تفسير نور (سوره يوسف)

تفسير نور (سوره يوسف)22%

تفسير نور (سوره يوسف) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسير نور (سوره يوسف)
  • شروع
  • قبلی
  • 115 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 12787 / دانلود: 7081
اندازه اندازه اندازه
تفسير نور (سوره يوسف)

تفسير نور (سوره يوسف)

نویسنده:
فارسی

سوره يوسف از سوره هاى مكّى و داراى يكصد و يازده آيه است. نام حضرت يوسف، ۲۷ مرتبه در قرآن آمده، كه ۲۵ مرتبه آن در همين سوره است. آيات اين سوره به هم پيوسته و در چند بخش. جذاب و فشرده، داستان زندگى يوسف را از كودكى تا رسيدن او به مقام خزانه دارى كشور مصر، عفت و پاكدامنى او، خنثى شدن توطئه هاى مختلف عليه او و جلوه هايى از قدرت الهى را مطرح مى كند.


۶۳ - فَلَمَّا رَجَعُوَّاْ إِلَىَّ اءَبِيهِمْ قَالُواْ يََّاءَبَانَا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَاءَرْسِلْ مَعَنَآ اءَخَانَانَكْتَلْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ

ترجمه:

پس چون به سوى پدر خود باز گشتند، گفتند: اى پدر پيمانه (براى نوبت ديگر) از ما منع شد، پس برادرمان (بنيامين) را با ما بفرست تا سهميه وپيمانه خود را بگيريم وما حتماً نگهبان او خواهيم بود.


پيام ها:

 ۱- يعقوب بر خانواده وفرزندان خويش، مديريت وتسلط داشت.يااءبانا مُنع...

۲- پدر داراى حق امر و نهى به فرزند خود مى باشد.فارسل

۳- بنيامين بدون اجازه ى پدر به مسافرت اقدام نمى كرد.فارسل

۴- براى گرفتن چيزى و يا جلب اعتماد كسى از عواطف استفاده كنيد.اخانا

۵- مجرم چون در درون نگرانى دارد در سخنانش تاءكيدهاى پى درپى دارد.انّا له لحافظون (كلمه انّا وحرف لام. وجمله اسميه نشانه تاءكيد است)


۶۴ - قَالَ هَلْ ءَامَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلا كَمَآ اءَمِنتُكُمْ عَلَىَّ اءَخِيهِ مِن قَبْلُ فَاللّهُ خَيْرٌ حَفِظاً وَهُوَاءَرْحَمُ الرَّحِمِينَ

ترجمه:

(يعقوب) گفت: آيا شما را بر او امين بدانم، مگر همانند قبل عمل كه شما را بر برادرش امين دانستم (و ديديد كه چه شد)، پس. (به جاى شما به خدا اعتماد مى كنم كه) خداوند بهترين حافظ است و او مهربان ترين مهربانان است.


نكته ها:

. سؤ ال: با توجه به سابقه بدى كه فرزندان يعقوب داشتند چرا پدرشان مجدداً فرزند ديگرش را به آنان سپرد؟

پاسخ: فخر رازى(۸۹) احتمالات متعددى را مطرح نموده كه هر كدام از آنها مى تواند توجيهى بر اين موافقت باشد؛ اولاً: برادران از اقدام اوليه شان به نتيجه اى كه مورد نظرشان بود (محبوبيت در نزد پدر) نرسيده بودند. ثانياً: حسادت برادران نسبت به اين برادر كمتر از يوسف بود. ثالثاً: شايد قحطى و خشكسالى شرايط ويژه اى را پديد آورده بود كه سفر مجّدد را ضرورى مى كرد. رابعاً: دهها سال از حادثه اوّل گذشته و آن فراموش شده تلقى مى شد. خامساً: خداوند متعال در حفظ فرزندش به او تسلّى خاطر داده بود.


پيام ها:

 ۱- اعتماد سريع به كسى كه سابقه تخلّف دارد، جايز نيست.هل امنكم

۲- ياد خاطرات تلخ گذشته، انسان را در برابر حوادث آينده بيمه مى كند.هل امنكم على اخيه من قبل

۳- با توجه به رحمت بى نظير الهى و با توكل به خداوند به استقبال حوادث زندگى برويم.فاللّه خير حافظاً وهو ارحم راحمين

۴- با يك شكست يا تجربه ى تلخ خود را كنار نكشيم.هل امنكم عليه... فاللّه خير حافظا (يعقوب بار ديگر فرزند دوم را با توكل به خدا به برادران تحويل داد)

۵- سرچشمه ى حفاظت، رحمت است.حافظا وهو ارحم الراحمين


۶۵ - وَلَمَّا فَتَحُواْ مَتَعَهُمْ وَجَدُواْ بِضَعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ قَالُواْ يََّاءَبَانَامَا نَبْغِى هَ ذِهِبِ ضَعَتُنَا رُدَّتْ إِلَيْنَا وَنَمِيرُ اءَهْلَنَا وَ نَحْفَظُ اءَخَانَا وَنَزْدَادُ كَيْلَ بَعِيرٍ ذَلِكَ كَيْلٌ يَسِيرٌ

ترجمه:

و هنگامى كه بارهاى خود را گشودند، دريافتند كه سرمايه شان بدانها بازگردانيده شده گفتند: اى پدر (ديگر) چه مى خواهيم؟ اين سرمايه ى ماست كه به ما باز گردانده شده وما قوت وغذاى خانواده ى خود را فراهم واز برادرمان حفاظت مى كنيم وبا (بردن او) يك بار شتر مى افزاييم واين (پيمانه اضافى نزد عزيز) پيمانه اى ناچيز است. (شايد معنا اين باشد: اين مقدارى كه گرفته ايم به جايى نمى رسد، اگر نوبت ديگر برويم، بار بيشترى مى گيريم)


نكته ها:

. نمير از مير يعنى مواد غذايى ونمير اهلنا يعنى به خانواده خود، غذا مى رسانيم.

از جمله ؛نزداد كيل بعيرٍ استفاده مى شود كه سهم هر نفر يك بار شتر بوده كه بايد خود حاضر باشد و دريافت كند.


پيام ها:

 ۱- فرزندان يعقوب در كنار پدر وپيرامون او زندگى مى كردند وبراى تهيه آذوقه ى خانواده تلاش مى كردند.فتحوا متاعهم... يا ابانا...

۲- هنر يوسف نه فقط انسان بودن، كه انسان سازى اوست. (به برادران حسود و جفاكار خود مخفيانه هديه مى دهد تا زمينه را براى مراجعت آنها فراهم سازد.بضاعتهم رُدّت اليهم (۹۰)

۳- اگر از اوّل پول و بهاى كالا گرفته نشود، خريدار تحقير مى شود. اگر قصد هديه هست ابتدا پول اخذ شود ولى به شكل عاقلانه برگردانده شود.رُدّت اليهم

۴- اگر خواستيد كبوتران فرارى را جذب كنيد بايد كمى دانه پخش كنيد. (يوسف بهاى غلّه را به آنان برگرداند تا جاذبه مراجعت آنان را زياد كند)بضاعتهم رُدّت

۵- مرد مسئول تغذيه خانواده است.نمير اهلنا

۶- سهميه بندى مواد غذايى در شرايط كمبود، كارى يوسفى است.نزداد كيل بعير


۶۶ - قَالَ لَنْ اءُرْسِلَهُ مَعَكُمْ حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِّنَ اللّهِ لَتَاءْتُنَّنِى بِهِ إِلاَّ اءَن يُحَاطَبِكُمْ فَلَمَّآ ءَاتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قَالَ اللّهُ عَلَى مَا نقُولُ وَكِيلٌ

ترجمه:

(پدر) گفت: من هرگز او را با شما نخواهم فرستاد تا آنكه (با سوگند) به نام خدا وثيقه اى محكم بياوريد كه حتماً او را نزد من برگردانيد، مگر آنكه همه شما گرفتار حادثه اى شويد. پس چون وثيقه خود را آوردند (پدر) گفت: خداوند بر آنچه مى گوييم وكيل است.


نكته ها:

. موثق. يعنى آنچه مايه وثوق و اطمينان به قول طرف مقابل است كه مى تواند عهد، سوگند و نذر باشد.موثقا من اللّه


پيام ها:

 ۱- ايمان به خدا وسوگند ونذر وعهد با او قوى ترين پشتوانه بوده و هست.موثقا من اللّه

۲- هرگاه از شخصى بدقولى و بدرفتارى ديديد در نوبت بعد قرارداد را محكمتر كنيد.موثقاً

۳- فرزند خود را به راحتى همراه ديگران نفرستيد.موثقاً من اللّه

۴- در قراردادها پيش بينى حوادث غيرمترقبه و خارج از حيطه اختيار را بكنيد.الاّ ان يحاط بكم (تكليف خارج از توانايى يا مالايطاق ممنوع است)

۵- محكم كارى هاى قانونى و حقوقى شما را از توكل به خداوند غافل نكند.اللّه على ما نقول وكيل


۶۷ - وَقَالَ يَبَنِىَّ لاَ تَدْخُلُواْ مِن بَابٍ وَحِدٍ وَادْخُلُواْ مِنْ اءَبْوَبٍ مُّتَفَرِّقَةٍ وَمَآ اءُغْنِى عَنكُم مِّنَ اللّهِ مِن شَىْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلا لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَّكَلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ

ترجمه:

و (يعقوب) گفت: اى پسران من (چون به مصر رسيديد همه) از يك دروازه (به شهر) وارد نشويد (تا توجه مردم به شما جلب نشود) بلكه از دروازه هاى مختلف وارد شويد و (بدانيد من با اين سفارش) نمى توانم چيزى از (مقدرات) خدا را از شما دور كنم. فرمان جز براى خدا نيست، تنها بر او توكل مى كنم وهمه توكل كنندگان (نيز) بايد بر او توكل نمايند.


