زندگانی حضرت عبدالعظیم علیه السلام

زندگانی حضرت عبدالعظیم علیه السلام25%

زندگانی حضرت عبدالعظیم علیه السلام نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شخصیت های اسلامی

زندگانی حضرت عبدالعظیم علیه السلام
  • شروع
  • قبلی
  • 16 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7065 / دانلود: 3085
اندازه اندازه اندازه
زندگانی حضرت عبدالعظیم علیه السلام

زندگانی حضرت عبدالعظیم علیه السلام

نویسنده:
فارسی

اين نوشته براى عموم خوانندگان ارجمند، مفيد و قابل استفاده بوده، و با مطالعه آن بيشتر آشنا ميشويم، چرا حضرت عبدالعظيم حسنى عليه‌السلام را زيارت ميكنيم؟ و چگونه بايد او را زيارت كنيم؟
و در اين نوشته هم از آثار آنان بهره جسته ايم، كه تا آنجائيكه اينجانب برخورد كردم، كتابهاى مستقل در اين زمينه، به اين ترتيب است:
۱ - جنة النعيم، تأليف: ملا باقر مازندارنى. اين كتاب بيش از ۵۰۰ صفحه دارد، و در سال ۱۲۹۶، يعنى حدود ۷۰ سال پيش از اين نوشته شده است.
۲ - الخصائص العظيميه، تأليف: شيخ جواد فرزند مهدى لاريجانى. اين كتاب هم خصوصيات زندگى حضرت عبدالعظيم عليه‌السلام را معرفى مى كند، و از تاريخ تأليف آن ۵۵ سال بيشتر ميگذرد و اكنون كمياب است.
۳ - عبدالعظيم الحسنى عليه‌السلام، حياته و مسنده. تأليف: دانشمند محقق، شيخ عزيز الله عطاردى، اين كتاب هم در سال ۱۳۴۳ يعنى ۲۳ سال قبل از اين نوشته شده، داراى ۳۲۰ صفحه مى باشد و اثر عالمانه اى است.
بنابراين، همانطور كه ملاحظه كرديد، اولا از تاريخ تأليف كتابهاى ياد شده ساليانى مى گذرد، و آنها عموما ناياب يا كمياب شده است، ثانيا همانطور كه اشاره شد، اين كتابها مفصل مى باشد، و براى استفاده دانشمندان و اهل علم و تحقيق مناسبتر خواهد بود.

زندگانى حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام

نویسنده: احمد صادقى اردستانى

این کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام نگردیده است.


مقدمه را حتما بخوانيد

 بسم الله الرحمن الرحيم

هر وقت بزيارت حضرت عبدالعظيم حسنىعليه‌السلام مشرف ميشدم، از اينكه مشاهده مى كردم، براى آشنائى عموم زائرين محترم آن بزرگوار، كتاب ساده و سبك و سودمندى در دسترس نيست، ناراحت شده و رنج ميبردم!

و هر گاه خود نيز تصميم مى گرفتم، زندگى نامه ساده و مفيدى براى مطالعه زائرين و شيفتگان، و نيز جهت معرفى مقام اين امامزاده عظيم الشأن بنويسم، زيادى مشغله، خاصه نياز بكار و تلاش پس از انقلاب شكوهمند اسلامى، چنان همه اوقاتم را گرفته بود كه، كمتر فرصتى براى انجام چنين خدمتى دست ميداد!

تا اينكه براى اداى حاجتى، به آن بزرگوار متوسل شدم و نذر كردم، چنانچه به حاجت خود برسم، بمنظور يك خدمت دينى و فرهنگى، كه نسبت بساير خدمات مادى، اصالت و ارزش بيشتر و سازنده ترى داشته باشد، درباره زندگى و موقعيت و مقام اين ميهمان عزيز شرحى بنويسم.

اكنون كه به فضل پروردگار و معنويت آن بزرگوار، حاجت روا گشته و خواسته خود را دريافت داشته ام، اين نوشته را كه ميتواند براى عموم خوانندگان ارجمند، مفيد و قابل استفاده بوده، و با مطالعه آن بيشتر آشنا ميشويم، چرا حضرت عبدالعظيم حسنىعليه‌السلام را زيارت ميكنيم؟ و چگونه بايد او را زيارت كنيم؟ تقديم مى دارد.

از باب قدردانى و سپاس از عالمان و خدمتگزاران به علم و فرهنگ جامعه، تذكر اين معنى نيز مفيد خواهد بود، كه بدانيم قبل از اين هم، تعدادى از دانشمندان سخت كوش، در اين زمينه، كتابهائى نوشته اند، و در اين نوشته هم از آثار آنان بهره جسته ايم، كه تا آنجائيكه اينجانب برخورد كردم، كتابهاى مستقل در اين زمينه، به اين ترتيب است:

۱ - جنة النعيم، تأليف: ملا باقر مازندارنى. اين كتاب بيش از ۵۰۰ صفحه دارد، و در سال ۱۲۹۶، يعنى حدود ۷۰ سال پيش از اين نوشته شده است.

۲ - الخصائص العظيميه، تأليف: شيخ جواد فرزند مهدى لاريجانى. اين كتاب هم خصوصيات زندگى حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام را معرفى مى كند، و از تاريخ تأليف آن ۵۵ سال بيشتر ميگذرد و اكنون كمياب است.

۳ - عبدالعظيم الحسنىعليه‌السلام ، حياته و مسنده. تأليف: دانشمند محقق، شيخ عزيز الله عطاردى، اين كتاب هم در سال ۱۳۴۳ يعنى ۲۳ سال قبل از اين نوشته شده، داراى ۳۲۰ صفحه مى باشد و اثر عالمانه اى است.

بنابراين، همانطور كه ملاحظه كرديد، اولا از تاريخ تأليف كتابهاى ياد شده ساليانى مى گذرد، و آنها عموما ناياب يا كمياب شده است، ثانيا همانطور كه اشاره شد، اين كتابها مفصل مى باشد، و براى استفاده دانشمندان و اهل علم و تحقيق مناسبتر خواهد بود.

بدين خاطر، اين نويسنده، براى اينكه اولا، به نذر خود وفا كرده باشد، و ثانيا، درباره حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام مطالبى را بصورت تازه و زنده تر، و براى استفاده عموم افراد ساده تر و مفيدتر ارائه كرده باشد، نوشته اى را كه در پيش روى داريد، تأليف كرده است.

اين را هم بايد اضافه كرد، اين كتاب به تعداد ائمه معصومعليه‌السلام در ۱۲ فصل تنظيم شده، و در فصلهاى پايانى، غير از زيارت و آداب زيارت حضرت عبدالعظيم حسنىعليه‌السلام مطالبى درباره برخى ديگر از امامزاده هاى معروف «شهر رى» مانند: امامزاده حمزه، امامزاده طاهر، امامزاده مطهر، و امامزاده ابو عبدالله حسين (معروف به امامزاده عبدالله) و نيز گوشه اى از زندگى و آثار عالمان و خدمتگزارانى مثل: ابوالفتوح رازى، وابن بابويه، آمده است.

باميد اينكه مطالعه اين كتاب، موجب معرفت بيشتر همگان نسبت به اوليأ الهى گردد، و بهنگام دعا و زيارت، براى پيروزى رزمندگان اسلام در جنگ تحميلى عراق عليه ايران اسلامى، و عزت و سربلندى مسلمانان جهان دعا كنيم، مقدمه را به پايان برده و شما را به مطالعه دقيق همه فصلهاى زندگانى عبدالعظيم حسنىعليه‌السلام دعوت مى كند.

