ريشه هاى گريز از دين در قرآن
0%
نویسنده: قاسم سبحانى
گروه: درس ها
صفحات: 71
نویسنده: قاسم سبحانى
گروه:
مشاهدات: 17621
دانلود: 2583
توضیحات:
نویسنده: قاسم سبحانى
گروه: درس ها
صفحات: 71
نویسنده: قاسم سبحانى
گروه:
يكى از انگيزه هاى اين رفتار ناپسند دنيادوستى و دنياگرائى بود.
قرآن كريم در يك جا مفاسد زيادى از قبيل به استهزاء گرفتن موسى عليه السلام ، تحريف كتاب خدا بعد از علم به آن ، اعراض از يگانه پرستى ، ترك احسان به خلق خدا، دورى از برپاداشتن نماز و زكاة و ارتكاب آدم كشى را به آنها نسبت مى دهد و در پايان مى فرمايد: اولئك الذين اشتروا الحيوة الدنيا بالآخرة فلا يخفف عنهم العذاب و لا هم ينصرون (۷۲) «اينها كسانيند كه آخرت را به دنيا فروخته اند، پس نه عذابشان تخفيف مى يابد و نه كسى آنها را يارى مى كند.»
در آيه شريفه انگيزه اصلى بنى اسرائيل در اين مفاسد، دنياگرائى دانسته شده است چنانكه وارثان اين قوم هم داراى اين خصيصه بودند. قرآن درباره آنها مى فرمايد:
فخلف من بعدهم خلف ورثوا الكتاب ياءخذون عرض هذا الادنى و يقولون سيغفرلنا و ان ياءتهم عرض مثله ياءخذوه الم يؤ خذ عليهم ميثاق الكتاب ان لايقولوا على الله الا الحق و الدار الاخرة خير للذين يتقون افلا تعقلون .(۷۳) «جانشينان آنها وارث كتاب آنها شدند در حاليكه متاع اين دنيا را به چنگ مى گرفتند و مى گفتند خدا مى بخشد و باز عملشان را تكرار مى كردند آيا از آنها پيمان گرفته نشد كه جز حق را به خدا نسبت ندهند. سراى آخرت براى تقوى پيشگان بهتر است ، چرا نمى انديشند.»
_________________________
۷۲- بقره / ۸۶.
۷۳- اعراف / ۱۶۹.
اين خصلت دنياطلبى در يهوديان زمان پيامبر هم مشهود بود؛ خدا به پيامبرش مى فرمايد:
و لتجدنهم احرص الناس على حياة و من الذين اشركوا يود احدهم لو يعمر الف سنة ...(۷۴) «اى پيامبر! يهود را حريص ترين مردم نسبت به زندگى مى يابى و از مشركان هم حريص ترند، هر يك از آنان دوست دارد كه خدا به او هزار سال عمر دهد...»
عده اى از كسانى هم كه به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله ايمان آوردند، آنگونه كه شايسته است از پيامبر متابعت نكردند و ريشه آن دنيادوستى بود؛ اينكه آنها از رفتن در ميدان جنگ سر باز مى زدند ريشه اى جز دنيادوستى نداشت .
عده اى از مسلمانها، در وقتى كه پيامبر اسلام در مكه بود از او اجازه جنگ مى خواستند و پيامبر اسلام منع مى كرد، وقتى به مدينه آمدند و دستور جنگ رسيد به وحشت افتادند. قرآن در اين باره مى فرمايد:
فلما كتب عليهم القتال اذا فريق منهم يخشون الناس كخشية الله او اشد خشية و قالوا ربنا لم كتبت علينا القتال لولا اخرتنا الى اجل قريب قل متاع الدنيا قليل و الاخرة خير لمن اتقى و لا تظلمون فتيلا.(۷۵) «وقتى جنگ بر آنها واجب گرديد جمعى از آنان ترسشان از دشمن به اندازه ترس از خدا يا بيشتر بود. گفتند خدايا چرا جنگ را بر ما واجب كردى ، چرا ما را به مرگ طبيعى كه نزديك هم هست تاخير نينداختى.
_________________________
۷۴- بقره / ۹۶.
۷۵- نساء/ ۷۷.
بگو بهره دنيا اندك است و آخرت براى اهل تقوى بهتر است و در آنجا ذره اى به شما ستم نمى كنند.»
آيات فراوان ديگرى وجود دارد كه دلالت دارد بر اينكه دنياگرائى امتها را به گمراهى و بدبختى كشانيد. براى اطلاع بيشتر خواننده گرامى به باب ۲۲ جلد ۷۳ بحارالانوار ارجاع مى دهيم .
در روايات نيز، دنياگرائى ريشه بسيارى از مفاسد بحساب آمده است .
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: ان الدينار و الدرهم اهلكا من كان قبلكم و هما مهلكاكم .(۷۶) «دينار و درهم انسانهاى پيش از شما را نابود كردند و شما را نيز نابود خواهند كرد.»
