آشنايى با قرآن

آشنايى با قرآن0%

آشنايى با قرآن نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

آشنايى با قرآن

نویسنده: مركز تحقيقات انتشارات دانشگاه امام صادق
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 33683
دانلود: 3801

توضیحات:

آشنايى با قرآن
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 569 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 33683 / دانلود: 3801
اندازه اندازه اندازه
آشنايى با قرآن

آشنايى با قرآن

نویسنده:
فارسی

نزديك است روشنى برقش چشم ها را ببرد.»

اين آيات ، دنباله آيه مباركه نور است و همه يك هدف را تعقيب مى كنند و آن اين است كه همه موجودات عالم در يك روشنايى به سر مى برند، روشن به نور خدا هستند و با يك اراده حكيمانه تدبير مى شوند. در اين آيه و آيه بعد بر خلاف آيه ۴۱ كه يك جريان عمومى پنهان از ديدهاى ظاهر را بيان فرمود كه دو پديده ظاهر از پديده هاى جهان را براى ما بيان مى كند. اين آيه مربوط به كائنات جويه و مساءله باد و ابر و باران است ؛ البته قرآن از بيان همه اين ها مى خواهد آن راه هايى را كه اين مسائل به توحيد و خداشناسى دارد، به بشر ارائه دهد. يك سلسله حوادث بسيار مهم ، در جو زمين رخ مى دهد كه زندگى جانداران و از آن جمله انسان به آن ها بستگى دارد. اگر باد، ابر و باران نبود هيچ گياه ، حيوان و انسانى هم وجود نداشت قرآن تعبيراتى در مورد باد و باارن و ابر و غيره دارد كه با توجه به كشفيات جديد، شگفت آور و اعجازآميز است .

آيه اى شبيه به همين آيه در سوره روم است كه مى فرمايد:

 الله الذى يرسل الرياح فتثير سحابا فيبسطه فى السماء كيف يشاء و يجعله كسفا فترى الودق يخرج من خلاله . (۲۵۳)

«خدا همان كسى است كه بادها را مى فرستد و ابرى بر مى انگيزد(۲۵۴) و

_________________________

۲۵۳- روم / ۴۸

۲۵۴- «اثار» به معنى پراكنده كردنى است كه در آن زير و رو كردن هم باشد. اين كلمه از ماد «ثور» به معنى «انقلاب » است به گاو هم به اعتبار اين كه با شخم زدن ، زمين را زير و رو مى كند، ثور گويند.

آن را در آسمان - هرگونه كه بخواهد - مى گستراند و انبوهش مى گرداند، پس مى بينى باران از لابلاى آن بيرون مى آيد.»

هر جا قرآن باد را به عنوان مبشر رحمت بيان كرد، جمع ريح ، يعنى رياح را ذكر كرده است و آن جا كه بادها منشاء هلاك و عذاب بوده «ريح» را به صورت مفرد به كار برده است ، مانند ارسلنا عليهم الريح العقيم(۲۵۵) علم امروز هم ثابت كرده است كه بادهايى كه منشاء باران مى شوند از يك جبهه نيستند، بلكه جبهه هاى مختلف دارند.(۲۵۶) همچنين ثابت شده كه در وقت تشكيل ابرها و بادها، يك تغيير و تحولاتى در جو رخ مى دهد. در ادامه مى فرمايد كه در ابتدا اين ابرها را مطابق آن چه حكمت و مشيتش اقتضا كرده است ، پهن مى كند، ابر پهن شده منشاء زمانى كه جمع و فشرده شود، متراكم و منشاء باران مى شود، آنگاه دانه هاى باران را مى بينى كه از لابلاى آن بيرون مى آيد. در آيه از سوره نور، همان تعبيرات با اختلاف اندكى ذكر شده است در اينجا ذكر باد نيامده است ، و مى گويد: آيا نمى بينى كه خدا آرام آرام ابرها را مى داند؟ در آيه سوره روم فرمود: بادها ابرها را مى رانند، اين جا مى گويد خدا ابرها را مى راند؛ خود اين نشان مى دهد كه قرآن هر چه را به خدا نسبت مى دهد، به معنى نفى اسباب و وسائط نيست ، بلكه به معنى اين است كه همه اسباب به اراده او مى چرخد.

_________________________

۲۵۵- بر [سر] آن ها، آن باد مهلك را فرستاديم .(ذاريات / ۴۱)

۲۵۶- در يكى از دعاها وارد شده است : اللهم اجعله لنا رياحا و لا تجعله لنا ريحا

«خدايا باد را براى ما «رياح » قرار بده نه «ريح »كه عذاب است .» (بحارالانوار، ج ۶،ص ۴) و وقتى از امام عليه السلام سؤ ال مى شود كه چه فرقى ميان «ريح» و «رياح » است ، عين همين جواب را كه علم امروزى كشف كرده است ، بيان مى كنند.

در ادامه مى فرمايد: ثم يؤ لف بينه «تاليف» به معنى جمع امور موجود در يك جا و الفت و وحدت برقرار در بين آنهاست ؛ يعنى خدا از تجمع ابرهاى پراكنده به وسيله همين باد، انبوهى از ابر ايجاد مى كند، سپس ابرها متراكم مى شوند و دانه هاى باران از لابلاى آن مى ريزد.