پيام ها:

 ۱- عاطفه پدرى حتى نسبت به فرزندان خطاكار از بين نمى رود.يا بنّى

۲- چاره انديشى وتدبير براى حفظ سلامت فرزندان لازم است.يا بنىّ لا تدخلوا...

۳- از بهترين زمان هاى موعظه، پندهايى است كه در آستانه سفر گفته مى شود. يعقوب در آستانه سفر گفت:يا بنىّ لاتدخلوا من باب واحد (۹۱)

۴- جلو حساسيت ها و سوءظن ها و چشم زخم ها را بگيريد، ورود گروهى جوان به منطقه ى بيگانه عامل سوءظن و سعايت است.لاتدخلوا من باب واحد

۵- لطف و قدرت خداوند را منحصر در انتخاب يك راه نپنداريد. دست او باز است ومى تواند از هر طريقى شما را مدد رساند.لاتدخلوا من باب واحد (۹۲)

۶- هم احتياط و محاسبه لازم استلاتدخلوا... و هم توكل به خداوند ضرورى است.عليه توكلت

۷- مدير خوب بايد علاوه بر برنامه ريزى حساب احتمالات را بكند، زيرا انسان در اداره ى امور خود مستقل نيست، يعنى با همه محاسبات و دقت ها باز هم دست خدا باز است و تضمينى براى انجام صددرصد محاسبات ما نيست.وما اُغنى عنكم من اللّه من شى ء

۸- به غير خدا توكل نكنيد.عليه توكلت. چرا كه او به تنهايى كفايت مى كندوكفى باللّه وكيلا (۹۳ ) و بهترين وكيل است.نعم الوكيل (۹۴)

۹- يعقوب هم خود توكل كرد و هم ديگران را با امر به توكل تشويق نمود.توكلت... فليتوكل...

۱۰- در برابر مقدّرات حتمى خداوند، چاره اى جز تسليم نيست.ما اغنى عنكم من اللّه من شى ء

۱۱- حاكم مطلق هستى خداست.ان الحكم الاّ للّه


۶۸ - وَلَمَّا دَخَلُواْ مِنْ حَيْثُ اءَمَرَهُمْ اءَبُوهُم مَّا كَانَ يُغْنِى عَنْهُم مِّنَ اللّهِ مِن شَىْءٍ إِلا حَاجَةً فِىنَفْسِ يَعْقُوبَ قَضَهَا وَإِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِّمَا عَلَّمْنَهُ وَلَكِنَّ اءَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ

ترجمه:

و چون از همانجا كه پدرشان دستورشان داده بود وارد (مصر) شدند، اين كار در برابر اراده خداوند هيچ سودشان نبخشيد جز آنكه نيازى در دل يعقوب بود كه عملى شد (تنها اثر ورود از چند دروازه حفظ از چشم زخم و رسيدن برادران، به خصوص بنيامين به يوسف بود كه عملى شد و اثر ديگرى نداشت) و البته (يعقوب) بخاطر آنچه به او آموزش كه به او داده بوديم داراى علمى (فراوان) بود ولى بيشتر مردم آگاه نيستند.


نكته ها:

. در اينكه آرزوى درونى و حاجت يعقوب كه برآورده شد چه بوده است احتمالاتى وجود دارد:

۱- رسيدن بنيامين به يوسف و خارج شدن يوسف از تنهايى، هر چند به صورت اتهام سرقت باشد.

۲- سرعت بخشيدن به وصال پدر وپسر كه در آينده به آن اشاره خواهد شد.

۳- انجام وظيفه بدون آنكه ضامن نتيجه ى آن باشد. حاجت يعقوب آن است كه در مقدمات كار كوتاهى نشود و از يك در وارد نشوند، ولى آنچه خواهد شد به دست خداوند است.


پيام ها:

 ۱- تجربه هاى تلخ، انسان را باادب مى كند و سخنان بزرگان را مى پذيرد.دخلوا من حيث امرهم ابوهم

۲- اگر از بى ادبى افراد گفتيد، از ادب آنان نيز بگوييد.دخلوا... ابوهم (اگر برادران قبلاً نسبت ضلالت به پدر مى دادند امروز تسليم امر پدر شدند)

۳- محاسبات و دقتّ و برنامه ريزى ها با وجود اراده ى الهى كارساز است، آنجا كه نخواهد كارساز نيست.ما كان يغنى عنهم من اللّه من شى ء

۴- يعقوب بر مطالب و اسرارى آگاه بود كه مصلحت نمى دانست بازگو كند.حاجة فى نفس يعقوب

۵- دعا وحاجت اولياى خدا، مستجاب مى شود.حاجة فى نفس. يعقوب قضاها

۶- علم انبيا از جانب خداوند است.علّمناه

۷- بيشتر مردم به اسباب و علل چشم مى دوزند و از حاكميت خداوند و لزوم توكل بر او ناآگاهند.اكثر الناس لا يعلمون


۶۹ - وَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَى يُوسُفَ ءَاوَىَّ إِلَيْهِ اءَخَاهُ قَالَ إِنَّىَّ اءَنَاْاءَخُوكَ فَلاَتَبْتَئِسْ بِمَاكَانُواْ يَعْمَلُونَ

ترجمه:

وقتى (برادران) بر يوسف وارد شدند، او برادرش (بنيامين) را در نزد خود جاى داده گفت: همانا من برادر تو هستم پس از آنچه برادران انجام داده اند اندوهگين مباش.


نكته ها:

. در تفاسير آمده است كه وقتى فرزندان يعقوبعليه‌السلام وارد مصر شدند، يوسف ميزبان آنان شد و براى هر دو نفر، يك طبق غذا مقرر كرد. بنيامين در آخر تنها ماند. يوسف او را در كنار خودش نشاند وآنگاه براى هر دو نفر اتاقى قرار داد و باز بنيامين را هم اتاق خويش ساخت. بنيامين از بى وفايى هاى برادران و جنايتى كه درباره يوسف در سالهاى قبل كرده بودند، سخن گفت. در اينجا بود كه كاسه ى صبر يوسف لبريز شد و گفت: نگران مباش من همان يوسفم و چنان با تاءكيد گفت: انّى انا اخوك. كه جايى براى احتمال اين سخن كه من جاى برادرت باشم. نگذارد.

در مورد جمله ىفلاتبتئس بماكانوا يعملون دو معنى احتمال مى رود: يا از عملكرد گذشته ى برادران اندوهگين مباش، يا از برنامه اى كه غلامان براى نگاهدارى تو دارند و پيمانه را در بار تو خواهند گذاشت تا در پيش من بمانى، نگران مباش.


پيام ها:

 ۱- برادرانى كه ديروز به قدرت خود مى باليدند؛ نحن عصبة. ما گروه قوى هستيم. اكنون بايد براى تهيه آذوقه، با كمال تواضع آستانه يوسف را ببوسند.دخلوا على

۲- كلامها، طبقه بندى ومحرمانه وعلنى دارد. يوسف تنها به صورت محرمانه به بنيامين گفت:إ نّى اءنا اءخوك. (۹۵)

۳- در بعضى امور تنها خواص را بايد در جريان گذاشت.فلا تبتئس

۴- هرگاه به نعمتى رسيديد تلخكامى هاى گذشته را فراموش. كنيد. (يوسف و بنيامين به ديدار هم رسيدند پس نگرانى هاى قبلى را بايد فراموش كرد)فلاتبتئس...

۵- قبل از اجراى طرح ونقشه بايد بى گناه از نظر روحى آماده وتوجيه باشد. (به بنيامين گفته شد كه به نام سارق تورا نگاه مى داريم نگران مباش)فلاتبتئس


۷۰ - فَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَايَةَ فِى رَحْلِ اءَخِيهِ ثُمَّاءَذَّنَ مُؤَذِّنٌ اءَيَّتُهَا الْعِيرُإِنَّكُمْ لَسَرِقُونَ

ترجمه:

پس چون بارهاى برادران را مجهّز و مهيا ساخت ظرف آبخورى (گران قيمتى) را در خورجين برادرش (بنيامين) قرار داد، سپس. منادى صدا زد؛ اى كاروانيان! قطعاً شما دزديد.


نكته ها:

. اين چندمين بارى است كه يوسف طرح ابتكارى مى دهد، يك بار بهاى غلّه را در بار برادران گذاشت تا دوباره بازگردند و اين بار ظرف قيمتى را در محموله برادر گذاشت تا او را نزد خود نگاه دارد.

كلمه ى سقايه. پيمانه اى است كه در آن آب مى نوشند. كلمه ى رحل. به خورجين و امثال آن مى گويند كه روى شتر مى گذارند. كلمه ى عير به معنى كاروانى كه مواد غذايى حمل مى كنند.(۹۶)

 در تفاسير آمده است كه در جلسه دو نفره اى كه يوسف و بنيامين با هم داشتند يوسف از او پرسيد آيا دوست دارد در نزد وى بماند. بنيامين اعلام رضايت كرد ولى يادآور شد كه پدرش از برادران تعهد گرفته است كه او را برگردانند. يوسف گفت: من ماجراى ماندن ترا طراّحى مى كنم.

