آشنايى با قرآن

آشنايى با قرآن0%

آشنايى با قرآن نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

آشنايى با قرآن

نویسنده: مركز تحقيقات انتشارات دانشگاه امام صادق
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 33684
دانلود: 3801

توضیحات:

آشنايى با قرآن
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 569 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 33684 / دانلود: 3801
اندازه اندازه اندازه
آشنايى با قرآن

آشنايى با قرآن

نویسنده:
فارسی

اين آيه را به گونه ديگرى هم معنا كرده اند كه اين معنى هم درست است و با آيات افك تناسب دارد. معناى دوم آيه اين است : «آنان كه دوست دارند فحشا درباره(۱۹۴) اهل ايمان شايع شود....» يعنى كسانى كه دوست دارند نسبت فحشا درباره اهل ايمان شايع شود و دوست دارند آبروى اهل ايمان را لكه دار كنند. برخى از مردم عقده دارند، هرجا كه كسى را مى بينند كه در ميان مردم وجهه و حيثيتى دارد، براى اينكه به اين اشخاص حسادت مى برند، با خود مى گويند: ما كه نمى توانيم به او برسيم ، پس او را پايين بياوريم ، لذا براى او شايعه اى درست مى كنند. پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم هم در اين باره بدترين افراد را مردان بدزبان ، فحاش و تهمت زن معرفى كرده اند.(۱۹۵)

بعد مى فرمايد: چنين افرادى در دنيا عذابشان دردناك است هر گناهى در آخرت عقوبت دارد؛ اما خدا از بعضى از گناهان در همين دنيا نيز نخواهد گذشت يكى از آن گناهان كه در همين دنيا عكس العمل دارد، گناه تهمت زدن و آبروريزى است و منظور از «خدا مى داند و شما نمى دانيد» اين است كه شما نمى دانيد اين جنايت چقدر مهم و عقوبت آن چقدر بزرگ است .

 و لولا فضل الله عليكم و رحمته و ان الله رؤ ف رحيم (۲۰)

_________________________

۱۹۴- اگر «فى » را در فى الَّذِينَ آمنوا به معنى «در» بگيريم آيه به صورت اول معنا مى شود و اگر به معنى «درباره » باشد معنى دوم درست خواهد شد و از آن جا كه «فى » به هر دو معنا به كار مى رود پس هر دو تفسير براى آيه درست است .

۱۹۵- اصول كافى ، ج ۲،ص ۲۹۲

«و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود و اين كه خدا رؤ وف و مهربان است [مجازات سختى در انتظارتان بود].»

اگر فضل و رحمت الهى و اين كه خدا مهربان و رؤ وف است نبود به حكم اين غفلتى كه كرديد و بلندگوى منافقين شديد، عذاب بزرگى به شما مى رسيد. اين غفلت ، شما را مستحق يك عذاب بزرگ در دنيا كرده بود كه اصلا جامعه شما از هم بپاشد ولى فضل و رحمت الهى مانع شد.

 يا ايها الَّذِينَ امنوا لا تتبعوا خطوات الشيطان و من يتبع خطوات الشيطان فانه يامر بالفحشاء و المنكر و لولا فضل الله عليكم و رحمته ما زكى منكم من احد ابدا و لكن الله يزكى من يشاء و الله سميع عليم

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد، پاى از پى گام هاى شيطان منهيد، و هر كس پاى بر جاى گام هاى شيطان نهد [بداند كه] شيطان به زشتكارى و ناپسندى وا مى دارد و اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود، هرگز هيچ كس ‍ از شما پاك نمى شد؛ ولى [اين] خداست كه هر كس را بخواهد پاك مى گرداند و خدا [است كه] شنواى داناست .»

باز هم تاءكيد مى كند: اى اهل ايمان ، گام جاى گام شيطان نگذاريد، دنبال شيطان نرويد.

شيطان را بايد از وسوسه هايش شناخت چون ديدنى نيست ، آن جا كه وسوسه اى در قلب پيدا شود و انسان را به يك عمل زشت و منكر دعوت كند جاى پاى شيطان است آن كه گام در جاى گام شيطان مى گذارد، بايد بداند كه شيطان دعوت به كارهاى ناپسند مى كند.

اگر فضل الهى نبود، حتى يكى از شما پاك از آب در نمى آمد. اين خداست كه هر كس را بخواهد و مستحق بشناسد، از گناه پاك و تزكيه مى كند؛ خدا شنوا و داناست اين جا باز تاءكيد شده است كه اگر فضل خدا نبود، جامعه شما سقوط كرده بود؛ پس بدانيد اگر در زمان هاى بعد نظير اين قضيه رخ دهد و مساءله شايعه سازى عليه مسلمين زياد شود، سقوط خواهيد كرد.(۱۹۶)

 و لا ياءتل اولوا الفضل منكم و السعه ان يؤ توا اولى القربى و المساكين و المهاجرين فى سبيل الله و ليعفوا وليصفحوا الا تحبون ان يغفر الله لكم و الله غفور رحيم (۲۲)

«و ثروتمندان و متمكنان شما نبايد از دادن (مال) به خويشاوندان و تهيدستان و مهاجران راه خدا دريغ ورزند، و بايد عفو كنند و گذشت نمايند. مگر دوست نداريد كه خدا بر شما ببخشايد؟ و خدا آمرزنده مهربان است .»