سما از ماده «سمو» و به معنى آن چه كه در بالا قرار گرفته است ، مى باشد. اين كلمه مترادف با آسمان در زبان فارسى نيست بلكه قرآن به هر چه در بالا قرار گرفته ، «سما» گفته است حتى امور غيبى و ملكوتى را چون از نظر معنا در مقام بالاترى قرار گرفته اند سما مى گويد. قرآن به خود باران نيز چون از بالا مى آيد «سما» مى گويد: يرسل السماء عليهم مدرارا(۲۵۷) اينجا كه مى گويد از سما باران فرستاديم ، يعنى از ابر، باران فرستاديم .

نكته ديگر اين كه در اين جا چون باران و تگرگ تدريجا فرود مى آيند از آنها تعبير به «ينزل» مى كند؛ چون «تنزيل» نزول تدريجى است .، بر خلاف «انزال» كه نزول دفعى است .

مى فرمايد: تگرگهايى از كوه هايى از يخ مى فرستد. اخيرا علماى امروز، اين مطلب را كشف كرده اند كه در طبقات بالاى جو كه گاهى ابرها بر اثر سرما روى يكديگر متراكم مى شوند، كوهى از يخ تشكيل مى شود. اين تعبير قرآن واقعا اعجاز آميز است .

در ادامه مى فرمايد: خداوند متعال اين تگرگ ها را به سوى آن كه اراده خودش تعلق بگيرد مى فرستد كه به آن ها اصابت كند و از هر كه بخواهد برمى گرداند؛

_________________________

۲۵۷- [تا] بر شما از آسمان ، باران پى در پى فرستد. (نوح / ۱۱)

يعنى خيال نكنيد كار خدا نظير كارهاى بشر است كه تير همين قدر كه از كمان بيرون رفت ديگر از اختيار تيرانداز خارج است ؛ كار خدا هيچ وقت از اراده او بيرون نمى رود.

در انتهاى آيه شريفه مى فرمايد: نزديك است برق نور چشمها را بربايد و ببرد كه اشاره به لحظه عبور برق دارد. قرآن مى خواهد بگويد اين ها نشان هاى خدا و آيات الهى هستند. خداست كه عالم را بر اين نظم و اساس ‍ قرار داده است(۲۵۸)

 يُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ إِنَّ فِى ذَلِكَ لَعِبْرَةً لاُِوْلِى الاَْبْصَارِ

«خداست كه شب و روز را با هم جابجا مى كند. قطعا در اين [تبديل] براى صاحبان بصيرت [درس] عبرتى است .»

«تقليب» به معنى جا به جا كردن است به قلب انسان چون دائما در حال تقلب يعنى حركت و هيجان و ضربان است ، قلب گويند. به روح نيز چون هر لحظه در خيال و انديشه اى است «قلب» مى گويند.

خدا شب و روز را جابجا مى كند، شب را مى برد روز را مى آورد و بر عكس همين جانشين شدن شب و روز كه ميزان تابش آفتاب را در نقاط مختلف تغيير مى دهد، يكى از عوامل پيدايش پديده هاى جوى مانند باد و خيلى از حوادث ديگر است ظاهرا به خاطر همين تاءثير است كه قرآن بعد از موضوع پيدايش ابرها و ريزش باران ، جا به جايى شب و روز را ذكر كرده است .

_________________________

۲۵۸- آشنايى با قرآن ، ج ۴، صص ۲۰۷ - ۱۹۷

همانا در اين مطلب براى آنان كه ديده بينا دارند، عبرتى است «عبرت» از ماده «عبور» است قرآن مى خواهد كه ما در همه حوادث عالم دقت كنيم و علت و حكمت آن ها را كشف كنيم مى خواهد عبرتى در كار باشد، يعنى عبورى در كار باشد تا به راز آن ها پى ببريم و بالاخره از اين رازها هم به راز رازها كه دست قدرت و مشيت خداست ، پى ببريم و بفهميم كه يك اراده و حكمت و مشيت است كه تمام جهان را مى گرداند.(۲۵۹)

 وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِن مَّاءٍ فَمِنْهُم مَّن يَمْشِى عَلَى بَطْنِهِ وَمِنْهُم مَّن يَمْشِى عَلَى رِجْلَيْنِ وَمِنْهُم مَّن يَمْشِى عَلَى اءَرْبَعٍ يَخْلُقُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (۴۵)

«و خداست كه هر جنبنده اى را [ابتدا] از آب آفريد. پس برخى از آنها بر روى شكم راه مى روند و بعضى از آنها بر روى دو پا، و بعضى از آن ها بر روى چهار [پا] راه مى روند. خدا هر چه را بخواهد مى آفريند در حقيقت ، خدا بر هر چيزى تواناست .»

اين آيه مربوط به خلقت حيوانات است و باز در اين جا هدف ، نشان دادن «الله» است ، قرآن اينها را به عنوان آيات الهى ذكر مى كند و در قسمت اول آيه مى فرمايد: هر جنبنده اى را از آب آفريده ايم و در آيه ديگرى اين مطلب را به صورت عام ترى بيان مى كند:

_________________________

۲۵۹- آشنايى با قرآن ، ج ۴، صص ۲۱۱ - ۲۰۸

و جعلنا من الماء كل شى ء حى هر موجود زنده اى را ما از آب قرار داده ايم.(۲۶۰)

امروزه اين مطلب كه آب اساسى ترين عنصر براى حيات است ، از قطعى ترين مسائل است .

