آشنايى با قرآن

آشنايى با قرآن7%

آشنايى با قرآن نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

آشنايى با قرآن
  • شروع
  • قبلی
  • 569 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 36035 / دانلود: 4164
اندازه اندازه اندازه
آشنايى با قرآن

آشنايى با قرآن

نویسنده:
فارسی

آشنايى با قرآن

خلاصه آثار استاد شهید مرتضی مطهری (ره)

مركز تحقيقات انتشارات دانشگاه امام صادق عليه السلام

مقدمه مركز تحقيقات دانشگاه امام صادق عليه السلام

بسم الله الرحمن الرحيم

از جمله ابعاد مهم شخصيت اسلامى و علمى متفكر شهيد استاد مطهرى ، عنايت تام و تمام ايشان با قرآن و روايات در مقام بحث و بررسى هاى علمى مى باشد. انتقاد استاد مطهرى به برخى از روشنفكران اين بود كه در مباحث اسلامى ، يا اصلا به قرآن و روايات مراجعه نمى كنند و يا در صورت مراجعه ، آن ها را مطابق ديدگاه هاى خاص خود، تفسير به راءى مى كنند، تفسيرى كه با مجموع تعاليم اسلامى ناسازگار است .

اهميت ارجاعات و استنادات قرآنى و روايى استاد مطهرى نيز در همين نكته نهفته است كه علاوه بر كميت و گستره وسيع اين ارجاعات ، به خاطر جامعيت و تسلط فوق العاده ايشان بر ابعاد مختلف تعاليم اسلام ، هيچ يك از آن ها از چهارچوب معارف اسلامى خارج نشده است .

استاد مطهرى اولا در تمام آثار خود و در جاى جاى مباحث و موضوعات براى بيان ديدگان اسلام از آيات و روايات استفاده كرده است - كه با تورق و سيرى سريع در آثار ايشان مى توان اين حقيقت را مشاهده كرد - و ثانيا به طور جداگانه و مستقل جلسات خاصى را به موضوع تفسير قرآن اختصاص ‍ مى دادند، به طورى كه اين جلسات هفتگى سال ها ادامه داشت و حجم زيادى از آيات قرآن توسط ايشان تفسير شد.

براى معرفى آثار تفسيرى استاد مطهرى كه در سلسله كتاب هايى تحت عنوان آشنايى با قرآن به چاپ رسيده اشاره به نكاتى را مفيد مى دانيم .

جلد اول آشنايى با قرآن صورت مكتوب و ويرايش شده پنج سخنرانى استاد مطهرى است كه در سال ۱۳۵۲ در دانشگاه صنعتى شريف ايراد شده است اين سخنرانى ها با عنوان «شناخت قرآن» بنا بود مقدمه اى باشد بر يك سلسله از مباحث عميق در باب معارف قرآنى كه با شروع اعتصاب هاى دانشجويى و تعطيل دانشگاه اين بخش از كار ناتمام ماند و تنها همان چند جلسه سخنرانى كه دستمايه اين يادداشت ها است به يادگار باقى ماند.(۱)

ديگر مجلدات كتاب آشنايى با قرآن ، حاصل سلسله گفتارهايى است كه استاد مطهرى در طول چندين سال در جلسات هفتگى «تفسير قرآن» در مسجد يا منازل برخى از مؤمنين ايراد نموده و از آن جا كه شركت كنندگان در اين جلسات ، بيشتر از توده مردم بوده اند، استاد مطهرى به مباحث عميق و تخصصى نپرداخته و به يك تفسير عمومى اكتفا نموده اند و چنين تلقى مى شود كه هدف استاد تنها «آشنايى» مخاطبان با قرآن بوده است(۲)

از مجموعه موجود تنها مجلد دوم يعنى تفسير سوره حمد و قسمتى از سوره بقره ، پس از بازنويسى به رؤ يت استاد رسيده و شهادت جانگداز ايشان مانع ادامه اين كار گرديد.

_________________________

۱- آشنايى با قرآن ، ج ۱ و ۲،ص ۶ - ۵

۲- همان ، ج ۱ و ۲،ص ۷۲

جلد سوم كتاب آشنايى با قرآن مشتمل بر تفسير آياتى از سوره هاى انفال و توبه است كه توسط استاد مطهرى طى چهارده جلسه از تاريخ ۸ / ۸ / ۱۳۴۹ تا ۲۳ / ۲/ ۱۳۵۰ در شب هاى جمعه در مسجد الجواد تهران ايراد شده است و از قرار معلوم نوارهاى اين جلسات موجود نيست و كتاب فعلى تنظيم متونى است كه در همان زمان از نوار استخراج شده و در اختيار استاد گذاشته شده است .

جلد چهارم اين مجموعه حاوى سيزده جلسه تفسير سوره نور است كه در سال ۱۳۴۹ در مسجد الجواد ايراد شده است جلد پنجم ، تفسير بخشى از سوره هاى زخرف ، دخان ، جاثيه ، فتح و قمر را در بر دارد كه استاد مطهرى در جلسات هفتگى خانگى در قلهك تهران بيان نموده اند.

جلسه ششم ، تفسير سوره هاى الرحمن ، واقعه ، حديد، حشر و ممتحنه و جلد هفتم ، تفسير سوره هاى صف ، جمعه ، منافقون و تغابن و بالاخره جلد هشتم ، مشتمل بر تفسير سوره هاى طلاق ، تحريم ، ملك و قلم است .

على رغم اين كه ناشر محترم آثار استاد مطهرى ، در جايى گفته كه بيش از نيمى از قرآن توسط استاد در جلسات هفتگى تفسير شده(۳) و علاوه بر يادداشتهاى فراوان و متن هاى پياده شده بسيارى از جلسات ، حدود ۱۵۰ ساعت نوار از جلسات تفسير ايشان باقى است ،(۴) اما متاءسفانه آن چه تاكنون شاهد بوده ايم ،

_________________________

۳- همان ، ج ۵،ص ۱۰

۴- آشنايى با قرآن ، ج ۴،ص ۵

طى ۲۲ سال گذشته ، از آغاز چاپ جلد اول و دوم آشنايى با قرآن تاكنون تنها هشت جلد از اين مجموعه به چاپ رسيده كه گاهى فاصله چاپ دو مجلد به ۵ سال و ۶ سال نيز رسيده است .

در جايى ديگر ذكر شده متن ويرايش شده مربوط به تفسير سوره هاى جزء ۲۹ و ۳۰ تنظيم و آماده نشر شده است ،(۵) اما متاءسفانه هنوز در اختيار مشتاقان آثار استاد قرار نگرفته است اميدواريم مجموعه جلسات تفسير و بلكه تمام آثار استاد مطهرى هر چه زودتر براى استفاده جامعه علمى و مذهبى كشور به چاپ برسد.

اما درباره مجموعه حاضر به عنوان دفتر پنجم از خلاصه آثار استاد مطهرى نيز نكاتى شايسته تذكر است همان طور كه در مقدمه دفتر اول ذكر شد، شيوه ما در تلخيص آثار استاد چنين است كه تمام نكات اصلى را كه به عنوان موضوع و مطلب مهم و مستقلى در سير استدلالى كتاب به آن اشاره شده ، در متن خلاصه منعكس كرده ايم و توضيحات بيشتر، داستان ها و مثال ها و... را حذف نموده ايم گرچه طبعا اينكار به ويژه در موضوعات اخلاقى - كه بخش زيادى از مباحث قرآنى و تفسيرى استاد نيز از همين سنخ است - از جذابيت و لطف سخن ميكاهد. و هرگز نمى توان و نبايد تصور كرد مطالعه خلاصه ها، خواننده را از مطالعه اصل كتاب ها بى نياز مى كند، اما در عين حال اميدواريم و قصد آن داشته ايم كه با باين استاد و دقتى كه در نقل مطالب اصلى ايشان داشته ايم

_________________________

۵- همان ، ج ۱ و ۲،ص ۷۳

با تدوين اين مجموعه در راه ترويج آراى اين متفكر بزرگ اسلامى ، خدمتى به جامعه دينى و علمى كرده باشيم .

براى دقت بيشتر در نقل مطالب ، نكات تفسيرى هر سوره را به تفكيك آيات ذيل آيه مربوط آورده ايم به اين ترتيب كه ابتدا آيه مورد نظر ترجمه و در نهايت نكات تفسير آمده است به جهت يكسان سازى ترجمه ها و به علت اين كه در بيشتر موارد استاد مطهرى به طور جداگانه به ترجمه آيات اشاره نكرده است ، در اين دفتر از ترجمه آية الله العظمى مكارم شيرازى استفاده كرده ايم ، البته به جز موارد نادر كه به خاطر اختلاف نظر با راءى استاد مطهرى نكته مورد نظر استاد را در ترجمه منعكس نموده ايم .

در برخى از سوره ها به خاطر ضبط نشدن نوار يا مفقود شدن يا افتادگى آن، بخشى از مطالب استاد در دست نيست در مواردى كه آيات حذف شده در حد يكى - دو آيه بوده اند به جهت حفظ سياق و پيوستگى مطالب ، آيه و ترجمه آن افزوده شده است در مورد تفسير سوره منافقون تذكر اين نكته ضرورى است كه در جلد هفتم آشنايى با قرآن تفسير اين سوره به صورت ناقص و از آيه ۵ به بعد آمده است اما از آن جا كه متن كامل تفسير اين سوره در سال ۱۳۵۹ توسط حزب جمهورى اسلامى منتشر شده بود، از اين متن در تلخيص حاضر استفاده شده است .