اين آيه باز مربوط به همين قضيه افك است و به جريانى اشاره مى كند كه بعضى از مسلمين كه به تعير قرآن «اولواالفضل» يعنى متمكن بودند (فضل در اين جا به معنى ثروت و مال است) از انفاق خوددارى كردند .اين افراد ثروتمند كه به مهاجرين ، مساكين و خويشاوندان خود كمك مالى مى كردند، در جريان افك از آن ها ناراحت شدند و گفتند: ما به خاطر خدا به اينها كمك مى كنيم و اينها از كمك ما سوء استفاده مى كنند و مرتكب گناه مى شوند. لذا قسم خوردند كه ما ديگر به آن ها كمك نخواهيم كرد. ولى قرآن به مساءله وحد مسلمين بيش از هر چيزى اهميت مى دهد و

_________________________

۱۹۶- آشنايى با قرآن ، ج ۴، صص ۵۴ - ۴۶

چون اين قطع كمك مالى سبب مى شد كه آن دسته براى هميشه از مسلمين جدا شوند، مى فرمايد: در عين حال ، گذشت داشته باشيد و اينها را عفو كنيد و متمكنان قسم نخورند كه كمكشان را به خويشاوندانشان يا مهاجرين يا مساكين قطع مى كنند؛ بلكه باز هم كمك كنند و و گذشت داشته باشند. آيا دوست نداريد خدا از خودتان بگذرد؟

آن چه را كه انتظار داريد خدا درباره شما رفتار كند، درباره بندگان خدا رفتار كنيد و سختگير نباشيد؛ تا ممكن است گنهكاران را از راه خوبى كردن معالجه كنيد و آنجا كه ممكن نشد، از راه مجازات و سختگيرى وارد شويد. اسلام دين محبت است و هم دين خشونت نرمى و محبت در جاى خود و خشونت را در جاى خود تجويز مى كند و عظمت و اهميت اسلام به همين است اسلام در درجه اول ، محبت را به كار مى برد؛ آن جا كه محبت مفيد نبود، ديگر ساكت نمى نشيند و خشونت به كار مى برد.

خدا آمرزنده مهربان است شما هم مهربان و با گذشت باشيد. البته اسلام در مسايل اجتماعى نمى گذرد، چون اين گذشت ، مربوط به شخص نيست ، مربوط به اجتماع است ، از حق عمومى نمى توان گذشت ، اما از حقوق خصوصى مى توان گذشت وقتى اين آيه نازل شد متمكنان و ثروتمندان گفتند: ما هم كمكهايمان را قطع نمى كنيم(۱۹۷)

 و الَّذِينَ يرمون المحصنات الغافلات المؤمنات لعنوا فى الدنيا و الاخره و لهم عذاب عظيم (۲۳)

_________________________

۱۹۷- آشنايى با قرآن ، ج ۴، صص ۶۳ - ۵۴

«بى گمان كسانى كه به زنان پاكدامن بى خبر [از همه جا] و با ايمان نسبت زنا مى دهند، در دنيا و آخرت لعنت شده اند و براى آن ها عذابى سخت خواهد بود.»

آنان كه به زنان عفيف غافل تهمت مى زنند (زن غافل يعنى بى خبر از همه جا كه در خانه خود نشسته است)، در دنيا و آخرت مشمول لعنت الهى هستند و براى اينها عذاب بزرگى است باز هم روى موضوع تهمت زدن تاءكيد شده است.

 يوم تشهد عليهم السنتهم و ايديهم و ارجلهم بما كانوا يعملون (۲۴) يومئذ يوفيهم الله دينهم الحق و يعلمون اءن الله هو الحق المبين (۲۵)

«در روزى كه زبان ، دستها و پاهايشان ، عليه آنان بر آن چه انجام مى دادند، شهادت مى دهند. آن روز خدا جزاى شايسته آنان را به طور كامل مى دهد و خواهند دانست كه خدا همان حقيقت آشكار است .»

قرآن در كمال صراحت مى گويد: همه چيز عالم آخرت ، زنده است ، هر عضوى بر عملى كه مرتكب شده است ، گواهى مى دهد. در آن روز زبان ها، دست ها، و پاهاى آنان عليه ايسشان به اعمالى كه مرتكب شده اند شهادت مى دهند. در چنين روزى خدا آن جزاى حقى را كه بايد به اينها برسد، به طور كامل به آنان خواهد داد.

 الخبيثات للخبيثين و الخبيثون للخبيثات و الطيبات للطيبين و الطيبون للطيبات اولئك مبرؤ ون مما يقولون لهم مغفرة و رزق كريم (۲۶)

«زنان پليد براى مردان پليدند و مردان پليد براى زنان پليد و زنان پاك براى مردان پاكند، و مردان پاك براى زنان پاك اينان از آن چه درباره ايشان مى گويند بركنارند، براى آنان آمرزش و روزى نيكو خواهد بود.»