قم: احمد صادقى اردستانى

۱۴ / ۱۰ / ۱۳۶۶

مطابق با ۱۳ جمادى الاول ۱۴۰۸ روز وفات فاطمه زهرا (سلام الله عليها)


يادداشت بر چاپ دوم

 كتاب «زندگانى حضرت عبدالعظيم -عليه‌السلام » بر اساس ‍ منابع معتبر تاريخى پديد آمده و از مآخذ و آثارى كه رؤ يت نشده و استفاده نگرديده، يادى به ميان نياورده است، و ادعاى افراد كم پرواى قبل و بعد از انقلاب اسلامى را، درباره اين كتاب، تحريفگرانه و بى اساس ‍ مى داند.

در چاپ جديد، اشكالات فنى صفحه هاى ۱۰۹ - ۱۰۷ رفع گرديده، در آخر كتاب هم بيش از شصت صفحه مطلب اضافه شده، و زيارتنامه هاى: حضرت عبدالعظيم حسنىعليه‌السلام ، امامزاده حمزه، و امام زادگان طاهر و مطهر نيز بطور جداگانه و با خط درشت آورده شده است.

مؤلف

۲۵ / ۵ / ۱۳۷۳


فصل اول: تاريخچه زندگى، وفات حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام

 عبدالعظيم معروف به سيدالكريم و كينه «ابوالقاسم» فرزند عبدالله، فرزند على بن حسن، فرزند حسن بن زيد، فرزند زيد بن حسنعليه‌السلام فرزند على بن ابيطالبعليه‌السلام است، كه ريشه خانوادگى او، با چهار واسطه به امام حسنعليه‌السلام و با پنج واسطه به علىعليه‌السلام ميرسد.

ملا «باقر مازندرانى» سلسله نسبى آن حضرت را بدين صورت به شعر در آورده است:

ليس بينه و بين المجتبى

غير عينين وحأ، ثم زاى(۱)

يعنى، ميان عبدالعظيم و امام حسن مجتبىعليه‌السلام ، بيش از دوعليه‌السلام و يك (ح) و يك (ز) فاصله نيست. منظور از دوعليه‌السلام عين عبدالله پدر او و عين دوم على بن حسن جد اوست، و منظور از (ح) حرف اول حسن بن زيد جد دوم، و منظور از (ز) حرف اول زيد بن حسن، جد سوم حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام مى باشد.

عبدالله پدر حضرت عبدالعظيم، غير از وى داراى هشت پسر بنامهاى: احمد، قاسم، حسن، محمد، ابراهيم، على اكبر، على اصغر، و زيد بوده(۲) ، كه از شرح زندگى برادران هشتگانه وى، و فرزندان ديگر عبدالله، اطلاع دقيقى به چشم نمى خورد، اما طبق تحقيق اندكى كه درباره اجداد حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام ، بعمل آمد، شرح كوتاهى از وضعيت زندگى آنان، بدين صورت مرقوم مى گردد:


على بن حسن

 جد اول حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام ابوالحسن، على بن حسن بوده است، كه وى به همراه پدر خود، با تعدادى از سادات حسنىعليه‌السلام بدستور منصور دوانقى، خليفه عباسى در مدينه دستگير شدند و در بغداد زندانى گرديدند، و پس از تحمل مدت زمانى زندان، على بن حسن، در زندان جان خود را از دست داد، و زندگى را بدرود گفت(۳) .


حسن بن زيد

 ابو محمد «حسن بن زيد» كه پدر جد حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام محسوب مى گردد، وى مدت پنج سال از سوى منصور دوانقى به حكومت مدينه و حومه آن شهر منصوب شد، اما طولى نكشيد كه عملكرد او با نظريه خليفه مخالف تشخيص داده شد، و به همين جهت او را دستگير و روانه زندان كرد، و تمام اموال و دارائى او را مصادره و تصرف نمود، و آن بزرگوار آنقدر در زندان بغداد بسر برد، تا اينكه منصور دوانقى از دنيا رفت و سپس حسن از زندان آزاد گرديد، و مدتى در مدينه زندگى كرد، و سرانجام در سن هشتاد سالگى در مسير مدينه به مكه، در منزل (حاجر)، از دنيا رفت(۴) .


زيد بن حسن

«زيد» پس از شهادت حضرت ابوالفضلعليه‌السلام در كربلا بسال ۶۱ هجرى، با همسر آن حضرت بنام «لبابه» دختر عبدالله بن عباس ازدواج كرد، و آن بانوى بزرگوار، براى زيد دو فرزند زائيد، كه نام آنها را حسن و نفيسه، گذاشتند(۵) .

«شيخ مفيد» در تعريف و توصيف وى نوشته است: زيد بزرگترين فرزند امام حسن مجتبىعليه‌السلام و متصدى امور صدقات رسول خدا بود، وى مردى بزرگوار، خوش نفس و خوش اخلاق و داراى روحيه سخاوت بود.

وقتى «سليمان بن عبدالملك» بخلافت رسيد، بفرماندار خود در مدينه نوشت: زيد را از توليت اموال و صدقات رسول خدا بركنار نمايد، و اين مسئوليت را به يكى از بستگان سليمان واگذار كند(۶) .

اين بود شرح كوتاهى، از وضعيت آبأ و اجداد حضرت عبدالعظيم حسنىعليه‌السلام .


تاريخ ولادت و وفات حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام

 افرادى كه شخصيت والاى حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام را از نظر مقام ايمانى و علمى، و نيز از لحاظ هجرت و جهاد او، مورد بررسى قرار داده اند، درباره تاريخ ولادت و وفات يا شهادت او، كمتر سخن بميان آورده اند، اما مرحوم «آغا بزرگ تهرانى» در كتاب بسيار پراهميت «الذريعه الى تصانيف الشيعه» از كتابى بنام «الخصائص ‍ العظيميه» در شرح زندگى حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام نام ميبرد، و نويسنده آن كتاب را «شيخ جواد بن مهدى لاريجانى» متوفاى ۳ / ج ۲ / ۱۳۵۵، معرفى مى كند، و مى گويد: اين نويسنده كتاب ديگرى بنام «فوز الافاق» دارد، كه اين كتاب در سال ۱۳۴۴ بچاپ رسيده است، و در اين كتاب از كتاب «الخصائص العظيميه» روايت كرده است: ولادت آن حضرت بسال ۱۷۳ هجرى در مدينه واقع شد، و آن بزرگوار، در ۱۵ شوال ۲۵۲ هجرى، در «شهر رى» وفات يافت(۷) .

روى اين حساب، با توجه به اينكه شهادت امام موسى جعفرعليه‌السلام در سال ۱۸۳ هجرى اتفاق افتاده، حضرت عبدالعظيم بهنگام شهادت آن امام بزرگوار ده ساله بوده، و تا اين حد حيات امام هفتم را درك كرده است.

و با توجه به اينكه امام هادىعليه‌السلام در سال ۲۵۴ به شهادت رسيد، وفات حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام كه در سال ۲۵۲ هجرى اتفاق افتاده، وى دو سال قبل از شهادت امام دهم، زندگى خود را در شهر رى به درود گفته است.

بنابراين، روى اين حساب، حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام ۷۹ سال عمر كرده، و با توجه باينكه وفات يا شهادت وى در سال ۲۵۲ هجرى واقع گرديده، اكنون كه سال ۱۴۰۸ هجرى قمرى است، از تاريخ وفات وى ۱۱۵۶ سال گذشته است.


همسر و فرزندان حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام

 همسر حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام بانوى بزرگوارى بنام «خديجه» دختر عموى او، حسن بن حسنعليه‌السلام بوده(۸) و آن حضرت از خديجه داراى دو فرزند بنامهاى: محمد و «ام سلمه» گرديده است.