اساسا قسمت بيشتر اندام هر موجود زنده ، را آب تشكيل مى دهد. قسمت بيشتر پرتوپلاسم سلولهاى بدن كه از نظر حيات شايد اساسى ترين بخش ‍ سلول باشد، آب است تمام فرضيه هاى پيدايش حيات در روى زمين ، منشاء حيات را آب مى دانند. اين است كه آب به طور كلى رمز حيات است و هيچ ماده اى به اندازه آب ، با حيات پيوند ندارد.

جنبنده ها مختلف هستند، بعضى با شكم راه مى روند و مى خزند، بعضى با دو پا راه مى روند و بعضى بر چهار پا راه مى روند؛ عده اى كه مى خواهند قرآن را بر آن چه از علوم و غير علوم گرفته اند تطبيق كنند، گفته اند مقصود آيه اين است كه همه جاندارها از يك موجود تك سلولى به وجود آمده اند، پس نسب تمام جاندارها به يك حيوان تك سلولى مى رسد، ولى تدريجا تكامل پيدا كرده و خزندگان و روندگان و باقى انواع موجودات به وجود آمده اند (نظريه تبدل انواع).

_________________________

۲۶۰- در قرآن در بعضى جاها كلمه «آب » به عنوان رمز و كنايه از حيات معنوى آمده است؛ مثلا مى فرمايد: قل ارايتم ان اصبح ماؤ كم غورا فمن ياءتيكم بماء معين

«بگو اگر آب مورد استفاده شما بخشكد، چه قدرتى غير از خدا آب گوارا براى شما مى آورد.»(ملك / ۳۰)

در تفاسير ائمه اطهار عليهم السلام وارد شده است كه منظور از «آب » در اين جا «امام » كه منشاء حيات معنوى است مى باشد.

ولى بايد بگوييم آيه صراحت و يا ظهورى در اين مطلب ندارد. البته اين كه انواع از يكديگر اشتقاق يافته و از يك حيوان تك سلولى به وجود آمده باشند، مخالف نظريه توحيد نيست از نظر خالقيت خدا و از نظر توحيد، هيچ فرقى نمى كند كه انواع ، يك دفعه به وجود آمده باشند يا انواع از يكديگر اشتقاق يافته باشند. مطلب ديگر اين است كه عده اى خيال كرده اند كه اين قوانين طبيعى كه در زمينه تكامل جانداران كشف شده است مانند «تنازع بقا»(۲۶۱) يا «اصل وراثت»(۲۶۲) يا اصل «انطباق با محيط»(۲۶۳) و... براى تكامل جانداران و براى اين كه نظام موجود به وجود بيايد، كافى است ؛ اما آن چه علماى الهى مى گويند، اين است كه اگر فرض كنيم تمام اين قوانينى كه شما براى تكامل ميگوييد درست باشد، اين ها براى اين كه يك موجود تك سلولى به صورت يك انسان در بيايد كافى نيست .

همين قوانين - مثلا اصل انطباق با محيط - نشان مى دهد نيروى مرموزى موجودات را هدايت مى كند و آن ها را به سوى خير و كمالشان هدايت مى كند، بدون آن كه خود آن ها درك كنند و بفهمند.

_________________________

۲۶۱- در تنازع بقا آن موجود كه نيرومند و براى زنده ماندن صالح تر است باقى مى ماند و موجودات ضعيف از بين مى روند. (اصل بقاى اصلح)

۲۶۲- يعنى آن چه يك نسل كسب مى كند، در نسل بعدى به ارث منتقل مى شود.

۲۶۳- يعنى هر موجود زنده اى در هر محيطى كه باشد، خودش را با محيط انطباق دهد.

براى اين كه بفهماند اين ها فقط مثال بود و قدرت خدا منحصر به اين ها نيست ، مى فرمايد: خدا آن چه را كه مشيتش اقتضا كند مى آفريند. خداوند بر هر چيزى تواناست و قدرت الهى محدود نيست هر چه را بخواهد و هر طورى كه بخواهد خلق مى كند. البته نه بدون هدف ، بلكه بر اساس حكمت و مشيت خود خلق مى كند.

 لقد انزلنا آيات مبينات و الله يهدى من يشاء الى صراط مستقيم (۴۶)

«قطعا آياتى روشنگر فرود آورده ايم ، و خدا هر كه را بخواهد به راه راست هدايت مى كند.»

