تفسير نور (سوره حجرات)

تفسير نور (سوره حجرات)28%

تفسير نور (سوره حجرات) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسير نور (سوره حجرات)
  • شروع
  • قبلی
  • 23 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 23798 / دانلود: 8567
اندازه اندازه اندازه
تفسير نور (سوره حجرات)

تفسير نور (سوره حجرات)

نویسنده:
فارسی

اين سوره در مدينه نازل شده وداراى هجده آيه وبه نام سوره «حجرات» يا سوره «آداب واخلاق» ناميده شده است .
«حُجرات» جمع «حُجره» است و چون در اين سوره نام حجره هاى پيامبر اكرم صلى‌ الله‌ عليه‌ و آله (كه بسيار ساده و از گل و سقف آن از چوب و شاخه هاى خرما بود) برده شده ، اين سوره حجرات ناميده شده است .
آغاز سه سوره قرآن ، (مائده ، حجرات و ممتحنه) كه درباره مسائل حكومتى و اجتماعى است ، با جمله (يا ايّها الّذين آمنوا) شروع شده است .  

تفسير نور (سوره حجرات)

نام نویسنده : حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ محسن قرائتى

این کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام نگردیده است.


مقدمه ناشر

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

«وَلَقَد يَسّرنَا القُرآنَ لِلذّكرِ فَهَل من مُدّكِر » (۱)

وقرآن را براى تذكّر آسان ساختيم ، آيا كسى هست كه پندگيرد و متذكّر شود؟

قرآن كتاب خداست و فلسفه وجودى آن ايجاد آگاهى ، حركت ، نجات مردم، استقرار عدالت ، آزادى معنوى ، رهبرى اجتماعى و تكامل بشر است.

هر چند كه تلاوت صحيح قرآن با لحنى خوش بسيار توصيه شده است ، امّا تدبّر در معانى و مفاهيم قرآن است كه مى تواند بشر را به سرمنزل مقصود راهنمايى كند.

آرى ، قرآن به عنوان فرهنگ سازترين كتاب در دسترس همگان قرار دارد و با تكيه بر تعاليم و سفارشات پيامبر بزرگ اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله و ائمّه معصومين عليهم السلام مى توان كاربردى ترين دستورات زندگى اجتماعى را از آن استخراج نمود.

«ستادتفسيرقرآن كريم»به فضل الهى وبا همكارى «مركز فرهنگى درسهايى از قرآن» و با تلاش و مساعدت ساير سازمان ها و نهادهاى فرهنگى و قرآنى ، مسابقه اى را ويژه ماه مبارك رمضان تدارك ديده است از آنجا كه امسال ، سال رفتار علوى نام گرفته و سوره مباركه حجرات از جمله سوره هاى قرآنى است كه به نكات اخلاقى زيادى پرداخته است ، مناسب ديديم تا براى مسابقه مذكور تفسير اين سوره انتخاب شود.

از شما خواننده گرامى درخواست داريم تا ضمن مطالعه دقيق اين كتاب ارزشمند كه از آثار جديد حضرت حجة الاسلام و المسلمين قرائتى (زيدعزّه) است و ضمن شركت در مسابقه مربوطه كه از طريق سازمان ها يا نهادها برگزار مى گردد، ما را از پيشنهادات و راهنمايى هاى خود بهره مند سازيد.

ستاد تفسير قرآن كريم

نشانى : تهران، ميدان فلسطين، ستاد اقامه نماز، ستاد تفسير

تلفكس : ۸۸۹۳۹۲۸


پيشگفتار

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

«الحمدللّه ربّ العالَمين و صلى اللّه على سيدنا و نبيّنا محمّد واهل بيته الطاهرين»

توجّه نسل نو به قرآن از يك سو و نياز به آشنايى با تفسير آن از سوى ديگر، قشر عظيمى را به سوى تفسير سوق داده است و از آنجا كه تهيّه تفسير تمام قرآن ، نياز به هزينه زياد و مطالعه آن نياز به حوصله زيادى دارد، بعضى از بزرگان ما بخش هايى از قرآن را جداگانه تفسير كرده اند.

ما نيز علاوه بر «تفسير نور» كه انشاءاللّه در دوازده جلد عرضه خواهد شد، لازم ديديم بعضى از سوره ها را جداگانه در دسترس علاقمندان قرار دهيم تا آنان كه از مطالعه تفسير همه قرآن محروم هستند، لااقل زمينه مطالعه بخشى از آن را داشته باشند.

در اين راستا تفسير سوره يوسف به نام «يوسف قرآن» در قطع جيبى جداگانه به چاپ رسيد،

سوره حجرات دوّمين جزوه تفسيرى است كه در اختيار عموم قرار مى گيرد.

از خداوند كه اين توفيق را به ما عطا فرمود، سپاسگزاريم و از دوستان همكارم (حجج اسلام آقايان : كلباسى ، دهشيرى و جعفرى) كه ساعات زيادى را صرف كمك به تهيه اين تفسير نموده اند، سپاسگزارم .

آرى ، همان گونه كه هر كجاى كره زمين روشن است از خورشيد است و آن قسمتى كه تاريك است از خود زمين مى باشد، در كتاب ما نيز هر كجا روشنى يافتيد، آن نور قرآن و هدايت انبيا، اوصيا، شهدا و علماست و هر كجا تاريكى ، نقص و كاستى يافتيد، آن را به حساب خود من بگذاريد.

از خداوند مى خواهم كه قرآن را نور فكر، بيان و عمل ما، و نور قلب ، قبر و قيامت ما، و نور سياست ، اقتصاد و اجتماع ما، و نور نسل ، ناموس و تاريخ ما قرار دهد.


سيماى سوره حجرات

اين سوره در مدينه نازل شده وداراى هجده آيه وبه نام سوره «حجرات» يا سوره «آداب واخلاق» ناميده شده است .

«حُجرات» جمع «حُجره» است و چون در اين سوره نام حجره هاى پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله (كه بسيار ساده و از گل و سقف آن از چوب و شاخه هاى خرما بود) برده شده ، اين سوره حجرات ناميده شده است .

آغاز سه سوره قرآن ، (مائده ، حجرات و ممتحنه) كه درباره مسائل حكومتى و اجتماعى است ، با جمله (يا ايّها الّذين آمنوا) شروع شده است (۲)

در اين سوره به خاطر آن كه چند بار پى درپى جمله (يا ايّها الّذين آمنوا) آمده است ، سيماى يك جامعه اسلامى از آن معلوم مى شود.

در اين سوره مسائلى مطرح شده كه در سوره هاى ديگر نيست از جمله:

۱. پيشى نگرفتن از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله و آداب برخورد با آن حضرت و هشدار به كسانى كه بى ادبند.

۲. مسخره كردن و نام بد نهادن ، سوءظن ، تجسّس و غيبت كه در يك جامعه ايمانى حرام است ، در اين سوره از آنها نهى شده است .

۳. اُخوّت و برادرى ، دستور اصلاح ، بسيج عمومى بر ضد ياغى ، ميانجى گرى عادلانه ، تحقيق درباره خبرهاى رسيده از افراد مشكوك و تعيين ملاك برترى كه در يك جامعه ايمانى لازم است ، در اين سوره آمده است .

۴. در اين سوره ، جامعه ايمانى كه در آن درجات مسلمين از مؤ منين مشخّص ‍ و ملاك ارزشها، تقوى و آن چه محبوب است ، ايمان و آن چه مورد تنفّر است ، كفر و فسق و گناه بيان شده ومحور جامعه را قسط و عدل مى داند.

۵. جامعه ايمانى در اين سوره ، وام دار خدا وعاشق پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله است كه واسطه هدايت او شده و هرگز ايمان خود را منتّى بر خدا و رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله نمى داند.

۶. در جامعه ايمانى اين سوره ، مردم بايد تابع پيامبر باشند و هرگز توقّع تبعيّت پيامبر از مردم را نداشته باشند.


بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيِمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان .


نكته ها:

اين سوره نيز همانند ساير سوره ها با نام خداوند شروع شده است ، زيرا در حديث مى خوانيم : هر كار مهمّى كه بدون نام خداوند آغاز گردد، نافرجام است. (۳)

آرى ، در آغاز كارها انسان به استمداد از رحمتى بس گسترده نياز دارد كه آن نياز با جمله مباركه «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم» برطرف مى گردد.

