آشنايى با قرآن

آشنايى با قرآن0%

آشنايى با قرآن نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

آشنايى با قرآن

نویسنده: مركز تحقيقات انتشارات دانشگاه امام صادق
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 33666
دانلود: 3801

توضیحات:

آشنايى با قرآن
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 569 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 33666 / دانلود: 3801
اندازه اندازه اندازه
آشنايى با قرآن

آشنايى با قرآن

نویسنده:
فارسی

حال اگر خواسته باشيم به اعجاز اين اثر پى ببريم مى بينيم كه اعجاز قرآن دو جنبه دارد؛ يكى جنبه لفظى يعنى از جنبه هنر و زيبايى و ديگرى جنبه معنوى ، يعنى از جنبه علمى و فكرى همچنين مى توان زيبايى ها را به دو دسته ، زيبايى جسمى (شامل سمعى و بصرى) و زيبايى ذهنى تقسيم كرد.

مقوله سخن و زيبايى هاى آن از نوع حسى نيست ، بلكه فكرى است كه از راه حس به دست مى آيد. پس يكى از جنبه هاى اعجاز قرآن همان جنبه هنرى است كه به اشتباه فصاحت (روشنى) و بلاغت (رسايى) گفته مى شود. تعبير درست اين است كه علاوه بر فصاحت و بلاغت ، بايد جذابيت و دلربايى قرآن را نيز اضافه كرد.

قرآن سبك خاصى دارد و نه شعر است و نه نثر. شعر نيست چون بدون وزن و قافيه است و تخيلات در آن وجود ندارد و مطالب به طور صريح بيان گرديده است و نثر هم نيست ، چون هيچ نثرى آهنگ بردار و قابل قرائت آهنگين نيست سبك و سياق خاص قرآن چنان است كه حتى از سخنان معصومين عليهم السلام هم متمايز است مثلا على عليه السلام على رغم تمام زيبايى سخن وقتى در نهج البلاغه آيه اى از قرآن را ذكر ميكند، چنان است كه گويى در فضاى تاريك ستاره اى مى درخشد. اين ويژگى هاست كه سبب شده پس از گذشت قرنها هيچ كس نتواند سوره اى مثل قرآن را بياورد.

نكته قابل ذكر ديگر درباره قرآن اين است كه در اثر مرور زمان نفوذ معنوى قرآن در ادبيات مردم مسلمان بيشتر شده است ، در صورتى كه قاعدتا بايد عكس اين باشد، يعنى اثر ادبى در زمان خود بايد بيشترين تاءثير را داشته باشد.

البته قرآن وجوه اعجاز ديگرى دارد مثل اخبار از غيب و پيش بينى هاى غيبى كه هر كدام جاى بحث بسيار دارد.(۹۸)

_________________________

۹۸- [متاءسفانه پس از اوج گيرى انقلاب فرصتى براى استاد پيش نيامد تا به اين مسائل بپردازند تا اين كه به شهادت رسيدند.]

خلاصه كتاب آشنائى با قرآن ج ۳

تفسير سوره انفال

وَاذْكُرُواْ إِذْ اءَنتُمْ قَلِيلٌ مُّسْتَضْعَفُونَ فِى الاَرْضِ تَخَافُونَ اءَن يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآوَاكُمْ وَ اءَيَّدَكُم بِنَصْرِهِ وَ رَزَقَكُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (۲۶)

«و به خاطر بياوريد هنگامى را كه شما در روى زمين ، گروهى كوچك و اندك و زبون بوديد؛ آن چنان كه مى ترسيديد مردم شما را بربايند؛ ولى او شما را پناه داد و با يارى خود تقويت كرد و از روزيهاى پاكيزه بهره مند ساخت ؛ شايد شكر نعمتش را بجا آوريد.»

قرآن كريم همواره كوشش مى كند كه اعتماد مسلمانان را به ايمانشان جلب كند؛ يعنى مى خواهد به آن ها بفهماند كه ايمان داشتن و مسلمان واقعى بودن در همين دنيا آثار و نتايج خوبى دارد و نتايج آن تنها مختص به آخرت نيست اين آيه مسلمانان آن روز را مخاطب قرار مى دهد و مى فرمايد: فراموش نكنيد قبل از اين كه به اسلام گرايش پيدا كنيد، گروهى اندك و ضعيف(۹۹) بوديد و كفار مى خواستند شما را از بين ببرند و خداوند شما را در وضع نوينى قرار داد و به اوضاع شما بهبود بخشيد. از بركت اسلام و ايمان بر عده شما افزوده شد. در آن روزها مى ترسيديد كه كفار حمله كنند، شما را بربايند و هست و نيست شما را ببرند، ولى پس از ايمان و به كار بستن دستورات اسلام و قرآن بود كه خداوند شما را پناه داد و بر عده شما افزود و از نعمت هاى پاكيزه اى كه محروم بوديد در همين دنيا به شما روزى داد.

_________________________

۹۹- «مستضعف » از ماده «ضعف » به معنى ناتوان و ضعيف است .

