آشنايى با قرآن

آشنايى با قرآن0%

آشنايى با قرآن نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

آشنايى با قرآن

نویسنده: مركز تحقيقات انتشارات دانشگاه امام صادق
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 33697
دانلود: 3803

توضیحات:

آشنايى با قرآن
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 569 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 33697 / دانلود: 3803
اندازه اندازه اندازه
آشنايى با قرآن

آشنايى با قرآن

نویسنده:
فارسی

اينها معتقدند كه انسان همين طور كه در كمالات راست و چپ دارد، عالم هم نيم راست و نيم چپ دارد. «عالم ملكوت عليا» كه عالم ملائكه نازل كننده خيرات است و «عالم ملكوت سفلى» كه عالم شيطان وسوسه گر است انسان تا در دنيا هست در وسط دو عالم قرار گرفته است يكى ملكوتى كه به سوى بهشت است و ديگرى ملكوتى كه به طرف پايين و جهنم است .

قرآن اين دو عالم را اين گونه بيان مى كند:

  كلا انَّ كتابَ الابرَارِ لفى علّيينَ، (۴۴۸) كلا انّ كتاب الفجّار لفى سجينَ (۴۴۹) در آن جا نوشته هايى است ، نه نوشته كاغذ و مركب ؛ نوشته هايى كه صورت ها در آن ها تصوير مى شود، اعمال خوب در يك جا و اعمال بد در جاى ديگر قرار مى گيرد. اين ها در روايات هم ذكر شده است ؛ مثلا از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم روايت شده است كه اگر انسان عمل خير انجام بدهد، ملايكه آن را بالا مى برند و اگر عمل شر انجام بدهد، آن را پايين مى برند.(۴۵۰)

معلوم مى شود اعمال خير و اعمال شر هر كدام به سويى مى روند. حتى اول عمل را به بالا و عليين مى برند، ولى بعد به واسطه ريا كردن انسان ، آن را در سجين(۴۵۱) قرار مى دهند.

_________________________

۴۴۸- چنان نيست (كه آنان درباره معاد مى پندارند)، بلكه نامه اعمال نيكان در «عليين » است (مطففين / ۱۸)

۴۴۹- چنين نيست (كه آنها درباره قيامت مى پندارند)، به يقين نامه اعمال بدكاران در «سجين» است (مطففين / ۷)

۴۵۰- اصول كافى ، ج ۲،ص ۲۹۵

۴۵۱- سجين از ماده سجن ، به معناى حبس خانه است .

يا در روايات آمده است كه گاهى ملايكه نماز انسان را بالا مى برند(۴۵۲) به آن آخرين درجات كه مى رسد خطاب مى آيد: اجعلوهُ فى سجِّينِ يعنى اين را بى خود اين جا آورده ايد، ببريد در سجين در پايين ترين دركات قرار دهيد.(۴۵۳)

يا اين كه قرآن راجع به عقيده پاك مى گويد: عقيده پاك بالا مى رود،(۴۵۴) ولى عقيده ناپاك در اسفل السافلين يعنى در پايين ترين پايين ها قرار مى گيرد.

پس گويى الان ما در وسط دو عالم قرار گرفته ايم كه يكى بالا و ديگرى پايين عالم ما است آن بالا را راست عالم مى گويند كه همان «بهشت » است و

_________________________

۴۵۲- بايد توجه داشت اين ها همه تمثيل است ؛ چون ما نمى توانيم آن عوالم را كه نرفته ايم درست درك كنيم اين ها را به وسيله تمثيلات و تشبيهات بيان كرده اند تا به ما بفهمانند عالمى بالاتر از عالم ما وجود دارد كه عقايد پاك به سوى آن جا بالا مى رود و عالمى هم پايين تر از عالم ماست كه افكار و اعمال پليد به سوى آن سرازير مى شوند.

۴۵۳- يعنى آن قدر باطن باطن پيچيده و دقيق است كه حتى فرشته هاى الهى هم درك نمى كنند. در دعاى كميل بعد از جملاتى راجع به ملايكه اى كه شاهد بر اعمال انسان هستند مى گويد: و كنت انت الرقيب على من ورائهم و الشاهد لما خفى عنهم «و تو خودت باز رقيب بر من هستى و گواه بر چيزهايى كه بر فرشتگان هم مخفى مى ماند.» معلوم مى شود گاهى در اعمال انسان دقايقى وجود دارد كه از فرشته ها هم مخفى مى ماند.

۴۵۴- اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه (فاطر/ ۱۰) اين آيه را به دو صورت مى توان معنا كرد و هر دو مى تواند درست باشد. يكى اين كه : سخن پاك (يعنى عقيده پاك) به سوى پروردگار بالا مى رود و عمل پاك آن را بالا مى برد؛ يعنى عمل موجب تقويت ايمان مى شود و ديگر اين كه : سخن پاك بالا مى رود و سخن پاك ، عمل را بالا مى برد، يعنى عمل پاك و خالص مشروط به ايمان و عقيده پاك است .