ما آيه هاى روشنى را فرود آورديم مفسرين گفته اند: مقصود از اين آيات ، آيه نور و آيات بعد از آن است خدا هر كس را كه بخواهد به راه راست هدايت مى كند يعنى هدايت هيچ كس از مشيت الهى بيرون نيست البته مشيت الهى بى هدف و گزاف نيست و خود قرآن در آيات ديگر بيان مى كند كه مشيت خداوند نظامى دارد كه بر اساس آن افرادى را هدايت نمى كند. از جمله در سوره بقره راجعه به خود قرآن مى فرمايد: يضل به كثيرا و يهدى به كثيرا و ما يضل به الا الفاسقين(۲۶۴) يعنى خدا با قرآن عده بسيارى را گمراه و عده بسيارى را هدايت مى كند، و خدا با قرآن نمى كند مگر فاسقان را؛ يعنى آن هايى كه زمينه روح و فطرت پاك خودشان را مسخ و منحرف كرده اند. قرآن ريسمان خداست كه براى رهايى بشر از چاه ظلمت طبيعت فرستاده شده است ، ولى كسى كه نمى خواهد از اين ريسمان استفاده كند، تقصير با خودش است(۲۶۵)

_________________________

۲۶۴- بقره / ۲۶

۲۶۵- آشنايى با قرآن ، ج ۴، صص ۲۲۵ - ۲۲۴

خلاصه كتاب آشنائى با قرآن ج ۵

تفسير سوره زخرف

هل ينظرون الا الساعة ان تاءتيهم بغتة و هم لا يشعرون (۶۶)

«آيا جز اين انتظارى دارند كه قيامت ناگهان به سراغشان آيد در حالى كه نمى فهمند؟!»

پس از اين كه بيان سرگذشتهايى از موسى عليه السلام و عيسى عليه السلام در آيات قبل ، به حال رؤ سا و ملاء قريش سودى نبخشيد، اين آيه تقريبا بيان ياءس آميزى درباره آنهاست .

«ينظرون» به معناى «ينتظرون» است كلمه «نظرة» علاوه بر معنى نگاه ، به معنى مهلت هم هست(۲۶۶)

پس هل ينظرون يعنى آيا منتظر چيزى جز مرگ يا قيامت خواهند بود؟ يعنى ديگر چيزى نمانده كه به اينها گفته نشده باشد و اميدى به حال اينها نيست (اين در واقع زبان حالشان است نه اينكه خودشان جز اين انتظار نمى كشند).

«الساعة» در قرآن معمولا به معناى قيامت آمده است و از باب اين كه هر كسى كه بميرد قيامت او به پا شده است(۲۶۷) از مرگ هم به «قيامت » تعبير مى شود،

_________________________

۲۶۶- در قرآن آمده است و ان كان ذو عسرة فنظرة الى ميسرة

«اگر مديون براى اداين دين خود در مشقت است ، بر داين است او را تا وقتى كه تمكنى پيدا كند و در يسر قرار بگيرد مهلت بدهد.» (بقره / ۲۸۰) در اين جا هم كلمه «نظرة » به معنى مهلت و انتظار است .

۲۶۷- پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد: من مات قامت قيامته

«هر كس كه مى ميرد، به عالم قيامت خودش وارد مى شود.» (بحارالانوار، ج ۵۸،ص ۷)

پس يا مقصود اين است كه مرگ ناگهانى ، آن ها را در كام خود مى گيرد يا قيامت كبرا به طور ناگهانى برپا مى شود. اگر مقصود از «الساعة» مرگ باشد ممكن است مراد همان مرگ دسته جمعى اينها در جنگ بدر باشد.

 الا خلاء يومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقين (۶۷)

«دوستان در آن روز دشمن يكديگرند، مگر پرهيزگاران .»

آيات قبل نقد حال اشراف قريش بود. آن ها يك دسته به هم بافته و به اصطلاح امروز يك «طبقه» بودند كه وحدت طبقه اى و همكارى بسيار شديد با هم داشتند. تكيه قرآن هم بيشتر روى «همستگى طبقاتى» آنهاست نه «همبستگى قبيله اى» آنها. در قرآن يك كلمه از همبستگى قبيله اى قريش نيامده است ؛ مثلا اسمى از «بنى هاشم» يا «بنى اميه» نيامده ولى اسم ملاء قريش آمده است .

در اين آيه قرآن مى خواهد بگويد اينها كه در دنيا با يكديگر دوست و متحد و عليه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم متشكل هستند، مبناى دوستى و وحدتشان عليه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم امور انسانى نيست بلكه منافعشان است در نتيجه اين دوستى ها در قيامت كه پاى مطامع در كار نيست و حقايق ظهور مى كند تبديل به دشمنى خواهد شد.(۲۶۸)

_________________________

۲۶۸- آشنايى با قرآن ، ج ۵، صص ۱۸ - ۱۳

كلمه «اخلاء» (جمع خليل) از ماده «تخلل» به معنى آميختگى و يكى شدن است(۲۶۹) دو نفر وقتى با همديگر دوست مى شوند، ولو ريشه اش مطامع باشد بالاخره با يكديگر اختلاط و مزاج روحى پيدا مى كنند و روح هايشان از همديگر متاءثر مى شود به همين دليل در آيه شريفه ، كلمه «خلاء» آمده است .

