تفسير نور (سوره يوسف)

تفسير نور (سوره يوسف)0%

تفسير نور (سوره يوسف) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسير نور (سوره يوسف)

نویسنده: حجة الاسلام محسن قرائتي
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 12115
دانلود: 6655

تفسير نور (سوره يوسف)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 115 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 12115 / دانلود: 6655
اندازه اندازه اندازه
تفسير نور (سوره يوسف)

تفسير نور (سوره يوسف)

نویسنده:
فارسی

سوره يوسف از سوره هاى مكّى و داراى يكصد و يازده آيه است. نام حضرت يوسف، 27 مرتبه در قرآن آمده، كه 25 مرتبه آن در همين سوره است. آيات اين سوره به هم پيوسته و در چند بخش. جذاب و فشرده، داستان زندگى يوسف را از كودكى تا رسيدن او به مقام خزانه دارى كشور مصر، عفت و پاكدامنى او، خنثى شدن توطئه هاى مختلف عليه او و جلوه هايى از قدرت الهى را مطرح مى كند.


۸۳ - قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ اءَنْفُسُكُمْ اءَمْراً فَصَبْرٌ جَمِيلٌ عَسَى اللّهُ اءَن يَاءْتِيَنِى بِهِمْ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ

ترجمه:

(يعقوب) گفت: (اين چنين نيست) بلكه (بار ديگر) نفس شما (با نسبت دزدى به يوسف يا تعيين كيفر گروگان گيرى) مسئله را براى شما آراسته است پس صبرى نيكو (لازم است) اميد است كه خداوند همه برادران را با هم نزد من آورد چرا كه او قطعاً آگاه و حكيم است.


نكته ها:

. وقتى برادران پيراهن آغشته به خون يوسف را با ظاهرى غمگين و گريان حضور پدر آوردند و گفتند: كه يوسف را گرگ خورد. حضرت يعقوب گفت: بل سولت لكم انفسكم. يعنى نفس شما اين كار را در چشم شما زيبا جلوه داده است و من صبر جميل مى كنم. در اينجا نيز كه دو فرزندش (بنيامين و پسر بزرگتر) از او جدا شده اند همين جمله را تكرار مى كند. شايد اين سؤ ال مطرح شود در ماجراى يوسف برادران توطئه و خيانت كردند ولى در ماجراى بنيامين اين مسايل نبود، پس چرا كلام يعقوب در هر دو مورد يك لحن و يك عبارت است؟ بل سوّلت لكم انفسكم فصبر جميل

در تفسيرالميزان پاسخ آن آمده كه: يعقوب مى خواهد بگويد دورى اين دو برادر نيز دنباله حركت قبلى شما نسبت به يوسف است. يعنى تمام اين صحنه ها دنباله و نتيجه ى همان كار زشت شماست. ولى ممكن است گفته شود كه مراد يعقوب اين است كه شما در اينجا هم خيال مى كنيد كه بى تقصيريد و كارتان خوب بوده است، ولى شما مقصّريد زيرا:

اولاً: چرا با ديدن پيمانه در بار برادرتان او را سارق دانستيد؟ شايد كس ديگرى اين پيمانه را در بار گذاشته بود؟ ثانياً: چرا زود برگشتيد؟ بايد تحقيق مى كرديد. ثالثاً چرا كيفر سارق را گروگان قرار داديد؟(۱۰۴) (۱۰۵)

 صبر گاهى از ناچارى و بيچارگى است، چنانكه اهل دوزخ مى گويند:سواء اصبرنا ام جزعنا صبر كردن و يا جزع كردن براى نجات ما اثرى ندارد. و گاهى صبر آگاهانه و داوطلبانه و تسليم رضاى خداوند است كه چهره اين صبر در هر جايى با يك عنوان مطرح است ؛ صبر در ميدان جهاد، شجاعت است. صبر در دنيا، زهد است. صبر در برابر گناه، تقواست. صبر در برابر شهوت، عفّت است و صبر در برابر مال حرام، ورع است.


پيام ها:

 ۱- نفس براى توجيه گناه، كارهاى زشت را در نظر انسان زيبا جلوه مى دهد.سولت لكم انفسكم (۱۰۶)

۲- صبر، شيوه ى مردان خداست وصبر جميل، صبرى است كه در آن سخنى بر خلاف تسليم و رضاى خداوند گفته نشود.(۱۰۷) فصبر جميل

۳- هرگز از قدرت خدا ماءيوس نشويد.عسى اللّه ان ياتينى بهم

۴- يعقوب به زنده بودن سه فرزندش (يوسف، بنيامين، برادر بزرگتر) يقين داشت و به ملاقاتشان اميدوار بود.ان ياتينى بهم