مركز تحقيقات دانشگاه امام صادق عليه السلام

على اصغر خندان

خلاصه كتاب آشنائى با قرآن ج ۱و۲

شناخت قرآن

شناخت قرآن ، براى هر فرد عالم به عنوان يك عالم و براى هر فرد مؤمن ، به عنوان يك مؤمن ، ضرورى است براى يك عالم انسان شناس و جامعه شناس ، از آن جهت ضرورى است كه اين كتاب در تكوين سرنوشت جوامع اسلامى و بلكه در تكوين سرنوشت بشريت مؤ ثر بوده است و از آن جا كه با توجه به تاريخ ، هيچ كتابى به اندازه قرآن بر جوامع بشرى و بر زندگى انسان ها تاءثير نگذاشته است ، قرآن خود به خود وارد حوزه بحث جامعه شناسى مى شود. معناى اين سخن اين است كه تحقيق درباره جهان و بخصوص شناخت جوامع اسلامى در اين چهارده قرن ، بدون شناخت قرآن ميسر نيست .

ضرورت شناخت قرآن براى يك مؤمن مسلمان از آن جهت است كه منبع اصلى دين و ايمان و انديشه يك مسلمان و آن چه كه به زندگى او حرارت و معنى مى دهد، قرآن است .

قرآن مثل بعضى كتابهاى مذهبى نيست كه يك سلسله مسائل رمزى در مورد خدا و خلقت مطرح نموده و حداكثر يك سلسله اندرزهاى ساده اخلاقى هم ضميمه كرده باشد و بس ، به طورى كه مؤمنين ناچار باشند دستورها و انديشه ها را از منابع ديگر اخذ كنند.

قرآن اصول انديشه هايى را كه براى يك انسان با ايمان و صاحب عقيده لازم است و نيز اصول تربيت و اخلاق و نظامات اجتماعى و خانوادگى را بيان كرده و تنها تفسير و توضيح و احيانا اجتهاد و تطبيق اصول بر فروع را بر عهده سنت و يا اجتهاد، گذاشته است

استفاده از هر منبع ديگر، موقوف به شناخت قبلى قرآن است قرآن معيار و مقياس سنجش همه منابع ديگر، از جمله حديث و سنت است .

رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه اطهار عليهم السلام مى فرمودند:

«احاديث ما را به قرآن عرضه بداريد، اگر بر قرآن منطبق نبود، بدانيد ساختگى و جعلى است».(۶)

اقسام شناخت قرآن

الف - شناخت سندى يا انتسابى :

در اين نوع شناخت ، مى خواهيم بدانيم كه انتساب كتاب مورد نظر به نويسنده آن تا چه اندازه قطعى است اولين مرحله در شناخت يك كتاب ، اين است كه ببينيم آن چه در دست ماست ، از نظر اسناد به نويسنده اش ، چقدر اعتبار دارد. آيا اسناد آن درست است ، يا آن كه فقط درصدى از آن از نظر انتساب قابل تاييد است ؟ به علاوه به چه دليل مى توان بعضى را قطعا نفى و بعضى را قطعا اثبات و پاره اى را مشكوك تلقى كرد؟

قرآن از اين نوع شناخت بى نياز است و از اين نظر كتاب منحصر به فرد جهان قديم محسوب مى شود. در ميان كتاب هاى قديمى ، كتاب ديگرى نمى توان يافت كه پس از قرنها تا اين حدود بدون شبهه باقى مانده باشد. قرآن بر نسخه و نسخه شناسى پيشى گرفته و جاى كوچكترين ترديدى نيست

_________________________

۶- كل حديث لا يوافق كتاب الله فهو زخرف

(كافى ، ج ۱،ص ۶۹).

كه آورنده همه اين آيات ، محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله و سلم است كه آن ها را به عنوان معجزه و كلام الهى آورده و كسى نمى تواند ادعا كند و يا احتمال بدهد كه نسخه ديگرى از قرآن وجود داشته و يا دارد. هيچ مستشرقى نيز قرآن شناسى و مقايسه نسخه هاى قديمى را شروع نكرده ، چرا كه براى قرآن ، چنين نيازى نيست قرآن گذشته از اين كه يك كتاب مقدس آسمانى بود، اساسى ترين برهان صدق دعوى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و بزرگترين معجزه او محسوب مى شد. به علاوه قرآن بر خلاف تورات ، به تدريج و در طول بيست و سه سال نازل شد و از همان آغاز نزول ، مسلمين آيات قرآن را فرا مى گرفتند و حفظ و ضبط مى كردند و چون آن را كلام خدا مى دانستند نه سخن بشر، برايشان مقدس بود و به خود اجازه تغيير كلمات و يا پس و پيش كردن آن را نمى دادند.

با توجه به آياتى نظير و لو تقول علينا بعض الاقاويل لاخذنا منه باليمين ثم لقطعنا منه الوتين(۷) و آيات ديگرى كه عظمت دروغ بستن بر خدا را آشكار مى كند، احدى اجازه دست بردن در آيات قرآن را به خود نمى داد. از سوى ديگر جنبه ادبى و هنرى فوق العاده قوى قرآن ، كه از آن به فصاحت و بلاغت تعبير مى شود، باعث جلب توجه مردم و اهتمام به فراگيرى آن مى گرديد. همچنين پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم از همان روزهاى اول ، عده اى از نويسندگان را براى كتابت قرآن انتخاب كردند كه به «كتاب وحى» معروفند.

_________________________

۷- اگر او سخنى دروغ بر ما مى بست ، ما با قدرت از او مى گرفتيم ، سپس رگ قلبش را قطع مى كرديم .

(حاقه / ۴۶ - ۴۴)

نگارش كلام خدا از همان آغاز از جمله علل قطعى حفظ و مصون ماندن آن از تحريف بود. به اين ترتيب قرآن قبل از آن كه تحريف در آن راه يابد، متواتر شد و به مرحله اى رسيد كه ديگر انكار و يا كم و زياد كردن حتى يك حرف از آن، غير ممكن شد.

يادآورى يك نكته لازم است كه در اثر توسعه سريع قلمرو اسلام و دور بودن عامه مسلمين از مدينه كه مركز صحابه و حافظان قرآن بود، خطر تحريف عمدى يا اشتباهى نسخه هاى قرآنى در نقاط دورافتاده وجود داشت ، ولى هوشيارى مسلمين مانع اين كار شد و در همان نيم قرن اول با استفاده از صحابه و حافظان قرآن ، نسخه هاى تصديق شده از مدينه به اطراف فرستادند و جلو اشتباه كارى را مخصوصا از طرف يهود كه قهرمان چنين كارهايى به حساب مى آيند براى هميشه گرفتند.

ب - شناخت تحليلى :

در اين مرحله ، تشخيص اين كه اين كتاب مشتمل بر چه مطالبى است و چه هدفى را تعقيب مى كند، مورد نظر است ، و در آن دو دسته سؤ ال مطرح است : دسته اول پرسش ها مربوط مى شود به نگرش اين كتاب نسبت به جهان ، انسان ، حيات ، مرگ و... يا به عبارت جامع تر، به جهان بينى كتاب و به اصطلاح فلاسفه خودمان ، «حكمت نظرى» كه مى توان به «ديد كتاب» نيز تعبير كرد. دسته اول سؤ ال ها در خصوص اين است كه كتاب چه طرحى براى آينده انسان دارد و انسان و جامعه را بر اساس چه الگويى مى خواهد بسازد، كه از اين الگو به «پيام كتاب» تعبير مى شود.

اين نوع شناخت ، مربوط به محتواست و درباره هر كتابى مى توان از اين منظر بحث كرد. ممكن است كتابى از «ديد» و «پيام» خالى باشد و يا تنها «ديد» داشته باشد و نه پيام و يا آن كه هر دو را دارا باشد.

در باب شناخت تحليلى قرآن ، چگونگى عرضه مطالب و نوع استدلال ها و سبك ارائه مطالب نيز مطرح است ؛ يعنى اين كه مثلا آيا ديدى فيلسوفانه و يا به اصطلاح امروز عالمانه دارد؟ آيا قضايا را عارفانه نگاه مى كند و يا آن كه سبك مخصوص به خود دارد؟

آيا چون قرآن نگهبان ايمان است و پيامش ايمانى است ، به عقل ، به چشم رقيب مى نگرد و مى كوشد جلوى تهاجم عقل را بگيرد و دست و پايش را ببندد و يا به عكس همواره به چشم يك حامى و مدافع به عقل مى نگرد و از نيروى آن استمداد مى كند؟ اين سؤ الات و نظاير آن كه در شناخت تحليلى طرح مى شود، ما را با ماهيت قرآنى آشنا مى سازد.

ج - شناخت ريشه اى :

بعد از احراز استناد كتاب به نويسنده اش و تحليل و بررسى محتواى كتاب ، در مرحله سوم به اين مطلب پرداخته مى شود كه آيا مطالب و محتويات آن ، حاصل فكر و ابداع نويسنده آن است يا آن كه از انديشه ديگران وام گرفته شده است چنين شناختى فرع بر شناخت تحليلى است پس از مطالعه تحليلى ، پاى مقايسه و شناخت تاريخى به ميان مى آيد.

براى شناخت ريشه اى مى بايد تمام محتويات قرآن را با تمام كتاب هاى ديگر موجود در آن زمان به خصوص كتابهاى مذهبى مقايسه كرد و در اين مقايسه تمام شرايط و امكانات از قبيل ميزان

ارتباط شبه جزيره عربستان با ساير نقاط، تعداد افراد با سواد و... را در نظر گرفت و ارزيابى كرد كه آيا آن چه در قرآن هست در كتاب هاى ديگر يافت مى شود يا نه ؟ و اگر پيدا مى شود به چه نسبت هست ؟ و آيا نقل مطالب مشابه ، شكل اقتباس دارد، يا آن كه مستقل است و حتى نقش تصحيح اغلاط آن كتابها و روشن كردن تحريفات آن ها را ايفا مى كند؟(۸)

اصالت هاى سه گانه قرآن

مطالعه درباره قرآن ، ما را به اصالت هاى سه گانه اين كتاب آشنا مى كند. اولين اصالت قرآن ، اصالت انتساب است ؛ يعنى بدون پى جويى نسخه هاى قديم ، روشن است كه آن چه امروز به عنوان قرآن تلاوت مى شود، همان كتابى است كه حضرت محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله و سلم به جهان عرضه كرده است .

