فصل دوم: علت عظمت، و شخصيت حضرت عبدالعظيمعليهالسلام
اگر چه از مطالعه فصل اول، علت عظمت مقام و راز شخصيت حضرت عبدالعظيمعليهالسلام
تا حد زيادى روشن گرديد، اما به دليل اهميت اين معنى، و اينكه لازم است اين شخصيت بزرگ اسلامى را بهتر بشناسيم، و از شيوه زندگى او درس ديندارى و فداكارى بياموزيم، لازم به نظر مى رسد، علتهاى عظمت و سر مقام بلند او را بيشتر مورد مطالعه قرار دهيم.
آرى، از مطالعه مجموعه متون و آثارى كه از حضرت عبدالعظيمعليهالسلام
و درباره او در دست داريم، مى توان علتهاى عظمت و فضيلت او را، اين جهات دانست:
۱ - ذريه اهل بيت پيغمبرصلىاللهعليهوآله
يك جهت مقام بلند، و عظمت درخشان حضرت عبدالعظيمعليهالسلام
را مى توان اين معنى دانست كه، آن بزرگوار سلاله خاندان پيغمبر بوده، و با چهار واسطه، نسب او به سبط اكبر، امام حسن مجتبىعليهالسلام
مى رسد.
اين ريشه خانوادگى، غير از اينكه زمينه رشد و تكامل انسانى او ارزش خاصى مى باشد.
۲ - خلوص و صداقت
خلوص و صداقت در گفتار و عمل، از ويژگيهاى مهمى هستند، كه مى توانند، كليه اعمال و رفتار هر كسى را رنگ و بو و خاصيت مثبتى ببخشند، و حضرت عبدالعظيمعليهالسلام
با وجود اينكه داراى قدرت علمى و نفوذ زيادى بوده، و در آن زمان بسيارى از سادات فرزند امام حسن در برابر حكام جور قيام كردند، عده اى هم در جنگ كشته شدند، تعداد زيادى هم بزندان افتادند
، او حاضر نشد حريم اطاعت امامان معصوم عصر خود را ناديده بگيرد، و قيام و حركت خودسرانه اى انجام دهد، كه موجب ناخورسندى امامان را فراهم آورد و بهمين دليل مشى و شيوه صحيح زندگى او، مورد تائيد و تثبيت آنان و از جمله امام هادى، در موضوع عرضه دين، و قبول آن از سوى آن بزرگوار، واقع شده است.
بنابراين كسى كه عقيده و گفتار و عمل او مورد تائيد امام معصوم باشد، به مقام بلندى از قله رفيع ايمان و ديندارى دست يافته است.
۳ - روايت، احاديث و اخبار
اضافه بر اينكه عمر پر بركت آن حضرت، آنقدر پر بار بود كه، توانست زمان چهار امام معصوم را درك كند و اين خود فضيلتى است، وى اخبار زيادى، از امام هشتم روايت كرده و نيز از صحابه و ياران امام جواد و امام هادى بوده، و از اين دو بزرگوار اخبار و احاديث فراوانى روايت نموده، و با پخش و نشر فرهنگ ناب شيعه، توانسته است رسالت ارشاد و تبليغ اسلامى خود را، به نحو شايسته اى انجام دهد.
بارى، بيان حديث، و انتقال اخبار و احاديث اهل بيتعليهالسلام
، براى روشنگرى و هدايت معنوى جامعه، از طرفى يك رسالت اسلامى هر فرد مسلمانى است، و از طرف ديگر معيار قدرت و عظمت و امتياز كسى كه بتواند چنين مسئوليتى را ادا نمايد، مى باشد.
امام صادقعليهالسلام
فرموده است:اعرفوا منازل شيعتنا عندنا على حسب روايتهم و فهمهم عنا
موقعيت و مقام شيعيان ما را از نظر ما، به اندازه اى كه از ما حديث نقل مى كنند، و معارف ما را درك مى نمايند بشناسيد، و آن را ملاك شخصيت و عظمت آنان قرار دهيد.