سؤ ال: چرا در اين ماجرا به بى گناهانى نسبت سرقت داده شد؟

پاسخ: بنيامين با آگاهى از اين طرح واتهّام، براى ماندن در نزد برادرش يوسف اعلام رضايت كرد. وباقى برادران هر چند در يك لحظه ناراحت شدند ولى بعد از بازرسى از آنها رفع اتهام گرديد. علاوه بر آنكه كارگزاران از اينكه يوسف خود پيمانه را در ميان بار برادرش قرار دادهجَعَلَ خبر نداشتند وبطور طبيعى فرياد زدند:انّكم لسارقون

 امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد: آنان يوسف را از پدرش سرقت كرده بودند، لذا گفتند پيمانه پادشاه را گم كرده ايم و نگفتند پيمانه پادشاه را دزديده ايد، جز اين نيست كه نظر يوسف بر اين بود كه شما يوسف را از پدرش سرقت كرديد.(۹۷)

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمودند: لا كذب على المصلح. كسى كه براى اصلاح و رفع اختلاف ديگران دروغى بگويد، دروغ حساب نمى شود، وآنگاه حضرت اين آيه را تلاوت فرمودند.(۹۸)


پيام ها:

 ۱- گاهى صحنه سازى براى كشف ماجرايى جايز است.(۹۹) و براى مصالح مهمتر، نسبت سارق به بى گناهى كه از قبل توجيه شده باشد، مانعى ندارد.(۱۰۰)

۲- اگر در ميان گروهى يك نفر خلافكار باشد مردم تمام گروه را خلافكار مى نامند.انّكم لسارقون


۷۱ - قَالُواْ وَاءَقْبَلُواْ عَلَيْهِمْ مَّاذَا تَفْقِدُونَ

ترجمه:

(برادران يوسف رو به ماموران كردند و) گفتند: شما چه چيزى راگم كرده ايد.


۷۲ - قَالُواْ نَفْقِدُ صُوَاعَ الْمَلِكِ وَ لِمَن جَآءَ بِهِ حِمْلُ بَعِيرٍ وَاءَنَاْ بِهِ زَعِيمٌ

ترجمه:

گفتند: پيمانه وجام مخصوص شاه را گم كرده ايم وبراى هركس. آنرا بياورد يك بار شتر (جايزه) است و من اين را ضمانت مى كنم.


نكته ها:

. كلمه ى صواع. و سقاية. به يك معنى بكار رفته اند، پيمانه اى كه هم با آن آب مى خورند و هم گندم را كيل و اندازه مى كنند كه نشانه صرفه جويى، بهره ورى و استفاده چند منظوره از يك وسيله است.(۱۰۱)

كلمه ى حِمْل. به بار گفته مى شود. و كلمه حَمْل. نيز به معناى بار است، امّا بارى كه پنهان باشد، مثل بارانى كه در دل ابر است يا فرزندى كه در شكم مادر است.(۱۰۲)

 جملهلمن جاء حمل بعير هركس چنين كند من چنان پاداش مى دهم، در اصطلاح فقهى جُعاله است كه داراى سابقه و اعتبار قانونى است.


پيام ها:

 ۱- جايزه تعيين كردن، از شيوه هاى قديمى است.ولمن جاء به حِمل بعير

۲- جوايز بايد متناسب با افراد و زمان باشد. در زمان قحطى بهترين جايزه يك بار شتر غلّه است.حِمل بَعيرٍ

۳- ضامن گرفتن براى جلب اطمينان، سابقه تاريخى دارد.انا به زعيمٌ


۷۳ - قَالُواْ تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُم مَّا جِئْنَا لِنُفْسِدَ فِى الاَْرْضِ وَمَا كُنَّا سَرِقِينَ

ترجمه:

گفتند: به خدا سوگند شما مى دانيد كه ما براى فساد در اين سرزمين نيامده ايم و ما هرگز سارق نبوده ايم.


نكته ها:

. برادران يوسف گفتند: شما مى دانيد كه ما براى سرقت و فساد به اين منطقه نيامده ايم، در اينكه از كجا مى دانستند چند احتمال دارد؛ شايد با اشاره يوسف باشد كه اين گروه دزد نيستند. شايد هنگام ورود به منطقه گزينش شده بودند. آرى براى ورود و خروج هيئت هاى بيگانه، مخصوصا در شرايط بحرانى بايد دقت كرد تا مطمئن به اهداف مسافرين شد.


پيام ها:

 ۱- حُسن سابقه، نشانه اى براى برائت است.لقد علمتم

۲- دزدى وسرقت، يكى از مصاديق فساد در زمين است.ماجئنا لنفسد فى الارض وما كنّا سارقين


۷۴ - قَالُواْ فَمَا جَزََّؤُهُ إِن كُنتُمْ كَذِبِينَ

ترجمه:

(ماءموران يوسف) گفتند: پس اگر دروغ گفته باشيد، كيفرش چيست؟


نكته ها:

. به نظر مى رسد طراّح اين سؤ ال حضرت يوسف است، چون مى داند برادران طبق مقررات وقانون منطقه كنعان ونظر حضرت يعقوب اظهار نظر خواهند كرد.

 سؤ ال: آيا با علم قاضى وسوگند متهمتاللّه لقد علمتم ، بازرسى جايز است؟

پاسخ: بلى به دليل:فما جزاؤ ه ان كنتم كاذبين .


پيام ها:

 ۱- وجدان مجرم را براى تعيين كيفرش، به قضاوت بخوانيد.فما جزاؤه...


۷۵ - قَالُواْ جَزََّؤُهُ مَن وُجِدَ فِى رَحْلِهِ فَهُوَ جَزََّؤُهُ كَذَ لِكَنَ جْزِى الظَّلِمِينَ

ترجمه:

گفتند: كيفر سارق، آنكه پيمانه در بارش پيدا شود، پس خود او كيفرش است (كه به عنوان گروگان يا برده در اختيار صاحب پيمانه قرار گيرد) ما (در منطقه كنعان) ظالم (سارق) را اينگونه كيفر مى دهيم.


پيام ها:

 ۱- مجازات سرقت در ميان بعضى اقوام گذشته، بردگى سارق بوده است.(۱۰۳) فهو جزاؤ ه

۲- در قانون استثنا و تبيعض وجود ندارد هركس سارق بود برده خواهد شد.من وجد فى رحله

۳- كيفر خلافكار در كشور بيگانه مى تواند طبق قانون خود او باشد نه كشور ميزبان.كذلك نجزى الظالمين

۴- سرقت نمونه ى بارز ستمكارى است. (به جاى سارق، ظالم. آمده)

َبِاءَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَآءِ اءَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِنْ وِعَآءِ اءَخِيهِ كَذَلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ مَا كَانَ لِيَاءْخُذَ اءَخَاهُ فِى دِينِ الْمَلِكِ إِلا اءَنْ يَشَآءَ اللّهُ نَرْفَعُ دَرَجَتٍ مَّن نَّشَآءُ وَفَوْقَ كُلِّ ذِى عِلْمٍ عَلِيمٌ

ترجمه:

پس (از پذيرش كيفر ماموران شروع به بازرسى كرده و) قبل از بار برادرش به (بازرسى) بار ساير برادران پرداخت، سپس پيمانه را از بار برادرش بيرون آورد. ما اينگونه براى يوسف تدبير كرديم زيرا طبق قانون شاه مصر يوسف نمى توانست برادرش را بازداشت كند، مگر آنكه خدا بخواهد (كه كيفر سارق در كنعان را مقدمه بازداشت اين برادر قرار مى دهد) ما هر كس را كه بخواهيم (و لايق باشد) درجاتى بالا مى بريم و برتر از هرصاحب دانشى دانشورى است.


نكته ها:

. در موقع بازرسى، بنيامين چون از طرح و نقشه با خبر بود آسوده خاطر بود، لذا در سراسر اين ماجرا هيچ اعتراضى از او نقل نشده است و براى اينكه طرح مخفى بماند و موجب سوءظن نشود، بازرسى را از بار ديگران شروع كردند تا نوبت به بنيامين رسيد و چون در بار او پيدا شد، طبق قرار قبلى بايد او در مصر مى ماند. اين طرح و نقشه الهى بود، چون يوسف با قوانين جارى مصر نمى توانست سارق را به عنوان گروگان نگهدارد.

واژه كيد همه جا به معنى مذموم بكار نرفته است، كَيْد به معنى طرح و نقشه نيز استعمال شده است.كدنا


پيام ها:

 ۱- ماءمورين اطلاعاتى بايد به نوعى عمل كنند كه موجب شك و ظن به آنها نشود.فبداء باوعيتهم (در بازرسى، اول به سراغ بار بنيامين نرفتند بلكه از ديگر برادران شروع نمودند)

۲- عملكرد كاركنان به عهده مسئولان گذاشته مى شود.فبداء

(به حسب ظاهر يوسف شخصا بازرسى نكرده ولى قرآن مى فرمايد: او بازرسى را آغاز كرد.)

۳- فكر و ابتكار و چاره جويى، از امدادهاى غيبى است.كدنا

۴- طرح هاى حضرت يوسف، همه الهامات الهى بود.كدنا ليوسف

۵- حضور بنيامين نزد يوسف، به سود يوسف بود.كدنا ليوسف

۶- احترام ومراعات قوانين، حتى در نظام هاى غير الهى لازم است.ماكان لياخذ اخاه فى دين الملك

۷- مقامهاى معنوى، درجات و سلسله مراتب دارد.نرفع درجات...

