تفسير نور (سوره يوسف)

تفسير نور (سوره يوسف)0%

تفسير نور (سوره يوسف) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسير نور (سوره يوسف)

نویسنده: حجة الاسلام محسن قرائتي
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 12114
دانلود: 6655

تفسير نور (سوره يوسف)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 115 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 12114 / دانلود: 6655
اندازه اندازه اندازه
تفسير نور (سوره يوسف)

تفسير نور (سوره يوسف)

نویسنده:
فارسی

سوره يوسف از سوره هاى مكّى و داراى يكصد و يازده آيه است. نام حضرت يوسف، 27 مرتبه در قرآن آمده، كه 25 مرتبه آن در همين سوره است. آيات اين سوره به هم پيوسته و در چند بخش. جذاب و فشرده، داستان زندگى يوسف را از كودكى تا رسيدن او به مقام خزانه دارى كشور مصر، عفت و پاكدامنى او، خنثى شدن توطئه هاى مختلف عليه او و جلوه هايى از قدرت الهى را مطرح مى كند.

تفسير نور (سوره يوسف)

نام نویسنده: حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ محسن قرائتى

این کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام نگردیده است.


سيماى سوره ى يوسف

 سوره يوسف از سوره هاى مكّى و داراى يكصد و يازده آيه است. نام حضرت يوسف، ۲۷ مرتبه در قرآن آمده، كه ۲۵ مرتبه آن در همين سوره است. آيات اين سوره به هم پيوسته و در چند بخش. جذاب و فشرده، داستان زندگى يوسف را از كودكى تا رسيدن او به مقام خزانه دارى كشور مصر، عفت و پاكدامنى او، خنثى شدن توطئه هاى مختلف عليه او و جلوه هايى از قدرت الهى را مطرح مى كند.

داستان حضرت يوسف فقط در همين سوره از قرآن آمده، در حاليكه داستان پيامبران ديگر در سوره هاى متعدد نقل شده است.(۱)

داستان حضرت يوسف در تورات، سِفر پيدايش از فصل ۳۷ تا ۵۰ نيز نقل شده است، امّا در مقايسه با آنچه در قرآن آمده، به خوبى اصالت قرآن و تحريف تورات معلوم مى گردد.

در ميان آثار ادبى نيز داستان يوسف و زليخا، براى خود جايگاهى برگزيده است كه از آن جمله مى توان منظومه يوسف و زليخا، از نظامى گنجوى و يوسف و زليخا منسوب به فردوسى را نام برد.

قرآن در داستان يوسفعليه‌السلام بيشتر به شخصيت خود او در گذر از كوران حوادث مى پردازد، در حاليكه در داستان پيامبران ديگر، بيشتر به سرنوشت مخالفان و لجاجت و هلاكت آنان اشاره نموده است.

در برخى از روايات آموزش سوره يوسف به زنان و دختران نهى شده است، ولى به نظر برخى صاحب نظران اين روايات اسناد قابل اعتمادى ندارند.(۲) و از طرفى آنچه استناد اين نهى است طرح عشق از سوى زليخا همسر عزيز مصر است كه با بيان قرآنى، نقطه منفى در آن وجود ندارد.


بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحِيِمْ

 

۱ - الَّر تِلْكَ ءَايَتُ الْكِتَبِ الْمُبِينِ

ترجمه:

الف لام را. آن است آيات كتاب روشنگر.


۲- إِنَّآ اءَنْزَلْنَهُ قُرْءَناً عَرَبِيّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ

ترجمه:

همانا ما آن را قرآنى عربى نازل كرديم، باشد كه بيانديشيد.


نكته ها:

. قرآن به هر زبانى كه نازل مى شد، ديگران بايد با آن زبان آشنا مى شدند. امّا نزول قرآن به زبان عربى داراى مزايايى است، از جمله:

الف: زبان عربى داراى چنان گستردگى لغات و استوارى قواعد دستورى است كه در زبان هاى ديگر يافت نمى شود.

ب: طبق روايات زبان اهل بهشت، عربى است.

ج: مردم منطقه اى كه قرآن در آن نازل شد، عرب زبان بودند و امكان نداشت كه كتابِ آسمانى آنها به زبان ديگرى باشد.