۵- براى قدرت الهى حل مشكلات تازه و كهنه، يكسان است. خداوند مى تواند يوسف ديروز و برادر امروز شما را يكجا دورهم گرد آورد.جميعاً

۶- مؤ من حوادث تلخ را نيز از حكمت خداوند مى داند.الحكيم

۷- باور وتوجه به عالمانه وحكيمانه بودن افعال الهى، آدمى را به صبر وشكيبايى در حوادث دشوار وادار مى كند.فصبر جميل - انّه هو العليم الحكيم


۸۴ - وَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يََّاءَسَفَى عَلَى يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ

ترجمه:

يعقوب از برادران روى گرداند و گفت: اى دريغا بر يوسف، پس اندوه خود را فرو مى خورد (تا آنكه) دو چشمش از اندوه سفيد (و نابينا) شد.


نكته ها:

. كلمه اسف. به معناى حزن و اندوه همراه با غضب است. يعقوب بر چشم گريه، و بر زبان يا اسفا و در دل حزن داشت.

در روايتى از امام باقرعليه‌السلام نقل شده است كه فرمود: پدرم على بن الحسين عليهماالسلام بيست سال بعد از حادثه كربلا به هر مناسبتى گريه مى كرد. سؤ ال كردند چرا اين همه گريه مى كنيد؟ فرمود: يعقوب يازده پسر داشت يكى غائب شد، با اينكه زنده بود، از گريه چشمانش را از دست داد، ولى من در برابر چشمان خود ديدم پدر و برادرها و هفده نفر از خاندان نبوت شهيد شدند، چگونه گريه نكنم؟


پيام ها:

 ۱- حسد ورزى، يك عمر تحقير به همراه دارد.و تولّى عنهم

۲- آنها مى خواستند با حذف يوسف خود محبوب پدر شوند؛ يخل لكم وجه ابيكم. ولى حسادت، قهر پدر را شامل حال آنها كرد.تولى عنهم

۳- غصه وگريه، گاهى موجب نابينايى مى شود.ابيضّت عيناه من الحزن

۴- گريه و غم، منافاتى با كظم و صبر ندارد.يااسفى، كظيم، صبرٌ جميل

۵- يعقوب مى دانست كه بر فرزند ديگر ظلم نشده است، ظلم بر يوسف رفته است.وا اسفا على يوسف

۶- ندبه و گريه و سوز و عشق، نياز به شناخت دارد. (يعقوب آشنا به يوسف است كه از سوز نابينا مى شود.)

۷- اهميت مصائب، بر محور شخصيت افراد است. (ظلم به يوسف با ظلم به ديگران فرق دارد، نام يوسف برده مى شود نه دو برادر ديگر)

۸- گريه وغم واندوه در فراق عزيزان، جايز است.وابيضت عيناه من الحزن


۸۵ - قَالُواْ تَاللَّهِ تَفْتَؤُاْ تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضَاً اءَوْتَكُونَ مِنَ الْهَلِكِينَ

ترجمه:

(فرزندان يعقوب به پدرشان) گفتند: به خدا سوگند تو پيوسته يوسف را ياد مى كنى تا آنكه بيمار و لاغر شوى و (يا مشرف به مرگ و) از بين بروى.


نكته ها:

. كلمه حَرَض. به شخصى گويند كه عشق يا حزن او را فرسوده كرده باشد.


پيام ها:

 ۱- يوسف ها همواره بايد در يادها باشند.تفتؤ ا تذكر يوسف. (اولياى خدا در دعاى ندبه يوسف زمان را صدا مى زنند و گريه مى كنند.)

۲- عشق هاى مقدس و آه هاى ملكوتى ارزش دارد.تذكر يوسف حتى تكون حرضا (ياد اولياى خدا، يادكرد خداست.)(۱۰۸)

۳- مسايل روحى وروانى در جسم اثر مى گذارد.حرضا اوتكون من الهالكين (فراق مى تواند انسان را بشكند و يا بكشد تا چه رسد به داغ و مصيبت)

۴- حساب عاطفه پدرى از علاقه هاى عادى جداست.تكون من الهالكين


۸۶ - قَالَ إِنَّمَآ اءَشْكُواْ بَثِّى وَحُزْنِىَّ إِلَى اللّهِ وَاءَعْلَمُ مِنَ اللّهِمَا لاَ تَعْلَمُونَ

ترجمه:

(يعقوب) گفت: من ناله آشكار و حزن (پنهان) خود را فقط به خدا شكايت مى برم و از (عنايت و لطف) خداوند چيزى را مى دانم كه شما نمى دانيد.


نكته ها:

. بثّ به حزن شديد گفته مى شود كه گويا شدت آن باعث شده كه دارنده اش نتواند آنرا بيان كند.


