آشنايى با قرآن

آشنايى با قرآن0%

آشنايى با قرآن نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

آشنايى با قرآن

نویسنده: مركز تحقيقات انتشارات دانشگاه امام صادق
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 33682
دانلود: 3801

توضیحات:

آشنايى با قرآن
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 569 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 33682 / دانلود: 3801
اندازه اندازه اندازه
آشنايى با قرآن

آشنايى با قرآن

نویسنده:
فارسی

اما به حكم اين كه القرآن يفسر بعضه بعضا «بعضى از آيات قرآن تفسيركننده بعضى آيات ديگر است »(۱۵۶)

اگر آيه قل اللهم مالك را با آيه مورد بحث كه مى گويد ذلك بان الله لم يك تفسير كنيم ، مى بينيم كه در عين حالى كه بايد معتقد شويم كه همه چيز به مشيت خداست ، اما كار عالم بى حساب هم نيست كه هيچ چيزى شرط هيچ چيزى نباشد. همه چيز به مشيت الهى است ؛ ولى اين مشيت الهى براى هر چيزى شرايط و نظامى قرار داده است و اين همان منطق امر بين الامرين(۱۵۷) است .

آيه مورد بحث ، قانون و نظام عزت دادن و ذلت دادن را بيان مى كند: عزت ها و ذلت ها همه به دست خداست ؛ اما مردم خودشان به سوى فساد گرايش پيدا نكنند، خدا لطفش را از آن ها نمى گيرد و تا مردم فاسد به سوى خدا باز نگردند، خداوند لطفش را به سوى آنها باز نمى گرداند.(۱۵۸)

_________________________

۱۵۶- به تعبير خود قرآن بعضى آيات ، آيات مادر (ام الكتاب) هستند و بايد آيات متشابه را كه چندگونه تفسير مى شوند با آنهاكه يك تفسير بيشتر ندارند، توضيح داد.

هو الَّذِينَ انزل الكتاب منه آيات محكمات هن ام الكتاب و اخر متشابهات (آل عمران / ۷)

۱۵۷- امام صادق عليه السلام فرمودند:

لا جبر و لا تفويض بل امر بين الامرين (بحارالانوار، ج ۵،ص ۱۲)

۱۵۸- امام صادق عليه السلام فرمود: كان ابى يقول اءنّ الله عزوجل قضى قضاء حتما لا ينعم على العبد بنعمة فيسلبها اياه حتى يحدث العبد دنيا يستحق بذلك النقمة

«پدرم امام باقر عليه السلام مى فرمود: خدا تقدير كرده است كه نعمتى را كه به بنده اش داده از او سلب نكند، مگر آن كه بنده ، گناهى مرتكب شود كه مستحق آن بلا شود.»

(الميزان فى تفسير القرآن ، ج ۹، ص ۱۲۰)

تعبير لم يك مغيرا در اين آيه بيانگر نكته دقيقى است قرآن وقتى كه مى خواهد سنت خدايى را بگويد كه خدايى خدا ايجاب مى كند و غير از آن محال است ، اين تعبيرها را به كار مى برد.(۱۵۹)

خدايى خدا چنين ايجاب نمى كند كه نعمتى را از مردمى سلب كند، بيش از آن كه آن ها خودشان ، خود را عوض كرده باشند؛ البته ميان گناهان و نعمت هايى كه از مردم سلب مى شود، رابطه خاصى وجود دارد؛ يعنى هر گناهى در سلب نعمت خاصى تاءثير دارد؛ كما اين كه هر طاعتى در جلب نعمت خاصى مؤ ثر است ؛ به عنوان مثال ، حضرت على عليه السلام در دعاى كميل ، گناهان را دسته دسته مى كند:  اللهم اغفر لى الذنوب التى تغير النعم اللهم اغفرلى الذنوب التى تحبس ‍ الدعاء...(۱۶۰) اين نشان ميدهد كه هر دسته اى از گناهان ، يك خاصيت مخصوص دارد.

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: الملك يبقى مع الكفر و لا يبقى مع الظلم(۱۶۱) يك نظام حكومتى با كفر قابل بقاست ، ولى با ظلم قابل بقا نيست اين نشان مى دهد كه تاءثير كفر و ظلم يكسان نيست(۱۶۲)

_________________________

۱۵۹- مثلا مى گويد: ما كان ربك ليهلك القرى بظلم و اهلها مصلحون

«پروردگار تو چنين نيست كه به مردمى كه به صرف اين كه منكر خدا هستند، اما وضع خودشان را از نظر عدالت اصالح كرده اند، ظلم كند.» (هود/ ۱۱۷) اين آيه همچنين نشان مى دهد كه هر گناه ، خاصيتى مخصوص به خود دارد.

۱۶۰- خدايا گناهانى كه موجب تغيير نعمت هاى تو مى شود بر من ببخش ، خدايا گناهانى كه موجب حبس و عدم استجابت دعاها مى شود بر من ببخش ...

۱۶۱- امالى شيخ مفيد،ص ۳۱۰

۱۶۲- آشنايى با قرآن ، ج ۳، صص ۱۴۴ - ۱۲۴

 كَدَاءْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَذَّبُواْ بآيَاتِ رَبِّهِمْ فَاءَهْلَكْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَاءَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَونَ وَكُلُّ كَانُواْ ظَالِمِينَ (۵۴)

«اين (درست) شبيه حال فرعونيان و كسانى است كه پيش از آنها بودند؛ آيات پروردگارشان را تكذيب كردند؛ ما هم بخاطر گناهانشان ، آن ها را هلاك كرديم و فرعونيان را غرق نموديم ؛ و همه آن ها ظالم و ستمگر بودند.»

