تفسير نور (سوره حجرات)

تفسير نور (سوره حجرات)0%

تفسير نور (سوره حجرات) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسير نور (سوره حجرات)

نویسنده: حجة الاسلام محسن قرائتي
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 23117
دانلود: 7893

تفسير نور (سوره حجرات)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 23 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 23117 / دانلود: 7893
اندازه اندازه اندازه
تفسير نور (سوره حجرات)

تفسير نور (سوره حجرات)

نویسنده:
فارسی

اين سوره در مدينه نازل شده وداراى هجده آيه وبه نام سوره «حجرات» يا سوره «آداب واخلاق» ناميده شده است .
«حُجرات» جمع «حُجره» است و چون در اين سوره نام حجره هاى پيامبر اكرم صلى‌ الله‌ عليه‌ و آله (كه بسيار ساده و از گل و سقف آن از چوب و شاخه هاى خرما بود) برده شده ، اين سوره حجرات ناميده شده است .
آغاز سه سوره قرآن ، (مائده ، حجرات و ممتحنه) كه درباره مسائل حكومتى و اجتماعى است ، با جمله (يا ايّها الّذين آمنوا) شروع شده است .  


آيه (۹)

وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُواْ فَاءَصْلِحُواْ بَيْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَيهُمَا عَلَى الاُْخْرَى فَقَتِلُواْالَّتِى تَبْغِى حَتَّى تَفِى ءَّ إِلَىَّ اءَمْرِ اللّهِ فَإِن فَآءَتْ فَاءَصْلِحُواْ بَيْنَهُمَابِالْعَدْلِ وَاءَقْسِطُوَّاْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ

و اگر دو طائفه از مؤ منين به نزاع و جنگ پرداختند، پس فورى ميان آنان صلح و آشتى بر قرار كنيد.

سپس اگر يكى از دو گروه بر ديگرى تجاوز كرد، پس با آن متجاوز بجنگيد تا به فرمان خداوند روى كند. پس اگر طائفه متجاوز بازگشت (و دست از تجاوز خود برداشت)، ميان آن دو گروه با عدالت صلح برقرار كنيد و عدالت به خرج دهيد. همانا خداوند عدالت پيشه گان را دوست دارد.


نكته ها:

از آغاز اين سوره انواع برخوردها مطرح شده است :

الف : برخورد با خدا و رسول ، (پيشى نگرفتن(لاتقدّموا »

ب : برخورد با پيامبر اكرم ، (ادب داشتن و صدا را بلند نكردن)

ج : برخورد با فاسق ، تحقيق و بررسى گزارشات او.

د: برخورد و سركوب ياغى .

ه‍ : برخورد با محبّت ، برادرى و... با مؤ من (آيات بعدى)

در حديث مى خوانيم : برادر دينى خود را خواه ظالم باشد يا مظلوم يارى كن ، اگر مظلوم است ، درگرفتن حقّ و اگر ظالم است ، در جلوگيرى از ظلمش او را يارى كن (۱۲۳)

مسلمانان بايد داراى تشكيلات ، حكومت ، قدرت ، نظام ، آموزش ، بسيج ، تبليغات و تداركات قوى باشند وگرنه امروز عمل كردن به اين آيه يعنى سركوب ياغيان بين المللى با آن همه پيشرفت علم و تكنولوژى و ارتباطات امكان ندارد. (آرى ، اگر سركوب ياغى واجب است ، مقدّمه واجب كه همان تشكيل حكومت اسلامى است نيز واجب است)


پيام ها:

از اين آيه نيز ده ها درس مى توان گرفت كه ما به بعضى از آنها اشاره مى كنيم :

۱ گرچه ايمان مانع درگير شدن نيست ، ولى نزاع ميان مؤ منين يك جرقه است نه يك جريان ، موقّت است نه دائمى زيرا كلمه «اِقتَتلوا» نشان از پديد آمدن نزاع است ، نه دوام آن واگر دائمى بود مى فرمود: «يَقتَتلون»

۲ ادب به ما مى گويد كه مسائل منفى و زشت را مستقيما به مخاطب خود نسبت ندهيم (در اين آيه نفرمود: و اگر دو طائفه از شما، بلكه فرمود: از مؤ منان ، يعنى شما اينكاره نيستيد) (اِقتتلوا)

۳ طبيعت جنگ پاى همه را به ميان مى كشد و تنها به دو گروه درگير قانع نيست (كلمه «اقتتلوا» جمع آمده وگرنه مى فرمود: «اقتتلا»)

۴ مسلمانان در برابر مشاهده و اطلاع از درگيرى ميان خود، متعهّد ومسئولند وبى تفاوتى را ممنوع مى دانند. (فَاصلِحوا)

۵ براى آشتى دادن و برقرارى صلح ميان مسلمانان با سرعت و بدون تاءخير قيام كنيم (حرف (فاء) در «فَاصلِحوا» نشانه سرعت است)

۶ اگر يكى از دو گروه درگير ياغى گرى كرد، همه اُمّت اسلامى بايد بر ضدّ او سريعاً بسيج شوند. (فَاِن بَغَتْ... فقاتلوا الّتى تَبغى)

۷ براى برقرارى يا حفظ امنيّت و عدالت ، حتّى اگر لازم شد بايد مسلمانان ياغى كشته و فدا شوند. آرى ، خون ياغى ارزش ندارد. (فَاِن بَغتْ... فقاتلوا...)