در اين جا اين پاكى ناظر به پاكى ناموسى است مرد ناپاك غيرت را از دست مى دهد و زن ناپاك را مى پذيرد؛ ولى مرد پاك امكان ندارد كه زن ناپاك را بپذيرد. اين بيان قرآن قانون شرعى و بيان حكم شرعى نيست ، بلكه يك قانون طبيعت است كه طبعا پاك ها سراغ پاك ها و ناپاك ها سراغ ناپاك ها مى روند.

البته ، زن در جهت عفتى ، ناموس مرد است ولى در جهات شخصى به مرد ارتباط ندارد؛ يعنى ارگ زنى در مسائل عفت ، آلوده باشد، دامن مرد آلوده مى شود؛ ولى اگر در زن نقص ديگرى باشد؛ مثلا مؤمن نباشد، اين به مرد ارتباطى ندارد و نقص مرد نيست ، همان طور كه زن نوح و لوط مؤمن نبودند. كفر ممكن است در خاندان يك پيغبر راه پيدا كند ولى چنين ناپاكى هاى ناموسى محال است ؛ به همين دليل در قضيه افك ، خداوند مسلمانان را توبيخ مى كند.(۱۹۸)

 يا ايها الَّذِينَ امنوا لا تدخلوا بيوتا غير بيوتكم حتى تستاءنسوا و تسلموا على اهلها ذلكم خير لكم لعلكم تذكرون (۲۷)

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد، به خانه هايى كه خانه هاى شما نيست داخل مشويد تا اجازه بگيريد و بر اهل آن سلام گوييد. اين براى شما بهتر است ، باشد كه پند گيريد.»

مساءله عفاف و پاكى روابط جنسى در اسلام اهميت زيادى دارد و اسلام براى تاءمين اين منظور دو راه پيشنهاد كرده است : اول يك سلسله تدابير براى آرام نگه داشتن غريزه جنسى و دوم يك سلسله تدابير به عنوان مجازات

_________________________

۱۹۸- آشنايى با قرآن ، ج ۴، صص ۶۶ - ۶۳

براى از بين بردن يك گناه ، هر اندازه كه مجازات شديد باشد باز هم كافى نيست ، بلكه بايد علل وقوع آن جرم و جنايت را از بين برد.

اسلام براى زنا مجازات شديد قائل است ، ولى در عين حال زياد روى آن تكيه نكرده است به همين خاطر طريق ثابت شدن آن را بسيار دشوار قرار داده و نخواسته است كه افراد تجسس كنند تا زنا ثابت شود. اصلا اسلام با تجسس از گناه ، مطلقا مخالف است .

اسلام براى اين كه موجبات بى عفتى فراهم نشود، از يك طرف تشويق به ازدواج مى كند و از طرف ديگر اصول زندگى را بر اساسى قرار مى دهد كه موجبات گمراهى و تشويق و تهييج به گناه پيدا نشود. به همين دليل اسلام در معاشرت هاى زن و مرد يك حدودى قائل است تا به شكى نباشد كه شهوات آنها تحريك شود. در اين آيات مطلب كاملا روشن مى شود.

مى فرمايد: اى اهل ايمان هرگز به خانه اى غير از خانه شخصى خودتان سرزده وارد نشويد مگر آنكه قبلا «استيناس» كنيد؛ يعنى انس و آرامش اهل آن خانه را جلب كنيد و بر اهل آن خانه سلام كنيد؛ يعنى بدون اعلام و اذن قبلى وارد نشويد.

اين يك نكته بسيار روشنى است كه زندگى داخلى و خانوادگى هر كسى مخصوص خودش است و هر فردى از ديگرى در مورد زندگى خصوصى خود رو در بايستى دارد و بنابراين اگر كسى سرزده داخل زندگى انسان شود، يك حالت دستپاچگى پيدا مى كند.

عرب جاهليت هرگز رسم نداشت كه وقتى داخل خانه كسى شود اجازه بگيرد، اين اجازه گرفتن را دون شاءن خود مى دانست

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم اين سنت را بر قرار كرد و فرمود: هر طور هست وقتى داخل خانه كسى مى شويد، قبلا خبر بدهيد كه آنها خودشان را جمع و جور كنند. رسم پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم اين بود كه بدون كسب اجازه داخل نمى شدند و اين «استيناس» را بيشتر از همان راه سلام كردن انجام مى دادند.

در ادامه مى فرمايد كه اين براى شما بهتر است و مصلحت شما در اين است كه به اين دستور عمل كنيد؛ در آينده به فايده اين كار پى مى بريد و متوجه فايده آن مى شويد.

 فان لم تجدوا فيها احدا فلا تدخلوها حتى يؤ ذن لكم و ان قيل لكم ارجعوا فارجعوا هو ازكى لكم و الله بما تعملون عليم (۲۸)

«و اگر كسى را در آن [خانه] نيافتيد، پس داخل آن مشويد تا به شما اجازه داده شود؛ و اگر شما گفته شد: «برگرديد» برگرديد، كه آن براى شما سزاوارتر است ، و خدا به آن چه انجام مى دهيد داناست .»