آن ديگرى را كه پايين است چپ عالم مى گويند كه همان «جهنم»(۴۵۵) است انسان در همين دنيا به وسيله اعمالش در حال گام برداشتن است كه يا به سوى بالا و عليين مى رود و يا به سوى پايين و سجين و جهنم مى رود. يعنى همين طور كه راه رفتن هاى اين جا بالضروره انسان را به جايى مى رساند و محال است از طرفى حركت كند و به طرف ديگرى برسد، اعمال انسان نيز او را يا به بهشت و يا به جهنم مى رساند.

حديثى از پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم همين نكته را مى رساند كه فرمودند: سنگى از لبه جهنم رها شده بود كه بعد از هفتاد سال به قعر جهنم رسيد و بعد توضيح دادند يا اصحاب خودشان فهميدند كه منظور از اين سنگ شخصى يهودى بوده كه بعد از هفتاد سال اخيرا در گذشته است ؛ يعنى او تمام مدت عمرش به طرف جهنم مى رفته است نه اين كه بعد از مرگ به جهنم كشيده است(۴۵۶)

پس اين كه قرآن «اصحاب الشمال» و «اصحاب اليمين» گفته است متضمن نكته بسيار عالى است كه اين نكته از كلمه «اصحاب» كه ملازمت شديد را مى رساند روشن مى شود. اصحاب اليمين شدن يعنى آن طرفى شدن ، ملكوت اعلايى شدن ، يعنى اين ملكوت اعلايى ها همين الان آن جايى ها هستند،

_________________________

۴۵۵- خود كلمه «جهنم » از «جهانم » به معنى چاه هاى خيلى عميق و تاريك است ؛ يعنى اين لفظ به اعتبار پايين بودن و تاريك بودن انتخاب شده است تا با مقايسه كردن با آن چه در اين دنيا هست اين مفاهيم اخروى به ذهن نزديكتر شود، هر چند امكان درك حقيقتش نباشد.

۴۵۶- عوالى اللئالى ، ج ۱،ص ۲۸۰

به آن جا پيوسته اند؛ و در اين عالم كه هستند گويا ديگر جزء آن عالم اند و همين طور اصحاب الشمال ، يعنى آن ها هم الان به ملكوت سفلى پيوسته اند و حقيقتشان به آن عالم پيوسته است اين مطلبى است كه بعضى از مفسرين گفته اند و مطلب خيلى خوبى است و با مطلب ديگر قرآن وفق مى دهد.

نكته ديگر اين كه قرآن به اصحاب اليمين «اصحاب الميمنه» و به اصحاب الشمال «اصحاب المشئمه» هم گفته است در واقع خواسته ملاك يمن و ملاك شئامت را هم ذكر كند. آن كسى كه با نيات و اعمال پاكش به آن عالم بالا پيوسته ، به يمن و بركت پيوسته است و آن كه با اعمال بد و عقايد سخيف و باطل به اسفل السافلين پيوسته به شئامت پيوسته است(۴۵۷)

 فِى جَنَّاتِ النَّعِيمِ (۱۲)

«در باغهاى پرنعمت بهشت (جاى دارند)!»

مقربان در جناتى از نعيم هستند. «جنة نعيم» هم داريم به معنى يك بهشت ، ولى اينجا مى فرمايد: براى مقربان انواعى از بهشت ها هست بهشت هاى معنوى كه بالاتر از بهشت هاى مادى است و بر عكس ‍ بهشت هاى مادى غير قابل توصيف هستند و درباره آن ها همين قدر فرموده فلا تَعلَم نفس ما اخفِىَ لهُم من قرَّة اعيُن(۴۵۸)

 ثُلَّةٌ مِّنَ الاَوَّلِينَ (۱۳) وَ قَلِيلٌ مِّنَ الاَّْخِرِينَ (۱۴)

«گروه زيادى (از آنها) از امّتهاى نخستين اند و اندكى از امّت آخرين .»

_________________________

۴۵۷- آشنايى با قرآن ، ج ۶،ص ۲۸۰

۴۵۸- هيچ كس نمى داند كه چه پاداش هاى مهمى كه مايه روشنايى چشم است براى آن ها نهفته است (سجده / ۱۷)

گروه كثيرى از اولين و اندكى از آخرين در زمره سابقين هستند. بعضى گفته اند: منظور از «اولين» امت هاى قبل از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و منظور از «آخرين» امت بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ، يعنى امت پيغمبر آخرالزمان است ؛ به عبارت ديگر اكثر مقربان از امت هاى قبل از زمان حضرت رسول هستند و از دوره حضرت رسول به بعد گروه كمى هستند كه به مقام سابقين رسيده اند؛ يعنى چون در امم سابق پيامبران زيادى بوده اند و ما ۱۲۴ هزار پيامبر داريم لااقل همه آن ها را بايد در زمره سابقين شمرد؛ ولى در امت آخرالزمان به غير از ائمه ممكن است عده كمى جزو سابقين باشند.

