قرآن و كتاب هاى ديگر آسمانى

قرآن و كتاب هاى ديگر آسمانى0%

قرآن و كتاب هاى ديگر آسمانى نویسنده:
گروه: ادیان و فرقه ها

قرآن و كتاب هاى ديگر آسمانى

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سيد عبد الكريم هاشمى نژاد
گروه: مشاهدات: 63566
دانلود: 3652

توضیحات:

قرآن و كتاب هاى ديگر آسمانى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 158 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 63566 / دانلود: 3652
اندازه اندازه اندازه
قرآن و كتاب هاى ديگر آسمانى

قرآن و كتاب هاى ديگر آسمانى

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

قرآن و كتاب هاى ديگر آسمانى

نام نویسنده : سيد عبد الكريم هاشمى نژاد

تذکراین کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنین عليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام گردیده است.



مقدمه

بسم الله الرحمن الرحيم

ان هذا القرآن يهدى للتى هى اقوم

موضوع سخن ما مقايسه اى كوتاه بين قرآن و كتابهاى ديگرى است كه اكنون بنام كتابهاى آسمانى يهود و نصارى در دسترس همگان قرار دارد، اين مقايسه ممكن است از جنبه هاى مختلف و گوناگون انجام گيرد اما هدف ما از اين بحث تنها بررسى قسمتى از مسائل و موضوعات در اين زمينه است كه بخواست خداوند در شبهاى آينده روشن خواهد شد. ولى پيش از آنكه درباره مباحث مورد نظر وارد سخن گرديم ناچاريم مطلبى را بعنوان «مقدمه گفتار» مطرح سازيم، اين مطلب در عين اينكه براى بحث ما جنبه مقدميت دارد خود از نظر علمى داراى اصالت و استقلالاً شايسته توجه و عنايت است.

هر ادعا بايد با دليل مقرون باشد

ترديدى نيست كه براى اثبات هر ادعا دليلى لازم است و هيچ مدعايى را بدون سند نمى توان پذيرفت. اگر فردى خود را مهندس برق و متخصص در قسمت الكتريسيته معرفى كند هيچ عاقلى گفتار او را باور نمى نمايد مگر هنگامى كه آزمايشهاى لازم صدق سخن او را اثبات كند، امتحانات و آزمايشهايى لازم صدق سخن او را اثبات كند، امتحانات و آزمايشهايى كه از او به عمل مى آيد تا دليل قاطع بر صحت ادعاى وى گردد طبعاً بايد با مدعاى او از نظر «سنخيت» تطبيق كند. از فردى كه مدعى است من از صنعت برق اطلاعاتى كافى دارم هيچگاه نمى خواهند كه براى اثبات اين مدعا يك فرمول رياضى را مثلا حل كند

و يا با يك قهرمان كشتى ، مسابقه داده بلكه از او مى خواهند درهمان رشته تخصصى خويش هنرى نشان دهد. و آزمايشى را با موفقيت به انجام برساند زيرا همواره بايد دليل با مدعا از نظر سنخيت تطبيق نموده و هماهنگ باشد.

سندى كه نبوت پيامبران را اثبات مى كند

در اين جهان جمعى بنام پيامبران آمده اند كه به شهادت تاريخ از با فضيلت ترين مردان عصر خويش بوده اند، آنها خود را برگزيدگان خداوند و فرستادگان او به سوى بشر معرفى كرده اند، و مدعى بودند كه ما از سوى آفريدگار جهان مبعوث شديم تا انسانيت را به سعادت دعوت كنيم و نيك بختى آنها را، در هر دو جهان تأمين نمائيم، اين دسته خود را با خداوند مربوط مى دانستند و مى گفتند سخنان ما از او است و ما با قدرت ماوراء الطبيعه ارتباط داريم، از آن مبداء الهام مى گيريم و بفرمان و سخن مى گوئيم. اين ادعاى كسانى است كه خود را پيامبران آسمانى معرفى كردند، اما ترديدى نيست كه نمى توان اين ادعاى بزرگ را بدون دليل پذيرفت، منطق عقل و علم لزوم فرستادن انبياء را از جانب خداوند اثبات مى كند اما مگر مى توان ادعاى هر انسانى را در اين باره پذيرفت؟! اگر فردى خود را طبيب معرفى كند تا هنگامى كه بر صدق گفتار وى سندى قاطع و غيرقابل انكار يافت نشود هيچ انسانى خود را تسليم دست او نمى كند و دربست نظرات وى را بكار نمى بندد با آنكه نقش يك طبيب در زندگى يك فرد با نقش عظيمى كه با يك پيامبر در تأمين سعادت همه جانبه انسانها دارا است به هيچ وجه قابل قياس نيست بنابراين، در اينكه فرستادگان خداوند بايد متكى به بیّنه هاى روشن و سندهاى قاطعى باشند هيچگونه جاى ترديد نيست

اما بايد ديد سندى كه با ادعاى يك پيغمبر داراى سنخيت باشد و بتواند مدعاى او را اثبات نمايد چيست؟ اينجا است كه ضرورت داشتن «معجزه» براى پيامبران به خوبى احساس مى شود، معجزه و يا انجام عمل خارق عادت تنها دليلى است كه با مدعاى انبياء سنخيت دارد و مى تواند صدق گفتار آنها را اثبات نمايد، مگر نه اين است كه يك پيامبر مدعى است كه من رسالت آسمانى دارم و با قدرت ماوراءالطبيعه در ارتباطم و از جانب خداوند الهام مى گيرم؟ پس بايد عملى انجام دهد كه فوق شرايط طبيعى و علل عادى باشد، عملى كه جز با استمداد از قدرت خداوند و همان نيروى ماوراء طبيعه امكان ناپذير باشد.