اصالت دوم ، اصالت مطالب است ؛ يعنى معارف قرآن التقاطى نيست ، بلكه ابتكارى است .

اصالت سوم ، اصالت الهى است ؛ يعنى اين معارف به حضرت رسول افاضه شده است و ايشان صرفا حامل پيام وحى بوده اند.

از آن جا كه شناخت ريشه اى قرآن مبتنى بر شناخت تحليلى آن است ، بحث را با شناخت تحليلى شروع ميكنيم ، تا به «اصالت الهى» يعنى معجزه بودن قرآن ، كه عمده ترين اصالت هاى قرآن است ، برسيم .

_________________________

۸- آشنايى با قرآن ، ج ۱ و ۲، صص ۸ - ۹

شرايط آشنايى با قرآن

يكى از شرايط ضرورى شناخت قرآن آشنايى با زبان عربى است بدون دانستن زبان عربى ، آشنايى با قرآن امكانپذير نيست شرط ديگر، آشنايى با تاريخ اسلام است اين كتاب بر خلاف تورات و انجيل - كه يك باره نازل شده اند - در طول ۲۳ سال دوران زندگى پيامبر، در خلال جريان پرهيجان تاريخ اسلام ، نازل شده است و از همين رو، آيات قرآن ، به اصطلاح شاءن نزول دارند. شاءن نزول ، معناى آيه را محدود نمى كند، بلكه دانستن شاءن نزول تا حد زيادى در روشن شدن مضمون آيات ، مؤ ثر و راهگشاست .

شرط سوم ، آشنايى با سخنان پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم است آن حضرت به نص خود قرآن ، مبين و مفسر اين كتاب است(۹) و آن چه از پيامبر رسيده ، ما را در تفسير قرآن يارى مى دهد.

براى شيعيان روايات معتبرى كه از ائمه اطهار عليهم السلام رسيده ، همان اعتبار روايات معتبر نبوى را دارد، به همين دليل روايات موثق ائمه ، كمك بزرگى در راه شناخت قرآن است .

نكته مهم در بررسى قرآن ، اين است كه در درجه اول مى بايد قرآن را به كمك خود قرآن شناخت آيات قرآن مجموعا يك ساختمان به هم پيوسته را تشكيل مى دهند و معانى آيات بايد در كنار يكديگر فهميده شوند. آيات قرآن برخى مفسر برخى ديگر است و همانگونه كه برخى مفسران بزرگ گفته اند، ائمه اطهار عليهم السلام اين روش تفسيرى را تاييد كرده اند،

_________________________

۹- و انزلنا اليك اَلذِّكر لتبين للناس ما نزل اليهم

يعنى : «و ما اين ذكر [= قرآن] را بر تو نازل كرديم تا آن چه را كه به سوى مردم نازل شده است ، براى آن ها روشن سازى ». (نحل / ۴۴)

چرا كه قرآن در بيان مسائل ، شيوه اى مخصوص به خود دارد و در بسيارى موارد اگر آيه اى بدون عرضه بر آيات مشابه ، اخذ شود، مفهومى پيدا ميكند كه با مفهوم همان آيه در كنار آيات هم مضمون ديگر، به كلى متفاوت است .

به عنوان نمونه اى از شيوه خاص قرآن ، مى توان از آيات محكم و آيات متشابه نام برد. تصور عوامانه درباره اين آيات ، اين است كه مطالب در آيات محكم ، ساده و صريح و در آيات متشابه ، به صورت معما و رمز مطرح شده است بر اين اساس مردم تنها حق تدبر در آيات محكم را دارند و آيات متشابه اساسا قابل شناخت نيستند قهرا سؤ ال مى شود كه فلسفه آيات متشابه چيست و چرا قرآن آياتى را كه قابل شناخت نيستند، عرضه كرده است ؟

پاسخ اين است كه نه معناى محكم ، صريح و ساده است و نه معناى متشابه ، معما و رمزگونه قرآن خودش را كتابى روشنگر و قابل فهم براى همه كه آياتش همه نور و هدايت است ، معرفى مى كند. سر مطلب در آيات محكم و متشابه اين است كه برخى از مسايل به خصوص وقتى سخن از غيب و ماوراى طبيعت است ، با قالب الفاظ قابل بيان نيستند و از آن جا كه زبان بيان قرآن همين زبان بشرى است ، ناگزير آن موضوعات لطيف نيستند و از آن جا كه زبان بيان قرآن همين زبان بشرى است ، ناگزير آن موضوعات لطيف و معنوى با عباراتى كه بشر براى موضوعات مادى به كار مى برد، بيان شده اند. مسايل در بعضى از آيات به گونه اى طرح شده كه براى جلوگيرى از سوء فهم بايد حتما به كمك آيات ديگر تفسير گردد و غير از اين راهى وجود ندارد. قرآن براى جلوگيرى از متشابه شدن آن معانى عالى و شامخ با معانى مادى ، مى فرمايد:

متشابهات را به محكمات ارجاع دهيد.(۱۰)

برخى آيات قرآن محكم هستند؛ يعنى داراى آن چنان استحكامى كه نمى توان آنها را از معنى خود خارج كرد و معانى ديگرى نتيجه گرفت اين آيات ام اكتاب ، يعنى آيات مادرند و مرجع آيات متشابه به حساب مى آيند. آيات متشابه براى فهميد و تدبر كردن است ، اما بايد به كمك آيات محكم در آن ها تدبر كرد و بدون كمك آيات مادر، آنچه از متشابهات اخذ شود، درست و معتبر نخواهد بود.

آيات قرآن ، شناختى است ؟

در تحليل محتوايى قرآن ، نخستين سؤ ال اين است كه آيا مى توان در مطالب و مسايل قرآن ، تفكر و تدبر كرد، يا آن كه اين كتاب اساسا براى شناختن ، عرضه نشده و صرفا براى تلاوت و ثواب بردن و تيمن و تبرك است ؟ شايد اين سؤ ال بى مورد تصور شود؛ زيرا در اين كه قرآن كتابى براى شناخت است كسى ترديد نمى كند. اما از آن جا كه در دنياى اسلام به علل مختلف جريان هاى نامطلوبى در موضوع شناخت قرآن پيش آمد، كه در انحطاط مسلمين تاءثير بسزايى داشته و متاءسفانه هنوز هم ريشه هاى آن افكار منحط و خطرناك در جامعه ما وجود دارد، لازم مى دانيم كمى در اين باره توضيح بدهيم .

_________________________

۱۰- هو الذى انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن ام الكتاب و اخر متشابهات

«او كسى است كه اين كتاب را بر تو نازل كرد، كه قسمتى از آن ، آيات محكم است ، كه اساس اين كتاب مى باشد و قسمتى از آن متشابه .»

(آل عمران / ۷) [ «ام » در اصل به معنى محل رجوع و بازگشت مى باشد]

سه چهار قرن پيش در ميان علماى شيعه ، افراد معروف به «اخباريان» پيدا شدند كه معتقد بودند قرآن حجت نيست اينها از ميان منابع چهارگانه فقه كه از طرف علماى اسلام به عنوان معيار شناخت مسايل اسلامى عرضه شده بود، يعنى قرآن ، سنت ، عقل و اجماع ، سه منبع را قبول نداشتند. اجماع را رسم سنى ها و غير قابل اتباع مى دانستند. در خصوص عقل مى گفتند: با اين همه خطاى عقل ، اعتماد بر آن جايز نيست اما در مورد قرآن محترمانه ادعا مى كردند كه قرآن بزرگتر از آن است كه ما آدم هاى حقير بتوانيم آن را مطالعه كنيم و در آن بينديشيم فقط پيامبر و ائمه عليهم السلام حق دارند در آيات قرآن غور كنند. ما فقط حق تلاوت آيات را داريم اخباريان تنها مراجعه به اخبار و احاديث را جايز مى دانستند. شايد تعجب كنيد اگر بدانيد در بعضى از تفاسيرى كه توسط اين افراد نوشته شد، اگر حديثى ذيل آيه وجود نداشت ، چنان كه گويى آن آيه از قرآن نيست ، از ذكر آيه خوددارى مى كردند. اين عمل نوعى ظلم و جفا بر قرآن و خروج از مسير آن بود.

گروه ديگرى نيز به جز اخباريان بودند كه قرآن را دور از دسترس عامه مى دانستند. از جمله اشاعره ، كه معتقد بودند شناخت قرآن ، عبارت از تدبر در آيات قرآن نيست ، بلكه معناى آن فهم معانى تحت اللفظى و ظاهر آيات و رها كردن باطن است آن ها به دليل برداشت عوامانه از قرآن و تعطيل كردن عقل ، خيلى زود از جاده درك صحيح منحرف شدند و اعتقادات نادرستى مانند تجسم (جسم بودن خدا)، امكان رؤ يت خدا با چشم ، و گفتگو با خدا با زبان بشرى و صدها اعتقاد انحرافى ديگر پيدا كردند.

در مقابل گروهى كه قرآن را رها كرده بودند، گروهى پيدا شدند كه قرآن را وسيله رسيدن به اهداف و اغراض خود قرار دادند. اينان در زمينه اى كه منافعشان اقتضا مى كرد، به تاءويل آيات قرآن مى پرداختند و مسائلى را به قرآن نسبت مى دادند كه كاملا با روح قرآن بيگانه بود. در مقابل هر اعتراضى پاسخشان اين بود كه باطن آيات را تنها ما مى دانيم و اين معانى از شناخت باطن آيات به دست آمده اند. قهرمانان اين جريان در تاريخ اسلام ، دو گروهند: اول اسماعيليه يا باطنيه و دوم متصوفه .

اسماعيليان شيعه شش امامى هستند و به واسطه باطنى گرى ، خيانت هاى زيادى در تاريخ اسلام مرتكب شدند و نقش بزرگى در ايجاد انحراف در مسايل اسلامى داشتند.