عده اى اين نظر را قبول ندارند و مى گويند: مقصود از «اولين» و «آخرين» هر دو همين امت آخرالزمان هستند. قرينه اش هم اين است كه مى فرمايد: و كنتُم ازواجَا ثلاثَة يعنى «شما سه دسته خواهيد بود»، مى توانيم بگوييم مخاطب در اين جا امت آخرالزمان است و بعيد است «كنتم» خطاب به بشر از اول عالم تا آخر عالم باشد؛ خصوصا با قراينى ديگر از خارج اين مطلب تاييد مى شود؛ مانند حديثى كه فريقين نقل كرده اند كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: علماءُ امَّتى كاءَنبياءِ بَنى اسرائيل(۴۵۹) يا: افضل من انبِياءِ بَنى اسرائيل و باز احاديث زيادى داريم كه پيامبر فرمود: اتباع من در قيامت از اتباع تمام پيامبران ديگر بيشتر است ؛ يعنى كسانى كه به وسيله من سعادتمند مى شوند بيشترند. در حديث ديگرى فرمودند حدود سه ربع اهل بهشت امت پيامبر آخرالزمان هستند. در اين صورت بعيد است كه كسى بتواند بگويد: «سابقين» در امت هاى گذشته زيادتر از امت آخرالزمان هستند.

_________________________

۴۵۹- علماى امت من مانند انبياى بنى اسرائيل هستند. (بحارالانوار، ج ۲،ص ۲۲)

مطلبى از بوعلى سينا راجع به همين آيه است كه آيا مجموعا اهل سعادت بيشترند يا اهل شقاوت ؟ بعضى مى گويند: مجموعا اهل شقاوت بيشترند. اين جا يك شبهه وارد مى شود كه چگونه مى تواند چنين باشد و اكثر مردم اهل شقاوت باشند؟ بوعلى سينا مى گويد: اگر مقصود ما از اهل شقاوت همه مردمى باشند كه به نوعى عذاب مى كشند و لو بعدا پاك شوند و وارد بهشت گردند، مى توان گفت اكثريت ، اهل شقاوت و عذابند؛ ولى اگر عاقبت نهايى را بخواهيم بسنجيم اكثريت مردم اهل نجاتند و شايد آن ها كه در عذاب مخلد مى مانند خيلى اندك باشند و اما بقيه به نوعى كارشان حل مى شود و نجات پيدا مى كنند.

ابن سينا مى گويد: سعادت اخروى مانند زيبايى و سلامت جسم است همانطور كه در ميان مردم زيبايى زيبا كم است ، زشت زشت هم كم است ، اكثر مردم متوسط ميان زشت و زيبا هستند. از نظر وحى و معنوى هم همين طور است آن گاه مى گويد آن ها كه از نظر معنوى هيچ عيبى ندارند همان سابقون هستند كه عده آن ها خيلى كم است آنها هم كه آن قدر غرق درگناه هستند كه ديگر معرفت الهى شامل حالشان نميشود، همان اصحاب المشئمه هستند كه عده آن ها هم كم است اكثريت مردم را «اصحاب الميمنه» و يا به تعبير قرآن « مقتصدها» تشكيل مى دهند.

در ادامه آيات درباره آن بهشت هاى سابقين كه توصيف شدنى است توضيح مى دهد.

 علَى سُرُرٍ مَّوْضُونَةٍ (۱۵) مُتَّكِئِينَ عَلَيْهَا مُتَقَابِلِينَ (۱۶)

«آنها [ = مقرّبان] بر تختهايى آراسته(۴۶۰) و به هم پيوسته است قرار دارند. در حالى كه بر آن تكيه زده و رو به روى يكديگرند.»

بر تختهايى مرصع قرار گرفته اند. بر روى آن تخت ها در حالى كه رو به روى هم هستند و از مصاحبت هم بهره مى برند تكيه داده اند.

 يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَانٌ مُّخَلَّدُونَ (۱۷) بِاءَكْوَابٍ وَاءَبَارِيقَ وَكَاءْسٍ مِّن مَّعِينٍ (۱۸)

«نوجوانانى جاودان (در شكوه و طراوت) پيوسته گرداگرد آنان مى گردند. با قدح ها و كوزه ها و جام هايى از نهرهاى جارى بهشتى (و شراب طهور).»

جوانانى كه هميشه جوان مى مانند به آن ها خدمت مى كنند. در حالى كه كوبه ها(۴۶۱) و ابريق هايى در دست دارند و جام هايى از آب جارى كه تمام خوبى هاى آشاميدنى هاى دنيا را دارد ولى بدى ها و ضررهاى آن ها را ندارد.

 لَا يُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَلَا يُنزِفُونَ (۱۹) وَ فَاكِهَةٍ مِّمَّا يَتَخَيَّرُونَ (۲۰) وَ لَحْمِ طَيْرٍ مِّمَّا يَشْتَهُونَ (۲۱)

«امّا شرابى كه از آن درد سر نمى گيرند و نه مست مى شوند و ميوه هايى از هر نوع كه انتخاب كنند و گوشت پرنده از هر نوع كه مايل باشند.»

آن جا ديگر دردسر و از خود بى خود شدنى وجود ندارد و ميوه اى غير قابل توصيف از آن چه كه خود انتخاب كنند و گوشت مرغ از آن چه كه مايل باشند.(۴۶۲)

_________________________

۴۶۰- تختى را كه بر آن جواهرهاى خيلى قيمتى دوخته باشند «موضونة » مى گويند.