روشن است كه مقصود مذمت درهم و دينار (پول) نيست زيرا درهم و دينار براى رفع نيازمنديها لازم و مفيد است بلكه مقصود اين است كه پول دوستى ، كه مظهر دنياپرستى است در طول تاريخ معنويت را از صحنه زندگى كنار زده است.
علامه مجلسى رحمة الله در توضيح حديث فوق مى گويد: يعنى علاقه به اين دو و گذران عمر در بدست آوردنشان و نيز در بدست آوردن آنچه با اين دو حاصل مى شود، پيشينيان را هلاك كرد زيرا علاقه به اين دو، مانع حب خدا است و گذران عمر در تحصيل اين دو، مانع گذران عمر در طاعت خداست و دست يابى به اين دو اسباب بسيارى از گناهان را فراهم مى آورد و انسان را به اخلاق پست و اعمال بد مثل ستم ، حسادت ، كينه توزى ، دشمنى ، فخر، خودبزرگ بينى ، بخل و جلوگيرى از حقوق ديگران وادار مى كند و جدا شدن از اين دو،
_________________________
۷۶- اصول كافى / ج ۲ باب حب الدنيا ح ۶.
هنگام مرگ ، موجب حسرت و پشيمانى مى شود و دوست داشتن ايندو در حال مرگ مانع دوست دارى ملاقات خدا مى شود و رها ساختن اين دو موجب راحتى در دنيا و سبك شدن حساب در قيامت است .(۷۷)
على عليه السلام دنيادوستى را علت موضع گيرى هاى دشمنانش مى داند و درباره ناكثين ، مارقين و قاسطين مى فرمايد: فلما نهضت بالامر نكثت طائفة و مرقت اخرى و قسط اخرون ، كانهم لم يسمعوا كلام الله حيث يقول : تلك الدار الاخرة نجعلها للذين لا يريدون علوا فى الارض و لا فسادا و العاقبة للمتقين بلى والله لقد سمعوها و وعوها و لكنهم حليت الدنيا فى اعينهم وراقهم زبرجها(۷۸) «آنگاه كه من به امر حكومت قيام نمودم ، طائفه اى پيمان شكست ، طائفه اى از بيعت بيرون رفت و طائفه اى از اطاعت خدا سر باز زدند. گويا آنها سخن خدا را شنيدند كه مى فرمايد: اين سراى آخرت را قرار مى دهيم براى كسانى كه در زمين اراده برترى جويى و فساد ندارند و نيك فرجامى براى تقواپيشگان است . به خدا قسم آن را شنيدند و به ذهن سپردند ولى دنيا خود را در چشمان آنها آراسته كرد و زينت هايش آنها را فريب داد.»
و نيز آن حضرت در بخشى از نامه اش به معاوية بن ابى سفيان مى فرمايد:
و كيف انت صانع اذا تكشف عنك جلابيب ما انت فيه من دنيا قد تبهجت بزينتها و خدعت بلذتها، دعتك فاجبتها و قادتك فاتبعتها و امرتك فاطعتها(۷۹)
_________________________
۷۷- بحار الانوار ج ۷۳ ص ۲۳.
۷۸- نهج البلاغه خطبه ۳ ص ۵۱.
۷۹- نهج البلاغه نامه ۱۰ ص ۸۵۰.
«چه خواهى كرد آنگاه كه پرده هاى دنياى تو كنار رود؛ دنيائى كه با زينتش جلوه نمائى كرده و بوسيله لذتش خدعه كرده ، تو را فرا خوانده و تو پذيرفته اى ، تو را كشانده و تو دنبالش رفته اى و به تو فرمان داده و تو اطاعت كرده اى .»
و نيز آن حضرت در ضمن نامه اش به معاويه مى نويسد: فعدوت على طلب الدنيا بتاءويل القرآن «تو به جهت دنياطلبى به تاءويل قرآن شتافتى .»(۸۰)
و هم آن حضرت در فرازى از نامه انسان ساز خود به فرزند عزيزش مى فرمايد:
و اياك ان تغتر بما ترى من اخلاد اهل الدنيا اليها.... سلكت بهم الدنيا طريق العمى و اخذت بابصارهم عن منار الهدى فتاهوا فى حيرتها و غرقوا فى نعمتها و اتخذوها ربا فلعبت بهم و لعبوا بها و نسوا ماوراءها.(۸۱) «مبادا از چسبيدن اهل دنيا به آن فريب خورى ... دنيا آنها را به راه كورى برده و چشمانشان را از نورگاه هاى هدايت گرفته ، آنها سرگردان دنيا و در نعمتهايش غرق گشته اند.»
و نيز آن حضرت در اينكه دنياطلبى سد راه هدايت است مى فرمايد:
ايها الناس لا تستوحشوا فى طريق الهدى لقلة اهله فان الناس قد اجتمعوا على مائدة شبعها قصير و جوعها طويل .(۸۲) «اى مردم به خاطر اندك بودن اهل هدايت ، از آن راه وحشت نكنيد. به راستى مردم بر سفره اى گرد آمده اند كه سيريش اندك و گرسنگيش طولانى است .»