خلاصه اين كه خداوند آثار ايمانتان را در همين دنيا ظاهر كرد. لعلكم تشكرون(۱۰۰) مقدمه اى براى توجه به خدا و شكر و سپاسگزارى اوست .

 يَا اءَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَخُونُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ وَ تَخُونُواْ اءَمَانَاتِكُمْ وَ اءَنتُمْ تَعْلَمُونَ (۲۷)

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد، به خدا و پيامبر خيانت نكنيد و (نيز) در امانت هاى خود خيانت روا مداريد؛ در حالى كه ميدانيد (اين كار، گناه بزرگى است).»

شاءن نزول اين آيه اين است كه در جريان جنگ بدر، يك آدم ضعيف الايمان به خاطر حفظ مال و زن و فرزند خود، به قريش خبر داد كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و مسلمين ، تصميم به جنگ با آن ها گرفته اند. آن مرد خيال مى كرد كه اگر جاسوسى كند، مال و زن و بچه او كه نزد قريش بودند، حفظ خواهند شد. جاسوسى ، خيانت به يك فرد نيست ، بلكه خيانت به اجتماع است و به فرموده اميرالمؤمنين على عليه السلام زشت ترين خيانت ها اين است كه كسى با پيشوايان مسلمين خيانت كند.(۱۰۱) انسان از اين آيه متوجه مى شود كه قرآن چقدر به مسائل اجتماعى اهميت مى دهد.

_________________________

۱۰۰- «شكر» يك معنى دقيق دارد و آن عبارت است از قدردانى ، اندازه شناسى و حق شناسى از اين رو «شكر» هم درباره بنده نسبت به خدا و هم در مورد خدا نسبت به بنده به كار مى رود. اءنّ الله شكور رحيم خدا شكور است ، يعنى او قدرشناس طاعت بندگان است و اجر آن ها را ضايع نمى گرداند. بنده هم اگر بخواهد قدرشناس و شاكر باشد، بايد قدر نعمت هاى خدا را بداند؛ يعنى بداند هر نعمتى براى چه هدفى خلق شده است و در همان مورد مصرف كند.

در تعريف «شكر» گفته اند: «به كار بردن شى ء در راهى كه به خاطر آن آفريده شده است .»

۱۰۱- نهج البلاغه ، نامه ۲۶

وَاعْلَمُواْ اءَنَّمَا اءَمْوَالُكُمْ وَ اءَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ وَ اءَنَّ اللّهَ عِندَهُ اءَجْرٌ عَظِيمٌ (۲۸)

«و بدانيد اموال و اولاد شما، وسيله آزمايش است و (براى كسانى كه از عهده امتحان برآيند،) پاداش عظيمى نزد خداست .»

چون خيانت آن شخص به خاطر مال و زن و فرزندش بود، قرآن مساءله آخرت را پيش كشيده و مى فرمايد: شما نبايد به مال و زن و فرزند به عنوان هدف نهايى نگاه كنيد، بلكه اين ها وسيله هستند. بنابراين نبايد تمام هم و غم شما زن و بچه باشد.(۱۰۲)

يِا اءَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إَن تَتَّقُواْ اللّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَانا وَ يُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (۲۹)

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد، اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد؛ براى شما وسيله اى جهت جدا ساختن حق از باطل قرار مى دهد. (روشن بينى خاصّى كه در پرتو آن ، حق را از باطل خواهيد شناخت) و گناهانتان را مى پوشاند و شما را مى آمرزد و خداوند صاحب فضل و بخشش عظيم است .»

تقوى از ماده «وقى» به معنى خودنگهدارى است ، و در اصطلاح قرآن يك حالت روحى و ملكه اخلاقى است كه هرگاه اين ملكه در انسان ايجاد شود، قدرت پرهيز از گناهان را پيدا مى كند. در قرآن چند اثر براى تقوا بيان شده است يكى اين كه تقوا در دنيا به انسان روشن بينى مى دهد. زيرا تقوا موجب صفاى روح مى شود و تيرگى ها را از بين مى برد.

_________________________

۱۰۲- آشنايى با قرآن ، ج ۳، صص ۱۶ - ۷

انسان ، جهان خارج را با عينك وجود خويش مى بيند؛ طبيعى است كه اگر اين عينك ، سفيد و بى غبار باشد، اشيا و جهان را همانطور كه هست سفيد و روشن مى بيند و اگر تيره و تار باشد، جهان را تيره و تار مى بيند. در نتيجه وقتى انسان روشن بين شد، اولا خود و تيرگى ها و عيب هاى خود را خوب مى بيند. ثانيا جهان را بهتر مى بيند و بهتر تشخيص مى دهد. به همين خاطر است كه قرآن مى گويد: اگر تقوا داشته باشيد، خداوند قوه تشخيصى به شما مى دهد كه با آن حقايق را تميز دهيد. در اين زمينه دو جمله از حضرت امير عليه السلام مطلب را به خوبى روشن مى كند. يكى اين كه اكثر مصارع العقول تحت بروق المطامع(۱۰۳) يعنى «بيشترين نقطه هايى كه عقل به زمين مى خورد، جاهايى است كه برق طمع در دل پيدا مى شود.» و ديگرى عجب المرء بنفسه احد حساد عقله(۱۰۴) يعنى «خودپسندى يكى از حاسدان عقل است .» بنابراين از يك طرف عجب و هوا و هوس عقل را از مقام خود ساقط مى كند. اما از طرف ديگر تقوا، عجب و هوا و هوس را از بين مى برد.