۴۶۱- كوبه يعنى ظرفى كه تمام اطرافش يك جور است ابريق كه معرف آبريز است داراى لبه اى مانند تُنگ مى باشد.

۴۶۲- آشنايى با قرآن ، ج ۶، صص ۱۰۰ - ۹۴

 لَّا مَقْطُوعَةٍ وَلَا مَمْنُوعَةٍ (۳۳)

«كه هرگز قطع و ممنوع نمى شود.»

خصوصيت آن ميوه ها اين است كه براى هميشه هست روزى نيست كه قطع شوند. يعنى نه تمام مى شوند كه اساسا وجود نداشته باشند و نه در حالى كه وجود دارد منعى در كار است كه بگويند به آن ها

نزديك نشويد.

 وَ فُرُشٍ مَّرْفُوعَةٍ (۳۴)

«و همسرانى بلندمرتبه .»

بساطها و فرشهايى عالى و بلندمرتبه در آن جا وجود دارد. اگر فُرُش را جمع فراش به معنى همسر بگيريم نه به معنى بساط و فرش آن وقت عالى و بلندمرتبه به اين معناست كه از نظر قدر، اخلاق و فكر عالى هستند، يعنى بعضى انحطاطهاى فكرى و روحى كه در برخى از زنان دنيا ديده مى شود آن جا وجود ندارد. اين ها همان زن هاى دنيا هستند كه اهل بهشت مى شوند، ولى منهاى نقص هايى كه احيانا در زنان دنيا وجود دارد.

 إِنَّا اءَنشَاءْنَاهُنَّ إِنشَاء (۳۵) فَجَعَلْنَاهُنَّ اءَبْكَارًا (۳۷) عُرُبًا اءَتْرَابًا (۳۸)

«ما آنها را آفرينش نوينى بخشيديم و همه را دوشيزه قرار داديم زنانى كه تنها به همسرشان عشق مى ورزند و خوش زبان و فصيح و هم سن و سال هستند.»

عرب جمع عروب است به معناى شوهر دوست ، زنى كه به شوهر خود عشق مى ورزد؛ چون از جمله لذت هاى مرد صفا و صميميتى است كه كه در وجود همسر خودش مى بيند.

اتراب يعنى هم سن و سال و جوانند و صحبت از پير و عجوز در آن جا نيست(۴۶۳)

 لاَِصْحَابِ الْيَمِينِ (۳۸) ثُلَّةٌ مِّنَ الاَْوَّلِينَ (۳۹) وَ ثُلَّةٌ مِّنَ الاَّْخِرِينَ (۴۰)

«اينها همه براى اصحاب يمين است كه گروهى از امّتهاى نخستينند و گروهى از امّتهاى آخرين .»

اينها به اصحاب اليمين تعلق دارد. كثيرى از اوليان و كثيرى از آخريان اصحاب اليمين هستند، كه يا منظور از اولين ، امت هاى قبل از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و منظور از آخرين امت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم است و يا همان طور كه انتخاب كرديم مقصود از اولين و آخرين هر دو امت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم مى باشند.(۴۶۴)

تفسير سوره حديد

لَقَدْ اءَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَ اءَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ اءَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَاءْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيُّ عَزِيزٌ (۲۵)

_________________________

۴۶۳- از جمله شوخى هاى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده است كه پيرزنى از ايشان در خواست كرد كه دعا كند خدا او را به بهشت ببرد؛ ولى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: پيرزن به بهشت نمى رود. پيرزن ناراحت شد و گريه كنان برگشت بعد پيامبر فرمود: آن جا كه پيرى وجود ندارد، همه جوانند. (بحارالانوار، ج ۴۹،ص ۱۹۳)

يا نقل است يكى از ائمه عليهم السلام با همين استدلال كه در بهشت پيرى وجود ندارد، در مباحثه اى با علماى اهل تسنن در مورد حديث ابوبكر و عمر سيدا كهول اهل الجنة «ابوبكر و عمر پيرمردهاى اهل بهشت هستند!» محاجه كرد. (بحارالانوار، ج ۲۷،ص ۲۱۳)

۴۶۴- آشنايى با قرآن ، ج ۶،صص ۱۲۱ - ۱۰۱

«ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم ، و با آنها كتاب (آسمانى) و ميزان (شناسايى حقّ از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند؛ و آهن را نازل كرديم كه در آن نيروى شديد و منافعى براى مردم است ، تا خداوند بداند چه كسى او و رسولانش را يارى مى كند بى آنكه او را ببينند؛ خداوند قوّى و شكست ناپذير است .»

در پاسخ به اين سؤ ال كه فلسفه ارسال رسل چيست ؟ جواب ابتدايى اين است كه خدا، پيغمبران را براى هدايت و راهنمايى مردم مى فرستد. به دنبال اين مطلب سؤ ال ديگرى مطرح مى شود و آن اين كه اگر خداوند علاقمند به هدايت و اصلاح مردم است ، فرستادن پيامبران چه ضرورتى دارد؟ آيا بهتر نبود كه خودش با قدرت غير متناهى كه دارد مردم را مهتدى و راه يافت خلق كند و سپس همه را به بهشت ببرد؟!

