آشنايى با قرآن

آشنايى با قرآن0%

آشنايى با قرآن نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

آشنايى با قرآن

نویسنده: مركز تحقيقات انتشارات دانشگاه امام صادق
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 33673
دانلود: 3801

توضیحات:

آشنايى با قرآن
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 569 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 33673 / دانلود: 3801
اندازه اندازه اندازه
آشنايى با قرآن

آشنايى با قرآن

نویسنده:
فارسی

تفسير سوره توبه

بَرَاءةٌ مِّنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِكِينَ (۱) فَسِيحُواْ فِى الاَرْضِ اءَرْبَعَةَ اءَشْهُرٍ وَاعْلَمُواْ اءَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِى اللّهِ وَ اءَنَّ اللّهَ مُخْزِى الْكَافِرِينَ (۲) وَ اءَذَانٌ مِّنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الاَكْبَرِ اءَنَّ اللّهَ بَرِي ءٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَ إِن تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُواْ اءَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِى اللّهِ وَ بَشِّرِالَّذِينَ كَفَروُا بِعَذَابٍ اءَلِيمٍ (۳) إِلا الَّذِينَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنقُصُوكُمْ شَيْئًا وَ لَمْ يُظَاهِرُواْ عَلَيْكُمْ اءَحَدًا فَاءَتِمُّواْ إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ (۴) فَإِذَا انسَلَخَ الاَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَ اءَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَ آتَوُاْ الزَّكَاةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (۵)

« (اين ، اعلام) بيزارى از سوى خدا و پيامبر او، به كسانى از مشركان است كه با آنها عهد بسته ايد. با اين حال ، چهار ماه (مهلت داريد كه آزادانه) در زمين سير كنيد (و هر جا مى خواهيد برويد، و بينديشيد) و بدانيد كه شما نمى توانيد خدا را ناتوان سازيد، (و از قدرت او فرار كنيد و بدانيد) خداوند خواركننده كافران است و اين اعلامى است از ناحيه خدا و پيامبرش به (عموم) مردم در روز حج اكبر (روز عيد قربان) كه : خداوند و پيامبرش از مشركان بيزارند! با اين حال ، اگر توبه كنيد، براى شما بهتر است ؛ و اگر سرپيچى نماييد، بدانيد شما نمى توانيد خدا را ناتوان سازيد (و از قلمرو قدرتش خارج شويد) و كافران را به مجازات دردناك بشارت ده ! مگر كسانى از مشركان كه با آنها عهد بستيد و چيزى از آن را در حقّ شما فروگذار نكردند و احدى را بر ضدّ شما تقويت ننمودند؛

پيمان آنها را تا پايان مدّتشان محترم بشمريد؛ خداوند متقين را دوست دارد. (امّا) وقتى ماه هاى حرام پايان گرفت ، مشركان را هر جا يافتيد به قتل برسانيد؛ و آنها را اسير سازيد؛ و محاصره كنيد؛ و در هر كمينگاه ، بر سر راه آنها بنشينيد. هرگاه توبه كنند، و نماز را برپا دارند، و زكات را بپردازند، آنها را رها سازيد؛ خداوند آمرزنده و مهربان است .»

سوره برائت ، تنها سوره قرآن است كه بِسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحيم ندارد. بعضى ها مى گويند: چون «برائت» سوره مستقلى نيست و ادامه سوره انفال است ، بسم الله ندارد.

بعضى ديگر مى گويند: چون «برائت»، سوره اعلام خشم و غضب است و «بسم الله» آيه رحمت است ، از اين جهت «بسم الله» در اول اين سوره نيامده است .

بيشتر مطالب اين سوره درباره روابط مسلمانان با مشركان ، و يك قسمت درباره اهل كتاب و قسمتى هم درباره منافقون است .

براى اين كه مفهوم سوره برائت روشن شود بايد قسمتى از تاريخ صدر اسلام بيان شود. مسلمانان در سال هشتم هجرت ، مكه را بدون خونريزى فتح نمودند. اين فتح از جنبه معنوى اهميت زيادى داشت ؛ چون بعد از قضيه عام الفيل اين فكر براى عرب پيدا شده بود كه اين سرزمين تحت حفظ و حراست خداوند است و وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به سهولت مكه را فتح كرد، گفتند: پس اين امر دليل بر آن است كه او بر حق است و خدا راضى است اين جا بود كه اسلام قدرت خويش را در جزيرة العرب تثبيت كرد. بعد از فتح مكه ، كفار قريش ،

با مسلمين هم پيمان بودند ولى هنوز در حال شرك و بت پرستى به سر مى بردند. در آن زمان ، جامعه دوگانه اى در مكه به وجود آمد كه نيمى مسلمان و نيمى مشرك بودند و با هم مراسم حج را به جا مى آوردند؛ البته كفار قريش در اين سنت ابراهيمى ، تحريفات زيادى وارد كرده بودند. يك سال به همين صورت حج انجام شد.