مقصود از و يكفر عنكم سيئاتكم اين است كه تقوا اثر گناهان گذشته را از بين مى برد و اين يكى از آثار اخروى است كه قرآن براى تقوا ذكر مى كند، چون تقواى واقعى همراه با توبه است ، در نتيجه معجزات اخروى هم از انسان برداشته مى شود.(۱۰۵)

_________________________

۱۰۳- نهج البلاغه ، حكمت ۲۱۹

۱۰۴- نهج البلاغه ، حكمت ۲۱۲

۱۰۵- اثر ديگرى كه قرآن براى تقوا ذكر مى كند گشايش در كار است اگر كسى با تقوا باشد يك سلسله گره ها برايش پيش نمى آيد، و اگر پيش بيايد به آسانى حل مى شود.

قرآن كريم با عبارت و الله ذوالفضل العظيم مى خواهد ما را به اين نكته توجه بدهد كه اگر ايمان ما واقعى باشد، از انواع عنايت هاى الهى بهره مند خواهيم شد. گاهى قرآن بر همين اساس جريان هايى را از صدر اسلام نقل و آن ها را به صورت درس عملى بيان مى كند تا نشان دهد كه خداوند چگونه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و مؤمنين را چون بر راه حق و تقوا بودند، تاييد كرده و از چه تنگناهايى نجات داده و بر عكس ‍ دشمنان آن ها را با آن همه قدرت ، نيست و نابود كرده است .

وَ إِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَروُا لِيُثْبِتُوكَ اءَوْ يَقْتُلُوكَ اءَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ (۳۰)

« (به خاطر بياور) هنگامى را كه كافران نقشه مى كشيدند كه تو را به زندان بيفكنند، يا به قتل برسانند، و يا (از مكّه) خارج سازند، آنها چاره مى انديشيدند (و نقشه مى كشيدند) و خدا هم تدبير مى كرد؛ و خدا بهترين چاره جويان و تدبيركنندگان است .»

اين آيه يكى از فرازهاى حساس تاريخى اسلام در آن بيان مى شود نشان مى دهد كه خداوند چگونه در سخت ترين شدائد، اسلام و مسلمين را نجات داد. يكى از آن سخت ترين شدائد، مساءله هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به مدينه است بعد از وفات ابوطالب و خديجه ، سختگيرى بر رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به حد اعلا رسيد. در اين ميان خدا وسيله عجيبى براى خروج از اين تنگنا فراهم كرد. مردم مدينه دو قبيله به نام «اوس» و «خزرج» بودند كه هميشه با هم جنگ داشتند. يك نفر از آن ها به نام «اسعد بن زرارة» براى اين كه از قريش استمداد كند به مكه مى آيد.

هنگامى كه او براى طواف كعبه مى رود، اتفاقا رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در كنار كعبه در حجر اسماعيل نشسته بودند و قرآن مى خواندند. اين شخص به توصيه ديگران در گوش خود پنبه كرده بود تا چيزى نشنود. يك وقت با خودش فكر كرد كه عجب ديوانگى است كه من در گوش هايم پنبه گذاشته ام لذا پنبه را از گوش ‍ بيرون آورد و آيات قرآن را شنيد و تمايل پيدا كرد. اين امر، منشاء آشنايى مردم مدينه با رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم شد. عده اى از اينها به مكه آمدند و قرار شد در منا، در عقبه وسطى حرفهايشان را با پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در ميان گذارند. در آن جا رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من شما را به خداى يگانه دعوت مى كنم و اگر شما حاضريد كه ايمان بياوريد، من به شهر شما خواهم آمد. آنها هم قبول كردند و مسلمان شدند. آن ها هم قبول كردند و مسلمان شدند. بعد حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم «مصعب بن عمير» را به مدينه فرستاد تا در آن جا به مردم قرآن تعليم دهد كه به وسيله اين مبلغ بزرگوار، عده زياد ديگرى مسلمان شدند و تقريبا جو مدينه مساعد شد.

قريش كه روز به روز بر سختگيرى خود مى افزودند، در نهايت تصميم گرفتند كه كار رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را يكسره كنند. بنابراين در «دار الندوه» تشكيل جلسه دادند، كه اين آيه قرآن اشاره به آن هاست در آن جا پيشنهادهايى كردند و بالاخره قرار شد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را بكشند، ولى به اين شكل كه از هر يك از قبايل قريش ، يك نفر در كشتن شركت كند تا خون او به گردن كسى نيفتند و به اين ترتيب خون آن بزرگوار را لوث كنند.