۸ در برابر خشونت بايد خشونت به خرج داد. (فَاِن بَغتْ... فقاتلوا) (در نظام اسلامى نبايد به ياغى مهلت و فرصت داده شود)

۹ در سركوب ياغى ، طفره نرويم و مسامحه نكنيم (فقاتلوا) (حرف (فاء) علامت تسريع است)

۱۰ در سركوب ياغى ، كارى به خانواده ، زن و فرزند او نداشته باشيم و فقط به سراغ خودش برويم (فقاتلوا الّتى تَبغى )

۱۱ در سركوب ياغى هيچ شرط و ملاحظه اى نداشته باشيم ؛ خودى باشد يا غريبه (فقاتلوا الّتى تَبغى )

۱۲ قيام مسلمين ، هدف مقدّس دارد.  (حتّى تَفى ء الى ...)

۱۳ مدّت مبازره تا رسيدن به هدف است ، (حتّى تَفى ء الى امر اللّه ) و ساعت ، ماه و تاريخ خاصّى ندارد. مثل مدّت مراجعه بيمار به پزشك و مصرف دارو است كه تا زمان سلامتى بايد ادامه يابد.

۱۴ در سركوب ياغى ، هدفهاى شخصى ، قومى ، حزبى ، يا انتقام ، خودنمائى و گرفتن زهره چشم از ديگران مطرح نيست ، بلكه يك هدف مطرح است و آن برگشتن ياغى به راه خداست (حتّى تَفى ء الى امر اللّه )

۱۵ براى آتش بس ، آغاز و شروع بازگشت ياغى به راه حق كافى است همين كه او شروع به برگشت كرد دست از او برداريد، زيرا شرط دست برداشتن از او، بازگشت صد در صد او نيست (حتّى تَفى ء )

۱۶ در مرحله درگيرى كه متجاوز معلوم نيست ، بايد تلاش براى خاموش كردن اصل فتنه و ايجاد صلح باشد، (فَاصلحوا) ولى در مرحله بعد كه متجاوز و ياغى شناخته شد، خاموش كردن فتنه و ايجاد صلح بايد در سمت و سوى دفاع از مظلوم و گرفتن حقّ او از ظالم باشد. (فَاصلحوا بينهما بالعَدل )

۱۷ وظيفه مسلمانان در شرائط مختلف تفاوت دارد؛ گاهى اصلاح است و گاهى جنگ (در اين آيه ، هم كلمه «اصلحوا» دو بار آمده است و هم كلمه «قاتلوا»)

۱۸ در اصلاح ميان دو گروه بايد خسارت و غرامت جنگ را از متجاوز گرفت (بالعَدل)

حضرت علىعليه‌السلام فرمود: اُمّتى كه حقّ ضعيفش از قوى بدون ترديد گرفته نشود، قداست و ارزشى ندارد. (۱۲۴)

۱۹ هر كجا طوفان غرائز و غضب و لغزشگاهى بود، سفارشات پى درپى لازم است (بالعَدل ، اقسطوا... يحبّ المقسِطين )

۲۰ اصلاحى ارزش دارد كه حقّ به صاحبش برسد، وگرنه سكوت ذلّت بار، مرگ آفرين و تحميلى است (اصلحوا... اقسطوا )

۲۱ هر كجا مسئله تحمّل مشكلات در كار است ، از اهرم محبّت استفاده كنيد. (انّ اللّه يُحبّ المقسطين )

۲۲ كسانى محبّت خداوند را دريافت مى كنند كه بر اساس عدل و قسط حركتى كنند وگرنه ساكت كردن دو طرف جنگ بدون برقرارى عدالت ، محبوب خداوند نيست (يحبّ المقسِطين)


نمونه ها

آيه اى كه براى تلاوتش دو دست قطع شد.

در ماجراى جنگ جمل همين كه كار رو به سختى مى رفت و حضرت علىعليه‌السلام آنان را از شروع به جنگ نهى فرمود،

طرفداران عايشه گوش ‍ ندادند، حضرت به خداوند شكايت كرد كه مردم نافرمانى مى كنند وگوش ‍ نمى دهند و قرآن را بدست گرفت و پرسيد: كيست كه اين آيه (و ان طائفتان من المؤ منين ...) را براى مردم بخواند؟

شخصى به نام مسلم مجاشعى آمد و گفت : من اين آيه را براى مردم مى خوانم امام فرمود: دست راست و چپ تو را قطع و تو را شهيد مى كنند! گفت: «هذا قليلٌ فى ذاتِ اللّه » يعنى شهادت من در راه خدا چيزى نيست .