در سال نهم هجرى كه گروه زيادى از قريش پيمان خود را شكسته بودند، پيامبر ابتدا ابوبكر را به سمت «امير الحاج» روانه حج كرد، ولى ابوبكر هنوز از مدينه چندان دور نشده بود كه سوره برائت نازل شد. همه فرقه ها اتفاق نظر دارند كه على عليه السلام ماءمور ابلاغ سوره شد. عده اى از اهل تسنن مى گويند: على عليه السلام فقط ماءمور ابلاغ سوره بود و امارت حجاج براى ابوبكر باقى ماند؛ ولى شيعيان و عده اى ديگر از اهل تسنن مى گويند: على عليه السلام هم ماءمور ابلاغ سوره و هم اميرالمؤمنين الحاج شد و ابوبكر به دستور پيغمبر برگشت .

تعبير وحى اين است كه اين سوره را نبايد كسى به مردم ابلاغ كند، مگر تو يا كسى كه از توست

شيعه روى اين كلمه تاءكيد مى كند و مى گويد اين كلمه مفهوم خاصى دارد.(۱۸۲) اين جمله را كه «اين سوره را نبايد به مردم ابلاغ كند، مگر خودت يا كسى كه از تو است» نه تنها اهل تشيع ، بلكه اهل تسنن هم روايت كرده اند و اصل فضيلت در اين جمله است ، خواه ابوبكر آن سال حج رفته باشد، يا نرفته باشد. حتى اگر ابوبكر به حج رفته باشد فضيلت على عليه السلام بيشتر ثابت مى شود؛ چون به اين معناست كه هر چند ابوبكر هست او صلاحيت ابلاغ اين سوره را ندارد. به هر حال حضرت على عليه السلام در مسجدالحرام سوره برائت را به مشركين اعلام كرد و براى اين كه كسى بى خبر نماند، در مواقع مختلف هم اعلام مى كرد.

اين سوره اعلام خيلى صريح و قاطعى به عموم مشركين به استثناى آن ها كه پيمان شكنى نكرده اند، مى باشد كه مى فرمايد: از اين سال به بعد، ديگر مشركين حق ندارند در حج شركت كنند، بلكه شما با آن ها پيمانى نداريد و در حال جنگ هستيد و چهار ماه به آن ها مهلت بدهيد.

_________________________

۱۸۲- مثلا قرآن درباره حضرت ابراهيم مى فرمايد: فمن تبعنى فانه منى «آن كه از من پيروى كند از من است .» (ابراهيم / ۳۶)

معنايش اين است كه او از من جدايى ندارد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم درباره على عليه السلام فرمود: على مع الحق و الحق مع على يدور حيث ما دار

«على با حق است و حق با على است ؛ با او دور مى زند هر جا و دور بزند.» (خصال ،ص ‍ ۴۹۶)

يعنى ميان اين دو جدايى وجود ندارد. اين تقريبا همان مفهوم عصمت است پيغمبر هم از حق جدايى ندارد، همانطور كه پيغمبر از حق جداشدنى نيست ، تفكيك على عليه السلام هم از پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم امكان ندارد و اين دو جداناشدنى هستند.

در آن چهار ماه آزادند هر جا مى خواهند بروند؛ پس از گذشت چهار ماه ، ديگر هيچ حرمتى بين شما و مشركين نيست ، حق داريد آن ها را بكشيد، زندان كنيد و اسير بگيريد؛ مگر آن كه اسلام بياورند.

آن گاه خطاب به مشركين مى گويد: «اگر اسلام اختيار كرديد يا مهاجرت كرديد كه هيچ ، و الا شما نمى توانيد در حال شرك در اين جا بمانيد.»

اين سوره اتمام حجت مى كند و مى گويد: مطمئن باشيد كه كارى از شما ساخته نيست ، چون پشت اين قضيه ، اراده الهى است شما در مقابل خدا نمى توانيد كارى انجام بدهد و او را ناتوان كنيد و باز گرديد، اين برايتان بهتر است.(۱۸۳)

 وَ إِنْ اءَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَاءَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ اءَبْلِغْهُ مَاءْمَنَهُ ذَلِكَ بِاءَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْلَمُونَ (۶)

«و اگر يكى از مشركان از تو پناهندگى بخواهد، به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود (و در آن بينديشد)؛ سپس او را به محل امنش برسان ، چرا كه آنهاگروهى ناآگاهند.»

در ادامه مى فرمايد: اگر مشركى از شما پناه خواست ، براى اين كه حقايق را بشنود، به او پناه بدهيد؛ سخن خدا را به وى ابلاغ كنيد و بعد هم او را سالم به محل امن خود برسانيد.

_________________________

۱۸۳- آشنايى با قرآن ، ج ۳،صص ۲۱۱ - ۲۰۴

مطلبى كه مخصوصا در عصر ما زياد مطرح است ، اين است كه آيا آيه فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم ،(۱۸۴) با آيه لا اكراه فى الدين ،(۱۸۵) منافات ندارد؟ آيا اين كه مشركين را بكشيد با اصل آزادى عقيده ، كه امروز جزء حقوق بشر است ، منافات ندارد؟ مى گويند كه هر كس اختيار دارد و حق طبيعى و فطرى اوست كه هر عقيده اى را انتخاب كند.