 خداوند در مورد نحوه ى فرستادنِ قرآن تعبير به نزول. نموده است، همچنانكه در مورد باران نيز نزول. استفاده شده است. بين قرآن و باران، مشابهت هايى است كه ذكر مى كنيم:

الف: هر دو از آسمان نازل مى شوند.انزلنا (۳)

ب: هر دو طاهر و مطهرند.ليطهركم (۴) ،يزكيهم (۵)

ج: هر دو وسيله حياتند.دعاكم لِما يحيكم (۶) ،لنحيى به بلدة ميتا (۷)

د: هر دو مبارك و مايه بركت اند.مباركاً (۸)

ه‍: قرآن چون باران، قطره قطره و آيه آيه نازل شده است. (نزول تدريجى قرآن)

 شايد تاءكيد بر عربى بودن قرآن، ردّ كسانى باشد كه مى گفتند: قرآن را فردى عجمى به پيامبر آموخته است. (۹)


پيام ها:

 ۱- قرآن كه خود معجزه و انواع معجزات علمى، عينى و تاريخى در آن آمده، از همين الفباى عادى است كه در گفتگوى شما بكار مى رود.الَّر

۲- قرآن داراى مقامى بس والا است.تلك

۳- قرآن تنها كتابى براى تلاوت، تبّرك و حفظ نيست، بلكه وسيله ى تعقل و رشد بشر است.لعلّكم تعقلون

۴- قرآن، عربى است وترجمه آن به زبان هاى ديگر نمى تواند جايگزين آن در نماز شود.قراناً عربياً

۵- نزول قرآن به زبان عربى از يك سو و فرمان تدّبر در آن از سوى ديگر، نشانه ى آن است كه همه ى مسلمانان لازم است با زبان عربى آشنا شوند.قرآناً عربياً


۳ - نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ اءَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَآ اءَوْحَيْنَآ إِلَيْكَ هَذَاالْقُرْءَانَ وَ إِن كُنتَ مِنقَبْلِهِ لَمِنَ الْغَفِلِينَ

ترجمه:

ما با اين قرآن كه به تو وحى كرديم بهترين داستان را بر تو بازگومى كنيم، در حالى كه تو پيش از آن، از بى خبران بودى.


نكته ها:

. كلمه قصص. هم به معناى داستان و هم به معناى نقل داستان است.

قصّه و داستان در تربيت انسان سهم بسزايى دارد. زيرا داستان، تجسم عينى زندگى يك اُمت و تجربه عملى يك ملّت است. تاريخ آئينه ى ملّت هاست و هر چه با تاريخ و سرگذشت پيشينيان آشنا باشيم، گويا به اندازه عمر آن مردم زندگى كرده ايم. حضرت علىعليه‌السلام در نامه سى ويكم نهج البلاغه خطاب به فرزندش امام حسنعليه‌السلام جمله اى دارند به اين مضمون كه فرزندم ؛ من در سرگذشت گذشتگان چنان مطالعه كرده ام و به آنها آگاهم، كه گويا با آنان زيسته ام و به اندازه ى آنها عمر كرده ام.

شايد يكى از دلايل اثرگذارى قصّه و داستان بر روى انسان، تمايل قلبى او به داستان باشد. معمولاً كتاب هاى تاريخى و آثار داستانى در طول تاريخ فرهنگ بشرى رونق خاصى داشته و قابل فهم و درك براى اكثر مردم بوده است، در حالى كه مباحث استدلالى و عقلانى را گروه اندكى پيگيرى مى كرده اند.

 قرآن، داستان حضرت يوسف را به عنواناحسن القصص. نام مى برد. ولى در روايات به كل قرآن احسن القصص. اطلاق شده است و البته منافاتى ندارد كه در ميان تمام كتب آسمانى، تمام قرآن احسن القصص. باشد و در ميان سوره هاى قرآن، اين سوره احسن القصص. باشد.(۱۰)

تفاوت داستان هاى قرآن با ساير داستان ها:

۱- قصّه گو خداوند است.نحن نقص

۲- هدفدار است.نقص عليك من ابناء الرّسل ما نثبت به فؤ ادك. (۱۱)

۳- حق است نه خيال.نقصّ عليك نباءهم بالحق (۱۲)

۴- بر اساس علم است نه گمان.فلنقصنّ عليهم بعلمٍ (۱۳)

۵- وسيله تفكر است نه تخدير.فاقصص القصص لعلهم يتفكّرون (۱۴)

۶- وسيله عبرت است نه تفريح وسرگرمى.لقد كان فى قصصهم عبرة (۱۵)

 داستان حضرت يوسفاحسن القصص. است، زيرا:

۱- معتبرترين داستان هاست.بما اوحينا

۲- در اين داستان، جهاد با نفس كه بزرگترين جهاد است، مطرح مى شود.

۳- قهرمان داستان، نوجوانى است كه تمام كمالات انسانى را در خود دارد. (صبر و ايمان، تقوى، عفاف، امانت، حكمت، عفو و احسان)

۴- تمام چهره هاى داستان خوش عاقبت مى شوند. مثلا يوسف به حكومت مى رسد، برادران توبه مى كنند، پدر بينايى خود را بدست مى آورد، كشور قحطى زده نجات مى يابد و دلتنگى ها و حسادت ها به وصال و محبت تبديل مى شود.

۵- در اين داستان مجموعه اى از اضداد در كنار هم طرح شده اند: فراق و وصال، غم و شادى، قحطى و پرمحصولى، وفادارى و جفاكارى، مالك و مملوك، چاه و كاخ، فقر و غنا، بردگى و سلطنت، كورى و بينايى، پاكدامنى و اتهام ناروا بستن.