۸- علم و آگاهى، مايه ى برترى است.نرفع درجات... وفوق كل علم عليم

۹- دانش بشرى محدود است.فوق كل ذى علم عليم


۷۷ - قَالُوَّاْ إِن يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ اءَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ فَاءَسَرَّهَا يُوسُفُ فِى نَفْسِهِ وَلَمْيُبْدِهَا لَهُمْ قَالَ اءَنتُمْ شَرُّ مَّكَاناً وَ اللّهُ اءَعْلَمُ بِمَا تَصِفُونَ

ترجمه:

(برادران) گفتند: اگر او سرقت كند (جاى تعجب نيست، زيرا) پيش از اين نيز برادر او دزدى كرده بود. يوسف (اين تهمت را) در دل خود پنهان داشت و (با آنكه ناراحت شده بود) به روى آنان نياورد. (ولى) گفت: موقعيت شما بدتر (از او)ست و خداوند به آنچه توصيف مى كنيد داناتر است.


پيام ها:

 ۱- متهم يا انكار مى كند و مى گويند ما دزد نيستيم ؛ما كنا سارقين يا توجيه مى كند و مى گويد دزدى او تازگى ندارد برادرش نيز قبلاً دزد بوده است.فقد سرق اخ له من قبل

۲- حسود حتى بعد از دهها سال ضربه مى زند.فقد سرق اخ له من قبل

۳- اخلاق برادر در برادر اثر مى گذارد.اخ له اخلاق مادر در فرزند اثر دارد. (بنيامين و يوسف از يك مادر بودند)

۴- آنجا كه صفا نيست، اتّهام به افراد زود پذيرفته مى شود.ان يسرق فقد... (بيرون آمدن پيمانه از بار او دليل بر سرقت نيست ولى برادران چون علاقه اى به بنيامين نداشتند كلمه سرقت را بكار گرفته و مسئله را مسلّم پنداشتند)

۵- آنجا كه صفا نيست، خلاف جزيى را كلى قلمداد مى كنند. (يسرق. به جاى سرق. يعنى او هميشه اينكاره بوده است)

۶- براى رسيدن به هدف بايد نيشهايى را تحمل كرد.سرق اخ له

۷- گاهى براى حفظ آبروى خود، به ديگران تهمت مى زنند.سرق اخ له من قبل

۸- جوانمردى و سعه صدر رمز رهبرى است.اسرّها يوسف فى نفسه

۹- افشاگرى هميشه ارزش نيست.و لم يبدها لهم

۱۰- تحقير يكى از شيوه هاى نهى ازمنكر است.انتم شرّ مكاناً


۷۸ - قَالُواْ يََّاءَيُّهَا الْعَزِيزُ إِنَّ لَهُ اءَباً شَيْخاً كَبِيراً فَخُذْ اءَحَدَنَامَكَانَهُ إِنَّا نَرَيكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ

ترجمه:

(برادران) گفتند: اى عزيز، همانا براى او پدرى است پير و سالخورده، پس يكى از ما را به جاى او بگير (و او را رها كن) همانا ترا از نيكوكاران مى بينيم.


نكته ها:

. وقتى برادران يوسف ديدند نگاهداشتن بنيامين قطعى شد، با توجه به تعهدى كه به پدر سپرده بودند و سابقه اى كه درباره يوسف نزد پدر داشتند، و احساس كردند برگشتن بدون بنيامين بسيار تلخ است، تقاضاى خود را با روان شناسى خاصى مطرح نمودند وشروع به التماس كردند و با بيان هاى عاطفى و محرك همچون، تو عزيز و قدرتمندى، تو از نيكوكارانى، او پدرى پير و سالخورده دارد، هر كدام از ما را خواستى به جاى او بگير، درصدد جلب بخشش او بر آمدند.


پيام ها:

 ۱- مقدرات الهى هر سنگدل و ستمگرى را روزى به خاك مذلّت مى نشاند. (آهنگ التماس در جمله ؛يا ايها العزيز....

۲- يوسف حتى در زمان اقتدارش نيكوكار ودر رفتار ومنش او نمايان بود.نريك من المحسنين


۷۹ - قَالَ مَعَاذَ اللّهِ اءَن نَّاءْخُذَ إِلا مَن وَجَدْنَا مَتَعَنَا عِندَهُ إِنَّاإِذاً لَّظَلِمُونَ

ترجمه:

(يوسف) گفت: پناه به خدا از اينكه كسى را به جز آنكه متاعمان را نزد او يافته ايم، بگيريم. زيرا كه در اينصورت حتماً ستمگر خواهيم بود.


نكته ها:

. دقت در كلمات يوسفعليه‌السلام نشان از اين دارد كه نمى خواهد بنيامين را سارق معرفى كند، نمى گويد: وجدناه سارقاً بلكه مى گويد: وجدنا متاعنا عنده. يعنى متاع در بار او بود نه آنكه قطعاً او سارق است.

اگر يوسف برادر ديگرى را به جاى بنيامين نگه مى داشت طرح به هم مى خورد و برادران هم با او به عنوان يك دزد برخورد مى كردند و انواع آزار و اذيتها را روا مى داشتند و آنكس هم كه به جاى بنيامين مى ماند احساس مى كرد به ناحق گرفتار شده است.


پيام ها:

 ۱- مراعات مقرّرات بر هر كس لازم است و قانون شكنى حتى براى عزيز مصر نيز ممنوع است.معاذ اللّه

۲- قانون شكنى ظلم است. (نبايد به درخواست اين و آن مقرّرات را شكست)معاذ اللّه ان ناخذ

۳- بى گناه نبايد به جاى گناهكار كيفر ببيند، هر چند خودش به اينكار رضايت داشته باشد.معاذ اللّه


۸۰- ّاً قَالَ كَبِيرُهُمْ اءَلَمْ تَعْلَمُوَّاْ اءَنَّ اءَبَاكُمْ قَدْ اءَخَذَ عَلَيْكُمْ مَّوْثِقاً مِنَ اللّهِ وَمِنْ قَبْلُ مَا فَرَّطتُمْ فِى يُوسُفَ فَلَنْ اءَبْرَحَ الاَْرْضَ حَتَّى يَاءْذَنَ لِىَّ اءَبِىَّ اءَوْ يَحْكُمَ اللّهُ لِى وَ هُوَ خَيْرُ الْحَكِمِينَ

ترجمه:

پس چون از يوسف ماءيوس شدند (كه يكى را به جاى ديگرى بازداشت كند) نجواكنان به كنارى رفتند. (برادر) بزرگشان گفت: آيا نمى دانيد كه پدرتان براى برگرداندن او بر شما پيمان الهى گرفته و پيش از اين نيز درباره يوسف كوتاهى كرده ايد. پس من هرگز از اين سرزمين نمى روم تا آنكه (يوسف عفو كند يا آنكه) پدرم به من اجازه دهد يا خدا در حق من حكمى كند و او بهترين داور و حاكم است.


نكته ها:

. خَلَصوا يعنى گروه خود را از سايرين جدا كردند. نجيّاً يعنى به نجوى پرداختند. پس خَلَصوا نجيّاً يعنى شوراى محرمانه تشكيل دادند كه چه بكنند.


پيام ها:

 ۱- التماس ها وخواهش ها، شما را از اجراى احكام الهى واعمال قاطعيت باز ندارد.استيئسوا منه

۲- روزگارى همين برادران قدرتمندانه مشورت مى كردند كه چگونه يوسف را از بين ببرند؛اقتلوا يوسف او اطرحوه ارضا.... لا تقتلوا... القوه... امروز كاسه التماس در دست گرفته ومشورت ونجوى مى كنند كه چگونه بنيامين را آزاد نمايند.خلصوا نجيّاً

۳- در حوادث تلخ و ناگوار بزرگترها مسئول تر و شرمنده ترند.قال كبيرهم

۴- عهد وپيمان ها لازم الاجرا است.اخذ عليكم موثقاً

۵- پيمان هاى سخت وقراردادهاى محكم، راه سوءاستفاده را مى بندد.اخذ عليكم موثقا

۶- خيانت وجنايت تا آخر عمر وجدان هاى سالم را آزار مى دهد..و من قبل فرطتهم فى يوسف

۷- تحصّن كردن يكى از شيوه هاى قديمى است.فلن ابرح الارض

۸- غربت، بهتر از شرمندگى است.فلن ابرح الارض

۹- به خداوند خوش بين باشيم.هو خير الحاكمين


۸۱ - ارْجِعُوَّاْ إِلَىَّ اءَبِيكُمْ فَقُولُواْ يََّاءَبَانَآ إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَمَاشَهِدْنَآ إِلا بِمَا عَلِمْنَا وَمَاكُنّاَ لِلْغَيْبِ حَفِظِينَ

ترجمه:

(برادر بزرگ گفت: من اينجا مى مانم ولى) شما به سوى پدرتان برگرديد، پس بگوييد: اى پدر همانا پسرت دزدى كرده و ما جز به آنچه مى دانستيم گواهى نداديم و ما نگهبان (وآگاه به) غيب نبوده ايم.


پيام ها:

 ۱- شهادت وگواهى بايد بر اساس علم باشد.ما شهدنا الاّ بما علمنا

۲- در پيمان ها و تعهدات بايد براى حوادث پيش بينى نشده تبصره اى باز كرد.ما كنّا للغيب...

۳- عذر خود را با كمال صراحت بگوئيد.و ما كنّا للغيب حافظين


۸۲ - وَسْئَلِ الْقَرْيَةَ الَّتِى كُنَّا فِيهَا وَالْعِيرَ الَّتِىَّ اءَقْبَلْنَا فِيهَا وَإِنَّا لَصَدِقُونَ

ترجمه:

(اگر به حرف ما اطمينان ندارى) از قريه اى كه در آن بوديم و از كاروانى كه در ميانشان به اينجا رو آورده ايم، سؤ ال كن و بى شك ما راستگو هستيم.