اساس اين حرف دروغ است بشر حق فطرى و طبيعى دارد، ولى حق طبيعى و فطرى او اين نيست كه هر عقيده اى را كه انتخاب كرد، محترم باشد. مى گويند انسان محترم است ، پس اراده و انتخاب او هم محترم است اسلام مى گويد: انسان محترم است ، ولى لازمه احترام انسان ، اين است كه استعدادها و كمالات او محترم باشد؛ يعنى انسانيت محترم باشد. انسان به موجب يك سلسله استعدادهاى بسيار عالى كه در خلقت او قرار داده شده ، محترم و مورد كرامت است ؛ انسان بودن انسان به هيكلش ‍ نيست ؛ اگر انسانى عليه كمالات انسانى خود اقدام كند او ديگر انسان نيست .

شريف ترين استعدادهايى كه در انسان هست بالا رفتن به سوى خدا و تشرف به شرف توحيد است بنابراين ملاك احترام و آزادى انسان اين است كه در مسير انسانيت باشد؛ انسان را در مسير انسانيت بايد آزاد گذاشت ، نه در هر چه خودش انتخاب كرده است چه بسا عقيده اى كه انسان انتخاب مى كند، بر ضد انسانيت باشد.

_________________________

۱۸۴- مشركين را هر جا يافتيد بكشيد. (البته بعد از گذشت اين چهار ماه) (توبه / ۵)

۱۸۵- در دين اكراه و اجبارى نيست (بقره / ۲۵۶)

البته ميان علم و عقيده ، فرق است .علم آن چيزى است كه بر اساس منطق پيش مى رود. انسان در علم بايد آزاد باشد؛ اما عقيده اى را كه انسان انتخاب مى كند، بر مبناى تفكر نيست عقيده ها بيشتر به تقليد و پيروى كوركورانه از محيط يا پيروى از شخصيت هاست .

چرا انسان بايد در اين عقايدى كه ريشه آن تقليد و پيروى كوركورانه از محيط يا پيروى از شخصيت هاست و مغرضانه به او القاء كرده اند، آزاد باشد؟ اين آزادى معنايش اين است كه شخصى اشتباه كرده و با دست خود زنجيرى به دست و پاى خويش بسته است ؛ بعد هم بگوييم چون با دست خودش زنجير را بسته است ، حقوق بشر اقتضا مى كند كه ما اين زنجير را از دست و پاى او باز نكنيم .

بنابراين اين گونه نيست كه هرچه بشر انتخاب كند، حق باشد. بشرى كه اشرف كائنات است ، اگر به جاى خدا به پرستش موجوداتى مانند سنگ و چوب مشغول شود، در حقيقت از مسير انسانيت منحرف شده است و چون از مسير انسانيت منحرف شده است ، به خاطر انسانيت بايد اين زنجير را به هر شكل از دست و پاى او باز كرد و اگر اين امكان ندارد، بايد لا اقل او را از سر راه ديگران برداشت(۱۸۶)

_________________________

۱۸۶- آشنايى با قرآن ، ج ۳، صص ۲۲۸ - ۲۱۲

خلاصه كتاب آشنائى با قرآن ج ۴

تفسير سوره نور

بِسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحيم # سورة انزلناها و فرضناها و انزلنا فيها ايات بينات لعلكم تذكرون (۱)

«به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. [اين] سوره اى كه (دستورات) آن را نازل و آن را واجب گردانيديم و در آن آياتى روشن فرو فرستاديم ؛ باشد كه شما متذكر شويد.»

بيشتر آيات سوره نور در مورد مسائل مربوط به عفاف است تعبير سورة انزلناها(۱۸۷) - كه تنها اين سوره با چنين تعبيرى آغاز مى شود - و تعبير فرضناها، اين مطلب را مى فهماند كه مسائل مربوط به عفاف بسيار جدى است ؛ يعنى درست در جهت عكس بشر امروز كه در جهت آزادى جنسى گام برمى دارد، قرآن اين مسائل را مهم مى شمارد و اين نشان مى دهد كه اين قوانين ، تغييرناپذير است و مقتضيات زمان آن را تغيير نمى دهد و نمى تواند تغيير دهد، اين ها جزء اصول زندگى بشر است اين كه مى فرمايد: ما در اين سوره آيات روشنى فرستاده ايم

_________________________

۱۸۷- هر قطعه اى از آيات قرآن كه با بسم الله شروع و بعد پايان مى يابد، به طورى كه بعد از آن بسم الله ديگرى هست ، يك سوره مى گويند. كلمه «سوره » از ماده «سور» است در زبان عربى به آن ديوارى كه دور شهرها مى كشيدند سور مى گفتند؛ گويا هر سوره اى در داخل يك حصار و ديوار قرار گرفته است خود پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم قرآن را به اين سوره ها تقسيم كردند، نه مسلمين .

ممكن است مقصود تمام آيات سوره يا آن آياتى باشد كه در وسط سوره آمده و در واقع ستون فقرات اين سوره است آن آيات بر خلاف ساير آيات سوره كه مربوط به آداب و اخلاق جنسى است است ، مربوط به اصول عقايد است .

قرآن مخصوصا اين ها را به عنوان «تذكر» بيان مى كند، شايد يك علتش احترام گذاشتن به بشر باشد؛ يعنى ما شما را به مسائلى متوجه ميكنيم كه اگر خودتان هم بينديشيد، مى فهميد.