«بسم اللّه» در آغاز هر كار، نشان ايمان به خدا، عشق به خدا، ياد خدا، توكّل بر خدا، رنگ و جهت خدايى دادن به كارهاست .


آيه (۱)

يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لاَ تُقَدِّمُواْ بَيْنَ يَدَىِ اللّهِ وَ رَسُولِهِوَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بر حكم خدا و پيامبر او پيشى نگيريد واز خداوند پروا كنيد، همانا خداوند شنوا و دانا است .


نكته ها:

اين آيه ، جلوى بسيارى از خطاها را مى گيرد. زيرا گاهى خواسته اكثريّت مردم ، جلوه هاى ظاهرى و مادّى ، پيروى از حدس و تخمين ، ميل به ابتكار ونوآورى ، هيجان و قضاوت عجولانه و خيال آزادانديشى ، انسان را وادار به گفتن ها، نوشتن ها و تصميماتى مى كند كه ناخودآگاه انسان از خواسته خدا و رسول جلو مى افتد، همان گونه كه گاهى خيال عبادت ، خيال قاطعيّت ، خيال انقلابى بودن و خيال زهد و ساده زيستى ، گروهى را وادار كرد تا از خدا و رسول پيشى بگيرند و به قول معروف كاسه داغ تر از آش باشند.

اين آيه مى خواهد انسان ها را همچون فرشته تربيت كند، زيرا قرآن درباره فرشتگان مى فرمايد: در سخن بر خدا سبقت نمى گيرند و تنها طبق دستور او عمل مى كنند.(لايَسبِقونَه بِالقَول و هم باَمرِه يَعمَلون ) (۴)

قرآن ، موارد تقدّم را بيان نكرد تا شامل انواع پيش افتادن هاى عقيدتى ، علمى ، سياسى ، اقتصادى و غيره در گفتار وكردار گردد.

بعضى اصحاب از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله درخواست كردند كه خود را مقطوع النسل و اَخته نمايند تا ديگر تمايلى به همسر نداشته باشند و يكسره در خدمت اسلام باشند، حضرت آنان را از اين كار زشت باز داشت .

كسى كه از خدا و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله پيشى مى گيرد، در مديريّت نظام خلل وارد كرده و جامعه را به هرج و مرج مى كشاندو در حقيقت دستگاه و نظام قانون گذارى را بازيچه تمايلات خود قرار مى دهد.


پيام ها:

۱- براى انجام گرفتن دستورات بايد ابتدا زمينه هاى روانى پذيرش را در مخاطب ايجاد كرد. جمله (يا ايها الّذين آمنوا ) به مخاطب شخصيّت مى دهد ووابستگى او به خدا را كه زمينه انجام كار است ، بيان مى كند.

۲- از آنجا كه فرمان پيش نيفتادن از خدا و رسول ، فرمان ادب است ، خود اين آيه نيز مخاطب را با ادب ويژه صدا مى زند. (يا ايها الذين آمنوا...)

۳- بعضى سليقه هاى شخصى ، عادات و رسوم اجتماعى و بسيارى از مقرّرات و قوانين بشرى كه ريشه در قرآن و حديث ندارد و برخاسته از عقل و فطرت نيست ، نوعى پيش افتادن از خدا و رسول است (لا تقدّموا ...)

۴- هرگونه حرام كردن نعمت هاى حلال خداوند و يا حلال كردن حرام ها، پيشى گرفتن از خدا و رسول است (لاتقدّموا. ..)

۵- هرگونه بدعت ، مبالغه ، ستايش نابجا و انتقاد نابجا، پيشى گرفتن است (لا تقدّموا ...)

۶- سرچشمه فقه و رفتار ما بايد قرآن و سنّت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله باشد. (لا تقدّموا بين يدى اللّه و رسوله )

۷- پيشى گرفتن از خدا و رسول ، بى تقوايى است (چون در اين آيه مى فرمايد: پيشى نگيريد و تقوى داشته باشيد) (لاتقدّموا... واتّقوا )

۸- هر آزادى ، توسعه و پيشرفتى ارزش ندارد. (لاتقدّموآ...)

۹- براى انجام تكاليف ، دو اهرم ايمان و تقوى لازم است (در آيه هم كلمه «آمنوا» و هم كلمه «اتّقوا» مطرح شده است) (آمنوا... واتّقوا)

۱۰- از چيزهايى كه جمله را زيبا مى كند آن است كه امر و نهى در كنار هم باشد. (در آيه هم نهى آمده «لاتقدّموا» و هم امر آمده است «واتّقوا»)

۱۱- حكم رسول همان حكم خداست ، بى احترامى به او بى احترامى به خداست و پيشى گرفتن از هر دو ممنوع است (لا تقدّموا بين يدى اللّه و رسوله )

۱۲- التزام عملى بايد همراه با تقواى درونى باشد. (لاتقدّموا... واتّقوا اللّه )

۱۳- كسانى كه به خاطر سليقه ها و مسائل ديگر از خدا و رسولش پيشى مى گيرند، نه ايمان دارند و نه تقوا. (يا ايّها الذين آمنوا لاتقدّموا... و اتّقوا )

۱۴- تندروى يا كندروى هاى خود را توجيه نكنيم (انّ اللّه سميع عليم )


نمونه هاى پيش افتادن

اكنون با هم به چند نمونه تاريخى تقدّم و پيشى گرفتن مردم بر خدا ورسول كه در تفاسير و روايات مطرح شده است توجّه مى كنيم :

۱ در عيد قربان گروهى قبل از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله قربانى كردند، به آنان گفته شد: (لاتقدّموا بين يدى اللّه و رسوله ) (۵)

۲ گروهى قبل از آنكه ماه رمضان ثابت شود روزه گرفتند. به آنان گفته شد: (لاتقدّموا بين يدى اللّه و رسوله )

۳ پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله گروهى را براى تبليغ نزد كفّار فرستاد، كفّار مبلّغان پيامبر را كشتند، ولى سه نفر از آنان فرار كردند. اين سه نفر در بازگشت در مسير فرار دو نفر از قبيله كفّار (بنى عامر) را ديدند و به انتقام دوستان شهيد خود آنها را كشتند (در حالى كه آن دو نفر بى تقصير بودند). قرآن آنان را به خاطر اين عمل خودسرانه توبيخ كرد كه چرا بدون دستور پيامبر دست به اين عمل زديد؟ (لاتقدّموا بين يدى اللّه و رسوله ) (۶)

۴ امامعليه‌السلام به شخصى فرمود: اين دعا را بخوان : «يا مقلّب القلوب» شنونده اين گونه گفت : «يا مقلّب القلوب والابصار» امام فرمود: ما كلمه «ابصار» را نگفته بوديم ، قرآن مى فرمايد: از خدا و پيامبر جلو نيفتيد. (لاتقدّموا بين يدى اللّه و رسوله ) (۷)

۵ قوم بنى تميم از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله امير ومسئول خواستند. خليفه اوّل و دوّم هر كدام شخصى را پيشنهاد كردند و با هم مشاجره مى كردند كه كانديداى من بهتر است ، آيه نازل شد؛ (لاتقدّموا بين يدى اللّه و لاترفعوا اصواتكم ) (۸)

۶ امامعليه‌السلام در آموزش دعا به شخصى فرمود: اين دعا را بخوان : «لااله الاّ اللّه ...» تا آنجا كه مى فرمايد: «يُحيى و يُميت» شنونده از پيش خود جمله اى اضافه كرد و گفت : «و يميت و يحيى» حضرت فرمودند: جمله تو صحيح است ، امّا آنچه من مى گويم بگو و سپس آيه (لاتقدّموا بين يدى اللّه و رسوله) را براى او تلاوت فرمودند. (۹)

۷ بعضى از اصحاب پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله خواب و خوراك و آميزش با همسر را بر خود حرام كردند، حضرت ناراحت شده و به منبر رفتند و فرمودند: من خودم غذا مى خورم ، مى خوابم ، با همسرم زندگى مى كنم و راه و روش من اين است ، پس هر كس از اين راه پيروى نكند، از من نيست «فمَن رَغِب عن سنّتى فليس منّى » (۱۰)

۸ با اين كه پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله ازدواج موقّت را قانونى اعلام فرمودند، خليفه دوّم گفت : من آن را حرام كردم اين خود پيش افتادن از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله است كه در اين آيه از آن نهى شده است (لاتقدّموا بين يدى اللّه و رسوله )

۹ در سال هشتم هجرى كه پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله با مردم براى فتح مكه از مدينه حركت كردند، بعضى از مسلمانان در اين سفر روزه خود را افطار نكردند (با اين كه مى دانستند مسافر روزه ندارد و مى ديدند كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله افطار كرده است). اينها كسانى هستند كه از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله پيشى مى گيرند. (لاتقدّموا بين يدى اللّه و رسوله)

۱۰ در اديان قبل از اسلام نيز نمونه هايى از پيشى گرفتن را مى بينيم مثلاً با اين كه حضرت مسيح فرزند مريم و بنده خدا بود،

او را تا مرز خدايى پيش ‍ بردند كه قرآن آنان را از غلوّ در دين باز داشت .