 نه فقط داستان هاى الهى، بلكه تمام كارهاى خداوند اَحسن. است زيرا:

بهترين آفريدگار است.احسن الخالقين (۱۶)

بهترين كتاب را دارد.انزل احسن الحديث. (۱۷)

بهترين صورت گر است.فاحسن صوركم (۱۸)

بهترين دين را دارد.و من احسن ديناً ممّن اسلم وجهه لله (۱۹)

بهترين پاداش را مى دهد.ليجزيهم اللّه احسن ما عملوا (۲۰)

و در برابر آن بهترين ها، خداوند بهترين عمل را از انسان خواسته است.ليبلوكم ايّكم احسن عملاً (۲۱)

 غفلت در قرآن به سه معنى مطرح شده است:

الف: غفلت بد، نظير آيه ىانّ كثيراً من الناس عن آياتنا لغافلون (۲۲) همانا بسيارى مردم از آيات ما به شدت غافلند.

ب: غفلت خوب، نظير آيه ىالذين يرمون المحصنات الغافلات المؤ منات لعنوا فى الدنيا و الا خرة (۲۳) كسانى كه بر زنان پاكدامن و بى خبر از فحشا تهمت زنا مى زنند در دنيا و آخرت لعنت شده اند.

ج: غفلتِ طبيعى به معناى بى اطلاعى، نظير همين آيه ى مورد بحثو ان كنت من قبله لمن الغافلين


پيام ها:

 ۱- در داستان هاى قرآن، قصّه گو خداوند است.نحن نقصّ

۲- براى الگو دادن به ديگران، بهترين ها را انتخاب ومعرفى كنيم.احسن...

۳- قرآن احسن الحديث. وسوره ى يوسف احسن القصص. است.احسن القصص

۴- بهترين داستان، آن است كه بر اساس وحى باشد.احسن القصص بمااوحينا

۵- قرآن بازگوكننده ى داستان ها، با بهترين وزيباترين بيان است.احسن القصص

۶- پيامبر امّى قبل از نزول وحى نسبت به تاريخِ گذشته، بى خبر و ناآشنا بود.... لمن الغافلين


۴- إِذْ قَالَ يُوسُفُ لابِيهِ ياءَبَتِ إِنِّى رَاءَيْتُ اءَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَالشَّمْسَ وَ الْقَمَرَرَاءَيْتُهُمْ لِى سَجِدِينَ

ترجمه:

آنگاه كه يوسف به پدر خويش گفت: اى پدر همانا من (در خواب) يازده ستاره با خورشيد و ماه ديدم، آنها را در برابر خود سجده كنان ديدم.


نكته ها:

. داستان حضرت يوسف با رؤيا شروع مى شود. به گفته علامه ى طباطبايى در تفسيرالميزان، داستان يوسف با خوابى شروع مى شود كه او را بشارت مى دهد و نسبت به آينده روشن واميدوار مى سازد، تا او را در مسير تربيت الهى صابر و بردبار گرداند.

يوسف، يازدهمين فرزند حضرت يعقوب است كه بعد از بنيامين متولد شده است. به جز بنيامين، ديگر برادران او از مادر جدا بوده اند. حضرت يعقوب نيز فرزند حضرت اسحاق و او فرزند حضرت ابراهيم است.(۲۴)

 خواب اولياى الهى، متفاوت است ؛ گاهى نيازمند تعبير است، مثل خوابِ حضرت يوسف و گاهى به تعبير نياز ندارد، بلكه عين واقع است. مانند خواب حضرت ابراهيم كه ماءمور مى شود تا اسماعيل را ذبح كند.

سخنى درباره ى رؤيا و خواب ديدن

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مى فرمايد: الرؤيا ثلاثة: بشرى من اللّه، تحزين من الشيطان، والذى يحدث به الانسان نفسه فيراه فى منامه.(۲۵ ) يعنى خواب بر سه قسم است: يا بشارتى از سوى خداوند است، يا غم و اندوهى از طرف شيطان است و يا مشكلات روزمره انسان است كه در خواب آنرا مى بيند.

برخى از دانشمندان و روان شناسان، خواب ديدن را در اثر ناكامى ها و شكست ها دانسته اند و به ضرب المثلى قديمى استشهاد كرده اند كه: شتر در خواب بيند پنبه دانه. و برخى ديگر خواب را تلقينِ ترس گرفته اند، بر اساس ضرب المثلى كه مى گويد: دور از شتر بخواب تا خواب آشفته نبينى. و بعضى ديگر خواب را جلوه غرائز واپس زده دانسته اند. امّا عليرغم تفاوت هايى كه در خواب ها و رؤياها وجود دارد. كسى اصل خواب ديدن را انكار نكرده است و البته بايد به اين نكته توجه داشت كه همه خواب ها با يك تحليل، قابل بررسى نيستند.