بعد از اسماعيليه ، متصوفه در زمينه تحريف آيات و تاءويل آن ها مطابق عقايد شخصى خود، يد طولانى داشته اند. براى نمونه ، از تفسيرهاى تحريف گونه مى توان به داستان حضرت ابراهيم عليه السلام و ذبح پسرش ‍ اسماعيل اشاره كرد، كه متصوفه مى گفتند: مقصود از ابراهيم ، ابراهيم عقل است و مقصود از اسماعيل ، اسماعيل نفس ؛ يعنى عقل ، قصد داشت تا نفس را ذبح كند.

روشن است كه چنين برداشتى بازى كردن با قرآن و شناخت انحرافى آن است پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم درباره چنين برداشت هاى مبتنى بر اميال شخصى از قرآن كريم ، فرمود: من فسّر القرآن براءيه فليتبوء مقعده فى النار.(۱۱)

_________________________

۱۱- هر كس قرآن را بر اساس اميال خود تفسير كند، جايگاهش در آتش مهيا شده است .

(عوالى اللئالى ، ج ۴،ص ۱۰۴)

راه وسطى را كه قرآن در برابر جمود و خشك انديشى اخباريان و نيز در مقابل برداشت هاى نارواى باطنيه و مانند آن ها پيشنهاد مى كند، عبارت از تاءمل و تدبر بى غرض و منصفانه است قرآن علاوه بر مؤمنين ، مخالفين را هم به جاى جبهه گيرى به تفكر در آيات خود فرا مى خواند. در برخى آيات ، هدف از انزال قرآن ، تدبّر و تذكّر بيان شده است(۱۲) اين آيات و ده ها آيه ديگر، در تاءكيد بر تدبر در قرآن ، جواز تفسيرى قرآن را تاءييد مى كنند.

وقتى منصفانه و بى غرض در قرآن تاءمل شود، به اين نتيجه مى رسيم كه هيچ ضرورتى ندارد كه بتوان همه مسايل آن را حل كرد. قرآن از اين حيث شبيه طبيعت است ؛ يعنى چه بسيار رازها وجود دارد كه حل نشده و در شرايطى فعلى نيز براى ما امكان حل آن ها وجود ندارد. اما اين مسائل در آينده حل خواهد شد. بعلاوه در شناخت طبيعت ، انسان بايد انديشه خود را با طبيعت ، آن گونه كه هست ، مطابق كند، نه آن كه طبيعت را آن گونه كه مى خواهد تفسير كند. قرآن نيز مانند طبيعت ، كتابى است كه براى يك زمان نازل نشده است در غير اين صورت اگر همه رازهاى آن در گذشته كشف مى شد، اين كتاب جاذبه و تازگى و اثربخشى خود را از دست مى داد. همانطور كه ائمه اطهار عليهم السلام ، توضيح داده اند. قرآن تنها براى يك زمان و يك مردم نازل نشده ، بلكه براى همه زمان ها، همه مردم است و استعداد تفكر و تدبر و كشف جديد هميشه براى قرآن هست

_________________________

۱۲- كتاب انزلناه اليك مبارك ليدبروا آياته و ليتذكر اولوالالباب

يعنى : «اين كتابى است پربركت ، كه بر تو نازل كرديم تا در آيات آن تدبر كنند و خردمندان متذكر شوند.» (ص / ۲۹)

در حديثى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده است كه مثل قرآن ، مثل خورشيد و ماه است و مثل آن دو هميشه در جريان است ، يعنى ثابت و يكنواخت نيست(۱۳) (۱۴)

فصل اول - شناخت تحليلى قرآن

قرآن درباره مطالب بسيارى بحث كرده و در اين ميان ، روى بعضى از مطالب زياد تكيه كرده و روى برخى كمتر. از جمله مسائلى كه در قرآن مورد بحث قرار گرفته ، جهان و خداى جهان است بايد ببينيم قرآن خدا را چگونه مى شناسد. فيلسوفانه يا عارفانه ؟ آيا به سبك تورات و انجيل است يا شكل مكاتب هندى را دارد؟ و يا اساسا شيوه مستقلى در شناسايى خدا دارد.

مساءله ديگر، مساءله جهان است بايد بررسى كنيم كه ديد قرآن درباره جهان ، چگونه است ؟ آيا خلقت و جهان را عبث و بازيچه مى داند يا آن را بر حق مى داند؟ آيا جريان عالم را بر اساس يك سلسله سنن مى داند يا آن را بى قاعده و گزاف مى شمارد؟ بايد نظر قرآن درباره انسان نيز تحليل شود. آيا قرآن انسان را حقير مى شمارد يا براى او كرامت و عزت قايل است ؟ آيا قرآن براى جامعه انسانى شخصيت و اصالت قايل است يا آن كه فرد را اصيل مى داند؟ آيا جامعه مانند افراد انسان ، موت و حيات دارد يا نه ؟ نظر قرآن درباره تاريخ و نيروهاى محرك تاريخ چيست ؟ و تاءثير فرد در تاريخ تا چه اندازه است ؟ مسائل ديگرى نيز مانند نظر قرآن درباره خودش و نيز سخنى كه قرآن درباره پيغمبر دارد،

_________________________

۱۳- يجرى كما يجرى الشمس و القمر (بحارالانوار، ج ۳۵،ص ۴۰۴)

۱۴- آشنايى با قرآن ، ج ۱ و ۲،ص ۳۰ - ۱۹

تعريف مؤمن و صفات مؤمنين و... در قرآن مطرح است كه هر كدام از اين بحث ها، شعبه ها و شاخه هايى دارد كه در جاى خود مى آيد.

قرآن خود را چگونه معرفى مى كند؟

براى تحليل محتواى قرآن ، بهتر است ابتدا نظر خود قرآن ، درباره خودش را بررسى كنيم اولين نكته اى كه قرآن درباره خود مى گويد، اين است كه اين كلمات و عبارات ، سخن خداست قرآن تصريح مى كند كه پيامبر انشاكننده قرآن نيست ، بلكه آن چه را توسط روح القدس يا جبرئيل به اذن خدا بر او القا شده است ، بيان مى كند.

قرآن ، رسالت خود را هدايت مردم و راهنمايى آن ها براى خروج از تاريكى ها به سوى نور معرفى مى كند.(۱۵) بدون شك يكى از مصاديق اين ظلمات ، جهالت و نادانى هاست و قرآن بشر را از اين ظلمات به روشنايى علم مى برد. اگر ظلمت ها تنها در نادانى خلاصه مى شد، فلاسفه هم مى توانستند اين مهم را به انجام برسانند، ولى ظلمت هاى ديگرى چون منفعت پرستى ، خودخواهى و هوى پرستى كه ظلمت هايى فردى و اخلاقى اند و نيز ظلمت هاى اجتماعى ، نظير ستم و تبعيض و... وجود ارد كه به مراتب خطرناك تر از ظلمات نادانى است(۱۶)

_________________________

۱۵- الر كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الى النور...

يعنى : «اين كتابى است كه بر تو نازل كرديم ، تا مردم را از تاريكى ها (ى شرك و ظلم و جهل) به سوى روشنايى (ايمان و عدل و آگاهى)... در آورى »و.

(ابراهيم / ۱)

۱۶- قرآن همواره «ظلمات » را جمع مى آورد و «نور» را مفرد ذكر مى كند؛ يعنى راه راست يكى بيشتر نيست و مسير انحراف و گمراهى متعدد است .

و مبارزه با آن ها از عهده علم خارج است و بر عهده قرآن و ساير كتاب هاى آسمانى است(۱۷)

آشنايى با زبان قرآن

منظور از تلاوت ، تنها ثواب بردن ، بدون درك معانى آن نيست بلكه خواندن ، مقدمه اى است براى درك معانى آن درك معانى قرآن ويژگى هايى دارد كه بايد به آن توجه داشت .

يك وظيفه قرآن ، تعليم انديشه هاى تازه است در اين جهت مخاطب قرآن ، عقل انسان خواهد بود و قرآن با زبان منطق و استدلال با او سخن مى گويد. اما به جز اين زبان ، قرآن زبان ديگرى نيز دارد كه مخاطب آن دل است و زبان آن احساس يكى از متعالى ترين غرايز و احساسات انسان حس ‍ مذهبى و فطرت خداجويى اوست سر و كار قرآن با اين حس شريف و برتر است قرآن كريم نيز در توصيف خود، براى خود دو زبان قايل مى شود. گاهى خود را كتاب تفكر و منطق و استدلال معرفى مى كند و گاهى كتاب احساس و عشق قرآن نه تنها غذاى عقل و انديشه ، كه غذاى روح هم هست براى آشنايى و انس با قرآن ، آشنايى با اين دو زبان لازم است و عدم تفكيك آن ها مايه بروز خطا خواهد شد.

_________________________

۱۷- و لقد ارسلنا موسى باياتنا اءن اخرج قومك من الظلمات الى النور

«ما موسى را با آيات خود فرستادى ؛ (و دستور داديم) كه : قومت را از ظلمات به نور بيرون آر.» (ابراهيم / ۵) از اين آيه استفاده مى شود كه اين تاريكى ، همان تاريكى ستم فرعون و فرعونيان است و نور، نور آزادى و عدالت .

قرآن بر موسيقى خاص خودش تاءكيد زيادى دارد، نوعى از موسيقى كه اثرش در برانگيختن احساسات عميق و متعالى انسان از هر موسيقى ديگر بيشتر است قرآن در خطاب به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى گويد: «در حالى كه به عبادت ايستاده اى ، قرآن را ترتيل كن .»(۱۸)

«ترتيل»، يعنى قرائت قرآن ، نه آن قدر تند كه كلمات مفهوم نشوند و نه آن قدر جدا از هم كه رابطه ها از بين برود. مى گويد: قرآن را با تاءنى و در حالى كه به محتواى آيات توجه دارى بخوان .