محدث قمى مى نويسسد: محمد مرد بزرگوارى بود، و در مقام زهد و عبادت شهرت داشت، «ام سلمه» هم به ازدواج «عمر بن ابراهيم» درآمد، و فرزندان و نسلى كه از حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام بجاى مانده، صرفا از راه دختر وى «ام سلمه» بوده اند، زيرا از فرزند پسرى او «محمد» نسلى بوجود نيامده است(۹) .


امامان هم عصر حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام

 همانطور كه در بالا بيان شد، روزگار زندگى حضرت عبدالعظيم، بين سالهاى ۱۷۳ و ۲۵۲ هجرى بوده، وى در زمان امامت موسى بن جعفرعليه‌السلام بدنيا آمده، ده سال از مدت عمر خود را، در عصر امام هفتم سپرى كرده، اما چون كودك و كوچك بوده، در سن و سالى نبوده كه، بتواند در آن زمان بحضور امام برسد، و به عنوان شاگرد با صحابى او مطرح گردد، ولى روزگار امام رضاعليه‌السلام را درك نموده، و با واسطه از محضر آن بزرگوار كسب فيض و علم كرده، و احاديثى هم از امام هشتم روايت كرده است.

اما زمان و حضور امام جوادعليه‌السلام و امام هادىعليه‌السلام را درك كرده، و از آن دو امام بزرگوار بطور مستقيم كسب علم و دانش نموده و از ياران و اصحاب آنان محسوب ميشده، و احاديث فراوانى را هم نقل كرده است، كه برخى از احاديث وى را، از امام رضاعليه‌السلام و امام جوادعليه‌السلام و امام هادىعليه‌السلام ، در فصلهاى جداگانه اى در همين كتاب، مورد مطالعه قرار خواهيم داد.

بنابرين، مطلبى كه در زندگى حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام بسيار درخور اهميت مى باشد، اينست كه خداوند، اين توفيق بزرگ را نصيب او كرده كه هم عصر با چهار امام معصوم باشد، با ياران امام موسى بن جعفرعليه‌السلام معاشرت و ارتباط داشته، مطالب و معارف دين را با واسطه از امام هشتم كسب كند، و بتواند بحضور امام جوادعليه‌السلام و امام هادىعليه‌السلام برسد و اخبار و احاديث و معارف اسلام را از خاندان وحى فرا بگيرد، و در پخش و نشر فرهنگ ناب اهل بيتعليه‌السلام براى آگاهى و سازندگى پيروان خاندان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ نقش فعال داشته باشد، چنانكه پس از اين، خدمات علمى و تربيتى او را بيشتر مطالعه خواهيم كرد.


كتاب صاحب بن عباد

 از جمله كسانيكه براى حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام شرح زندگى خلاصه اى نوشته اند «صاحب بن عباد» است. «ابوالقاسم» اسمائيل بن عباد، معروف به «صاحب» و «كافى الكفاه» از دانشمندان و رجال معروف عصر ديلميان، در سال ۳۳۶ هجرى در طالقان متولد شد، در جوانى در «رى» بخدمت ديوان «ابوالفضل بن عميد» در آمد(۱۰) ، و چون مرد كاردان و لايق و دانشمندى بود، به وزارت «مويد الدوله ديلمى» رسيد، و در سال ۳۵۸ هجرى در «رى» وفات كرد(۱۱) . و جسد او را به اصفهان منتقل كردند، و در محله «طوقچى» در خانه خود او را بخاك سپردند.

«صاحب» در زمينه تاريخ و حديث و شعر و بسيارى از علوم ادبى و انسانى، آنچه موجود است و آنچه مفقود و نابود گرديده، جمعا ۲۹ جلد كتاب و رساله تأليف كرده است. يكى از رساله ها و نوشته هاى وى، كتاب كوچكى است، كه در شرح حال حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام حدود ۱۰۴۸ سال قبل از اين آنرا نوشته است.

نسخه خطى اين كتاب كوچك چهار صفحه اى را يكى از افراد «آل بويه» به خط خود نوشته، و اين رساله را محدث بزرگوار و مشهور «حاج ميرزا حسين نورى» كه ۷۸ سال پيش از اين وفات يافته، در سال ۱۳۱۹ يعنى ۸۹ سال قبل از اين آنرا در خاتمه كتاب كم نظير «مستدرك الوسائل» كه در قطع رحلى چاپ شده و ۲۱۲۶ صفحه دارد، آنرا آورده است.

اينجانب نيز در عين حالى كه قسمتهائى از مطالب «صاحب بن عباد» را در بخشهاى ديگر اين كتاب آورده است، اكنون بپاس تقدير از زحمات آن بزرگواران، كه اين سند تاريخى را حفظ كرده اند، ترجمه همه آن رساله را به منظور آشنائى بيشتر خوانندگان گرامى، با شرح حال حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام در اينجا ميآورد:


شرح حال حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام

«محدث نورى» روايت مى كند، صاحب بن عباد، در جواب شخصى كه از حسب و نسب حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام جويا شده بود، فرموده است:

از دودمان عبدالعظيم حسنىعليه‌السلام كه در مزار درختدار مدفون است، از من سؤال كردى، و درخواست نمودى ترا از عقائد و علم و پرهيزگارى او مطلع كنم، منهم بتوفيق الهى بطور خلاصه در باره آن بزرگوار مطالبى را ياد آور ميشوم:

وى، ابوالقاسم عبدالعظيم فرزند عبدالله فرزند على، فرزند حسن، فرزند زيد، فرزند حسن بن على بن ابيطالب است، او داراى تقوى و پرهيزگارى و صاحب دين صحيح و عبادت كاملى بود، و در امانتدارى و صداقت و درستكارى شهرت داشت.

عبدالعظيم، در مسائل دين آشنا و آگاه، و بمعارف مذهب و احكام قرآن شناخت و معرفت زيادى داشت و حقايق اسلام را خوب درك مى كرد، و نيز به توحيد و عدل پروردگار كه از شرائط اعتقادى هر مسلمانى است اعتقاد محكمى داشت.

حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام اخبار و احاديث فراوانى نقل كرده، از امام جواد و امام هادىعليه‌السلام روايت حديث نموده، و آن دو امام بزرگوار براى او نامه ها و پيامهائى داده اند، وى از گروهى از اصحاب موسى بن جعفر و امام رضاعليه‌السلام نيز احاديثى نقل كرده است، عبدالعظيم حسنىعليه‌السلام دارى كتابها و تأليفاتى نيز بوده كه يكى از آنها كتاب «روز و شب» است، و افراد بزرگ و دانشمندى مانند: احمد بن ابى عبدالله برقى، و احمد بن محمد بن خالد، و ابوتراب رويانى از او، حديث نقل مى كرده اند.

عبدالعظيم حسنىعليه‌السلام از حكومت زمان خود، وحشتناك شده، و مورد ترس و تهديد بود، و به همين دليل، وطن خود را ترك كرد، به طور ناشناس از اين شهر بآن شهر ميگريخت، تا اينكه وارد «شهر رى» شد، و در محله «ساربانان» در خانه يكى از شيعيان در «كوى بردگان» ساكن گرديد، و بعبادت پروردگار مشغول شد.

وى، روزها را در «سرداب» خانه بسر ميبرد و روزه ميگرفت، و شبها را بنماز و مناجات ميگذرانيد، و گاهى هم به صورت ناشناس از خانه بيرون مى آمد و قبرى را كه اكنون مقابل قبر اوست زيارت مى كرد، و ميان خانه اى كه وى در آن زندگى مى كرد، تا آن قبر راهى باز شده بود. عبدالعظيمعليه‌السلام درباره صاحب آن قبر مى گفت: اين قبر يكى از فرزندان موسى بن جعفرعليه‌السلام است.

