، بلكه از دوران جوانى، كه مقدمه آغاز زندگى حقیقى است، نشاط و حظ وافرى مى گیرند.
لذت هاى ندامت بار
(
قال على
عليهالسلام
: لا خیر فى لذة توجب ندما و شهوة تعقب الما
)
.
علىعليهالسلام
فرموده: لذت هایى كه باعث ندامت و پشیمانى مى شوند و شهوت هایى كه درد و رنج به بار مى آورند، فاقد خیر و خوبى هستند.
(
و عنه
عليهالسلام
: كم من شهوة ساعة اورثت حزنا طویلا
)
.
و نیز فرموده است: چه بسا یك ساعت كامروایى و شهوت، اندوه طولانى به بار مى آورد و غم و غصه فراوان از پى دارد.
انسان و تمایلات غیرضرورى
یكى دیگر از تفاوت هاى اساسى بین حیوانات و انسان این است كه تمایلات حیوانات در حدود احتیاجات طبیعى و نیازمندى هاى ضرورى حیات است، ولى تمایلات آدمى از مرز ضروریات زندگى مى گذرد و در خارج از احتیاجات طبیعى، در شعاع بسیار وسیع گسترش مى یابد. جالب آن كه تمایلات غیرضرورى كه تمایلات غیرضرورى در انسان حد معینى ندارد و در هر مرحله كه ارضا مى گردد، مرحله بالاترى را تمنا مى كند.
حریص و گردآورى مال
مثلا، مال وسیله تأمین نیازمندى هاى زندگى و تهیه غذا و مسكن و دیگر احتیاجات حیاتى است، ولى حرص آدمى در گردآورى ثروت، در مرز ضرورریات زندگى متوقف نمى گردد و هرگز از جمع مال سیر نمى شود و هر قدر بیشتر ذخیره مى كند، حرصش فزون تر مى گردد.
(
عن حمزة بن حمران قال: شكا رجل الى ابى عبدالله
عليهالسلام
انه یطلب فیصیب و لا یقنع و تنازعه نفسه الى ما هو اكثر منه و قال: علمنى شیئا انتفع به فقال ابو عبدالله
عليهالسلام
: ان كان ما یكفیك یغنیك ما فیها یغنیك و ان كان ما یكفیك لا یغنیك فكل ما فیها لا یغنیك
)
.
مردى كه دچار فزون طلبى مال شده بود و از وضع روانى خویش رضایت خاطر نداشت، به شكایت حضور امام صادقعليهالسلام
آمد. عرض كرد: از پى مال مى رود و ثروت به دست مى آورد، ولى قانع نمى شود و پیوسته با نفس حریص خود را در كشمكش و جدال است و از او مى خواهد تا مال بیشترى گردآورى كند. سپس گفت: به من چیزى بیاموزید كه از آن نفع معنوى عایدم گردد و از این حالت روحى رهایى یابم.
حضرت در جواب فرمود: اگر به مقدار كفاف زندگى ات قانع باشى، كمترین مال دنیا بى نیازت مى كند، و اگر اكتفا نكنى، تمام ثروت دنیا نمى تواند نفس حریص تو را غنى و بى نیاز سازد.
منشاء تحریك حیوان
قسمت اعظم تحرك و جنبش حیوانات از دو تمایل اساسى سرچشمه مى گیرد: یكى به دست آوردن غذا و دیگرى ارضاى تمایل جنسى. موقعى كه حیوان گرسنه مى شود، تلاش و كوشش مى كند تا طعمه خویش را بباید و خود را از گرسنگى برهاند.
موقعى كه تمایل جنسى در وجودش بروز مى كند، به جوش و خروش مى آید تا به جفت خود برسد و با وى بیامیزد. این دو تمایل، به قضاى حكیمانه الهى در نهاد حیوان آفریده شده است.
حفظ حیات فردى و نوعى
زمانى كه شكم حیوان سیر شد و خواهش جنسى اش برآورده گردید، با خشنودى و رضایت خاطر به استراحت مى پردازد و با آرامش درون، قرار و آرام مى گیرد و تا دوباره نیاز خود را به غذا و عمل جنسى احساس نكند، به فعالیت و كوششى دست نمى زند.