اعجاز بدو صورت ممكن است صورت گيرد

با توضيح كوتاهى كه هم اكنون داديم دانسته شد كه معجزه و يا خارق عادت عبارت است از انجام ع مل ى كه با علل و اسباب معمولى و عادى تطبيق نكند و تحقق يافتن آن جز با اتكاى به قدرت خداوند غير ممكن باشد، اين اعجاز ممكن است بدو صورت انجام گيرد:

يك: بوسيله پيغمبر و فرستاده خداوند معجزه اى انجام شود كه عملى ساختن آن براى افراد بشر در هر حال غير ممكن باشد.

دو: اعجاز بطريقى صورت گيرد كه در آن شرايط و امكانات خاص كه آن پيامبر آن را انجام داد هيچ انسان عادى نتواند آنرا عملى سازد هر چند انجام «اصل عمل» در شرايط ديگر براى افراد معمولى هم ممكن باشد، براى روشن شدن اين موضوع ناچارم قدرى بيشتر توضيح بدهم، اعجازى كه از يك مرد آسمانى و پيامبر الهى صادر مى گردد، و بمنزله «استوارنامه» او است

گاهى بصورتى است كه هيچ انسان عادى در هيچ يك از شرايط طبيعى نمى تواند آنرا انجام دهد مانند اعجازى كه در قرآن و اين كتاب بزرگ است (و ما بخواست خداوند در آينده قدرى در اين باره سخن خواهيم گفت).

اعجاز قرآن آنگونه است كه خود با صراحت مى گويد:

قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان يأتوا بمثل هذا القرآن لايأتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيراً

«يعنى اگر جن و انس اجتماع كنند و پشت به پشت يكديگر بدهند و بخواهند مانند اين قرآن بياورند نمى توانند.» اين نداى آسمانى هزار و چهارصد سال است كه در برابر جهانيان قرار دارد و همانند روز اول به قاطعيت و صلابت خود باقى است. اين يك نوع اعجاز است ولى گاهى معجزه بصورتى است كه انجام «اصل عمل» براى افراد ديگر هر چند امكان پذير است اما در آن شرايطى كه عمل از يك پيغمبر صورت مى گيرد، در آن شرايط انجام آن براى ديگران ممكن و عملى نيست مثلاً يك پزشك جراح مى تواند مردى را كه دچار آپانديسيت است معالجه كند و با عمل جراحى روده كور يا آپانديس او را بيرون آورده و از وى جدا سازد اما اين كار معجزه نيست زيرا انجام آن با استفاده از ابزار و وسائل جراحى و آشنا بودن باين فن عملى است كه براى هر فردى ممكن است ولى اگر پيامبرى بطور اعجاز و خارق عادت و با استمداد از نيروى لايزال خداوند، ناراحتى آپانديسيت را شفا بخشد و ماده اصلى مرض را ريشه كن نمايد اين كار معجزه است زيرا انجام «اصل عمل» يعنى از بين بردن آن روده كور، اگر چه براى يك پزشك جراح هم ممكن بود، اما در آن شرايطى كه به ين پيغمبر آن عمل را انجام داد

(يعنى بدون استفاده از ابزار و وسائل جراحى و اسباب عادى و طبيعى) در آن شرايط انجام آن عمل براى يك جراح غيرممكن است، يك پيامبر آپانديسيت را مثلا شفا مى بخشد. بدون آنكه پهلوى راست مريض را بشكافد و چاقوى جراحى بكار برد.

امام از وجود ميكروب خبر مى دهد

براى آنكه موضوع مورد بحث بيشتر روشن گردد يك نمونه اسلامى از اين قبيل خارق عادات از يكى از جانشينان پيغمبر بزرگ اسلام در اينجا نقل مى كنيم:

امام على بن موسى الرضا (عليه السلام) كه هشتمين جانشين پيامبر عالى قدر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) است ضمن يك روايت طولانى با قاطعيتى تمام درباره ميكروب و «موجودات بسيار كوچكى كه با چشم ديده نمى شود» سخن مى گويد. در آنجا حضرت خطاب به مردى بنام «فتح» چنين مى فرمايد:

يا فتح! انما قلنا اللطيف للخلق اللطيف و لعلمه بالشىء اللطيف أو لاترى وفقك الله و ثبتك الى اثر صنعه فى النبات اللطيف و غير اللطيف و فى الخلق اللطيف من الحيوان الصغار و من البعوض و الجرجس و ما هو اصغر منهما مما لا تكاد تستبينه العيون.