نمونه هاى تخلّف و بازماندن

همان گونه كه پيش افتادن از خدا ورسول او ممنوع است ، عقب ماندن و پس افتادن از فرمان آنان نيز ممنوع است آن گاه كه خدا و رسول و جانشينان بر حقّ آنان مردم را براى مسئله اى فرا مى خوانند، بايد با سرعت و سبقت ، آگاهانه و عاشقانه ، آن دعوت را لبيك گفت در آياتى از قرآن از كسانى كه به همراه فراخوانى و بسيج از خود سنگينى به خرج مى دهند، به شدّت انتقاد شده است(اثّاقلتم الى الارض ) (۱۱) در اين زمينه نيز به نمونه هايى توجّه مى كنيم :

الف : پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله در آستانه رحلت ، لشگرى را براى دفاع به منطقه اى بسيج كرد و فرمانده آن را جوانى به نام «اُسامه» منصوب نمود و فرمود: خدا لعنت كند هر كس كه از لشگر اُسامه تخلّف كرده و سرباز زند، امّا عدهّاى تخلّف كردند.

ب : در آيات قرآن از كسانى كه به خاطر تخلّف از فرمان پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله به جبهه نرفتند و براين امر شادمان بودند، انتقاد شديد شده است (فَرِح المخلّفون بمَقعَدهم خلاف رسول اللّه ) (۱۲)

ج : در جنگ اُحد با اينكه در حمله اوّل مسلمانان پيروز شدند، ولى به خاطر تخلّف از دستور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله كه ۵۰ نفر را در شكاف كوه هاى اُحد مسئول مرزبانى قرار داده بود، و آنان به عشق جمع آورى غنائم منطقه را رها كردند، عاقبت جنگ با شكست مسلمين و شهادت حضرت حمزه عموى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله و جمعى از ياران با وفاى حضرت ، پايان يافت .

قرآن دليل شكست اُحد را در سه كلمه بيان كرده است : سستى ، اختلاف و تخلّف از فرمان (حتّى اذا فَشِلتم و تَنازَعتم فى الامر و عَصيتُم ) (۱۳)

د: بارها در نهج البلاغه حضرت علىعليه‌السلام افراد سنگدل يا ترسو و كسل را به شدّت سرزنش كرده و تعبيراتى از قبيل اينكه شما لاشه هاى بى روح هستيد!، شما در قيافه مرد هستيد امّا مردانگى نداريد! (۱۴) و امثال آن به كار برده است .

بنابراين آنچه خداوند از ما مى خواهد، نه پيش افتادن است نه پس افتادن ، بلكه همراه بودن و هم فكر و همكار بودن است (والّذين معهم ...)


بحثى پيرامون تقوى

در اينجا به مناسبت جمله «واتّقوا اللّه» به نكاتى در مورد تقوى اشاره مى كنيم :

۱ هدف از دستورات الهى آن است كه در انسان روحيّه تقوى پيدا شود. مثلا قرآن مى فرمايد: پروردگار خود را بپرستيد شايد تقوى پيدا كنيد. (۱۵) و نيز مى فرمايد: روزه بر شما و بر امّت هاى پيشين واجب شده ، شايد تقوى پيدا كنيد.(۱۶)

۲ تقوى ، زمينه پذيرش هدايت است (هُدىً لِلمتّقين) (۱۷)

۳ خداوند به كسانى كه تقوى دارند، علومى را عنايت مى كند. (اتّقوا اللّه و يعلّمكم اللّه ) (۱۸)

۴ تقوى ، وسيله دريافت رحمت الهى است (اتّقوا لعلّكم تُرحمون) (۱۹)

۵ تقوى ، وسيله قبولى عمل است در قرآن مى خوانيم : خداوند فقط اعمال متّقين را مى پذيرد. (انّما يَتقبّل اللّه من المتّقين ) (۲۰)

۶ تقوى ، وسيله دريافت رزق از راههايى است كه انسان گمان آن را ندارد. (و يَرزُقه من حيثُ لايَحتَسِب ) (۲۱)

۷ خداوند به متّقين وعده داده كه هرگز در بن بست قرار نگيرند. (و مَن يّتق اللّه يَجعَل له مَخرَجاً ) (۲۲)

۸خداوند انواع حمايت ها و امدادهاى غيبى خود را نثار افراد با تقوى مى كند. (اعلموا انّ اللّه مع المتّقين ) (۲۳)

۹ تقوى راه نجات از خطرات قيامت (۲۴) و خوش عاقبتى و رسيدن به رستگارى است (والعاقِبةُ لِلمتّقين ) (۲۵)


عوامل مؤثّر در تقوى

اكنون كه به گوشه اى از آثار وبركات تقوى اشاره شد، به عواملى كه در پيدايش تقوى مؤ ثّر است نيز اشاره مى كنيم :

۱ ايمان به مبداء و معاد، انسان را در برابر گناهان بيمه مى كند و هر چه ايمان قوى تر باشد، تقوى بيشتر است .

۲ نظارت عمومى (امر به معروف و نهى از منكر) سبب رشد تقوى در جامعه است .

۳ تربيت خانوادگى ، ۴ لقمه حلال ، ۵رفتار مسئولين ، ۶ دوستان (همسر، همكار، همسايه وهم درس)، ۷ اشتغال ، ۸رفيق شدن با افراد با تقوى ، از عواملى است كه در تقوى مؤ ثّر مى باشد.


آيا تقوى محدوديّت است ؟

بعضى خيال مى كنند تقوى محدوديّت و زندان است ، ولى تقوى قلعه و دژ است فرق بين زندان و قلعه آن است كه زندان را از بيرون قفل مى كنند و يك محدوديّت تحميلى است كه با آزادى بشر سازگار نيست ، امّا قلعه را انسان خود انتخاب مى كند و خودش از درون قفل مى كند تا از انواع حوادث بيمه باشد.

راستى ، ما كه كفش به پا مى كنيم ، پاى خود را بيمه مى كنيم يا محدود؟

پس هر محدوديّتى بد نيست و هر آزادى ارزش نيست همان گونه كه هر توسعه اى ارزش نيست زيرا ميكرب سرطان هم گاهى در بدن توسعه پيدا مى كند، و هر عقب گرد و ارتجاعى بد نيست بيمارانى كه به پزشك مراجعه مى كنند، هدفى جز برگشت به حالت قبل ندارند و اين برگشت ارزش است تقوى؛ يعنى ايمن سازى .