 مرحوم علامه در تفسير الميزان(۲۶) مى گويد: سه عالم وجود دارد؛ عالم طبيعت، عالم مثال، عالم عقل. روح انسان به خاطر تجردّى كه دارد، در خواب با آن دو عالم ارتباط پيدا مى كند و به ميزان استعداد و امكان، حقايقى را درك مى كند. اگر روح كامل باشد، در فضاى صاف حقايق را درك مى كند. و اگر در كمال به آخرين درجه نرسيده باشد، حقايق را در قالب هاى ديگر مى يابد. همانطور كه در بيدارى، شجاعت را در شير و حيله را در روباه و بلندى را در كوه مى بينيم، در خواب، علم را در قالب نور، ازدواج را در قالب لباس و جهل و نادانى را به صورت تاريكى مشاهده مى كنيم. ما نتيجه ى بحث را با ذكر مثال هايى بيان مى كنيم ؛ كسانى كه خواب مى بينند چند دسته اند:

دسته اول، كسانى كه روح كامل و مجردى دارند و بعد از خواب رفتنِ حواس، با عالم عقل مرتبط شده و حقايقى را صاف و روشن از دنياى ديگر دريافت مى كنند. (نظير تلويزيون هاى سالم با آنتن هاى مخصوص جهت دار كه بر فراز قلّه ها و بلنديها امواج ماهواره اى را از نقاط دور دست مى گيرد.) اينگونه خوابها كه دريافت مستقيم و صاف است نيازى به تعبير ندارد.

دسته دوّم، خواب كسانى است كه داراى روح متوسط هستند كه در عالم رؤيا حقايق را ناصاف و همراه با برفك و تشبيه و تخيّل دريافت مى كنند (كه بايد مفسّرى در كنار دستگاه گيرنده ماجراى فيلم را به دور از برفك ها توضيح دهد و به عبارتى، عالمى آن خواب را تعبير كند.)

دسته سوم، خواب كسانى است كه روح آنان به قدرى متلاطم و ناموزون است كه خواب آنها مفهومى ندارد. (چنانكه آشنايانِ با فيلم هم، از صحنه هاىِ مختلف و پربرفك تلويزيونى، چيزى سردرنمى آورند.) اين نوع رؤياها قابل تعبير نيستند كه در قرآن بهاضغاث احلام. تعبير شده است.

در كتاب تعبير خواب ابن سيرين آمده كه به او گفتند، در خواب شخصى مُهر بر دهان و فرج مردم مى زند، در جواب گفت، او مؤ ذن ماه رمضان خواهد بود كه با اذان دادن، خوردن و نكاح را ممنوع اعلام مى كند!

 قرآن در سوره هاى مختلف، از رؤياهايى نام برده كه حقيقت آنها به وقوع پيوسته است. از جمله:

الف: رؤياى يوسفعليه‌السلام درباره سجده ى يازده ستاره و ماه و خورشيد بر او، كه تعبير و تاءويل به قدرت رسيدن او و تواضع برادران و پدر و مادر به او گرديد.

ب: رؤياى دو يار زندانىِ يوسف كه بعداً يكى از آنها آزاد وديگرى اعدام شد.

ج: رؤياى پادشاه مصر درباره خوردن گاوِ لاغر، گاو چاق را كه تعبير به قحطى و خشكسالى بعد از فراخ شد.

د: رؤياى پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ درباره عدد اندك مشركان در جنگ بدر كه تعبير به شكست مشركان شد.(۲۷)

ه‍: رؤياى پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ درباره ورود مسلمانان با سر تراشيده به مسجدالحرام، كه با فتح مكه و زيارت خانه خدا تعبير شد(۲۸)

و: رؤياى مادر حضرت موسى كه نوزادش را در صندوق گذاشته و به آب بياندازد.اوحينا الى امك ما يوحى ان اقذ فى التابوت. (۲۹) كه روايات بر اين دلالت دارند كه مراد از وحى در اين آيه، همان رؤياست.

ز: رؤياى حضرت ابراهيم در مورد ذبح فرزندش حضرت اسماعيل.(۳۰)

از قرآن كه بگذريم در زندگى خود افرادى را مى شناسيم كه در رؤيا از امورى مطلع شده اند كه دست انسان به صورت عادى به آن نمى رسد. سيد قطب مى گويد: در امريكا خواب ديدم كه چشم فرزند خواهرم خونريزى كرده است، نامه اى به مصر نوشتم، جواب دريافت كردم كه درست است با اينكه خونريزى در ظاهر چشم نبوده است.