این دو تمایل در نهاد بشر نیز آفریده شده و حفظ حیات فردى و نوعى انسان هم وابسته به ارضاى این دو تمایل است.
انسان، هم مانند حیوانات، براى دست یافتن به غذا و برآوردن خواهش جنسى تلاش و كوشش مى كند، ولى در آدمى تمایلات دیگرى نهفته است كه بسیارى از آن ها اساسا در حیوانات وجود ندارد و بعضى كه وجود دارد، به اندازه تمایل انسان دامنه وسیع و گسترده ندارد.
تمایلات اختصاصى انسان
حب جاه و محبوبیت، فرمانروایى و ریاست، جلب توجه و شهرت، نیرومندى و قدرت، جمع مال و ثروت، تخریب و تهاجم، و دیگر تمنیاتى نظایر این ها، خواهش هاى نیرومندى هستند كه در ضمیر انسان ها وجود دارد. بشر، موقعى كه شكمش سیر شد و خواهش جنسى اش برآورده گردید، براى دست یافتن به آن تمایلات، فعالیت خود را آغاز مى كند و در راه برآوردن آن خواهشها به تلاش و كوشش دست مى زند.
تمنیات نامحدود
راسل مى گوید:
میان انسان و حیوانات اختلافات گوناگونى وجود دارد كه برخى از آن ها مربوط به قواى عقلانى و بعضى دیگر مربوط به قوى احساسى است. یكى از مهم ترین تفاوت هاى اساسى بین انسان و حیوان این است كه تمایلات بشرى، بر خلاف تمنیات حیوانى، اصالتا نامحدود بوده و اقناع كامل آن ها میسر نیست.
مار بوآ كه هضم غذا را فقط به وسیله انقباض عضلات داخلى خود انجام مى دهد، پس از خوردن غذا به خواب مى رود و تا زمانى كه بار دیگر اشتهایش زنده نشود، از خواب گران بر نمى خیزد. اگر سایر حیوانات مانند این مار زندگى نمى كنند. بدان علت است كه چگونگى تغذیه آن ها فرق دارد و یا از دشمنان خود بیم دارند. به طور كلى، فعالیت حیوانات از احتیاجات اولیه ادامه حیات و تولیدمثل الهام مى گیرد و این تلاش ها هیچ گاه از حدود لازم براى مرتفع ساختن نیازمندى هاشان تجاوز نمى كند. در مورد انسان ها مسئله كاملا متفاوت است. محرك خشایار شاه، هنگامى كه با كشتى هایش عازم جنگ با یونانى ها گردید، فقدان خوراك و پوشاك و یا احتیاجات جنسى نبوده است.
در رؤ یاهاى بیدارى براى پیروزى هاى خیالى حدى نیست. رؤ یاى خیال محركى است بشر را، با وجود ارضاى تمایلات اولیه اش، باز هم به فعالیت افراطآمیز بیشترى وادار مى كند.
نقطه آغاز آرزوها
طغیان آدمیان و آرزوهاى بشر آن چنان وسیع و نامحدود است كه شاید انسان در مرز بى نهایت ابدیت، آرامش و سكون حاصل نماید. آن جا كه حیوانات فقط به زیستن و تولیدمثل قناعت نموده اند تازه نقطه آغاز آرزوهاى بشر است.
سد راه آرزوها
آیا بشر مى تواند در ارضاى تمنیات نامحدود و خواهش هاى بى حساب خود آزاد باشد؟ آیا انسان قادر است همه تمایلات خویش را آن طور كه مى خواهد ارضا نماید و به تمام آمال نفسانى خود جامه عمل بپوشاند؟ قطعا جواب این سئوال منفى است. هرگز ممكن نیست آدمى تمام آرزوهاى خود را برآورده سازد، زیرا دو مانع بزرگ و غیرقابل اجتناب بر سر راه بشر وجود دارد كه از وى سلب آزادى مى كند و سد راه پیشرفتش مى گردد. مانع اول قوانین طبیعت است، و مانع دوم نظامات اجتماعى است.