نكته ها:

. قريه. تنها به معناى روستا نيست، بلكه به محل اجتماع و مناطق مسكونى گفته مى شود؛ خواه شهر باشد يا روستا. ضمناً واسئل القريه. به معنى سؤ ال از اهل قريه است.

كلمه عير به كاروانى گفته مى شود كه مواد غذايى حمل ونقل مى كند.

 برادران يوسف در گفتگو با پدر در ماجراى كشته شدن يوسف توسط گرگ دليل نداشتند، ولى در اينجا براى حرف خود دو دليل آوردند؛ يكى سؤ ال از مردم مصر و يكى سؤ ال از كاروانيان كه ما در ميان آنان بوديم. علاوه برآنكه در ماجراى قبل گفتند:لو كنّا صادقين و كلمه لَو نشانه ترديد و دلهره و سستى است، ولى در اين صحنه با كلمه انّا و حرف لام كه در جمله انّا لصادقون. است نشان مى دهند كه قطعاً راست مى گويند.


پيام ها:

 ۱- سابقه بد و دروغ در پذيرش سخنان انسان در تمام عمر ايجاد ترديد مى كند.واسئل القرية

۲- گواهى شهود عينى، راهى معتبر براى اثبات مدعا مى باشد.واسئل القرية... والعير...


۱۲ - اءَرْسِلْهُ مَعَنَا غَداً يَرْتَعْ وَيَلْعَبْ وَإِنَّا لَهُ لَحَفِظُونَ

ترجمه:

او را فردا با ما بفرست تا (در صحرا) بگردد و بازى كند و قطعاً مانگهبانان (خوبى) براى او خواهيم بود.


نكته ها:

. انسان نيازمند تفريح و ورزش است و چنانچه در اين آيه مشاهده مى شود قويترين منطقى كه توانست حضرت يعقوب را تسليم خواسته فرزندان كند، اين بود كه يوسف نياز به تفريح دارد.

در روايات آمده است: مؤ من بايد زمانى را براى تفريح و لذت اختصاص دهد تا به وسيله آن بر انجام ساير كارها موفق گردد.(۳۴)

 نه تنها ديروز بلكه امروز و حتّى در آينده نيز به نام ورزش و بازى، جوانان را سرگرم كرده و خواهند كرد و او را از هدف اصلى جدا و در غفلت نگه خواهند داشت. بازى ها را جدى مى گيرند تا جدّى ها بازى تلقى شود. استكبار و توطئه گران، نه تنها از ورزش سوءاستفاده مى كنند، بلكه با هر نام پسنديده و مقبول ديگرى نيز، اهداف شوم خود را تعقيب مى كند. به نام ديپلمات خطرناكترين جاسوس ها را به كشورها اعزام مى كند. به نام مستشار نظامى، توطئه گرى مى كند و به اسرار نظامى دست مى يابد. به نام حقوق بشر، از مزدوران خود حمايت مى كند. به نام دارو، براى مزدوران خود اسلحه مى فرستد. به نام كارشناس اقتصادى، كشورهاى ناتوان را ضعيف نگه مى دارد. به نام سم پاشى، باغها و مزارع را از بين مى برد و حتى به نام اسلام شناس، اسلام را وارونه جلوه مى دهد.


پيام ها:

 ۱- تفريح فرزند بايد با اجازه پدر باشد.اَرْسِلْه

۲- ورزش وتفريح يكى از دامهاى شيطان و وسيله اغفال بوده وهست.اَرْسله معنا غدا يرتع و يلعب

۳- برادران از وسيله اى مباح و منطقى براى فريب دادن سوءاستفاده كردند.اَرْسِله... يرتع و يلعب


۱۳ - قَالَ إِنِّى لَيَحْزُنُنِىَّ اءَن تَذْهَبُواْ بِهِ وَاءَخَافُ اءَنْ يَاءْكُلَهُ الذِّئْبُ وَ اءَنْتُمْ عَنْهُ غَفِلُونَ

ترجمه:

(يعقوب) گفت: همانا اينكه او را ببريد حتما مرا غمگين مى سازد واز اين مى ترسم كه گرگ او را بخورد و شما از او غافل باشيد.


پيام ها:

 ۱- پرده درى نكنيد.اخاف ان ياكله الذئب

(پدر از حسادت فرزندان آگاه بود و به همين دليل فرمود: خوابى را كه ديده اى به برادرانت بازگو مكن. ولى در اينجا سخن از حسادت آنان نمى گويد، بلكه گرگ و غفلت آنان را بهانه مى آورد).

۲- تعهد و سوز داشتن نسبت به فرزند، يكى از خصلت هاى پيامبران است.ليحزننى... اخاف

۳- به فرزند خود، استقلال بدهيد.

(عشق پدرى به فرزند و دفاع از او در برابر احتمال خطر، دو اصل است ولى استقلال فرزند نيز اصل ديگرى است. يعقوب، يوسف را به همراه ساير برادران فرستاد. زيرا نوجوان بايد كم كم از پدر جدا شود، براى خود دوست انتخاب كند، فكر كند و روى پاى خود بايستد، هر چند به قيمت تحمل مشكلات و اندوه باشد.)

۴- به دروغگو، تلقين نكنيد.

(در روايات آمده است كه موضوع گرگ به ذهن برادران يوسف نرسيده بود و پدر با القاى اين فكر، آنان را به اين ادّعا سوق داد.)(۳۵)


۱۴ - قَالُواْ لَئِنْ اءَكَلَهُ الذِّئْبُ وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذاً لَّخَسِرُونَ

ترجمه:

(فرزندان يعقوب) گفتند: اگر گرگ او را بخورد، با آنكه ما گروهى قوى هستيم، در آن صورت ما زيانكار (و بى كفايت) خواهيم بود.


نكته ها:

. عصبة. به گروه متحد و قوى مى گويند زيرا با وحدت و همبستگى همچون اعصاب. يك بدن از همديگر حمايت مى كنند.


پيام ها:

 ۱- گاهى بزرگترها از روى تجربه و آگاهى احساس خطر مى كنند، امّا جوان ها به قدرت خود مغرورند و خطر را شوخى مى گيرند.ونحن عصبة (پدر نگران، ولى فرزندان مغرور قدرت خود بودند)

۲- اگر كسى مسئوليتى را بپذيرد و خوب انجام ندهد، سرمايه، شخصيت، آبرو و وجدان خود را در معرض خطر قرار داده وزيانكار خواهد بود.لخاسرون

۳- ظاهر فريبى و ابراز احساسات دروغين، از دسيسه هاى ديگر برادران يوسف بود. (در حضور پدر گفتند:)انا اذا لخاسرون


۱۵ - فَلَمَّا ذَهَبُواْ بِهِ وَاءَجْمَعُوَّاْ اءَن يَجْعَلُوهُ فِى غَيَبَتِ الْجُبِّ وَ اءَوْحَيْنَآ إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِاءَمْرِهِمْ هَذا وَ هُمْ لاَ يَشْعُرُونَ

ترجمه:

پس چون او را با خود بردند وهمگى تصميم گرفتند كه او را در مخفى گاه چاه قرار دهند (تصميم خود را عملى كردند) وما به او (در همان چاه) وحى كرديم كه در آينده آنها را از اين كارشان خبر خواهى داد در حاليكه آنها (تو را) نشناسند.


پيام ها:

 ۱- بهترين وسيله ى آرامش براى يوسف در دل چاه، الهام خدا نسبت به آينده روشن و نجات است.اوحينا اليه

۲- اتفاق نظر و اجتماع مخالفان، همه جا كارساز و نشانه ى حقانيت نيست، بلكه قانون خداوند نشانه ى حق است.اجمعوا... اوحينا اليه

۳- امداد الهى، در لحظه هاى حساس به سراغ اولياى خدا مى آيد.فى غيابت الجُبّ و اوحينا اليه

۴- يوسف در نوجوانى، شايستگى دريافت وحى الهى را دارا بود.اوحينا اليه

۵- ميان طرح و نقشه تا عمل، فاصله است. (طرح برادران ؛ پرتاب در چاه بود،القوه ولى در عمل، قرار دادن در چاه شد.يجعلوه )


۱۶ - وَ جَآءُوَّ اءَبَاهُمْ عِشَآءً يَبْكُونَ

ترجمه:

و (بعد از انجام نقشه خود) شب هنگام گريه كنان نزد پدرشان آمدند.


پيام ها:

 ۱- گريه، هميشه نشانه ى صداقت نيست. به هر گريه اى اطمينان نكيند.يبكون (۳۶)

۲- توطئه گران از نقش احساسات و زمان، غفلت نمى كنند.عشاءً


۱۷ - قَالُواْ يََّاءَبَانَآ إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَ تَرَكْنَا يُوسُفَ عِنْدَ مَتَ عِنَا فَاءَكَلَهُ الذِّئْبُ وَمَآ اءَنتَ بِمُؤْمِنٍ لَّنَا وَلَوْ كُنَّا صاَدِقِينَ

ترجمه:

گفتند: اى پدر ما رفتيم كه مسابقه دهيم و يوسف را نزد وسايل خود (تنها) گذاشتيم، پس گرگ او را خورد و البته تو سخن ما را هر چند راستگو باشيم باور ندارى.


نكته ها:

. برادران براى توجيه خطاى خود، سه دروغ پى درپى گفتند: مسابقه رفته بوديم، يوسف را نزد وسايل گذاشتيم، گرگ او را خورد.