از آخوند ملاعلى همدانى كه از مراجع تقليد بود، نقل شده است كه مى گفت: يكى از علما پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ را در خواب ديد كه به او فرمود: حال كه از ايران پيغام فرستاده اند امسال وجوهاتى به سامرا نمى رسد، نگران مباش در دولاب، صدتومان پول است آنرا بردار. وقتى از خواب بيدار شدم نماينده ميرزاى شيرازى در خانه را زد و مرا نزد آقا احضار كرد. همين كه وارد شدم ميرزا فرمود: در دولاب، صد تومان است در را باز كن و بردار. و به من فهماند كه موضوع خواب را اظهار مكن.

حاج شيخ ‌عباس قمى صاحب مفاتيح الجنان، به خواب فرزندش. آمد وگفت: كتابى نزدم امانت بوده، آنرا به صاحبش برگردان تا من در برزخ راحت باشم. وقتى بيدار شد به سراغ كتاب رفت، با نشانه هايى كه پدر گفته بود، تطبيق داشت آنرا برداشت. وقتى مى خواست از خانه بيرون برود، كتاب از دستش افتاد و كمى ضربه ديد. او كتاب را به صاحبش برگرداند و عذرخواهى كرد. ولى دوباره پدرش به خواب او آمد و گفت: چرا به او نگفتى كتاب تو ضربه ديده است تا اگر خواست تاوان بگيرد و يا اينكه با توجه به نقص كتاب، راضى شود!.


پيام ها:

 ۱- پدر و مادر، بهترين مرجع براى حلّ مشكلات فرزندان هستند.يااَبت

۲- والدين بايد به خواب هاى فرزندانشان توجه كنند.يااَبت

۳- گاهى رؤيا وخواب ديدن، يكى از راه هاى دريافت حقايق است.انى راءيت

۴- در فرهنگِ خواب، اشياء، نماد حقايق مى شوند. (مثلاً، خورشيد نشان پدر و ماه تعبير از مادر و ستارگان نشان برادران است)راءيت احد عشر كوكباً...

۵- گاهى در نوجوان، استعدادى هست كه بزرگترها را به تواضع وامى دارد.ساجدين

۶- خواب ديدن اولياىِ خدا، ديدنِ واقعى است.راءيت

در اين آيهراءيتُ تكرار شده است تا بگويد حتماً ديدم و گمان نشود ماجرا خيالى بوده است.

۷- حضرت يوسف از ابتدا، تعبير خواب نمى دانست و لذا براى تعبير رؤيايش از پدرش استمداد كرد.يااَبت


۵ - قَالَ يَبُنَىَّ لاَ تَقْصُصْ رُءْيَاكَ عَلَى إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُواْ لَكَ كَيْداً إِنَّ الْشَّيْطَنَ لِلاِْنْسَنِ عَدُوُّ مُّبِينٌ

ترجمه:

(يعقوب) گفت: اى پسر كوچكم خوابت را براى برادرانت بازگو مكن، كه برايت نقشه اى (خطرناك) مى كشند. زيرا شيطان، براى انسان دشمنى آشكار است.


نكته ها:

. يكى از اصول زندگى، رازدارى است. اگر مسلمانان به مفاد اين آيه عمل مى كردند، اين همه سرمايه و استعداد، كتب خطى، آثار علمى، هنرى و عتيقه هاى ما، در موزه كشورهاى خارجى جاى نمى گرفت و به اسم كارشناس، ديپلمات، جهانگرد از منابع و امكانات و منافع ما آگاه نمى شدند و در اثر سادگى يا خيانت، اسرارمان در اختيار كسانى كه دائماً در حال كيد و مكر بر عليه ما هستند، قرار نمى گرفت.

حضرت يوسف، خواب خود را دور از چشم برادران به پدر گفت. كه اين خود نشانه ى تيزهوشى اوست.


پيام ها:

 ۱- لازم است والدين، از روحيات فرزندانشان نسبت به هم آگاه باشند تا بتوانند اعمال مديريت كامل نمايند.فَيَكيدُوا لَك كَيداً

۲- در پيش بينى هاى صحيح نسبت به مسايل مهم، گاهى اظهار سوءظن و يا پرده برداشتن از خصلت ها مانعى ندارد.فَيَكيدوا لَك كَيدا

۳- دانسته ها و اطلاعات، بايد طبقه بندى شود و محرمانه و غيرمحرمانه از هم جدا گردد.لا تقصص

۴- هر حرفى را به هر كسى نزنيد.لا تقصص

۵- زمينه هاى حسادت را شعله ور نكنيد.لا تقصص... فيكيدوا

۶- كيد وحيله انسان، كار شيطانى است.فيكيدوا... انَّ الشَيْطان...

۷- اگر گاهى رؤيا، قابل گفتن نيست، پس بسيارى از ديده ها در بيدارى، نبايد بازگو شود.لا تقصص

۸- در خانواده انبيا نيز، مسايل اخلاقى همچون حسد و حيله مطرح است.يا بنّى لا تقصص

۹- شيطان با استفاده از زمينه هاى درونى ما بر ما سلطه مى يابد.