چون تذكر بر خلاف تفكر كه جهل انسان را برطرف مى كند، در مسائلى است كه فطرت انسان صحت آنها را درك ميكند، ولى بايد ياد آورى كرد.

 الزانية و الزانى فَاجلِدوُا كل واحد مِنهُما مائة جلدة و لا تاءخُذُكم بهما راءفَه فى دين الله اءِن كُنتُم تؤ مِنوُنَ بِاللَّهِ وِ اليَومِ الاخِر وَليِشهَد عَذَابَهُما طَائِفَة مِنَ المُؤ مِنين (۲)

«به هر زن زناكار و مرد زناكارى صد تازيانه بزنيد، و اگر به خدا و روز باز پسين ايمان داريد، در [كار] دين خدا، نسبت به آن دو دلسوزى نكنيد، و بايد گروهى از مؤمنان در كيفر آن دو حضور يابند.»

در اين آيه سه مطلب بيان شده است : اول اين كه زناكار - اعم از مرد و زن - بايد با صد تازيانه مجازات شود. مطلب دوم اين كه به مؤمنين آگاهى مى دهد كه در مورد اين مجازات مبادا تحت تاءثير عواطفتان قرار بگيريد و دلتان به رحم آيد و فكر كنيد اين عمل ، «غير انسانى» است مطلب سوم اين كه مجازات را در خفا انجام ندهيد. اين مجازات براى عبرت گرفتن ديگران است ، بايد در حضور مردم باشد تا بدانند اسلام در مساءله عفاف ، حساسيت فوق العاده اى دارد.

اما فلسفه مجازات زنا چيست ؟ عده اى علت مجازات زنا را «مرد سالارى» مى دانند؛ يعنى در دوره هايى مرد خودش را مالك زن مى دانسته و وقتى زن زنا كرده است ، از نظر مرد گويا يك چيزى را كه تعلق به او داشته ، در اختيار ديگرى قرار داده و از اين جهت مجازات زنا بر قرار شده است معلوم است كه از نظر اسلام اين يك حرف بى اساس است در اسلام مجازات زنا منحصرا براى زن نيست بلكه هم زن و هم مرد بايد مجازات شوند.

مساءله ديگرى در عرف امروز اروپا مطرح است ، اين است كه فلسفه حرمت زناى مرد زن دار اين است كه به زنش خيانت كرده و حق او را از بين برده است ؛ پس مردى كه زن ندارد و زنى هم كه شوهر ندارد تعهدى در برابر كسى ندارند؛ و زنا براى آن ها بدون اشكال است !

ولى از نظر اسلام براى هيچ مرد و زنى جز با تشكيل خانواده ، حق كاميابى جنسى وجود ندارد.

از نظر اسلام مجازات مرد زن دار و زن شوهردار كه طبعا تحت فشار و غريزه جنسى نيستند و روى هوسبازى زنا مى كنند، شدت پيدا مى كند؛ يعنى علاوه بر مجازات كلى كه همان صد تازيانه است ، رجم و سنگسار نيز مى شوند.

اسلام براى خانواده اهميت فوق العاده اى قائل است و لذا در خارج از كانون خانوادگى ارضاى كاميابى جنسى را ممنوع مى داند. يكى از چيزهايى كه پايه خانوادگى را محكوم مى كند،

همين مساءله است و علت اين كه پايه كانون خانوادگى در اروپا متزلزل است ، عمل نكردن به اين دستورات است(۱۸۸)

اسلام مى گويد: يا بايد يك شخص محروميت را به صورت مطلق تا پايان عمر بپذيرد، يا ازدواج كند و به تعهدها و مسؤ وليت هاى آن پايبند شود. البته اسلام بر عكس قانون كليسا، تجرد و عزوبت را پليد مى داند و ازدواج را مقدس مى شمارد. در اين جا خوب است به حكم لاترى الجاهل الا مفرطا او مفرطا(۱۸۹) گفته شود كه دنياى اروپا قبل از اين دو سه قرن اخير كه قانون كليسا بر آن حاكم بود، در يك حد افراطى در محدود كردن روابط جنسى كوشش مى كرد و به اسلام ايراد مى گرفت اساسا در قانون كليسا ارتباط جنسى ، حتى با زن شرعى پليد بود، زيرا زن را ذاتا موجودى پليد مى دانستند و به همين دليل پاپ از ميان افراد مجرد انتخاب مى شود. البته آن ها به خاطر اين كه اكثر مردم نمى توانند مجرد بمانند و مرتكب زنا مى شود، از باب دفع افسد به مفسد ازدواج را اجازه مى دهند.(۱۹۰)

_________________________

۱۸۸- وقتى كه جامعه اسلامى ما به دستور اسلام واقعا عمل مى كرد، يعنى دخترها و پسرها قبل از ازدواج ، با هم در تماس نبودند، ازدواج براى پسر يا دختر يك آرزو بود. زيرا شخص مقابل ، اولين كسى بود كه پسر يا دختر را به اين حظ و بهره مى رساند و اورا از محدوديت خارج مى نمود. اما در غرب چون روابط قبل از ازدواج آزاد است ، ازدواج موجب محدوديت مى گردد. در نتيجه ازدواج در غرب ، يعنى آزاد را محدود كن و در سيستم اسلامى يعنى از محدوديت به آزادى آمدن .

