درونبينى بهترين راه براى تشخيص امور ذهنى و اعمال نفسانى
ما فعلا نمى توانيم وارد بيان روشها و اسلوب هاى گوناگون كه در علوم مختلف معمول ستبشويم همين قدر در مقام پاسخ باين شبهه كودكانه مى گوييم باتفاق دانشمندان ما براى تشخيص امور ذهنى و اعمال نفسانى و كيفيت و نحوه وجود آنها هيچ راهى بهتر از مراجعه مستقيم به ضمير خود و درونبينى نداريم و اين نحوه مطالعه اگر با تجهيزات منطقى و فلسفى كامل شخص مطالعه كننده توام باشد بنتائج قطعى و يقينى مى رساند
روانشناسى جديد در ميان روش هاى گوناگونى كه بكار مى برد اين روش را كه بعنوان روش داخلى يا روش ذهنى يا درونبينى يا دانستن بلا واسطه خوانده مى شود بعنوان اصلىترين روشها مى شناسد
فيليسين شاله در متودولوژى فصل روانشناسى مى گويد حوادث مادى چون در مكان جاى دارد بوسيله حواس شناخته مى شود و مردم بسيارى مى توانند آنها را دريابند مثلا خورشيد را همه مى بينند و گرمى آنرا همه حس مى كنند اما حوادث نفسانى چون در مكان واقع نيستبواسطه حواس هم شناخته نمى شود فقط آنچه آنها را درمى يابد همان وجدان است چنانكه از هيجانى كه در اندرون من خسته دل رخ مى دهد و حكمى كه مى كنم و تصميمى كه مى گيرم تنها خود من وجدان و آگاهى دارم و اين حوادث روحى را مستقيما فقط وجدان خود
شخص ميتواند دريابد نه با چيزى ديگر يعنى خودشان را بىواسطه مى فهميم يعنى شنيدن من بخودى خود شنيدن من است نه اينكه در آغاز پيدايش يك پديده مجهول بوده و پس از آن با عكس بردارى و صورتگيرى فهميده مى شود كه شنيدن من است پس واقعيتخارجى اين رشته كارها و ادراك آنها يكى است يعنى با علم حضورى معلوم مى باشد
و همچنين (تا اينجا سه نوع علم حضورى بيان شد :
١ - علم حضورى نفس بذات خود
٢ - علم حضورى نفس به كارهائى كه دايره وجودش اتفاق مى افتد
٣ - علم حضورى نفس به قوا و ابزار هايى كه بوسيله آنها اين كارها را انجام مى دهد
نكته اى كه در اينجا احتياج به توضيح و تذكر دارد اينست كه در مشاهده آثار و افعال قسم دوم و همچنين مشاهده قوا و ابزار نفسانى قسم سوم از آن جهت كه اين پديده ها از ملحقات و مراتب وجود من هستند و بحسب واقعيت و وجود با واقعيت و وجود من پيوسته هستند به طورى كه وجودشان عين اضافه و نسبت است و فرض انقطاع نسبت عين فرض نابودى آنها است هيچگاه متصور نيست كه ذهن اين دو قسم را جدا از شهود خود من شهود كند مثلا آنجا كه ذهن ديدن خود را شهود مى كند چون ديدن خود را شهود مى كند ديدنم با اضافه به ميم نه ديدن مطلق را پس شهود ديدن خود همواره ملازم است با شهود خود
ما در پاورقى هاى مقاله ٣ جلد اول استدلال معروف دكارت را مى انديشم پس هستم كه از وجود انديشه بر وجود نفس استدلال مى كند مخدوش دانستيم و گفتيم انسان در مرحله قبل از آنكه وجود انديشه را در خود بيابد وجود خود را مى يابد و خود دكارت كه مى گويد مى انديشم معلوم مى شود كه انديشه مطلق را نيافته بلكه انديشه مقيد را با اضافه بميم مى انديشم يافته پس قبل از آنكه انديشه خود را بيابد خود را يافته است
عجب اينست كه بعضى از دانشمندان اروپا و بعضى از دانشمندان ايرانى كه در آثار ابن سينا مطالعاتى دارند گمان كرده اند كه برهان معروف انسان معلق در فضا كه شيخ براى اثبات تجرد نفس اقامه كرده با برهان معروف دكارت يكى است و برهان دكارت عينا متخذ از ابن سينا است
يكى دانستن اين دو برهان اشتباه بزرگى است زيرا ابن سينا از طريق مشاهده بلا واسطه و مستقيم خود نفس قسم اول از اقسام علم حضورى وارد شده و دكارت از طريق شهود آثار نفسانى قسم دوم وارد شده و وجود انديشه را واسطه و مبنا قرار داده و آنرا دليل بر وجود نفس گرفته است