يعنى اى فتح! اينكه ما به خداوند اسم لطيف را اطلاق مى كنيم باين علت است كه او موجودات لطيف و ظريفى را آفريده و نسبت به آنها علم و اطلاع دارد. اى فتح! آيا نمى نگرى به نشانه هاى آفرينش خداوند كه در گياهان ريز و ظريف و گياهان غير لطيف به وجود آورده؟

آيا نمى نگرى به مخلوقات ظريفى كه پروردگار جهان آفريده از حيوانات كوچك و پشه ها و حيواناتى كه ريزتر و ظريف تر از آنها هستند؟

آن موجوداتى كه (به علت كوچكى حجم) چشم ها نمى توانند آنها را مشاهده كنند». در اين گفتار امام هشتم (عليه السلام) با صراحت و قاطعيت تمام از وجود ميكرب و باكتريها خبر مى دهد و آشكارا مى گويد خداوند موجوداتى را آفريده كه لا تكاد تستبينه العيون يعنى امكان ديدن آنها براى چشمها نيست. در جهانى كه از وسائل علمى و ابزار و آلات دقيق صنعتى مانند ميكروسكوپ خبرى نبود و بشر هيچگونه وسيله عادى براى شناختن اين قبيل موجودات در اختيار نداشت بدون ترديد اينگونه سخن گفتن يك خارق عادت و «كرامت» روشن است، ولى خارق عادتى كه با ادعاى نبوت توأم نيست و تنها مقرون با ادعاى وصايت و جانشينى از پيغمبر اسلام است، اينگونه سخن گفتن در آن عصر آنهم از مردى كه حتى يك روز به مدرسه و مكتبى نرفته نشان مى دهد كه گوينده آن اطلاعات و علوم خود را بطور مستقيم و يا غير مستقيم (به وسيله پيغمبر) از منبعى گرفته است كه بر حقايق جهان آفرينش احاطه دارد. در اين گفتار على بن موسى الرضا (عليه السلام) از وجود باكتريها صريحاً خبر مى دهد ولى اين كار بعد از كشف ميكروسكوپ ممكن است بوسيله يك دانشمند ميكروب شناس هم انجام گيرد.

اما با اين تفاوت كه وسيله اطلاع يك دانشمند ابزار و آلات علمى است و اين ابزار و وسائل در اختيار هر فردى كه قرار بگيرد بوى اين امكان را مى دهد كه از اين حقيقت مطلع گردد

اما در آن شرايطى كه امام (عليه السلام) پرده از روى اين راز برمى دارد و از وجود باكتريها با صراحت خبر مى دهد (يعنى بدون داشتن وسائل و ابزار عادى و استفاده از علوم و راههاى طبيعى) انجام اين كار در آن شرايط براى هيچ انسان عادى ممكن نيست.

به اين ترتيب ، روشن شد كه اعجاز بر دو قسم است و اگر طبق مدارك قطعى و مسلم معجزه اى براى پيامبرى اثبات شد لازم نيست آن معجزه عملى باشد كه انجام آن در هيچ يك از شرايط براى بشر امكان ناپذير باشد.

ارتباط اعجاز با رسالت آسمانى

خارق عادت و يا معجزه گاهى توأم با ادعاى نبوت است مانند معجزاتى كه بوسيله انبياء و پيامبران الهى صادر مى گرديد در اين صورت مى تواند ادعاى او را كه چيزى جز رسالت آسمانى نيست اثبات نمايد ولى گاهى مقرون با ادعاى نبوت نيست مانند خارق عاداتى كه با دست امام و جانشين يك پيغمبر انجام مى گيرد، در صورت اول اينگونه معجزات دليلى قاطع بر اثبات مقام رسالت نسبت به پيامبران است و اين خود مسئله اى است جالب، كه در بحث «نبوت» در «اصول اعتقادات» از آن به تفصيل بحث مى گردد و در اينجا ما تنها به آن اشاره كوتاهى مى نمائيم. ما در گذشته گفتيم كه بطور كلى بايد هر دليلى كه براى اثبات مدعايى اقامه مى گردد با آن مدعا داراى سنخيت باشد.

با اين حساب، فردى كه مدعى است من با خداوند و قدرت ماوراءالطبيعه ارتباط دارم، از آنجا الهام مى گيرم و فرستاده او به سوى جمعى از مردم و يا جهان انسانيت هستم بايد عملى با دست وى انجام گيرد ؛

كه اين عمل جز با استفاده از قدرت خداوند غيرممكن باشد ، عملى كه از قدرت ماوراءالطبيعه سرچشمه بگيرد، انجام آن براى يك انسان عادى با استفاده از امكانات و شرايط طبيعى امكان ناپذير است، تا اينكار خود بمنزله استوارنامه اى باشد.

چرا معجزات انبياء گوناگون است؟

اين اصل كه اكنون از آن ياد كرديم يعنى «لزوم داشتن معجزات براى انبياء» در زندگى همه پيامبران بدون استثناء وجود داشت و به شهادت و ضرورت تاريخ كم و بيش آنها همگى داراى معجزه و استوارنامه آسمانى بوده اند ولى بايد ديد چرا معجزات پيامبران متنوع و گوناگون بوده است؟ و طبعاً اين اختلاف و تنوع به علتى است كه بدست آوردن آن خالى از فائده نخواهد بود.

آنچه كه نويسنده درباره فلسفه اين تنوع فكر مى كند اين است كه اين كار به منظور بهره بردارى از تمركز و توجه افكار اجتماع است كه در عصر هر پيغمبر نسبت به موضوعى خاص و يا افرادى مخصوص پيدا شده بود، براى روشن شدن اين نكته ناچار قدرى توضيح مى دهيم.