۱۸۹- نهج البلاغه ، حكمت ۷۰

۱۹۰- آشنايى با قرآن ، ج ۴، صص ۱۸ - ۷

الزانى لا يَنكُحُ الا زانية او مشركة و الزَّانية لا يَنكِحُها الا زان او مشرك و حرم ذلك على المؤمنين (۳)

«مرد زناكار جز با زن زناكار يا مشرك ازدواج نمى كند و زن زناكار را جز مرد زناكار يا مشرك به ازدواج خود در نمى آورد و اين كار بر مؤمنان حرام شده است .»

 و الَّذِينَ يرمون المحصنات ثم لم ياتو باءربعة شهداء فاجلدوهم ثمانين جلدة و لا تقبلوا لهم شهادة ابدا و اولئك هم الفاسقون (۴)

«و به كسانى كه نسبت زنا به زنان پاكدامن مى دهند، پس چهار گواه نمى آورند، هشتاد تازيانه بزنيد، و هيچگاه شهادتى را از آن ها نپذيريد، و اينانند كه خود فاسقنند.»

كسانى كه رمى مى كنند - رمى ، يعنى تيراندازى - و با تير تهمت ، زنان پاكدامن(۱۹۱) را هدف قرار مى دهند و بدون آن كه چهار شاهد بياورند، نسبت ناپاكدامنى به آن ها مى دهند بايد هشتاد تازيانه بخورند.

البته اسلام هيچ مدعايى را بدون دليل نمى پذيرد. بعضى از مدعاها با گفتن حرف يك نفر هم قبول مى شود و در بعضى موارد باد حتما دو شاهد عادل مرد اقامه شود؛ ولى اسلام در دعاوى ناموسى و آنجا كه پاى حرمت ناموس ‍ و لكه دار شدن عفاف در ميان باشد، مى گويد: چهار نفر شاهد عادل بايد شهادت بدهند. اسلام كه مى گويد چهار شاهد بيايند، هدفش اين نيست كه بخواهد تجسس و تحقيق بشود تا زنا ثابت گردد؛

_________________________

۱۹۱- «محصن » يا «محصن »، هم به زن شوهردار كه در حصار ازدواج قرار گرفته گفته مى شود و هم به زن عفيف اگر چه مجرد باشد. در اين آيه همين معناى دوم مقصود است .

بر عكس اسلام مى خواهد زنا كمتر ثابت شود. از نظر اسلام اگر هزار زنا صورت گيرد و مخفى بماند، آسانتر است از اين كه زن عفيفى كه زنا نكرده است، مورد اتهام قرار گيرد. اين كه اسلام نمى خواهد زنا انجام شود، از راه شاهد و مجازات نيست بلكه راه هاى تربيت فردى و مقررات اجتماعى قرار داده تا زنا واقع نشود؛ البته براى كسانى كه اين راه ها در آن ها مؤ ثر واقع نمى شود، مجازات هم قايل شده است .

پس اگر كمتر از چهار نفر شهادت دادند - اگر چه راستگو باشند، اما چون زنى را متهم كرده اند - بايد هشتاد تازيانه بخورند. علاوه بر اين مجازات بدنى ، يك مجازات اجتماعى نيز مى شوند و آن اين كه براى هميشه شهادت اين ها مردود است مجازات سوم اين است كه اينها فاسق محسوب مى شوند؛ البته بعضى گفته اند اين فاسق محسوب شدن ، مجازات جداگانه اى نيست و قبول نشدن شهادت و فاسق بودن ، مجموعا يك مجازات است و به منزله بيان علت است ؛ يعنى اين ها چون فاسق شدند، شهادتشان قبول نيست و هر چيز ديگر نيز كه شرطش عدالت است از آن ها قبول نمى شود.

ولى بعضى گفته اند دو مجازات است و اگر به فرض ، اين شاهدى كه نتوانسته مدعايش را ثابت كند توبه كند، فسقش از بين مى رود؛ يعنى او را عادل مى دانيم و هر چيزى كه شرطش عدالت باشد از او قبول مى شود؛ اما شهادتش هيچ وقت قبول نمى شود. چون مجازاتى جداگانه است .

 الا الَّذِينَ تابوا من بعد ذلك و اصلحوا فان الله غفور رحيم (۵)

«مگر كسانى كه بعد از آن [بهتان زدن] توبه كرده و به صلاح آمده باشند كه خدا البته آمرزنده مهربان است .»

اين آيه استثنايى بر حكم آيه قبل مى باشد كه در مورد اين استثنا سه حالت مى توان داد:

يكى اينكه اگر شاهدى كه نتوانست مدعاى خود را ثابت كند، توبه كرد چون توبه كرده ، به او تازيانه نزنند، شهادتش قبول باشد و فاسق هم نباشد؛ ولى اين احتمال را كسى نداده است همين قدر كه كسى زنى را متهم كرد و نتوانست ثابت كند، حتما بايد تازيانه بخورد.