لزوم تزكیه نفس
قوانین طبیعت: مبارزه تاءثرآورى بین آزادى انسان و قوانین طبیعى درگرفته است. مبارزه اى كه انسان امروزى قربانى آن است، زیرا انسان خواهان خودمختارى مطلق است و مع هذا نمى تواند از آزادى خود، بدون خطر در خارج از مناطق ممنوع استفاده كند. آزادى چون دینامیك، یك وسیله مؤثر، ولى خطرناكى است. بایستى طرز به كاربردنش را آموخت. خوش بختانه كسى مى تواند آن را به كار برد كه صاحب عقل و اراده باشد. قوانین طبیعى صامت اند. مرز بین صواب و خطا، چنان كه مى دانیم، نامریى است. براى آن كه در صحراى بى كران سرگردان نشویم، باید جاده را ترك نكنیم، جاده اى كه تنگ و دشوار و ناصاف است. بنابراین، پیروى از قوانین طبیعى مستلزم محدودیت ارادى آزادى است و بدون نظم درونى موفقیت زندگى ممكن نیست. تضادى كه بین آزادى انسان و الزامات طبیعى وجود دارد، تزكیه نفس را ایجاب مى كند. براى آن كه خود و بازماندگان را از خطر حوادث برهانیم، باید در مقابل بسیارى از تمنیات و امیال و آرزوها مقاومت كنیم.
تكامل در پرتو تمدن
نظام اجتماعى: به گفته دانشمندان، آدمى طبعا اجتماعى است و براى دست یافتن به كمال لایق خود باید همجیت و توحش را ترك گوید، به اخلاق اجتماعى متخلق گردد و شهرنشین و متمدن شود. باید با افراد نوع خود انس بگیرد و با آنان زندگى كند و در پرتو همفكرى و همكارى، قابلیت هاى دورنى خویش را آشكار سازد و استعدادهاى باطنى خود را به فعلیت بیاورد و در نتیجه به كمالى كه شایسته مقام انسان است، نایل گردد.
براى آن كه اساس تمدن باقى و پایدار بماند و جامعه دچار بى نظمى و هرج و مرج نشود و تمام مردم از نعمت امنیت و آسایش برخوردار باشند، باید به وسیله مقررات قانونى و اخلاقى، آزادى مردم محدود شود و مرزهاى روا و ناروا مشخص گردد.
باید غرایز كور و بى شعور مهار شوند و ارضاى آن ها در حدود مصلحت اجتماع صورت گیرد. این محدودیت در حفظ اجتماعى و تأمین سعادت بشر، یك ضرورت قطعى و غیرقابل اجتناب است.
زندگانى و مخصوصا زندگى اجتماعى انسان ایجاب مى كند كه نیروى نخستین غرایز از ابتدا هدایت شود و به طرف هدف هاى اجتماعى معطوف گردد. تمدن باید با ابراز آزادنه غرایز مخالف نماید. به زبان دیگر، همان طور كه جلوى جریان آب را براى چرخاندن توربین سد مى كنند، تمدن باید غرایز را به منظور ترقى و تكامل انسان تحت فرمان بگیرد و از تظاهر بى بند و بار آن ها جلوگیرى نماید.
اختلاف بزرگسال و جوان
قسمت اعظم اختلافات و ناسازگارى هاى جوانان و بزرگسالان و همچنین زنان و شوهران، ناشى از زیاده روى در ارضاى غرایز و تندروى در اعمال شهوات خویش بى قید و آزاد باشند و خواهش هاى غیرمشروع خود را برآورده سازند، با مخالفت والدین خویش مواجه مى شوند و بر اثر آن، تضاد و پرخاشگرى آغاز مى گردد. پدران و مادران خودخواه و جاه طلب، كه مى خواهد به تمنیات نارواى خویش دست یابند، به فرزندان جوان خود زور مى گویند، به آنان اهانت مى كنند. باعث اختلاف و تشاجر مى شوند و آرامش خانواده را مختل مى سازند. مردان لاابالى و شهوت پرست، كه مى خواهند در اعمال افراطى خویش لجام گسیخته باشند، همسران خود را ناراحت و خشمگین مى كنند و باعث پرخاش و ستیز مى گردند. زنان هوس باز و آلوده دامن كه مى خواهند در رفتار زشت و ناپسند خویش آزاد باشند، شوهران خود را تحقیر مى كنند و موجبات ناسازگارى و اختلاف را فراهم مى آورند. مهم آن كه گاهى تضاد و تشاجر از حدود الفاظ و كلمات مى گذرد، باعث تحریك شدید احساسات مى شود، و سرانجام كار اختلاف و نزاع به وقوع جرم و جنایت منتهى مى گردد.