قطع نظر از ارتباط اين آيه با آيات قبلى كه در بالا بيان شد، خود اين آيه يك اصل كلى است هميشه وقتى دو نفر با يكديگر دوست مى شوند وجه مشتركى در كار است و حتما يك نوع سنخيت روحى دارند و از وجود يكديگر بهره اى مى برند. دوستى مبنا و علت مى خواهد. حكما مى گويند معلول تابع علت است ؛ تا علت هست معلول هم هست ؛ علت كه رفت معلول هم مى رود. دوستى هايى كه بر مبناى مطامع مادى است تا وقتى مى تواند ادامه داشته باشد كه پاى منافع مادى در ميان باشد؛ وقتى كه رفت علت دوستى از ميان مى رود، خصوصا اگر با آشكار شدن حقايق ، همان علت دوستى به علت دشمنى تبديل شود؛ مثلا در قيامت كه حقايق روشن مى شود شخص مى بيند همان چيزى كه در دنيا محبتش را جلب مى كرد برايش آتش آورده است ؛ يعنى همان ملاك دوستى ، ملاك دشمنى مى شود.

_________________________

۲۶۹- عده اى معتقدند خليل از ماده «خلّت » به معنى حاجت است و به دوست از آن جهت «خليل » مى گويند كه به نيازمنديهاى دوستش رسيدگى مى كند؛ يعنى به اعتبار يكى از شرايط و آداب دوستى ، به دوست ، «خليل » مى گويند؛ اما اگر خليل به اين معنا باشد، مثلا ما خدا را به اعتبار اين كه از ابراهيم عليه السلام رفع نياز مى كند، مى توانيم «خليل ابراهيم » بناميم ، ولى حضرت ابراهيم را نمى توانيم «خليل الله » بگوييم .

اما اگر دو نفر بر مبناى معنويات ، بر اساس توحيد و عقيده و ايمان در دنيا با يكديگر دوست باشند، در قيامت اين دوستى نه تنها از بين نميرود، بلكه شديدتر مى شود، چون علت باقى و شديدتر شده است .

قرآن به مساءله «اخوت فى الله» اهميت مى دهد و طرفدار اين نيست كه انسان خداپرست در فرديت زندگى كند. اگر انسان به خاطر غير خدا كسى را دوست داشته باشد، نوعى نقص و شرك است و با دوستى خدا نوعى تضاد پيدا مى كند؛ اما دوست داشتن ديگران براى خدا عين توحيد است مؤ منين نبايد نسبت به يكديگر حقد و كينه داشته باشند.(۲۷۰) به همين دليل در دستورهاى دينى آمده است كه اگر دو نفر مؤمن نسبت به يكديگر كدورتى پيدا كردند، اين كدورت نبايد بيش از سه روز ادامه يابد و هر دو بايد براى رفع آن اقدام كنند.

در پايان بحث تفسيرى اين آيه ، به تعدادى از روايات در زمينه «مؤ اخات فى الله»(۲۷۱) اشاره مى كنيم :

۱. در حديثى آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به اصحابشان فرموده است : اى عرى الايمان اوثق ؟ در ميان دستگيره هاى ايمان كدام يك محكمتر است ؟ يكى گفت : نماز؛ ديگرى گفت : روزه ؛ سومى گفت : حج و... حضرت فرمود: الحب فى الله و البغض فى الله(۲۷۲)

_________________________

۲۷۰- جزء دعاهايى كه مؤمنين در قنوت مى خوانند اين آيه قرآن است كه : ربنا اغفرلنا و لاخواننا الَّذِينَ سبقونا بالايمان و لا تجعل فى قلوبنا غلا للذين آمنوا ربنا انك رؤ وف رحيم

«خدايا ما و برادرانى كه در ايمان به ما سبقت داشتند را بيامرز و در دل هاى ما كدورتى نسبت به اهل ايمان قرار نده ، تو رؤ وف و مهربان هستى .» (حشر/ ۱۰)

۲۷۱- به معنى برادرى و دوستى به خاطر خدا مى باشد.

۲۷۲- اصول كافى ، كتاب الايمان و الكفر، باب «الحب فى الله و البغض فى الله »

يعنى يكديگر را براى خدا دوست و يا دشمن داشتن ، محكمترين دستگيره ايمان است .

۲. على عليه السلام راجع به شرايط دوستى مى فرمايد:

«اگر كسى يك خصلت نيك در او باشد و ساير خصلت ها را نداشته باشد براى من قابل تحمل است كه به خاطر همان خصلت با او دوستى كنم اما دو چيز ركن دوستى است و نبودشان قابل تحمل نيست : يكى «عقل» است و ديگرى «دين».

در ادامه مى فرمايند: چون اگر دين نباشد من اصلا امنيت ندارم و دايما نگران هستم كه مبادا به من حقه اى بزند و زندگى تواءم با بيم و ترس گوارا نيست ، همچنين فقدان عقل ، نبود حيات است و چنين شخصى مثل مردگان است(۲۷۳)

۳. امام صادق عليه السلام فرمود: بپرهيز از كسى كه به خاطر طمع يا ترس يا شكم با تو دوستى و برادرى مى كند اما پارسايان را ولو از گوشه هاى تاريك زمين پيدا كن هر چند عمرت را در جستجوى اين ها فانى كنى خداوند بعد از پيامبران در روى زمين فاضل تر از پارسايان خلق نكرده است

_________________________

۲۷۳- من استحكمت لى فيه خصلة من خصال الخير احتملته عليها و اغتفرت فقد ما سواها و لا اغتفر فقد عقل و لا دين لانّ مفارقة الدين مفارقة الامن فلا يتهناء بحياة مع مخافة و فقد العقل فقد الحياة و لا يقاس الا بالاموات

(اصول كافى ، ج ۱،ص ۳۱)

خداوند هيچ نعمتى را به اندازه نعمت معاشرت و دوستى با اتقيا و پاكان به بنده اى نمى دهد.(۲۷۴) بعد حضرت آيه مورد بحث را خواندند تا بفرمايند كه اين گونه دوستى ها تا ابد باقى است .