امام باقرعليهالسلام
به فرزند خود امام صادقعليهالسلام
سفارش مى كرد:يا بنى آعرف منازل شيعه على
عليهالسلام
على قدر روايتهم و معرفتهم
فرزندم! ملاك و معيار عظمت شيعيان علىعليهالسلام
را از اين راه بدست آور، و ببين آنان چقدر روايت نقل مى كنند، و معرفت و شناخت آنان نسبت به مقام امام چگونه است؟!
بنابراين، با توجه به اينكه عبدالعظيم حسنىعليهالسلام
براى كسب حديث و درك حديث و انتقال حديث و پيام امامان معصوم، تلاش كرده، از اين راه نيز، به مقام والا و بلندى دست يافته است.
۴ - پناهگاه محرومان
در عين حالى كه عبدالعظيمعليهالسلام
خود از سوى حاكمان ظلم و جور، يك عنصر انقلابى و يك فرارى بود، و در «شهر رى» به صورت متوارى و مخفيانه، سكونت اختيار كرده، و زندگى مى كرد، وقتى كه شيعيان از وضع او با خبر شدند، رفت و آمد با آن حضرت را شروع كردند و با او آشنا شدند
. و آن بزرگوار بدين وسيله توانست، ملجأ و مرجع هدايت و احيانا كمكهاى مادى مناسبى براى شيعيان بى سرپرست، و تحت فشار حكام جور و ظلم محسوب گردد، و چنين خدمات ارزشمندى را انجام داده است.
۵ - وكالت و نمايندگى امام هادىعليهالسلام
امام هادىعليهالسلام
در باره مقام علمى آن حضرت، به «حماد رازى» سفارش كرده:اذا اشكل عليك شى من امور دينك بناحيتك، فسل عن عبدالعظيم الحسنى
عليهالسلام
.
يعنى، هرگاه در مسائل دينى خود، در آن ناحيه به مشكلى برخورد كردى، حكم آن را از عبدالعظيم حسنىعليهالسلام
سؤال كن. از اين دستور نتيجه ميگيريم، حضرت عبدالعظيم در «ناحيه رى» وكيل و نماينده امام هادىعليهالسلام
بوده است، و روى عنوان وكالت و نمايندگى آن امام بزرگوار، كه خود منصب ممتاز و جداگانه ايست، عبدالعظيمعليهالسلام
توانسته است رهبر فكرى جامعه شيعه را در آن منطقه انجام دهد و خدمات و حمايتهاى فراوانى هم از محرومان و نيازمندان سادات بعمل آورده باشد، اگر چه اين فرازهاى حساس اين جهات از صفحه تاريخ محو گرديده است!
۶ - مبارزه با ظلم و ستم
اگر چه حضرت عبدالعظيم، مانند بسيارى از سادات حسنىعليهالسلام
در مقابل حكام بنى اميه و بنى عباس، قيام مسلحانه و درگيرى خشونت آميزى نداشت، اما در مقابل، راه ديگرى را تشخيص داده، و شيوه مبارزه منفى و يك شيوه مبارزه علمى و فرهنگى را انتخاب كرده بود
، و به همين دليل ملاحظه مى كنيم، وى چنان مورد خشم و تهديد خود كامگان ستمكار قرار مى گيرد، كه تاريخ درباره او مى نويسد:
خاف من السلطان، فطاف البلدان
.
حضرت عبدالعظيمعليهالسلام
از ترس سلاطين شيطان صفت ظالم، براى اينكه بدست آنان گرفتار نگردد، سر به بيابان و اين شهر و آن شهر گذاشت، تا بالاخره به «شهر رى» وارد شد، و در «محله ساربانان» در خانه يكى از شيعيان ساكن گرديد، و روزها در زيرزمين خانه زندگى مى كرد و روزه مى گرفت، و شبها هم به نماز و عبادت مى ايستاد و گاهى هم بطور ناشناس از خانه بيرون مى آمد و قبرى را كه اكنون در مقابل بارگاه اوست (امام زاده حمزه) زيارت مى كرد
.