در ميان مسلمان ها يگانه چيزى كه مايه نشاط و كسب قدرت روحى پيدا كردن خلوص و صفاى باطن بوده ، همان موسيقى قرآن است نداى آسمانى در اندك مدتى از مردم وحشى شبه جزيره عربستان ، مؤمنانى ثابت قدم به وجود آورد كه توانستند با بزرگترين قدرتهاى زمان در افتند و آن ها را از پا در آورند. مسلمانان ، قرآن را نه فقط به عنوان يك كتاب درس و تعليم كه همچون يك غذاى روح و مايه كسب نيرو و ازدياد ايمان مى نگريستند.

پيامبر نيز تنها و بى هيچ پشتيبان در حالى كه تنها قرآن را در دست دارد، قيام مى كند، اما همين قرآن براى او سرباز و سلاح و نيرو فراهم مى كند و دشمن را در برابرش خاشع و خاضع مى گرداند.

_________________________

۱۸- و رتل القرآن ترتيلا (مزمل / ۴)

وقتى قرآن زبان خود را زبان دل مى داند، منظورش آن دلى است كه مى خواهد با آيات خود، آن را صيقل بدهد و تصفيه كند و به هيجان بياورد. اين زبان ، غير از موسيقى است كه احيانا احساسات شهوانى را تغذيه مى كند و يا حس سلحشورى را تقويت مى كند. اين همان زبانى است كه از اعراب بدوى ، مجاهدينى مى سازد كه براى آنان منافع شخصى و مسائل فردى در كار نبود و در همه لحظات ، با عمق هستى در ارتباط بودند، شب هايشان به عبادت مى گذشت و روزهايشان به جهاد.

قرآن ، روى اين خاصيت خودش كه كتاب دل و روح است ، كتابى است كه جان ها را به هيجان مى آورد و اشكها را جارى مى سازد و دل ها را مى لرزاند، خيلى تاءكيد دارد و آن را حتى براى اهل كتاب صادق مى داند. گروهى را توصيف مى كند كه چون قرآن برايشان مى خوانند، چشم هاى آن ها را مى بينى كه (از شوق)، اشك مى ريزد، به خاطر حقيقتى كه دريافته اند، آن ها مى گويند: «پروردگارا! ايمان آورديم ، پس ما را با گواهان و شاهدان حق در زمره ياران محمد بنويس .»(۱۹)

در اين آيات ، قرآن نشان مى دهد كه صرفا كتابى علمى و تخيلى نيست بلكه در همان زمان كه از استدلال منطقى استفاده مى كند، با احساس در ذوق و لطايف روح بشر نيز سخن مى گويد و جان او را تحت تاءثير قرار مى دهد.

_________________________

۱۹- و اذا سمعوا ما انزل الى الرسول ترى اعينهم تفيض من الدفع مما عرفوا من الحق يقولون ربنا آمنا فاكتبنا مع الشاهدين

(مائده / ۸۳)

مخاطب هاى قرآن

يكى از اهداف شناخت تحليلى ، تشخيص قرآن است ممكن است اين شبهه به ذهن برسد كه تغييراتى نظير هدى للمتقين يا هدى و بشرى للمومنين با آياتى نظير اءن هو الا ذكر للعالمين(۲۰) يا و ما ارسلناك الا رحمة للعالمين(۲۱) چگونه قابل جمع است ؟ آيا اين كتاب براى همه جهانيان است يا صرفا براى مؤمنين ؟

در پاسخ به اين سؤ ال مى توان به اجمال گفت : در آياتى كه خطاب قرآن به همه مردم عالم است ، مى خواهد بگويد كه قرآن اختصاص به قوم و دسته خاصى ندارد. هر كس به سمت قرآن بيايد نجات پيدا مى كند، و اما در آياتى كه از كتاب هدايت بودن براى مؤمنين و متقين نام مى برد، اين نكته را روشن مى كند كه در نهايت چه كسانى رو به سوى قرآن خواهند آورد و چه گروه هايى از آن دورى خواهند گزيد. قرآن از قوم و قبيله معينى به عنوان علاقمندان و ارادتمندان خود ياد نمى كند و بر خلاف ساير مكاتب ، انگشت روى منافع خاص يك طبقه نمى گذارد. در مورد خودش تاءكيد مى كند كه كتابى است براى برقرارى عدالت(۲۲)

_________________________

۲۰- اين (قرآن) تذكرى براى همه جهانيان است (ص / ۸۷)

۲۱- ما تو را جز براى رحمت جهانيان نفرستاديم .

(انبيا/ ۱۰۷)

۲۲- لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس ‍ بالقسط

«ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم و با آن ها كتاب آسمانى و ميزان (شناسايى حق از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم ، تا مردم قيام به عدالت كنند.

(حديد/ ۲۵)

قرآن ، قسط و عدالت را براى كل جامعه انسانى مى خواهد، نه فقط براى اين طبقه يا آن قوم و قبيله قرآن براى جلب انسان ها به سمت خود بر روى تعصبات يا منفعت طلبى انسان ها تكيه نمى كند و آن ها را از راه منافعشان به حركت در نمى آورد بلكه فطرت حق جويى و عدالت طلبى انسان ها را مخاطب قرار مى دهد و از ظالم و مظلوم ، هر دو دعوت مى كند كه به راه حق بيايند. قرآن نمونه هاى متعددى از برانگيختن فرد عليه خودش و بازگشت از مسير گمراهى (توبه) ذكر مى كند.(۲۳)

فصل دوم - عقل از ديدگاه قرآن

گفته شد كه قرآن براى ابلاغ پيامش از دو زبان «استدلال منطقى» و «احساس» كمك مى گيرد، كه مخاطب اولى ، عقل است و ديگرى ، دل حال اين سؤ ال پيش مى آيد كه آيا عقل از نظر قرآن سند و حجت است يا خير؟ آيا بايد به دريافت هاى صحيح عقل ، احترام گذارد و مطابق آن عمل مى كرد؟ و آيا عمل نكردن مطابق حكم عقل ، نزد خداوند مجازات دارد؟

دلايل سنديت عقل

هيچ كدام از علماى اسلام - جز گروهى اندك - تاكنون در سنديت عقل ، ترديد نداشته اند و آن را از منابع چهارگانه فقه دانسته اند. در اين جا چون سخن از قرآن است ، به دلايل حجيت و سنديت عقل از نظر خود قرآن ، اشاره مى كنيم :

_________________________

۲۳- آشنايى با قرآن ، ج ۱ و ۲، صص ۴۵ - ۳۱

الف - دعوت به عقل :

قرآن كريم حدودا در ۶۰ آيه ، به موضوعى اشاره مى كند و مى گويد: اين موضوع را طرح كرده ايم تا درباره آن تعقل كنيد. از سوى ديگر در برخى آيات صريحا اهميت و ارزش تعقل بيان شده است ؛ ماننداءنّ شرّ الدوابّ عند الله الصم البكم الَّذِينَ لا يعقلون (۲۴) آيات بسيار ديگرى وجود دارد كه به دلالت التزامى ، سنديت عقل را امضا مى كند؛ يعنى سخنانى مى گويد كه پذيرش آن ها، بدون آن كه حجيت عقل پذيرفته شده باشد، امكان ندارد؛ مثلا آن جا كه از حريف ، استدلال عقلى مى طلبد و مى گويد:قل هاتوا برهانكم اءن كنتم صادقين (۲۵) يا آن جا كه خودش استدلال منطقى ترتيب مى دهد،(۲۶) با تاءكيد بر روى عقل ، بطلان اين حرف را روشن مى كند كه مى گويند: ايمان با عقل بيگانه است و بايد تنها قلب را به كار انداخت تا نور خدا در آن راه يابد.

_________________________

۲۴- بدترين جنبندگان نزد خدا افراد كر و كور و لالى هستند كه انديشه نمى كنند.

(انفال / ۲۲)

۲۵- بگو اگر راست مى گوييد، دليل خود را (بر اين موضوع) بياوريد.

(بقره / ۱۱۱)

۲۶- لو كان فيهما آلهة الا الله لفسدتا

«اگر در آسمان و زمين جز «الله » خدايان ديگرى بود، فاسد مى شدند (و نظام جهان به هم مى خورد).» (انبيا/ ۲۲)

در اين آيه قرآن به صورت يك قضيه شرطى ، استدلالى مى كند كه نتيجه آن (به صورت عكس نقيض) اين مى شود كه چون نظام جهان پابر جاست ، بنابراين غير از «الله » خدايى نيست .

ب - استفاده از نظام على و معلولى :

قرآن ارتباط على و معلولى بعضى مسائل را بيان مى كند. اصل عليت پايه تفكر عقلانى است و اين نشان مى دهد كه قرآن ، براى عقل اصالت قائل است قرآن با تشويق به مطالعه در احوال اقوام پيشين ، و عبرت گرفتن از آن ها، تاءكيد مى كند كه بر سرنوشت اقوال ، نظام هاى واحدى حاكم است پذيرفتن اين نظام ها، به دلالت التزامى ، مؤ يد نظام على و معلولى و به معناى قبول سنديت عقل است .

ج - فلسفه احكام :

دليل ديگر حجيت عقل از نظر قرآن ، ذكر فلسفه احكام است ، كه مثلا فلسفه و هدف روزه را تقوا مى داند و مى گويد:كتب عليكم الصيام كما كتب على الَّذِينَ من قبلكم لعلكم تتقون (۲۷) به اين ترتيب ، قرآن از انسان مى خواهد تا درباره احكام انديشه كند تا كنه مطلب بر او روشن شود و تصور نكند كه اين ها فقط يك سلسله رمزهاى مافوق فكر بشر است .