پيام ها:

 ۱- موحّد درد دل خود را تنها با خدا در ميان مى گذارد.انّما اشكوا... الى اللّه

۲- آنچه مذموم است يا سكوتى است كه بر قلب و اعصاب فشار مى آورد و سلامت انسان را به مخاطره مى اندازد و يا ناله و فرياد در برابر مردم است كه موفقيت انسان را پايين مى آورد. امّا شكايت بردن به خداوند مانعى ندارد.اشكوا... الى اللّه

۳- در گفتگو با خدا لذّتى است كه افراد عادى نمى فهمند.اشكوا بثى الى اللّه... ما لاتعلمون (۱۰۹)

۴- افراد ظاهربين از كنار حوادث به راحتى مى گذرند ولى انسان هاى ژرف نگر آثار و حوادث را تا قيامت مى بينند.اعلم من اللّه...

۵- يعقوب به زنده بودن يوسف و سرآمدن فراغش و به حقايقى درباره ى خدا و صفات او آگاه بود كه بر ديگران پوشيده بود.اعلم من اللّه ما لاتعلمون


۸۷ - يَبَنِىَّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَاءَخِيهِ وَ لاَتَاْيََسُواْ مِنْ رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَيَاْيَْسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلا الْقَوْمُ الْكَفِرُونَ

ترجمه:

اى پسرانم (بار ديگر به مصر) برويد و از يوسف و برادرش. جستجو كنيد و از رحمت خداوند ماءيوس نشويد، حق اين است كه جز گروه كافران از رحمت خداوندى ماءيوس. نمى شوند.


نكته ها:

تحسّس. جستجوى چيزى از راه حس. است. تجسّس. به جستجو كردن در مورد بدى ها و تحسس. به جستجو كردن در مورد خوبى ها گفته مى شود.

به تعبير راغب، رَوْح. و روح. به معناى جان است، ولى رَوح. درموارد فَرَج و رحمت به كار مى رود، گويا با گشايش گره و مشكل، جان تازه اى در انسان دميده مى شود. در تفسير تبيان آمده است: روح از ريح است، همانگونه كه انسان با وزش باد احساس راحتى مى كند با رحمت الهى نيز انسان شادمان مى گردد.


پيام ها:

 ۱- پدر نبايد با فرزندانش قطع رابطه دائمى كند.فتولى عنهم... يابنىّ

۲- شناخت، نياز به حركت دارد.اذهبوا فتحسّسوا

۳- رسيدن به لطف الهى با تنبلى سازگار نيست.اذهبوا، ولا تايْئسوا (۱۱۰)

۴- اولياى خدا هم خود ماءيوس نمى شوند هم ديگران را از ياءس. باز مى دارند.لاتايئسوا

۵- ياءس نشانه كفر است.لا يياءس... الا القوم الكافرون (زيرا ماءيوس. شده در درون خود مى گويد قدرت خداوند تمام شده است.)


۸۸ - فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَيْهِ قَالُواْ يََّاءَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَاءَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَ عٍَمُّزْجَةٍ فَاءَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقَ عَلَيْنَآ إِنَّ اللّهَ يَجْزِى الْمُتَصَدِّقِينَ

ترجمه:

پس هنگامى كه (مجددا) بر يوسف وارد شدند، گفتند: اى عزيز قحطى، ما و خاندان ما را فراگرفته و (براى خريد گندم) بهاى اندكى با خود آورده ايم (اما شما كارى به پول اندك ما نداشته باش) سهم ما را به طور كامل وفا كن و بر ما بخشش نما، زيرا كه خداوند كريمان و بخشندگان را پاداش مى دهد.


نكته ها:

. بضاعت. به مالى گويند كه عنوان بها به خود بگيريد. مُزجاة. از ريشه ازجاء به معناى طرد كردن است. از آنجايى كه فروشندگان بهاى كم را برمى گردانند بضاعت مزجاة. گفته شده است.

برخى از مفسران گفته اند: مراد از تصدّق علينا درخواست بازگرداندن بنيامين است.

 در روايات آمده است: يعقوب نامه اى براى يوسف نوشت كه محتواى آن تجليل از يوسف، بيان قحطى كنعان، تقاضاى آزادى بنيامين و تبرئه فرزندان از سرقت بود و به همراه فرزندان براى يوسف فرستاد. وقتى يوسف در مقابل برادران آن نامه را خواند، بوسيد وبر چشم گذاشت وگريه اى كرد كه قطرات اشك بر لباسش. نشست.