_________________________
۸۰- نهج البلاغه نامه ۵۵ ص ۱۳۰۸.
۸۱- نهج البلاغه ، نامه ۳۱ ص ۹۲۶ ۹۲۷.
۸۲- نهج البلاغه خطبه ۱۹۲ ص ۶۴۹.
و در سرزنش كسانى كه به حب دنيا گرفتار شده و براى فرار از جنگ با ستمگران زمان ، بهانه جوئى مى كردند فرياد مى زند: اف لكم لقد سئمت عتابكم ارضيتم بالحياة الدنيا من الاخرة عوضا.(۸۳) «اف بر شما، از سرزنش شما خسته شدم . آيا به جاى زندگى آخرت به زندگى دنيا خرسند گشته ايد.»
به عقيده ما، اگر مسلمانان صدر اسلام سفارش پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را عملى مى كردند و به جاى ديگران ، حاكميت على عليه السلام را مى پذيرفتند، الآن وضع جامعه انسانى به گونه ديگر بود. دنياطلبى و ديگر عوامل دست به هم داده و آن بزرگ مرد تاريخ بشريت را خانه نشين كرد؛ پس از آنكه سه دهه خسارت بار، بر اسلام گذشت سراغ على را گرفتند و آن حضرت براى مدت كوتاهى به حاكميت رسيد اما دنياگرائى با شيوه هاى گوناگون حكومت نوپاى آن بزرگوار را از پاى درآورد و بشريت را از چشيدن طعم شيرين عدالت و معنويت محروم ساخت . روى اين حساب على عليه السلام پيوسته ، مردم را از دنياگرائى برحذر مى داشتند.
امام صادق عليه السلام درباره پى آمد دنيادوستى مى فرمايد:
راءس كل خطيئة حب الدنيا(۸۴) «دنيادوستى منشاء هر خطائى است .»
يكى از شعبه هاى دنيادوستى و دنياخواهى ، پيروى از خواست هاى نفس است . انبيا با برهان و نشانه هاى روشن مردم را به راه حق دعوت كردند اما پذيرفتن اين خود انگيزه اى بر رد دعوت پيامبران است .
_________________________
۸۳- نهج البلاغه خ ۳۴ ص ۱۱۳.
۸۴- اصول كافى خ ۲ ص ۳۱۵.
قرآن كريم كسانى را كه دعوت موسى و عيسى عليهماالسلام را نپذيرفتند سرزنش مى كند و سبب عدم پذيرش را هواهاى نفسانى معرفى مى كند و مى فرمايد:
و لقد اتينا موسى الكتاب و قفينا من بعده بالرسل و اتيناه عيسى بن مريم البينات و ايدناه بروح القدس افكلما جاءكم رسول بما لاتهوى انفسكم استكبرتم ففريقا كذبتم و فريقا تقتلون .(۸۵) «ما به موسى كتاب داديم و در پى او رسولانى فرستاديم و به عيسى بن مريم براهين روشن گر عطا كرديم و او را با روح القدس تاييد كرديم ، چرا هر گاه رسولى آنچه را كه خلاف ميل شما است مى آورد، استكبار مى كنيد؛ جمعى را تكذيب مى كنيد و جمعى را مى كشيد.»
همچنين درباره يهوديان و مسيحيانى كه با پيامبر اكرم به جدال مى پرداختند مى فرمايد: و لن ترضى عنك اليهود و لا النصارى حتى تتبع ملتهم قل ان هدى الله هو الهدى و لئن اتبعت اهواءهم بعد الذى جاءك من العلم مالك من الله من ولى و لا نصير(۸۶) «يهود و نصارى از تو خشنود نمى گردند تا پيرو دين آنها گردى ، بگو تنها هدايت ، هدايت الهى است . اگر پس از علم ، از ميل هاى آنها پيروى كنى از ناحيه خدا ياورى براى تو نخواهد بود.
چنانكه آيه كريمه تصريح دارد، ميلها و خواست هاى نفس ، انگيزه اصلى يهود و نصارى در عدم سازش با پيامبر اسلام بود. آنها نشانه هاى پيامبر خاتم را در تورات و انجيل خوانده بودند و بر آن حضرت تطبيق مى كردند
_________________________
۸۵- بقره / ۸۷.
۸۶- بقره / ۱۲۰.
ولى حق را پنهان مى كردند و به اين شناخت ، اعتراف نمى كردند. قرآن مى فرمايد: الذين اتيناهم الكتاب يعرفونه كما يعرفون ابناءهم و ان فريقا منهم ليكتمون الحق و هم يعلمون (۸۷) «كسانى كه به آنها كتاب داديم ، (يهود و نصارى) پيامبر اسلام را همانند فرزندان خود مى شناسند و گروهى از آنان ، با علم به حقيقت ، آن را پوشيده مى دارند.»