آن ها ابتدا خواستند شبانه به خانه پيامبر بريزند، اما ابولهب مانع شد و گفت : اين كار صحيح نيست آن افراد قبول كردند و دور خانه پيامبر حلقه زدند تا صبح شود. اين جا بود كه على عليه السلام براى حفظ جان پيامبر با فداكارى خود در بستر پيامبر خوابيدند و ايشان از خانه بيرون رفتند و در بين راه با ابوبكر برخورد كردند و او را هم با خودشان بردند و در غار «ثور» كه در نزديكى مكه است مخفى شدند. قريش وقتى متوجه خروج پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شدند ايشان را تعقيب كردند و رد پاى حضرت را گرفتند تا به نزديكى آن غار رسيدند. تا جايى كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم و ابوبكر صداى آنها را مى شنيدند و ابوبكر خيلى مضطرب شده بود و مى ترسيد.(۱۰۶) آن ها سه شبانه روز يا بيشتر در همان غار به سر بردند و آنگاه راه مدينه را در پيش گرفتند، بدون اين كه كفار كوچكترين بويى از اين قضيه ببرند. قرآن مى گويد: ببينيد خداوند پيغمبر را در سختى ها به چه نحوى كمك كرد. آنها نقشه كشيدند و سياست به كار بردند؛ ولى نمى دانستند كه اگر خدا بخواهد، مكر و تدبير او بالاتر است و اذ يمكر بك الَّذِينَ كَفَروُا و آن گاه كه كافران درباره تو مكر و حيله به كار مى برند براى اين كه يكى از سه كار را درباره و انجام دهند: ليثبتوك يا خونت را بريزند.

_________________________

۱۰۶- اين آيه قرآن اشاره به همين مطلب دارد: إِلا تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ اءَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَروُا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِى الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا فَاءَنزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَ اءَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا«اگر شما مردم قريش پيامبر را يارى نكنيد، خدا او را يارى كرده است همچنان كه در شب هجرت در حالى كه آن دو در غار بودند پيامبر را يارى كرد. آن گاه كه پيغمبر به همراه خود گفت نترس ، خدا با ماست خداوند وقار خودش را بر پيغمبر نازل كرد.» (توبه / ۴۰) ديگر نمى گويد وقار را بر هر دو نازل كرد.

او يخرجوك يا تبعيدت كنند و يمكرون(۱۰۷) آن ها مكر مى كنند. قريش به مكر و حيله هاى خودشان خيلى اعتماد داشتند و مثلا مى گفتند: كارى مى كنيم كه خون پيامبر لوث شود؛ ولى نمى دانستند كه تقدير و اراده الهى بر همه اين تدبيرها غالب است مكر الهى به اين معناست كه خداوند گاهى حوادث را طورى به وجود مى آورد كه انسان نمى تواند اين حادثه را براى فلان هدف و مقصد است خيال مى كند براى هدف ديگرى است ، ولى نتيجه نهايى اش چيز ديگرى است اين است كه خدا هم مكر مى كند و از همه مكركنندگان بالاتر است(۱۰۸)

 وَ إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا قَالُواْ قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاء لَقُلْنَا مِثْلَ هَذَا إِنْ هَذَا إِلا اءَسَاطِيرُ الا وَّلِينَ (۳۱)

«و هنگامى كه آيات ما بر آنها خوانده مى شود، مى گويند: شنيديم ؛ (چيز مهمّى نيست) ما هم اگر بخواهيم مثل آن را مى گوييم ، اين ها چيزى نيست جز افسانه هاى پيشينيان (ولى دروغ مى گويند، و هرگز مثل آن را نمى آورند).»

معجزه و ابزار رسالت پيغمبر، قرآن بود و پيامبر با نيروى قرآن تدريجا افراد را جمع كرد و تشكيل نيرو داد. قريش ناچار بودند كه با اين وسيله پيامبر به مبارزه بپردازند. پيامبر مى گفت : اين كتاب ، سخن خدا و مافوق سخن بشر است و قريش مى بايست براى آن پاسخى تهيه مى كردند.

_________________________

۱۰۷- «مكر» نقشه اى است كه هدفش روشن نيست اگر انسان ، نقشه اى بكشد كه آن نقشه هدفى معين دارد، اما مردم خيال كنند كه براى هدف ديگرى است ، اين را مكر گويند.

۱۰۸- آشنايى با قرآن ، ج ۳، صص ۳۲ - ۱۶

مسائلى كه درباره قرآن مطرح بود، يكى مساءله فصاحت و بلاغت و ديگرى خبرها و داستان هاى انبياء گذشته بود كه قريش از آن ها بى خبر بودند. رؤ ساى آن ها هنگامى كه آيات قرآن برايشان تلاوت ميشد براى اين كه با پيغمبر مبارزه كنند ادعاهايى مى كردند، كه ما نمى خواهيم اگر بخواهيم ما هم مى توانيم مثل آن را بگوييم .