برادران كه هنوز يوسف را نمى شناختند شگفت زده بودند كه اين همه احترام به پدر ما براى چيست؟ كم كم برق اميدى در دل آنها روشن شد. خنده يوسف را چون ديدند، با خود گفتند نكند او يوسف باشد.(۱۱۱)


پيام ها:

 ۱- براى يعقوب يوسف مطرح استفتحسسوا من يوسف. ولى براى فرزندان گندمفاوف لنا الكيل

۲- براى درخواست كمك و مساعدت، فرهنگ خاصّى لازم است:

تجليل از كمك كننده.ايّها العزيز

بيان حال و نياز خود.مسّنا و اهلنا الضّر

كمبود بودجه (فقر مالى).بضاعة مزجاة

ايجاد انگيزه در كمك كننده.فتصدق علينا انّ اللّه يجزى المتصدّقين

۳- تحقير كنندگان، روزى تحقير مى شوند. فرزندانى كه با غرور مى گفتند:نحن عصبة ما قوى هستيم،سرق اخ له من قبل برادر ما دزد بود،ان ابانا لفى ضلال پدر ما درگمراهى است، امروز با حقارت مى گويند:مسنّا واهلنا الضرّ

۴- فقر و نياز انسان را ذليل مى كند.مسّنا و اهلنا الضر

آنچه شيران را كند روبَه مزاج

احتياج است احتياج است احتياج.


۸۹ - قَالَ هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِيُوسُفَ وَاءَخِيهِ إِذْ اءَنْتُمْ جَهِلُونَ

ترجمه:

(يوسف) گفت: آيا دانستيد با يوسف و برادرش چه كرديد آنگاه كه شما نادان بوديد.


نكته ها:

. در يك سؤ ال ممكن است اهداف گوناگونى نهفته باشد، اهدافى مثبت و سازنده و يا منفى و آزاردهنده، سؤ ال يوسف كه پرسيد آيا مى دانيد با يوسف و برادرش چه كرديد؟، ممكن است براى اين باشد كه من ماجرا را مى دانم. يا اينكه ممكن است هدف از سؤ ال اين باشد كه كار بدى كرديد، توبه كنيد و ممكن است هدفش تشفّى خاطر بنيامين باشد كه در جلسه حضور دارد و ممكن است هدفش سرزنش و توبيخ و ملامت يا به رخ كشيدن عزت خود و يا سرزنش به اينكه با اين همه جنايت چرا اميد تصدّق داريد؟

در ميان غرض هايى كه مطرح شد؛ سه مورد اوّل با مقام يوسف سازگارى دارد، ولى باقى موارد با فتوّت و كرامتى كه آيات بعد از يوسف گزارش مى كند، همخوانى ندارند. او عليرغم اينكه نسبت دزدى شنيد، چيزى نگفت و سرانجامِ كار به برادران گفت:لاتثريب عليكم اليوم

 جهل تنها به معناى ندانستن نيست. بلكه غلبه هوسها نوعى بى توجهى است. انسان گناهكار هر چند عالم باشد، جاهل است چون توجه ندارد و آتش دوزخ را براى خود مى خرد.


پيام ها:

 ۱- فتوت در آن است كه جزئيات خلاف مطرح نشود.ما فعلتم

۲- فتوت در آن است كه راه عذر به خطاكار تلقين شود.اذا انتم جاهلون


۹۰ - قَالُوَّاْ اءَءِنَّكَ لاََنتَ يُوسُفَ قَالَ اءَنَاْ يُوسُفُ وَهَذَآ اءَخِى قَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَيْنَآ إِنَّهُ مَنيَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ يُضِيعُ اءَجْرَ الْمُحْسِنِينَ

ترجمه:

گفتند: آيا تو خود (همان) يوسفى؟ گفت: (آرى) من يوسفم و اين برادر من است. به تحقيق خداوند بر ما منت گذاشت. زيرا كه هر كس تقوا و صبر پيشه كند پس. همانا خداوند پاداش نيكوكاران را تباه نمى كند.


نكته ها:

. هر چه زمان گذشت، برادران مبهوت تر شدند كه چرا عزيز مصر در برابر نامه ى پدرشان گريه كرد!؟ عزيز از كجا ماجراى يوسف را مى داند؟ راستى قيافه او به يوسف شباهت زيادى دارد! نكند او يوسف باشد، چه بهتر كه از خودش بپرسيم. اگر يوسف نبود به ما ديوانه نمى گويند؟ واگر يوسف بود از شرمندگى چه مى كنيم؟ هيجان سراسر وجود برادران را گرفته بود. بالاخره طلسم سكوت را با سؤ الِ آيا تو يوسفى، شكستند. در اينجا چه صحنه اى پيش آمد؟ و كدام نقاش مى تواند سيمايى از شرمندگى و شادى و گريه و در آغوش كشيدن را تصوير كند؟ خدا مى داند و بس.