تشبيه ، بسيار شيوا و دلنشين است ؛ فرزندش از اوست و هيچ ترديدى به خود راه نمى دهد، اهل كتاب هم مى دانستند كه محمد صلى الله عليه و آله فرستاده خداست ولى هواهاى نفسانى بر آنها غلبه كرد و خود را به زيان جبران ناپذير گرفتار كردند و ميلياردها انسان را از آن زمان تاكنون به دنبال خود كشاندند. رمز اينكه قرآن كريم آنها را به شدت مورد لعن قرار مى دهد و لعنت خدا و ملائكه و همه انسانها را به آنها بر مى گرداند همين است .(۸۸) يعنى آنها عالمى را بعد از خود به انحراف و دورى از حقيقت رهسپار كردند، پس در جرم آنها شريكند.
همه انسانها طبق سرشت خود، خدا آشنا هستند ولى در مصداق آن و راه رسيدن به او گرفتار اشتباه مى شوند. انبيا آمدند تا خداى حقيقى را به مردم متذكر شوند و راه شناخت و اطاعت از او را به آنها بياموزند و خود در مقام عمل الگو و مجرى باشند. آنها در اين راه ، محور دعوت خود را معاد قرار دادند زيرا اعتقاد به معاد از طريق وحى ، در تمام شئون حيات آدمى اثر مى گذارد. كسانى كه اين دعوت را نمى پذيرند، استدلال منطقى ندارند،
_________________________
۸۷- بقره / ۱۶۴.
۸۸- آل عمران / ۷۴.
ريشه انكار جمع كثيرى از آنان هواى نفس و خواست دل است زيرا پذيرش قيامت ، از راه وحى، التزام عملى مى خواهد و آزادى عمل را از انسان مى گيرد.
قرآن كريم ، اين حقيقت را در آيات زيادى ذكر مى كند كه ما برخى را يادآور مى شويم :
۱. بل يريد الانسان ليفجر امامه يسئل ايان يوم القيامة .(۸۹) «بلكه انسان براى اينكه مى خواهد پيش روى خود را باز ببيند مى پرسد قيامت كى برپا مى شود.»
۲. ويل يومئذ للمكذبين الذين يكذبون بيوم الدين و ما يكذب به الا كل معتد اثيم .(۹۰) «در آن روز، بدا به حال تكذيب كنندگان ، كسانى كه روز جزا را دروغ مى پندارند و آن را جز انسان گنه كار دروغ نمى داند.»
۳. ان الساعة آتية اكاد اخفيها لتجزى كل نفس بما تسعى فلا يصدنك عنها من لا يؤ من بها و اتبع هواه فتردى .(۹۱) «به راستى قيامت آمدنش حتمى است و من مى خواهم آن را پنهان كنم تا هر كس به آنچه مى كند جزا داده شود پس آن كس كه به قيامت ايمان نمى آورد و از ميل خود پيروى مى كند تو را از آن باز ندارد كه مبادا هلاك شوى .»
على عليه السلام هم بزرگ ترين مانع حق گرائى را هواى نفس مى داند و در اين باره به مردم چنين هشدار مى دهد: ايها الناس ان اخوف ما اخاف عليكم اثنان اتباع الهوى و
_________________________
۸۹- قيامت / ۵ ۶.
۹۰- مطففين / ۱۰ ۱۲.
۹۱- طه / ۱۶ ۱۷.
طول الامل فاما اتباع الهوى فيصد عن الحق و اما طول الامل فينسى الاخرة .(۹۲) «براستى ترس آورترين چيزى كه بر شما مى ترسم دو چيز است : پيروى از هواى نفس و درازى آرزو پيروى از هوا، انسان را از حق باز مى دارد و آرزوى دراز آخرت را به فراموشى مى سپارد.» و هم آن حضرت مى فرمايد: انما بدء وقوع الفتن اهواء، تتبع .(۹۳) «آغاز به وجود آمدن فتنه ها پيروى از هواها و ميلها است .»
حسادت يكى از ريشه هاى دين گريزى است كه مى توان آن را از شعبه هاى دنيادوستى بشمار آورد، چنانكه يكى از انگيزه هاى انكار ولايت جانشينان بر حق پيامبر اكرم حسد ورزى است .
يهود، قبل از بعثت پيامبر اسلام ، سيادت اجتماعى آينده خود را در سايه پيامبر اسلام ، مطرح مى كردند و به كفار مى گفتند كه در آينده نزديك ما با قبول پيامبرى خاتم ، بر شما از نظر سياسى و اجتماعى سلطه پيدا مى كنيم . همين كه پيامبر، مبعوث گشت ، از پذيرش دعوت آن حضرت دريغ كردند و حسادت در اين عدم پذيرش نقش به سزائى داشت :
قرآن كريم در اين باره مى فرمايد: و لما جاءهم كتاب من عندالله مصدق لما معهم و كانوا من قبل يستفتحون على الذين كفروا فلما جاءهم ما عرفوا كفروا به فلعنة الله على الكافرين بئسما اشتروا به انفسهم ان يكفروا بما انزل الله بغيا ان ينزل الله من فضله على من يشاء من عباده فبائوا بغضب
_________________________
۹۲- نهج البلاغه خ ۴۲ ص ۱۲۷.