روى اين حساب، اگر حضرت عبدالعظيمعليهالسلام
مبارزه اى نداشت، و با سلاح علم و دانش و روشنفكرى خود، موضوع امامان معصوم را تثبيت، و حكام جور را طرد و افشا نمى كرده، و جامعه را آگاه و آشنا، به مقام امامت و اطاعت و رسالت و ظلم ستيزى با غاصبان خلافت نمى نمود، چه دليلى داشت، از ترس آنان فرار كند، و خانه و زندگى خود را در مدينه ترك بگويد، و سر به بيابان و اين شهر و آن شهر بگذارد؟!
آرى، وقتى حضرت عبدالعظيمعليهالسلام
امام هادىعليهالسلام
را، امام واجب الاطاعه مى داند، و اطاعت و ولايت او را به جان مى خرد، و از «مدينه» تا «سامرا» يعنى تبعيد گاه امام دهم با ترس و لرز از بيم مأموران جلاد «متوكل عباسى» طى طريق مى كند، طبيعى است، عمال ستمكار عباسى كه روابط افراد را با امام هادىعليهالسلام
پيوسته زير نظر دارند و آنرا گزارش مى كنند، عبدالعظيم حسنىعليهالسلام
مورد خشم و هجوم ظالمين قرار مى گيرد!
به همين دليل نوشته اند: وقتى وضع مذاكرات و ملاقات عبدالعظيمعليهالسلام
با امام هادىعليهالسلام
بگوش متوكل رسيد، دستور دستگيرى و زندان آن بزرگوار را صادر نمود
. و بدين جهت عبدالعظيمعليهالسلام
براى اينكه گرفتار حبس و زندان نگردد، فرار از چنگال ظلم را برقرار ترجيح داد، و روانه ايران و شهر رى گرديد.
۷ - كرامت و حاجت دادن
وقتى انسان در اثر مصاحبت و همنيشنى با معصومين پاك، و در شعاع نور علم و دانش، ولايت و معنويت دريافت كرد، و نيز در سايه عبادت و مناجات، داراى مقام نورانيت و تقرب گرديد، و جان او نورانى و ملكوتى شد، هم خود بدين وسيله ها داراى مقام بلند و معنويت سرشار مى گردد، و هم با كسب اينگونه فيضها و نورانيها ميتواند، براى ديگران نور آفرين و چشمه فياض، و وسيله تقرب، و واسطه درك فيض و دريافت حاجت، و رفع نقمت محسوب گردد. و حضرت عبدالعظيم حسنىعليهالسلام
به چنين مرحله اى دست يافته بود، و اگر ما بارها ديده يا شنيده ايم، از آستان مقدس او، دردمندانى دوا گرفته، و حاجتمندانى به مطلوب خود رسيده و بيمارانى شفا گرفته اند و به حاجت خود رسيده اند، به همين خاطر بوده است، همانطور كه اينگونه كرامت و بزرگواريها، از تربت پاك او نيز پس از وفات ظاهر گشته و دليل عظمت و مقام آن بزرگوار هم شمرده است.
۸ - حديث عرض دين
از مراحل حساس و درخشان زندگى حضرت عبدالعظيمعليهالسلام
كه خود دليل ديگرى بر فضيلت مقام اوست، اظهار عقاعد دينى او، به محضر امام زمان خود، امام هادىعليهالسلام
است.
حساسيت و آموزندگى اين مرحله هم، بدين خاطر است كه، چنين اقدامى از يك طرف صفا و صداقت او را ابزار مى دارد كه، به چنين علمى دست زده، و از طرف ديگر اين كار نشانه ديندارى واقعى و احساس مسئوليتى است كه وى در سايه علم و دانش خود، به اهميت آن پى برده است، و از سوى سوم شيوه اقرار و اعتراف وى به يك سلسله عقائد حتمى دين، براى همه ما مى تواند به عنوان يك درس آموزنده، و سرمشق سازنده اى مورد متابعت و پيگيرى قرار گيرد.