اگر شما به خانه كسى رفتيد و كسى در خانه نبود، نبايد بگوييد حال كه كسى نيست تا به ما اجازه بدهد، پس قهرا زنى هم نيست كه اگر وارد شديم بگويند سرزده وارد شديد؛ نه ، اينكه به خانه كسى بدون اجازه نبايد رفت ، تنها به خاطر نامحرم نيست ؛ اصلا در زندگى خصوصى مردم بدون اجازه نبايد وارد شد، چون ممكن است چيزهايى در زندگى خصوصى داشته باشد كه نخواهند ديگران ببينند. مى فرمايد: اگر كسى نبود باز هم داخل نشويد مگر اينكه به شما اجازه داده شود.

در ادامه آيه مى فرمايد: اگر كسى داخل خانه باشد ولى اجازه ورود ندهد، به شما برنخورد و ناراحت نشويد؛ برگرديد. اگر بدون اطلاع قبلى به خانه كسى رفتيد و صاحبخانه در شرايطى قرار دارد كه نمى تواند شما را بپذيرد و با صراحت و صداقت گفت : نمى توانم شما را بپذيرم ، به شما بر نخورد. اين دستورى است كه حتى از زندگى امروز ما مردم مترقى تر است و ما متوجه آن نيستيم .

الان در جامعه ما سه حالت رخ مى دهد: حالت اول اين است كه صاحبخانه به دروغ به بچه ها مى گويد: بگوييد نيست ، يعنى گناه كبيره مرتكب مى شود.

حالت دوم اين است كه صاحبخانه مى گويد: «بفرماييد» اما در دلش دائما فحش مى دهد و ناراحت است .

حالت سوم اين است كه ميزبان كارش را خوب انجام مى دهد و مى گويد «آقا من متاءسفم از اينكه نمى توانم شما را بپذيرم ، الان كار واجبى دارم ». اما مهمان به خاطر ضعف اخلاق هر جا كه مى نشيند مى گويد: فلانى مرا نپذيرفت متاءسفانه اين شكل چهارمى كه اسلام آن را مى پسندد در جامعه ما وجود ندارد.

 ليس عليكم جناح ان تدخلوا بيوتا غير مسكونه فيها متاع لكم و الله يعلم ما تبدون و ما تكتمون (۲۹)

«بر شما گناهى نيست كه به خانه هاى غيرمسكونى كه در آن ها براى شما استفاده اى است داخل شويد، و خدا آن چه را آشكار مى كنيد و آن چه را پنهان مى داريد مى داند.»

قرآن مى فرمايد: اين حكم اجازه گرفتن مربوط به محل زندگى يا كار خصوصى است ، ولى در اماكن عمومى كه ورد به آن براى عموم آزاد است ، ديگر نيازى به اجازه گرفتن نيست .

مى فرمايد: بر شما باكى نيست كه بدون اجازه داخل مكانهايى بشويد كه انسانهايى در آنها هستند و كار و كاسبى و زندگى مى كنند ولى محل سكونت شخصى نيست ، و بهره اى براى شما در آن جا هست ، يعنى كارى داريد. البته اگر كارى نداريد مزاحم نشويد. خدا مى داند كه شما چه چيزهايى را ظاهر مى كنيد و چه چيزهايى را مخفى مى كنيد.(۱۹۹)

 قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم ذلك ازكى لهم ان الله خبير بما يصنعون (۳۰)

«به مردان با ايمان بگو: ديده فرو نهند و پاكدامنى ورزند، كه اين براى آنان پاكيزه تر است ، زيرا خدا به آن چه مى كنند آگاه است .»

اين دستورهاى عفاف به منظور پاكيزگى داده شده است و خدا داناست به آنچه انجام مى دهيد. بعضى اعتقاد دارند جمله يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم مربوط به ستر عورت است ، چون يكى از واجبات اسلام پوشاندن عورت ، البته غير از زن و شوهر كه نسبت به عورات يكديگر محرم هستند؛ پس معناى جمله اين است كه چشم خودشان را از نگاه به عورت ها بخوابانند و عورت خودشان را از نگاه ديگران حفظ كنند، يعنى بپوشانند؛

_________________________

۱۹۹- آشنايى با قرآن ، ج ۴، صص ۸۲ - ۶۷

اما به نظر مى رسد آيه ، اعم از پوشاندن عورت باشد و اين هم كه در روايت ها آمده است «هر جا حفظ فرج آمده مربوط به زناست الا اين جا كه مربوط به نظر است»، بعيد نيست كه مقصود اين باشد كه در اين جا اشمل هر دو هست و فرو خواباندن چشم ها نيز اختصاص به نظر به عورت ندارد، بلكه شايد بيشتر اختصاص به نظر به غير عورت دارد. غض بصر به معنى كم كردن نگاه و خيره نشدن است .

از جمله سنن بسيار ناپسندى كه تدريجا در اروپا رايج شده و مى شود، مساءله كشف عورت است راسل در كتاب در تربيت تاءكيد مى كند كه مساءله ستر عورت بايد از ميان برود، در حالى كه قرآن اصرار دارد كه اين امر اخلاقى محفوظ بماند. اسلام كه دستور به ستر عورت مى دهد، مى خواهد كه ذهن و فكر مسلمانان را هميشه پاك و عالى و برتر از اين نگه دارد كه درباره عورت ديگران بينديشند و نمى خواهد كه در مردم بيش از اندازه طبيعى ارضاى غريزه جنسى ، موجبات اشتغال ذهن ، و تهييج شهوات را فراهم آورد. قرآن مى فرمايد: اين دستور براى پاك بودن روح شماست .