قرآن را گرفت و در برابر لشگر عايشه ايستاد و مردم را به خدا دعوت كرد تا شايد خونى ريخته نشود و جنگى صورت نگيرد، دست راست او را قطع كردند، قرآن را به دست چپ گرفت ، دست چپ او را نيز جدا كردند، قرآن را به دندان گرفت ، سرانجام طرفداران عايشه اين تلاوت كننده قرآن را به شهادت رساندند. حضرت علىعليه‌السلام بعد از شهادت او دستور حمله دادند. (۱۲۵)

آرى ، ابتدا بايد با استناد به قرآن تبليغ و اتمام حجّت نمود و سپس شجاعانه تا آخرين نفس در راه هدف تلاش كرد.


عدالت

چون در اين آيه سه بار سخن از عدالت بكار رفته (فاصلِحوا بينهما بالعَدل و اقسِطوا انّ اللّه يحبّ المقسطين )

چند جمله اى درباره عدالت بيان مى كنيم :

۱ آفرينش بر اساس حقّ وعدل است «بالعَدلِ قامَت السّموات » (۱۲۶)

۲ بعثت انبيا نيز براى آن است كه مردم قيام عادلانه داشته باشند. (لِيَقومَ النّاس ‍ بِالقِسط ) (۱۲۷)

۳ عدالت ، زندگى و ظلم ، مرگ است «العَدلُ حياة و الجور ممحات » (۱۲۸)

۴ يك ساعت رفتار عادلانه ، از هفتاد سال عبادتى كه تمام روزهاى آن روزه وشب هاى آن بيدارى باشد بهتر است (۱۲۹)

۵ دعاى رهبر عادل ، مستجاب است (۱۳۰)

۶ اگر ميان مردم به عدالت عمل شود، آسمان رزقش را و زمين بركاتش را با اذن خداوند مى فرستد. (۱۳۱)

۷ امام كاظمعليه‌السلام فرمود: اگر در مردم عدالت مستقرّ شود همه بى نياز مى شوند. (۱۳۲) و فرمود: عدالت از عسل شيرين تر است .

۸ امام كاظمعليه‌السلام ذيل تفسير آيه (يحيى الارض بعد موتها) كه خداوند زمين مرده را زنده مى كند فرمود: خداوند مردانى را مبعوث مى كند كه عدل را برقرار نمايند و زمين با برقرارى عدل زنده مى شود. (۱۳۳)

۹ حضرت زهرا عليها السلام فرمود: عدالت آرام بخش دلهاست (۱۳۴) (آرى مردم با فقر مى سازند، ولى نسبت به تبعيض و بى عدالتى تحملّى ندارند وعصبانى مى شوند)


عدالت در مكتب انبيا

كلمه عدالت معمولاً همراه با كلمه قانون و بى عدالتى معمولاً پشت پازدن به قوانين است در اين صورت اگر اصل قانون براى بشر بى ارزش ‍ و سست باشد، با چه انگيزه اى مى توان بدان عمل نمود؟ قانونى كه ساخته دست بشرى همچون خود ماست ، قانونى كه هر روز در حال تغيير و تحوّل است ،

قانونى كه در آن منافع افراد و احزاب نهفته شده ، قانونى كه برخاسته از افكار ناپخته و اطلاعات محدود و تحت تاءثير غرائز، نژادپرستى و ملّت گرائى ، تهديد، تطميع و هوسهاى خود و ديگران وضع شده است ،

قانونى كه در هر منطقه به شكلى است و در هر زمان وتاريخى تغيير مى يابد و هر ابرقدرتى به خود حقّ وتو در آن را مى دهد،

قانونى كه از قانون گزارش انواع لغزشها، عيب ها و خصلت هاى زشت ديده شده است و خود قانون گزاران به آن عمل نمى كنند،

آيا اين نوع قوانين مى تواند براى انسان قداست و كرامت داشته باشد و براى جامعه عزّت ، شرافت و زمينه رشد ايجاد كند؟! آيا تخلّف از اين نوع قوانين ظلم و خلاف عدالت است ؟!

امّا قوانين انبيا كه از طرف خداوندى است كه خالق انسان و برخاسته از علم ، حكمت و لطف بى نهايت اوست و آورنده آن معصوم و خود اوّلين عامل به آن است ، قانونى كه از هيچ ابرقدرت ، فرد، گروه ، حزب و قبيله اى متاءثّر نشده است ، اين نوع قانون به خاطر قداست و كرامتى كه براى انسان دارد، انگيزه عمل به آن قوى است و تخلّف از آن ظلم و بى عدالتى محسوب مى شود.


زمينه هاى اعتقادى وفطرى عدالت

عدل ، در جهان بينى الهى معنا پيدا مى كند. زيرا با بينش الهى است كه انسان خدا را عادل ، تمام هستى را حساب شده و خود و همه چيز را زير نظر خداوند مى داند. با ديد الهى است كه انسان مادّه اوّليه همه بشر را خاك و فرجام همه را دادگاه عدل الهى در قيامت مى داند؛ با بينش اديان آسمانى است كه انسان هدف قيام تمام انبيا را برقرارى عدل مى داند و

در انتظار حضرت مهدىعليه‌السلام است كه برجسته ترين هدفش پركردن زمين از عدل و داد است به قيامتى عقيده دارد كه تمام ريز و درشت كارش ‍ را ثبت شده در برابر خود حاضر مى يابد، با ديد الهى است كه تمام رهبران الهى خود را عادل و عدل گستر مى دانند. آرى ، اين عقائد است كه مى تواند بهترين زمينه برقرارى عدل را در انسان ايجاد كند.