در اين دو آيه خداوند بدترين جنبندگان را انسان هايى معرفى مى كند كه داراى مميزات و خصوصياتى هستند. يكى از خصوصياتشان اين است كه با ديگران پيمان مى بندند، ولى اين پيمان دسيسه اى بيش نيست و آن را نقض مى كنند؛ نه اين كه فقط يك بار نقض كنند، بلكه هر پيمانى مى بندند آن را نقض مى كنند. خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دستور مى دهد كه حتى اگر با مشرك پيمانى بستى ، بايد به پيمان خود وفادار باشى فما استقاموا لكم فاستقيموا لهم(۱۶۳) على عليه السلام در فرمان معروفى كه به مالك اشتر مى نويسد، يكى از دستوراتى كه مى دهد اين است كه مبادا با مردمى عهد و پيمان برقرار كنى ، سپس آن را نقض نمايى بعد حضرت به جنبه عمومى و بشرى عهد و پيمان استناد مى كند كه اگر بنا شود پيمان در ميان بشر احترام نداشته باشد ديگر سنگ روى سنگ نمى ايستد. مى فرمايد: فَإِنَّهُ لَيْسَ مِنْ فَرَائِضِ اللهِ شَيْءٌ النَّاسُ اءَشدُّ عَلَيْهِ اجْتَِماعا، مَعَ تَفْرِيقِ اءَهْوَائِهِمْ، وَتَشْتِيتِ آرَائِهِمْ، مِنَ تَعْظيمِ الْوَفَاءِ بِالْعُهُودِ.(۱۶۴)

_________________________

۱۶۳- مادامى كه آن ها با استقامت به نفع پيمانى كه با شما بسته اند، ايستاده اندشما هم بايستيد. (توبه / ۷)

۱۶۴- هيچ فريضه اى نيست كه مردم با همه اختلاف سليقه ها و عقيده ها، در آن به اندازه وفاى به عهد متقن باشند. ( نهج البلاغه ، نامه ۵۳)

مساءله وفاى به عهد و پيمان ، يك مساءله انسانى است و هر انسانى اعم از اين كه خداشناس باشد يا نباشد، آن را چون امرى است كه از وجدان سرچشمه مى گيرد تصديق مى كند. پس آن كسى كه هيچ گاه پايبند به عهد نيست ، از انسانيت و شرف انسانى سقوط كرده و ديگر انسان نيست .

امروزه ادعا مى شود كه انسان شرافت و حيثيت به خصوصى دارد كه به موجب آن ، از احترامى برخوردار است كه غير انسان ، چنين احترامى را ندارد و براى انسان حقوق و آزادى هايى قائلند كه براى حيوان قائل نيستند. اين حرف در صورتى درست است كه قايل به وجود يك حقيقت و امتياز مافوق حيوانى در انسان باشيم ، وگرنه اين كه صرفا بگوييم چون انسان ها از نسل بشر هستند، داراى چنين حقوق و آزادى هاييى هستند، نمى تواند ملاك باشد.

منطق قرآن همين است قرآن مى گويد: يك انسان به صرف اين كه از نسل بشر است ، نمى تواند احترام بيشترى نسبت به حيوانات براى خود قايل شود. يك انسان آگاه محترم است كه شرافت هاى ذاتى و كمالات مختص ‍ انسانى را دارا باشد. يكى از امورى كه لازمه انسانيت انسان هاست ، مساءله محترم شمردن پيمان و قرارداد است ؛ اين است كه قرآن وقتى مى خواهد بگويد كه اين ها از هر جنبده اى پست تر هستند؛ مظاهر ضد انسانى آن ها را ذكر مى كند. انسان بدون لوازم اوليه انسانيت ، مانند راستگويى و امانت و وفاى به عهد، فقط يك حيوان است و بيش از يك حيوان محترم نيست ، بلكه بودن او در جامعه انسانيت اگر قابل اصلاح نباشد جز زيان بر انسانيت چيزى نخواهد بود. اين آيات كه مقدمه ايات جهاد است ،

مى خواهد بگويد ما اگر اجازه جهاد مى دهيم، در برابر انسان هايى است كه در واقع انسان نيستند.(۱۶۵)

فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِى الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِم مَّنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ (۵۷)

«اگر آنها را در (ميدان) جنگ بيابى، آنچنان به آنها حمله كن كه جمعيّتهايى كه پشت سر آنها هستند، پراكنده شوند؛ شايد متذكّر گردند (و عبرت گيرند).»

يعنى فلسفه اى كه قرآن براى مجازات اين ها ذكر مى كند، عبرت براى ديگران و اصلاح اجتماع است شايد آن ها متذكر بشوند و مثل اين ها اين طور از انسانيت خارج نشوند.