زنان ودخترانى كه به اسم آزادى ، به هر شكلى خود را در مَعرَض ديد ديگران قرار مى دهند، اگر چند دقيقه (تنها چند دقيقه) با خود فكر كنند، حتّى اگر مسلمان نباشند، عقل و علم ايشان ، آنان را به سوى پاكى و عفّت و پوشش ‍ دعوت خواهد كرد. زيرا بد حجابى يا بى حجابى عامل :

۱ سوءظن نسبت به آنان ، ۲ توطئه براى ربوده شدن آنان ، ۳ گسستن نظام خانواده ، ۴ تحريك هاى نابجا و به هم خوردن تعادل روحى ، ۵گرايش ‍ به خودنمائى وتجمّلات ، ۶ ضربه علمى به دانشجويان و از بين بردن تمركز فكرى آنان نسبت به درس و مطالعه ، ۷ خجل كردن افراد بى بضاعتى كه توان تهيّه اين گونه لباس و تجمّل را ندارند، ۸ضربه اقتصادى ، زيرا به جاى دقّت در كار، به هوسبازى سرگرم مى شوند، ۹ به ناكامى كشاندن زنان و دخترانى كه شكل

 و روىِ در خور توجّهى ندارند، ۱۰ ايجاد دغدغه براى والدين ، ۱۱ راضى كردن هوس بازان ، ۱۲ پيدايش رقابت هاى منفى ، ۱۳ فرار از خانه ، ۱۴ پيدايش اطفال نامشروع ، ۱۵ بروز امراض مقاربتى ، ۱۶ پيدا شدن امراض روانى ، ۱۷ پيش آمدن مسائلى از قبيل سقط جنين ، خودكشى يا ديگركشى يا حمله به ديگران و حوادث رانندگى و... كه اينها همه گوشه اى از بى تقوايى درباره يكى از مسائل (حجاب) است .

شايد به همين دليل باشد كه در قرآن ، اين همه در مورد تقوى سفارش شده است و امام جمعه بايد در همه خطبه ها، مسئله تقوى را مطرح كند و قرآن به مقدار كم تقوى قانع نيست و مى فرمايد: (فاتّقوا اللّه ما استَطَعتم ) (۲۶) تا آنجا كه مى توانيد تقوى داشته باشيد. و در جاى ديگر مى فرمايد: (اتّقوا اللّه حقَّ تُقاتِه ) (۲۷) آن گونه كه حقّ تقوى است ، تقوى داشته باشيد.

البتّه نبايد ماءيوس شويم ، زيرا هرگاه به گناهى گرفتار شديم ، مى توانيم با طناب نماز و توبه و استمداد از خداوند، خود را از منجلاب گناه نجات دهيم .


آيه (۲)

يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لاَ تَرْفَعُوَّاْ اءَصْوَ تَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِىِّ وَلاَ تَجْهَرُواْ لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ اءَن تَحْبَطَ اءَعْمَ لُكُمْ وَاءَنتُمْ لاَتَشْعُرُونَ

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! صداهايتان را بالاتر از صداى پيامبر نبريد و همان گونه كه بعضى از شما نسبت به ديگرى بلند گفت وگو مى كنيد، با پيامبر اين گونه سخن مگوييد! مبادا (به خاطر اين صداى بلند كه برخاسته از بى ادبى شما است ،) اعمال شما نادانسته نابود شود.


نكته ها:

در آيه قبل ، از پيشى گرفتن بر رسول خدا در عمل نهى شد و در اين آيه ، شيوه گفت وگو با پيامبر را بيان مى كند و مى فرمايد احترام پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله را حفظ كنيد.

در آيه ۶۳ سوره نور نيز سفارش شده كه نام پيامبر را مانند نام هاى خودتان نبريد، بلكه با عنوان و مؤ دّبانه نام ببريد.

حفظ عمل مهم تر از خود عمل است اعمال ما گاهى از اوّل خراب است ، چون با قصد ريا و خودنمايى شروع مى شود، گاهى در وسط كار به خاطر عُجب و غرور از بين مى رود و گاهى در پايان كار به خاطر بعضى از اعمال حبط مى شود. به همين خاطر قرآن مى فرمايد: هر كسى عمل خود را تا قيامت بياورد و از آفات بيمه كند، ده برابر پاداش داده مى شود؛ (مَن جاء بالحسنة ...) و نمى فرمايد: هر كس عملى را انجام دهد، ده پاداش دارد. زيرا ميان انجام عمل در دنيا و تحويل آن در قيامت ، فاصله زيادى است .

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند: براى هر ذكرى درختى در بهشت كاشته مى شود، شخصى گفت : پس بهشت ما درختان زيادى دارد!؟ حضرت فرمود: بله ، لكن گاهى گناهان و اعمالى از شما سر مى زند كه آن درختان را مى سوزاند. سپس آن حضرت آيه فوق را تلاوت فرمودند. (۲۸)

قرآن تباهى و حبط اعمال را، يكجا براى كفر و شرك آورده و يكجا براى بى ادبى در محضر پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله ، پس معلوم مى شود گناه بى ادبى در محضر پيامبر، هم وزن گناه كفر و شرك است چون نتيجه هر دو حبط است .

بعضى از ياران پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله از روى بى توجّهى نزد حضرت بلند سخن مى گفتند، پيامبر عزيز براى آن كه اين صداى بلند سبب حبط اعمال آنان نشود، بلندتر از آنان سخن مى گفتند. (۲۹)

يكى از ياران پيامبر كه بلند سخن مى گفت ، همين كه شنيد صداى بلند سبب نابودى تمام كردار او مى شود، بسيار ناراحت شد. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: صداى بلند تو براى خطابه و سخنرانى بوده است و حساب تو از ديگران جداست (۳۰)

فرياد زدن در برابر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله از افراد مؤ من سبب تباهى اعمال است ، امّا اگر كسانى حضرت را نشناخته اند، حساب جداگانه اى دارند. زيرا در توهين ، علم و آگاهى و قصد اهانت شرط است اگر ما از روزنامه اى براى كارهاى ساده اى استفاده كنيم و ندانيم كه در آن آيات مباركه قرآن است ، چون نمى دانسته ايم و قصد اهانت هم نداشته ايم ، توهين به حساب نمى آيد.

در جمله (ان تحبط اعمالكم و انتم لاتشعرون) اعمال شما نادانسته نابود مى شود، نكته اى است و آن اينكه آفات و آثار سوء (و به اصطلاح آثار وضعى)، وابسته به دانستن يا ندانستن ما نيست .

آرى ، اگر انسان شرابى بخورد مست مى شود، گرچه خيال كند آب است اگر به سيم بدون عايقى دست بزنيم ، دچار برق گرفتگى مى شويم ، گرچه خيال كنيم برق ندارد. گناهانى سبب پيدايش قحطى ، زلزله ، كوتاه شدن عمر، ذلّت و خوارى مى شود، گرچه خود انسان از پيدايش اين آثار خبرى نداشته باشد. بنابراين بى ادبى نسبت به پيامبر، سبب تباهى عمل مى شود، گرچه خود انسان آن آثار منفى را نداند.


پيام ها:

۱ براى آموزش ادب به مردم ، خود ما نيز بايد آنان را مؤ دّبانه صدا بزنيم (در اين آيه خداوند مردم را با جمله «يا ايّها الّذين آمنوا » صدا زده است)

۲ رهبر امّت اسلامى از حقوق و مزاياى معنوى بالايى برخوردار است كه بايد مردم مراعات نمايند تا آنجا كه اگر در حال گفتگو است ، صدايى بالاتر از صداى حضرت نباشد و اگر حضرت ساكت است و ما مشغول سخن گفتن با او هستيم ، باز هم با صداى بلند حرف نزنيم (لاتَرفعوا اصواتكم فوق صَوتِ النّبى )

آرى ، مقام نبوّت براى ما مسئوليّت آور است .