۹۳- نهج البلاغه خ ۵۰ ص ۱۳۷.
على غضب و للكافرين عذاب مهين .(۹۴) «وقتى كتاب خدا كه تصديق كننده تورات بود، آمد در حاليكه اينها از پيش ، غلبه خود بر كافران را مطرح مى كردند، وقتى آن كس كه او را مى شناختند، بسويشان آمد به آن كفر ورزيدند كه لعنت خدا بر كافران . چه بد معامله اى با خود كردند كه از روى حسد، به نازل شده از طرف خدا كافر شدند و گرفتار خشم مضاعف از ناحيه خدا شدند و براى كافران عذابى اهانت بار است .»
و نيز مى فرمايد: ام يحسدون الناس على ما اتاهم الله من فضله فقد اتينا آل ابراهيم الكتاب و الحكمة و اتيناهم ملكا عظيما.(۹۵) «بلكه بر مردم به خاطر آنچه خدا از فضلش به آنان عطا كرده حسد مى ورزند. ما به آل ابراهيم هم كتاب ، حكمت و ملك بزرگ داديم .»
امام دهم عليه السلام در بيان تاريخ پيامبر بزرگوار مى فرمايد: پيامبر در حاليكه هفت ساله بود، بگونه اى به كمالات آراسته بود كه نظيرش در اطفال قريش پيدا نمى شد. وقتى گروهى از يهوديان شام وارد مكه شدند به چهره محمد صلى الله عليه و آله نظر افكندند و او را با آن ويژگيها يافتند به يكديگر گفتند به خدا قسم اين ، همان محمد است كه در آخرالزمان مى آيد و دولت را از يهود و ساير اهل اديان مى گيرد و بر آنها غالب مى گردد. اينها، محمد را در كتاب خود، پيامبرى امى باكرامت و راستگو يافتند ولى حسادت آنها را به كتمان وا داشت .(۹۶)
_________________________
۹۴- بقره / ۸۹ ۹۰.
۹۵- نساء / ۵۴.
۹۶- بحار الانوار ج ۱۷ ص ۳۱۱.
حسادت نسبت به پيامبران به يهود اختصاص نداشت : هر پيغمبرى كه مبعوث مى شد، بزرگان طائف ، كه مشكل اصلى بودند با انگيزه هاى مختلف از جمله حسادت ، در برابرش سينه سپر مى كردند. قرآن كريم مى فرمايد: و اذا جاءتهم آية قالوا لن نؤ من حتى نوتى مثل ما اوتى رسل الله الله اعلم حيث يجعل رسالته...(۹۷) «هرگاه نشانه اى بسوى بزرگان مجرمين مى آيد گويند تا مثل آنچه به فرستادگان خدا داده شده به ما عطا نگردد، ايمان نمى آوريم (بگو) خدا بهتر مى داند رسالتش را در كجا قرار دهد...»
حسادت ، اين جمعيت را وادار مى كرد كه بگويند پيامبران بشرند، شما هم بشريد. شما چه چيز كمتر داريد كه آنها بر شما آقائى و سرورى كنند. روى اين حساب ، امام صادق عليه السلام در ضمن مواعظ مفصلش مى فرمايد: و اياكم ان يحسد بعضكم بعضا فان الكفر اصله الحسد.(۹۸) «مبادا برخى از شما نسبت به ديگرى حسودى كند زيرا ريشه كفر هم حسادت است .»
يكى از مصائب بسيار بزرگ كه بر بشريت وارد آمد كه قابل جبران هم نيست، كنار زدن جانشينان بر حق پيامبر خاتم است . اگر آن برگزيدگان الهى بر جايگاه خود، تكيه مى زدند وضع جامعه انسانى اكنون به گونه اى ديگر بود. از جمله اسبابى كه مخالفان را بر ستمگرى واداشت ، حسادت نسبت به اهل بيت بود. على عليه السلام در اين مقام مى فرمايد:
والله ما تنقم منا قريش الا ان الله اختارنا عليهم فادخلناهم فى حيزنا.(۹۹) «به خدا سوگند،
_________________________
۹۷- انعام / ۱۲۴.
۹۸- بحار الانوار / ج ۷۸ ص ۲۱۷.
۹۹- نهج البلاغه دكتر صبحى صالح خ ۳۳ ص ۷۷.
قريش از ما انتقام نمى گيرد مگر به اين جهت كه خدا ما را بر آنها برگزيد پس ما بوديم كه آنها را در جايگاهى كه حق بود، وارد كرديم .» و نيز امام صادق عليه السلام در ضمن بيان عداوت به آل محمد مى فرمايد: والذى منعهم من طلب العلم منا العداوة و الحسد لنا...(۱۰۰) «آنچه مخالفان را از مراجعه به ما براى دريافت دانش ، باز داشت دشمنى و حسادت نسبت به ما بود.»