 و قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن و يحفظن فروجهن و لا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها و ليضربن بخمرهن على جيوبهن و لا يبدين زينتهن الا لبعولتهن او ابائهن او اباء بعولتهن او ابنائهن او ابناء بعولتهن او اخوانهن او بنى اخوانهن او بنى اخواتهن او نسائهن او ما ملكت ايمانهن او التابعين غير اولى الاربه من الرجال او الطفل الَّذِينَ لم يظهروا على عورات النساء و لا يضربن بارجلهن ليعلم ما يخفين من زينتهن و توبوا الى الله جميعا ايها المؤمنون لعلكم تفلحون (۳۱)

«و به زنان با ايمان بگو: چشمهاى خود را [از نگاه هوس آلود] فرو بندند، و پاكدامنى ورزند و زينت خود را - جز آن مقدار كه نمايان است - آشكار نگردانند و (اطراف) روسرى هاى خود را بر سينه خود افكنند (تا گردن و سينه با آن پوشانده شود)، و زينت خود را آشكار نسازند مگر براى شوهرانشان ، يا پدرانشان ، يا پدر شوهرانشان ، يا پسرانشان ، يا پسران همسرانشان ، يا برادرانشان ، يا پسران برادرانشان ، يا پسران خواهرانشان ، يا زنان هم كيششان ، يا بردگانشان [كنيزانشان] يا افراد سفيه كه تمايلى به زنان ندارند، يا كودكانى كه از امور جنسى مربوط به زنان آگاه نيستند؛ و هنگام راه رفتن پاهاى خود را به زمين نزنند تا زينت پنهان آنها دانسته شود (و صداى خلخال كه برپا دارند به گوش رسد) و همگى بسوى خدا بازگرديد اى مؤمنان تا رستگار شويد.»

متقابلا دستور مى دهد كه به زنان مسلمان هم بگو چشمان خود را فرو خوابانند و دامن هاى خودشان را حفظ كنند. اگر مقصود عورت باشد، يعنى به عورت يكديگر نگاه نكنند و عورت خود را از نگاه ديگران حفظ كنند، يا معنى اعمى بدهد كه در اين صورت غض بصر به معنى نهى از نگاه به آن چه نبايد نگاه كرد، و «حفظ عورت» هم به معنى حفظ كردن عورت از نگاه ديگران و حفظ كردن آن از زنا و فحشا خواهد بود.

بعضى گمان مى كنند كه فقط مردها مجاز نيستند كه به زنها نگاه كنند و زن چنين ممنوعيتى نسبت به مرد ندارد و حال آن كه هيچ فرقى نمى كند و همان دستور و همان عبارتى كه در مورد مردان در آيه قبل بود، در اين آيه در مورد زنان آمده است در مورد حرمت نظر به عورت هم همان دستورى كه به مرد مى دهد به زن هم مى دهد؛ يعنى در مورد عورت ، زن هم به زن محرم نيست .

قرآن وظيفه اى براى زن قايل شده كه براى مرد قايل نشده است و آن مساءله پوشش است تعبير قرآن اين است : «زنان زينت خودشان را نبايد آشكار كنند»؛ البته زينت در حالى كه در بدن باشد مقصود است ، چون آشكار كردن آن مساوى با ديدن خود زن است .

در دو مورد آشكار كردن زينت ، استثنا شده است : يكى در بعضى از زينت ها و به تعبير قرآن زينت ظاهر، و استثناى دوم در مورد افراد خاصى است ؛ مانند پدران ، پسران ، برادرزادگان ، خواهرزادگان و فرزندان شوهر.

سر اين كه چرا زن ، مكلف به پوشيدن شده است نه مرد، اين است كه زن و مرد نسبت به يكديگر احساسات مشابه ندارند و از نظر وضع خلقت هم وضع غير مشابهى دارند؛ يعنى اين زن است كه مورد تهاجم چشم و اعضا و جوارح مرد است نه اين كه مرد مورد تهاجم زن باشد؛ اصولا جنس نر در خلقت ، «گيرنده» و طالب خلق شده است(۲۰۰)

جنس ماده ظريف تر و مظهر جمال و زيبايى و آرايش است وقتى مى خواهند فتنه ايجاد نشود،

_________________________

۲۰۰- به همين دليل است كه پسر بايد به خواستگارى دختر برود و اين قانون خلقت است كه جنس نر به سراغ جنس ماده مى رود. از طرفى اين امرى است كه به اين وسيله ارزش جنس ماده بالا مى رود؛ يعنى جنس نر طورى خلق شده است كه بايد رضايت جنس ماده را به دست آورد و به همين دليل جنس نر هميشه خود را در خدمت جنس ماده قرار مى دهد.