۳ سفارش به احترام بزرگان ، از زبان ديگرى زيبا است (در اين آيه ، پيامبر نمى فرمايد: بلندتر از من سخن نگوييد، اين خداوند است كه سفارش مى كند كه بلندتر از پيامبر صحبت نكنيد) (لا تَرفعوا اصواتكم )

۴ مقام و موقعيّت افراد در عمل آنان اثر دارد. (جسارت از مؤ من نسبت به شخص رسول اللّه ، حساب ويژه اى دارد) (ياايّها الذين آمنوا... ان تَحبط اعمالكم )

۵ گاهى انسان ندانسته تيشه به ريشه خود مى زند. (ان تَحبط اعمالكم و انتم لا تشعرون )


نمونه ها

الف : پيامبر عزيز اسلام در آستانه رحلت ، تقاضاى قلم و دواتى كرد و فرمود: مى خواهم براى شما چيزى بنويسم كه بعد از آن هرگز گمراه نشويد! خليفه دوّم گفت : بيمارى پيامبر شديد شده وسخنانش بى ارزش است ! شما قرآن داريد و نيازى به نوشتن نيست ! سر و صدا بلند شد حضرت فرمود: برخيزيد و برويد، نزد من فرياد نكشيد!. (۳۱)

مرحوم علامه سيد شرف الدين (صاحب كتاب المراجعات) مى فرمايد: گرچه قلم و كاغذ نياوردند و چيزى نوشته نشد، ولى ما مى توانيم خط نانوشته را بخوانيم ! زيرا پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: هدف من نوشتن چيزى است كه هرگز گمراه نشويد؛ «لَن تَضلّوا»، با كمى دقّت خواهيم ديد كه اين كلمه را بارها در جاى ديگر درباره قرآن و اهل بيت بيان فرموده است كه من از ميان شما مى روم و دو چيز گرانبها را به جا مى گذارم و اگر به آن تمسّك كنيد، هرگز گمراه نشويد و آن دو چيز گرانبها قرآن و اهل بيت من هستند.

پس چون بارها كلمه «لَن تَضلّوا» را درباره قرآن و اهل بيت بكار برده اند، در اينجا نيز كه فرمود: براى شما چيزى مى خواهم بنويسم كه هرگز گمراه نشويد، مراد آن حضرت تمسّك به قرآن و اهل بيت است .

ب : همين كه امام حسن مجتبىعليه‌السلام شهيد شد و خواستند او را در كنار قبر جدّش رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله دفن كنند، عايشه جلوگيرى كرد و اين امر باعث بلند شدن سر و صداى مردم شد. امام حسينعليه‌السلام با تلاوت آيه (لاتَرفَعوا اَصواتكم ...) مردم را ساكت كرد و فرمود:

احترام پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله پس از مرگ حضرت نيز همچون زمان حيات او لازم است (۳۲)


مقدّسات در اسلام

در تمام دنيا و عقائد مختلف ، به بزرگان خود احترام خاصّى مى گذارند. شهرها، خيابان ها، دانشگاه ها، فرودگاه ها، مدارس ، مؤ سسات را به نام آنان نامگذارى مى كنند. در اسلام نيز افراد، ساعات ومكان ها وحتّى برخى گياهان و جمادات قداست دارند.

ريشه قداست و كرامت همه آنها در اسلام ، وابستگى به ذات مقدّس خداوند است و هر چه وابستگى آن به خدا بيشتر باشد، قداست آن هم بيشتر است و ما بايد احترام ويژه آنها را حفظ كنيم امّا مقدّسات :

۱ خداوند سرچشمه قدس است و مشركان كه ديگران را با خدا يكسان مى پندارند، در قيامت به انحراف خود اقرار خواهند كرد و به معبودهاى خيالى خود خواهند گفت : رمز بدبختى ما اين است كه شما را با خدا يكسان مى پنداشتيم (اذ نُسوّيكم بِربّ العالَمين ) (۳۳)

در قرآن سخن از تسبيح و تنزيه خداوند زياد است ، يعنى ما بايد براى خدا آن احترام وقداستى را بپذيريم كه هيچ گونه عيب ونقصى براى او تصوّر نشود. نه تنها ذات او، بلكه نام او نيز بايد منزّه باشد. (سَبّح اسم ربّك الاعلى) (۳۴)

۲ كتاب خدا نيز احترام و قداست ويژه اى دارد. زيرا وقتى قرآن خود را عظيم مى داند، (۳۵) پس ما بايد آن را تعظيم كنيم ، وقتى قرآن خود را كريم مى داند، (۳۶) ما بايد آن را تكريم كنيم ، وقتى قرآن خود را مجيد مى داند، (۳۷) ما بايد آن را تمجيد كنيم .

۳ رهبران الهى ، تمام انبيا و جانشينان بر حقّ آن بزرگواران به خصوص ‍ حضرت محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله و اهل بيت او، داراى مقام مخصوصى هستند كه در اين سوره (حجرات) پاره اى از آداب برخورد با حضرت بيان شده است : بر آنان پيشى نگيريم ، بلندتر از آنان صحبت نكنيم و...

در قرآن به انسان فرمان صلوات بر پيامبر داده شده است (۳۸) البتّه بايد به اين نكته توجّه كنيم كه الا ن كه حضرت رحلت كرده اند، همان احترام براى زيارت حضرت (۳۹) ، جانشينان حضرت ، ذريّه آن بزرگوار و تمام كسانى كه به نحوى به آن حضرت نسبت دارند، به خصوص علماى ربّانى و فقهاى عادل و مراجع تقليد (كه به فرموده روايات ، اين عزيزان جانشينان پيامبرند)، بر ما لازم است .

در حديث مى خوانيم : كسى كه سخن فقيه عادل را رد كند، مثل كسى است كه سخن اهل بيت پيامبر عليهم السلام را رد كرده باشد و كسى كه سخن آنان را رد كند، مثل كسى است كه سخن خدا را رد كرده باشد. (۴۰)

نه تنها پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله كه آنچه مربوط به انبيا است ، نيز كرامت دارد. در قرآن مى خوانيم : صندوقى كه موسىعليه‌السلام در زمان نوزاديش ‍ در آن نهاده و به دريا انداخته شده بود و بعداً يادگارهاى موسى و آل موسى در آن بود، به قدرى مقدّس بود كه براى امّت بنى اسرائيل وسيله آرامش بود و فرشتگان آن را حمل مى كردند. (۴۱)

۴ در اسلام والدين از كرامت و قداست خاصّى برخوردارند. در قرآن پنج مرتبه بعد از سفارش به يكتاپرستى ، احسان به والدين مطرح شده (۴۲) و تشكّر از آنان ، در كنار تشكّر از خداوند آمده است (۴۳)

احترام والدين تا آنجا است كه نگاه همراه با محبّت به والدين عبادت است و به ما سفارش شده صداى خود را بلندتر از صداى آنها قرار ندهيد، سفرى كه سبب اذيّت آنان مى شود، حرام است ودر آن سفر نماز شكسته نمى شود. با والدين حمّام نرويد، با نامادرى خود كه زمانى همسر پدر شما بوده است ازدواج نكنيد.

۵ در اسلام بعضى از زمان ها مثل شب قدر، بعضى از مكان ها مثل مسجد، بعضى از سنگ ها مثل حجرالاسود، بعضى از آبها مثل زَمزم ، بعضى از خاك ها مثل تربت امام حسينعليه‌السلام ، بعضى از گياهان مثل زيتون ، بعضى از سفرها مثل معراج و سفرهاى علمىعبادىكمك رسانىجهاد، بعضى از لباسها مثل لباس احرام ، مقدّس است و بايد براى آنها احترام خاصّى را پذيرفت .

مثلاً در قرآن مى خوانيم : حضرت موسى بايد به احترام وادى مقدّس ، كفش ‍ خود را بيرون آورد. (فَاخلَع نَعلَيك انّك بِالوادِ المقدّس طُوى ) (۴۴)

مشرك حقّ ورود به مسجدالحرام را ندارد. (انّما المشركون نجس فلايَقربوا المسجد الحرام ) (۴۵)

سفارش كرده هنگامى كه به مسجد مى رويد، زينت خود را به مسجد ببريد. (خُذوا زينَتكم عند كلّ مسجد ) (۴۶)

جُنُب حقّ توقّف در مسجد را ندارد. (و لاجُنباً الاّ عابرى سبيل ) (۴۷)

مسجد به قدرى عزيز است كه افرادى مثل حضرت ابراهيم ، اسماعيل ، زكريّا و مريم عليهم السلام خادم و مسئول پاكسازى و تطهير آن بوده اند. (طَهّرا بَيتى) (۴۸) حتّى مادر مريم در دوران حاملگى كه خيال مى كرد فرزندش پسر است ، نذر كرد او را بعد از تولّد و رشد، خادم مسجدالاقصى كند.

(انّى نَذَرتُ لَك ما فى بَطنى مُحرّراً ) (۴۹)

۶ انسان با ايمان نيز داراى قداست وكرامت است ، تا آنجا كه آبروى مؤ من از كعبه بيشتر است و آزار و غيبت او حرام و دفاع از حقّ او واجب و حتّى نبش قبر او بعد از مرگ نيز حرام است .