وَ إِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِيَانَةً فَانبِذْ إِلَيْهِمْ عَلَى سَوَاء إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الخَائِنِينَ (۵۸)

«و هرگاه (با ظهور نشانه هايى ،) از خيانت گروهى بيم داشته باشى (كه عهد خود را شكسته و حمله غافلگيرانه كنند)، به طور عادلانه به آنها اعلام كن كه پيمانشان لغو شده است ؛ زيرا خداوند، خائنان را دوست نمى دارد.»

مى فرمايد: اگر از قومى بيم خيانت پيدا كرديد، يعنى به موجب علائم و اطلاعاتى كه به دست شما رسيده است ، خوف خيانت داشتيد، آن عهدنامه اى را كه بين شما و آن ها بسته شده ، به سوى آن ها بيندازيد؛ يعنى اعلام كنيد كه از اين ساعت ديگر پيمانى نداريد. تا دو طرف با يكديگر مساوى بشويد. آن ها بدانند، شما هم بدانيد كه از اين ساعت ديگر پيمانى در كار نيست ؛ يعنى قرآن در اين گونه موارد كه علائم خيانت آشكار است ،

_________________________

۱۶۵- آشنايى با قرآن ، ج ۳، صص ۱۵۵ - ۱۴۵

 نه مى گويد سكوت كنيد تا كار از كار بگذرد و آن ها شبيخونشان را بزنند و نه مى گويد پيشدستى كنيد و پيمان را نقض كنيد، بلكه مى گويد ابتدا به آن ها اعلام كنيد كه پيمانى نداريد. اين كه مى فرمايد: «خدا خيانتكاران را دوست ندارد»، يعنى مبادا قبل از اين كه به آن ها اعلام بكنيد، پيمانتان را عملا نقض كنيد و شما خيانتكار باشيد؛ زيرا خدا خيانتكاران را دوست ندارد.

 و لا يَحسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَروُا سَبَقُواْ إِنَّهُمْ لاَ يُعْجِزُونَ (۵۹)

«آنها كه راه كفر پيش گرفتند، گمان نكنند (با اين اعمال) پيش برده اند (و از قلمرو كيفر ما، بيرون رفته اند) آنها هرگز ما را ناتوان نخواهند كرد.»

يعنى خيال نكنيد اگر كسى راه كفر را برود، نسبت به كسى كه بر اساس ‍ حقايق الهى گام بر مى دارد، پيش مى افتد. متاءسفانه عقيده ما عكس اين آيه است ما مى گوييم حق ، هيچ وقت پيش نمى رود، چون مردان حق پيش ‍ نرفتند. در حالى كه اين طور نيست ، اين مقدارى هم كه از زندگى بشر باقى است ، به اعتبار همان پيوندهاى محكمى است كه اهل حق و راستى برقرار كرده اند. قرآن مى گويد: راه كفر بر راه ما هرگز پيروز نمى شود.(۱۶۶)

ودَ اءَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَيْءٍ فِى سَبِيلِ اللّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَاءَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ (۶۰)

_________________________

۱۶۶- آشنايى با قرآن ، ج ۳، صص ۱۶۰ - ۱۴۵

«هر نيرويى در قدرت داريد، براى مقابله با آنها آماده سازيد و (همچنين) اسبهاى ورزيده (براى ميدان نبرد) مهيا كنيد تا به وسيله آن ، دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيد؛ و (همچنين) گروه ديگرى غير از اينها را، كه شما نمى شناسيد و خدا آنها را مى شناسد! و هر چه در راه خدا (و تقويت بنيه دفاعى اسلام) انفاق كنيد، كامل به شما بازگردانده مى شود و به شما ستم نخواهد شد.»

راه اسلام راه جامع است ، هم معنويات و هم ماديات را در بر مى گيرد. در اين آيه مى فرمايد: براى مقابله با دشمنان ، تا آن حدى كه برايتان ممكن است نيرو تهيه كنيد. در آيات قبل ، مخاطب فقط شخص پيامبر بود؛ اما در اين آيه ، عموم مردم مورد خطاب هستند. چون اين نيرو، نيرويى نيست كه فقط رئيس مسلمين آماده كند و يك مقدار آن مجهز شدن خود افراد و تعليماتى است كه بايد ببينند. با وجود اين كه در اين جا هم وظيفه سنگين به عهده ولى امر مسلمين است ، اما به واسطه كمال اهميت ، عموم را مخاطب قرار مى دهد. چون در قديم اسب نقش مهمى در جنگ داشت ، مثال را در اين باب ذكر مى كند:

از اسب هيا بسته آماده به كار، (كه مظهر و دليلى بر مهيا بودن نيروهاست) آماده كنيد، تا به اين وسيله ، در دل دشمنان خدا و دشمنان خود و دشمنانى كه شما آن ها را نمى شناسيد و فقط خدا را مى شناسد، رعب ايجاد كنيد.

قرآن بعد از اين كه آن همه به امر انسانى «وفاى به عهد» توصيه مى كند، در اين آيه مى خواهد بگويد: تو به پيمان خودت وفادار باش اما به وفاى طرف مقابل متكى نباش ؛ نيرويت را مهيا كن كه اگر طرف مقابل خواست پيمان را نقض كند، با او رو به روى شوى .