احتمال دوم اين است كه اگر كسى توبه كرد، هم شهادت او قبول باشد و هم فاسق شمرده نشود، يعنى تمام محروميتهاى اجتماعى او برگردد.

احتمال سوم اين است كه مجازات دوم ، يعنى قبول نشدن شهادتش هميشه باقى بماند و استثنا صرفا مربوط به عبارت آخر باشد؛ يعنى ديگر فاسق شمرده نشود و بعيد نيست كه اين سومى درست باشد.

 و الَّذِينَ يرمون ازواجهم و لم يكن لهم شهداء الا انفسهم فشهاده احدهم اربع شهادات بالله انَّه لمن الصادقين (۶) و الخامسة اءن لعنت الله عليه اءن كان من الكاذبين (۷)

«و كسانى كه به همسران خود نسبت زنا مى دهند، و جز خودشان گواهانى [ديگر] ندارند، هر يك از آنان [بايد] چهار بار سوگند ياد كند كه او قطعا از راستگويان است و [گواهى در دفعه] پنجم اين است كه [شوهر بگويد كه] لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگويان باشد.»

اگر كسى زنى را متهم به زنا كند، بايد چهار شاهد بياورد و بايد بداند كه اگر چهار شاهد وجود نداشت وظيفه اش سكوت است و اگر شهادت بدهد، خودش را تازيانه ميزنند؛ اما اگر شاهد، شوهر زن باشد،

بايد پيش حاكم چهار بار سوگند به خدا بخورد و خدا را گواه بگيرد به اينكه آن چه مى گويد راست است و دروغ نمى گويد. پس يك بار شهادت دادن كافى نيست و بايد اين شهادت چهار بار آن هم تواءم با سوگند باشد.

در مرتبه پنجم بايد به خودش لعنت كند و بگويد لعنت خدا بر من اگر دروغ بگويم .

بعد به زن تكليف مى كنند و مى گويند شوهرت «لعان» كرد؛ يعنى چهار بار قسم خورد و يك بار هم خودش را اگر دروغگو باشد لعنت كرد، تو چه مى گويى ؟ اگر زن اقرار كرد يا سكوت كرد و از خود دفاع نكرد، مجازات مى شود، ولى يك راه ديگر براى زن مى گذارند و مى گويند تو هم مثل شوهرت قسم بخور.

 و يدرؤ ا عنها العذاب اءن تشهد اربع شهادات بالله انَّه لمن الكاذبين (۸) الخامسة اءن غضب الله عليها اءن كان من الصادقين (۹)

«و از [زن] كيفر ساقط مى شود، در صورتى كه چهار بار به خدا سوگند ياد كند كه [شوهر] از دروغگويان است و [گواهى] پنجم آن كه خشم خدا بر او باد اگر [شوهرش] از راستگويان باشد.»

اگر زن حاضر شود كه چهار بار خدا را گواه بگيرد و قسم بخورد كه شوهرش ‍ دروغ مى گويد و در دفعه پنجم هم بگويد «غضب خدا بر من اگر شوهرم راست مى گويد»، مجازات نمى شود. آن وقت اسلام مى گويد: حال كه كار به اينجا كشيده است ، ميان شما بايد جدايى مطلق باشد و طلاق هم لازم نيست ، همين عمل «لعان» يا «ملاعنه» در حكم طلاق است ؛ شما ديگر از يكديگر جدا هستيد.

 و لو لا فضل الله عليكم و رحمته و اءن الله تواب حكيم (۱۰)

«و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود و اين كه خدا توبه پذير و حكيم است [خداوند احكام شديدى بر شما نازل مى كرد].»

اين آيه مى فرمايد كه شما ممكن است فكر كنيد آن چه ما در اين زمينه بيان كرده ايم ، دستورهاى شديدى است ؛ ولى بدانيد اين ها فضل و رحمت الهى و مظهر توبه پذيرى اوست و مصلحت شما چنين ايجاب مى كند.(۱۹۲)

 ان الَّذِينَ جاؤ ا بالافك عصبة منكم لا تحسبوه شرا لكم بل هو خير لكم لكل امرى ء منهم ما اكتسب من الاثم و الذى تولى كبره منهم له عذاب عظيم (۱۱)

«در حقيقت ، كسانى كه آن بهتان [داستان افك] را [به وجود] آوردند، دسته اى از شما بودند. آن [تهمت] را شرى براى خود تصور مكنيد بلكه براى شما در آن مصلحتى [بوده] است براى هر مردى از آنان [كه در اين كار دست داشته] همان گناهى است كه مرتكب شده است و آن كس از ايشان كه قسمت عمده آن را به گردن گرفته است ، عذابى سخت خواهد داشت .»

اين آيات معروف به «افك» است «افك» يعنى تهمت كه مربوط به جريان تاريخى است .

منافقين براى از بين بردن آبروى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در جريانى ، يكى از همسران ايشان را مورد اتهام قرار دادند. اين تهمت بعد به شكلى در آمد كه - چه از نظر وضع عمومى و چه از نظر آيات قرآن در شاءن آن زن متهم - براى آن زن يك افتخار به شمار آمد؛ يعنى شكى باقى نماند كه اين اتهام دروغ بوده است و آن زن از اين تهمت تطهير شد.