د - مبارزه با لغزش هاى عقل :

دليل رساتر اصالت عقل نزد قرآن ، مبارزه آن با لغزش ها و مزاحم هاى عقل است ذهن و فكر انسان ، مثل حواس وى در بسيارى موارد دچار اشتباه مى شود. آيا به واسطه اين اشتباهات مى توان قوه انديشه را تعطيل كرد؟ عده اى مثل سوفسطاييان گفتند كه اساسا استدلال ، كار لغوى است ، ولى برخى متفكرين ،

_________________________

۲۷- روزه بر شما نوشته شده ، همانگونه كه بر كسانى كه قبل از شما بودند، نوشته شد تا شايد متقى گرديد. (بقره / ۱۸۳)

مصمم شدند تا راه خطا را سد كنند. آنها دريافتند كه هر استدلال دو قسمت دارد: ماده و صورت ، كه اگر هر دو صحيح باشند، استدلال صحيح خواهد بود، مانند يك ساختمان ، كه براى استحكام آن ، بايد مواد و مصالح مناسبى استفاده شود و هم نقشه آن صحيح باشد.

براى بررسى و قضاوت درباره صورت استدلال ، منطق صورى يا ارسطويى پديد آمد. اما براى تضمين صحت استدلال ، تنها منطق صورت كافى نيست براى حصول اطمينان از درستى ماده استدلال ، منطق ماده نيز لازم داريم ؛ يعنى معيارى نياز داريم كه به كمك آن بتوانيم كيفيت مواد فكرى را بسنجيم دانشمندانى نظير بيكن و دكارت ، تقدم فضل و فضل تقدم دارد و اين خود، دليلى بر به رسميت شناختن عقل از ديدگاه قرآن است .

منشاءهاى خطا از قرآن :

يكى از عواملى كه قرآن براى خطا ذكر مى كند، اين است كه انسان گمان را به جاى يقين بگيرد. اگر بشر خود را مقيد كند كه در مسايل ، تابع يقين باشد و گمان را به عوض يقين نپذيرد، به خطا نخواهد افتاد. قرآن بر اين مساءله ، تاءكيد بسيار كرده و در يك تصريح دارد كه بزرگترين لغزشگاه فكرى بشر پيروى از گمان است ، يا در جاى ديگر خطاب به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد: و اءن تطع اكثر من فى الارض يضلوك عن سبيل الله اءن يتبعون الا الظن و اءن هم الا يخرصون(۲۸)

_________________________

۲۸- اگر از بيشتر كسانى كه در روى زمين هستند اطاعت كنى ، تو را از راه خدا گمراه مى كنند؛ زيرا آن ها تنها از گمان پيروى مى كنند و تخمين و حدس (واهى) مى زنند.

(مائده / ۱۱۶)

دومين ريشه خطا در ماده استدلال ، كه بالاخص در مسايل اجتماعى مطرح مى شود، مساءله تقليد است بسيارى از مردم چنانند كه امور مورد باور اجتماع ، باورشان مى شود.

قرآن مى فرمايد: هر مساءله را با معيار عقل بسنجيد، نه اين كه هر چه نياكان شما انجام دادند، آن را سند بدانيد، يا آن را به كلى طرد كنيد.

و اذا قيل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما القينا عليه آباءنا او لو كان آباؤ هم لا يعقلون شيئا و لا يهتدون (۲۹) قرآن تاءكيد مى كند كه قدمت يك انديشه ، نه دليل كهنگى و غلط بودن آن است و نه موجب صحت و درستى آن .

نبايد عقيده اى درست را به دليل آن كه ديگران به انسان انگ و برچسب مى زنند، رها كرد و يا به علت تعلق عقيده اى به يك شخصيت بزرگ و معروف ، آن را پذيرفت ؛ در هر زمينه اى بايد به تحقيق و بررسى در مورد مسائل پرداخت .

عامل مؤ ثر ديگر در ايجاد خطا، پيروى از هوس ها و تمايلات نفسانى و داشتن غرض و مرض است در هر مساءله اى ، تا انسان خود را از شر اغراض ‍ بى طرف نكند، نمى تواند صحيح فكر كند. قرآن در اين زمينه اشارات بسيار دارد؛ از جمله مى فرمايد: اءن يتبعون انا الظن ما تهوى الانفس(۳۰) (۳۱)

_________________________

۲۹- و هنگامى كه به آن ها گفته مى شود: «از آن چه خدا نازل كرده است ، پيروى كنيد.» مى گويند: «نه ، ما از آن چه پدران خود را بر آن يافتيم ، پيروى مى نماييم .» آيا اگر پدران آن ها چيزى نمى فهميدند و هدايت نيافتند، باز از آن ها پيروى خواهند كرد)؟!

(بقره / ۱۷۰)

۳۰- آنها فقط از گمان هاى بى اساس و هواى نفس ، پيروى مى كنند. (نجم / ۲۳)

۳۱- آشنايى با قرآن ، ج ۲ و ۱، صص ۵۸ - ۴۷

فصل سوم - نظر قرآن درباره قلب

قلب ، در اصطلاح ادبى و عرفانى ، آن عضو گوشتى تلمبه خون نيست تعريف قلب را بايد در حقيقت وجود انسان جستجو كرد. انسان ، ابعاد وجودى بسيارى دارد. «من» انسانى ، عبارت است از مجموعه انديشه ها، آرزوها، ترس ها، اميدها، عشق ها و... كه همه آن ها در يك مركز به هم مى پيوندند. اين مركز، دريايى ژرف است كه تاكنون كسى ادعاى اطلاع از اعماق آن را نكرده است .

فلاسفه و عرفا و روانشناسان ، به سهم خود رازهايى از آن گشوده اند، اما شايد عرفا، موفق تر از ديگران بوده اند. آن چه قرآن دل مى نامد، عبارت از واقعيت آن درياست ، كه حتى عقل نيز يكى از رودهايى است كه به آن مى ريزد.

قرآن آن جا كه از وحى سخن مى گويد، سخنى از عقل به ميان نمى آورد و تنها سر و كارش با قلب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم است كه فراتر از عقل است اما ضد عقل و انديشه هم نيست ؛ يعنى قرآن براى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ، با نيروى عقل و استدلال حاصل نشده ، بلكه قلب پيامبر به حالتى رسيده كه استعداد درك و شهود و آن حقايق را يافته است .

خصوصيات قلب :

قلب از ديدگاه قرآن ، يك ابزار شخصيت نيز به حساب مى آيد. مخاطب بخش عمده اى از پيام قرآن ، دل انسان است از اين رو قرآن تاءكيد زيادى در حفظ و تكامل اين ابزار دارد. در قرآن بسيار به مسايلى از قبيل تزكيه نفس و روشنايى قلب و صفاى دل ، بر مى خوريم :

قد افلح من زكيها(۳۲) تمام اين تاءكيدها نشان مى دهد كه قرآن يك جوّ روحى و معنوى عالى براى انسان قايل است و لازم مى داند كه هر فردى اين جو را سالم و پاك نگه دارد و علاوه بر اين براى حفظ فرد، اجتماع نيز بايد از رذائل و هواپرستى ها به دور باشد.

تاريخ نشان مى دهد كه هرگاه استعمارگران مى خواهند جامعه اى را تحت سلطه خود قرار دهند، تلاش مى كنند با اشاعه شهوترانى ، روح جامعه را تحت سلطه خود قرار دهند، تلاش مى كنند با اشاعه شهوترانى ، روح جامعه را فاسد كنند. دل كه فاسد شد، ديگر نه تنها عقل نمى تواند كارى كند بلكه خود، زنجير سنگينى بر دست و پاى انسان مى شود.

قرآن به تعالى و پاكى روح جامعه ، اهميت زيادى مى دهد و مى فرمايد:تعاونوا على البر و التقوى و لا تعاونوا على الاثم و العدوان (۳۳) يعنى ، اولا دنبال كار خير باشيد و ثانيا كار نيكو را دسته جمعى انجام دهيد.

در كلام پيامبر و ائمه عليهم السلام نيز تاءكيد شده كه انسان ، نظر واقع بينانه را بايد از قلبش بگيرد، هر چند نظر مردم مخالف آن باشد:استفت قلبك و اءن افتاك الناس (۳۴) پيامبر بر اين نكته تاءكيد مى كند كه اگر انسان ، جوينده حقيقت باشد و براى كشف حقيقت ، خود را بى طرف و خالص ‍ نمايد،

_________________________

۳۲- كسى كه قلب خود را از آلودگى ها پاك نگه داشت ، رستگار شد. (شمس /۹)

۳۳- در راه نيكى و پارسايى ، با هم تعاون كنيد. و در راه گناه و تعدى ، همكارى ننمايد. (مائده / ۲)

۳۴- كنز العمال ، حديث ۷۳۱۲

قلب او به او خيانت نخواهد كرد و او را به مسير صحيح ، هدايت مى كند. انسان تا زمانى كه جوينده راستين حقيقت است ، هر چه به او برسد، حق و حقيقت است .

در مجموع بايد گفت : قرآن در تعليماتش ، قصد پرورش افرادى را دارد كه از هر دو سلاح عقل و دل بهره مندند و هر دو را به بهترين شكل به كار مى گيرند.(۳۵)

تفسير سوره حمد

 بِسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحيم (۱)

«به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.»

از همان آغاز كه قرآن به كتابت در آمده است ، در اول هر سوره اى به استثناى سوره برائت ، بِسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحيم وجود دارد؛ اهل تسنن آن را جزء هيچ سوره اى نمى دانند و شروع هر سوره را با بسم الله ، از قبيل شروع هر كار ديگر با نام خدا مى شمارند كه بسم الله جزء آن كار نيست شيعه به پيروى از ائمه اطهار عليهم السلام به شدت با اين مساءله مخالفت دارد، تا آن جا كه حتى ائمه اطهار عليهم السلام فرموده اند: خداوند بكشد كسانى را كه بزرگترين آيه از آيات قرآن را حذف كرده اند؛(۳۶) در هر حال شيعه بسم الله را جزء قرآن مى داند.