۴. على عليه السلام مى فرمايد: ناتوان ترين مردم آن كسى است كه نتوانسته است براى خودش دوست پيدا كند و از او ناتوان تر كسى است كه دوست به دست آورده از دست بدهد.(۲۷۵)

دستورهاى زيادى كه در زمينه چگونگى رفتار با دوستان واقعى بيان شده ، براى اين است كه اسلام مى خواهد دوستى هايى كه بر مبناى الهى است حتما باقى بماند.(۲۷۶)

 يا عباد لا خوف عليكم اليوم و لا انتم تحزنون (۶۸)

«اى بندگان من ! امروز نه ترسى بر شماست و نه اندوهگين مى شويد.»

در قيامت از طرف خداوند به متقين كه ملاك دوستى هايشان خداست خطاب مى شود: اى بندگان من .

_________________________

۲۷۴- احذر ان تؤ اخى من ارادك لطمع او خوف او اكل او شرب واطلب مؤ اخاة الاتقياء ولو فى ظلمات الارض او اكل او شرب و اطلب مؤ اخاة الاتقياء و لو فى ظلمات الارض و ان افنيت عمرك فى طلبهم فان الله عزوجل لم يخلق على وجه الارض افضل منهم بعد النبيين و ما انعم الله على العبد بمثل ما انعم الله به من التوفيق لصحبتهم

(مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة ، باب پنجاه و پنجم «فى المواخاة »)

۲۷۵- اعجز الناس من عجز عن اكتساب الاخوان و اعجز منه من ضيع من ظفر به منهم

( نهج البلاغه ، حكمت ۱۲)

۲۷۶- آشنايى با قرآن ، ج ۵، صص ۲۷ - ۱۸

اين خودش يك پيام دوستى و دوستانه از خدا به دوستان در راه خداست به آن ها خطاب مى شود كه ديگر بر شما نه خوفى مسلط خواهد شد و نه هرگز غمناك و محزون خواهيد بود.

تفاوت «خوف» و «حزن» در اين است كه حالت انسان در مورد خطرات احتمالى «خوف» و در مورد ناراحتيهاى فعلى و يا قطعى آينده «حزن» ناميده مى شود.

 الَّذِينَ آمنوا بآياتنا و كانوا مسلمين (۶۹)

«همان كسانى كه به آيات ما ايمان آوردند و تسليم بودند.»

در اين آيه مشخصات ديگرى از اين متقين بيان مى شود. آن ها كه به آيات پروردگار ايمان دارند و مسلمان هستند. يكى از معارف قرآن اين است كه روح اسلام تسليم است در روايات هم زياد روى اين مطلب تاءكيد شده است اساسا گوهر انسانيت همين است خدا انسان را به حكم فطرتى كه به او داده حق خواه و تسليم در برابر حق قرار داده است .

 ادخلوا الجنة انتم و ازواجكم تحبرون (۷۰)

« (و به آن ها خطاب مى شود:) شما و همسرانتان در نهايت شادمانى وارد بهشت شويد.»

اين آيه خطاب به كسانى است كه استحقاق بهشت را دارند؛ گفته مى شود شما با همسرانتان البته به شرط آن كه آن همسران هم استحقاق بهشت را داشته باشند، وارد بهشت شويد. بنابراين يكى از نعمت هاى بهشتى اين خواهد بود كه افرادى همسرانى داشته باشند كه پيوند تقوا، علاوه بر پيوند زناشويى ، اين ها را با يكديگر مرتبط كرده باشد؛ يعنى در رديف اخلايى باشند كه قرآن نام مى برد.

آيات بعد قسمتى از تنعمات آن ها را ذكر مى كند كه ضرورتى ندارد بگوييم ؛ به كسانى كه با همسرانشان در بهشت هستند اختصاص دارد؛ بلكه شامل همه مى شود. قبل از تفسير اين آيات به اين مطلب مى پردازيم كه آيا معاد جسمانى است يا روحانى ؟

بدون شك ما در اين دنيا دو نوع لذت و رنج مواجهيم : لذتهاى و رنجهاى جسمانى و لذتها و رنجهاى روحانى ، كه خود لذت يا رنج جسمانى هم باز روحى است ، يعنى اگر روح نباشد جسم لذت يا رنج نمى برد.

لذات و رنجهاى جسمانى يعنى لذات و رنجهايى كه انسان با روحش از راه جسم مى برد.