پس از اين مرحله، طولى نكشيد كه خبر آمدن عبدالعظيم بآنشهر، بگوش ‍ يكى پس از ديگرى از شيعيان رسيد، و دوستداران و علاقمندان به اهل بيتعليه‌السلام از وضع او مطلع شده و بيشتر با او آشنا شدند و ارتباط و رفت و آمد برقرار كردند، و طبيعى است كه از علم و دانش او بهره مند مى شدند.

در همان روزها بود كه يكى از شيعيان خوابى ديد، در عالم خواب رسول خدا به او اطلاع داده بود كه، بزودى مردى از خانواده من، در «مرحله ساربانان» از دنيا خواهد رفت! و در باغ «عبدالجبار» نزديك درخت سيبى به خاك سپرده خواهد شد!

آن مرد وقتى از خواب بيدار شد، براى خريدارى آن باغ راهى خانه صاحب باغ شد، و جريان خواب خود و مطلب رسول خدا را با وى در ميان گذاشت، و منظور خود را از خريدارى باغ بيان كرد، صاحب باغ نيز اظهار داشت، اتفاقا من هم چنين خوابى ديده ام، و اكنون خود تصميم دارم باغ را براى افراد شريف و نيز براى شيعيان وقف كنم، تا آنان اموات خود را در زمين آن دفن كنند.

سرانجام پس از آن خوابها، و وقف زمين باغ، حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام از دنيا رفت، و در جاى آن باغ كه اكنون بقعه و بارگاه وى قرار دارد، به خاك سپرده شد(۱۲) .

وقتى حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام را براى غسل برهنه مى كردند، در جيب او ورقه اى كشف شد، كه روى آن نوشته بود: من، ابوالقاسم فرزند عبدالله، فرزند على، فرزند حسن، فرزند زيد، فرزند حسن بن على بن ابيطالب هستم(۱۳) .

مرحوم «ملا باقر مازندرانى» مى نويسد: با توجه به اينكه حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام متوارى و تحت تعقيب دشمن بوده، و نيز مخفيانه از دنيا رفته است، احتمال داده مى شود، دشمنان جاسوس، او را مخفيانه شهيد كرده باشند(۱۴) .

مرحوم «صاحب بن عباد» پس از بيان اين مرحله، داستان مردى از شهر «رى» را كه در «سامرا» به حضور امام هادىعليه‌السلام رسيده، و براى او موضوع فضيلت و زيارت حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام مطرح شده، و سپس سرگذشت «ابو حماد رازى» و ملاقات وى را با حضرت هادىعليه‌السلام در «سامرا» و معرفى عبدالعظيم به عنوان نماينده آن حضرت، براى هدايت و آموزش ‍ احكام دين مطرح كرده، ونيز بعضى از رواياتى را كه از عبدالعظيم حسنىعليه‌السلام نقل شده، آورده است، كه چون آن روايات در جاهاى ديگر همين كتاب آمده، احتياجى به مطرح كردن آن در اينجا احساس ‍ نمى شود.

اين بود آنچه را توانستيم در مورد ولادت، زندگى، وفات و خصوصيات حضرت عبدالعظيم حسنىعليه‌السلام از لابلاى كتابها و متون تاريخى بدست آوريم. به منظور اينكه مقام و موقعيت آن بزرگوار براى شيعيان و علاقه مندان به خاندان اهل بيتعليه‌السلام روشنتر گردد، و زائرين و ارادتمندان نيز زيارت خود را با معرفت بيشتر انجام داده و درك فيض و فضيلت آستان آن جليل القدر را، با كوشش وسيع ترى پيگيرى كنند.


فصل دوم: علت عظمت، و شخصيت حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام

 اگر چه از مطالعه فصل اول، علت عظمت مقام و راز شخصيت حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام تا حد زيادى روشن گرديد، اما به دليل اهميت اين معنى، و اينكه لازم است اين شخصيت بزرگ اسلامى را بهتر بشناسيم، و از شيوه زندگى او درس ديندارى و فداكارى بياموزيم، لازم به نظر مى رسد، علتهاى عظمت و سر مقام بلند او را بيشتر مورد مطالعه قرار دهيم.

آرى، از مطالعه مجموعه متون و آثارى كه از حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام و درباره او در دست داريم، مى توان علتهاى عظمت و فضيلت او را، اين جهات دانست:


۱ - ذريه اهل بيت پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌

 يك جهت مقام بلند، و عظمت درخشان حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام را مى توان اين معنى دانست كه، آن بزرگوار سلاله خاندان پيغمبر بوده، و با چهار واسطه، نسب او به سبط اكبر، امام حسن مجتبىعليه‌السلام مى رسد.

اين ريشه خانوادگى، غير از اينكه زمينه رشد و تكامل انسانى او ارزش ‍ خاصى مى باشد.


۲ - خلوص و صداقت

 خلوص و صداقت در گفتار و عمل، از ويژگيهاى مهمى هستند، كه مى توانند، كليه اعمال و رفتار هر كسى را رنگ و بو و خاصيت مثبتى ببخشند، و حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام با وجود اينكه داراى قدرت علمى و نفوذ زيادى بوده، و در آن زمان بسيارى از سادات فرزند امام حسن در برابر حكام جور قيام كردند، عده اى هم در جنگ كشته شدند، تعداد زيادى هم بزندان افتادند(۱۵) ، او حاضر نشد حريم اطاعت امامان معصوم عصر خود را ناديده بگيرد، و قيام و حركت خودسرانه اى انجام دهد، كه موجب ناخورسندى امامان را فراهم آورد و بهمين دليل مشى و شيوه صحيح زندگى او، مورد تائيد و تثبيت آنان و از جمله امام هادى، در موضوع عرضه دين، و قبول آن از سوى آن بزرگوار، واقع شده است.

بنابراين كسى كه عقيده و گفتار و عمل او مورد تائيد امام معصوم باشد، به مقام بلندى از قله رفيع ايمان و ديندارى دست يافته است.


۳ - روايت، احاديث و اخبار

 اضافه بر اينكه عمر پر بركت آن حضرت، آنقدر پر بار بود كه، توانست زمان چهار امام معصوم را درك كند و اين خود فضيلتى است، وى اخبار زيادى، از امام هشتم روايت كرده و نيز از صحابه و ياران امام جواد و امام هادى بوده، و از اين دو بزرگوار اخبار و احاديث فراوانى روايت نموده، و با پخش و نشر فرهنگ ناب شيعه، توانسته است رسالت ارشاد و تبليغ اسلامى خود را، به نحو شايسته اى انجام دهد.

بارى، بيان حديث، و انتقال اخبار و احاديث اهل بيتعليه‌السلام ، براى روشنگرى و هدايت معنوى جامعه، از طرفى يك رسالت اسلامى هر فرد مسلمانى است، و از طرف ديگر معيار قدرت و عظمت و امتياز كسى كه بتواند چنين مسئوليتى را ادا نمايد، مى باشد.

امام صادقعليه‌السلام فرموده است:اعرفوا منازل شيعتنا عندنا على حسب روايتهم و فهمهم عنا (۱۶) موقعيت و مقام شيعيان ما را از نظر ما، به اندازه اى كه از ما حديث نقل مى كنند، و معارف ما را درك مى نمايند بشناسيد، و آن را ملاك شخصيت و عظمت آنان قرار دهيد.

امام باقرعليه‌السلام به فرزند خود امام صادقعليه‌السلام سفارش ‍ مى كرد:يا بنى آعرف منازل شيعه على عليه‌السلام على قدر روايتهم و معرفتهم (۱۷)

فرزندم! ملاك و معيار عظمت شيعيان علىعليه‌السلام را از اين راه بدست آور، و ببين آنان چقدر روايت نقل مى كنند، و معرفت و شناخت آنان نسبت به مقام امام چگونه است؟!