مرگ آدمى در جنایات
به دست آوردن ثروت و مال و میل به انتقام، از توهینى كه به عزت نفس و شرافت كسى وارد شده، باعث قتل مى گردد. عمل منافى عفت به عنف و سوءقصد نسبت به شرافت یك زن، كه در حقیقت از احساسات جاه طلبانه سرچشمه مى گیرد، باعث جنایت مى شود. منشاء حریق عمدى غالبا از حس انتقام است. دزدى اكثرا از احساسات آزمندانه ناشى مى شود. خلاصه، جاه طلبى، غرور، میل به قدرت نمایى و حرص تملك، احساسات مختلفى هستند كه محرك آدمى در ارتكاب جنایات مى شوند. اما این احساسات ناگهانى به خودى خود در اشخاص ایجاد نمى شود. غالبا تمایلات طبیعى و گاهى اكتسابى، محرك اولیه مى باشند.
راه جلوگیرى از این قبیل ناسازگارى ها و اختلافات، محدود كردن آزادى بشر است. باید غرایز سركش و خودسر در وجود آدمى مهار گردند و تمایلات طبیعى و اكتسابى با معیارهاى اخلاقى و قانونى اندازه گیرى شوند و ارضاى آن ها در حدود مصلحت فرد و اجتماع باشد.
آزادى زمینه تكامل
خداوند حكیم بشر را آفریده و با اعطاى آزادى، زمینه تكامل تعالى و تكاملش را مهیا نموده است. ولى براى آن كه آزادى مایه تیره روزى و بدبختى انسان نشود و باعث تباهى و سقوطش نگردد، او را به سرمایه هاى گران قدر وجدان اخلاقى و عقل مجهز نموده تا به وسیله این دو نیروى فطرى، آزادى خود را محدود كند و غرایز و تمایلات خویش را در حدودى اعمال نماید كه به سعادتش آسیب نرسد.
وجدان اخلاقى یكى از ودایع پرارج الهى است كه به قضاى حكیمانه خداوند در نهاد آدمى آفریده شده و با وجود بشر آمیخته است. وجدان اخلاقى راهنماى پاك و منزهى است كه ما را به مسیر سعادت و خوشبختى رهبرى مى كند و از اخلاق خوب و بد آگاهمان مى سازد.
(
و نفس و ما سویها. فالهمها فجورها و تقویها
.)
قسم به جان بشر و قسم به خداوندى كه آن را كامل و موزون آفرید و نیك و بدش را به وى الهام كرد.
وجدان اخلاقى و تعدیل غرایز
وجدان اخلاقى غرایز ما را تعدیل مى كند و از افراط و زیاده روى هاى مضر و خطرناك باز مى دارد. وجدان اخلاقى زندگى انسان را از زندگى حیوان جدا مى كند و به آن پاكى و فضیلت مى بخشد و موجبات تعالى و تكامل بشر را فراهم مى آورد.
ملامت هاى وجدان
وجدان اخلاقى نه تنها ما را از اخلاق خوب و بد آگاه مى كند، بلكه به انجام خوبى ها و اجتناب از بدى ها وادارمان مى نماید. جایى كه عملا با وجدان اخلاقى مخالفت كنیم و از فرمان سرپیچى نماییم، با ملامت هاى طاقت فرساى خود ما را كیفر مى دهد و شكنجه هاى جانكاهش زندگى را بر ما تلخ و غیرقابل تحمل مى سازد.