اگر نماز فرادى در جايى كه نماز جماعتى برقرار است ، سبب تضعيف امام جماعت شود، آن نماز باطل است .

آرى ، ضربه به كرامت انسان ، سبب بطلان نماز مى شود.

۷ اسلام حتّى براى بعضى از غير مسلمانان نيز احترام خاصّى قائل شده است. پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله همين كه رئيس قبيله اى اسلام مى آورد، احترام او را حفظ و بر رياستش ابقا مى فرمود. حتّى براى اسيرانى كه از خانواده هاى محترمى بودند، حساب جداگانه اى باز مى كرد. مثلاً براى شهربانو (دختر پادشاه ايران) و فرزند حاتم طايى سخاوتمند كه اسير شدند، حساب جداگانه اى باز كردند.

همان گونه كه گفتيم ، در فرهنگ همه ملّت ها مقدّساتى وجود دارد، مثلاً قانون اساسى و پرچم ملّى و شخصيت هاى علمى ، انقلابى و هنرى ، در نزد آنها محترم است .

البتّه بايد از قداست هاى انحرافى پرهيز كرد، زيرا در طول تاريخ رندانى مثل سامرى بوده اند كه گوساله هايى ساخته و براى آنها قداست جعلى قرار داده اند، چه بسيار شاهانى كه دانشمندان و شعرايى را خريده و آنان را به ثناخوانى و مقدّس تراشى خود واداشته اند.


احترام گذارى اولياى الهى

اولياى خدا بيش از همه به كرامت ها و قداست ها پاى بند بودند، به چند نمونه توجّه كنيد:

الف : تا زمانى كه پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله زنده بود، حضرت علىعليه‌السلام ، به احترام آن بزرگوار خطبه نخواند.

ب : رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در بين نماز نگاهش به ديوار روبرو افتاد كه گويا اثرى از آب دهان بر آن بود، كلام خود را قطع كرد و مقدارى راه رفت (بدون آن كه از قبله منحرف شود) و با شاخه درختى كه در كنارش ‍ بود، آن اثر را محو كرد و سپس عقب عقب به جاى خود برگشت و به نماز ادامه داد.

ج : امام حسينعليه‌السلام همين كه ديد برادر بزرگش امام حسنعليه‌السلام ۱۰۰ درهم به فقير كمك كرد، او ۹۹ درهم كمك كرد تا حريم برادر بزرگتر را حفظ كند.

د: امام رضاعليه‌السلام همين كه نام حضرت مهدىعليه‌السلام را مى شنيد (با اين كه آن حضرت هنوز متولّد نشده بود) قيام مى كرد.

ه‍ : در خانه آية اللّه العظمى بروجردى از مراجع بزرگ شيعيان جهان ، شخصى اظهار داشت براى سلامتى امام زمان و آية اللّه بروجردى صلوات بفرستيد. ايشان به شدّت ناراحت شد كه چرا حريم افراد را حفظ نمى كنيد و چرا نام مرا در كنار نام ولى عصرعليه‌السلام آورديد!؟

بنابراين بايد توجّه داشت كه درجات كرامت و قداست متفاوت است و هر كس و هر چيزى به اندازه و در جايگاه خودش احترام و قداست دارد.


حبط و نابودى اعمال

آيه دوّم سوره حجرات ، صداى بلند در محضر پيامبر را سبب حبط و نابودى اعمال دانست و فرمود: پاداش تمام كارهاى خوب شما بدون اينكه خود متوجّه باشيد تباه مى شود، بنابراين به جاست پيرامون حبط عمل چند كلامى بيان كنيم:

«حَبط» در لغت به معناى فاسد وتباه شدن است همان گونه كه غذاها و داروها، سرما و گرما، آب و آتش در يكديگر اثر مى گذارند، اعمال انسان نيز در يكديگر اثر مى گذارد. به دو مثال توجّه كنيد:

الف : اگر كارگرى بعد از بيست سال خدمات مفيد، يك روز فرزند كارفرما را بكشد، آن قتل خدمات بيست ساله او را تباه مى كند، كه به اين تباه شدن اعمال گذشته ، حبط گويند.

ب : اگر كارگرى بيست سال كارفرماى خود را رنج دهد، امّا يك روز فرزند كارفرما را كه در حال غرق شدن است نجات دهد، اين خدمت رنجهاى بيست ساله را از بين مى برد كه به اين خدمتى كه بدى ها را از بين مى برد، تكفير يا كفّاره گويند.

با توجّه به اين دو مثال مى گوييم : مسائل معنوى و رفتار انسان نيز در يكديگر اثر مى كند. به چند نمونه قرآنى توجّه كنيد:

۱ كفر و ارتداد و بستن راه خدا بر مردم و ستيز با رسول خدا، سبب تباهى اعمال است (۵۰)

۲ كسانى كه پيرو كارهايى هستند كه خدا را به غضب مى آورد و از كارهايى كه خدا را راضى مى كند تنفّر دارند، اعمالشان تباه است (۵۱)

۳ شرك و نفاق ، دنياطلبى ، كشتن انبيا و عدالت خواهان ، سبب نابودى اعمال است (۵۲)

۴ منّت گذاشتن بر كسى كه به او كمكى كرده ايم ، سبب باطل شدن عمل است (۵۳)

۵ ريا و عُجب ، عبادات انسان را از بين مى برد.


حبط وتباهى اعمال در روايات

اكنون به سراغ روايات مى رويم تا ببينيم چه كار و عملى سبب تباهى كارهاى خوب انسان مى شود. در اينجا نيز مسائل اعتقادى ، عبادى ، خانوادگى، اجتماعى ، سياسى و روانى ، سبب نابودى اعمال معرفى شده است كه ما به هر يك اشاره مى كنيم ؛

۱ اعتقادى : كينه و دشمنى با امامان معصوم عليهم السلام و اهل بيت پيامبر.(۵۴)

۲ عبادى : كسى كه نماز خود را بدون عذر ترك كند. (۵۵) از امام پرسيدند: چرا ترك نماز را از گناهان كبيره نشمردى ، ولى خوردن مال يتيم را از گناهان كبيره بشمار آورديد؟

حضرت فرمودند: كفر از گناهان كبيره است و ترك نماز كفر عملى است (۵۶)

۳ خانوادگى : امام صادقعليه‌السلام فرمودند: اگر همسرى به همسرش ‍ بگويد: من از تو خيرى نديدم و از تو ناراضى هستم ! اعمالش تباه مى شود. (۵۷)

۴ اجتماعى : رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند: كسى كه مرده اى را با حفظ امانت غسل دهد، به عدد هر موئى از ميّت خداوند پاداش آزاد كردن يك برده به او عطا مى كند و صد درجه به او مرحمت مى فرمايد.

پرسيدند: حفظ امانت در شستن مرده چيست ؟ حضرت فرمودند: عورت وزشتى هاى او را پنهان بدارد وگرنه اجرش تباه و آبرويش در دنيا و آخرت ريخته مى شود. (۵۸) (آرى ، اين بود حفظ آبروى مرده تا چه رسد به حفظ آبروى زنده !)