در لذات و رنج هاى جسمانى دو خاصيت است : يك اين كه به عضو معينى اختصاص دارد، بر عكس لذت ها و رنجهاى روحانى كه به عضو معينى اختصاص ندارد و ديگر اين كه با يك محرك بيرونى ارتباط دارد؛ يعنى تاءثير متقابلى ميان يك عامل بيرونى و درونى است

يك عده معتقدند عذاب ها و پاداشهاى آخرت روحى محض است ؛ مثلا لذتش از نوع لذتى است كه يك انسان از علم مى برد، البته در آخرت اين نوع لذت ها بسيار قوى تر و نيرومندتر از دنيا هستند. اصولا لذات و آلام روحانى قابل مقايسه با لذات و آلام جسمانى نيست(۲۷۷)

_________________________

۲۷۷- على عليه السلام در دعاى كميل مى فرمايد: هبنى صبرت على حر نارك ، فكيف اءصبر على فراقك

«گيرم بر آتش جسمانى تو صبر كنم ، چگونه بر فراق تو كه عذاب روحانى است صبر كنم .»

آنهايى كه نظر محققانه تر داشته اند گفته اند كه بدون شك لذات و آلام روحانى به جاى خود هست ، ولى از منطق قرآن اين مطلب را درك مى كنيم كه لذات و آلام جسمانى هم قطعا وجود دارد. البته اختلاف درجه خيلى زياد است ، حتى امور جسمانى اش هم با اين جا خيلى متفاوت است ، به همين دليل است كه تعبيرات دنيايى از رساندن آن معانى اخروى ناقص ‍ است .

حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

 و كل شى ء من الدنيا سماعه اعظم من عيانه و كل شى ء من الاخرة عيانه اعظم من سماعه(۲۷۸) يعنى در دنيا هر چه كه آدم مى شنود، شنيده اش خيلى بيشتر است از آنچه كه مى بيند و در آخرت بر عكس ، آن چه كه مى بيند خيلى بيشتر است از آن چه شنيده است يعنى با الفاظ دنيا نمى شود آخرت را بيان كرد.(۲۷۹) (۲۸۰)

 يطاف عليهم بصحاف من ذهب و اكواب و فيها ما تشتهيه الانفس و تلذ الاعين و انتم فيها خالدون (۷۱)

_________________________

۲۷۸- نهج البلاغه ، خطبه ۱۱۴

۲۷۹- در قرآن مى خوانيم : فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين

«هيچ كس نمى داند، كه چه پاداشهاى مهمى كه مايه روشنايى چشم است براى آن ها نهفته است ؛» (سجده / ۱۷)

يعنى امكان ندارد انسان در اين دنيا بفهمد. در همين زمينه يك ديث نبوى است كه : و فيه ما لا عين راءت و لا اذن سمعت و لا خطرت على قلب بشر

«آنجا چيزهايى است كه نمونه اش را نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده و نه به قلب بشرى خطور كرده است .» (امالى صدوق ،ص ۲۸۱)

۲۸۰- آشنايى با قرآن ، ج ۵، صص ۴۳ - ۲۹

« (اين در حالى است كه) ظرفها (ى غذا) و جام هاى طلايى (شراب طهور) را گرداگرد آن ها مى گردانند؛ و در آن (بهشت) آن چه دل ها مى خواهد و چشمها از آن لذت مى برد موجود است ؛ و شما هميشه در آن خواهيد ماند.»

ظروفى زرين و جامهايى از نوشيدنيها دور آن ها گردانده مى شود. ما با اين تعبيرات آشنا هستيم ، ولى براى اينكه كسى خيال نكند كه آن چه بيان مى شود نظير همينهايى است كه ما در مجالس مان داريم ، بعد مى گويد: همين قدر بدانيد كه آنچه نفوس مايل باشد و آنچه چشم ها از آن لذت مى برد در بهشت هست اشاره به اين كه الفاظ براى افاده آن معنا كوتاه است ؛ چيزى كه چشم ها از آن لذت مى برد، موضوع «زيبايى» است كه يك امر روحى و معنوى است

بعضى از مفسرين گفته اند «عين» در اينجا اعم از عين راءس و عين قلب است ؛ يعنى آنچه بينش انسان و ديدن انسان از آن لذت مى برد.

بالاترين لذت روحى همين است كه خطاب به آنها برسد كه شما براى ابد در اينجا هستيد. عبارت اين آيه ابتدا به صورت غايب بيان شده است ، گويا براى ديگران بهشت توصيف مى شود؛ بهشتيان كه مى دانند، براى ديگران گفته مى شود تا آن ها بدانند اوضاع از چه قرار است دوباره در آخر آيه كلام از غيبت به خطاب مى آيد.(۲۸۱)

 و تلك الجنة التى اورثتموها بما كنتم تعملون (۷۲) لكم فيها فاكهة كثيرة منها تاكلون (۷۳)

_________________________

۲۸۱- آشنايى با قرآن ، ج ۵، صص ۴۴ - ۴۳

«اين بهشتى است كه شما وارث آن مى شويد به خاطر اعمالى كه انجام مى داديد و در آن براى شما ميوه هاى فراوان است كه از آن مى خوريد.»

بعد از آن كه اعلام جاويد ماندن را از طرف خداوند به آنها مى دهند، در اين آيه علت و دليلش را ذكر مى كنند. آن بهشت عالى است كه شما به موجب اعمال خودتان وارثش هستيد؛ يعنى محصول دنيا و عالم تكليف شماست .