هانرى باروك مى گوید:
وجدان اخلاقى یك واكنش ساختگى نیست، بله عمیق ترین عامل طبیعیت بشرى مى باشد، و اشخاص، با وجود تظاهرات گوناگون، نمى توانند این وجدان را خاموش و نابود كنند. از آن گذشته، ثبات و پایدارى خارق العاده وجدان اخلاقى، حتى در بیمارى هاى شدید و در جریان جنون و تنزل روحى و بقاى وى، پس از افسردگى پرتو خرد و هوش، بر اهمیت فراوان و مقام ارجمند آن در روح بشر گواهى مى دهد.
یكى از اختلافات اساسى میان انسان و حیوان وجود دارد این است كه حیوان وحشى به آرامى شكار خود را مى درد و مى خورد، سپس از این كار خشنود و آسوده مى گردد، در صورتى كه انسان همنوعش را از میان بر دارد، دچار بیمناكى و رنج مى شود و چون نمى تواند این بیم و رنج را از خود براند، براى اثبات حقانیت عمل خود، با اتهاماتى دروغ، قربانى خویش را خوار و فرومایه مى گرداند.
وجدان و نظم غرایز
وجدان اخلاقى نمى خواهد غرایز را یكسره و خاموش كند، بلكه مى خواهد آن ها را تحت نظم درآورده، به هدفى عالى تر و پسندیده تر توجه دهد. این كار براى غریزه، از آزادى كلى وى، چنان كه فروید در نظر دارد، بهتر است، زیرا آزادى بى قید و شرط سرانجام فرسودگى و تباهى به بار مى آورد.
آدمى زاده طرفه معجونى است
|
|
كز فرشته سرشته و حیوان
|
گر رود این شود كم از این
|
|
ور كند میل آن شود به از آن
|
كشش هاى فطرى اخلاقى
كسانى كه طرفدار آزادى بى قید و شرط انسان اند و عقیده دارند كه تمایلات طبیعى بهتر از تمام معیارهاى قانونى و اخلاقى است، باید به این نكته متوجه باشند كه اگر بر فرض، روزى به تمام مقررات اخلاقى و قانونى پشت پا بزنیم و خود را از كلیه قیود و حدود آزاد سازیم و تصمیم بگیریم كه پیرو قوانین طبیعت باشیم، باز هم نمى توانیم مانند حیوان زیست كنیم و نمى شود غرایز خود را بى قید و شرط ارضا نماییم، زیرا تمایلات طبیعى ما منحصر به شئون حیوانى نیست، بلكه كشش هاى اخلاقى نیز در وجودمان ریشه فطرى و طبیعى دارد. پیروى از قوانین طبیعت ایجاب مى كند كه دوباره به مسائل اخلاقى توجه نماییم و سجایاى انسانى را بپذیریم و این خود یكى از تفاوت هاى اساسى حیوان و انسان است.
مغز و منطقه سكوت
كنت واكر مى گوید:
مدت ها بود كه علما و دانشمندان نمى دانستند عمل قسمت قدامى نیمكره هاى دماغى چیست، زیرا با وجود آسیب دیدن و یا از بین رفتن آن در انسان، ناتوانى و یا عدم قابلیت مخصوصى تولید نمى شد. به همین جهت، آن محل را منطقه سكوت مى نامیدند. تا این كه در قرن اخیر موردى پیدا شد كه تا اندازه اى روشن كرد كار این منطقه چیست.
كارگرى را به مریضخانه آوردند كه قسمت اعظم مغز قدامى او به وسیله میله اى كه از حدقه چشمش وارد شده بود از میان رفته بود. مصدوم پس از چندى معالجه شد و هیچ گونه فلج و یا ناتوانى بدنى در او مشاهده نگشت، اما در عوض، خلق و خوى او به كلى تغییر یافت. او كه قبلا مردى شریف و فعال بود، حال شخصى كذاب، مهمل، ولگرد و كلاه بردار شده است. مشاهدات دیگرى در موارد دیگر، تجربه فوق را تاءیید و ثابت كرد كه ناحیه قدامى مغز و یا منطقه سكوت، مركز صفات و خصایلى است كه مابه الامتیاز انسان از حیوان است.