خيلى حرف عجيبى است ! اگر مى توانستند، همان ساعت اول مى گفتند ولى هرگز نتوانستند اين كار را انجام دهند. اين سخن را به اين اميد بر زبان مى آوردند كه بعضى از افراد داراى ايمان ضعيف را فريب دهند. مردى به نام «نضر بن الحارث» براى همين كار به ايران آمد و مقدار زيادى از افسانه هاى قديم ايرانى را جمع كرد، اما كسى به حرفش اعتنا نكرد؛ چون داستان هاى قرآن افسانه نيست .

 وَ إِذْ قَالُواْ اللَّهُمَّ إِن كَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِكَ فَاءَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِّنَ السَّمَاء اءَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ اءَلِيمٍ (۳۲)

«و (به خاطر بياور) زمانى را كه گفتند: پروردگارا! اگر اين حق است و از طرف توست ، (كه پيغمبر ادعا مى كند و اگر اين پيغمبر راستگو است )، بارانى از سنگ از آسمان بر ما فرود آر، يا عذاب دردناكى براى ما بفرست .»

قرآن جمله هايى را كه افراد مى گويند و خودشان نمى توانند توضيح بدهند بيان مى كند. آن چه در اين آيه از زبان كافران بيان شده است ، بدين معنا است كه من تحمل شنيدن اين حقيقت را ندارم من مى خواهم حقيقت ، آن طورى كه دلم مى خواهد باشد و گرنه از آن بيزارم !

على عليه السلام در تعريف اسلام فرمودند: الاسلام هو التسليم(۱۰۹) همانا اسلام تسليم در مقابل حق است ، يعنى وقتى با حق مواجه شديد، حالت طغيان و سركشى نداشته باشيد.

غير از اعتقاد به اصول دين ، تسليم هم لازم است شيطان هم به خدا و قيامت معتقد بود، ولى تنها داشتن اعتقاد و علم ، براى ايمان كافى نيست ، بلكه انسان بايد نسبت به آن چه اعتقاد دارد، تسليم باشد.

 وَ مَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ اءَنتَ فِيهِم وَ مَا كَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُم وَ هُم يَستَغفِرُونَ (۳۳)

«اى پيامبر تا تو در ميان آنها هستى ، خداوند آنها را مجازات نخواهد كرد و نيز تا هنگامى كه استغفار مى كنند، خدا عذابشان نمى كند.»

اميرالمؤمنين على عليه السلام پس از رحلت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم خطاب به مردم فرمود كه خدا دو امان داشت : اول رسول خدا و دوم استغفار؛ اى مردم ! يك امان از بين شما رفت ، امان ديگر را در ميان خودتان حفظ كنيد.(۱۱۰)

مقصود از عذاب مى تواند عذاب فوق العاده و شديدى مانند عذاب قوم لوط باشد يا عذابى ديگرى كه در بعضى آيات قرآن به آن اشاره شده است : قل هو القادر على اءن يبعث عليكم عذابا من فوقكم اءن من تحت ارجلكم او يلبسكم شيعا و يديق بعضكم باءس بعض(۱۱۱)

_________________________

۱۰۹- نهج البلاغه ، حكمت ۱۲۵

۱۱۰- كانَ فِى الاَْرْضِ اءَمَانَانِ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ، وَ قَدْ رُفِعَ اءَحَدُهُمَا، فَدُونَكُم الا خَرَ، فَتَمَسَّكُوا بِهِ. اءَمَّا الاَْمَانُ الَّذِى رُفِعَ فَهُوَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله و سلم ، وَ اءَمَّا الاَْمَانُ الْبَاقِى فَالِاسْتِغْفَارُ

(نهج البلاغه ، حكمت ۸۸)

۱۱۱- انعام / ۶۵

يعنى «خدا قادر است كه عذابى از بالاى سر شما فرود آورد (يعنى اقوياى شما را بر شما مسلط كند) يا عذاب را از زير پاى شما بجوشاند (شما را تحت تسلط زيردستان قرار دهد)، و يا شما را فرقه فرقه نمايد، يا بدى بعضى از شما را به بعض ديگر بچشاند.»

ظاهرا مقصود از اين كه پيامبر در ميانتان باشد، همان جسم پيامبر است ، هر چند بعيد نيست كه منظور، سنت و احكام پيامبر و تعليمات او باشد.(۱۱۲)

 وَ مَا لَهُمْ اءَلا يُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وَهُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَمَا كَانُواْ اءَوْلِيَاءهُ إِنْ اءَوْلِيَآؤُهُ إِلا الْمُتَّقُونَ وَلَكِنَّ اءَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ (۳۴)

«چرا خدا آنها را مجازات نكند، با اينكه از (عبادت موحدّان در كنار) مسجد الحرام جلوگيرى مى كنند و متولى مسجد الحرام نيستند؛ متوليان آن ، فقط متقين هستند؛ ولى بيشتر آنها نمى دانند.»