بر اساس اين كه تهيه نيرو، انفاق مالى و جانى مى خواهد، فورا مساءله انفاق را مطرح مى كند كه هر چه در راه خدا در زمينه نيرومند كردن مسلمين ببخشيد، خيال نكنيد گم مى شود، بلكه خدا آن را تمام و كمال به شما خواهد داد و هرگز ظلمى بر شما نخواهد شد.(۱۶۷)

 وَ إِن جَنَحُواْ لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ انَّه هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (۶۲)

«و اگر تمايل به صلح نشان دهند، تو نيز از در صلح در آى و بر خدا توكّل كن ، كه او شنوا و داناست .»

تا اين جا صحبت جنگ و مقابله كردن با دشمن خيانتكار بود؛ از اين جا صحبت صلح به ميان مى آيد. اينجا كلمه «جنح»(۱۶۸) آمده كه «جناح » به معنى بال پرنده از همين كلمه است .

يعنى اگر بالشان به سوى صلح متمايل شد، تو هم همين كار را بكن و چون فرض اين است كه مردمى كه ايمان ندارند به قول و پيمانشان اعتمادى نيست ، مى فرمايد: «نترس و به خدا توكل كن ، خدا شنوا و داناست ؛» يعنى تو كارت را بر اساس حق قرار بده ، خدا شما را با اسباب خودش حفظ مى كند.(۱۶۹)

 وَ إِن يُرِيدُواْ اءَن يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللّهُ هُوَ الَّذِىَ اءَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ (۶۳)

_________________________

۱۶۷- آشنايى با قرآن ، ج ۳،ص ۱۶۴

۱۶۸- «جنح » يعنى تمايل نشان داد. گويا چنين تشبيه شده است كه پرنده وقتى پرواز مى كند، اگر بخواهد به طرفى گردش كند، بالش به آن طرف كج مى شود.

۱۶۹- آشنايى با قرآن ، ج ۳، صص ۱۶۹ - ۱۶۴

«و اگر بخواهند تو را فريب دهند، خدا براى تو كافى است ؛ او همان كسى است كه تو را، با يارى خود و مؤمنان ، تقويت كرد.»

اگر بخواهند تو را فريب دهند، يعنى اگر اين اظهار صلح آن ها خدعه و فريب باشد، خدا براى تو كافى است ؛ البته اين به معناى عدم تحقيق در مورد اين كه دشمن قصد خدعه دارد يا ندارد، نيست سخن اين است كه حتى با تحقيق و بررسى يك چيزهايى مخفى مى ماند؛ ولى تو به خاطر اين احتمال ، دست صلح و سلامى را كه به سوى تو دراز شده رد نكن و به خدا اعتماد كن ، كه خدا تو را بس است .

در ادامه مى فرمايد كه خدا همان است كه تو را با آن نصرتى كه از آسمان نازل كرد (ظاهرا مقصود نزول فرشتگان در جنگ بدر است) و به وسيله نيروى مؤمنين يارى كرد؛ يعنى در گذشته تاييد الهى حامى تو بوده است و بعد از اين هم خواهد بود بنابراين به خود، ترسى راه نده .

با اين كه سراسر قرآن توحيد خالص است و همه جا صحبت از مشيت مطلق پروردگار است ، ولى قرآن مساءله شرايط و اسباب را هميشه يادآورى مى كند. نمى گويد خدا بدون سبب تو را تاييد كرد؛ سبب آن هم كه نزول فرشتگان و مؤمنين بود، ذكر مى كند.(۱۷۰)

 وَ اءَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ اءَنفَقْتَ مَا فِى الاَرْضِ جَمِيعا مَّا اءَلَّفَتْ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَكِنَّ اللّهَ اءَلَّفَ بَيْنَهُمْ انَّه عَزِيزٌ حَكِيمٌ (۶۳)

_________________________

۱۷۰- آشنايى با قرآن ، ج ۳، صص ۱۷۵ - ۱۶۱

«و دلهاى آنها را با هم ، الفت داد. اگر تمام آنچه را روى زمين است صرف مى كردى كه ميان دلهاى آنها الفت دهى ، نمى توانستى ؛ ولى خداوند در ميان آنها الفت ايجاد كرد. او توانا و حكيم است .»

خدا همان كسى است كه در ميان دل هاى اين مؤمنين الفت به وجود آورد. در زندگى فردى بشر، اصل بر اين است كه هيچ دو نفرى با هم ديگر اتحاد نداشته باشند، چون هر كس به حكم غريزه و طبيعت خودش دنبال منافع شخصى و دفع ضرر از خويش است .

همين مطلب سبب مى شود كه در ميان انسان ها اصطكاك و درگيرى ايجاد بشود. البته بعضى مواقع دشمن مشترك با جلب منفعت مشترك ، انسان ها را همكار مى كند، ولى متحد و همدل نمى كند؛ اما گاهى عواملى پيدا مى شود كه واقعا انسان ها را متحد و همدل مى كند. همدلى و هم روحى بستگى دارد به اين كه در روح افراد، عاطفه اى پيدا بشود كه به موجب آن خود را عضو يك پيكر ببينند. اين عاطفه ، گاهى عواطف به اصطلاح ملى مانند هم وطنى ، هم زبانى و... است كه تا اندازه اى روحيه ها را با يكديگر يكى مى كند؛ اما آن عاملى كه واقعا افراد را همدل مى كند «ايمان الهى» است .