بنابراين، با توجه به اينكه عبدالعظيم حسنىعليه‌السلام براى كسب حديث و درك حديث و انتقال حديث و پيام امامان معصوم، تلاش كرده، از اين راه نيز، به مقام والا و بلندى دست يافته است.


۴ - پناهگاه محرومان

 در عين حالى كه عبدالعظيمعليه‌السلام خود از سوى حاكمان ظلم و جور، يك عنصر انقلابى و يك فرارى بود، و در «شهر رى» به صورت متوارى و مخفيانه، سكونت اختيار كرده، و زندگى مى كرد، وقتى كه شيعيان از وضع او با خبر شدند، رفت و آمد با آن حضرت را شروع كردند و با او آشنا شدند(۱۸) . و آن بزرگوار بدين وسيله توانست، ملجأ و مرجع هدايت و احيانا كمكهاى مادى مناسبى براى شيعيان بى سرپرست، و تحت فشار حكام جور و ظلم محسوب گردد، و چنين خدمات ارزشمندى را انجام داده است.


۵ - وكالت و نمايندگى امام هادىعليه‌السلام

 امام هادىعليه‌السلام در باره مقام علمى آن حضرت، به «حماد رازى» سفارش كرده:اذا اشكل عليك شى من امور دينك بناحيتك، فسل عن عبدالعظيم الحسنى عليه‌السلام (۱۹) .

يعنى، هرگاه در مسائل دينى خود، در آن ناحيه به مشكلى برخورد كردى، حكم آن را از عبدالعظيم حسنىعليه‌السلام سؤال كن. از اين دستور نتيجه ميگيريم، حضرت عبدالعظيم در «ناحيه رى» وكيل و نماينده امام هادىعليه‌السلام بوده است، و روى عنوان وكالت و نمايندگى آن امام بزرگوار، كه خود منصب ممتاز و جداگانه ايست، عبدالعظيمعليه‌السلام توانسته است رهبر فكرى جامعه شيعه را در آن منطقه انجام دهد و خدمات و حمايتهاى فراوانى هم از محرومان و نيازمندان سادات بعمل آورده باشد، اگر چه اين فرازهاى حساس اين جهات از صفحه تاريخ محو گرديده است!


۶ - مبارزه با ظلم و ستم

 اگر چه حضرت عبدالعظيم، مانند بسيارى از سادات حسنىعليه‌السلام در مقابل حكام بنى اميه و بنى عباس، قيام مسلحانه و درگيرى خشونت آميزى نداشت، اما در مقابل، راه ديگرى را تشخيص داده، و شيوه مبارزه منفى و يك شيوه مبارزه علمى و فرهنگى را انتخاب كرده بود(۲۰) ، و به همين دليل ملاحظه مى كنيم، وى چنان مورد خشم و تهديد خود كامگان ستمكار قرار مى گيرد، كه تاريخ درباره او مى نويسد:

 خاف من السلطان، فطاف البلدان (۲۱) .

حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام از ترس سلاطين شيطان صفت ظالم، براى اينكه بدست آنان گرفتار نگردد، سر به بيابان و اين شهر و آن شهر گذاشت، تا بالاخره به «شهر رى» وارد شد، و در «محله ساربانان» در خانه يكى از شيعيان ساكن گرديد، و روزها در زيرزمين خانه زندگى مى كرد و روزه مى گرفت، و شبها هم به نماز و عبادت مى ايستاد و گاهى هم بطور ناشناس از خانه بيرون مى آمد و قبرى را كه اكنون در مقابل بارگاه اوست (امام زاده حمزه) زيارت مى كرد(۲۲) .

روى اين حساب، اگر حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام مبارزه اى نداشت، و با سلاح علم و دانش و روشنفكرى خود، موضوع امامان معصوم را تثبيت، و حكام جور را طرد و افشا نمى كرده، و جامعه را آگاه و آشنا، به مقام امامت و اطاعت و رسالت و ظلم ستيزى با غاصبان خلافت نمى نمود، چه دليلى داشت، از ترس آنان فرار كند، و خانه و زندگى خود را در مدينه ترك بگويد، و سر به بيابان و اين شهر و آن شهر بگذارد؟!

آرى، وقتى حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام امام هادىعليه‌السلام را، امام واجب الاطاعه مى داند، و اطاعت و ولايت او را به جان مى خرد، و از «مدينه» تا «سامرا» يعنى تبعيد گاه امام دهم با ترس و لرز از بيم مأموران جلاد «متوكل عباسى» طى طريق مى كند، طبيعى است، عمال ستمكار عباسى كه روابط افراد را با امام هادىعليه‌السلام پيوسته زير نظر دارند و آنرا گزارش مى كنند، عبدالعظيم حسنىعليه‌السلام مورد خشم و هجوم ظالمين قرار مى گيرد!

به همين دليل نوشته اند: وقتى وضع مذاكرات و ملاقات عبدالعظيمعليه‌السلام با امام هادىعليه‌السلام بگوش متوكل رسيد، دستور دستگيرى و زندان آن بزرگوار را صادر نمود(۲۳) . و بدين جهت عبدالعظيمعليه‌السلام براى اينكه گرفتار حبس و زندان نگردد، فرار از چنگال ظلم را برقرار ترجيح داد، و روانه ايران و شهر رى گرديد.


۷ - كرامت و حاجت دادن

 وقتى انسان در اثر مصاحبت و همنيشنى با معصومين پاك، و در شعاع نور علم و دانش، ولايت و معنويت دريافت كرد، و نيز در سايه عبادت و مناجات، داراى مقام نورانيت و تقرب گرديد، و جان او نورانى و ملكوتى شد، هم خود بدين وسيله ها داراى مقام بلند و معنويت سرشار مى گردد، و هم با كسب اينگونه فيضها و نورانيها ميتواند، براى ديگران نور آفرين و چشمه فياض، و وسيله تقرب، و واسطه درك فيض و دريافت حاجت، و رفع نقمت محسوب گردد. و حضرت عبدالعظيم حسنىعليه‌السلام به چنين مرحله اى دست يافته بود، و اگر ما بارها ديده يا شنيده ايم، از آستان مقدس او، دردمندانى دوا گرفته، و حاجتمندانى به مطلوب خود رسيده و بيمارانى شفا گرفته اند و به حاجت خود رسيده اند، به همين خاطر بوده است، همانطور كه اينگونه كرامت و بزرگواريها، از تربت پاك او نيز پس ‍ از وفات ظاهر گشته و دليل عظمت و مقام آن بزرگوار هم شمرده است.


۸ - حديث عرض دين

 از مراحل حساس و درخشان زندگى حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام كه خود دليل ديگرى بر فضيلت مقام اوست، اظهار عقاعد دينى او، به محضر امام زمان خود، امام هادىعليه‌السلام است.

حساسيت و آموزندگى اين مرحله هم، بدين خاطر است كه، چنين اقدامى از يك طرف صفا و صداقت او را ابزار مى دارد كه، به چنين علمى دست زده، و از طرف ديگر اين كار نشانه ديندارى واقعى و احساس مسئوليتى است كه وى در سايه علم و دانش خود، به اهميت آن پى برده است، و از سوى سوم شيوه اقرار و اعتراف وى به يك سلسله عقائد حتمى دين، براى همه ما مى تواند به عنوان يك درس آموزنده، و سرمشق سازنده اى مورد متابعت و پيگيرى قرار گيرد.