بايد شرايط طورى فراهم شود كه مردم سؤ ال كنند و براى رشد و تربيت انگيزه آنان را بالا برد. در برادران يوسف دائماً انگيزه براى جستجو و سؤ ال زياد مى شد. با خود مى گفتند: چرا اصرار داشت بنيامين را به همراه خود بياوريم؟ چرا پيمانه در بار ما پيدا شد؟ چرا پول ما را در نوبت اوّل برگرداند؟ او از كجا داستان يوسف را مى داند؟ نكند ديگر به ما غلّه ندهد؟ وقتى اين هيجانات در روح آنها اوج گرفت، پرسيدند: آيا تو يوسف هستى؟ گفت: بله...

 امام صادقعليه‌السلام فرمودند: به تحقيق در حضرت قائمعليه‌السلام سنتى از يوسف است... مردم حضرت را نمى شناسند تا اينكه خداوند اذن دهد كه خود را معرفى كند.(۱۱۲)


پيام ها:

 ۱- گذشت تاريخ و حوادث تلخ و شيرين، رابطه ها وشناخت ها را تغيير مى دهد.ءانّك لانت يوسف

۲- گرچه منت از مردم تلخ است، ولى منت خدا شيرين است.منّ اللّه علينا

۳- اولياى خداوند همه نعمتها را از او مى دانند.منّ اللّه علينا

۴- صبر و تقوى، زمينه عزّت است.من يتق و يصبر فانّ اللّه لايضيع...

۵- لطف خداوند حكيمانه وبر طبق ملاكها ومعيارهاست.من يتق و يصبر فانّاللّه...

۶- كسى لايق زمامدارى وحكومت است كه در برابر حوادث، حسادتها، شهوتها، تحقيرها، زندان ها، تبليغات سوء و... امتحان داده باشد.من يتق و يصبر...

۷- از حساس ترين اوقات براى تبليغ استفاده كنيد. (موقعى كه برادران از كار خود شرمنده وآماده پذيرش سخن يوسف مى باشند مى گويد:من يتق ويصبر...)

۸- يكى از سنت هاى الهى، حكومت صالحان است.لانضيع اجر المحسنين


۹۱ - قَالُواْ تَاللّهِ لَقَدْ ءَاثَرَكَ اللّهُ عَلَيْنَا وَإِن كُنَّا لَخَطِئِينَ

ترجمه:

(برادران) گفتند: به خداوند قسم، كه واقعاً خداوند ترا بر ما برترى داده است و قطعاً ما خطاكار بوده ايم.


نكته ها:

. ايثار به معناى برترى دادن ديگران بر خود است. برادران يوسف در اثر تفكر غلط نحن عصبة، دست به كار غلطى زدند و گفتند: او را به چاه افكنيد؛ القوه فى غيابت الجب. خداوند آنها را در تنگنا گذاشت تا جايى كه براى سير كردن شكم التماس كنند؛ مسنّا و اهلنا الضّر پس اعتراف كردند كه نقشه ما خراب از آب در آمد؛ كنّا لخاطئين. سپس آن تفكر غلط تبديل به پذيرش يك واقعيت شد كه ؛لقد اثرك اللّه علينا

 برادران يوسف چند بار به صيغه تاللّه. قسم ياد كرده اند:

 تاللّه لقد علمتم ما جئنا لنفسد فى الارض. به خدا سوگند شما خود مى دانيد كه ما براى فساد و سرقت به سرزمين شما نيامده ايم.

 تاللّه تفتوء تذكر يوسف. به پدر گفتند: به خدا سوگند تو دائما يوسف يوسف مى كنى.

 تاللّه انك لفى ضلالك القديم پدرجان به خدا سوگند تو در علاقه افراطى به يوسف گرفتار انحراف گذشته شده اى.

 تاللّه لقد اثرك اللّه علينا به يوسف گفتند: به خدا قسم خداوند تو را بر ما برترى داد.


پيام ها:

 ۱- اگر از روى حسادت به كمالات و برترى هاى ديگران اعتراف نكنيم، با فشار و ذلت به آنها اقرار خواهيم كرد.لقد اثرك اللّه علينا

۲- در برابر اراده ى خداوند، نمى توان ايستادگى كرد.(۱۱۳) اثرك اللّه علينا

۳- اعتراف به خطا، زمينه را براى عفو وبخشش فراهم مى كند.إ ن كنّالخاطئين


۹۲ - قَالَلاَ تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللّهُ لَكُمْ وَهُوَ اءَرْحَمُ الرَّحِمِينَ

ترجمه:

(يوسف) گفت: امروز بر شما توبيخ و ملامتى نيست، خداوند شمارا مى بخشد و او مهربانترين مهربانان است.


نكته ها:

. تثريب. به معناى توبيخ، گناه شمردن و ملامت زياد است.