اين مساءله هم دلى آن قدر مهم است كه قرآن آن را به عنوان يك نعمت بسيار بزرگ بر پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بيان مى كند؛ «خدا همان كسى است كه با نيروى ايمان در ميان دل هاى اين ها الفت به وجود آورد.» مخصوصا در ميان مردم عربستان كه از همه مردم روى زمين متفرق تر بودن ؛ مى فرمايد كه «اگر مساءله ايمان نبود و مى خواستى اينها را با پول متحد كنى ، اگر تمام ثروت جهان را به اين ها مى دادى محال بود متحد بشوند»؛

بلكه ثروت دادن ، بيشتر باعث اختلاف مى شود. «اما خدا ميان اين ها با نيروى ايمان ، الفت به وجود آورد؛ همانا خدا غالب و حكيم است .»(۱۷۱)

 يَا اءَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللّهُ وَمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (۶۴)

«اى پيامبر، خداوند و مؤمنانى كه از تو پيروى مى كنند، براى حمايت تو كافى است (فقط بر آنها تكيه كن»)

باز تكرار مى كند كه از صلح ، خدعه ها و مكرها نترس ، خدا و اين مومنينى كه پيرو تو هستند، تو را بس است از مجموع آيات قرآن معلوم مى شود كه قرآن نه به طور كلى طرفدار جنگ است و نه به طور كلى طرفدار صلح ؛ بلكه تابع شرائط است .

 يَا اءَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ إِن يَكُن مِّنكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُواْ مِئَتَيْنِ وَ إِن يَكُن مِّنكُم مِّئَةٌ يَغْلِبُواْ اءَلْفًا مِّنَ الَّذِينَ كَفَروُا بِاءَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ (۶۵)

«اى پيامبر! مؤمنان را به جنگ (با دشمن) تشويق كن هرگاه بيست نفر با استقامت از شما باشند، بر دويست نفر غلبه كند؛ و اگر صد نفر باشند، بر هزار نفر از كسانى كه كافر شدند، پيروز مى گردند؛ چرا كه كفار نمى فهمند.»

از مجموع آيات قرآن و سنت نبوى اين مطلب به دست مى آيد كه مسلمانان و يا لااقل سربازان اسلامى هميشه بايد آمادگى كامل را براى جهاد داشته باشند؛

_________________________

۱۷۱- آشنايى با قرآن ، ج ۳، صص ۱۷۵ - ۱۶۹

مثلا قرآن مى فرمايد: و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة نيرو تهيه كنيد و معلوم است كه نيرو را قبل از جنگ بايد تهيه كرد. روح مسلمانان هميشه بايد آماده جنگ باشد. پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: من لم يعز و لم يحدث نفسه بغزو مات على شعبة من النفاق(۱۷۲) اين است كه مى فرمايد: اين ها را به جهاد ترغيب كن ، سعى كن هميشه روح اين ها مجاهد و آماده باشد؛ حتى در حال صلح هم اين ها از نظر روحى مجاهد باشند. اگر بيست نفر از اين مؤمنين پايدار باشند، بر دويست نفر از آن ها پيروز مى شوند. چون مؤمن با آن فقاهت ايمانى و آن امر معنوى خودش ، تربيت جهادى پيدا مى كند، در نتيجه بيست نفر از اين ها بر دويست نفر از آن ها و صد نفر از مؤمنين بر هزار نفر از كفار پيروز مى شوند، علت اين امر اين است كه كفار، فقاهت و بصيرت ايمانى ندارند. اين غلبه ، غلبه بصيرت است ، وگرنه كفار قريش طبعا از انصار شجاع تر و قوى تر بودند.(۱۷۳)

 الا نَ خَفَّفَ اللّهُ عَنكُمْ وَعَلِمَ اءَنَّ فِيكُمْ ضَعْفًا فَإِن يَكُن مِّنكُم مِّئَةٌ صَابِرَةٌ يَغْلِبُواْ مِئَتَيْنِ وَإِن يَكُن مِّنكُمْ اءَلْفٌ يَغْلِبُواْ اءَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ (۶۶)

«هم اكنون خداوند به شما تخفيف داد، و دانست كه در شما ضعفى است ؛ بنابراين ، هرگاه يكصد نفر با استقامت از شما باشند، بر دويست نفر پيروز مى شوند؛ و اگر يك هزار نفر باشند، بر دو هزار نفر به فرمان خدا غلبه خواهند كرد، و خدا با صابران است .»

_________________________

۱۷۲- آن كس كه جهاد نكرده باشد و يا لا اقل آرزوى جهاد را در دل خود پرورش نداده باشد، با نوعى نفاق مى ميرد. (سنن ابن داود، ج ۱،ص ۵۶۲)