_________________________

۳۵- آشنايى با قرآن ، ج ۱ و ۲، صص ۶۸ - ۵۹

۳۶- بحارالانوار، ج ۹۲،ص ۲۳۸

اين كه به بشر دستور داده شده است كه كارهايش را با نام خدا آغاز كند، براى اين است كه كارهاى انسان جنبه قدس و عبادت پيدا كند و به نام او بركت يابد، آغاز كردن به نام كسى ، مفهومش اين است كه او را موجودى قدوس و منزه از جميع نقص ها و سرچشمه كمالات دانسته و مى خواهيم كه عمل خود را با انتساب به او بركت بخشيم ؛ لذا كارها را به نام هيچ كس ، حتى به نام پيغمبر يا به نام خلق و مردم ، نمى توان آغاز كرد و اين است معنى تسبيح نام الله كه در اول سوره «اعلى» به آن دستور داده شده است(۳۷) معنى تسبيح نام خدا اين است كه آن جا كه مقام تقديس و تكريم است ، نام مخلوق در رديف نام الله قرار نگيرد و يا در جايى كه بايد نام الله برده شود، نام موجود ديگرى به ميان نيايد.

در قرآن كريم در حدود صد اسم براى خداوند آمده است كه در واقع صد صفت است نه صد اسم ، به عنوان علامت ، همان طور كه در نام گذارى انسان ها مى بينيم نمونه اسما و صفات خداوند را در همين سوره حمد مى توان ملاحظه كرد: الله ، رحمن ، رحيم ، مالك يوم الدين ؛ ولى هيچ كدام از اين اسما و صفات جامعيت اسم «الله» را ندارد؛ چون اسما و صفات ديگر هر كدام يكى از كمالات خدا را نشان مى دهند ولى اين نام ، نمايانگر ذات مستجمع جميع صفات كماليه است .

_________________________

۳۷- سبح اسم ربك الاعلى

«نام پروردگار بزرگت را تسبيح كن .» (اعلى / ۱)

بنابراين معنى «الله» چنين مى شود: آن ذاتى كه همه موجودات ناآگاهانه ، واله و شيداى او هستند و او تنها حقيقت شايسته پرستش ‍ است(۳۸)

مى توان گفت ، در فارسى لغتى مترادف كلمه «الله» كه بشود به جاى آن گذاشت نداريم ؛ زيرا اگر به جاى «الله»، «خدا» بگذاريم ، رسا نخواهد بود و شايد «خدا» مخفف «خود آى» است كه به اصطلاح «واجب الوجود» يا كلمه «غنى» كه در قرآن آمده نزديك تر باشد تا به «الله»، و اگر «خداوند» استعمال شود باز رسا نخواهد بود، زيرا خداوند يعنى صاحب و «خداوندى» يكى از شؤ ون «الله» است .

به جاى دو كلمه رحمن و رحيم در فارسى نمى توان واژه اى يافت كه عينا ترجمه آن باشد و اين كه معمولا «بخشنده مهربان» ترجمه مى كنند، ترجمه رسايى نيست زيرا «بخشنده» ترجمه «جواد» است و «مهربان» ترجمه «رؤ وف». وقتى مى گوييم «رحمان و رحيم»، دو معنا در ذهن ما مجسم مى گردد: يكى نياز عظيم مخلوقات كه گويى همه با زبان استعداد خودشان ، دست نياز به درگاه او دراز كرده و التماس مى كنند و ديگر اين كه او رحمت بى حساب خويش را به سوى آنان فرستاده و نيازهاى آنان را تاءمين نموده است .

_________________________

۳۸- درباره ريشه لغت «الله » چند نظر وجود دارد:

بعضى گفته اند اين كلمه از «اله » مشتق است و بعضى ديگر گفته اند كه از «وله » گرفته شده اگر از «اَلَه » مشتق شده باشد، يعنى «عبد»؛ پس يعنى ذات شايسته پرستش كه كامل از جميع جهات است و اگر از «وله » مشتق شده باشد، وله يعنى تحير، و «واله » يعنى حيران و عاشق و شيدا، و از اين جهت او را الله گفته اند كه عقل ها در مقابل ذات مقدسش حيران و يا متوجه و عاشق او و پناهنده به اويند.

«رحمن»، ميرساند كه «رحمت» حق همه جا گسترش پيدا كرده و همه چيز را فراگرفته است اصولا هر چيزى ، چيز بودنش ، مساوى با رحمت حق است ، چون وجود و هستى ، عين رحمت است : و رحمتى وسعت كل شى ء(۳۹)

«رحيم»، دلالت بر رحمت لا ينقطع و دائم حق مى كند؛ نوعى از رحمت است كه جاودانگى دارد و تنها شامل آن بندگانى است كه از طريق ايمان و عمل صالح ، خود را از مسير نسيم رحمت خاصه حق قرار داده اند.

پس پروردگار يك رحمت عام دارد و يك رحمت خاص : «رحمن» اشاره به آن رحمت عام و بى حسابى است كه با آن همه موجودات ، از جمله انسان را آفريده و مؤمن و كافر، حتى انسان و حيوان و جماد و نبات مشمول اين رحمت مى باشند، ولى «رحيم» اشاره به رحمت خاصى است كه به انسان هاى مطيع و فرمانبردار اختصاص ‍ دارد.(۴۰)

 الحمد لله رب العالمين (۲)

«ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است .»

در اين جا نيز بايد بگوييم كه ما لغتى در فارسى نداريم كه ترجمان كلمه حمد باشد. البته دو كلمه عربى نزديك به حمد وجود دارد و آن دو در فارسى معادل دارند و معمولا براى ترجمه حمد از اين معادل ها استفاده مى شود: يكى «مدح» و ديگرى «شكر»؛ و هيچ كدام به تنهايى رساننده معناى حمد نيستند.

_________________________

۳۹- و رحمت من هر چيزى را فراگرفته است (اعراف / ۵۶)

۴۰- آشنايى با قرآن ، ج ۱ و ۲، صص ۸۵ - ۷۵

«مدح» به معناى ستايش است ، ستايش از احساس هاى مخصوص ‍ انسانى است و در حيوان وجود ندارد. يعنى اين انسان است كه داراى اين درجه از ادراك و احساس است كه وقتى در مقابل كمال و جلال و زيبايى قرار مى گيرد، اين احساس به صورت عكس العمل در او پيدا مى شود كه آن كمال و جلال و زيبايى را ستايش كند. در ستايش هاى واقعى هيچگونه طمعى در كار نيست ، بلكه امرى است فطرى و طبيعى و انسان هنگامى كه به امر زيبايى برخورد مى كند، محو زيبايى آن مى گردد و بى اختيار آن را مى ستايد.(۴۱)

احساس ديگرى در انسان وجود دارد كه باز از امتيازات انسان است ، كه آن را سپاسگزارى مى گويند و ترجمه كلمه «شكر» است و آن وقتى است كه از ناحيه كسى به انسان خيرى برسد، انسانيت انسان اقتضا مى كند كه نسبت به او اظهار امتنان بكند، اين صفت به اين حد در حيوان وجود ندارد و از مختصات انسان است(۴۲) و در هيچ جامعه اى ديده نشده كه پاداش نيكى را به بدى بدهند: هل جزاء الاحسان الا الاحسان(۴۳) اما «حمد» نه مدح خالص است و نه شكر خالص ، مى توان گفت «حمد» تركيب اين دو مفهوم است البته بعيد نيست كه در معنى حمد، مفهوم ديگرى نيز دخالت داشته باشد و آن مفهوم «پرستش» است

_________________________

۴۱- چاپلوسى در موردى است كه انسان امر بى حقيقتى را از روى طمع ستايش مى كند.

۴۲- اين كه گفته شده است كه اگر هر كس خودش را بشناسد، خدا را نيز مى شناسد مطلب بسيار عظيم و درستى است ، شناخت كامل انسان از خويش ، راهى است كه به شناخت الله منتهى مى گردد، يكى از راه هاى شناخت انسان ، همان شناختن احساس هاى خاص انسان است كه يكى از آن ها همين احساس سپاس است .

۴۳- آيا پاسخ نيكى جز نيكى است ؟! (الرحمن / ۶۰)

مفسرين در اين جهت اتفاق نظر دارند كه معنى آيه اين است كه تمام «حمد»ها از آن خداست و از آن جايى كه انسان در مقابل انسان هاى ديگر سپاسگزارى مى كند، معلوم مى گردد كه معناى حمد تنها سپاسگزارى نيست بلكه پرستش (خضوع و فروتنى عابدانه) نيز در آن گنجانده شده است ، خلاصه اين كه حمد يك احساس ‍ پاك درونى است و از اعماق روح هر كس سرچشمه مى گيرد كه جمال و جلال را بستايد و در مقابل عظمت خاضع باشد.(۴۴)

درباره كلمه «رب» نيز بايد بگوييم كه در فارسى كلمه اى معادل آن نداريم «رب» را گاهى به تربيت كننده (= مربى) و گاهى «صاحب اختيار» ترجمه مى كنند، اما هيچ كدام از اين كلمات به تنهايى رساننده معنى «رب» نيستند. گويا در كلمه رب ، هم مفهوم خداوندگارى و صاحب اختيارى نهفته است و هم معناى تكميل كننده و پرورش دهنده .

جهانى كه ما در آن زندگى مى كنيم يعنى عالم ماده ، عالم تدريج است و نظامش چنين است كه وجودها از نقص آغاز مى شوند و به سوى كمال سير مى كنند، هيچ موجودى در آغاز آفرينش به صورت كامل آفريده نشده است ، اين خداوند است كه موجودات را به كمال نهايى مى رساند، از اين رو رب العالمين است

_________________________

۴۴- اين است كه سوره حمد مستلزم معرفت الهى است ، يعنى تا انسان نسبت به خداوند معرفت كامل پيدا نكند، نمى تواند سوره حمد را درست و به صورت واقعى كه لقلقه زبان نباشد، بخواند.

ما معتقديم كه شناخت ، لازمه عبادت خداوند است و تا خداشناسى كامل نگردد عبادت اوج نمى گيرد. نكته جالب در سوره حمد نيز اين است كه بعد از الحمدلله چهار صفت ديگر آمده است (رب العالمين ، الرحمن ، الرحيم ، مالك يوم الدين) كه هر كدام درى به سوى معرفت حق است .