روز فتح مكه مشركان به كعبه پناهنده شده بودند، عمر گفت: ما امروز انتقام خواهيم گرفت. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: امروز روز مرحمت است و از مشركان پرسيد: گمان شما نسبت به من امروز چيست؟ گفتند: خير است، تو برادر كريم ما هستى. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: امروز كلام من همان كلام يوسف است ؛لا تثريب عليكم اليوم عمر گفت: من از حرف خودم شرمنده شدم.(۱۱۴)

 علىعليه‌السلام مى فرمايند: اذا قدرت على عدوّك فاجعل العفو عنه شكر القدرة عليه. هرگاه بر دشمن خود پيروز شدى شكر آنرا، عفو دشمن قرار بده.(۱۱۵)

در حديث مى خوانيم: دل جوان رقيق تر است. سپس امام اين آيه را تلاوت نموده و فرمودند: يوسف چون جوان بود فورى برادران را بخشيد.(۱۱۶)


پيام ها:

 ۱- سعه صدر، ابزار و وسيله رياست است.لاتثريب عليكم اليوم

۲- فتوت را از يوسف بياموزيم كه هم حق خود را بخشيد و هم از خداوند طلب آمرزش و عفو مى كند.لاتثريب... يغفر اللّه

۳- گذشت و عفو از مردم بايد فورى باشد.اليوم

۴- همين كه خلافكار اعتراف كرد بپذيريد واو را خجل نكنيد.انّا كنّا خاطئين. قال لاتثريب عليكم

۵- گذشت خود را به همه اعلام كنيد تا ديگران هم سرزنش. نكنند.لاتثريب عليكم

۶- عفو در اوج عزت و قدرت، سيره اولياى خداست.لاتثريب عليكم اليوم

۷- عفو خداوند شامل كسانى هم كه سالها موجب آزار دو پيامبر خدا (يوسف و يعقوب) شده اند، مى شود.ارحم الرّاحمين

۸- آنجا كه بنده مى بخشد از خداوند كه ارحم الراحمين است چه انتظارى جز عفو داريم.يغفر اللّه لكم

۹- بخشيدن شرمندگان سيره ى الهى است. (يغفر در قالب مضارع آمده است)

۱۰- گذشت ستم ديدگان از ظالمين، زمينه ساز شمول مغفرت الهى است ولى در آمرزش او به مغفرت و رحمت الهى نيز منوط است.لا تثريب عليكم... يغفر اللّه لكم و هو ارحم الراحمين

۱۱- توصيف خداوند به مغفرت رحمت (مانند ارحم اراحمين) از آداب دعا و استغفار است.


۹۳ - اذْهَبُواْ بِقَمِيصِى هَذَا فَاءَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ اءَبِى يَاءْتِ بَصِيراًوَ اءْتُونِى بِاءَهْلِكُمْ اءَجْمَعِينَ

ترجمه:

(يوسف گفت:) اين پيراهن مرا ببريد و آنرا بر صورت پدرم بيفكنيد (تا) بينا شود و همه كسان خود را نزد من بياوريد.


نكته ها:

. در داستان حضرت يوسف پيراهن او در چند جا مطرح شده است ؛

الف:و جاؤ ا على قميصه بدم كذب. برادران پيراهن يوسف را با خون دروغين آغشته كرده و نزد پدر بردند كه گرگ يوسف را خورد.

ب:قدّ قميصه من دبر پيراهن از پشت پاره وسبب كشف جرم ومجرم شد.

ج:اذهبوا بقميصى پيراهن موجب شفاى يعقوب نابينا مى شود.

 اگر پيراهنى كه جوار يوسف است نابينا را بينا مى كند پس در تبرك به مرقد و صحن و سرا و درب و ديوار و پارچه و هر چيز ديگرى كه در جوار اولياى خدا باشد اميد شفاست.

تا اينجا مرحله شناسايى يوسف، عذرخواهى از او وعفو وگذشت يوسف و طلب عفو الهى، طى شده است ولى هنوز نابينايى پدر كه از آثار جرم برادران است، وجود دارد. در اين آيه راه حل اين مشكل ارائه مى شود. ضمناً در روايت آمده است كه يوسف گفت: كسى پيراهن مرا براى پدر ببرد كه پيراهن خونى مرا پيش او برده بود تا همانگونه كه پدر را دل آزرده كرده با اين پيراهن دلشاد سازد.