۱۷۳- آشنايى با قرآن ، ج ۳، صص ۱۸۲ - ۱۷۵

به نظر مى رسد اين آيه ناسخ آيه قبل باشد، اما اين طور نيست اين دو آيه مربوط به دو زمان است : آيه اول مربوط به اوايل هجرت و جنگ بدر است و آيه دوم مربوط به اواخر حيات پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و جنگ حنين است آيا مسلمانان ضعيف الايمان شدند و يا العياذ بالله خداوند اشتباه كرد كه اول گفت يكى از شما برابر ده نفر از آن هاست و بعد گفت نه ، برابر دو نفر از آن هاست ؟ اشتباه كردن خدا، محال و منافى با اصول خود قرآن مى باشد چرا كه قرآن مى فرمايد: «خدا بر هر چيزى داناست»؛ هدف از آيه اين است كه بگويد هر فرد شما در گذشته برابر ده كافر بوده و حالا برابر دو كافر شده است ؛ بلكه مقصود اين است كه جمع شما برابر با ده برابر اين جمع كافران بود، و اكنون برابر دو برابر جمع آن هاست مسلمين در صدر اول ، مثلا در جنگ بدر از لحاظ ايمان و بصيرت افرادى زنده بودن ، ولى به تدريج با عمومى شدن اسلام در شبه جزيره عربستان در ميان مسلمين افرادى پيدا شدند كه نيروى يك نفر فقط برابر با نيروى يك نفر از كفار يا كمتر بود. مخصوصا بعد از فتح مكه كه مردم گروه گروه مسلمان مى شدند و در ميان آن ها «مولفة قلوبهم»(۱۷۴) و افراد ضعيف الايمان وجود داشتند. نتيجه اين شد كه افراد مؤمن زبده اى كه يك نفرشان بر ده نفر از كفار پيروز مى شد در اقليت قرار گرفتند و لشگر مسلمين در مجموع فقط بر دو برابر آن ها مى توانست غلبه كند نه بر ده برابر. پس منظور قرآن در اين جا اشاره به جمع است .

_________________________

۱۷۴- غيرمسلمانان يا مسلمانانى كه براى ايجاد يا تقويت گرايش آن ها به اسلام ، مبلغى از زكات مسلمين به آن ها داده مى شود.

مويد اين مطلب كه نظر قرآن به جمع است ، اين است كه آن جا هم كه مى فرمايد: يك نفر از شما برابر ده نفر از آن هاست، نمى خواهد بگويد كه هر يك از شما با ده نفر از كفار برابر است ؛ چون مسلما در ميان ملسمين افرادى بودند كه با ده نفر برابر بودند و افرادى هم بودند كه بر پنجاه نفر غلبه مى كردند، پس منظور جمع مسلمين است(۱۷۵)

مَا كَانَ لِنَبِيٍّ اءَن يَكُونَ لَهُ اءَسْرَى حَتَّى يُثْخِنَ فِى الاَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا وَاللّهُ يُرِيدُ الا خِرَةَ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (۶۷) لولاَ كِتَابٌ مِّنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيمَا اءَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (۶۸) فَكُلُواْ مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلاَلا طَيِّبًا وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (۶۹) يَا اءَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّمَن فِى اءَيْدِيكُم مِّنَ الاَسْرَى إِن يَعْلَمِ اللّهُ فِى قُلُوبِكُمْ خَيْرًا يُؤْتِكُمْ خَيْرًا مِّمَّا اءُخِذَ مِنكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (۷۰) وَإِن يُرِيدُواْ خِيَانَتَكَ فَقَدْ خَانُواْ اللّهَ مِن قَبْلُ فَاءَمْكَنَ مِنْهُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (۷۱)

«هيچ پيامبرى حق ندارد اسيرانى (از دشمن) بگيرد تا كاملا بر آنها پيروز گردد (و جاى پاى خود را در زمين محكم كند) شما متاع ناپايدار دنيا را مى خواهيد؛ (و مايليد اسيران بيشترى بگيريد و در برابر گرفتن فديه آزاد كنيد) ولى خداوند، سراى ديگر را (براى شما) مى خواهد؛ و خداوند قادر و حكيم است اگر فرمان سابق خدا نبود (كه بدون ابلاغ ، هيچ امّتى را كيفر ندهد)، بخاطر چيزى (= اسيرانى) كه گرفتيد، مجازات بزرگى به شما مى رسيد.

از آنچه به غنيمت گرفته ايد، حلال و پاكيزه بخوريد و از خدا بپرهيزيد؛ خداوند آمرزنده و مهربان است .

_________________________

۱۷۵- آشنايى با قرآن ، ج ۳، صص ۱۸۴ - ۱۷۵

اى پيامبر! به اسيرانى كه در دست شما هستند بگو: اگر خداوند، خيرى در دلهاى شما بداند، (و نيّات پاكى داشته باشيد،) بهتر از آنچه از شما گرفته شده به شما مى دهد و شما را مى بخشد و خداوند آمرزنده و مهربان است امّا اگر بخواهند با تو خيانت كنند، (تازگى ندارد) آنها پيش از اين نيز به خدا خيانت كردند و خداوند شما را بر آنها پيروز كرد؛ خداوند دانا و حكيم است .»

 إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ بِاءَمْوَالِهِمْ وَاءَنفُسِهِمْ فِى سَبِيلِ اللّهِ وَالَّذِينَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ اءُوْلَئِكَ بَعْضُهُمْ اءَوْلِيَاء بَعْضٍ وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَلَمْ يُهَاجِرُواْ مَا لَكُم مِّن وَلاَيَتِهِم مِّن شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُواْ وَإِنِ اسْتَنصَرُوكُمْ فِى الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلا عَلَى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُم مِّيثَاقٌ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (۷۲)

«كسانى كه ايمان آوردند و هجرت نمودند و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد كردند و آنها كه پناه دادند و يارى نمودند، ياران يكديگرند؛ و آنها كه ايمان آوردند و مهاجرت نكردند، هيچ گونه ولايت در برابر آنها نداريد تا هجرت كنند و (تنها) اگر در (حفظ) دين (خود) از شما يارى طلبند، بر شماست كه آنها را يارى كنيد، جز بر ضدّ گروهى كه ميان شما و آنها، پيمان (ترك مخاصمه) است ؛ و خداوند به آنچه عمل مى كنيد، بيناست .»