يكى ديگر از اسباب انكار دين و كج روى انسان استغنا و بى نياز دانستن خود است . طبيعت بشر، به گونه اى است كه وقتى خود را در آسايش و رفاه ببيند، وابستگى خويش به اسباب غيرمادى را فراموش مى كند؛ تصور مى كند علل و اسباب همان است كه با حواس خود درك مى كند و از خالق و ناظم حوادث غافل مى شود. انسان وقتى خود را بى نياز پنداشت خوديت و خودخواهى او بروز مى كند و همه نعمتها را به خود نسبت مى دهد و ضعفها و نقصهايش ، از نظرش محو مى شود.
قرآن كريم با بيانى كوتاه و جالب اين خصلت آدمى را ذكر مى كند ابتدا، يادآور مى شود كه خدا انسان را از خون بسته آفريد و او هيچ نمى دانست و خدا او را تعليم داد، سپس مى فرمايد همين انسان كه علقه بود و هيچ نمى دانست وقتى خود را بى نياز ببيند راه طغيان در پيش مى گيرد؛ كلا ان الانسان ليطغى ان راه استغنى .(۱۰۱)
_________________________
۱۰۰- بحار الانوار ج ۱۳ ص ۳۰۵.
۱۰۱- علق / ۶ ۷.
و نيز قرآن كريم در اين باره مى فرمايد: و ما ارسلنا فى قرية من نذير الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به كافرون و قالوا نحن اكثر اموالا و اولادا و ما نحن بمعذبين قل ان ربى يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر ولكن اكثر الناس لايعلمون.(۱۰۲) «در هيچ آبادى پيغمبرى نفرستاديم مگر اينكه ثروتمندان گفتند ما به آنچه شما به آن فرستاده شده ايد كافريم . و گفتند ما مال و فرزند بيشتر داريم و هرگز عذاب نخواهيم شد. به آنها بگو خداى من است كه روزى را براى هر كس بخواهد وسعت مى بخشد و براى هر كس بخواهد تنگ مى كند ولى بيشتر مردم درك نمى كنند.»
چنانچه پيداست ، ثروت و فرزند دو سرمايه اى بود كه آنها به رخ انبيا مى كشيدند و با داشتن آن دو احساس بى نيازى مى كردند و دعوت انبيا را نمى پذيرفتند.
نيز در بيان حال اقوام گذشته ، بدون ذكر نام ، مى فرمايد:
افلم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبه الذين من قبلهم كانوا اكثر منهم و اشد قوة و اثارا فى الارض فما اغنى عنهم ما كانوا يكسبون فلما جاءتهم رسلهم بالبينات فرحوا بما عندهم من العلم و حاق بهم ما كانوا به يستهزءون .(۱۰۳) «آيا در زمين سير نكردند كه بنگرند سرانجام پيشينيان چه شد، با اينكه بيشتر از اينها بودند و قدرت و آثار بيشترى هم داشتند ولى دست آوردهايشان آنها را بى نياز نكرد. آنگاه كه رسولانشان با دلائل روشن به سويشان آمدند به علم خويش، شادمان گشتند و آن عذابى كه مسخره مى كردند، آنها را در بر گرفت.»
_________________________
۱۰۲- سباء / ۳۴ ۳۶.
۱۰۳- غافر / ۸۱ ۸۲.
در اين زمينه ، قرآن كريم به بيان كلى اكتفا نكرده و براى ملموس شدن مطلب ، حال برخى امتها را بازگو نموده است ؛ در بيان حال فرعون و اعوان و انصار او و خستگى و رنج موسى از آنان مى فرمايد: و قال موسى ربنا انك اتيت فرعون و ملاه زينة و اموالا فى الحياة الدنيا ربنا ليضلوا عن سبيلك ربنا اطمش على اموالهم و اشدد على قلوبهم فلا يؤ منوا حتى يروا العذاب الاليم .(۱۰۴) «موسى عرض كرد، خدايا تو به فرعون و اطرافيان بانفوذش در زندگى دنيا زينت و اموال دادى تا بتوانند مردم را از راهت گمراه كنند. خدايا اموالشان را نابود گردان و دلهايشان را به گونه اى سخت كن كه تا عذاب دردناك را نبينند، ايمان نياورند.
قدرت و ثروت فرعون سبب شد كه او خود را بى نياز بپندارد و حقيقت را نپذيرد. همين ويژگى را قرآن كريم براى قارون ذكر مى كند؛ قارون از قوم موسى بود كه خدا براى امتحان ، ثروت انبوهى در اختيار او گذاشت بگونه اى كه چند نفر انسان قوى را كليددار قرار داده بود. اين ثروت او را شادمان كرد و راه طغيان و ستم گرى در پيش گرفت . وقتى قومش به او تذكر مى دادند كه دست از فساد بردار و بى راهه نرو، جواب مى داد: من اين مال را با دانش خود به دست آورده ام . انسان هاى دنيا طلب و ظاهربين هم آرزوى موقعيت او را مى كشيدند در حاليكه عالمان ، به برتر از آن مى انديشيدند.(۱۰۵) ثروت و قدرت نقش اساسى در بى نياز پندارى ايفا مى كنند و روى اين حساب طبقه اشراف در هر زمان در رديف اول دشمنان دين خدا و طبقه محروم ،
_________________________
۱۰۴- يونس / ۸۸.