_________________________

۱۹۲- آشنايى با قرآن ، ج ۴، صص ۲۷ - ۱۸

به عقيده اهل تسنن و بعضى از شيعيان آن زن عايشه بوده است ، ولى بعضى از اهل تشيع ، او را ماريه قبطيه مى دانند.

اين آيات نكات تربيتى و اجتماعى حساسى را بيان مى كند. در ابتدا مى فرمايد: آنان كه «افك» را خلق كردند، يك دسته متشكل از خود شما هستند؛ قرآن به اين وسيله مسلمين را بيدار مى كند كه ميان خود شما، از متظاهران به اسلام ، گروهى هستند كه دنبال مقصدها و هدفهاى خطرناك مى باشند، يعنى هدف و منظور به وجودآورندگان جريان افك بى آبرو ساختن پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود. در ادامه مى فرمايد: گمان نكنيد كه اين جريان حادثه بدى بود و شكستى براى شما مسلمانان به شمار آمد، خير، اين داستان به سود جامعه اسلامى بود؛ به دو دليل : يكى اين كه اين گروه منافق شناخته شدند. در هر جامعه اى بزرگترين خطرها اين است كه صفوف مشخص نباشد.

فايده دوم اين بود كه مسلمين فهميدند كه ناآگاهانه بلندگوى اين گروه شده اند، سازندگان اين داستان آن را آگاهانه جعل كردند؛ ولى عامه مسلمين ناآگاهانه ابزار اين گروه قرار گرفتند. اين خطرى بزرگ است كه افراد يك اجتماع ، نا آگاه باشند. دشمن اگر زيرك باشد از اين ها استفاده مى كند، يك داستان جعل مى كند و بعد اين داستان را به زبان خود اينها مى اندازد، تا خودشان آن را بازگو كنند.

آنچه براى منافقينى كه اين داستان را جعل كرده بودند ماند، «اثم» يعنى داغ گناه بود، به طورى كه هرگز اعتبار گذشته خود را پيدا نكردند. خدا براى يك نفر از اين ها عبدالرحمن بن ابى - كه بيشترين بخش اين گناه را بر عهده گرفت ، عذابى بزرگ آماده كرده است ؛

يعنى غير از اين داغ بدنامى «رئيس المنافقين» بودن ، در آن جهان خداوند عذاب عظيمى به او خواهد چشاند.

 لولا اذ سمعتموه ظن المؤمنون والمؤمنات بانفسهم خيرا و قالوا هذا افك مبين (۱۲)

«چرا هنگامى كه اين (تهمت) را شنيديد، مردان و زنان با ايمان نسبت به خود (و كسى كه همچون خود آنها بود) گمان خير نبودند و نگفتند: اين دروغى بزرگ و آشكار است ؟!»

قرآن به جاى اين كه بگويد «چرا به برادران مؤمن و خواهران مومنتان گمان بد برديد»، مى گويد «چرا به خودتان گمان بد برديد؟» يعنى توجه داشته باشيد كه شما يك پيكر هستيد. اگر تهمتى به يك مؤمن زده مى شود، آن را به خودتان تلقى كنيد. مسلمان بايد بداند كه آبروى برادر مسلمان ، آبروى خودش است .

نكته دوم اين است كه باز نمى گويد چرا «شما» به خودتان گمان خوب نبرديد.

مى گويد: چرا مؤمنين و مؤمنات به خودشان گمان خوب نبردند؟ در اين جا اولا: زن و مرد را با هم ذكر مى كند؛ يعنى براى زن و مرد در اين جا تفاوتى قائل نمى شود. ثانيا كلمه «ايمان» را دخالت مى دهد و آن را ملاك وحدت و اتحاد قرار مى دهد.

در واقع مى خواهد بگويد اى مردان و زنان مؤمن ، آيا اگر به شما چنين تهمتى زده بودند حاضر بوديد بازگو كنيد؟

پس چطور وقتى كه درباره برادران و خواهران مؤمن حرفى را مى شنويد، همان كارى را كه درباره خودتان مى كنيد درباره آن ها نمى كنيد؟

قرآن مى گويد: شما بايد از روز اول مى گفتيد: هذا افك مبين اين واقعه دروغ است ، نه اين كه آن را بازگو كنيد؛ پس ، بعد از اين آگاه باشيد.

 لولا جاؤ ا عليه باربعه شهداء فاذ لم ياءتوا بالشهداء فاولئك عند الله هم الكاذبون (۱۳) و لولا فضل الله عليكم و رحمته فى الدنيا و الاخرة لمسكم فيما افضتم فيه عذاب عظيم (۱۴)

«چرا چهار گواه بر [صحت] آن [بهتان] نياوردند؟ پس چون گواهان [لازم] را نياورده اند، اينانند كه نزد خدا دروغگويانند و اگر فضل خدا و رحمتش در دنيا و آخرت بر شما نبود، قطعا به [سزاى] آن چه در آن به دخالت پرداختيد، به شما عذابى بزرگ مى رسيد.»