 در روايات آمده است: يوسف برادران خود را هر روز و شب سر سفره خود مى نشاند و آنها احساس شرمندگى مى كردند. به يوسف پيغام دادند كه سفره ما جدا باشد چون چهره تو ما را شرمنده مى كند!. يوسف پاسخ داد: امّا من افتخار مى كنم كه در كنار شما باشم و با شما غذا بخورم. روزگارى مردم كه مرا مى ديدند، مى گفتند: سبحان من بلّغ عبداً بيع بعشرين درهماً ما بلغ. منزه است خدايى كه برده ى بيست درهمى را به عزّت رساند. امّا امروز وجود شما براى من عزّت است. حالا مردم مى دانند كه من برده و بى اصل و نسب نبوده ام. من برادرانى مثل شما و پدرى همانند يعقوب داشته ام ولى غريب افتاده بودم.(۱۱۷) (اللّه اكبر از اين فتوت و جوانمردى)

 خاطره: نقل شده است وقتى مرحوم آيت اللّه العظمى حاج شيخ عبدالكريم حايرى يزدى كه براى معالجه از اراك به سمت تهران حركت كرده بود، شبى در قم ماندند. مردم از او تقاضا كردند كه حوزه علميه خود را از اراك به قم منتقل كند، چون قم حرم اهل بيت و مدفن حضرت معصومه عليهاالسلام است. ايشان استخاره كردند و اين آيه آمد:واتونى باهلكم اجمعين


پيام ها:

 ۱- تبرّك به اشيايى كه مربوط به اولياى خداست، جايز است.اذهبوا بقميصى (پيراهن يوسف چشم كور را بينا مى كند)

۲- كسى كه با هوى و هوس مبارزه كند حتى لباسش نيز از مقدسات مى شود.بقميصى

۳- حزن و شادى در نور چشم اثر دارد.و ابيضت عيناه من الحزن... يات بصيراً شايد به همين دليل فرزند خوب را قرة العين. ناميده اند. (البته اگر نخواهيم از بُعد معجزه بررسى كنيم.)

۴- در معجزه وكرامت، سن وسال شرط نيست. (پيراهن فرزند، چشمان پدر را بينا مى كند)

۵- يوسف علم غيب داشت وگرنه از كجا مى دانست كه پيراهن، پدر را بينا مى كند.يات بصيراً

۶- فرزندان متمكن، بستگان ضعيف مخصوصاً والدين سالمند را تحت پوشش ببرند.و اتونى باهلكم اجمعين

۷- شرايط اجتماعى در عمل به وظيفه اثر دارد.واتونى باهلكم اجمعين (صله رحم يوسف در آن شرايط به نوعى بود كه بايد فاميل به مصر بيايند)

۸- رسيدگى به بستگان با حفظ حقوق ساير مردم لازم است.اتونى باهلكم

۹- تغيير مسكن و هجرت آثار زيادى دارد از جمله خاطرات غم انگيز را دگرگون مى كندواتونى باهلكم اجمعين

۱۰- براى كسانى كه زجر فراق كشيده اند بايد به فكر رفاه بود.اجمعين ديگر يعقوب تاب فراق ندارد.

۱۱- بهترين لطف آن است كه همه را شامل شود.اجمعين


۹۴ - وَلَمَّافَصَلَتِ الْعِيرُ قَالَ اءَبُوهُمْ إِنِّى لاََجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْلاََّاءَن تُفَنِّدُونِ

ترجمه:

وچون كاروان (از مصر به سوى كنعان محل زندگى يعقوب) رهسپار شد، پدرشان گفت: همانا من بوى يوسف را مى يابم، البته اگر مرا كم خرد ندانيد.


نكته ها:

. فَصلت. يعنى فاصله گرفت. فَصَلت العير يعنى كاروان از مصر فاصله گرفت. تُفندون. از ريشه فَنَد به معنى ناتوانى فكر وسفاهت است.

يعقوب نگران بود كه اطرافيانش نسبت بى خردى به او دهند و فرمود: لولا ان تفندون. ولى با كمال تاءسف اطرافيان و بعضى اصحاب پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ اين نسبت را به حضرت دادند آنجا كه در آستانه رحلت فرمود: قلم و كاغذ بياوريد تا چيزى بگويم و ثبت شود كه اگر به آن عمل كنيد هرگز گمراه نشويد! يكى گفت: انّ الرجل ليهجر پيامبر هزيان مى گويد و نگذاشتند چيزى نوشته شود.

 انّى لاجد ريح يوسف. هيچ مانعى ندارد همانگونه كه انبيا وحى را درك مى كنند و ما آن را درك نمى كنيم، در بقيه امور نيز چيزى را بيابند كه ما نمى يابيم. مگر در جنگ خندق رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ موقع كلنگ زدن از جهش برقى از سنگى نفرمود: در اين برق سقوط امپراطورى ها را ديدم؟ اما بعضى از افراد ضعيف الايمان گفتند: پيامبر از ترس خود، دور شهر خندق مى كند ولى در گفتار با هر كلنگى، از سقوط يك رژيم وحكومتى وپيروزى خود وعده مى دهد!