اين آيه اشاره به قريش دارد و شامل بعد از قريش هم مى شود. مى فرمايد كه قريش مستحق عذاب هستند، چرا كه اين ها مانع از ورد مردم به مسجدالحرام مى شدند و خودشان را متوليان مسجدالحرام و كعبه مى دانستند. چون اين ها در مكه ساكن بودند، خانه ها و زمين ها را مال خودشان مى دانستند و مى گفتند: كعبه مال ماست ، لذا هر كه را مى خواستند راه مى دادند يا راه نمى دادند. قرآن با اين فكر مبارزه كرد و گفت : هيچ كس ‍ حق ندارد ادعا كند كه من اختيار دار مسجد الحرام هستم

_________________________

۱۱۲- آشنايى با قرآن ، ج ۳، صص ۳۹ - ۳۲

۱۱۳- حج / ۲۵

مسجدالحرام متعلق به مردم متقى و مسلمان است قرآن مى گويد: سواء العاكف فيه و الباد(۱۱۳) مردم بومى و كسانى كه از خارج مى آيند مساويند. همه را برابر قرار داديم ؛ چه كسانى را كه در آن جا زندگى مى كنند و چه كسانى كه از نقاط دور وارد مى شوند. على عليه السلام در نامه اى به والى مكه مى فرمايد: مر اهل مكة الا ياخذوا من ساكن اجرا(۱۱۴) اهل مكه حق ندارند از افرادى كه به آن جا مى آيند اجازه اى بگيرند؛ زيرا حكم وقفى را دارد. شهر مكه از آن هه مسلمين است و كسى حق ندارد به كسانى كه به اين شهر مى آيند، اعتراض كند. مطابق اين آيه ، صاحب اختيار مكه و مسجدالحرام فقط متقين هستند، ولى بيشتر افراد، سر اين نكته را نمى دانند.(۱۱۵)

 وَ مَا كَانَ صَلاَتُهُم عِندَ الْبَيْتِ إِلا مُكَاء وَ تَصدِيَةً فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ (۳۵)

_________________________

۱۱۴- به اهل مكه دستور بده كه براى سكونت مسافران مزدى دريافت نكنند.

( نهج البلاغه ، نامه ۶۷)

۱۱۵- مسجدالحرام در صدر اسلام اين قدر بزرگ نبود. در صدر اسلام خانه هاى اطراف را خريدند و مسجدالحرام را توسعه دادند. بعدها بر خلفاى اسلام در توسعه آن كوشيدند و سعى داشتند رعايت مسجدالحرام را توسعه دادند. بعدها نيز خلفاى اسلام در توسعه آن كوشيدند و سعى داشتند رعايت كنند كه خانه هاى مردم را به زور نگيرند، زيرا برخى از فقهاى اهل تسنن اين كار را غصب مى دانستند.

اين مساءله را امام باقر عليه السلام پرسيدند، ايشان استدلال كردند كه بر خلاف مواردى كه حق تقدم با مردم است ، مانند جايى كه براى ايجاد راه ، خانه هاى مردم خراب مى شود، از آن جا كه اول ، كعبه اين جا بوده و مردم به خاطر كعبه اينجا آمده اند، پس حق كعبه و مسجدالحرام محفوظ و مقدم است و مردم فقط تا جايى كه مزاحم كعبه و مسجدالحرام نشوند در تملك زمين آزادند.

« (آنها كه مدّعى هستند ما هم نماز داريم ،) نمازشان نزد خانه خدا، چيزى جز سوت كشيدن و كف زدن نبود؛ پس بچشيد عذاب الهى را بخاطر كفرتان .»

اين آيه ، متمم آيه قبلى است قرآن عمل اين ها كه خودشان را صاحب اختيار مسجدالحرام مى دانستند، به تصوير مى كشد و مى گويد: متوليان كعبه نمازشان به جز سوت كشيدن و كف زدن ، چيز ديگر نيست اين در حالى بود كه ابراهيم عليه السلام به دستور خدا خانه كعبه را ساخت و خداوند فرمود: خانه مرا براى طواف كنندگان و براى عبادت پاكيزه كنيد.(۱۱۶) يكى از كارهايى كه بايد در آن جا انجام مى شد، نماز بود و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلى(۱۱۷) ولى در طول نسل هاى متوالى آن قدر از سر و ته آن زدند و بر آن افزودند كه به صورت سوت كشيدن و كف زدن در آمد، حال آن كه عبادت ها توفيقى هستند، يعنى در عبادت خدا، از نظر كيفيت و كميت نبايد اعمال سليقه شود.(۱۱۸)

 إِنَّ الَّذِينَ كَفَروُا يُنفِقُونَ اءَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّواْ عَن سَبِيلِ اللّهِ فَسَيُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَالَّذِينَ كَفَروُا إِلَى جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ (۳۶)

«آنها كه كافر شدند، اموالشان را براى بازداشتن (مردم) از راه خدا خرج مى كنند؛ آنان اين اموال را (كه براى به دست آوردنش زحمت كشيده اند، در اين راه) مصرف خواهند كرد، امّا مايه حسرت و اندوهشان خواهد شد و

_________________________

۱۱۶- بقره / ۱۲۵

۱۱۷- از مقام ابراهيم ، عبادتگاهى براى خود انتخاب كنيد. (بقره / ۱۲۵)

۱۱۸- آشنايى با قرآن ، ج ۳، صص ۴۴ - ۳۹

سپس شكست خواهند خورد و (در جهان ديگر) همگى به سوى دوزخ محشور خواهند شد.»