ركن اساسى سعادت
مكارم اخلاقى و سجایاى انسانى یكى از اركان اساسى سعادت و پیروزى انسان ها در زندگى اجتماعى است. به همین جهت، اولیاى گرامى اسلام تخلق به اخلاق كریمه را براى رستگارى جوامع بشرى، صرف نظر از شاءن مذهبى و ایمان به پاداش و كیفر الهى، ضرورى و لازم شناخته اند.
(
عن امیرالمؤمنین
عليهالسلام
انه قال: لو كنا لا نرجوا جنة و لا تخشى نارا و لا ثوابا عقابا لكان لنا ان نطلب مكارم الاخلاق فانها مما تدل على سبیل النجاح
)
.
علىعليهالسلام
فرموده است: اگر بر فرض ما امیدى به بهشت و ترسى از عذاب الهى نمى داشتیم و به ثواب و عقاب خداوند پابند نمى بودیم، باز هم سزاوار بود خواهان مكارم اخلاقى باشیم، زیرا اخلاق كریمه است كه راه رستگارى را ارائه مى كند و موجبات خوشبختى و سعادت ما را فراهم مى آورد.
اطاعت از فرمان وجدان
خلاصه، وجدان اخلاقى، یكى از عطایاى الهى است كه در وجود آدمى نهفته و با سرشت بشر آمیخته است. اگر بخواهیم در زندگى پیرو كشش هاى طبیعى و تمایلات فطرى خود باشیم، باید از فرمان وجدان اطاعت كنیم، آزادى خویش را با معیارهاى اخلاق اندازه گیرى نماییم، و خواهش هاى غریزى خود را با توجه به نداى وجدان اخلاقى برآورده سازیم.
اندازه گیرى آزادى
عقل نیز مانند وجدان اخلاقى از سرمایه هاى اختصاصى بشر است و حیوانات از آن بى بهره هستند. عقل مشعل فروزانى است كه مسیر زندگى انسان را روشن مى كند و راه را از بیراهه تمیز مى دهد. عقل با محاسبه صحیح، تمایلات نامحدود بشر را با قوانین طبیعى و نظامات اجتماعى مى سنجد و موارد ناسازگارى و تضاد آن ها را تعیین مى كند. عقل آزادى بشر را اندازه مى گیرد و موارد صلاح و فساد آن را ارائه مى نماید. خلاصه، عقل قاضى واقع بین و مآل اندیشى است كه حدود ارضاى غرایز و تمایلات را مشخص مى كند و مرزهاى روا و ناروا را تمیز مى دهد و آزادى بشر را محدود مى سازد و این خود معنى قانون است.
(
قال على
عليهالسلام
: النفوس طلقه لكن ایدى العقول تمسك اعنتها عن النحوس
)
.
علىعليهالسلام
فرموده: نفس سركش آدمى، رها و خودسر است، ولى دست نیرومند عقل به شدت زمامش را مى كشد و از اعمالى كه مایه نحوست و بدبختى است بازش مى دارد.
به كار بستن عقل
به كار بستن دستور عقل، بشر را با حیات انسانى زنده نگاه مى دارد و به آدمى آزادگى و عز و شرف اجتماعى مى بخشد.
برعكس، بى اعتنایى به نداى عقل و پیروى بى قید و شرط از هواى نفس، ارزش انسانى را ایمال مى كند، آدمى را به راه حیوانیت سوق مى دهد و او را بنده تمنیات نفسانى اش قرار مى دهد.
(
قال على
عليهالسلام
: فضل العقل على الهوى لان العقل یملكك الزمان و الهوى یستعبدك للزمان
)
.
علىعليهالسلام
فرمود: عقل را بر هواى نفس برترى و فضیلت ده. چه آن كه عقل، تو را مالك و فرمانرواى زمان مى سازد و هواى نفس، تو را بنده و برده روزگار مى كند.
پیروى از فطرت
عقل راهنمایى است كه به فرمان الهى در نهاد ما مستقر شده و با سرشتمان آمیخته است. اطاعت از فرمان عقل، پیروى از قانون خلقت و فطرت است، و سرپیچى از دستور عقل، تخلف از آیین آفرینش و نداى طبیعت است. به كار بستن مقررات عقلى مایه خوش بختى و سعادت و مخالفت با قوانین آن موجب بدبختى و ندامت است.