«مهريه » نيز بر اساس همين اصل و قانون است ؛ يعنى مرد بايد چيزى به زن هديه بدهد تا او قبول كند. قرآن هم از مهر با عبارت «نحله » يعنى يك تعارف ياد مى كند. تعبير ديگر قرآن در مورد مهر «صدق » است ، يعنى چيزى به علات اين كه علاقه من صادقانه است .

بايد به آن كه مظهر جمال است بگويند خودت را نشان نده ، نه به آن كه مظهر خشونت و قوت است مرد جلب نظرى ندارد؛ لذا به زن كه جلب نظر مى كند مى گويند: اسباب گمراهى را فراهم نكن .

اما سر اصلى اين كه فلسفه پوشش چيست و چرا زن بايد خودش را بپوشاند، اين است كه اگر روابط زن و مرد بر اساس عفاف باشد و زنان در خارج از دايره ازدواج ، خودنمايى نكند و وسيله تهييج مردان را فراهم نكنند، قلب ها و روح ها آرام و سالم است ؛ يعنى اولين خاصيت آن ، آرامش ‍ روانى است .

گروهى از غربى ها گفتند كه هر چه زن و مرد از يكديگر دورتر باشند ناراحتى ها و عقده هاى روانى به وجود مى آيد؛ ولى تجربه همين يك قرن گذشته كاملا ثابت كرد كه مساءله ، بر عكس است ، هر اندازه در مسائل جنسى آزادى بيشتر باشد، التهاب در افراد زيادتر است ؛ چون غريزه جنسى مانند چند غريزه ديگر مثل جاه طلبى ، علم طلبى و... صرفا ظرفيت جسمانى ندارد بلكه ظرفيت روحى هم دارد و اين غرايز داراى ظرفيت روحى - بر خلاف غرايز صرفا جسمانى - قابل اشباع نيستند و ظرفيت محدودى ندارند.(۲۰۱)

_________________________

۲۰۱- آشنايى با قرآن ، ج ۴، صص ۹۵ - ۸۲

 وَ اءَنكِحُوا الاَْيَامَى مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَ إِمَائِكُمْ إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (۳۲) وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمْ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَالَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ اءَيْمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْرًا وَ آتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِى آتَاكُمْ وَ لَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ اءَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِّتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ مَن يُكْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (۳۳) وَ لَقَدْ اءَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ آيَاتٍ مُّبَيِّنَاتٍ وَ مَثَلًا مِّنَ الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلِكُمْ وَ مَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ (۳۴)

«مردان و زنان بى همسر خود را همسر دهيد، همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را؛ اگر فقير و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بى نياز مى سازد؛ خداوند گشايش دهنده و آگاه است و كسانى كه امكانى براى ازدواج نمى يابند، بايد پاكدامنى پيشه كنند تا خداوند از فضل خود آنان را بى نياز گرداند و آن بردگانتان كه خواستار مكاتبه [ = قرار داد مخصوص براى آزاد شدن] هستند، با آنان قرار داد ببنديد اگر رشد و صلاح در آنان احساس مى كنيد (كه بعد از آزادى ، توانايى زندگى مستقل را دارند) و چيزى از مال خدا را كه به شما داده است به آنان بدهيد و كنيزان خود را براى دستيابى متاع ناپايدار زندگى دنيا مجبور به خود فروشى نكنيد اگر خودشان مى خواهند پاك بمانند و هر كس آنها را (بر اين كار) اجبار كند، (سپس پشيمان گردد) خداوند بعد از اين اجبار آنها آمرزنده و مهربان است (توبه كنيد و بازگرديد، تا خدا شما را ببخشد.) ما بر شما آياتى فرستاديم كه حقايق بسيارى را تبيين مى كند و اخبارى از كسانى كه پيش از شما بودند، و موعظه و اندرزى براى پارسايان .»

اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالاَْرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِى زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَاءَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيُّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونِةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَ لَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِي ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِى اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الاَْمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ (۳۵)

«خداوند نور آسمانها و زمين است مثل نور او چون چراغدانى است كه در آن چراغى ، و آن چراغ در شيشه اى است آن شيشه گويى اخترى درخشان است كه از درخت خجسته زيتونى كه نه شرقى است و نه غربى ، افروخته مى شود. نزديك است كه روغنش - هر چند بدان آتشى نرسيده باشد - روشنى بخشد. روشنى بر روى روشنى است خدا هر كه را بخواهد با نور خويش هدايت مى كند، و اين مثل ها را خدا براى مردم مى زند و خدا به هر چيزى داناست .»

سوره مباركه نور را به دليل اين آيه (آيه ۳۵)، «سوره نور» مى گويند. اين آيه از نظر تفسير يكى از آيات مشكل قرآن است ، مخصوصا در آخر همين آيه آمده است : خدا مثل ها را براى مردم ذكر مى كند، كه اين نشان مى دهد آيه بسيار قابل تاءمل است و هر كس به اندازه ظرفيت خود از اين آيه مى فهمد. در آيه ديگرى مى فرمايد: «ما اين مثل ها را براى مردم ذكر مى كنيم ، ولى فقط عالمان به عمق اين مثل ها مى رسند».(۲۰۲) اصولا روش قرآن دعوت كردن مردم به تفكر است نه تنها از اين راه كه بگويد برويد فكر كنيد،

_________________________

۲۰۲- و تلك الامثال نظربها للناس و ما يعقلها الا العالمون

(عنكبوت / ۴۳)

بلكه مانند اين آيه ، گاهى موضوع را به شكلى ذكر مى كند كه افكار برانگيخته شوند و بهتر به عمق مطلب برسند.