امّا كسى كه هستى را بى صاحب و بى حساب مى داند، آفرينش را بى طرح و بى نقشه مى پندارد، آينده را نابودى و نيستى خيال مى كند و براى كل هستى هدفى قائل نيست ، دليلى براى عادل بودن ندارد.

آرى ، ممكن است كه چند روزى به خاطر فشار اجتماعى يا جرائم و كيفرهاى قانونى ، يا جلب نظر مردم ويا كسب موقعيّت و محبوبيّت ، دست از پا خطا نكند و قيافه و ژست عدالت خواهى و عدالت دوستى را به طور عاريه اى به خود ببندد، ولى همين شخص به خاطر ديد مادّى كه بر كلّ نظام هستى دارد وآفرينش را با هدف و طرح نمى داند، عدالت را قلبا باور ندارد.


گستره عدل

عدالت ، يكى از محورهاى اصلى اسلام است به طورى كه در ميان صفات خداوند، بعد از توحيد مطرح شده است چنانكه در مرجعيّت دينى ، امام جمعه و جماعت ، قاضى ، شاهد و مسئول بيت المال عدالت شرط لازم است .

اگر به عدالت با ديد وسيعى نگاه كنيم ، خواهيم ديد كه در تمام برنامه هاى اسلامى به مسئله عدالت و تعادل و دورى از افراط و تفريط به نحوى توجّه شده است از جمله :

۱ عدالت در عبادت تا آنجاست كه در كتاب هاى روايى با عنوان «باب الاقتصاد فى العباده» يعنى ميانه روى در عبادت رواياتى نقل شده است .

۲ عدالت در كار و تفريح .

۳ عدالت در محبّت و غضب .

۴ عدالت براى دوست و دشمن .

۵عدالت در توليد و مصرف .

۶ عدالت در تشويق و توبيخ .

۷ عدالت در تقسيم بيت المال و وصيّت اموال شخصى .

۸عدالت در ميان همسران ، فرزندان ، دوستان وهمكاران .

۹ عدالت در قضاوت ، حتّى در نگاه به طرفين دعوا.

۱۰ عدالت در قصاص .

۱۱ عدالت در جنگ .

۱۲ عدالت در برخورد با حيوانات تا آنجا كه حضرت علىعليه‌السلام به مسئول جمع آورى زكات سفارش مى كند كه اگر در مسير راه خواستى بر حيوانى كه به عنوان زكات گرفته شده سوار شوى بايد مراعات عدالت را بكنى (۱۳۵) مثلاً اگر چهار شتر به عنوان زكات گرفته شده و شما دو ساعت در راه هستى ، هر شترى را نيم ساعت مركب خود قرار دهى .

در جاى ديگر مى خوانيم : اگر يكى از حاجيان بخاطر زود رسيدن به مكه حيوانش را بيش از معمول خسته كرده باشد، گواهى او را در مسائل حقوقى نپذيريد. چون او نسبت به حيوان خود ظلم كرده است (۱۳۶)

به هر حال عدالت در اسلام در همه چيز مى باشد، حتّى اگر كودكى در مكانى از مسجد نشسته باشد و او را از جاى خود بلند كرده ودر آن مكان نماز خوانديم نمازمان ايراد دارد. (۱۳۷)


نمونه ها

 قرآن به كسانى از مردم حجاز كه براى خود امتيازى قائل بودند و مسير خود را از ساير مردم جدا مى كردند دستور داد از همان طريقى كه مردم مراسم حج را انجام مى دهند انجام دهيد (اَفيضوا من حَيثُ اَفاضَ النّاس) (۱۳۸) و هرگاه ثروتمندان از انبيا تقاضاى طرد فقرا را داشتند، پاسخ مى شنيدند كه هرگز آنان را طرد نمى كنم(ما اءنَا بِطارِد الّذين آمنوا ) (۱۳۹)

 پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله در آخرين سفر خود، مردم را جمع كرد و فرمود: مردم از هر نژاد و قبيله اى باشند برابرند. (۱۴۰)

 بعضى سياستمداران و مصلحت انديشان از حضرت علىعليه‌السلام درخواست كردند كه سهم فقرا و بردگان را از سهم افراد برجسته جدا كن و به نخبگان اجتماعى سهم بيشترى بده تا پايه هاى حكومتت محكم شود و آنان كارشكنى نكنند و به معاويه ملحق نشوند. حضرت فرمود: آيا مى خواهيد كه من باج بدهم ؟!! هر كس خواست بماند و هر كه خواست برود. (۱۴۱) و همين امام عزيز در آغاز حكومتش فرمود: تمام ولخرجى هايى كه در زمان قبل از من بوده را پس گرفته و به بيت المال واريز مى كنم ، حتّى اگر براى مهريه همسرانشان يا خريد بردگان صرف شده باشد. (۱۴۲)