در دين مقدس اسلام موالات مؤمنين با يكديگر و منع موالات مؤمنين و كفار مورد تاءكيد زيادى واقع شده است وقتى مى گويند مسلمين بايد نسبت به يكديگر ولايت(۱۷۶) داشته باشند،

_________________________

۱۷۶- معنى كلمه «ولاء» كه ولايت و تولى و مولا از آن مشتق شده ، «اتصال و نزديكى » است .

مقصود اين نيست كه بدن هايشان به يكديگر نزديك باشد؛ بلكه مقصود اين است كه روحيات و روابط اجتماعى شان به يكديگر نزديك باشد؛ به عنوان مثال روح تعاون و همكارى كه در بين آن ها حكمفرما باشد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با تشبيه بسيار عالى ، اين مطلب را عنوان كرده است : مثل المومنين فى تواددهم و تراحمهم و تعاطفهم مثل الجسد اذا اشتكى منه عضو تداعى له سائر الجسد بالسهر و الحمى(۱۷۷)

قرآن مى گويد: بايد نسبت به يكديگر ولاء داشته باشيد (ولاء اثباتى) و نسبت به كفار، ولا نداشته باشيد (ولاء نفيى)؛ يعنى شما مسلمين بايد يك پيكر را تشكيل بدهيد، نه اين كه عضو يك پيكر ديگر بشويد.

قرآن در چهار آيه آخر سوره انفال ، مسلمين را چهار دسته مى كند و حكم هر چهار دسته و حكم كفار را در اين زمينه بيان مى كند:

دسته اول ، مهاجرين اول يا به تعبير قرآن سابقون الاولون هستند؛ يعنى كسانى كه قبل از آن كه پيامبر به مدينه تشريف ببرند، مسلمان شده بودند و به همراه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از همه چيز خود گذشتند و به دنبال عقيده و ايمانشان به مدينه هجرت كردند. اين از كمال خلوص و نهايت ايمان اين ها حكايت مى كرد.

دسته دوم كسانى هستند كه قرآن آن ها را «انصار» يعنى ياوران مى نامند، اين ها مسلمانانى هستند كه در مدينه ، اسلام اختيار كرده بودند و حاضر شدند كه شهر خودشان را مركز اسلام قرار بدهند،

_________________________

۱۷۷- مثل مؤمنين از نظر محبت ، ترحم و عاطفه متقابل ، مثل يك پيكر است ؛ اگر عضوى به درد آيد، ساير عضوها با بيدارى و تب ، با او همدردى مى كند. (بحارالانوار، ج ۶۱،ص ۱۵۰)

مهاجرين را در حالى كه هيچ نداشتند بپذيرند، همه چيزشان را با آنان به اشتراك بگذارند و حتى آن ها را بر خود مقدم بدارند. هم مهاجرت آن ها و هم يارى كردن اين ها در روزهاى سختى اسلام بود.

دسته سوم ، مسلمانانى بودند كه از مكه مهاجرت نكردند، بلكه در بلاد كفر ماندند و در واقع همت آن مهاجرين را نداشتند كه از همه چيز خود بگذرند و هجرت كنند.

دسته چهارم ، مردمى بودند كه بالاخره مهاجرت كردند، اما نه در روزهاى سختى ، بلكه بعد از صلح حديبيه كه مهاجرت ، اسان و راحت شد. يكى از شرايط صلح حديبيه اين بود كه مسلمانان ساكن مكه در عقيده شان آزاد باشند. اين شرط، كار را آسان كرد و به مسلمين مكه مقدار زيادى آزادى دادى بنابراين مهاجرت بعد از صلح حديبيه ، چندان دشوار نبود. قرآن از هر چهار دسته ياد مى كند. دسته مهاجرين اول و انصار را فوق العاده تحليل مى كنند؛ به طورى كه آن ها را مؤمنين حقيقى مى نامد. ولى آن دسته اى كه در مكه ماندند، به پاى اين ها نمى رسند. حتى مى فرمايد: شما آن حق ولايتى كه با ديگران داريد، با اين ها نداريد، چون در بلاد كفر ماندند؛ اما در مورد كفار مى فرمايد: بگذار خودشان با خودشان ولايت و پيوند داشته باشند، شما نبايد در ولايت كفار داخل بشويد.(۱۷۸)