پيغمبرى كه در يك عصر از جانب خداوند براى هدايت و راهنمايى جمعى و يا عموم افراد بشر به سوى سعادت مادى و معنوى مأموريت مى يابد طبعاً در آن عصر و در آن اجتماع دسته اى از مردم طبقه ممتاز جامعه هستند و به علت دارا بودن قسمتى از علوم و يا آشنا بودن با صنعتى خاص افكار ديگران را به سوى خود جلب نموده اند و همگان با نظر اعجاب و تحسين نسبت به آنها مى نگرند و به اصطلاح «قهرمان و الگوى» آن جامعه اند،

در اينجا آن پيامبر و فرستاده خداوند بايد از توجه افكار عمومى نسبت به آن طبقه ممتاز استفاده نموده از همانجا افكار آنان را دربست در اختيار بگيرد و آنها را به سوى خداوند رهبرى نمايد و در مسيرى قرار دهد كه خدا مى خواهد.

اين هدف بطور عاليتر و سريعتر تنها از اين راه تأمين مى گردد كه معجزه آن پيغمبر شبيه و مانند آن كارهايى باشد كه بوسيله آن قهرمانان و آن دسته از طبقه ممتاز و جامعه انجام مى گيرد، مثلا عيسى بن مريم (عليه السلام) در عصرى براى نجات اجتماع مأموريت يافت كه در آن پزشكان طبقه ممتاز و مورد احترام جامعه بوده اند، آنها با استفاده از علم طب امراضى را معالجه مى كردند و بيماران را شفا مى بخشيدند و از نظر همگان مورد تحسين قرار مى گرفتند.

در چنين شرايط و عصرى كه علم پزشكى بسيار نيرومند است و افكار مردم به سوى شخصيتهاى طبى توجه دارد بايد معجزه عيسى شبيه و مانند كار اطباء باشد (با اين تفاوت كه شفابخشيدن عيسى با دم عيسوى و با استفاده از راههاى طبيعى و علوم پزشكى نيست) عظمت كارهاى عيسى آنگونه بود كه پزشكان هم از انجام آن اظهار عجز كرده و به ناتوانى خويش اعتراف مى نمودند و يا موسى بن عمران هنگامى در مصر مبعوث به رسالت مى گردد كه سحر و كهانت در اوج رشد و كمال خود قرار داشت و ساحرها با استفاده از عوامل طبيعى و قواعد خاصى كه از نظر اكثريت مردم آن عصر نامعلوم بود دست به انجام كارهايى مى زدند كه مورد اعجاب و تحسين همگان قرار مى گرفت.

در چنين عصرى كه ساحرها طبقه مورد احترام جامعه هستند و افكار عمومى به سوى آنان و آراء و انظار آنها توجه دارد

موسى بايد داراى معجزه اى باشد شبيه و مانند عمل آنان ولى با اين امتياز كه عمل موسى سحر نيست بلكه واقعيتى است كه حتى سحركنندگان آن عصر را هم سخت تحت تأثير قرار مى دهد و آنها را در برابر آن مرد آسمانى به زانو در مى آورد.

آرى در عصرى كه علم پزشكى سخت مورد توجه مردم است، اگر عيسى بن مريم كور مادرزادى را شفا بخشد و يا مرده اى را زنده گرداند طبيعى است كه اين معجزات از نظر همگان حتى از نظر همان طبقه ممتاز يعنى اطباء و پزشكان هم زودتر مورد توجه قرار مى گيرد.. و يا اگر موسى بن عمران در هنگامى كه افكار عمومى به سوى سحركنندگان و كاهنان انعطاف دارد به امر خداوند عصا را بيفكند و به صورت افعى عظيمى درآيد طبعاً عاليتر و سريعتر مى تواند بر دلهاى مردم نفوذ يابد و هرچه زودتر آنها را به سوى خداى رهبرى نمايد و يا حداقل حجت خداوند را بطور كامل بر همگان تمام گرداند.

اگر معجزه موسى بن عمران آوردن كتابى آسمانى مانند قرآن بود نه اعجاز آن از نظر فصاحت و بلاغت براى مردم آن زمان قابل درك بود و نه خارق عادت بودن آن از نظر مسائل علمى و يا قانون گذارى و يا جنبه هاى ديگر، اما هنگامی كه معجزه موسى مطابق با شرايط عصر خود و شبيه و مانند كار كسانى باشد كه مورد احترام و تحسين جامعه اند، در اين صورت اثر آن تا آن درجه سريع و عميق است كه همان طبقه ممتاز عصر وى يعنى سحركنندگان و كاهنان در برابر او به زانو درآمده و هنگامی كه معجزه موسى را مى بينند سريعاً رسالت خدايى او را مى پذيرند و در برابر پروردگار موسى يعنى آفريدگار جهان به سجده درمى آيند.

قرآن در اين باره مى گويد:

فالقى السحره ساجدين قالوا امنا برب العالمين رب موسى و هارون يعنى سحر كنندگان به سجده درآمدند و گفتند ما به پروردگار جهانيان ايمان آورديم همان پروردگار موسى و (برادرش) هارون.