اسلام براى شما وظيفه معين كرده است ؛ شرعا وظيفه داريد كه هر تهمتى نسبت به يك مسلمان شنيديد، مادامى كه بينه شرعى اقامه نشده است ، بگوييد دروغ است مادامى كه بينه شرعى نداريم ، نه حق داريم بازگو كنيم و نه حق داريم بگوييم «نمى دانيم» يا بگوييم : «شايد هست ، شايد نيست» و نه حق داريم سكوت كنيم ، بلكه وظيفه داريم بگوييم دروغ است حتى به صورت اين كه «من شنيدم» نيز نبايد نقل كرد. همين گفتن «شنيدم» موجب پخش شدن يك خبر مى شود. اسلام از پخش اين نوع خبرهاى كثيف و ناپاك و آلوده ناراضى است هر وقت شرعا ثابت شد، آن گاه وظيفه ما مبارزه كردن است .در بعضى مسائل ما بايد مبارزه كنيم و در بعضى مسائل ، حاكم شرع بايد وظيفه اش را انجام دهد.

اگر براى شما مسلمان ها رحمت الهى در دنيا و آخرت نبود، هر آينه به شما به خاطر نقل قول هاى بى دليل عذاب عظيمى هم در دنيا و هم در آخرت مى رسيد. پس متوجه باشيد و ديگر چنين كارى نكنيد. خدا از اين گناه بزرگ شما مى گذرد.

 اذ تلقونه بالسنتكم و تقولون بافواهكم ما ليس لكم به علم و تحسبونه هينا و هو عند الله عظيم (۱۵) «آنگاه كه آن [بهتان] را از زبان يكديگر مى گرفتيد و با زبان هاى خود چيزى را كه بدان علم نداشتيد، مى گفتيد، مى پنداشتيد كه كارى سهل و ساده است ؛ با اين كه آن [امر] نزد خدا بس بزرگ است .»

وقتى اين شايعه و بهتان را به زبان تلقى مى كرديد، يعنى زبان به زبان در ميان شما مى گشت در حالى كه اصلا به آن علم نداشتيد، خيال مى كرديد كه نقل اين بهتان يك امر كوچكى است ؛ اما اين در نزد خدا خيلى بزرگ است ؛ صحبت آبروى مسلمين و در اينجا مخصوصا آبروى پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم است(۱۹۳)

 و لولا اذ سمعتموه قلتم ما يكون لنا ان نتكلم بهذا سبحانك هذا بهتان عظيم(۱۶)

_________________________

۱۹۳- حديثى در كتب حديث است كه مى فرمايد: اذا رايتم اهل الريب و البدع و باهتوهم

يعنى : «هرگاه اهل بدعت را ديديد آنها را محكوم و مفتضح كنيد.» (اصول كافى ج ۲،ص ‍ ۳۵۷) «بدعت » يعنى كسى در دين خدا چيزى را وارد كند كه از دين نيست ، مثلا اگر كسى بگويد در اسلام چنين سنتى هست كه در وسط حرف گوينده صلوات بفرستيد «بدعت » است ، زيرا چنين دستورى در اسلام نرسيده است ، هر چند عمل خوبى است مخصوصا برخى از اين جيزهايى كه در ميان خانم ها مرسوم است ، مانند آش ابودردا و سفره حضرت ابوالفضل ، بدعت است ما چنين چيزهايى در اسلام نداريم .

«و [گرنه] چرا وقتى آن را شنيديد نگفتيد: براى ما سزاوار نيست كه در اين [موضوع] سخن گوييم خداوندا تو منزهى ، اين بهتانى بزرگ است .»

چرا آن وقتى كه شنيديد، نگفتيد كه ما حق نداريم در اين باره حرف بزنيم و اين شايعه را بازگو كنيم ؟

قرآن مى فرمايد: در چنين مواردى بايد بگوييم : سبحان الله ، اين يك بهتان و دروغ بسيار بزرگ است .

 ان الَّذِينَ يحبون ان تشيع الفاحشة فى الَّذِينَ امنوا لهم عذاب اليم فى الدنيا و الاخرة و الله يعلم و انتم لا تعلمون (۱۹)

«كسانى كه دوست دارند كه زشت كارى در ميان مؤمنين ، شيوع پيدا كند، براى آنان در دنيا و آخرت عذابى پردرد خواهد بود و خدا مى داند و شما نمى دانيد.»

قرآن كريم تكيه فراوانى روى اين مساءله دارد كه جو جامعه اسلامى نبايد جو تهمت و افترا و بد گويى باشد. اسلام مى خواهد محيط جامعه بر اساس ‍ اعتماد متقابل و حسن ظن باشد. روى همين اساس ، قرآن اين مطلب را تاءكيد و تكرار مى كند؛ از آن جمله در همين آيه مى فرمايد: براى كسانى كه دوست دارند فحشا در ميان اهل ايمان شايع شود، عذاب دردناكى آماده شده است كسانى هستند كه عملا مروج فحشا هستند، چون هيچ چيزى براى سست كردن عزم و مردانگى مردم ، به اندازه شيوع فحشا اثر ندارد. اصلا يكى از فلسفه هاى عفاف اين است كه روح مروت و مردانگى و شرافت و مرد و زن مسلمان حفظ شود؛ اين يك تفسير آيه است كه قرآن درباره اشاعه فحشا در ميان اهل ايمان حساسيت خود را بيان مى كند.