پيام ها:

 ۱- خائن ترسو است ودروغگو از افشا شدن مى ترسد.ما اءنت بمؤ من لنا و لو كنا صادقين

۲- مسابقه دادن، در ميان پيروان اديان سابق نيز بوده است.نستبق


۱۸ - وَ جَآءُو عَلَى قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ اءَنفُسُكُمْ اءَمْراً فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ

ترجمه:

و پيراهن يوسف را آغشته به خونى دروغين (نزد پدر) آوردند. (پدر) گفت: چنين نيست بلكه نفسِتان كارى (بد) را براى شما آراسته است. پس (من را) صبرى جميل و نيكوست و خدا بر آنچه مى گوييد به كمك طلبيده مى شود.


نكته ها:

. سؤ ال: صبر بر مقدرات الهى زيباست ولى صبر بر ظلمى كه در حق كودكى مظلوم روا شده است، چه زيبايى دارد كه يعقوب مى گويد:فصبر جميل ؟.

جواب: اولاً يعقوب از طريق وحى مى دانست كه يوسف زنده است. ثانياً اگر يعقوب حركتى مى كرد كه ظن و گمان آنها را بيافزايد، برادران بر سر چاه رفته، يوسف را از بين مى بردند. ثالثاً نبايد كارى كرد كه راه توبه حتى بر ظالمان بكلى بسته شود.


پيام ها:

 ۱- فريب مظلوم نمايى ها را نخوريد. (يعقوب فريب پيراهن خون آلود و اشك ها را نخورد بلكه گفت: امان از نفس شما)بل سولت لكم انفسكم

۲- مراقب جوسازى ها باشيد.بدمٍ كذب

۳- بهترين نوع صبر آن است كه عليرغم آنكه دل مى سوزد و اشك جارى مى شود، خدا فراموش نشود.واللّه المستعان

۴- در حوادث بايد علاوه بر صبر وتوانايى درونى، از امدادهاى الهى استمداد نمود.فصبر جميل واللّه المستعان

۵- شيطان و نفس، گناه را نزد انسان زيبا جلوه مى دهند و انجام آن را توجيه مى كنند.سوّلت لكم انفسكم


۱۹ - وَ جَآءَتْ سَيَّارَةٌ فَاءَرْسَلُواْ وَارِدَهُمْ فَاءَدْلَى دَلْوَهُ قَالَ يَبُشْرَى هَذا غُلَمٌ وَ اءَسَرُّوهُبِضَعَةً وَ اللّهُ عِلِيمُ بِمَا يَعْمَلُونَ

ترجمه:

و (يوسف در چاه بود تا) كاروانى فرا رسيد و ماءمور آب را فرستادند پس او دلو خود را به چاه افكند (يوسف به طناب و دلو آويزان شد و به بالاى چاه رسيد) ماءمور آب فرياد زد مژده كه اين پسرى است. او را چون كالائى پنهان داشتند (تاكسى ادّعاى مالكيت نكند) در حالى كه خداوند بر آنچه انجام مى دادند آگاه بود.


نكته ها:

. خداوند بندگان مخلص خود را تنها نمى گذارد و آنها را در شدايد و سختى ها نجات مى دهد. نوح را روى آب، يونس را زير آب و يوسف را كنار آب، نجات داد. همچنانكه ابراهيم را از آتش، موسى را در وسط دريا و محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ را در داخل غار و علىعليه‌السلام را در ليلة المبيت كه به جاى پيامبر خوابيده بود، نجات داد.

خداوند هرجا اراده كند، بدون خواست انسان عملى مى شود. مثلا حضرت موسى رفت تا آتش بياورد، ولى با وحى و پيامبرى برگشت و اين كاروان رفتند تا آب بياورند، ولى يوسف را نجات داده و با او برگشتند.

 با اراده الهى ريسمان چاهى وسيله شد تا يوسف از قعر چاه به تخت و كاخ برسد، پس بنگريد با حبل اللّه چه مى توان انجام داد!؟


پيام ها:

 ۱- تقسيم كار، يكى از اصول مديريت و زندگى جمعى است.(۳۷)

واردهم به معناى مسئول آب آوردن است

۲- گروهى حتى انسان را، به ديد كالا مى نگرند.بضاعة

۳- كتمان حقيقت در برابر مردم است، با خدا چه مى كنيم كه به همه چيز آگاه است.اسرّوه.... واللّه عليم ۴- وقتى خودى ها حمايت نكنند، خداوند از طريق بيگانگان حمايت مى كند. (برادران يوسف رفتند، ولى قافله اى ناشناس آمد)جائت سيارة


۲۰ - وَشَروْهُ بِثَمَنِ بَخْسٍ دَرَهِمَ مَعْدُودَةٍ وَ كَانُواْ فِيهِ مِنَ الزَّهِدِينَ

ترجمه:

و (كاروانيان) يوسف را به بهايى اندك چند درهمى فروختند ودرباره او بى رغبت بودند.


پيام ها:

 ۱- مالى كه آسان به دست آيد، آسان از دست مى رود.شروه

۲- هر كس ارزش چيزى را نداند، آنرا ارزان از دست مى دهد.بِثَمن بخس. (كاروانيان، ارزش يوسف را نمى شناختند.)

۳- انسان اول ساقط، بعد برده و سپس ارزان به فروش مى رسد.

۴- تاريخ پول، به صدها سال قبل از اسلام مى رسد.دراهم

۵- نظام برده دارى وبرده فروشى، سابقه اى دراز دارد.شروه بثمن بخس

۶- قانون عرضه وتقاضا، تعيين كننده ى نرخ است. (چون قافله تمايل و تقاضايى در خود نمى ديد، به ارزانى يوسف رابه ديگران عرضه كرد.)

۷- مردان بى شناخت، يوسف را به بهاى كم فروختند. ولى زنان با شناخت، او را به ملك كريم توصيف نمودند. در روايت آمده است: رب امرئة افقه من رجل. چه بسا زنى كه از مرد فهيم تر باشد.


۲۱- لاِمْرَاءَتِهِ اءَكْرِمِى مَثْوَيَهُ عَسَىَّ اءَن يَنْفَعَنآ اءَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَكَذَ لِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِى الاَْرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِن تَاءْوِيلِ الاَْحَادِيثِ وَاللّهُ غَالِبٌ عَلَىَّ اءَمْرِهِ وَلَكِنَّ اءَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ

ترجمه:

و كسى از مردم مصر كه يوسف را خريد به همسرش گفت: مقام او را گرامى دار (او را به ديد برده نگاه مكن) اميد است كه در آينده ما را سود برساند يا او را به فرزندى بگيريم. و اينگونه ما به يوسف در آن سرزمين جايگاه و مكنت داديم (تا اراده ما تحقق يابد) و تا او را از تعبير خواب ها بياموزيم و خداوند بر كار خويش تواناست ولى اكثر مردم نمى دانند.


پيام ها:

 ۱- بزرگوارى، در سيماى يوسف نمايان بود. تا آنجا كه سفارش او را به همسر مى كند.اكرمى مثواه

۲- دلها به دست خداست. مهر يوسف، در دل خريدار نشست.عسى ان ينفعنا او نتخذه ولداً

۳- با احترام به مردم، مى توان انتظار كمك ويارى از آنان داشت.اكرمى... ينفعنا

۴- فرزندخواندگى، سابقه تاريخى دارد.نتخذه ولداً

۵- علم وقدرت دو شرط ونعمت الهى، براى مسئوليت پذيرى است.مكّنّا... لنعلمه

۶- پايان تحمل تلخى ها، شيرينى هاست.ثمن بخسٍ - مكّنّا ليوسف

۷- اراده غالب خداوند، يوسف را از چاه به جاه كشاند.مكّنّا ليوسف

۸- آنچه را ما حادثه مى پنداريم، در حقيقت طراحى هاى الهى براى انجام يافتن اراده ى اوست.غالب على امره

۹- مردم ظاهر حوادث را مى بينند، ولى از اهداف و برنامه هاى الهى بى خبرند.لايعلمون


۲۲ - وَلَمَّا بَلَغَ اءَشُدَّهُ ءَاتَيْنَهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ كَذَلِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنِينَ

ترجمه:

و چون (يوسف) به رشد و قوت خود رسيد به او علم و حُكم (نبوت يا حكمت) داديم و ما اينگونه نيكوكاران را پاداش. مى دهيم.


نكته ها:

. كلمه ى اشدّ از شدّ به معناى گِره محكم، اشاره به استحكام جسمى و روحى است. اين كلمه در قرآن ؛ گاهى به معناى بلوغ. استعمال شده است، چنانچه در آيه ۳۴ سوره اسراء آمده:حتّى يبلغ اَشدّه يعنى به مال يتيم نزديك نشويد تا زمانى كه به سن بلوغ برسد. گاهى مراد از اشدّ سن چهل سالگى است. نظير آيه ۱۵ سوره ى احقاف كه مى فرمايد:بلغ اشدّه و بلغ اربعين سنة و گاهى به سن قبل از پيرى گفته مى شود، مانند آيه ى ۶۷ سوره غافر:ثم يخرجكم طفلا ثم لتبلغوا اشدكم ثم لتكونوا شيوخا


پيام ها:

 ۱- براى رهبرى جامعه، علم و حكمت كافى نيست، توانايى جسمى نيز ضرورت دارد.بلغ اشدّه

۲- علوم انبيا، اكتسابى نيست.اتيناه علماً

۳- الطاف الهى، بر اساس قانون ولياقت افراد است.كذلك نجزى المحسنين

۴- اوّل بايد احسان كنيم تا لايق دريافت پاداش الهى باشيم.نجزى المحسنين

۵- نيكوكاران در همين دنيا نيز كامياب مى شوند.كذلك نجزى

۶- هر كس كه توان علمى و جسمى داشته باشد، مشمول لطف الهى نمى شود، بلكه محسن بودن نيز لازم است.نجزى المحسنين


۲۳ - وَرَوَدَتْهُ الَّتِى هُوَ فِى بَيْتِهَا عَن نَّفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الاَْبْوَبَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَاللّهِ إِنَّهُ رَبِّىَّ اءَحْسَنَ مَثْوَاىَ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الظَّلِمُونَ

ترجمه:

و زنى كه يوسف در خانه او بود از يوسف از طريق مراوده و ملايمت، تمناى كام گيرى كرد و درها را (براى انجام مقصودش) محكم بست و گفت: بيا كه براى تو آماده ام. يوسف گفت: پناه به خدا كه او پروردگار من است و مقام مرا گرامى داشته، قطعاًستمگران رستگار نمى شوند.