اين ايمان كه با ديدن معجزه موسى در سحره به وجود آمده بود تا آنجا ريشه دار و عميق بود كه با تهديدهاى سختى كه بعداً بوسيله فرعون نسبت به آنان به عمل آمد هيچگونه تزلزلى در آنها راه نيافت.

فرعون آنها را اينگونه تهديد كرد:

لاقطعن ايديكم و ارجلكم من خلاف ثم لاصلبنكم اجمعين : يعنى دستها و پاهاى شما را از خلاف يكديگر قطع مى كنم و سپس همه شما را بدار خواهم زد.».

آنها در پاسخ گفتند:

انا الى ربنا منقلبون و ما تنقم منا الا ان آمنا بآيات ربنا لما جاءتنا ربنا افرغ علينا صبراً و توفنا مسلمين يعنى ما به سوى پروردگار خويش بازگشت مى كنيم و تو (اى فرعون) ما را عقوبت نمى كنى. مگر براى آنكه ما به آيات پروردگار خود ايمان آورديم.

هنگامیكه آن آيات آمد ما را، (و آنرا مشاهده كرديم) پروردگارِ ما! تو صبر و شكيبايى خود را بر ما فرو ريز، و ما را درحالى كه در برابر تو تسليم هستيم بميران.

آرى! اثر شباهت اعجاز هر پيغمبر با اعمال و كارهايى كه افكار مردم عصر او را به سوى خود متوجه ساخته تا آنجا سريع و عميق است، كه سحره

يعنى همان طبقه ممتازى كه فرعون براى كوبيدن موسى مى خواهد از وجود آنان استفاده كند، همان طبقه را در برابر وى اين چنين به زانو درمى آورد و آنها را به عجز و ناتوانى بشر از انجام عملى مانند موسى به اعتراف وا ميدارد.

اكنون به عصر پيغمبر خود و صنعت مهم و مورد توجه مردم آن زمان بنگريم.

پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) در اجتماعى مبعوث به رسالت مى گردد كه فصاحت و بلاغت او در اوج عظمت خود بوده است، طبقه ممتاز و آن كسانى كه افكار عمومى بر محور آنان و آراء و عقايد آنها دور مى زد فصحأ و بلغأ عرب بوده اند و احترام و تحسين مردم توأم با اعجاب نثار آنها مى شد.

در محيطى كه اين شرايط بر آن حكومت مى كند، فرستاده ی بزرگ خداوند، كتابى آسمانى مى آورد؛ كه تنها فصاحت و بلاغت آن موجى بنيان كن، در افكار همگان ايجاد مى نمايد.

پيامبر عزيز اسلام از تمركز و توجه افكار مردم در موضوع «فصاحت و بلاغت» بهره برداشت و با آوردن كتابى آسمانى از جانب خداوند كه عظمت آن تنها از نظر فصاحت و بلاغت سراسر جزيرة العرب را سخت شيفته و مجذوب خود ساخته بود توانست افكار عمومى عرب را به سوى خود و مقررات آسمانى آئين خويش متوجه سازد.

آنچه كه ما در فلسفه تنوع معجزات انبياء برشمرديم نكته ايست كه علامه خویى و مرحوم آيت الله بلاغى در تفسير خود نيز به آن اشاره نموده اند.

در اينجا يادآورى اين نكته لازم است كه چون قرآن تنها براى مردم عرب و يا انسانهاى آن عصر نازل نگرديده بود از اين نظر اعجاز آن تنها فصاحت و بلاغت نيست.

اعجاز قرآن از جنبه هاى گوناگون و متنوعى است كه قسمتى از آنها براى عموم افراد بشر از همه ملتها بخصوص در دنياى علم و جهان ما قابل ادراك است و ما بخواست خداوند در اين باره بطور فشرده بحثى خواهيم داشت.

درسى كه بايد از تنوع معجزات آموخت

با توضيحى كه درباره فلسفه تنوع معجزات انبياء داده شد به خوبى روشن گرديد كه چگونه خداوند معجزاتى كه آنها را بر دست فرستادگان و برگزيدگان خود جارى مى ساخت همگى شبيه و مانند كارها و موضوعاتى بود كه افكار مردم آن عصر را به سوى خود متوجه مى ساخت تا فرستادگان او بتوانند با استفاده از اين راه عاليترين و بهترين قدم را براى رسيدن به هدفهاى آسمانى خويش بردارند.

بعقيده نويسنده اين فلسفه و حكومتى كه در تنوع معجزات پيامبران يادآور شديم خود براى مردم مسلمان درسى است بزرگ تا در پرتو رعايت آن بتوانند در راه نشر تعاليم عاليه اسلام قدمهاى مؤثر و سريع و برجسته اى در جهان بردارند، در دنياى ما علوم مادى و آشنايى به اسرار و رموز آفرينش سخت مورد توجه افكار عمومى است.

دانشمندان اين علوم طبقه ممتاز عصر ما هستند و احترام و تحسين همگان بى دريغ به سوى آنها نثار مى گردد. در چنين شرايط اگر ما بخواهيم در راه نشان دادن چهره آسمانى اسلام قدمى مؤثر و سريع برداريم بايد از درسى كه خداوند با تنوع معجزات انبياء خود به ما داده است سرمشق بگيريم يعنى سعى كنيم دانشمندانى ارزنده و مسلمان در رشته هاى مختلف علوم مادى تربيت كنيم

تا آنان كه به علت اطلاع و احاطه بر علوم متنوع عصر خواه و ناخواه مورد احترام اجتماع قرار مى گيرند از اين توجه افكار عمومى استفاده كرده و بتوانند عظمت و كمال واقعى اسلام را به همگان نشان دهند.