۵ سياسى : امام باقرعليه‌السلام درباره آيه (و مَن يَكفُر بالايمان فقد حَبطَ عَمَلُه ) (۵۹) يعنى هر كس به ايمان خود پشت كند (و مرتد شود)، عملش تباه است فرمودند: ايمان در بطن قرآن على بن ابى طالب عليهما السلام است وكسى كه به ولايت او كفر ورزد، عملش تباه است (۶۰) (آرى ، رهبرى معصوم و پيروى از او، از اركان مسائل سياسى اسلام است)

۶ روانى : امام صادقعليه‌السلام فرمودند: هر كس بر اساس شك و خيال خود (بدون داشتن علم يا حجّت شرعى)، به پا خيزد و عملى انجام دهد، عملش تباه است (۶۱)

اكنون كه اثر منفى بعضى اعمال را بيان كرديم ، به سراغ اثر مثبت بعضى اعمال ديگر مى رويم كه انسان چگونه مى تواند با اعمال خود كارهاى بد را بپوشاند و يا به كارهاى خوب تبديل نمايد؛

در قرآن ، ايمان ، كار نيك ، تقوى ، كمك مخفيانه به فقرا، توبه ، دورى از گناهان كبيره ، نماز، زكات ، قرض الحسنه ، هجرت و جهاد، سبب عفو و بخشش گناهان و از بين رفتن لغزشها معرّفى شده است (۶۲)

قرآن مى فرمايد: در دو طرف روز نماز به پادار، زيرا خوبى ها، بدى ها را از بين مى برد. (و اَقِم الصلوة انّ الحسنات يُذهِبنَ السئيات) (۶۳)

به خوبى روشن است كه بى ادبى به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به خاطر مقام والاى آن حضرت ، سبب حبط اعمال مى شود،

ولى قرآن به ما سفارش كرده كه نسبت به همه مردم آرام سخن بگوييم چنانكه لقمانعليه‌السلام به فرزندش مى گويد: (واغضُض من صَوتك ) صداى خود را فرو گير و سپس ‍ صداهاى غير معروف را به صداى الاغ تشبيه كرده است  (انّ اَنكَر الاصوات لَصوتُ الحَمير) (۶۴) مسئله صداى بلند (آلودگى صوتى)، امروزه (به اصطلاح عصر تمدّن) يكى از مشكلات جامعه بشرى است .

گاهى به اسم عروسى ، گاهى به اسم عزا، گاهى در مسجد، گاهى در زمين ورزش ، و گاهى در قالب خريد و فروش اجناس ، آرامش را از مردم سلب مى كنيم .

در حالى كه تنها در چند جا اسلام حقّ فرياد زدن به ما مى دهد، مثلا: هنگام اذان آن هم با صوت خوب و بدون مقدّمات ، يا زائران خانه خدا در بيابان هاى مكّه ، همين كه ديگر قافله ها و كاروان ها را مى بينند، سفارش ‍ شده كه با صداى بلند عبارتِ «لَبّيك الّلهمّ لَبّيك» را تكرار كنند.

به هر حال جز در موارد نادر و استثنائى ، ما حقّ بلند حرف زدن را نداريم ، تا چه رسد به اين كه اين فرياد جنبه تهديدى نيز داشته باشد كه در اين صورت علاوه بر مسئله بى ادبى ، ترساندن مؤ من هم خود كيفر ويژه اى دارد.


آيه (۳)

إِنَّ الَّذِينَ يَغُضُّونَ اءَصْوَتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللّهِ اءُوْلََّئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ اءَجْرٌ عَظِيمٌ

همانا كسانى كه نزد پيامبر (به خاطر ادب و احترام) صداهايشان را پايين مى آورند، همانها كسانى هستند كه خداوند دلهايشان را براى تقوى آزمايش كرد. آمرزش و پاداش بزرگ مخصوص آنها است .


نكته ها:

كلمه «غَض» به معناى از بالا به پايين و كوتاه آمدن است و آهسته سخن گفتن ، نشانه ادب ، تواضع ، وقار، آرامش و مهر و عشق است .

قرآن در اين آيه مى فرمايد: خداوند دلهاى افراد مؤ دّب را آزمايش مى كند و ناگفته پيداست كه آزمايش خداوند براى شناخت نيست ، زيرا كه او همه چيز را مى داند، بلكه مراد از آزمايش آن است كه انسان در برابر مسائل ، از خود استعداد و عكس العملى بروز دهد تا لايق دريافت پاداش الهى بشود.

زيرا كيفر و پاداش خداوند بر اساس علم او نيست ، بلكه بر اساس عملكرد انسان است يعنى اگر خدا علم دارد كه فلان شخص در آينده خلاف خواهد كرد، او را كيفر نمى دهد، بلكه بايد از او خلافى سر زند تا كيفر ببيند.

جالب آن كه انسان نيز بر اساس دانسته ها به كسى مُزد نمى دهد، يعنى اگر علم داريم كه اين خيّاط لباس ما را مى دوزد، به او مزد نمى دهيم ، بلكه بايد براى ما لباس بدوزد تا مزدى به او بدهيم .

بنابراين مراد از آزمايش وامتحان الهى در آيات و روايات ، انجام وسر زدن عملى از انسان است تا پس از آن به كيفر يا پاداشى برسد. البتّه امتحان در اينجا مربوط به قلب است ، زيرا چه بسيار افرادى رياكارانه اظهار ادب و تواضع مى كنند، ولى در درون متكبّرند.

پاداش هاى الهى هميشه با صفات «كَريم»، «عَظيم»، «كَبير»، «غَير مَمنُون» (پيوسته)، «نِعمَ اَجر» (خوب)، مطرح شده است و اين به خاطر آن است كه پاداش هاى خداوند، از سرچشمه رحمت و لطف بى نهايت اوست .


پيام ها:

۱ هم خلافكار را توبيخ كنيم و هم درستكار را تشويق در آيه قبل خلافكارانى كه در محضر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله بلند صحبت مى كردند توبيخ شدند، اين آيه و آيات بعد، افراد مؤ دّب را تشويق مى كند. (انّ الّذين يَغضّون لهم مغفرة ...) آرى ، سرزنش وتشويق بايد در كنار هم باشد.

۲ ادب ظاهرى ، نشانه تقواى درونى است (الذين يغضّون امتحن اللّه قلوبهم للتّقوى) (يعنى كسانى كه صداى خود را پايين مى آورند، دلهاى باتقوايى دارند)

۳ اكنون كه در محضر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نيستيم ، باز مسئله ادب در زيارت مرقد حضرت و نسبت به جانشينان حضرت همچنان در جاى خود باقى است .

۴ ادب هاى مقطعى و لحظه اى نشان دهنده عمق تقوى نيست(يَغضّون اصواتهم ) (فعل مضارع و نشانه استمرار و عميق بودن است)

۵ در قرآن هرجا كلمه «مغفرت» و«اجر» آمده ، اوّل سخن از مغفرت است زيرا تا از گناه پاك نشويم ، نمى توانيم الطاف الهى را دريافت كنيم (لهم مغفرة و اجرعظيم )


ادب در گفتگو

اكنون كه اين آيه از آداب گفت و گو با رسول اللّه سخن مى گويد، ما نيز كمى درباره دستوراتى كه اسلام براى سخن گفتن دارد، اشاره كنيم :

۱ گفتار بايد همراه با كردار باشد وگرنه قابل سرزنش است (لِمَ تَقولون مالا تَفعلون) (۶۵)

۲ گفتار بايد همراه باتحقيق باشد. (هدهد به سليمانعليه‌السلام گفت : خبرى قطعى و تحقيق شده آورده ام) (بِنَباءٍ يَقين ) (۶۶)

۳ گفتار بايستى دل پسند باشد. (الطّيّب مِن القَول ) (۶۷)

۴ گفتار بايد رسا و شفّاف باشد. (قَولاً بَليغاً ) (۶۸)

۵ گفتار بايد نرم باشد. (قولاً لَينّاً ) (۶۹)

۶ گفتار بايد بزرگوارانه باشد. (قَولاً كريماً ) (۷۰)

۷ گفتار بايد قابل عمل باشد. (قَولاً مَيسوراً ) (۷۱)

۸با همه اقشار خوب سخن بگوييم ، نه تنها با افراد و گروه هاى خاص (قولوا للنّاس حُسناً) (۷۲)

۹ در گفتار بهترين مطلب و شيوه را انتخاب كنيم (يقولوا الّتى هىَ اَحسن ) (۷۳)

۱۰ در گفتار هيچ گونه لغو و باطلى در كار نباشد. (اِجتَنِبوا قَول الزّور ) (۷۴) و (عن اللَّغو مُعرضون ) (۷۵)


نمونه ها

چون اين آيه از افراد با ادبى كه نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله صداى خود را پايين آورده اند ستايش كرده و براى آنان مغفرت و اجر بزرگ مقرّر كرده است ، به دو نمونه از ادب و بى ادبى كه در قرآن آمده است اشاره مى كنيم:

۱ همين كه حضرت آدم و همسرش بر خلاف نهى الهى از درخت ممنوعه خوردند و مورد توبيخ قرار گرفتند، شرمنده شده و توبه و عذر خواهى كردند، خداوند نيز توبه آنان را پذيرفت اين عذر خواهى يك ادب بود كه آدم و همسرش را نجات داد.