(
قال رسول الله
صلىاللهعليهوآله
: استرشدوا العقل ترشدوا و لا تعصوه فتندموا
)
.
رسول اكرمصلىاللهعليهوآله
فرموده است: از عقل هدایت و راهنمایى بخواهید تا به رشد و كمال خویش نایل گردید، و از فرمانش سرپیچى ننماید كه نادم و پشیمان خواهید شد.
(
قال على
عليهالسلام
: العقل یهدى و ینجى و الجهل یغوى و یردى
)
.
علىعليهالسلام
فرموده است: به كار بستن عقل، مایه هدایت و نجات انسان هاست، و سركوب كردن عقل، باعث گمراهى و سقوط آدمیان است.
بى اعتنایى به نداى عقل
بى اعتنایى به نداى عقل و وجدان اخلاقى، بى اعتنایى به آیین فطرت و تخلف از نظام آفرینش است. كسانى كه از سرمایه هاى انسانى خود چشم مى پوشند و از اطاعت وجدان و خود سرباز مى زنند، ناچار باید مانند حیوان، بنده هواى نفس خود باشند.
غرایز سركش و لجام گسیخته در وجود اینان بى قید و شرط حكومت مى كند و آن ها را به راه خودپرستى، جاه طلبى، انتقامجویى، كینه توزى، ستمگرى، تخریب و تهاجم، و دیگر سیئات اخلاقى و اغمال ضدانسانى سوق مى دهد.
بسیارى از ناسازگارى ها و اختلافاتى كه در خانواده و اجتماع بروز مى كند و باعث جنگ و ستیز مى شود، و در پاره اى از مواقع منجر به جرم و جنایت مى گردد، بر اثر این است كه بزرگسالان یا جوانان، یا هر دو گروه، مطیع تمایلات غریزى و خواهش هاى نفسانى خود شده و نخواسته اند از فرمان عقل و وجدان اخلاقى پیروى نمایند.
تا به امروز، در چین، تعداد زنانى كه از دست مادرشوهر اقدام به خودكشى مى كنند كم نیست و آن چه هنوز در چین به چشم مى خورد، بقایاى نظامى است كه این اواخر در نواحى متمدن اروپا و آسیا شایع بود.
پلیس هند گزارش داد كه روابط نامساعد میان دامادها و مادرزن ها یكى از علل خودكشى است. در سال گذشته سى و هفت نفر به دنبال اختلاف و مشاجره با مادرزن خود، به زندگى خویش پایان داده اند.
در ساله گذشته، نزدیك به ۵۰۰ دختر و پسر جوان، به خاطر اختلاف خانوادگى خود را مسموم كرده اند و علل ناهنجارى هاى خانوادگى را در وجود ناپدرى، نامادرى، جنگ و انزاع والدین، تبعیض و سختگیرى هاى بى مورد ذكر كرده اند. این حرف هاى جوان شانزده ساله اى است كه در بیمارستان مسمومین تهران بسترى است: پدرم سخت بین و من و دو خواهر و برادرم تبعیض قائل مى شود. جلو همه مرا به باد كتك مى گیرد و آبرویم را مى برد. پدرم مى گوید: تو اصلا بچه بدقدمى هستى. از وقتى متولد شدى، من از هستى ساقط شده ام.
نارسایى عقل
ناگفته نماند كه عقل، گر چه راهنماى بشر و چراغ هدایت انسان هاست، ولى از دو جهت نارسا و كوتاه است: اول آن كه عوامل مختلفى از قبیل شهوت و غضب، دوستى و دشمنى، آداب و رسوم، عادات تقلید، آموزش و پرورش، و عواملى نظایر این مى توانند عقل را تیره كنند و در شناخت خوب و بد، از واقع بینى اش باز دارند و بر اثر آن كه عقل قادر نیست به تمام حقایق غیب و شهود احاطه پیدا كند و نمى تواند به هر پرسشى پاسخ بگوید و تمام نیازمندى هاى مادى و معنوى، دنیوى و اخروى و ظاهرى و باطنى بشر را برآورده سازد، ناچار از راهنمایى همه جانبه عاجز و ناتوان است.