خدا نور آسمان ها و زمين است با توجه به اين كه منظور از آسمان ها و زمين همه مخلوقات علوى و سفلى و غيب و شهادت است ، معناى آيه اين است كه خدا نور تمام جهان است پس در ابتداى آيه به خداوند «نور» اطلاق شده است .

مسلم است كه مقصود از نور بودن خدا، اين نور محسوس و جسمانى نيست؛ زيرا اين نور و منبع آن ، كه خورشيد و ستارگان باشند از مخلوقات خداوند است ؛ الحمدلله الذى خلق السماوات و الارض و جعل الارض ‍ و النور(۲۰۳)

به علاوه قرآن درباره خداوند مى گويد: لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار(۲۰۴) پس خدا به چشم ديده نمى شود و اگر كسى خدا را موجودى از جنس نور بداند، مسلم در توحيدش خلل است .

كلمه نور فقط براى نور حسى وضع نشده ، بلكه براى هر چيزى كه روشن و روشن كننده ، يعنى پيدا و پيدا كننده باشد، وضع شده است ؛ مثلا درباره علم مى گوييم : «علم نور است» چون روشن و روشن كننده است ، يا در قرآن به خود قرآن(۲۰۵) و به ايمان(۲۰۶) اطلاق نور شده است چون خاصيت روشن كنندگى و هدايت دارند و هدف و مقصد را به انسان نشان مى دهند.

_________________________

۲۰۳- سپاس خداى را كه آسمان ها و زمين را آفريد و نور و ظلمت را مقرر كرد. (انعام / ۱)

۲۰۴- چشم ها او را در نمى يابند و اوست كه ديدگان را در مى يابد. (انعام / ۱۰۳)

۲۰۵- قد جائكم من الله نور و كتاب مبين يهدى به الله من اتبع رضوانه (مائده / ۱۶ - ۱۵)

۲۰۶- او من كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس (انعام / ۱۲۲)

اگر به اين معنا به خداوند اطلاق نور كنيم ، اشكال ندارد، پس «خدا نور است»؛ يعنى در ذات خود حقيقتى است پيدا و پيداكننده .

به اين معنا هيچ چيز در مقابل خداوند نور نيست و همه نورها در مقابل خدا ظلمت هستند؛ چون آن چيزى كه در ذات خود پيدا و پيداكننده است ، فقط خداست خدا خالق اشيا، يعنى پديد آورنده و پيداكننده آن هاست و اگر نور ذات الهى نبود، همه اشيا در تاريكى عدم و نيستى بودند؛ به اين معنا در دعاها و روايات نيز به عنوان اسمى از اسماء الهى بر خدا «نور» اطلاق شده ؛ مثلا در دعاى كميل مى خوانيم : يا نور يا قدوس ؛ يعنى اى نور و اى منزه و دور از نقص (شايد براى اين كه كسى توهم نكند كه خدا نور جسمانى است ، بلافاصله ذكر شده است .)

پس به اين معنا كه ذكر شد و به دليل اين كه هم ائمه عليهم السلام و هم قرآن به خدا اطلاق نور كرده اند، مانعى ندارد كه بگوييم خدا نور است البته ما هرگز مانند مانويان نمى گوييم كه خدا «نور اعظم» است ؛ زيرا اين تعبير يعنى در ميان نورهاى كوچك تر ديگر، خدا نور بزرگ تر است ما در آن جا كه مى گوييم خدا نور است ، يعنى غير از او همه چيز ظلمت است خدا «نور النور» است يعنى نور همه نورهاست و همه آن چه را كه ما نور مى ناميم ، مانند: علم ، ايمان ، قوه عاقله و... نسبت به خدا، ظلمت است و خداوند نور بودن را به آن ها داده است(۲۰۷)

_________________________

۲۰۷- آشنايى با قرآن ، ج ۴، صص ۱۰۴ - ۹۷ و ۱۰۶

اين كه خدا نور آسمان ها و زمين است ، و هر چيز نورانيت خودش را از خدا مى گيرد همان مطلب است كه هر چيز به خدا شناخته مى شود و خدا به واسطه خود؛ هر چيزى به خدا ظاهر است و خدا به خود ظاهر است ؛(۲۰۸) هر چيزى به وسيله خدا هدايت مى شود، جز خدا كه به ذات خودش ، مقصد و مقصود همه موجودات است ؛ به همين دليل است كه قرآن همه موجودات را داراى نوعى حيات و زندگى شعور مى داند اءن من شى ء الا يسبح بحمده و لكن لا تفقهون تسبيحهم(۲۰۹) هدايت و راهنمايى لازمه نور بودن خداست .