دنيايى كه دانشمندان علوم مادى را طبقه ممتاز و مورد احترام جامعه مى شمرد و براى افكار و عقائد آنان ارزشى خاص قائل است ، اگر ببيند در بين مسلمين شخصيت هايى بزرگ و پرارج در همان علوم يافت مى شوند اما همانها در برابر مكتب آسمانى اسلام حداكثر خضوع را دارند خواه و ناخواه اين موضوع در افكار اكثريت مردم اثر عميق و غير قابل انكارى را بجاى خواهد گذاشت، اين يك حقيقت است كه عدم توجه به آن مستلزم عقب ماندگي هاى فراوان مى گردد (چنانكه متأسفانه گرديده است).

دعوت قرآن به مطالعه در اسرار آفرينش

بسيار جاى تأسف است! چگونه مردم مسلمان قرنها است كه از اين اصل بزرگ و حياتى چشم پوشيده! آن چنان كه گويا يكباره آنرا فراموش كرده اند! تا آنجا كه علوم اسلامى و آنچه كه بيشتر دانشمندان مسلمان اكنون واجد آن هستند آرام آرام مى رود تا عملاً تنها منحصر به دو علم يعنى اصول و فقه گردد.

اشتباه نشود! ما نمى گوئيم كه علم اصول و مخصوصاً فقه از علوم حياتى و بزرگ اسلامى نيست، ما مى دانيم كه فقه شريف ترين و اصيل ترين رشته علمى در اسلام است، علمى كه جامعه مسلمين احتياج ضرورى و روزانه نسبت به آن دارند، ما مى دانيم كه «فقه» از نظر اسلام مقامى بس ارجمند و عالى دارد؛ همان است كه جنبه هاى حقوقى، جزايى، اقتصادى و سياسى قرآن را از مدارك صحيح مذهبى استنباط كرده و در دسترس همگان قرار مى دهد.

ما به خوبى توجه داريم كه در جهان ما علوم بر رشته هاى تخصصى تقسيم گرديده و از اين نظر بايد دانشمندانى متخصص در فقه و اصول تربيت گردد.

آرى ما به اين حقايق كاملا توجه داريم، اما مى گوئيم كه علوم اسلامى و دانستنی هايى كه از قرآن و رهبران و پيشوايان بزرگ اسلام سرچشمه گرفته است منحصر به فقه و يا اصول نيست و عملاً هم نبايد باين صورت درآيد.

ما امكانات و نيروهاى فراوانى در اختيار داريم و شايسته نيست كه تمام اين امكانات تنها در يك قسمت از علوم قرآن متمركز گردد ولى از جنبه هاى وسيع و جهت ديگر دانشهاى اسلامى محروم و بى خبر بمانيم.

مگر اين قرآن نيست كه راه اطلاع و احاطه اى بر جميع علوم مادى را در برابر ما بازگذارده و ما را بمطالعه در اسرار آفرينش دعوت كرده است؟!

پريشب ضمن بحثى كه در انجمن اسلامى در نارمك داشتم به اين نكته اشاره كردم و در آنجا گفتم مهمترين اصل اعتقادى اسلام خداشناسى است و خوشبختانه بزرگترين راهی كه قرآن براى شناختن پروردگار در برابر انسانها قرار داده همانا مطالعه در اسرار و نظام عجيب آفرينش است.

قرآن در اين مورد مردم را دعوت مى كند تا درباره گياه و پديده هاى ديگر جهان مطالعه كنند، زمين و عجائب موجودى در آنرا بنگرند، بحيوانات و رموز آفرينش آنها توجه كنند. اسرارى را كه خداوند در بدن آنان آفريده مورد بررسى قرار دهند، به فضا و كرات بالا بنگرند و درباره آنها فكر كنند.

قرآن ستايش از كسانى كه در هر حال خداى را در نظر دارند و درباره زمين، فضا و كرات بالا و عظمت و اسرار آنها فكر مى كنند مى فرمايد:

الذين يذكرون الله قياماً و قعوداً و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السماوات و الارض

و در مورد ديگر براى شناسايى خداوند به افراد بشر مژده مى دهند كه بزودى اسرار و حقايقى از انسان و موجودات ديگر براى شما آشكار مى سازيم:

سنريهم آياتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق اولم يكف بربك انه على كلى شى شهيد

و باز در مورد سوم قرآن انسان را به مطالعه درباره زمين و اسرار آن، درباره آسمان و چگونگى آفرينش آن، درباره حيوانات و جانداران و درباره كوههاى سر برافراشته تشويق كرده و مى فرمايد:

افلا ينظرون الى الابل كيف خلقت و الى السماء كيف رفعت و الى الجبال كيف نصبت و الى الارض كيف سطحت

آرى قرآن اين درها را به سوى انسانيت باز كرده و آنها را به اطلاع و احاطه بر پديده ها و اسرار جهان آفرينش دعوت كرده است. و بدنبال همين تشويق ها بوده است كه مكتب آسمانى اسلام توانست در مدتى بسيار كوتاه شخصيت هاى عظيم علمى در رشته هاى مختلف و گوناگون در طب، جراحى، داروسازى، فيزيك، شيمى، رياضى، حيوان شناسى، گياه شناسی، صنايع مستظرفه، هنر و معمارى، اخترشناسى و نجوم در دامان خود تربيت نمايد.