گويى جهان يك محيط مساعد كشاورزى است و هر گونه بذرى در آن پاشيده مى شود، پرورش مى يابد، به ويژه در مورد اعمال انسان بايد گفت كه اگر كسى هدف دنيايى نداشته باشد و بذر آخرتى بكارد و در راه آن سعى و كوشش كند، اين عمل هيچگاه ضايع نمى گردد.(۴۵)

 اَلرَّحمَنِ الَّرَحِيمِ (۳)

«خداوندى كه بخشنده و بخشايشگر است .»

از اين دو صفت ، اولى مربوط به نظام هستى و دومى مربوط به عالم خاص ‍ انسان هاست .

براى توصيف پروردگار به صفت اول ، آن قدر عرفان عميق براى بنده لازم است كه جهان را سراسر رحمت اندر رحمت ببينيد و پديده هاى جهان را به خير و شر تقسيم نكند، بلكه سراسر هستى را به دليل آن كه ناشى از اوست خير و رحمت محض بداند.

هنگام ستايش الله به اين صفت ، ديد انسان بايد چنان باشد كه نظام هستى را نظام خير و نظام رحمت و نور ببيند. البته با زور و تعبد نمى توان چنان ديدى در خود ايجاد كرد. لازمه چنين شناختى اين است كه راه صحيح عقلانى و برهانى مطالب شامخ را درك كنيم .

شناخت «الله» به صفت رحيم ، مستلزم آن است كه انسان به مقام و موقعيت خودش در ميان موجودات عالم شناخت كامل داشته باشد. امتيازى كه انسان در ميان موجودات دارد اين است كه فرزند بالغ اين جهان است و از نظر عقل و خرد به آن درجه از رشد رسيده كه به او گفته اند:

_________________________

۴۵- آشنايى با قرآن ، ج ۱ و ۲، صص ۹۴ - ۸۵

بايد خودت راه را انتخاب كنى ؛ در حالى كه موجودات ديگر تحت تكفل جبرى عوامل اين عالمند. انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا(۴۶) راه راست و راه كج جلوى انسان قرار گرفته است ، اگر انسان راه راست و صراط مستقيم حق را بپيمايد، يك نوع رحمت و عنايت خاصى از ناحيه خدا شامل حالش مى گردد. هر كس راه خدا را برود، پروردگار او را مدد مى كند و اسباب و وسايل را برايش مهيا مى سازد.

رزق من حيث لا يحتسب(۴۷) به او مى رساند و بالاخره انسان به مرحله اى مى رسد كه احساس مى كند به مقام داد و ستد با خداى خويش ‍ رسيده است .

 مَالِكِ يَومِ الدِّينِ (۴)

«خداوندى كه مالك روز جزاست .»

در رساله هاى عمليه خوانده ايد كه در قرائت نماز اين آيه را به دو وجه مى توان خواند:

 مالك يوم الدين و ملك يوم الدين آيا اين دو قرائت باعث مى شود كه دو معنى مختلف براى آيه تصور گردد؟

ملك و مالك در استعمالات روزمره معناى مستقل دارند: اولى بيانگر يك رابطه سياسى است و دومى يك رابطه اقتصادى «ملك» براى خود حق تدبير و سياست قايل است و «مالك» چيزى مى تواند از آن بهره بردارى كند. ولى در هر مورد هيچگونه واقعيتى در كار نيست ، بلكه قرارداد صرف است ؛

_________________________

۴۶- ما راه را به او نشان داديم ، خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاس .

(دهر/ ۳)

۴۷- از جايى كه گمان نمى برد.

(طلاق / ۳)

يعنى ممكن است لحظه اى ديگر مالك آن خانه و ملك آن ناحيه اشخاص ديگرى باشند و قرارداد با افراد جديد برقرار شود. در اين گونه موارد كه ملك و مالك بودن ، با اعتبار و قرارداد محقق مى شود، اين دو معنى با يكديگر متمايزند. يكى ملك است و ديگرى ملك ولى در بعضى موارد اين روابط حقيقى است ؛ مثلا وقتى كسى مالك قواى بدنى خويش است ، معنايش اين است كه در بهره گيرى از آن ها صاحب حق و اختيار مى باشد. در اين جا مصداق ملك با مالك يكى است ؛ يعنى شخص ، هم مالك اعضاء و جوارح خويش است و هم ملك و مسلط بر آن هاست ، چون يك امر تكوينى است ، نه قراردادى و مجازى محض در مورد پروردگار، وحدت ملك با مالك به خوبى روشن است ، زيرا آن جا رابطه حقيقى ، بين مالك و مملوك برقرار است و ملك و ملك از يكديگر جدا نيستند.(۴۸)

 اِيَّاكَ نَعبُدُ وَ اِيَّاكِ نَستَعين (۵)«پروردگارا تنها تو را مى پرستيم و فقط از تو يارى مى جوييم .» اسلام سراسرش توحيد است ؛ يعنى اگر تمام مسائل و مبانى اسلامى را تحليل كنيم ، چه آن ها كه مربوط به اصول عقايد است و چه آن ها كه به اخلاقيات و امور تربيتى و يا به دستورالعمل هاى روزانه ارتباط دارد، بازگشت همه به توحيد است (۴۹)

_________________________

۴۸- آيا خداوند فقط مالك و ملك روز قيامت است و در دنيا نيست ؟ خير، خداوند مالك و ملك حقيقى هم دنيا و هم آخرت است ، اما بشر چون در دنيا چشم حقيقت بين ندارد، مالك ها و ملك هاى اعتبارى و مجازى مى سازد، خود را و ديگران را مالك بر اشياء و ملك آن ها مى داند و هنگامى كه حقايق جهان برايش مكشوف شد و نگاهى واقع بينانه بر جهان افكند آن گاه خواهد ديد كه همه ملك ها و ملك ها ساختگى بود و مالك و ملك حقيقى هستى اوست .

۴۹- اين مطلب در تفسير الميزان در موارد متعددى بيان شده است .

در اسلام دو قسم توحيد وجود دارد: نظرى و عملى ؛ توحيد نظرى ، يعنى خدا را به يگانگى شناختن و توحيد عملى يعنى خود را در عمل يگانه و يك جهت و در جهت ذات ، يگانه ساختن ، در سوره حمد آن چه از اول سوره تا اين آيه اياك نعبد آمده است مربوط به توحيد نظرى است و از اين جا به بعد، بيان توحيد عمى است ، جمله ها و كلماتى كه از اول سوره تا مالك يوم الدين گذشت يك سلسله مسائل شناختى درباره خداوند مطرح مى كند و اين شناخت ها فوق العاده لازم و ضرورى است و هيچگاه نبايد گفت كه اين مرحله يك مرحله ذهنى است و ضرورتى ندارد؛ بلكه در اسلام «شناخت» و معرفت اصالت دارد و تا اين مرحله نباشد، انسان در عمل پيش نخواهد رفت .

در زبان عربى به حالت چيزى كه رام ، نرم و مطيع بشود، به طورى كه هيچ گونه عصيان و تعدى و مقاومتى نداشته باشد، تعبد مى گويند. از نظر اسلام انسان بايد فقط نسبت به خداوند تعبد داشته باشد، اما توحيد در عبادت به اين معنى است كه انسان در مقابل هيچ موجود ديگر و هيچ فرمان ديگرى اين حالت را نداشته باشد، بلكه نسبت به غير خدا حالت عصيان و تمرد داشته باشد، پس انسان بايد دو حالت متضاد داشته باشد: تسليم محض ‍ خدا و عصيان محض غير خدا؛ معناى اياك نعبد اين است : خدايا تنها تو را مى پرستيم و غير تو را نمى پرستيم(۵۰) (۵۱)

_________________________

۵۰- البته روشن است كه اطاعت افرادى كه خداوند دستور اطاعت از آن ها را داده - مثل پدر و مادر، پيامبران ، امامان و رهبران جامع الشرايط - در واقع اطاعت خداست .

۵۱- آشنايى با قرآن ، ج ۱ و ۲، صص ۱۰۶ - ۹۴

در قرآن مجيد مصاديق گوناگونى براى شرك آمده كه به بعضى از آن ها اشاره مى كنيم تا ضمنا معنى توحيد عملى روشن شود:

۱ - افراءيت من اتخذ الهه هواه(۵۲) در اين آيه انسان شهوت پرست ، مشرك شمرده شده است ، پس وقتى مى گوييم اياك نعبد؛ يعنى خدايا ما به فرمان تو هستيم نه به فرمان ميل و هوا و هوس ‍ و شهوات خودمان .

۲ - اتخذوا احبارهم و رهبنهم اربابا من دون الله(۵۳) اين آيه در حالى كه يهوديان و مسيحيان را مذمت مى كند، مى گويد: آنان بدون آن كه مستندى از امر خدا داشته باشند، در مقابل احبار (عالمان يهود) و راهبان (عالمان مسيحيت)، متعبد بودند و در حقيقت ، مطيع ميل و هواهاى نفسانى آن ها بودند. بنابراين اگر مى گوييم اياك نعبد، يعنى خدايا از هيچ گروهى به نام روحانى و قديس و نام ديگر، كوركورانه اطاعت نمى كنيم ، اگر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه اطهار عليهم السلام را (به عنوان اولى الامر) اطاعت مى كنيم ، چون تو فرمان داده اى و اگر فرمان مجتهدان جامع الشرايط، يعنى علماى متقى عادل آگاه را اطاعت مى كنيم ، به حكم اين است كه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم و ائمه اطهار عليهم السلام چنين دستور داده اند.

_________________________

۵۲- آيا ديدى كسى را كه هواى نفسش را معبود خود برگزيده است ؟

(فرقان / ۴۳)

۵۳- آنها دانشمندان و راهبان خويش را معبودهايى در برابر خدا قرار دادند. (توبه / ۳۱)


3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28