نكته ها:

. در تفسير انّه ربّى احسن مثواى دو احتمال داده اند: الف: خداوند پرودگار من است كه مقام مرا گرامى داشته و من به او پناه مى برم. ب: عزيز مصر ربّ من است و من سر سفره او هستم و درباره ى من به تو گفت: اكرمى مثواه. و من به او خيانت نمى كنم.

هر دو احتمال طرفدارانى دارد كه بر اساس شواهدى بدان استناد مى جويند. ولى به نظر ما، احتمال اوّل بهتر است. زيرا يوسف به خاطر تقواى الهى مرتكب گناه نشد، نه به خاطر اينكه چون من در خانه عزيز مصر هستم و او حقى بر من دارد، من به همسرش تعرض. و سوء قصد نمى كنم. چون ارزش اين كار كمتر از تقوى است. البته در چند جاى اين سوره، كلمه ى ربّك. كه اشاره به عزيز مصر است، به چشم مى خورد ولى كلمه ربّى. كه در اين سوره استعمال شده است، مراد خداوند است. و از طرفى دور از شاءن يوسف است كه خود را چنان تحقير كند كه به عزيز مصر ربّى. بگويد.


پيام ها:

۱- پسران جوان را در خانه هايى كه زنان كم تقوى و نامحرم هستند، تنها نگذاريد. زيرا باب مراوده باز مى شود.و راودته... فى بيتها

۲- گناهان بزرگ، با نرمش و مراوده شروع مى شود.راودته

۳- سعى كنيم نام خلافكار را نبريم و با اشاره از او ياد كنيم.التّى

۴- پاك بودن مرد كافى نيست، زيرا گاهى زنها مزاحم مردان هستند.و راودته

۵- حضور مرد و زن نامحرم در يك محيط در بسته، زمينه را براى گناه فراهم مى كند.غلقت الابواب و قالت هيت لك

۶- گناه زنا، در طول تاريخ يك جرم ثابت شده است و به همين دليل، همه ى درها را محكم بست.غلّقت الابواب

۷- براى جلوگيرى از رسوايى، شخصا اقداماتى انجام داد.غلقت

۸- عشق در اثر مراوده و به تدريج پيدا مى شود، نه به صورت دفعى و يكباره. وجود دائمى يوسف در خانه كم كم سبب عشق شد.فى بيتها

۹- قدرت شهوت، به اندازه اى است كه همسر پادشاه را نيز اسير برده خود مى كند.و راودته الّتى

۱۰- بهترين نوع تقوى آن است كه به خاطر لطف ومحبت وحق خداوندى گناه نكنيم، نه از ترس رسوايى در دنيا يا آتش در آخرت.معاذ اللّه انّه ربّى احسن مثواى

۱۱- همه ى درها بسته، امّا درِ پناهندگى به خدا باز است.غلّقت الابواب... معاذاللّه

۱۲- ياد عاقبت گناه، مانع از ارتكاب آن است.انّه لايفلح الظالمون

۱۳- تقوى واراده ى انسان، مى تواند بر زمينه هاى انحراف وخطا غالب شود.معاذاللّه

۱۴- توجه به خداوند، عامل بازدارنده از گناه و لغزش است.معاذاللّه

۱۵- زنا يا توطئه نسبت به جوانان پاك، ظلم به خود، همسر، جامعه و افراد است.لايفلح الظالمون

۱۶- اگر رئيس يا بزرگ ما دستور گناه داد، نبايد از او اطاعت كنيم.هيت لك قال معاذ اللّه (لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق.(۳۸) به خاطر اطاعت از مردم نبايد نافرمانى خدا نمود.)

۱۷- يك لحظه گناه، انسان را از رستگارى ابدى دور مى كند.لايفلح الظالمون

۱۸- ارتكاب گناه، ناسپاسى و كفران نعمت هاست.لايفلح الظالمون

۱۹- به جاى گفتن: اعوذباللّه. يك سره به سراغ پناه دادن خدا رفت وگفت: معاذاللّه. تا پناهندگى خود را مطرح نكند. در واقع براى خود ارزشى قائل نشد.


۲۴ - وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ اءَن رَّءَا بُرْهَنَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوَّءَ وَالْفَحْشَآءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ

ترجمه:

و همانا (همسر عزيز مصر) قصد او (يوسف) را كرد و او نيز اگر برهان پروردگارش را نمى ديد (بر اساس غريزه) قصد او را مى كرد. اينگونه (ما او را با برهان كمك كرديم) تا بدى و فحشاء را از او دور كنيم، چرا كه او از بندگان برگزيده ما است.


نكته ها:

. امام صادقعليه‌السلام فرمود: برهان رب. همان نور علم و يقين و حكمت بود كه خداوند در آيات قبل فرمود:و اتيناه علماً و حكماً (۳۹ ) و آنچه در بعضى از روايات آمده كه مراد از برهان، مشاهده قيافه پدر يا جبرئيل است، سند محكمى ندارد.


پيام ها:

 ۱- اگر امداد الهى نباشد، پاى هر كسى مى لغزد.همّ بها لولا ان رَا برهان ربّه

۲- خداوند بندگان مخلص را حفظ مى كند.لنصرف عنه... انّه من عبادناالمخلصين

۳- انبيا نيز در غرايز، مانند ساير انسان ها هستند ولى به دليل ايمان به حضور خداوند، گناه نمى كنند.(۴۰) همّ بها لولا ان رآ برهان ربّه


۲۵ - وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِيصَهُ مِن دُبُرٍ وَاءَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَا الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَآءُمَنْ اءَرَادَ بِاءَهْلِكَ سُوَّءاً إِلاَّ اءَن يُسْجَنَ اءَوْ عَذَابٌ اءَلِيمٌ

ترجمه:

و هر دو به سوى در سبقت گرفتند و آن زن پيراهن يوسف را از پشت دريد. ناگهان شوهرش را نزد در يافتند. زن (با چهره حق به جانبى براى انتقام از يوسف يا تبرئه خويش) گفت: كيفر كسى كه به همسر تو قصد بد داشته جز زندان و يا شكنجه دردناك چيست؟


نكته ها:

. استباق. به معناى سبقت و پيشى گرفتن دو يا چند نفر از يكديگر است. و قدّ به معناى پاره شدن از طرف طول است. و لفاء به يافتن ناگهانى گفته مى شود.


پيام ها:

 ۱- گفتن معاذاللّه. به تنهايى كفايت نمى كند، بايد از گناه فرار كرد.استبقا

۲- گاهى ظاهر عمل يكى است، ولى هدفها مختلف است. (يكى مى دود تا آلوده نشود، ديگرى مى دود تا آلوده بكند.)استبقا

۳- هجرت و فرار از منطقه ى گناه، لازم است.استبقا الباب

۴- بهانه ى بسته بودن درها كافى نيست، بايد به سوى درهاى بسته حركت كرد شايد باز شود.استبقا الباب

۵- همسر عزيز از عواطف واحساس شوهر استمداد كرد.اهلك

۶- مجرم به دنبال توجيه يا تبرئه خود، به ديگران اتهام مى بندد.اراد باهلك سوء

۷- گاهى شاكى، خود مُجرم است.قالت ما جزاء...

۸- تجاوز به زن شوهردار، در طول تاريخ جُرم محسوب مى شده است.ما جزاء من اراد باهلك سوءً

۹- زندان و زندانى نمودن مجرمان، سابقه تاريخى دارد.ليسجن

۱۰- اعلام كيفر، نشانه ى قدرت همسر عزيز بود.ليسجن او عذاب اليم

۱۱- عشق هوس آلود، عاشق را در يك لحظه قاتل مى كند.ليسجن او عذاب اليم


۲۶ - قَالَ هِىَ رَوَدَتْنِى عَن نَّفْسِى وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّنْ اءَهْلِهَآ إِن كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِّنَ الْكَذِبِينَ

ترجمه:

(يوسف) گفت: او خواست از من (برخلاف ميلم) كام گيرد وشاهدى از خانواده زن شهادت داد كه اگر پيراهن يوسف از جلو پاره شده باشد پس زن راست مى گويد واو از دروغگويان است (زيرا در اين صورت او وهمسر عزيز از روبرو درگير مى شدند و پيراهن از جلو چاك مى خورد)


نكته ها:

. در برخى از روايات، شاهد را كودكى معرفى كرده اند كه مثل عيسىعليه‌السلام در گهواره به سخن آمد، ولى چون سند محكمى ندارد، نمى توان به آن اعتنا كرد. و بهتر است شاهد را يكى از مشاوران عزيز بدانيم كه فاميل همسر وداراى هوش وذكاوت بود. وهمانند عزيز مصر، شاهد اين اتفاق گرديد. والاّ اگر خود شاهد اصل ماجرا بود، معنى نداشت كه به صورت جمله ى شرطيه، شهادت دهد و بگويد:ان كان...