حسادت برادران، زمينه را براى بروز دشمنى شيطان نسبت به انسان فراهم ساخت.فيكيدوا... انّ الشيطان للانسان عدو مبين


۶ - وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِن تَاءْوِيلِ الاَْحَادِيثِ وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَعَلىَّ ءَالِيَعْقُوبَ كَمَآ اءَتَمَّهَا عَلَىَّ اءَبَوَيْكَ مِن قَبْلُ إِبْرَهِيمَ وَ إِسْحَقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ

ترجمه:

و اينگونه پرودگارت تو را برمى گزيند و از تعبير خواب ها (و سرانجام امور) به تو مى آموزد و نعمت خويش را بر تو و بر خاندان يعقوب تمام مى كند همانگونه كه پيش از اين بر دو پدرت ابراهيم و اسحاق تمام كرد. همانا پرودگارت داناى حكيم است.


نكته ها:

. تاءويل خواب به معناى بيانِ باطن و نحوه ى تحقق خواب است. كلمه احاديث. جمع حديث. به معناى نقل ماجراست. از آنجايى كه انسان رؤياى خود را به اين و آن نقل مى كند، به خواب نيز حديث گفته اند. بنابراينتاءويل الاحاديث. يعنى تعبير خواب ها.

حضرت يعقوب در اين آيه، خواب فرزندش يوسف را براى او تعبير مى كند و از آينده اش خبر مى دهد.


پيام ها:

 ۱- اولياى خدا از يك خواب، آينده افراد را مى بينند.يَجتبيك رَبُّك ويُعَلِّمك

۲- پيامبران، برگزيدگان خداوند هستند.يَجْتبيك

۳- انبيا، شاگردان بلاواسطه خداوند هستند.يعلمك

۴- مقام نبوت و حكومت، سرآمد نعمت هاست.و يتّم نعمته

۵- انتخاب انبيا، بر اساس علم و حكمت الهى است.يجتبيك... عليمٌ حكيمٌ

۶- علم، اولين هديه الهى به برگزيدگان خود است.يجتبيك ربّك و يُعلّمك

۷- تعبير خواب، از امورى است كه خداوند به انسان عطا مى كند.يُعلّمُك من تاءويل الاحاديث

۸- علاوه بر لياقت، اصل و نسب هم در گزينش افراد مهم است.يجتبيك... و ابويك من قبل

۹- در فرهنگ قرآن، اجداد در حكم پدر هستند.اَبَويك مِن قبل ابراهيم واسحق


۷ - لَّقَدْ كَانَ فِى يُوسُفَ وَإِخْوَتِهِ ءَايَتٌ لِّلسَّآئِلِينَ

ترجمه:

بتحقيق در (داستان) يوسف و برادرانش نشانه هايى (از حاكم شدن اراده خداوندى) براى جويندگان است.


نكته ها:

. در داستان زندگى حضرت يوسف، آيات و نشانه هاى زيادى از قدرت نمايى خداوند به چشم مى خورد، كه هر كدام از آنها مايه ى عبرت و پند براى اهل تحقيق و جستجو است ؛ از آن جمله است: ۱خواب پر راز و رمز حضرت يوسف، ۲علم تعبير خواب، ۳تشخيص و اطلاع يافتن يعقوب از آينده فرزند خود، ۴در چاه بودن و آسيب نديدن، ۵- نابينا شدن، دوباره بينا شدن، ۶- قعر چاه و اوج جاه، ۷- زندان رفتن و به حكومت رسيدن، ۸- پاك بودن و تهمت ناپاكى شنيدن، ۹- فراق و وصال، ۱۰- بردگى وپادشاهى، ۱۱- زندان را ترجيح دادن بر آلودگى گناه، ۱۲- بزرگوارى وعفو سريع از برادران خطاكار.

در كنار اين نشانه ها، سؤ ال هايى نيز قابل طرح است كه پاسخ هر كدام نيز روشنگر راه زندگانى است ؛

- چگونه حسادت، انسان را به برادركشى مى كشاند؟!

- چگونه ده نفر در يك خيانت، هم راءى و هم داستان مى شوند؟!

- چگونه يوسف با بزرگوارى از مجازات برادران خيانتكار خود، صرف نظر مى كند؟!

- چگونه انسان با ياد خدا، زندان را بر آلودگى ولذت گناه ترجيح مى دهد؟!

 اين سوره، در زمانى نازل شد كه پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در محاصره شديد اقتصادى و اجتماعى قرار گرفته بود و اين داستان براى حضرت، مايه ى دلدارى مى شد كه اى پيامبر! اگر بعضى از بستگانت ايمان نياوردند ناراحت مباش، برادران يوسف او را به چاه انداختند!.

مهم ترين آيات اين سوره، غلبه ى قدرت الهى بر توطئه هاست (توطئه هاى بشرى با اراده ى الهى خنثى مى شود.) يوسف را به چاه انداختند تا نزد پدر محبوب شوند، مبغوض شدند. درها را بستند تا او را با شهوت آلوده كنند، عصمت او به اثبات رسيد. نه چاه وبردگى و نه زندان ونه كاخ ونه توطئه ها هيچكدام بر اراده الهى غالب نگشتند.