 حضرت علىعليه‌السلام مى فرمود: حتّى اگر مال از شخص من باشد به طور مساوى تقسيم مى كنم تا چه رسد به اينكه مال خدا (وبيت المال) باشد. (۱۴۳)

 رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند: اوّل كسى كه به دوزخ مى رود، حاكمى است كه به عدالت رفتار نكند. (۱۴۴)

 در حديث ديگرى مى خوانيم : اگر كسى سرپرست ده نفر باشد ولى ميان آن افراد به عدالت رفتار نكند، در قيامت دست و پا بسته محشور مى شود. (۱۴۵)

اينها گوشه اى از نكاتى بود كه براى من طلبه از آيه كشف شد، جانم فداى كتابى كه در هر كلمه آن درسهايى است كه زمين و زمان آن را كهنه نمى كند.

براى آنكه بهتر به عظمت اين كتاب پى ببريم از شما مى خواهم يك سطر بنويسيد كه در هر كلمه آن نكاتى جاودانه و كارگشا و صحيح و منطقى نهفته باشد!!

 پروردگارا! تو را به حقّ هر كلمه اى از قرآن ما را بعد از آنكه هدايت كردى، دچار لغزشها قرار مده !


آيه (۱۰)

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَاءَصْلِحُواْ بَيْنَ اءَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُواْاللّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَللّه

همانا مؤ منين با يكديگر برادرند، پس ميان برادران خود (در صورت اختلاف و نزاع) صلح و آشتى برقرار كنيد و تقوى داشته باشيد تا مورد ترحّم خداوند قرار گيريد.


نكته ها:

اين آيه رابطه مؤ منان با يكديگر را همچون دو برادر دانسته است كه در اين تعبير نكاتى نهفته است از جمله :

الف : دو برادر در برابر بيگانه ، يگانه وبازوى يكديگرند.

ب : دوستى دو برادر عميق است .

ج : امروز براى اظهار علاقه كلمات رفيق ، دوست ، هم شهرى ، هم وطن و... بكار مى رود ولكن اسلام كلمه برادر را بكار برده است كه عميق ترين واژه هاست .

د: دوستى دو برادر متقابل است .

ه‍ : در حديث دو برادر دينى به دو دست تشبيه شده است كه يكديگر را شستشو مى دهند. (۱۴۶)

در اين آيه و آيه قبل ، در مجموع سه بار جمله «اصلحوا» تكرار شده كه نشانه توجّه اسلام به مسئله صلح است .

از آنجا كه در درگيرى مسلمين عوارض تلخى مثل قهر، سوءظن ، تبليغات سوء، انتقام و فتنه هاى پس از جنگ (مراد از جنگ ، ماجراى آيات قبل است) زياد مى باشد، لذا قرآن در اين دو آيه با جملات «اصلحوا، اقسطوا، يُحبّ المقسطين ، اِخوَة ، اَخوَيكم ، اتّقوا، تُرحمون» بر زخم هاى ناشى از جنگ مرهم گذاشته است .


پيام ها:

۱ رمز برادرى تنها در ايمان است (مسائل اقتصادى ، سياسى ، نژادى ، جغرافيايى ، تاريخى و... نمى تواند در مردم روح برادرى به وجود بياورد) (انّما المؤ منون اخوة)

جان گرگان و سگان از هم جداست

متّحد جان هاى شيران خداست

۲ برادرى بر اساس ايمان ، مشروط به زمان ، سنّ، شغل و مكان نيست (انما المؤ منون اخوة )

۳ كسى خود را برتر از ديگران نداند. (اخوة) (آرى ، ميان والدين و فرزند برترى است ، ولى ميان برادران مساوات است)

۴ براى صلح وآشتى دادن ، از كلمات محبّت آميز، روانى و انگيزه آور استفاده كنيم (اخوة فاصلحوا )

۵ صلح دادن بر همه مسلمانان واجب است ، نه تنها بر گروهى خاص (فاصلحوا)

۶ اصلاح كننده نيز برادر طرفين درگير است (بين اخويكم)

۷ اصلاح و آشتى دادن نيز آفاتى دارد كه بايد مراقب بود. (فاصلحوا... و اتقوا) (بعضى آفات اصلاح و ميانجى گرى عبارتند از خودنمايى ، توقّع ، ظلم در اصلاح دادن ، منّت گذاشتن و...)

۸ جامعه درگير، از دريافت رحمت الهى محروم است (فاصلحوا... واتقوا... ترحمون)

۹ صلح و صفا، مقدّمه دريافت رحمت الهى است (فاصلحوا... ترحمون)


اخوّت و برادرى

يكى از امتيازات اسلام آن است كه اصلاحات را از ريشه شروع مى كند. مثلا مى فرمايد: (اِنّ العِزّة لِلّه جَميعاً ) (۱۴۷) تمام عزّت براى خداست ، بعد موعظه مى كند كه چرا به خاطر كسب عزّت به سراغ اين و آن مى رويد. يا مى فرمايد: (انّ القوّة لِلّه جَميعاً ) (۱۴۸) تمام قدرت ها از اوست ، بعد نتيجه مى گيرد كه چرا هر ساعتى دور يك نفر هستيم !؟

در اين آيه نيز مى فرمايد: همه مؤ منين با يكديگر برادرند، بعد مى فرمايد: اكنون كه همه برادر هستيد، قهر و جدال چرا؟ پس همه با هم دوست باشيد.