_________________________

۱۷۸- آشنايى با قرآن ، ج ۳،ص ۱۹۲ - ۱۸۵

در آيه مورد بحث مى فرمايد كه آنان كه ايمان آوردند و به دنبال ايمان و عقيده شان هجرت كردند(۱۷۹) و با اموال و جان هاى خود در راه خدا جهاد كردند (دسته مهاجرين اول)، و آنان كه اين جمعيت مهاجر را پذيرفتند و به آن ها كمك كردند (انصار)، بعضى از اين ها ولى بعضى ديگر هستند. «ولى» در اين جا به معنى داراى پيوند است چون ولىّ يكديگرند، پس يكديگر را بايد نصر و يارى كنند. ولى آنان كه ايمان دارند اما هجرت نكرده اند و نتوانستند از مال و خويشاوندان خودشان بگذرند تا وقتى كه مهاجرت نكنند در اين ولايت شريك نيستند. اما اگر در راه دينشان از شما كمك بخواهد، بايد به آن ها كمك كنيد. مگر آن كه عليه قومى كه شما با آن ها قرارداد بسته ايد، كمك بخواهند كه اگر بخواهيد به آن ها كمك كنيد، بايد بر خلاف پيمان رفتار كنيد. اين همان مطلبى است كه در آيات قبل بيان شد كه اگر با كفار هم قرارداد صلح بستيد، مادامى كه مواد آن قرارداد از طرف دشمن نقض ‍ نشده ، يا علامت نقض پيدا نشده است ، بايد آن را محترم بشماريد.(۱۸۰) وَالَّذِينَ كَفَروُا بَعْضُهُمْ اءَوْلِيَاء بَعْضٍ إِلا تَفْعَلُوهُ تَكُن فِتْنَةٌ فِى الاَرْضِ وَفَسَادٌ كَبِيرٌ (۷۳)

_________________________

۱۷۹- اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: الهجرة قائمة عل يحدها الاول «هجرت به همان حد اولى كه بوده امروز هم باقى است .» (نهج البلاغه / خطبه ۱۸۹) يعنى اسلام به يك نفر مسلمان از آن جهت كه مسلمان است ، اجازه نميدهد كه بدون دليل در بلاد كفر زندگى كند؛ يعنى خودش را از جامعه اسلامى به كلى ببرد و عضو جامعه غير اسلامى بشود؛ البته اين امر تابع شرايط است ؛ مثلا يك نفر به خاطر ماموريت به بلاد كفر مى رود، يا اين كه چند خانواده به بلاد كفر مى روند ولى در آن ها هضم نمى شوند، بلكه خودشان يك هسته مى شوند و رشد مى كنند، اين ها حسابش فرق مى كند.

۱۸۰- آشنايى با قرآن ، ج ۳، صص ۲۰۰ - ۱۸۵

«كسانى كه كافر شدند، اولياء (و ياوران و مدافعان) يكديگرند؛ اگر (اين دستور را) انجام ندهيد فتنه و فساد عظيمى در زمين روى مى دهد.»

اما خود كافران با يكديگر پيوند دارند؛ مى خواهد بگويد بين آن ها ولايت هم پيمانى و همكارى وجود دارد؛ شما جزو آن ها نشويد. اگر اين ترك ولايت كفار را در ميان خودتان حفظ نكنيد فتنه و فساد بزرگى در روى زمين پيدا مى شود؛ يعنى ديگر اسلامى باقى نمى ماند.

 وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِى سَبِيلِ اللّهِ وَالَّذِينَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ اءُولَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَّهُم مَّغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ (۷۴)

«و آنها كه ايمان آوردند و هجرت نمودند و در راه خدا جهاد كردند و آنها كه پناه دادند و يارى نمودند، آنان مؤمنان حقيقى اند؛ براى آنها، آمرزش (و رحمت خدا) و روزى شايسته اى است .»

بار ديگر از مهاجرين و انصار تجليل مى كند و آنان را مؤمنين حقيقى مى خواند. معلوم مى شود علامت مؤمن حقيقى اين است كه انسانى پاكباخته باشد و در راه ايمان و عقيده خودش از همه چيز بگذرد، در نتيجه خدا گذشته هاى اين ها را مى آمرزد و رزق كريم به اينها عنايت مى كند. مقصود از رزق فقط خوراكى نيست ؛ منظور، نعمت هاى چنان بزرگوارانه اى است كه شما تصور نمى كنيد.

 وَالَّذِينَ آمَنُواْ مِن بَعْدُ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ مَعَكُمْ فَاءُوْلَئِكَ مِنكُمْ وَاءُوْلُواْ الاَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اءَوْلَى بِبَعْضٍ فِى كِتَابِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (۷۵)

«و كسانى كه بعدا ايمان آوردند و هجرت كردند و با شما جهاد نمودند، از شما هستند و خويشاوندان نسبت به يكديگر، در احكامى كه خدا مقرّر داشته ، (از ديگران) سزاوارترند؛ خداوند به همه چيز داناست .»

اما آنان كه بعد از دوران سختى ايمان آوردند و مهاجرت كردند و بعد هم همراه شما مجاهده كردند، اين ها هم از شما و جزء اين پيكر هستند. البته در درجه شما نيستند، اما از شما هستند. اينها را از خودتان خارج ندانيد. چون در اين آيات ، زياد از نزديك بودن مؤمنين به يكديگر سخن رفته است و به اصطلاح صحبت از پيوند روحى و معنوى است ، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم براى مدت موقتى ارث را هم درميان مسلمانان كه در مدينه ميان آنها عقد اخوت برقرار كرده بود، وضع كرد. در اين جا براى اين كه مسلمين خيال نكنند كه پيوند جسمانى به كلى بى اثر است و هر چه هست پيوند معنوى است ، قرآن مى گويد: خويشاوندان به يكديگر اولويت دارند؛ يعنى در مساءله ارث ، باز آن چه حاكم است خويشاوندى است(۱۸۱)

_________________________

۱۸۱- آشنايى با قرآن ، ج ۳، صص ۲۰۴ - ۲۰۰