پيام ها:

 ۱- قبل از بيان داستان، شنونده را براى شنيدن و عبرت گرفتن آماده كنيد.لقد كان فى يوسف...

۲- تا تشنه ى شنيدن و عاشقِ آموختن نباشيم، از درسهاى قرآن استفاده كامل نمى بريم.لِلسّائلين

۳- داستان يكى است، امّا نكات و درسهايى كه از آن استفاده مى شود بسيار است.آيات

۴- داستان هاى قرآن، پاسخ سؤ ال هاى زندگى مردم را مى دهد.للسائلين

۵- حسد، مرز خانواده و عواطف خويشاوندى را نيز درهم مى شكند.لقد كان فى يوسف و اخوته


۸ - إِذْ قَالُواْ لَيُوسُفُ وَاءَخُوهُ اءَحَبُّ إِلَىَّ اءَبِينَا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ اءَبَانَا لَفِى ضَلَلٍ مُّبِينٍ

ترجمه:

آنگاه كه (برادران او) گفتند: همانا يوسف و برادرش (بنيامين) نزد پدرمان از ما كه گروهى نيرومند هستيم محبوب ترند. همانا پدرمان (در اين علاقه به آن دو) در گمراهى روشنى است.


نكته ها:

. حضرت يعقوب دوازده پسر داشت كه دو نفر از آنان (يوسف و بنيامين) از يك مادر و بقيه از مادرى ديگر بودند. علاقه پدر به يوسف، (به دليل خردسال بودن يا بدليل كمالاتى كه داشت) موجب حسادت برادران شده بود. آنها علاوه بر حسادت با گفتن: و نحن عصبة. معلوم مى كنند كه روحيه ى غرور و تكبر را نيز داشته اند و در اثر اين غرور و حسد، پدر را نيز متهم به اشتباه و انحراف در مهرورزى به فرزندان مى كنند.

افرادى در جامعه هستند كه به جاى آنكه خود را بالا ببرند، افراد بالا را پايين مى آورند. چون خود محبوب نيستند، محبوب ها را مى شكنند.

 فرق است ميان تبعيض و تفاوت. تبعيض ؛ برترى دادن بدون دليل است. ولى تفاوت ؛ بر اساس لياقت ها و شرائط است. مثلاً نسخه هاى يك پزشك و نمره هاى يك معلم، تفاوت دارد. ولى اين تفاوت حكيمانه است نه ظالمانه، علاقه ى حضرت يعقوب به يوسف، حكيمانه بود نه تبعيض و ظالمانه. ولى برادران يوسف، اين علاقه را بى دليل مى پنداشتند.


پيام ها:

 ۱- اگر فرزندان احساس تبعيض كنند، آتش حسادت در ميان آنان شعله ور مى شود.احبّ الى ابينا منّا

۲- تفاوت گذاشتن ميان فرزندان، عشق و محبت آنان را نسبت به پدر كم مى كند.انّ ابانا لفى ضلال مبين

۳- زور و قدرت، محبت نمى آورد.احبّ الى اءبينا منّا و نحن عصبة

۴- حسادت، مرز نبوّت واُبوّت (پيامبرى وپدرى) را نيز مى شكند وفرزندان نسبت انحراف وبى عدالتى، به پيامبرى كه پدرشان است، مى دهند.انّ ابانا لفى ضلال مبين

۵- عشق وعلاقه به محبوب شدن، در نهاد هر انسانى وجود دارد. انسان ها از كم توجهى وبى مهرى به خود، رنج مى برند.احبّ الى ابينا


۹ - اقْتُلُواْ يُوسُفَ اءَوِ اطْرَحُوهُ اءَرْضاً يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ اءَبِيكُمْ وَتَكُونُواْ مِن بَعْدِهِ قَوْماًصَلِحِينَ

ترجمه:

(برادران به يكديگر گفتند) يوسف را بكشيد يا او را به سرزمينى دور بيافكنيد تا توجّه پدرتان مخصوص شما شود و پس از انجام طرح (با توبه) گروهى شايسته باشيد.


نكته ها:

. انسان در برخورد با نعمت، چهار حالت دارد: حسادت، بُخل، ايثار، غبطه.

اگر فكر كرد؛ حال كه ما فلان نعمت را نداريم، ديگران هم نداشته باشند، حسادت است. اگر گفت: فقط ما برخوردار از اين نعمت باشيم ولى ديگران نه، اين بُخل است. اگر گفت: ديگران از نعمت برخوردار باشند، اگر چه به قيمتى كه ما محروم باشيم، اين ايثار است. اگر گفت: حالا كه ديگران از نعمت برخوردارند، اى كاش ما هم بهره مند مى شديم، اين غبطه است.