بدين لحاظ، ترجمه مطالب عرضه دين، و اقرار عقائد حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام را نزد امام هادىعليه‌السلام از زبان خود آن بزرگوار، مورد مطالعه دقيق قرار مى دهيم:

حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام مى گويد: به حضور مولاى خود، على بن محمد هادىعليه‌السلام وارد شدم، همينكه چشم آن بزرگوار به من افتاد، فرمود: اى ابوالقاسم مرحبا، خوش آمدى، واقعا تو از دوستان ما هستى. سپس عرض كردم: اى پسر پيامبر، خيلى علاقه دارم، عقائد دينى خود را خدمت شما بيان كنم، تا چنانچه عقائد و افكار من مورد پسند و قبول شما باشد، بر آن استوار و باقى بمانم، و بتوانم بدين وسيله به ملاقات خدا برسم.

امام، از اين پيشنهاد استقبال كرد و فرمود: آرأ و عقائد خود را بيان كن.

عرض كردم: من عقيده دارم خدا يكى است، و مانند او چيزى وجود ندارد، او از حد ابطال و نقصان و تشبيه است، خداوند متعال، جسم، صورت، عرض، و جوهر نيست، بلكه خداوند جسمها را جسميت بخشيد و صورتها را تصوير كرده، و عرضها، و جوهرها را آفريده است، و او پروردگار همه چيز و مالك و پديد آورنده همه موجودات است.

همچنين من عقيده دارم، محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بنده و فرستاده خدا بوده، و آخرين پيامبران است، و پس از آن حضرت تا روز قيامت، پيامبر ديگرى نخواهد آمد، و شريعت و دين وى هم آخرين شريعت است، و بعد از آن، ديگر هيچ شريعت و مذهبى بوجود نخواهد آمد.

در باره امامت هم، من عقيده دارم، پس از پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ ، امام و خليفه و ولى امر، اميرالمؤ منينعليه‌السلام على بن ابيطالب است، و پس از آن بزرگوار، حسنعليه‌السلام و سپس حسينعليه‌السلام بعد على بن حسينعليه‌السلام آنگاه محمد بن على، سپس جعفر بن محمدعليه‌السلام بعد موسى بن جعفر، آنگاه على بن موسىعليه‌السلام بعد از وى محمد بن علىعليه‌السلام و پس از وى، تو، اى مولاى من، پيشوا و مقتداى واجب الاطاعه خواهى بود.

وقتى صحبت من به اينجا رسيد، حضرت هادىعليه‌السلام اضافه كرد: بعد از من هم فرزندم حسنعليه‌السلام امام است، اما مردم درباره امام بعد از او چه خواهند كرد؟ عرض كردم، مگر جريان امام بعد از فرزند تو چگونه خواهد بود؟

فرمود: امامت امام پس از فرزندم حسن بگونه ايست كه، از نظرها غايب مى گردد، و شخصا ديده نمى شود، و نام وى نبايد بزبانها جارى گردد، تا اينكه از پشت پرده غيب بيرون بيايد و قيام كند، و زمين را از قسط و عدل لبريز نمايد، همانطور كه زمين از ظلم و ستم انباشته شده است.

عبدالعظيم حسنىعليه‌السلام مى گويد، عرض كردم: اى مولاى من: من به اين امام غايب هم، اقرار كردم و عقيده مند شدم، و اعتراف مى كنم، دوستان آن امامان دوستان خدا، و دشمنان آنان دشمنان خدا مى باشند، اطاعت آنان اطاعت خدا است، و عصيان و نافرمانى در برابر آن بزرگواران، گناه و سركشى در مقابل خداوند خواهد بود.

آرى، اى مولاى من، مطالب ديگرى كه بدان اقرار و اعتقاد دارم، اين است كه، معراج رفتن پيامبر حقيقت دارد، سؤال و جواب قبر حق است، بهشت و جهنم و صراط و ميزان وجود دارد، روز قيامت و معاد فرا مى رسد، و در آن هيچگونه شك و ترديدى نيست، و خداوند هم مردگان را زنده خواهد نمود.

همچنين عقيده دارم، پس از عقيده به ولايت و امامت، احكام واجب الهى، نماز، زكات، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهى از منكر مى باشد.

وقت صحبت من بدين جا رسيد، امام هادىعليه‌السلام فرمود:

 يا اباالقاسم، هذا والله دين الله الذى ارتضاه لعباده اثبت عليه، ثبتك الله بالقول الثابت فى الحيوه الدنيا والاخره (۲۴) ...

يعنى، اى ابوالقاسم، به خدا سوگند، اعتقاداتى كه عرضه داشتى، مبانى واقعى دين الهى است كه، خداوند براى بندگان خود برگزيده و از آن خشنود مى شود. بنابراين، بر اين عقائد استوار و ثابت قدم باش، زيرا خداوند در اين راه ترا در زندگى دنيا و آخرت، پايدار و جاويدان مى گرداند.

بارى، اگر فراموش نكرده باشيد، مسئله عرض دين به امام معصوم، و به نظر تربيت شدگان مكتب وحى رساندن را از بلندترين فراز زندگى حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام دانستيم، اكنون نتائجى را كه از اين عمل آموزنده بايد بدست آورد، و آنرا در فرهنگ زندگى خود، به عنوان الگو و سرمشق قرار داد، بدين شرح است:

۱ - در شرائطى كه حكام جور هر كدام به نوبه خود داعيه رهبرى اسلامى داشتند، و امامان معصوم را از حق مسلم خود محروم كرده بودند، حضرت عبدالعظيم حسنىعليه‌السلام با اين اقدام خود، ثبت نموده، رهبر واجب الاطاعه، و كسى كه بايد جهت آموختن امور دين و مسائل شرع به او مراجعه نمود، امام هادىعليه‌السلام است.

۲ - لزوم عرضه عقائد دينى به يك امام و يا كارشناس اسلامى، به قدرى ضرورت دارد، كه حتى براى رسيدن باين هدف، لازم امت از مدينه به «سامرا» نيز مسافرت نمود.

۳ - امتحان نسبت به مسائل اسلامى، جهت اطمينان از صحيح بودن آن، به قدرى مورد توجه حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام قرار داشته، كه در وضعيتى كه حكام ظلم امام هادى را از مدينه به سامرا تبعيد كرده بودند و آن حضرت تحت نظر بود، و ملاقات با وى طبعا، با احساس خطر همراه بود، وى تهديد و خطر را به جان خريد، و براى اين كه خداى ناكرده، عقائد دينى اش معيوب نباشد، آنرا بنظر كارشناس دين رسانيد، و اين مراحل، بايد براى همه ما درس زندگى قرار گيرد.

بنابراين، حضرت عبدالعظيم حسنىعليه‌السلام در اين ارائه و عرض ‍ دين، بهمه اصول دين و مذهب، كه عبارت است از: توحيد، و نبوت و معاد، و عدل و امامت، باضافه همه فروع اين اصول، كه شامل صفات خداوند، و خصوصيات نبوت و معراج و امامت، و مسائل مربوط به معاد كه، سؤال قبر، بهشت، دوزخ، صراط و ميزان مى شود، اقرار و اعتراف نموده است، چنانكه در باب احكام علمى اسلام هم، نماز، روزه، زكات، حج، جهاد، امر به معروف و نهى از منكر را مورد توجه قرار داده است.

روى اين حساب، علل و عواملى كه، شخصيت حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام را در قله بلندى از شرافت و عظمت قرار داده است، عبارت بود از: ذريه اهل بيت پيغمبر بودن، اخلاص و صداقت در گفتار و عمل داشتن، سطح علمى و بيان اخبار و احاديث دينى، پناهدهى و حمايت از محرومان، مقام وكالت و نمايندگى امام هادىعليه‌السلام ، مبارزه با ظلم و ستم، كرامت و حاجت دردمندان را دادن، و عرضه و ارائه دين خود، به پيشگاه امام معصوم.