روش قرآن اين طور است كه پيروان خود را هرگز مغرور نمى كند؛ به اين معنى كه به مردم نمى گويد همين قدر كه ايمان آورديد كافى است همچنين هرگز نيروى باطل را ناديده نمى گيرد و هميشه يك جنگ و مبارزه را ميان اهل حق و باطل مجسم مى كند. اهل حق بايد وارد ميدان مبارزه شوند و مطمئن باشند كه اگر پايدارى نمايند، پيروزى با آن هاست اين آيه مى فرمايد كه كافران اموالشان را براى مبارزه با شما و جلوگيرى از راه حق خارج مى كنند. پس همه انفاق ها در راه خدا نيست(۱۱۹) كافران ثروت خود را براى جلوگيرى راه حق پيغمبر انفاق مى كنند. بعد تاءكيد مى كند كه در آينده هم چنين جريان هايى رخ خواهد داد، اما از اين انفاق ها موفقيتى كسب نخواهند كرد و فقط حسرت و افسوس خواهند خورد. مؤمن هيچ وقت حسرت نخواهد خورد، اعم از اين كه در راهى كه خرج كرده است به نتيجه برسد، يا نرسد؛ البته مؤمن بايد سعى كند مالش را در راهى صرف كند كه يقين به خير بودن آن داشته باشد تا اگر تصادفا به نتيجه نرسد وجدانش آرام باشد كه او به حسب سعى و كوشش خودش در راه خدا انفاق كرده است حال قرآن در مورد كافران مى فرمايد: ثم يغلبون اول ، برنامه شان شكست مى خورد و در مرحله بعد، خودشان شكست مى خورند و نابود مى شوند، كه در قضيه فتح مكه چنين اتفاقى رخ داد.

_________________________

۱۱۹- «انفاق » به معنى صرف مال در راه يك مقصود و منظور است .

در پايان آيه آمده كه اين ها در جهنم جمع خواهند شد. اين مرحله نهايى است كه آينده بسيار تاريك آن ها را نشان مى دهد.

اين آيات در سال دوم هجرت نازل شده است چون آيات بعد درباره جنگ بدر است و تا آن وقت هنوز كفار خيلى قوى تر از مسلمين بودند و اين پيش ‍ بينى قرآن است كه خبر از پيروزى نهايى مسلمانان در فتح مكه مى دهد.(۱۲۰)

لِيَمِيزَ اللّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَيَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلَىَ بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعا فَيَجْعَلَهُ فِى جَهَنَّمَ اءُوْلَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ (۳۷)

« (اينها همه) بخاطر آن است كه خداوند (مى خواهد) ناپاك را از پاك جدا سازد و ناپاكها را روى هم بگذارد و همه را متراكم سازد و يك جا در دوزخ قرار دهد و اينها زيانكاران هستند.»

يكى از چيزهايى كه به حسب ظاهر بد به نظر مى رسد و در باطن خوب است ، آزمايش هاى الهى است ؛ چون وقتى يك امتحانى پيش مى آيد، مردم غربال مى شوند. يك عده ، يك طرف و عده ديگر طرف ديگر قرار مى گيرند و صف ها از همديگر جدا ميشود. على عليه السلام در مورد اوضاع هنگام به خلافت رسيدن خود مى فرمايد: «شدائدى براى شما پيش خواهد آمد و شما غربال خواهيد شد و مانند ديگ جوشانى خواهيد شد كه در اثر حرارت زياد، آن چه در ته ديگ است بالا بيايد و آن چه در بالاست پايين برود.»(۱۲۱)

_________________________

۱۲۰- آشنايى با قرآن ، ج ۳، صص ۴۹ - ۳۹

۱۲۱- لتبلبلن بلبلة ، و لتغربلن غربلة ، و لتساطن سوط القدر، حتى يعود اسفلكم اعلاكم و اعلاكم اسفلكم

( نهج البلاغه ، خطبه ۱۶)

يكى از فوائد مبارزه ها، تضادهاى شديد و جنگ حق و باطل اين است كه صفوف از يكديگر جدا مى شوند. آن وقت اهل حق و بصيرت تكليف خودشان را بهتر مى فهمند.

قُل لِلَّذِينَ كَفَروُا إِن يَنتَهُواْ يُغَفَرْ لَهُم مَّا قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ يَعُودُواْ فَقَدْ مَضَتْ سُنَّةُ الاَوَّلِينِ (۳۸)

«به كافران بگو كه چنانچه از مخالفت باز ايستند، (و ايمان آورند،) گذشته آنها بخشوده خواهد شد؛ اگر به اعمال سابق بازگردند، سنّت خداوند در گذشتگان ، (درباره آنها) جارى مى شود (و حكم نابودى آنان صادر مى گردد).»