مفسرين در اين جا بحث كرده اند كه چرا تعبير «ارث» به كار برده شده است؟

بعضى گفته اند كه همه انسان ها جايگاهى در بهشت دارند، ولى عده اى به موجب اعمال بد خودشان از آن محروم مى مانند و ديگران وارث مى شوند. اين خيلى بعيد به نظر مى آيد، چون مى گويد تمام بهشت را به ارث مى برند.

بعضى گفته اند كه اصلا «اورث» مفهوم ارث ندارد، اعطاء است ؛ يعنى اين بهشتهايى است كه به شما اعطا شده است اين هم بعيد به نظر مى رسد كه مفهوم اعطا با كلمه «ارث» بيان شده باشد. علت كاربرد «ارث» در اين جا اين است كه مالك اصلى همه چيز، در دنيا و آخرت خداست ، اما عالم دنيا عالم حجاب است ، يعنى مالكيت خداوند براى ما ظهور ندارد و ما اسباب ظاهرى را مى بينيم ، پس وقتى وارد قيامت مى شويم ، مى بينيم همه مالكيت ها باطل و ضايع شد و همه به مالك اصلى برگشت لمن الملك اليوم لله الواحد القهار(۲۸۲) مالكيت حقيقى خداوند ظاهر مى شود، خداست كه وارث همه چيز است(۲۸۳)

_________________________

۲۸۲- حكومت امروز براى كيست ؟ براى خداوند يكتاى قهار است .

(غافر/ ۱۶)

۲۸۳- انا نحن نرث الارض و من عليها

«ما زمين و تمام كسانى را كه بر آن هستند به ارث مى بريم .» (مريم / ۴۰)

پس اين جا كه تعبير «ارث» به كار رفته ، براى اين است كه مى خواهد بگويد مالكيت همه شاءنى از شؤ ون مالكيت خداوند است در پايان به ميوه هاى فراوان آن جا اشاره مى كند، كه همه آن ها را مى توانيد استفاده كنيد. ولى آن ها تمام شدنى نيست .

 اءنّ المجرمين فى عذاب جهنم خالدون (۷۴)

« (ولى) مجرمان در عذاب دوزخ جاودان مى مانند.»

از اين آيه وصف جهنمى ها شروع مى شود. مجرمان (البته مقصود گروهى از آن هايند كه خود قرآن معين كرده است) در عذاب جهنم جاويد مى مانند. در اين جا كلمه «مجرم» خصوص كافر يا مشرك نيست ، چون اولا، «مجرم» يعنى گنهكار و ثانيا، قرآن خلود (عذاب هميشگى) را منحصر به كفار نكرده است و ممكن است مسلمانان هم در اثر بعضى از گناهان مانند قتل عمد، خالد در جهنم باشند.

 لا يفتر عنهم و هم فيه مبلسون (۷۵) و ما ظلمناهم و لكن كانوا هم الظالمين (۷۶)

«هرگز عذاب آنان تخفيف نمى يابد، و در آن جا از همه چيز مايوسند. ما به آن ها ستم نكرديم ، آنان خود ستمكار بودند.»

اگر انسان دچار شديدترين رنجها باشد ولى اميدى به اين نداشته باشد كه بالا خره اين رنج تمام شدنى است ، تحمل آن آسانتر است .

براى خالدين در جهنم ، نبودن اين اميد، عذاب روحى شديدترى را نسبت به عذاب جسمى به دنبال دارد.

در ادامه مى فرمايد: اين ها خودشان به خودشان ستم كرده اند؛ يعنى ما چيزى را از خارج به آنها تحميل نكرده ايم ، اين همان ظلم خودشان بر خودشان است كه اينجا ظاهر شده است در حقيقت اين آيه پاسخى است در حقيقت اين پاسخى است به اين سؤ ال كه «آيا خلود در جهنم خلاف عدل الهى نيست ؟»

 و نادوا يا مالك ليقض علينا ربك قال انكم ماكثون (۷۷)

«آنها فرياد مى كشند: «اى مالك دوزخ ! (اى كاش) پروردگارت ما را بميراند (تا آسوده شويم») مى گويد: شما در اين جا ماندنى هستيد.»

يگانه آرزوى آن ها اين است كه بميرند، ولى در آن جا مرگى وجود ندارد. بعضى از مفسرين گفته اند: اينها با اينكه مى دانند مرگ وجود ندارد، ولى به سبب آن ملكاتى كه در دنيا دارند و ديده اند مرگ در دنيا هست ، گويا يك نوع قياس مى كنند و فرياد مى كنند: اى مالك !(۲۸۴) پروردگارت كار ما را تمام كند و او جواب مى دهد: شما ماندنى هستيد.(۲۸۵)

 لقد جئناكم بالحق و لكن اكثركم للحق لكارهون (۷۸)

_________________________

۲۸۴- اين كه نام فرشته اختياردار جهنم ، مالك است ، مانند نامگذارى دنيا نيست ، بلكه عين صفت و حقيقت است اين مالك مظهرى از خودخواهى هاى انسان و مالكيت انسان است به فرشته خادم بهشت هم كه رضوان مى گويند براى آن است كه سخن از خشنودى و رضاى پروردگار است .

۲۸۵- آشنايى با قرآن ، ج ۵، صص ۴۹ - ۴۷