بنابراين براى اصلاح فرد و جامعه بايد مبناى فكرى و اعتقادى را اصلاح كرد، بعد رفتار انسان را.

طرح برادرى واُخوّت وبكارگيرى اين واژه ، از ابتكارات اسلام است در صدر اسلام پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به همراه هفتصد و چهل نفر در منطقه «نخيله» حضور داشتند كه جبرئيل نازل شد و فرمود: خداوند ميان فرشتگان عقد برادرى بسته است ، حضرت نيز ميان اصحابش عقد اُخوّت بست و هر كس با ديگرى كه همفكرش بود برادر مى شد. مثلاً:

ابوبكر با عمرعثمان با عبدالرحمنسلمان با ابوذرطلحه با زبيرمصعب با ابوايّوب انصارىحمزه با زيدبن حارثهابودرداء با بلالجعفر طيّار با معاذبن جبلمقداد با عمّارعايشه با حفصهام السلمه با صفيّه و شخص ‍ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله با حضرت علىعليه‌السلام برادر شدند. (۱۴۹)

در جنگ اُحد پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله دستور داد دو نفر از شهدا (عبداللّه بن عمر و عمربن جموح) را كه ميانشان برادرى برقرار شده بود، در يك قبر دفن كنند. (۱۵۰)

برادرى نسبى در روزى گسسته خواهد شد، (فلا اَنساب بينهم ) (۱۵۱) ولى برادرى دينى حتّى روز قيامت پايدار است (اِخواناً على سُرُرٍ متقابِلين ) (۱۵۲)

اُخوّت در ميان زنان مؤ منه نيز هست ، چنانكه در جاى ديگر تعبير اخوّت در مورد زنان نيز بكار رفته است (وان كانوا اِخوَة رجالاً و نساءً) (۱۵۳)

برادرى بايد تنها براى خدا باشد، اگر كسى با ديگرى بخاطر دنيا برادر شود، از آنچه در نظر دارد محروم مى شود واين گونه برادران در قيامت به صورت دشمن در مى آيند. (۱۵۴) قرآن مى فرمايد: درقيامت دوستان با هم دشمنند جز متّقين (الاَخلاّءُ يَومئذ بَعضهم لِبَعض عَدوُّ الاّ المتّقين ) (۱۵۵)

آنچه مهم تر از گرفتن برادر است ، حفظ برادرى است و در روايات از كسانى كه برادران دينى خود را رها مى كنند به شدّت انتقاد شده است تا آنجا كه سفارش شده است كه اگر برادران از تو فاصله گرفتند، تو با آنان رفت و آمد داشته باش «صِلْ مَن قَطعك » (۱۵۶)

در روايات مى خوانيم : از ميان برادران دينى به كسانى كه سابقه بيشترى دارند توجّه بيشترى كنيد و اگر از آنان لغزشى مشاهده شد تحمّل كنيد. واگر بخواهيد در انتخاب برادر به دنبال افراد بى عيب باشيد، بدون برادر مى مانيد.(۱۵۷)

در روايات براى كسانى كه مشكل برادران دينى خود را حل نمايند، پاداش هاى بزرگى در نظر گرفته شده تا آنجا كه مى خوانيم : اگر شخصى مشكلى را از برادرى برطرف كند، خداوند صد هزار حاجت او را در قيامت حل مى كند.(۱۵۸)

امام صادقعليه‌السلام فرمود: مؤ من برادر مؤ من است ، مانند يك جسد كه اگر بخشى از بدن ناراحت شد همه بدن ناراحت است (۱۵۹) سعدى اين حديث را به شعر درآورده است :

بنى آدم اعضاى يكديگرند

كه در آفرينش ز يك گوهرند

چو عضوى به درد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

تو كز محنت ديگران بى غمى

نشايد كه نامت نهند آدمى


حقوق برادرى

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: مسلمان بر برادر مسلمانش سى حق دارد كه بايد آن حقوق ادا گردد از جمله :