وجدان اخلاقى نیز از طرفى قضاوتش محدود است و تنها درباره امهات فضایل و امهات رذایل حكم مى كند و از شناخت تمام خلقیات خوب و بد عاجز است، و از طرف دیگر، بر اثر تكراز گناه تیره و تار مى شود و رفته رفته نسبت به كارهاى ضد وجدان بى تفاوت مى گردد و از ملامت و شكنجه گناهكار باز مى ایستد.
وحى و تقویت عقل
براى آن كه بشر بر اثر نارسایى عقل نظرى و عقل عملى وجدان اخلاقى از مسیر سعادت منحرف نشود و در بى راهه قدم نگذارد، خداوند پیامبران خود را بین مردم فرستاد تا نیروى خرد با نور وحى تقویت شود و بدین وسیله كمبود عقل نظرى و عقل عملى جبران گردد و در نتیجه، مردم با راهنمایى این دو حجت الهى از هدایت كامل و جامع برخوردار شوند و به سعادت واقعى و كمال حقیقى خویش دست یابند.
(
عن موسى بن جعفر
عليهالسلام
انه قال: یا هشام ان لله على الناس حجتین ظاهرة و حجة باطنة فاما الظاهرة فالرسل و الانبیاء و الائمة و اما الباطنة فالعقول
)
.
حضرت موسى بن جعفرعليهالسلام
به هشام بن حكم فرمود: خداوند را در بین مردم دو حجت است، یكى ظاهرى و آن دیگرى باطنى. حجت ظاهرى خداوند، رسولان و انبیاء و ائمه هستند و حجت باطنى عقل هاى مردم است.
(
قال على
عليهالسلام
: العقل رسول الحق.
)
علىعليهالسلام
در این حدیث كلمه رسول را درباره خرد به كار برده و فرموده است: عقل، رسول حضرت حق است.
عقل، پیغمبر داخلى مردم و پیغمبر، عقل خارجى مردم است. این هر دو به فرمان الهى مأموریت دارند با هم و در معیت هم راه خطا و صواب را به انسان ها ارائه نمایند و اعمال روا و ناروا را براى آنان بیان كنند و بدین وسیله مردم را به راه تعالى و تكامل سوق دهند و موجبات خوشبختى و سعادت فرد و اجتماع را فراهم آورند.
حفظ تمدن
از مجموع بحث این نتیجه بدست آمد كه تعدیل تمایلات و تحدید آزادى، شرط اساسى حفظ تمدن و حسن سازگارى نسل هاى مختلف در خانواده و اجتماع است. خداوند از طرفى به بشر آزادى عطا كرده و او را مختار آفریده است، و از طرف دیگر، وجدان اخلاقى و عقل را در نهادش مستقر ساخته و با سرشتش آمیخته است تا با الهام هدایت این راهنماى باطنى و استمداد از وحى الهى، آزادى خود را اندازه گیرى كند و امیال غریزى و خواهش هاى نفسانى خویش را در حدود مصلحت فردى و اجتماعى برآورده سازد.
بعضى تصور كرده اند كه موازین قانونى و اخلاقى سد راه آزادى است و مى گویند بشر باید خود را از این قیود رها سازد و مانند حیوان، مطیع قوانین طبیعت باشند تا با خشنودى و رضایت خاطر زندگى كند و به كمال لایق خویش نایل گردد. آنان از این نكته غافل اند كه اگر بر فرض روزى تمام مقررات اخلاقى و قانونى را ترك گوییم و مصمم شویم تنها پیرو طبیعت خود باشیم، باز هم نمى توانیم مانند حیوان زیست كنیم و ناچار مى شویم دوباره از پى اخلاق و قانون برویم، زیرا وجدان اخلاق و عقل جزء ساختمان طبیعى ماست و پیروى از این نیروى طبیعى فطرى، ما را وا مى دارد كه اصول اخلاقى را بپذیریم و به محدودیت هاى عقلانى تن در دهیم و این خود معنى لزوم اطاعت از موازین اخلاقى و مقررات قانونى در زندگى انسان هاست.