مطرح شدن اين سؤ ال و ايراد از يك جهت ناشى از نشانختن خدا و از جهت ديگر ناشى از شناختن انسان است اما نشناختن خدا از آن جهت است كه غالبا در اين گونه مسائل ، در ميان صفات خدا فقط به صفت قدرت تكيه مى شود. اين ها توجه نكرده اند و نمى دانند كه خداوند همين طور كه قادر مطلق است ، حكيم مطلق نيز هست و اين نظام عالم هستى به اصطلاح نظام احسن و اكمل است .

معنى حكمت اين است كه هر چيزى بر نظام خودش وجود پيدا كند و بلكه محال است كه بر غير نظام خودش وجود پيدا كند.

معناى سخن اين ها اين است كه در عالم اصلا نظامى وجود نداشته باشد، هيچ چيز در عالم شرط هيچ چيزى نباشد و اين از نظر عقل باطل و ضد حكمت خداست(۴۶۵)

اما آن جهتى كه به انسان بستگى دارد اين است كه كمال هر موجودى متناسب با خود آن موجود است كمال انسان بر خلاف موجودات ديگر در اين است كه خودش بايد براى خود نيكى انتخاب كند و اگر از خارج به او تحميل شود اصلا آن برايش نيكى نيست .

شرط فضيلت انسانى اين است كه خود انسان به آن فضيلت قيام كند. اين اختلاف انسان با موجودات ديگر از مقام خليفة اللهى و آزادى و اختيار انسان ناشى مى شود.

از طرف ديگر اصلا بهشت تجسم اعمال اختيارى انسان است بهشت مخلوق خود انسان است و اگر انسانى نباشد و عمل اختيارى وجود نداشته باشد بهشت نمى تواند وجود داشته باشد. پس اين حرف كه خدا انسان را خلق كند بعد هم به بهشت ببرد، يك حرف مهمل است آيه كريمه با اين تعبير بيان مى كند:

_________________________

۴۶۵- حكمت الهى اقتضا دارد كه هر مسببى به سويله سبب خاص خودش صورت بگيرد. امام صادق عليه السلام مى فرمايد: ابى اللهُ يجرِى الاشياءِ الا باَسبابِ «خداوند نمى خواهد كارى مگر از طريق اسباب و علل انجام شود.» (كافى ، ج ۱،ص ۱۸۲)

از اين رو در انتهاى آيه ۲۵ همين سوره كه مى فرمايد: و انزلنَا الحديد فيهِ باس شَديد و منافِع للناس و ليعلم اللهَ من ينصرَه و رسلَه بالغَيبِ كه از مردم خواسته به كمك دين حق برخيزند و در راه حق مجاهده كنند، مى فرمايد: اءنّ اللهَ قوىّ عزيز يعنى اين ها را به حساب كمبودى در قدرت خداوند نگذاريد، حكمت الهى چنين اقتضا مى كند.

لِيَقوم النَّاس بالقِسط يعنى خود مردم قيام به قسط و عدالت بكنند، خود مردم خوبى را براى خود كسب كنند.(۴۶۶)

 وَ لَقَدْ اءَرْسَلْنَا نُوحًا وَ إِبْرَاهِيمَ وَ جَعَلْنَا فِى ذُرِيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ فَمِنْهُم مُّهْتَدٍ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُون (۲۶)

«ما نوح و ابراهيم را فرستاديم ، و در دودمان آن دو نبوّت و كتاب را قرار داديم ؛ بعضى از آنها هدايت يافته اند و بسيارى از آنها گناه كارند.» يعنى كتاب هاى آسمانى بر افرادى از نسل نوح و ابراهيم فرود آمده است بعضى از آن ها مهتدى و راه يافته بودند و بسيارى از آن ها هم فاسق و منحرف از آب در آمدند. فرزندان پيامبران هم مثل همه مردم مى توانند خوب يا بد باشند.(۴۶۷)

 ثُمَّ قَفَّيْنَا عَلَى آثَارِهِم بِرُسُلِنَا وَ قَفينَا بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَ آتَيْنَاهُ الاِنجِيلَ وَ جَعَلْنَا فِى قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَاءْفَةً وَ رَحْمَةً وَ رَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا مَا كَتَبْنَاهَا عَلَيْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاء رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَايَتِهَا فَآتَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا مِنْهُمْ اءَجْرَهُمْ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ (۲۷)

«سپس در پى آنان رسولان ديگر خود را فرستاديم ، و بعد از آنان عيسى بن مريم را مبعوث كرديم و به او انجيل عطا كرديم ، و در دل كسانى كه از او پيروى كردند راءفت و رحمت قرار داديم ؛

_________________________

۴۶۶- دو آيه زير نيز اشاره به همين مطلب دارد:

انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتَليهِ فجعلناهُ سميعا بصيرا # انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا «ما انسان را از نطفه مختلطى آفريديم ، و او را مى آزماييم ؛ (بدين جهت) او را شنوا و بينا قرار داديم ما راه را به او نشان داديم ، خواه شاكر باشد (و پذيرا گردد) يا ناسپاس .» (انسان / ۳- ۲)

۴۶۷- آشنايى با قرآن ، ج ۶، صص ۱۲۸ - ۱۲۲

و رهبانيّتى را كه ابداع كرده بودند، ما بر آنان مقرّر نداشته بوديم ؛ گرچه هدفشان جلب خشنودى خدا بود، ولى حقّ آن را رعايت نكردند؛ از اين رو ما به كسانى از آنها كه ايمان آوردند پاداششان را داديم ؛ و بسيارى از آنها فاسقند.»