در شرح نهج البلاغه آية اللّه خويى قدس سرّه آمده: براى امام عمود نورى است كه چون خدا اراده كند، امام با نگاه به آن، آينده را مى بيند وگاهى نيز مثل مردم عادى است.(۱۱۸)

زمصر بوى پيراهن شنيدى

چرا در چاه كنعانش نديدى

بگفت احوال ما برق جهان است

گهى پيدا و ديگر دم نهان است

گهى بر طارم اَعلى نشيينم

گهى تا پشت پاى خود نبينيم

 شايد مراد از بوى يوسف. خبر تازه اى از يوسف باشد.

اين مسئله امروز در دنياى علم به نام تله پاتى. يعنى انتقال فكر از نقاط دور دست، مشهور شده وبه عنوان يك مسئله مسلّم علمى در آمده است. يعنى كسانى كه پيوند نزديكى با هم دارند ويا داراى قدرت روحى خاص هستند، همينكه مسئله اى در گوشه اى از جهان براى شخصى پيش مى آيد او نيز در گوشه اى ديگر از جهان آنرا در مى يابد.

شخصى از امام باقرعليه‌السلام سؤ ال كرد: گاهى بدون جهت قلبم را غم فرا مى گيرد، به نوعى كه اطرافيان مى فهمند. امام فرمود: مسلمانان در آفرينش از يك حقيقت و طينت هستند، همينكه حادثه ى تلخى براى يكى از آنان اتفاق بيافتد، ديگرى در سرزمين و منطقه اى ديگر غمناك مى شود.

 اگر موضوع دريافت و استشمام بوى يوسف را مربوط به قواى شامّه بدانيم، بايد به عنوان يك امر خارق العاده و معجزه پذيرفت كه يعقوب بويى را از دور استشمام مى كند.

خاطره: در ايام تجاوز عراق به جمهورى اسلامى ايران كه مردم به فرمان امام خمينى در جبهه هاى غرب و جنوب حاضر بودند، بنده نيز در خدمت آية اللّه اشرفى اصفهانى كه حدود نود سال داشت در عمليات مسلم بن عقيل. بودم. ايشان بارها در شب حمله به من فرمود: من بوى بهشت را مى يابم. ولى من هرچه بو كشيدم چيزى نيافتم!.

آرى كسى كه نودسال در علم وتقوى وزهد وتهجّد بوده، مى تواند احساسى داشته باشد كه ديگران نداشته باشند. همانگونه كه پيشگويى ايشان كه گفتند: من چهارمين شهيد محراب خواهم بود، عملى شد!.(۱۱۹)

به هر حال ممكن است مراد از بوى بهشت، يك بوى عرفانى باشد. نظير شيرينى مناجات كه يك مزه معنوى است. و ممكن است بوى طبيعى باشد، لكن هر شامه اى لايق استمشام آن نيست. نظير امواج راديويى كه در فضاست، لكن هر راديويى تمام آنها را نمى گيرد.


پيام ها:

 ۱- انسان با صفاى باطن، مى تواند حقايق معنوى را درك كند.انّى لاَجد ريح يوسف ولى درك حقايق محدود است، اينگونه نيست كه آنان در هر مكان و زمان بتوانند هرچه را دريابند و لذا بوى پيراهن را بعد از فاصله كاروان دريافت نمود.فصلت العير

۲- اگر حقايقى را درك نمى كنيم، مقام ديگران را انكار نكنيم.لولااءن تفندون

۳- زندگانى عالمان در ميان نادانان، رنج آور ومشكل است.لولااءن تفنّدون


۹۵ - قَالُواْ تَاللّهِ إِنَّكَ لَفِى ضَلَ لِكَ الْقَدِيمِ

ترجمه:

(پسران يعقوب به پدر) گفتند: به خدا سوگند تو سخت در گمراهى ديرين خود هستى.


نكته ها:

. در آيه ۸ اين سوره خوانديم كه برادران در حق پدر خود گفتند:انّ ابانا لفى ضلال مبين پدرمان به خاطر علاقه بى جهت به يوسف و برادرش، در گمراهى آشكار است. در اين آيهضلالك القديم آمده، يعنى در مورد يوسف هنوز در آن خطاى پيشين است.

افراد عادى نبايد اولياى خدا را با فهم خود بسنجند وحكم كنند كه اين شدنى است يا نشدنى. حضرت علىعليه‌السلام مى فرمايد: الناس اعداء ما جهلوا مردم همينكه خود نمى دانند با هر دانايى مخالفت مى كنند.


پيام ها:

 ۱- كار نيكان را قياس از خود مگير. (نسبت گمراهى به پدر، ناشى از قياس و سنجيدن درك او با فهم خود است)انك لفى ضلالك القديم

۲- يعقوب در طول دوران فراق يوسف به زنده بودن او اعتقاد داشت وآنرا براى اطرافيانش اظهار مى كرد.لفى ضلالك القديم