در آيات قرآن به مساءله هدايت همه موجودات تصريح شده است : ربنا الذى اعطى كل شى ء خلقه ثم هدى(۲۱۰) قرآن هيچ موجودى را كور و گمراه نمى داند و همه را بينا و راه يافته مى داند؛ البته همان طورى كه موجودات درجات و مراتب دارند، به همان تناسب هم هدايت ها فرق مى كند.(۲۱۱)

_________________________

۲۰۸- اين كه افرادى خيال مى كنند خدا از نظر قرآن غايب و مخفى بالذات است و انسان فقط و فقط از طريق جهان مى تواند او را كشف و پيدا كند، درست نيست البته خود قرآن مخلوقات را آيات و نشانه خدا مى داند؛ ولى اين براى مردم مبتدى است و يك معرفت ناقص است معرفت واقعى اين است كه انسان جهان را به خدا بشناسد، نه خدا را به جهان خلقت .

۲۰۹- هيچ چيز نيست مگر اين كه در حال ستايش ، تسبيح او مى گويند؛ ولى شما تسبيح آن ها را در نمى يابيد. (اسراء/۱۴)

۲۱۰- پروردگار ما كسى است كه هر چيزى را خلقتى كه در خور اوست داده ، سپس آن را هدايت فرموده است .

(طه / ۵۰)

۲۱۱- آشنايى با قرآن ، ج ۴، صص ۱۱۵ - ۱۱۱

مثل نوره كمشكوة اين جمله مثلى براى نور خداست نه براى خود خدا. خدا خودش نور آسمان ها و زمين است ؛ ولى براى هدايت مخلوقاتش نورهايى فرستاده است خداوند آن نور هدايت كننده را به خانه هاى بلند مرتبه و معابدى مثال مى زند كه در آن جا مشكات يعنى چراغدانى است مقصود از چراغدان آن جايى است كه در داخل ديوار تهيه مى كردند، براى اينكه چراغ در آنجا بگذارند. چراغى را كه قرآن مثل مى آورد، در يك جسم شفاف مانند قنديل يا شيشه قرار دارد به طورى كه نور چراغ در آن بيشتر مى شود. آن چراغ براى روشنايى از روغن زيتون كه بهترين روغن براى احتراق بوده است ، استفاده مى كند؛ زيتونى كه خودش ‍ قبل از آن كه آتشى با آن تماس بگيرد، مى خواهد درخشش داشته باشد و نور بدهد.

در آن زمان در ميان مصنوعات بشرى بهترين و نورانى ترين وسيله براى روشنايى ، همين وسيله بوده است كه خدا براى نور خودش مثل مى آورد؛ اما اين كه مقصود از اين مثل چيست ، تفاسير مختلفى شده است كه اشاره مى شود. بعضى گفته اند خداوند از اين مثال در مجموع يك منظور بيشتر نداشته و آن يك نور بسيار روشن است ، پس مقصود آيه اين است كه نور الهى و هدايت الهى در اين حد روشن و هويداست كه چنان چراغى در شب تاريكى وجود داشته باشد.

عده اى معتقدند كه اين مثل ، مثل انسان است ، البته آن را راجع به جوهر اصلى انسان كه قوه عاقله باشد دانسته اند. يعنى معتقدند: منظور اين نور «هدايت عقل» است قوه عاقله يك نور است كه به انسان داده شده تا از آن با تفكر و تدبير استفاده كند.

عده اى هم منظور از اين نور را تمام هدايت هايى كه در انسان هست گرفته اند؛ يعنى هدايت حس و غريزه و عقل و حتى هدايت روحى .

در روايات ما اين آيه ، دو جور تفسير شده است و اين خودش نشان مى دهد كه اين آيه قابل تطبيق بر انواعى از تفسيرهاست در بعضى روايات اين مثل را مثل انسان دانسته اند و اين مشكات و زجاجه و مصباح را تشبيه كرده اند به تن انسان ، سينه انسان ، قلب انسان و نور ايمان انسان ، كه نور ايمان در قلب و روح انسان در كالبد او چگونه قرار مى گيرد.

در بعضى روايات ديگر، اين مثل را براى كانون هدايت انسانها يعنى دستگاه نبوت - آن هم نبوت ختميه - ذكر كرده اند. در روايت اينطور تطبيق شده است كه آن چراغدان ، سينه و كالبد، وجود مقدس خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله و سلم است و آن چراغ نور ايمان و نور وحى است كه در قلب مقدس اوست .

سر اينكه آيه در آيه ذكر شده : كمشكاة فيها مصباح المصباح فى زجاجة و نفرموده است : كمشكاة فيها زجاجة ، فى الزجاجة مصباح «يعنى ابتدا مشكات ، سپس چراغ و آن گاه زجاجه را ذكر فرموده و در ظاهر كلام ترتيب رعايت نشده است) اين است كه مقصود از «مشكات» سينه و كالبد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و منظور از مصباح نور ايمان و وحى و مقصود از «زجاجه» ولايت و امامت است و اين جا نظر به جنبه انتقال و اقتباس نور ايمان از پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم به على عليه السلام داشته است و مقصود از آن درخت پربركت كه اين مشكات و زجاجه و مصباح از او پيدا شده و از روغن آن درخت اين همه نورانيت پيدا شده ، ابراهيم عليه السلام است و اينها نتيجه دعاى ابراهيم است ،