سنت ارسال پى در پى ادامه داشت پشت سر آن ها پى در پى پيامبرانى فرستاديم قفينا از ماده «قفا» (به معنى پشت گردن) است يعنى پيامبران را يك به يك پشت سر يكديگر قرار داديم آثار جمع «اثر» به معنى جاى پا است على آثارهم يعنى هر كدام از پيامبران كه آمدند پا جاى پاى ديگران گذاشتند. كه اين هم اشاره به اين است كه يك راه بيشتر نيست ، تفاوتى كه در اين راه هاست از نظر فروع است اين مطلب در آيات زيادى از قرآن آمده است و قرآن همه را «اسلام» مى نامد.

هرگز در قرآن دين جمع بسته نشده و كلمه «اديان» نداريم همه انبيا يكدين آوردند و آن همان است كه «اسلام» ناميده مى شود اءنّ الدينَ عندَ الله الاسلامُ.(۴۶۸) البته بعد مردم منحرف مى شوند و چيزهايى مى سازند كه آن ها دين خدا و اسلام نيست ما به اين جهت دين خاتم را «اسلام» مى گوييم كه نشان دهيم اين دين ادامه حقيقى همان دينى است كه از اول تا آخر عالم بوده است .

در ادامه مى فرمايد كه عيسى بن مريم را پشت سر آن ها قرار داديم و به او انجيل عطا كرديم(۴۶۹) و در دل پيروان او رافت و رحمت قرار داديم

_________________________

۴۶۸- دين در نزد خدا، اسلام (و تسليم بودن در برابر حق) است (آل عمران / ۱۹)

۴۶۹- ظاهرا چون مى خواهد نكته اى در مورد انحراف از آيه قبل و انزلنا الحديد فيه باءس شديد و منافع للناس بيان نمايد و اين همان چيزى است كه اتباع حضرت عيسى عليه السلام گرفتار آن بودند، حضرت عيسى عليه السلام آن را به طور اختصاصى ذكر مى كند.

بعضى گفته اند رافت و رحمت هر دو به معناى مهربانى و محبت است ، ولى بعضى مى گويند با هم تفاوت دارند. به مهربانى اى كه براى دفع شر باشد «رافت» گفته ميشود و به مهربانى اى كه براى جلب خير باشد «رحمت» گفته مى شود. حضرت عيسى عليه السلام بيشتر مبلغ رافت و رحمت بود.(۴۷۰)

ايشان در زمانى مبعوث شدند كه بيمارى قومش بيمارى اى بود كه او بايد مردم را بيشتر به رافت و رحمت دعوت مى كرد. قرآن تصديق مى كند كه اين محبت به وسيله عيسى عليه السلام در ميان امت او پخش شد و هميشه مسيحى ها را به اين صفت بر يهودى ها ترجيح ميدهد. بعد مى فرمايد: كه ما ديگر رهبانيت به معناى غارنشينى و صومعه نشينى را براى آن ها واجب نكرده بوديم اين جزو تعليمات حضرت مسيح نبوده است بلكه از خودشان ساختند. قرآن مى گويد از اول هدفشان از اين كار رضاى خدا بود، ولى همين بدعتى را هم كه براى رضاى حق ايجاد كردند آن چنان كه بايد رعايت نكردند، يعنى از مسير چيزى كه خودشان خلق كرده بودند نيز منحرف شدند. اگر همين بدعت را خوب عمل مى كردند مى توانست مطابق رضاى خدا هم باشد ولى همان بدعت را هم خوب عمل نكردند. روايتى از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هست كه اين آيه را خيلى عالى تفسير مى كند. حضرت به ابن مسعود در مورد منشاء پيدايش رهبانيت نصارى فرمود: در ميان پيروان حضرت عيسى عليه السلام فسق و فجور پيدا شد و مؤمنين امت عيسى عليه آن قيام كردند و جنگيدند،

_________________________

۴۷۰- قرآن در عين اين كه مى گويد: همه پيامبران يك راه را مى رفتند، با كمال صراحت اين مطلب را ذكر مى كند كه هر پيامبرى ماموريت خاصى داشت يعنى هر پيامبرى در زمانى مبعوث مى شد كه بايد انحراف زمان خودش را اصلاح مى كرد، در نتيجه ماموريت هاى آن ها با هم تفاوت داشت .