در اين آيه به وسيله پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم با اين ها اتمام حجت مى كند كه از هر نقطه برگردند، خدا توبه آن ها را مى پذيرد و مى فرمايد كه به اين كافران بگو اگر نهى بپذيرند،(۱۲۲) يعنى اگر بازگردند، خدا توبه آن ها را مى پذيرد و تمام گذشته ها به نفع آن ها پوشانده مى شود.(۱۲۳) قرآن هيچ وقت انسان را مادامى كه زنده است و مى تواند عملى انجام دهد مايوس نمى كند.

در ادامه مى فرمايد: اگر كافران باز نگردند و همان خطاها و گناهان گذشته را تكرار كنند، همان سنت و روشى كه ما درباره امم گذشته داشته ايم درباره ايشان نيز تكرار خواهد شد.

_________________________

۱۲۲- ينتهوا از ماده «نهى » و «انتها به معنى نهى پذيرى است .

۱۲۳- «يغفر» از ماده «غفران » به معنى «پوشش » است به مغفرت و آمرزش از آن جهت غفران مى گويند كه خداوند روى گناهان گذشته را مى پوشاند.

نمى گويد اگر تكرار كنند آن ها را عذاب مى كنيم ؛ مى خواهد بگويد اراده ما «جزيى» نيست كه روى يك شى ء خاص تصميم بگيريم ؛ اراده ما «كلى» و به صورت قانون است قانون الهى در گذشته چنين بوده است(۱۲۴)

 وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلّه فَإِنِ انتَهَوْاْ فَإِنَّ اللّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (۳۹)

«و با آنها بجنگيد، تا فتنه (شرك و سلب آزادى) برچيده شود و دين (و پرستش) فقط مخصوص خدا باشد و اگر (از راه شرك و فساد بازگردند، و از اعمال نادرست) خوددارى كنند، (خداوند آنها را مى پذيرد؛) خدا به آنچه انجام مى دهند، بيناست .»

در اين جا قرآن به وظيفه مسلمين اشاره مى كند و شكست كفار را مشروط به آن مى داند كه مسلمين به وظيفه خود كه مبارزه با باطل است قيام كنند و دستور مى دهد با آن ها كه باز نمى گردند و در راه باطل اصرار مى ورزند، بجنگيد تا ريشه فتنه را بر كنيد.

از اين آيه ، فلسفه جهاد در اسلام روشن مى شود. عده اى به اسلام عيب مى گيرند كه در دين نبايد دستور جهاد باشد. آنها نبايد اسلام را با اديانى كه همه محتوايشان در چهار كلمه اندرز خلاصه مى شود، مقايسه كنند. اسلام به سراسر زندگى بشر گسترش دارد و مى خواهد اجتماع را بسازد؛ دينى كه دستور تشكيل دولت داده ، آيا مى تواند نسبت به جهاد و تشكيل ارتش بى تفاوت باشد؟

_________________________

۱۲۴- آشنايى با قرآن ، ج ۳، صص ۵۴ - ۴۹

البته هدف جهاد در اسلام ، مبارزه با زورگويى است و هميشه در دنيا زور وجود دارد؛ يا بايد در مقابل زور تسليم بود، يا بايد در مقابل آن ايستاد. آن كسى كه مى گويد جهان را قبول ندارم ، يعنى در مقابل زورگويى ها تسليم هستم(۱۲۵)

«و دين تنها از آن خدا باشد»، يعنى بشر خدا را بشناسد و تسليم خدا و حقيقت باشد.

معنى اين قسمت اين نيست كه : «همه مردم مسلمان باشند» چون از ضرورت هاى دين اسلام همزيستى مسالمت آميز با اهل كتاب است اسلام ، فقط شرك را نمى پذيرد.

قسمت آخر آيه نشان مى دهد كه اين جنگ در مقابل مردمى است كه مى جنگند. اگر آن ها دست از جنگ كشيدند، شما هم دست بكشيد، خدا به كار آن ها آگاه است .

 و إ ن تَوَلَّوْاْ فَاعْلَمُواْ اءَنَّ اللّهَ مَوْلاَكُمْ نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ (۴۰)

«و اگر سرپيچى كنند، بدانيد (ضررى به شما نمى رسانند) خداوند سرپرست شماست چه سرپرست و ياور خوبى !»

_________________________

۱۲۵- در مورد تعليمات مسيحيت كه به ظلم پذيرى منجر مى شود بايد گفت كه حضرت مسيح عليه السلام اجل از اين است كه چنين دستورى جزء دستوراتش باشد و حتما از چيزهايى است كه بعدها به وى نسبت داده اند، كه كار خدا را به خدا واگذار كن و كار قيصر را به قيصر. با اين تقسيم بندى فقط كارهايى مانند نماز و دعا كردن براى خدا باقى مى ماند. اما در اسلام چنين حرفى مطرح نيست اسلام مى گويد: تمام كارهاى بشر كار خدا و دين است .