پيام ها:

 ۱- يوسف، ابتدا به سخن نكرد و شايد اگر همسر عزيز حرفى و تهمتى نمى زد، يوسف حاضر نمى شد آبروى او را بريزد وبگويد:هى راودتنى

۲- متهم بايد از خود دفاع و مجرم اصلى را معرفى كند.هى راودتنى

۳- خداوند از راهى كه هيچ انتظارش نمى رود، افراد را حمايت مى كند.شهد شاهد من اهلها

۴- در جرم شناسى از آثار ظريف، مسايل كشف مى شود.ان كان قميصه...

۵- قاضى مى تواند بر اساس قراين، حكم كند.من قُبُل

۶- دفاع از بى گناه، واجب است و سكوت همه جا زيبا نيست.شهد شاهد

۷- آنجا كه خدا بخواهد، بستگان مجرم عليه او شهادت مى دهند.من اهلها

۸- در شهادت، مراعات حسب ونسب وموقعيت وخويشاوندى، مطرح نيست.شهد شاهد من اهلها


۲۷ - وَإِن كَانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ فَكَذَبَتْ وَهُوَ مِنَ الصَّدِقِينَ

ترجمه:

و اگر پيراهن او (يوسف) از پشت پاره شده باشد پس زن دروغ گفته و يوسف از راستگويان است.


نكته ها:

. در داستان يوسف، پيراهن او نقش آفرين است ؛

در يك جا؛ پاره گى پيراهن يوسف از پشت، دليل بى گناهى او و كشف جرم همسر عزيز گرديد و در جاى ديگر؛ پاره نشدن پيراهن موجب كشف جرم براردان گرديد. زيرا بعد از انداختن يوسف به چاه، وقتى برادران پيراهن او را آغشته به خون كرده و به پدر نشان دادند و گفتند: يوسف را گرگ خورده است، پدر پرسيد: پس چرا پيراهن او پاره نشده است؟! ودر پايان داستان نيز، پيراهن وسيله ى بينا شدن چشم پدر شد.


پيام ها:

 ۱- بكارگيرى روشهاى جرم شناسى براى تشخيص جرم ومجرم، لازم است.ان كان قميصه قد من دبر...


۲۸ - فَلَمَّا رَءَا قَمِيصَهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِنْ كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ

ترجمه:

پس همينكه (عزيز مصر) پيراهن او را ديد كه از پشت پاره شده است، (حقيقت را دريافت و) گفت: بى شك اين از حيله شما زنان است. البته حيله شما شگرف است.


نكته ها:

. مراد از كَيْدكنّ، تهمت زدن به افراد پاك و دفع تهمت از خود، آن هم با سرعت و بدون دلهره است.

با اينكه قرآن كيد شيطان را ضعيف مى داندانّ كيد الشيطان كان ضعيفا (۴۱ ) ولى در اين آيه، كيد زنان بزرگ شمرده شده است. به گفته ى تفسير صافى اين به خاطر آن است كه وسوسه شيطان لحظه اى و غيابى و سارقانه است، ولى وسوسه زن با لطايف و محبت و حضورى و دايمى است.

 گاهى خداوند كارهاى بزرگ را با وسيله هاى كوچك انجام مى دهد؛ مثلاً سرنگونى ابرهه را با پرندگان ابابيل، حفظ جان پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ را با تار عنكبوت، آموزش نسل بشر را با كلاغ، اثبات پاكى مريم عليهاالسلام را با سخن گفتن نوزاد، پاكى يوسف را با پاره شدن پيراهن، ايمان آوردن يك كشور را با خبر آوردن هُدهُد و كشف و مشخص شدن اصحاب كهف را با نمونه پول، تحقق بخشيده است.


پيام ها:

 ۱- حق، پشت پرده نمى ماند و مجرم رسوا مى شود.انّه من كيدكنّ

۲- از مكر زنان ناپاك، بترسيد كه حيله ى آنان بزرگ و خطرناك است.انّ كيدكنّعظيم


۲۹ - يُوسُفُ اءَعْرِضْ عَنْ هَذَا وَاسْتَغْفِرِى لِذَنبِكَ إِنَّكِ كُنتِ مِنَ الْخَاطِئِينَ

ترجمه:

(عزيز مصر به يوسف گفت:) يوسف از اين مسئله صرف نظر كن (و آن را بازگو نكن و به همسرش نيز خطاب كرد:) و تو براى گناهت استغفار كن چون قطعاً از خطاكاران بوده اى.


پيام ها:

 ۱- عزيز مصر مى خواست مسئله مخفى بماند، ولى مردم دنيا در تمام قرن ها از ماجرا با خبر شدند، تا پاكى يوسف ثابت شود.يوسف اعرض عن هذا

۲- عزيز مصر نيز همچون ساير كاخ ‌نشينان، نسبت به مسئله ى ناموس وغيرت تساهل كرد و از توبيخ همسر به صورت جدّى خوددارى نمود!.و استغفرى

۳- رهبران غيرالهى، قدرت برخورد قاطع نسبت به همسر متخلف خودشان را ندارند.و استغفرى

۴- رابطه زناشويى زن با غير همسر خويش، رابطه اى ناروا و نامشروع است.واستغفرى لذنبك


۳۰ - وَ قَالَ نِسْوَةٌ فِى الْمَدِينَةِ امْرَاءَتُ الْعَزِيزِ تُرَوِدُ فَتَهَا عَن نَّفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبّاًإِنَّا لَنَرَيَهَا فِى ضَلَلٍ مُّبِينٍ

ترجمه:

زنانى در شهر (زبان به ملامت گشودند) و گفتند: همسر عزيز با غلامش مراوده داشته و از او كام خواسته است. همانا يوسف او را شيفته خود كرده است. به راستى ما او را در گمراهى آشكار مى بينيم.


نكته ها:

. كلمه ى شغاف. به پيچيدگى بالاى قلب يا پوسته نازك روى قلب، كه همچون غلاف آنرا در برمى گيرد، گفته شده است. و جمله ى شَغَفها حُبّاً يعنى علاقه به قلب گره خورده و عشق شديد شده است.(۴۲)


پيام ها:

 ۱- اخبار مربوط به خانواده هاى مسئولان زودتر شايع مى گردد.قال نسوة... اِمراءت العزيز

۲- آنجا كه خدا بخواهد، بستن درها نيز مانع رسوايى نمى شود.قال نسوة... اِمراءت العزيز تراود


۳۱- إِلَيْهِنَّ وَاءَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَ اً وَءَاتَتْ كُلَّ وَحِدَةٍ مِّنْهُنَّ سِكِّيناً وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَاءَيْنَهُ اءَكْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ اءَيْدِيَهُنَّ وَقُلْنَ حَشَلِلَّهِ مَا هَذَا بَشَراً إِنْ هَذَآ إِلا مَلَكٌ كَرِيمٌ

ترجمه:

پس چون (همسر عزيز) نيرنگ (وبدگويى) زنان (مصر) را شنيد، (كسى را براى دعوت) به سراغ آنها فرستاد و براى آنان (محفل و) تكيه گاهى آماده كرد و به (دست) هر يك چاقويى داد (تا ميوه ميل كنند) و به يوسف گفت: بر زنان وارد شو. همينكه زنان او را ديدند (از زيبايى) بزرگش يافتند و دست هاى خود را (به جاى ميوه) عميقاً بريدند و گفتند منزه است خداوند، اين بشر نيست، اين نيست جز فرشته اى بزرگوار.


نكته ها:

. كلمه حاشا وتحاشى. به معنى كنار بودن است. رسم بوده كه هرگاه مى خواستند شخصى را از عيبى منزه بدانند، اوّل خدا را تنزيه مى كردند بعد آن شخص را.(۴۳)

همسر عزيز مصر زن سياستمدارى بود، با مهمانى دادن توانست مشت رقبا را باز كند. و آنان را غافلگير نمايد.


پيام ها:

 ۱- گاهى هدف از بازگو كردن مسايل ديگران، دلسوزى نيست، بلكه حسادت و توطئه و نقشه عليه آنان است.مكرهن

۲- عشق كه آمد انسان بريدن دست را نمى فهمد.قطعن ايديهنّ

(اگر شنيده ايد كه حضرت علىعليه‌السلام به هنگام نماز، از پايش تير را كشيدند و متوجّه نشد، تعجب نكنيد. زيرا اگر عشق سطحى و زيبايى ظاهرى، تا بريدن دست پيش مى رود، عشق معنوى و عميق به جمال واقعى، چه خواهد كرد!.)

۳- زود انتقاد نكنيد، شايد شما هم اگر به جاى او بوديد مثل او مى شديد.قطعن ايديهنّ (انتقاد كنندگان وقتى براى يك لحظه يوسف را ديدند، همه مثل زن عزيز مصر گرفتار شدند.)

۴- پاسخ مكر را بايد با مكر داد. (زنان با بازگوكردن راز همسر عزيز مصر، نقشه كشيدند و او با يك ميهمانى، نقشه آنان را پاسخ داد).ارسلت اليهنّ

۵- انسان به طور فطرى در برابر بزرگى و بزرگوارى، تواضع مى كند.اكبرنه

۶- مردم مصر در آن زمان، ايمان به خداوند وفرشتگان داشتند.حاش للّه... ملك كريم


3

4

5

6

7

8

9