ولى چون تعدادشان كم بود مكرر شكست خوردند، به طورى كه عده كمى از آن ها باقى ماندند. اين ها گفتند اگر ما باز هم به مبارزه ادامه دهيم همه كشته مى شويم و كسى در روى زمين باقى نمى ماند كه بخواهد دعوت به دين حق بكند؛ پس مصلحت اين است كه در بلاد مخفى بشويم تا وقتى كه پيامبرى كه عيسى به ما وعده داده است ، يعنى خاتم الانبيا ظهور كند و آن وقت اگر ما زنده بوديم در ركاب آن پيامبر اين مبارزه را ادامه مى دهيم .

اين كار را خدا بر آن ها ننوشته بود، ولى خلاف رضاى حق هم نبود، كار معقولى بود كه آنها براى رضاى حق انجام دادند. ابتداى عزلت اين ها از مردم ناشى از چنين هدف معقول و صحيحى بود؛ اما بعد كم كم خود همين كار اصالت پيدا كرد. بعد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: رهبانيت امت من ، هجرت و جهاد و نماز و روزه و حج و عمره است(۴۷۱) يعنى در امت من ديگر رهبانيت به معناى مسيحيت نيست .

پيروان حضرت عيسى همه به دو گروه تقسيم شدند: گروه مؤمن ، و ما اجر گروه مؤمن را به آن ها عنايت كرديم ، و بسيارى هم فاسق و منحرف شدند.(۴۷۲)

 يَا اءَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُم كِفلَينِ مِن رحمَتِهِ وَ يَجعَل لكُم نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَ يَغفِر لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (۲۸)

«اى اهل ايمان تقواى الهى داشته باشيد و به پيامبر خدا ايمان بياوريد تا خداى متعال دو بهره از رحمت خود به شما بدهد و

_________________________

۴۷۱- مجمع البيان ، ج ۵،ص ۲۴۳

۴۷۲- آشنايى با قرآن ، ج ۶، صص ۱۳۶ - ۱۲۹

به شما نورى عنايت كند كه در پرتو آن نور راه برويد و خدا شما را بيامرزد و خدا آمرزنده و مهربان است.»

مى فرمايد: اى اهل ايمان ، ايمان بياوريد و به نظر مى رسد كه ايمان آوردن اهل ايمان تحصيل حاصل است چگونه به آن ها امر مى شود كه ايمان بياورند؟

جواب اين سؤ ال به حكم القرآن يفسّر بعضُه بعضا(۴۷۳) از خود آيات قرآن معلوم مى شود. در قرآن امورى از قبيل ايمان ، تقوا و... داراى درجات هستند. حتى اين مطلب شامل اعمال هم مى شود(۴۷۴) و اين از اصول و معارف اسلامى است .

قرآن راجع به تقوا مى فرمايد: اذا مَا اتَّقوا و آمَنوا و عمِلُوا الصالحاتِ ثمَّ اتَّقوا و آمَنوا ثمَّ اتَّقوا و احسَنوُا(۴۷۵) در مراتب و درجات تقوا را نشان مى دهد. درباره خود ايمان مطلب خيلى واضح تر است يرفع الله الَّذِينَ آمنوا منكم و الَّذِينَ اوتوا العلمَ درجات(۴۷۶) كه

_________________________

۴۷۳- آيات قرآن مفسر يكديگرند.

۴۷۴- مثلا روزه درجات دارد. يكى روزه عوام است كه انسان از مبطلات روزه امساك كند، درجه بالاتر اين است كه از گناهان به طور كلى دورى كند. درجه سوم اين است كه از پاره اى حلال ها هم امساك كند. بالاترين و چهارمين درجه اش امساك از غير خدا است همه اين ها روزه است و مراتب ودرجات يك حقيقت هستند.

۴۷۵- هنگامى كه تقوا پيدا كردند و ايمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، سپس تقوا پيدا كردند و ايمان آوردند، سپس تقوا پيدا كردند و اهل احسان شدند. (مائده / ۹۳)

۴۷۶- خداوند كسانى را كه ايمان آورده اند و كسانى را كه علم به آنان داده شده درجات عظيمى مى بخشد. (مجادله / ۱۱)

نشان ميدهد ايمان درجات و مراتب دارد. مرتبه پايين ايمان كه همان اقرار به زبان است «اسلام» نام دارد، بعد كه اعتقادى در قلب انسان پيدا بشود اين مرحله اول ايمان است ولى خود اعتقاد قلبى مراتبى دارد. مرحله بالاتر ايمان است كه اعتقاد به مرحله عمل برسد و بالاخره به مرحله اى مى رسد كه انسان را كاملا تحت نفوذ خودش قرار ميدهد به گونه اى كه انسان از شرك و ثنويت خلاصى پيدا مى كند.

پس ايمان يك امر داراى مراتب و درجات است(۴۷۷) و صحيح است كه به اهل ايمان گفته شود باز ايمان بياوريد و به مراحل بالاتر برسيد.

از طرفى ديگر از اصول قرآن اين است كه عمل و ايمان روى يكديگر اثر متقابل مى گذارند؛ لذا مى فرمايد ايمان را به مرحله عمل برسانيد تا عمل به نوبه خودش بر ايمان و نورانيت شما بيفزايد.