آقايان عزيز! با در نظر گرفتن آن همه سوابق درخشان و پرافتخار آيا اكنون جاى تأسف نيست كه عملا علوم قرآن و دانستني هايى كه از پيشوايان بزرگ اسلام سرچشمه گرفته تنها در يكى دو مورد (آن هم متأسفانه غالباً بطور ناقص) منحصر و خلاصه گردد؟!

در حالى كه ما براى رسيدن به هدفهاى بزرگ اسلامى و نشان دادن عظمت شگرف اين مكتب آسمانى به جهانيان، و بالاخره براى نجات از اين وضع فلاكت بارى كه اكنون مردم مسلمان با آن دست بگريبانند (از نظر عوامل طبيعى) راهى مؤثرتر و مفيدتر از اين در پيش نداريم كه به علوم و دانشهاى عصر خود يعنى همان مسائلى كه قرآن بزرگترين مشوق به آنها است رو آورديم تا با استفاده از اين راه احترام و اهميت خاصى كه افكار بشر در جهان ما براى اين دانشها و دانشمندان آنها قائل است بتوانيم قدمهاى سريعى در رسي دن بآمال انسانى و اسلامى خود برداريم.

دشمنان اسلام و انسانيت و حكومت هاى استعمارى سالها است كه با استفاده از اين اصل بزرگ يعنى در پرتو علوم مادى سيادت و تفوق همه جانبه جهان بدست آوردند. سيادت و تفوقى كه متأسفانه اكثر آنها را در راه هدف هاى استعمارى و استثمارى خود و سلب حقوق اوليه از ملت هاى ديگر بكار مى برند.

همان علوم مادى و همان سيادتى كه روزى انحصاراً در اختيار امت اسلامى بود و به شهادت تاريخ ملت هاى مسلمان در آن روز جز كوشش در راه انسانيت و خدمت به بشريت آنرا بكار نمى بستند.

آرى اين راهى است كه قرآن به ما آموخته. اما اكنون ديگران آنرا مى پيمايند؛ و متأسفانه قرنها است كه ما خود به آن پشت كرده و گويا از اين عامل مؤثر و نيرومند يكباره چشم پوشيده ايم.

سيد شرف الدين و افكار زنده ی او

آيت الله مرحوم سيد شرف الدين عالمى كه از شخصيت هاى بزرگ علمى شيعه بود جمله اى دارد بسيار زنده و پر ارج، او معتقد بود

كه امكانات طبيعى را نبايد تنها در اختيار باطل و رهبران مكاتب شيطانى گذارد بلكه بايد از راههاى صحيحى كه آنان براى نشر عقائد انحرافى و اجراى نيات پليد خود از آن استفاده مى كنند به خوبى بهره برداشت.

آن مرد بزرگ اين عقيده منطقى و معقول خود را ضمن جمله اى كوتاه بيان مى فرمود:

لاينتثر الهدى الامن حيث انتثر الضلال

يعنى بايد در راه نشر هدايت از آن راههاى صحيحى استفاده كرد كه ضلالت از آنها بهره برمى دارد.

اين فكر يك عقيده قلبى براى آن مرحوم بود و خود همواره عملا آن را بكار مى بست.

هنگامیكه مردم لبنان (كه در آن روزها تحت استعمار فرانسه بسر مى برد) براى بدست آوردن آزادى و استقلال مبارزات حق طلبانه خود را شروع كردند مرحوم سيد شرف الدين با آن كه در سلك روحانيت و از شخصيت هاى عظيم علمى بود، نوار فشنگ به كمر مى بست و شخصاً در ميدان نبرد شركت مى جست.

من خود عكسى از آن مرحوم در حالى كه عمامه بسر و قبا در برداشتند ديدم كه نوارهاى فشنگ را براى پيكار با استعمارگران غربى به كمر بسته بودند. اين مرد از رهبران بنام و مؤثر نهضت لبنان عليه استعمار فرانسه بود. هنگامي كه اين مبارزات به ثمر رسيد و استقلال آن كشور تأمين گرديد مردم مسيحى و مسلمانان اهل سنت قدرت حكومت را بين خود تقسيم كردند و براى شيعيان آنجا كه

تحت رهبرى سيد شرف الدين در آن مبارزه سهم بسزايى داشتند هيچگونه حقى قائل نشدند.

آن مرحوم نسبت باين بى عدالتى بشدت به آنان اخطار كرد و صريحاً فرمود:

اجازه نمى دهم جانبازي ها و فداكاري هاى مردم شيعه ناديده گرفته شود. و بالاخره بر اثر پافشارى و كوششهاى پی گير آن مرحوم در اين باره براى شيعيان لبنان سهم مؤثرى در حكومت قائل شدند و طبق قانون اساسى بنابر اين شد كه همواره پست رياست جمهورى با مسيحيان باشد كه در آن روز اكثريت را دارا بودند و سمت نخست وزيرى با مسلمانان سنى مذهبى كه نسبت به مردم شيعه داراى اكثريتند ولى رياست مجلس شورا و سنا براى هميشه بايد در اختيار شيعيان قرار گيرد.