۱ عفو و مهربانى ۲ پنهان كردن اسرار. ۳ جبران اشتباهات ۴ قبول عذر.  ۵ دفاع در برابر بدخواهان ۶ خيرخواهى ۷ عمل به وعده ها. ۸عيادت به هنگام بيمارى ۹ تشيع جنازه ۱۰ پذيرفتن دعوت و هديه او. ۱۱ جزا دادن به هداياى او. ۱۲ تشكّر از نعمت هايى كه از جانب برادر دينى خود دريافت مى كند. ۱۳ كوشش در يارى رسانى به او. ۱۴ حفظ ناموس او. ۱۵ برآوردن حاجت او. ۱۶ واسطه گرى براى حل مشكلاتش ۱۷ گمشده اش را راهنمائى كند. ۱۸ به عطسه او تهنيت گويد. ۱۹ سلامش را پاسخ دهد. ۲۰ به سخن وگفته او احترام گذارد. ۲۱ هديه او را خوب تهيه كند. ۲۲ سوگندش را بپذيرد. ۲۳ دوست او را دوست بدارد وبا او دشمنى نكند. ۲۴ او را در حوادث تنها نگذارد. ۲۵ هر چه را براى خود مى خواهد براى او نيز بخواهد و... (۱۶۰)

در حديث ديگرى مى خوانيم : پيامبراكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله بعد از تلاوت آيه (انّما المؤ منون اِخوَة) فرمودند: خون مسلمانان با هم برابر است ، اگر ساده ترين افراد آنان تعهّدى كرد،

همه آنان موظّفند به آن تعهّد پايبند باشند. مثلاً اگر يك مسلمان عادّى به كسى پناه يا اَمان داد، ديگران بايد به آن تعهّد پايبند باشند و همه در برابر دشمن مشترك ، يك دست بسيج شوند. «و هم يَدٌ على مَن سَواهم » (۱۶۱)

حضرت علىعليه‌السلام به كميل فرمود: اگر برادرت را دوست ندارى ، برادر تو نيست (۱۶۲)

انسان ، با ايمان كامل مى تواند در مَدار اولياى خدا قرار بگيرد، «سَلمان مِنّا اهل البيت» (۱۶۳) سلمان از ما اهل بيت است همان گونه كه با كفر، از مَدار خارج مى شود. چنانكه خداوند در مورد فرزند نوح به آن حضرت فرمود: (انّه ليس من اهلك ) (۱۶۴) او از تو نيست .


بهترين برادر

در روايات نشانه بهترين برادر را اين گونه مى خوانيم :

بهترين برادران تو كسى است كه دلسوز و خيرخواه تو باشد و حتّى با تندخوئى تو را به سوى اطاعت خدا سوق دهند، مشكل تو را حل نمايد و براى خدا با تو دوست شده باشد، رفتارش تو را رشد دهد، گفتارش به دانش تو بيفزايد، به سراغ لغزشهاى تو نرود و از اينكه در دام هوسها بيفتى جلوگيرى نمايد و اگر عيبى ديد تذكّر دهد.

نسبت به نماز توجّه داشته باشد و اهل حيا و امانت و صداقت باشد و در تنگدستى و توسعه تو را فراموش نكند. (۱۶۵)


صلح و آشتى در قرآن

در اين آيه خوانديم كه مؤ منان برادرند، پس ميان آنان صلح و آشتى برقرار كنيد؛

به همين مناسبت پيرامون مسئله صلح و آشتى دادن مطالبى را بيان مى كنيم :

در قرآن واژه هاى : صلح ، (والصُّلحُ خَير ) (۱۶۶) ، اصلاح ، (واَصلِحوا ذاتَ بينكم ) (۱۶۷) ، تاءليف قلوب ، (فَاَلّف بين قلوبكم ) (۱۶۸) ، توفيق ، (اِن يُريدا اِصلاحاً يُوَفِّق اللّه بينهما ) (۱۶۹) و سِلم ، (اُدخلُوا فِى السِّلم كافّة ) (۱۷۰) بكار رفته كه نشان دهنده توجّه اسلام به صلح و صفا و زندگى مسالمت آميز و شيرين است .


اهميّت آشتى

از نعمت هاى الهى كه خداوند در قرآن مطرح كرده است ، اُلفت ميان دل هاى مسلمانان است (كُنتم اَعداء فَاَلّفَ بين قلوبكم ) (۱۷۱) به ياد آوريد كه شما قبل از اسلام با يكديگر دشمن بوديد، پس خداوند ميان دل هاى شما الفت برقرار كرد. چنانكه ميان قبيله اوس و خزرج يكصد و بيست سال درگيرى و فتنه بود و اسلام ميان آنان صلح برقرار كرد.

اصلاح و آشتى دادن ، زكات آبرو و سبب دريافت بخشودگى و رحمت از جانب خداوند است (ان تُصلحوا و تتّقوا فانّ اللّه كان غفوراً رحيماً ) (۱۷۲) هر كس ‍ واسطه گرى خوبى ميان مسلمين انجام دهد، پاداشِ در شاءن دريافت خواهد كرد. (مَن يَشفَع شَفاعةً حَسنة يَكن لَه نَصيبٌ منها ) (۱۷۳)

اسلام براى اصلاح ميان مردم ، احكام ويژه اى قرار داده است ، از جمله :

۱ دروغى كه از گناهان كبيره است ، اگر براى آشتى واصلاح گفته شود، جرم و گناهى ندارد. «لا كِذبَ على المُصلِح » (۱۷۴)