 امام باقرعليه‌السلام فرمودند: من گاهى به بعضى از فرزندانم محبت مى كنم و آنها را روى زانوانم مى نشانم در حالى كه استحقاق اين همه محبت را ندارند، تا مبادا عليه ساير فرزندانم حسادت بورزند و ماجراى يوسف تكرار شود.(۳۱)


پيام ها:

 ۱- فكر خطرناك، انسان را به كار خطرناك مى كشاند.ليوسف... احب... اقتلوا

۲- حسادت، انسان را تا برادركشى سوق مى دهد.اقتلوا يوسف

۳- انسان خواهان محبوبيت است و كمبود محبت مايه بزرگترين خطرات و انحرافات است.يخل لكم وجه ابيكم

۴- با اينكه قرآن راه محبوبيت را ايمان و عمل صالح معرفى مى كند؛ان الذين امنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرّحمن ودّا ، امّا شيطان راه محبوب شدن را برادركشى ترسيم مى كند.اقتلوا... يخل لكم وجه ابيكم

۵- حسود خيال مى كند با نابود كردن ديگران، نعمت ها به او داده مى شود.اقتلوا... يخل لكم وجه ابيكم

۶- شيطان با وعده ى توبه در آينده، راه گناه امروز را باز مى كند.و تكونوا من بعده قوماً صالحين

۷- علم وآگاهى، هميشه عامل دورى از انحراف نيست. برادران با آنكه قتل يا تبعيد يوسف را بد مى دانستند،تكونوا من بعده قوماً صالحين اقدام كردند.


۱۰ - قَالَ قَآئِلٌ مِّنْهُمْ لاَ تَقْتُلُواْ يُوسُفَ وَاءَلْقُوهُ فِى غَيَبَتِ الْجُبِّيَ لْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِنْ كُنْتُمْ فَعِلِينَ

ترجمه:

گوينده اى از ميان آنان گفت: يوسف را نكشيد و (اگر اصرار به اين كار داريد لااقل) او را به نهان خانه چاه بيفكنيد تا بعضى از كاروان ها (كه از آنجا عبور مى كنند) او را برگيرند.


نكته ها:

. كلمه جُبّ به معناى چاهى است كه سنگ چين نشده باشد. كلمه غَيابت. نيز به طاقچه هايى مى گويند كه در ديواره ى چاه نزديك آب قرار مى دهند كه اگر از بالا نگاه شود ديده نمى شود.

نهى از منكر داراى بركاتى است كه در آينده روشن مى شود. نهى لاتقتلوا يوسف را نجات داد و در سالهاى بعد او مملكت را از قحطى نجات داد. همانگونه كه آسيه با نهى لاتقتلوا به فرعون در آن روز، جان موسى را نجات داد و او در سال هاى بعد بنى اسرائيل را از شر فرعون نجات داد. اين نمونه روشن وعده الهى است كه مى فرمايد: من احياها فكانّما اَحْيى الناس. جميعاً(۳۲ ) هر كس يك نفر را زنده كند پس گويا همه مردم را زنده كرده است.


پيام ها:

 ۱- اگر نمى توان جلو منكر را به كلى گرفت، هر مقدارى كه ممكن است بايد آنرا پايين آورد.لا تقتلوا... والقوه


۱۱ - قَالُواْ يََّاءَبَانَا مَالَكَ لاَ تَاءْمَنَّا عَلَى يُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَنَ صِحُونَ

ترجمه:

گفتند: اى پدر تو را چه شده كه ما را بر يوسف امين نمى دانى درحاليكه قطعاً ما خيرخواه او هستيم؟!


پيام ها:

 ۱- كسانى كه پوچ ترند، ادّعا وتبليغات بيشترى مى كنند.انّا له لناصحون

۲- حتى به هر برادرى نمى توان اطمينان كرد. (گويا يعقوب بارها از اينكه يوسف همراه برادرانش برود جلوگيرى كرده است كه برادران با گفتنمالك لا تاءمنّا انتقاد مى كنند.)

۳- فريب هر شعارى را نخوريد و از اسم هاى بى مسمّى بپرهيزيد. (خائن نام خود را ناصح مى گذارد.)لناصحون

۴- دشمن براى برطرف كردن سوءظن، هرگونه اطمينانى را به شما ارائه مى دهد.انّا له لناصحون

۵- خائن، تقصير را به عهده ى ديگران مى اندازد.مالك

۶- از روز اوّل، بشر به اسم خيرخواهى فريب خورده است. شيطان نيز براى اغفال آدم و حوا گفت: من خيرخواه شما هستم.و قاسمهما انى لكما لمن الناصحين (۳۳) انّا له لناصحون

۷- حسد، آدمى را به گناهانى همانند؛ دروغ گفتن و نيرنگ زدن حتى به محبوب ترين نزديكانش، وادار مى سازد.انّا له لناصحون