اين شخصيت بزرگ بدنبال همان شعار زنده اى كه داشت لاينتثر الهدى الامن حيث انتثر الضلال عملا قدم برمى داشت و از (فلسفه تنوع معجزات انبياء) درسى بزرگ و هميشگى آموخت.

آن مرحوم هنگاميكه در (صور) لبنان اقامت گزيد مؤسسه اى عظيم و مجهز به منظور تربيت دينى و علمى نسل جوان در آنجا به وجود آورد و در آن دانشگاه بزرگ كه بنام «المكتبه الجعفريه» نام گذارى شده بود از تمام اديان و مذاهب دانش آموز مى پذيرفت اما دانش آموزان مسيحى و يا يهودى و يا مسلمانان اهل سنت هنگامي كه تحصيلات خود را در آنجا به پايان مى رساندند يك شيعه اثنى عشرى منطقى بودند كه تمام معتقدات مذهبى خويش را بر پايه و ميزان صحيح علمى فراگرفته بودند.

فرزندان مسيحى را در آنجا مى پذيرفت اما در پايان كار يك شيعه دانشمند و بيدار از آنجا خارج مى گرديد و به همین علت روساى مذاهب ديگر فرستادن محصل را به آنجا تحريم كرده بودند.

آرى آن مرد بزرگ مى دانست كه براى مبارزه با برنامه استعمارى فرهنگ لبنان در آن روز نمى توان تنها به تحريم كردن آن مدارس قناعت نمود و از مردم خواست تا فرزندان خود را به آنجا نفرستند زيرا براى افكار عمومى اين ديگر قابل قبول نيست كه اجتماع نسل خود را نادان تربيت كند و آنها را بدنبال تحصيل علم نفرستد.

در دنياى ما ديگر اين گونه دعاها به اجابت نمى رسد و اين نوع مبارزات مثمر ثمر و مفيد فائده اى نخواهد بود. ما اگر در مبارزه اى خود عليه ضلالت و گمراهى تنها باین اكتفا ء كنيم كه اگر فرهنگ يك كشور اسلامى مثلا از نظر دينى و تربيت صحيح و اصولى انحرافاتى داشت بمردم بگوئيم تا از فرستادن فرزندان خويش به آنجا خوددارى كنند و آن مدارس را تحريم نمايند.

بايد بدانيم كه با اين نوع مبارزه شكست حتمى نصيب ما خواهد شد و همچنان بايد ناظر انحراف نسل جوان از نظر مذهبى و اخلاقى و فرهنگى باشيم.

هنگامى ما مى توانيم با يك فرهنگ غلط و غير اصولى، بطور منطقى مبارزه نمائيم، كه دارای مدارسى مجهز و مطابق با نيازمندی ها و احتياجات زمان باشيم.

آرى تنها در اين صورت است كه مى توانيم موفق گرديم و منطق ما براى اجتماع قابل درك باشد. زيرا اگر نمونه غلطى را تحريم كرديم بايد در برابر، نمونه صحيح آنرا در دسترس مردم قرار دهيم.

درست همانند مكتب آسمانى اسلام كه اگر زنا را نهى مى كند، و از فحشاء جلو مى گيرد؛ در برابر، ازدواج را مشروع شمرده و احتياج ات طبيعى «جنسى» را يكباره ناديده نمى انگارد.

تحصيل مراحل علمى و ورود در مجامع فرهنگى آهسته آهسته به صورت يك احتياج طبيعى درمى آيد. و اين احتياج را نمى توان ناديده گرفت.

آرى مرحوم سيد شرف الدين باين حقيقت به خوبى آگاه بود و بدنبال درك اين حقيقت بود كه براى نجات نسل جوان از انحراف و فساد در (صور) دست به تاسيس معروف ترين و مجهزترين مراكز علمى و فرهنگى زد.

خدمات اين بزرگ مرد به جهان تشيع و اسلام از جنبه هاى مختلف و گوناگون است و ما در اينجا تنها به آن قسمت از فعاليت هاى خدا پسندانه آن مرحوم كه مربوط به بحث ما بوده است يعنى «درسهايى كه بايد از تنوع معجزات آموخت» اشاره نموده ايم.

فعاليت هاى خستگى ناپذيرى كه اين شخصيت عظيم اسلامى تا آخرين ساعات زندگى خود در راه نشر معارف عاليه اسلام و تشيع و اعلاى كلمه حق انجام داد بر همگان روشن بود. و از اين نظر هنگامى كه خبر رحلت وى به قم رسيده بود درست در خاطر دارم كه تأثر و اندوه فراوانى بر همه كس ‍ حكم فرما گرديده بود.

مرحوم آيت الله بروجردى براى آنكه حساب جدايى براى آن فحل اسلامى باز كنند، صبح و عصر هر دو وقت را در مجلس يادبود آن مرحوم شركت نموده بودند (با آنكه اين عمل از ايشان بى سابقه بود) خداوند هر دو آنها را غريق رحمت بى پايان خود بگرداند.