۱۰۵- قصص مضمون آيات ۷۶ ۸۰.
در رديف اول پيروان انبيا بوده اند. و باز روى اين حساب است كه نوع انسان ، هنگام شدت و سختى خدا را مى خواند و هنگامى كه حالتش عوض شد، موقعيت پيشين و پريشانى خود را فراموش مى كند؛ وقتى كه گرفتار مى شود به نياز خود پى مى برد و طبيعت او كنار مى رود و فطرت بروز مى كند و به عبارت ديگر آنچه سد ظهور فطرت بود كنار مى رود اما همين كه گرفتارى جاى خود را به آرامش و آسايش داد، انسان حقيقت خود را كه عين فقر و نياز و وابستگى است از ياد مى برد.
قرآن كريم براى تربيت نمودن انسان ، اين ويژگى او را در آيات زيادى بيان كرده كه ما برخى را ياد آور مى شويم :
۱. و اذا مس الناس ضر دعوا ربهم منيبين اليه ثم اذا اذاقهم منه رحمة اذا فريق منهم بربهم يشركون ليكفروا بما اتيناهم فتمتعوا فسوف تعلمون .(۱۰۶) «هرگاه رنج و گرفتارى به مردم رسد با انابه پروردگارشان را مى خوانند اما پس از آنكه رحمتى به آنها چشانيد گروهى از آنها به خدايشان شرك مى ورزند و در نتيجه به آنچه به آنها داده ايم كفر مى ورزند. پس بهره گيريد كه به زودى خواهيد دانست .»
۲. و اذا مس الانسان ضر دعا ربه منيبا اليه ثم اذا خوله نعمة منه نسى ما كان يدعوا اليه من قبل و جعل الله اندادا ليضل عن سبيله قل تمتع بكفرك قليلا انك من اصحاب النار.(۱۰۷)
_________________________
۱۰۶- روم . ۳۳ ۳۴.
۱۰۷- زمر/ ۸.
«هرگاه رنجى به انسان رسد با انابه پروردگارش را مى خواند و وقتى پس از آن ، نعمتى به او عطا كند آن كس را كه از پيش مى خواند فراموش مى كند و براى خدا مثل قرار مى دهد و در نتيجه خلق خدا را از راه او گمراه مى سازد بگو در مدت اندك ، از كفرت بهرگير، تو از همراهان آتشى .»
۳. فاذا مس الانسان ضر دعانا ثم اذا خولناه نعمة منا قال انما اوتيته على علم بل هى فتنة ولكن اكثرهم لا يعلمون .(۱۰۸) «وقتى به انسان رنج و گرفتارى مى رسد ما را مى خواند و آنگاه كه بعد از آن ، نعمتى از خود به او عطا مى كنيم گويد با علم خود آن را بدست آورده ام بلكه اين نعمت آزمايشى است ولى بيشتر مردم نمى دانند.»
۴. و اذا مس الانسان الضر دعانا لجنبه او قاعدا او قائما فلما كشفنا عنه ضره مر كان لم يدعنا الى ضر مسه كذالك زين للمسرفين ما كانوا يعملون .(۱۰۹) «هرگاه به انسان زيان مى رسد در حال خفتن و نشستن و ايستادن ما را مى خواند و آنگاه كه زيانش را برطرف كرديم چنان مى گذرد كه گويا ما را براى رفع زيان نخوانده است . اين گونه اعمال اسراف كاران بر ايشان زينت داده شده است .»
۵. هو الذى يسيركم فى البر و البحر حتى اذا كنتم فى الفلك و جرين بهم بريح طيبة و فرحوا بها جاءتها ريح عاصف و جاءهم الموج من كل مكان و ظنوا انهم احيط بهم دعوا الله مخلصين له الدين لئن انجيتنا من هذه لنكونن من الشاكرين فلما انجاهم اذا هم يبغون
_________________________
۱۰۸- زمر/ ۴۹.
۱۰۹- يونس / ۱۲.
فى الارض بغير الحق يا ايها الناس انما بغيكم على انفسكم متاع الحياة الدنيا ثم الينا مرجعكم فننبئكم بما كنتم تعملون.(۱۱۰) «او خدائى است كه شما را در خشكى و دريا سير مى دهد تا آنگاه كه در كشتى نشينيد و باد ملايمى كشتى را به حركت در مى آورد و شما شادمان مى شويد كه ناگهان باد تندى مى وزد و موج از هر طرف سوى به كشتى نشسته گان بيايد و گمان برند كه محاصره شده اند. در اين هنگام كه دين را براى خدا مى دانند، خدا را با اخلاص مى خوانند كه اگر ما را از خطر نجات دهى از شاكران خواهيم شد. آنگاه كه خدا آنها را نجات داد به ناحق در زمين ، ستمگرى كنند. اى مردم بطور مسلم ستم شما بر خود شما است اينها كالاى دنيا است ، سپس بازگشت شما به سوى ماست كه شما را از عمل كردتان با خبر خواهيم كرد.»