بدين جهت آن حضرت، غير از داشتن ريشه و پايه عظمت و شخصيت، خود نيز براى رشد و تكامل، زحمات فراوانى تحمل نموده، تا باين مقام و عظمت دست يافته است، و چنين روشى مى تواند براى همه ما درس ‍ زندگى دينى و دريافت تربيت و تكامل انسانى، قرار گيرد.


فصل سوم: ايمان و مقام علمى او، از نظر امامان و علمأ اسلام

 در فصل گذشته، بطور كلى علل عظمت و دلائل شخصيت درخشان حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام را مورد مطالعه قرار داديم، اما در اين فصل براى تقويت شناخت و معرفت بيشتر خوانندگان ارجمند، نسبت به مقام والاى امامزاده واجب التعظيم، عبدالعظيم حسنىعليه‌السلام مواردى از نظرگاههاى امامان معصوم را درباره بزرگوارى مقام وى مورد مطالعه قرار داده، و سپس برخى از نظريات فقهأ و محدثين و دانشمندان بزرگ اسلام را، تا حدى كه گنجايش اين كتاب اجازه مى دهد مطالعه مى كنيم:


۱ - روايت «ابو حماد رازى»

 «ابو حماد رازى» كه خود نيز اهل «شهر رى» بوده است، مى گويد: در شهر «سامرا» به خدمت امام هادىعليه‌السلام رسيدم، و از آن بزرگوار مسائل حلال و حرام را پرس و جو نمودم، و آن حضرت همه سؤالات مرا جواب داد، اما همينكه خواستم از حضور او خداحافظى كنم و از منزل بيرون بيايم، به من فرمود:

 يا حماد! اذا اشكل عليك شى من امر دينك بنا حيتك، فسل عن عبدالعظيم بن عبدالله الحسنى و اقرأ منى السلام (۲۵) .

«اى ابو حماد! هرگاه در ناحيه اى كه زندگى مى كنى، در مسائل و معارف دينى خود به مشكلى برخورد كردى، و از حل آن نا توان ماندى، آنرا عبدالعظيم حسنىعليه‌السلام بپرس و سلام مرا به او برسان».


۲ - اگر عبدالعظيمعليه‌السلام
نبود!

«محمد بن همام» مى گويد: در مجلس امام حسن عسكرىعليه‌السلام (پس از وفات حضرت عبدالعظيم) صحبتى از آن بزرگوار به ميان آمد، در آن هنگام امام عسگرىعليه‌السلام فرمود: اگر عبدالعظيم نبود، مى گفتم: على بن حسن بن زيد بن حسن، از خود فرزندى بجاى نگذاشته است(۲۶) .


۳ - تو، از ياران واقعى ما هستى!

 در همان روزهايى كه امام هادىعليه‌السلام در «سامرا» تبعيد بود، عبدالعظيم حسنىعليه‌السلام شرائط آشفته بازار آرأ و عقائد مختلف، براى عقيده و ديندارى خود، بسيار ناراحت بود، بدين جهت از مدينه به سامرا مسافرت كرد، تا عقيده و ايمان و نحوه ديندارى خود را، به نظر و تائيد امام زمان خود برساند.

وقتى وى به حضور امام هادىعليه‌السلام رسيد، آن حضرت از او استقبال گرمى كرد و فرمود:مرحبا، بك يا اباالقاسم، انت ولينا حقا.

اى ابوالقاسم، خوش آمدى، به راستى تو از ياران واقعى ما مى باشى. و آنگاه كه وى عقائد و آرأ خود را بيان نمود، امام اضافه كرد:

 هذا والله دين الله الذى ارتضاده لعباده، فاثبت عليه (۲۷) .

«به خدا سوگند، آنچه را بيان كردى، همان دينى است كه خداوند آنرا براى بندگان خود معين كرده، و از چنين ديندارى هم خداوند متعال، راضى و خرسند خواهد بود، در دين خود ثابت و استوار قدم باش».

بنابراين، وقتى امام هادىعليه‌السلام حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام را وكيل و نماينده خود در شهر رى معرفى مى كند، و او را مرجع حل مشكلات دينى شيعيان مى شمارد، و براى او سلام مى رساند، و امام حسن عسكرى هم آنگونه او را مورد تائيد و ستايش قرار مى دهد، و نيز امام هادىعليه‌السلام با تبعير «واقعا تو از دوستان و ياران ما مى باشى» وى را از ياران خالص اهل بيت محسوب مى دارد، و عقيده و دين او را خداپسند دانسته و مورد رضايت خود هم قرار ميدهد، اينها دلائلى است كه عظمت مقام عقيدتى و استوارى او را در راه ديندارى از يك طرف، و شخصيت علمى و آگاهى و دانائى او را به احكام و معارف اسلامى، از طرف ديگر روشن مى گرداند و شخصيت والاى انسانى او را معرفى مى كند.


علت محبوبيت نزد امامان

 همانطور كه مطالعه كرديم، حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام در پيشگاه امامان معصوم، شخص محبوب و معتبرى بوده، و داراى ارج و مقام بلندى گرديده است اما بايد ديد چه علتى او را باين عظمت و قداست رسانده بود؟ در پاسخ مى گوئيم: غير از ذريه اهل بيت بودن، و غير از مقام علمى و دانشمندى را كه وى در مسائل و معارف دين داشت، آنچه بيشتر سبب اهميت و محبوبيت و عظمت او در نظر معصومين مى شده، اين بود كه، در شرائطى كه برخى از سادات حسنى و بعضى از فرزندان و نواده هاى خاندان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ باامام باقر و امام صادق و امام كاظمعليه‌السلام ، بر سر مبارزه و درگيرى با بنى اميه و بنى عباس، داراى نظرهائى بودند، و گاهى اقدامات خودسرانه و خودمحورانه اى هم انجام ميدادند، حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام «در برابر امامان معصوم بسيار خاضع و خاشع بود، از دستورات و اوامر آنان سرپيچى نمى كرد و بامامت و وصايت آنان اعتقاد كامل داشت(۲۸) ».

بهمين دليل ملاحظه مى كنيم، بحضور امام هادى ميرسد و عقائد دينى خود را عرضه مى كند و باصطلاح در ديندارى خود، امتحان پس مى دهد، تا چنانچه عقيده و ديندارى او از نظر اسلام شناسان واقعى، خدشه و اشكالى داشته باشد، رفع گردد، و ديندارى او مورد قبول دين شناسان حقيقى قرار داشته باشد.


عبدالعظيمعليه‌السلام
از ديدگاه علمأ اسلام

 ۱ - «صاحب بن عباد» دانشمند بزرگ اسلامى در قرن، چهارم هجرى، درباره شخصيت اعتقادى، اخلاقى و علمى حضرت عبدالعظيم مينويسد:

ذوورع و دين، عابد، معروف بالامانه و صدق الهجه، عالم بامور الدين، قائل بالتوحيد والعدل و كثير الحديث والروايه (۲۹) .

عبدالعظيم حسنىعليه‌السلام مردى ديندار و پرهيزگار و اهل عبادت بود، در امانتدارى و صداقت گفتار شهرت داشت، در مسائل و معارف دين آگاه و دانشمند بود، به توحيد و عدل خداوند اعتقاد راسخ داشته، و از طريق اين شخصيت، اخبار و احاديث فراوانى نقل شده است.

۲ - «احمد بن خالد برقى» محدث بزرگ و نويسنده كتاب معروف «محاسن» حضرت عبدالعظيم را به عنوان يك راوى عالى رتبه حديث معرفى كرده، و درباره وى مينويسد: كان مرضيا(۳۰) . يعنى، نحوه ديندارى و صداقت و امانت او، درباره بيان اخبار و انقال احاديث دينى، مورد رضايت و اطمينان است.