در كربلا حُر نيز نسبت به امام حسينعليه‌السلام ادب كرد و با اينكه ابتدا از طرفداران يزيد بود، ولى در نماز جماعت به امام حسينعليه‌السلام اقتدا كرد و گفت : چون مادر تو زهرا عليها السلام مى باشد، من به تو احترام مى گذارم ! شايد همين ادب ، سبب خوش عاقبتى او شده باشد.

۲ ابليس به آدم سجده نكرد و مورد سرزنش قرار گرفت ، او به جاى عذرخواهى و توبه ، بى ادبى كرد و گفت : من نبايد به او سجده كنم ، نژاد من از آتش و بر نژاد خاكى برترى دارد. او در حقيقت فرمان خدا را نابجا پنداشت و به خاطر همين بى ادبى ، براى هميشه مورد لعنت همه قرار گرفت .


امتياز پاداش هاى الهى

پاداش هاى مردم ، كوتاه مدّت ، كوچك ، سطحى ، همراه با منّت و ساير آفات است بگذريم كه غير خداوند (همسر، فرزند، شريك ، دوست ، حكومت و ديگران) بسيارى از كارهاى ما را نمى دانند تا اجرى دهند. گاهى به خاطر حسادت مى دانند، ولى ناديده مى گيرند، گاهى به خاطر بخل پاداش ‍ نمى دهند و گاهى نيز به خاطر ناتوانى ، چيزى ندارند تا پاداش دهند.

غير خدا هر كس كه باشد، كارهاى كم و معيوب را از انسان نمى پذيرد، بگذريم كه پاداش هاى مردمى در يك كف زدن ، سوت كشيدن ، صلوات فرستادن و... خلاصه مى شود.

امّا خداوند هم كار كم را مى پذيرد؛ (فَمَن يَعمَل مِثقالَ ذَرّةٍ خَيرا يَرَه) هم كار معيوب را؛ چنانكه در دعاى تعقيبات نماز مى خوانيم : پروردگارا! اگر در ركوع و سجود نماز من نقصى بود، نمازم را با همان نقص ها پذيرا باش !

خداوند عيب ها را مى پوشاند و خوبى ها را نشان مى دهد. «يا مَن اَظهر الجَميل و سَتر القبيح »

خداوند به بهشت جاودان مى خرد و ديگران كار ما رابه احساسات زود گذر.


آيه (۴ و ۵)

إِنَّ الَّذِينَ يُنَادُونَكَ مِن وَرَآءِ الْحُجُرَتِ اءَكْثَرُهُمْلاَ يَعْقِلُونَ

همانا كسانى كه از پشت حجره ها تو را مى خوانند، اكثرشان تعقّل نمى كنند.

وَلَوْ اءَنَّهُمْ صَبَرُواْ حَتَّى تَخْرُجَ إِلَيْهِمْ لَكَانَ خَيْراً لَّهُمْ وَاللّهُغَفُورٌ رَّحِيمٌللّه

و اگر آنان صبر كنند تا تو به سوى آنان خارج شوى ، قطعاًبرايشان بهتر است و خداوند بخشنده مهربان است .


نكته ها:

گرچه مسئله صدا زدن پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله از پشت حجرات امروز ديگر مطرح نيست ، ولى درس و قانونى كه از اين ماجرا به دست مى آيد، براى ما كارساز است چنانكه در تفسير روح المعانى مى خوانيم كه ابن عباس به خانه استادش مى رفت ، ولى درِ خانه را نمى زد تا خود استاد بيرون بيايد. از او پرسيدند: چرا در نمى زنى ؟ گفت : (و لو انّهم صَبَروا حتّى تَخرُجَ اليهم لَكان خَيراً لَهم) يعنى اگر مردم صبر كنند تا تو از خانه خارج شوى براى آنان بهتر است .

مشاهده مى كنيم كه چگونه ابن عباس از آيه اى كه در شاءن پيامبر است ، براى همه تاريخ درس مى گيرد!

آرى ، كسى نگويد امروز كه ابولهب نيست ، جمله (تَبّت يَدا اَبى لهب ...) چه معنايى دارد؟ زيرا آيه نام فردى را مى برد، ولى هدف تفكّرات و اعمال آن فرد است ابولهب فردى كافر و كارشكن بود و اگر امروز مى گوييم : (تَبّت يَدا ابى لهب) يعنى بريده باد دست كسانى كه نسبت به مسلمين سوء قصد دارند و نسبت به رهبران الهى كارشكنى مى كنند!

تعداد حجره هاى خانه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نه عدد كه از شاخه هاى خرما و بر درب هر يك پرده اى از موى بز بود و طول هر اتاق ، ده ذراع (تقريباً پنج متر) و ارتفاع آن هفت تا هشت ذراع (تقربياً چهار متر) بود. اين اتاق ها در زمان وليدبن عبدالملك خراب و جزو مسجد قرار داده شد. روز خراب كردن ، صداى گريه ها بلند شد و سعيدبن مسيب مى گفت : دوست داشتم اين حجره ها به حال خود باقى مى بود تا مردم جهان اين سادگى را ببينند و عبرت بگيرند! (۷۶)


پيام ها:

۱ به شاءن افراد توجّه كنيم (فرياد در كوچه ، ايجاد فشار روانى ، پيامبر را در رو درواسى قرار دادن و تحميل خواسته هاى خود بر آن حضرت ، در شاءن آن بزرگوار نيست ) (يُنادونك من وراءِ الحجرات )

۲ با يك حركت بى ادبانه نبايد مردم را بى عقل دانست .

گروهى كه همواره پشت اتاق هاى پيامبر با فرياد خواهان خارج شدن حضرت بودند، بى عقلند. (ينادونك) (فعل مضارع نشانه استمرار است)

۳ حساب فرياد افرادى كه بر اساس عادت بلند سخن مى گويند، (نه بر اساس اهانت و تحقير)، از افراد بى ادب و مغرِض جداست (اكثرهم لايعقلون) (مثلا گاهى والدين نام فرزند خود را ساده مى برند، امّا قصد سوء ندارند، حساب آنان از كسانى كه براساس بى ادبى نام را ساده مى برند جداست)

۴ فرياد در كوچه و بى ادبى نسبت به رهبر آسمانى ، نشانه بى عقلى است (ينادونك لايعقلون)

۵ هركس عقلش بيشتر است ، ادبش بيشتر است (الّذين ينادونك اكثرهم لايعقلون ) حضرت علىعليه‌السلام مى فرمايد: «لا عَقلَ لِمَن لا اءدبَ له » كسى كه ادب ندارد، در واقع عقل ندارد. (۷۷)

۶ يكى از راههاى اصلاح و تربيت ، انتقاد و توبيخ خلافكار است (الّذين ينادونك اكثرهم لايعقلون )

۷ آنجا كه عمل خلافى تكرار شد، توبيخ لازم است (ينادونك لايعقلون )

۸ به برنامه ها و اوقات فراغت ديگران احترام بگذاريم پيامبر اسلام نيز به آرامش و استراحت و رسيدگى به خانواده نياز دارد و نبايد مردم هر لحظه مزاحم او شوند. (لو انّهم صبروا ...) (مزاحمت و توقّع بى جا و ايجاد فشار و هيجان ، ممنوع)

۹ صبر نشانه ادب است (صبروا حتّى تخرج )

۱۰ در ملاقات مردم با رهبرى ، اختيار و زمان نبدى به دست رهبر است (حتّى تخرج اليهم )

۱۱ پيامبراكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله زمان هايى را براى ملاقات با مردم قرار داده بود و نيازى به فرياد از كوچه نبود. (حتّى تخرج اليهم)

۱۲ در برابر افراد بى ادب و بى خرد، از باب رحمت ، گذشت و مهربانى وارد شويم و آنان را ماءيوس نكنيم خداوند ضمن سرزنش كسانى كه با فرياد پيامبر را صدا مى زدند، صبر، مغفرت و رحمت خود را مطرح مى كند تا يكسره ماءيوس نشوند وفرصت تغيير رويّه داشته باشند. (لو انّهم صبروا... واللّه غفور رحيم)


3

4

5

6

7