مفاد آيات ياد شده اين است كه نوع انسان هنگام گرفتارى خدا را مى خواند. و به فطرت رجوع مى كند و هنگام آسايش آن را فراموش مى كند. و علتش اين است كه در اين هنگام نيازى به مبداء هستى احساس نمى كند.
على عليه السلام در مقام موعظه به شخصى ، فرمود:
لا تكن ممن ....ان اصابه بلاء دعا مضطرا و ان ناله رخاء اعرض مغترا.(۱۱۱) «از كسانى مباش كه اگر بلائى به او رسد در حال اضطرار خدا را مى خواند و اگر آسايشى به او رسد با حالت غرور روى گردان مى شود.»
_________________________
۱۱۰- يونس / ۲۲ ۲۳.
۱۱۱- نهج البلاغه كلمات قصار شماره ۱۴۲.
يكى از ريشه هاى دين گريزى و پايبند نبودن به دستورات الهى ، بيمار دلى است . از نظر قرآن كريم ، كسى كه دين حق را نمى پذيرد يا به دستوراتش عمل نمى كند، بيمار دل ، سخت دل و مرده دل است . صدا هر چند قوى باشد به گوش مرده يا كر نمى رسد و نور خورشيد را انسان نابينا درك نمى كند، كسى هم كه دلش مرده يا مريض و سخت گشته ، صداى مناديان حقيقت را نمى شنود. انبيا با معجزات ، كرامات و برنامه هاى خرد پسند آمدند و بدون اجر و مزد شبانه روز تلاش كردند اما دلهاى مرده ، سخت و مريض نپذيرفتند.
اين حقيقتى است كه در آيات فراوانى بيان شده كه ما چند آيه را به عنوان نمونه ذكر مى كنيم :
۱. و ان كان كبر عليك اعراضهم فان استطعت ان تبتغى نفقا فى الارض او سلما فى السماء فتاءتيهم باية و لو شاء الله لجمعهم على الهدى فلا تكونن من الجاهلين انما يستجيب الذين يسمعون و الموتى يبعثهم الله ثم اليه يرجعون .(۱۱۲) «گرچه روگردانى آنها بر تو سنگين است ؛ اگر مى توانستى با شكافتن زمين يا صعود در آسمان آيه اى بياورى ، اين كار را مى كردى . اگر خدا مى خواست همه را هدايت مى كرد پس تو در زمره نادانها مباش . مسلما كسانى كه مى شنوند، جواب مى دهند اما مردگان را خدا مبعوث مى كند سپس به سويش برمى گرداند.»
مفاد آيات ذكر شده اين است كه آيات و معجزات پيامبر اسلام در عده كثيرى از مردم اثر نكرد و آنها از دين حق ، گريزان بودند.
_________________________
۱۱۲- انعام / ۳۵ ۳۶.
روگردان شدن آنها از دين خدا، بر پيامبر اكرم سخت بود، آن حضرت تلاش مى كرد كه هر طور شده ، آنها ايمان بياورند. خداوند او را تسلى مى دهد كه براى ايمان اختيارى اين مردم ، آنچه تو آوردى كفايت مى كند. مشكل ، از ناحيه تو نيست بلكه به آنها بر مى گردد؛ آنها به منزله مرده اند كه در دنيا صدائى نمى شنوند و بعد از زنده شدن براى حساب شنوا مى شنوند. پس سبب حق گريزى مرده دلى است و هركس بى راهه مى رود مرده دل است .
۲. فتوكل على الله انك على الحق المبين انك لاتسمع الموتى و لا تسمع الصم الدعاء اذا ولوا مدبرين و ما انت بهادى العمى عن ضلالتهم ان تسمع الا من يؤ من باياتنا فهم مسلمون .(۱۱۳) «پيامبر! بر خدا توكل كن كه تو بر حقى ، حقانيتى كه بر همه آشكار است . تو نمى دانى مردگان را سخت شنو كنى و نمى توانى صدا را به گوش كرانى كه پشت كرده اند برسانى و نمى توانى كوران را از گمراهيشان راهنما باشى . تو تنها مى توانى كسانى را كه به آيات ما ايمان مى آورند و در برابر حق تسليمند، سخن شنو كنى .»
خلاصه پيام اين آيات اين است كه خدا به پيامبر عزيزش دلدارى مى دهد كه تو، تمام تكيه ات بر خدا باشد. محزون و مضطرب نباش زيرا راه تو حق است . كسانى كه دين تو را نمى پذيرند و از تو اطاعت نمى كنند كر، كور و دل مرده اند. از انسان نابينا، انتظار مستقيم رفتن نيست و از انسان مرده توقع شنيدن نيست . پس مشكل دين گريزى اين مردم به روشن نبودن راه دين و نقص آن برنمى گردد بلكه به مرده دلى و كوردلى آنان برمى گردد.
_________________________
۱۱۳- نمل / ۷۹ ۸۱ آيات ۸۰ ۸۱ در سوره روم آيه ۵۲ ۵۳ بعينه تكرار شده است .