۳ - «محمد بن على بن حسين بابويه» معروف بشيخ صدوق و مشهور به رئيس المحدثين، متوفاى ۳۸۱ هجرى - كه از فقهاى بزرگ شيعه است در كتاب روزه، درباره روزه روزى كه، مشكوك ميان آخر شعبان و اول ماه رمضان است، حديثى آورده و بعد مى گويد: اين حديث را من غير از طريق عبدالعظيم حسنىعليه‌السلام كه در قبرستان «شجره رى» مدفون است، از طريق ديگرى نيافتم،و كان مرضيا رضى الله عنه (۳۱) .

۴ - مرحوم «حاج ميرزا حسين نورى» استاد محدث قمى و نويسنده كتاب عظيم و معروف «مستدرك الوسائل» درباره حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام مينويسد:فهو من اجلأ السادات و ساده الاجلأ (۳۲) .

حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام ، از سادات بزرگوار، و از بزرگان سادات مى باشد.

بارى، مطالبى را كه از لحاظ متون اسلامى، و از نظر «علم رجال» داراى ارزش اهميت فراوانى است، و نيز از ويژگيهاى ممتاز يك عالم بزرگوار و يك سيد خدمتگذار محسوب مى شود، با عبارت: وثاقت، و رضايت، عالم بامور دين، رضى الله عنه، بسيارى از علمأ اسلامى، درباره آن بزرگوار در كتابهاى خود آورده اند، و به معرفى چهره درخشان و عظمت مقام و موقعيت آن بزرگوار پرداخته اند.

مثلا همان مطالب ارزشمندى را كه، بعنوان نمونه، در باب و ثاقت و عظمت وى در بالا بيان شد، عالمان بزرگوار ديگرى، مانند: «محمد بن على اردبيلى» در كتاب «جامع الروات ج ۱ص ۴۶۱ - ۴۶۰، ابوعلى در كتاب «رجال خود»، «ميرداماد» در كتاب «الرواشح السماويه» محمد بن قولويه در كتاب «كامل الزيارات»ص ۳۰۷ و ۳۲۴، مرحوم محدث قمى در كتاب «سفينه البحار» ج ۲، ص ۱۲۱، و منتهى الامال ج ۱ص ۱۷۹ و ج ۲ص ۲۶۳، و در مفاتيح الجنان، ص ۵۶۵، و علامه مجلسى، در «هديه الزائرين»ص ۵۴۶، آورده اند، و به بلندى مقام و عظمت شأن عبدالعظيم حسنىعليه‌السلام اذعان و اعتراف كرده اند و او را امامزاده واجب التعظيم دانسته اند، كه در فصل هاى ديگر اين كتاب، به مناسبتهاى لازم مطالب آن بزرگواران نيز مورد رسيدگى قرار ميگيرد.


تأليف و كتابهاى آن حضرت

 يكى از جهات مهم عظمت مقام عبدالعظيمعليه‌السلام را نزد امامان معصوم، و نيز يك راز پر اهميت، شخصيت والاى آن بزرگوار را، علم و دانش و خدمات فرهنگى و هدايتگرانه او ميتوان دانست.

بر اين اساس، غير از اين كه تعدادى از احاديثى را كه وى راوى و ناشر آن بوده، و در جاى خود مطالعه خواهيم كرد، آنحضرت طوريكه در كتابهاى حديثى و تاريخى آمده، دو كتاب كوچك نيز تأليف كرده است، كه اندكى پيرامون آن دو كتاب، توضيح ارائه مى دهيم:


۱ - خطب أميرالمؤ منينعليه‌السلام

«نجاشى» كه از دانشمندان بزرگ رجال شناس است، در كتاب خود نوشته است: عبدالعظيم حسنىعليه‌السلام در مورد خطبه هاى اميرالمؤ منينعليه‌السلام كتابى نوشته بود، كه در آن كتاب دو حديث از حضرت اميرالمؤ منينعليه‌السلام ديده مى شود، يكى از آنها حديث معروفى است، كه علىعليه‌السلام به «شريح قاضى» انتقاد و مشاجره اى انجام داده است(۳۳) .

البته بايد توجه داشت، آن حديث اكنون، بعنوان نامه سوم بوده، و در «نهج البلاغه» در قسمت نامه هاى علىعليه‌السلام قرار گرفته است(۳۴) .

اضافه بر اين، تعدادى ديگر از كتابهاى روائى و حديثى با اندك تفاوتى اين خطبه را نقل كرده اند، كه به برخى از آن كتابها، فقط اشاره اى ميكنيم:

نهج السعاده فى مستدرك نهج البلاغه ج ۲، ص ۳۲ خطبه ۱۶۴. امالى شيخ صدوق، ص ۱۷۷. بحارالانوار، چاپ جديد ج ۷۷، ص ۳۷۷. تذكره الخواص، ص ۱۵۸. دستور معالم الحكم، ص ۱۳۵.

شريح قاضى، در زمان عمر منصب قضاوت را در كوفه عهده دار شد، ۷۵ سال باينكار اشتغال داشت، و يكصد و بيست سال عمر كرد(۳۵) .

شريح خانه مجلل و گرانقيمتى، به هشتاد دينار براى خود خريده بود، كه اين عمل را علىعليه‌السلام در شرائط آنروز نمى پسنديد، و به شدت كار او را مورد انتقاد قرار داد، كه براى آشنائى بيشتر، با همه محتوى خطبه، به نهج البلاغه ميتوان مراجعه نمود(۳۶) .

همچنين خطبه ديگرى را هم، حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام در آن كتاب نقل كرده كه، در امالى «ابن الشيخ» از آن بزرگوار روايت شده، و موضوع آنهم بيان جنبه بى اعتبار بودن دنيا، و توجه به معنويات و آخرت مى باشد، اما اين خطبه در نهج البلاغه، نيامده است.

اما در «نهج السعاده» تحت عنوان (فى تزهيد الناس عن الدنيا) از همان «ابو على بن الشيخ» از حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام از علىعليه‌السلام خطاب به ياران خود، به منظور موعظه، طى خطبه شماره ۱۶۵، همين مطلب آمده(۳۷) و سيد هاشم بحرانى هم در تفسير «برهان» ج ۳، ص ۷۷ عين آن خطبه را آورده است كه، ميتوان مراجعه و مطالعه نمود.


۲ - كتاب «يوم و ليله»

 تأليف ديگرى هم از حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام تحت عنوان «يوم و ليله» نام برده شده، كه اولا به موضوع چنين كتابى، تعداى از مورخين و محدثين اعتراف كرده ند(۳۸) .

و ثانيا: همانطور كه از اسم آن پيداست، كتاب درباره وظائف و اعمال مستحب و اخلاقى افراد، در هر شبانه روز نوشته شده است، اما متأسفانه اين كتاب هم مانند بسيارى از آثار تاريخى محو و نابود شده، و به غير از آنچه بيان كرديم، از آن كتاب اثر ديگرى در دسترس نيست!

بنابراين، از آنچه در اين فصل مطالعه كرديم، باين نتيجه رسيديم كه، حضرت عبدالعظيم، مورد مقبوليت و محبوبيت ائمه اطهار واقع شده، عالمان حديث و رجال او را به امانت و صداقت و عدالت ستوده اند، و جهت عمده محبوبيت و مقبوليت وى هم نزد امامان، و نيز علت عظمت و بزرگوارى او، نزد علمأ شيعه، مقام بلند علمى و تلاش او در جهت پخش و نشر فرهنگ اسلام، و گسترش معارف درخشان تشيع بوده، و آن بزرگوار غير از عبادت و اعمال فردى، براى ارشاد و سازندگى افراد جانع نيز فعاليت فراوانى داشته است.


3

4

5

6

7

8