در حديثى از امام صادق عليه السلام هم آمده است : مَن عَلِمَ عملَ و مَن عمِلَ علِمَ(۴۷۸) يعنى علم به دنبال خود عمل مى آورد و عمل به دنبال خود علم مى آورد.

در آيه مورد بحث ، اول امر به تقوا شده است ؛ يعنى اين كه گفتيم طاعت و عمل مثبت بر ايمان و نورانيت مى افزايد، شرط اولش پاكى و تقوا و خوددارى كردن از اعمال منفى است اين است كه مى فرمايد: قَد افلَحَ من زَكّيها(۴۷۹) كسى كه نفس را پاك نگاه داشت رستگار شد.

_________________________

۴۷۷- البته درجه بندى ايمان قراردادى است و مى توان به اعتبارهاى مختلف درجه بندى كرد.

۴۷۸- اصول كافى ، ج ۱،ص ۴۴

۴۷۹- شمس / ۹

لذا قبل از آن كه امر به طاعت رسول خدا بكند اول دستور به طهارت و تقوا داده است .

ايمان بعد از ايمان موجب مى شود كه شما داراى دو حظ و بهره از رحمت الهى بشويد. ايمان اول يك بهره مخصوص و ايمان دوم بهره اى جداگانه به شما مى رساند. تا خدا براى شما نورى قرار بدهد كه در پرتو آن رفتار كنيد و راه برويد؛ يعنى طاعت خداى تعالى و طاعت پيامبر به انسان يك روشنايى ميدهد كه رفتارش در پرتو آن روشنايى باشد.(۴۸۰) اين همان اثر عمل روى ايمان و قلب است .

در انتهاى آيه از غفران الهى سخن گفته شده است مفهوم اصلى «غفران» پوشش يا به يك اعتبار «جبران» است يعنى خداوند نقص هايى را كه در وجود شما بوده و هست مى پوشاند و شما را مانند اول سالم و پاك مى گرداند. خداوند آمرزنده و مهربان است .

 لِئَلَّا يَعْلَمَ اءَهْلُ الْكِتَابِ اءَلَّا يَقْدِرُونَ عَلَى شَى ءٍ مِن فَضْلِ اللَّهِ و اءَنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاء وَ اللَّهُ ذُوالفَضلِ الْعَظِيمِ (۲۹)

_________________________

۴۸۰- به اين مضمون در قرآن آمده است : اءو من كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس ‍ كمن مثله فى الظلمات ليس بخارج منها...

«آيا آن كه مرده بود و ما او را زنده گردانيدم (منظور به اصطلاح مرده اجتماع است كه در پرتو ايمان زده شده است) و راهى به خارج ندارد؟» (انعام / ۱۲۲)

يا در قيامت منافقان به اهل ايمان مى گويند: انظرونا نقتبس من نوركم ...

«كمى مهلت بدهيد كه ما از نور شما اقتباس كنيم .» (حديد/ ۳) خيال مى كنند آن نور اقتباس ‍ كردنى است در جواب گفته مى شود: قيل ارجعوا ورائكم فالتمسوا نورا «به دنيا برگرديد، اين نور را از آنجا بايد كسب كرد.»

«تا اهل كتاب بدانند كه قادر بر چيزى از فضل خدا نيستند، و تمام فضل (و رحمت) به دست اوست ، به هر كس بخواهد آن را مى بخشد؛ و خداوند داراى فضل عظيم است .»

قرآن راجع به اهل كتاب مى فرمايد: اولئك يؤ تونَ اجرَهم مرَّتَين(۴۸۱) اگر آن ها به خاتم الانبيا ايمان بياورند، داراى دو اجر هستند. براى اين كه آن ها در ابتدا چون ايمانشان صحيح بوده اجرى داشتند، بعد كه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم ظهور مى فرمايد و به ايشان ايمان مى آورند، اين ايمان دومشان براى آن ها اجرى جداگانه ايجاد مى كند. از اين جا بود كه اهل كتابى كه مسلمان مى شدند به مسلمين مى گفتند ما بر شما برترى داريم ، براى اين كه ما دو بار ايمان آورده ايم و داراى دو اجر هستيم اين موضوع براى مسلمين سوالى ايجاد كرد كه آيا اين فضيلتى براى اهل كتاب نسبت به مسلمين هست يا خير؟

قرآن جواب مى دهد كه شما از اين نظر كه دو بار وارد ايمان شده باشيد مانند اهل كتاب نيستيد، ولى ايمان در جهت قوس صعودى درجات و مراتب دارد. پس ، از اين جهت ناراحت نباشيد كه ما در وضعى قرار گرفته ايم كه فقط يك اجر و يك رحمت شامل حال ما مى شود، شما مى توانيد درجات و مراتب ايمان را طى كنيد و دايما به فضل و رحمتى از جانب خداوند برسيد. اين است كه مى فرمايد: تا اهل كتاب گمان نكنند (علم در اين جا به معنى زعم و گمان است)

_________________________

۴۸۱- قصص / ۵۴