۲ نجوا و درگوشى سخن گفتن كه از اعمال شيطان و سبب دغدغه بينندگان و مورد نهى است ، (۱۷۵) اگر براى اصلاح و آشتى دادن باشد، گناهى ندارد. (لا خَيرَ فى كثير مِن نَجواهم الاّ مَن اَمر بِصدَقةٍ او مَعروفٍ او اِصلاح بين النّاس ) (۱۷۶)

۳ با اينكه عمل به سوگند واجب و شكستن آن حرام است ، امّا اگر كسى سوگند ياد كند كه دست به اصلاح و آشتى دادن ميان دو نفر نزند، اسلام شكستن اين سوگند را مجاز مى داند. (ولاتجعلوا اللّه عُرضَة لايمانكم ان ...تصلحوا بين الناس ) (۱۷۷)

در تفاسير مى خوانيم كه ميان دختر و داماد يكى از اصحاب پيامبر اختلاف شد و پدر عروس سوگند ياد كرده بود كه دخالت نكند. اين آيه نازل شد كه سوگند را وسيله ترك نيكى و تقوى و اصلاح قرار ندهيد.

۴ با اينكه عمل به وصيّت ، واجب و ترك آن حرام است ، امّا اگر عمل به وصيّت ميان افرادى فتنه و كدورت مى آورد، اسلام اجازه مى دهد كه وصيّت ترك شود تا ميان مردم صلح و صفا حاكم باشد. (فَمَن خافَ مِن مُوصٍ جُنُفاً اَو اِثماً فَاءصلح بينهم فلا اِثمَ عليه ) (۱۷۸)

۵با اينكه خون مسلمان محترم است ، امّا اگر بعضى از مسلمانان دست به تجاوز و آشوب زدند، اسلام براى برقرارى صلح و امنيّت اجازه كشتن آن ياغيان آشوبگر را داده است (فقاتلوا الّتى تَبغى ) (۱۷۹)


موانع صلح وآشتى

در قرآن و روايات ، موانعى براى صلح و آشتى معرفى شده است از جمله :

۱ شيطان قرآن مى فرمايد: (ادخلوا فى السِّلم كافّة و لا تتّبعوا خطوات الشيطان ) (۱۸۰) يعنى همه در صلح و صفا وارد شويد و از شيطان پيروى نكنيد. و در جاى ديگر مى فرمايد: (انّما يُريد الشّيطان اَن يُوقع بينكم العَداوةَ و البَغضاء ) (۱۸۱) ؛ شيطان براى شما دشمنى و كينه را اراده كرده است .

۲ مال دوستى وبخل (و الصّلح خَير و اُحضِرَتِ الاَنفس الشُّحّ ) (۱۸۲) ؛ صلح بهتر است ، گرچه مردم حرص و بخل مى ورزند.

۳ تكبّر وغرور نيز گاهى مانع برقرارى اصلاح وآشتى است .


گوشه اى از عوامل رحمت الهى

اگر به قرآن مراجعه كنيم وتنها جمله هاى «لعلّكم تُرحمون» را مورد دقّت نظر قرار دهيم ، به بعضى از عوامل دريافت رحمت خواهيم رسيد از جمله :

۱ پيروى از خدا و رسول وكتاب آسمانى (واطيعوا اللّه و الرّسول ...) (۱۸۳) ، (هذا كتاب فاتّبعوه ...لعلّكم ترحمون ) (۱۸۴)

۲ اقامه نماز و پرداخت زكات (اقيموا الصلوة واتوا الزكاة لعلّكم ترحمون ) (۱۸۵)

۳ ايجاد صلح وصفا ميان مسلمانان (فاصلحوا... لعلّكم ترحمون )

۴ استغفار و توبه (لولا تستغفرون اللّه لعلّكم ترحمون ) (۱۸۶)

۵گوش جان سپردن به تلاوت قرآن (و اذا قراء القرآن فاستمعوا له لعلّكم ترحمون ) (۱۸۷)


عوامل دريافت رحمت در روايات

در رواياتى از پيامبر واهل بيت عليهم السلام كه عِدل قرآن هستند نيز براى مشمول رحمت خدا شدن سفارشاتى به چشم مى خورد از جمله :

۱ عيادت مؤ من بيمار. «مَن عادَ مؤ مِناً خاضَ الرَّحمة خَوضاً » (۱۸۸) هر كس به عيادت بيمار مؤ منى برود، غرق در رحمت الهى شده است .

۲ كمك به ضعفا. «اِرحَموا ضُعفائكم و اطلبوا الرّحمة ...» (۱۸۹) به طبقه محروم رحم كنيد و با اين عمل خود، از خداوند طلب رحمت نمائيد.

۳ ترحّم به عيالمندان در روايات بسيار سفارش شده است كه به كسانى كه دختران متعدّد دارند كمك كنيد.

۴ دعا، نماز، سخن نرم ، دست دادن و معانقه با برادران دينى خود نيز از اسباب دريافت رحمت الهى است (۱۹۰)

۵ رفع گرفتارى مردم در روايات مى خوانيم : افراد گرفتارى كه براى حل مشكل خود به شما مراجعه مى كنند رحمت الهى هستند، آنان را رد نكنيد. (۱۹۱)