بدين لحاظ، ترجمه مطالب عرضه دين، و اقرار عقائد حضرت عبدالعظيمعليهالسلام
را نزد امام هادىعليهالسلام
از زبان خود آن بزرگوار، مورد مطالعه دقيق قرار مى دهيم:
حضرت عبدالعظيمعليهالسلام
مى گويد: به حضور مولاى خود، على بن محمد هادىعليهالسلام
وارد شدم، همينكه چشم آن بزرگوار به من افتاد، فرمود: اى ابوالقاسم مرحبا، خوش آمدى، واقعا تو از دوستان ما هستى. سپس عرض كردم: اى پسر پيامبر، خيلى علاقه دارم، عقائد دينى خود را خدمت شما بيان كنم، تا چنانچه عقائد و افكار من مورد پسند و قبول شما باشد، بر آن استوار و باقى بمانم، و بتوانم بدين وسيله به ملاقات خدا برسم.
امام، از اين پيشنهاد استقبال كرد و فرمود: آرأ و عقائد خود را بيان كن.
عرض كردم: من عقيده دارم خدا يكى است، و مانند او چيزى وجود ندارد، او از حد ابطال و نقصان و تشبيه است، خداوند متعال، جسم، صورت، عرض، و جوهر نيست، بلكه خداوند جسمها را جسميت بخشيد و صورتها را تصوير كرده، و عرضها، و جوهرها را آفريده است، و او پروردگار همه چيز و مالك و پديد آورنده همه موجودات است.
همچنين من عقيده دارم، محمدصلىاللهعليهوآله
بنده و فرستاده خدا بوده، و آخرين پيامبران است، و پس از آن حضرت تا روز قيامت، پيامبر ديگرى نخواهد آمد، و شريعت و دين وى هم آخرين شريعت است، و بعد از آن، ديگر هيچ شريعت و مذهبى بوجود نخواهد آمد.
در باره امامت هم، من عقيده دارم، پس از پيغمبرصلىاللهعليهوآله
، امام و خليفه و ولى امر، اميرالمؤ منينعليهالسلام
على بن ابيطالب است، و پس از آن بزرگوار، حسنعليهالسلام
و سپس حسينعليهالسلام
بعد على بن حسينعليهالسلام
آنگاه محمد بن على، سپس جعفر بن محمدعليهالسلام
بعد موسى بن جعفر، آنگاه على بن موسىعليهالسلام
بعد از وى محمد بن علىعليهالسلام
و پس از وى، تو، اى مولاى من، پيشوا و مقتداى واجب الاطاعه خواهى بود.
وقتى صحبت من به اينجا رسيد، حضرت هادىعليهالسلام
اضافه كرد: بعد از من هم فرزندم حسنعليهالسلام
امام است، اما مردم درباره امام بعد از او چه خواهند كرد؟ عرض كردم، مگر جريان امام بعد از فرزند تو چگونه خواهد بود؟
فرمود: امامت امام پس از فرزندم حسن بگونه ايست كه، از نظرها غايب مى گردد، و شخصا ديده نمى شود، و نام وى نبايد بزبانها جارى گردد، تا اينكه از پشت پرده غيب بيرون بيايد و قيام كند، و زمين را از قسط و عدل لبريز نمايد، همانطور كه زمين از ظلم و ستم انباشته شده است.
عبدالعظيم حسنىعليهالسلام
مى گويد، عرض كردم: اى مولاى من: من به اين امام غايب هم، اقرار كردم و عقيده مند شدم، و اعتراف مى كنم، دوستان آن امامان دوستان خدا، و دشمنان آنان دشمنان خدا مى باشند، اطاعت آنان اطاعت خدا است، و عصيان و نافرمانى در برابر آن بزرگواران، گناه و سركشى در مقابل خداوند خواهد بود.
آرى، اى مولاى من، مطالب ديگرى كه بدان اقرار و اعتقاد دارم، اين است كه، معراج رفتن پيامبر حقيقت دارد، سؤال و جواب قبر حق است، بهشت و جهنم و صراط و ميزان وجود دارد، روز قيامت و معاد فرا مى رسد، و در آن هيچگونه شك و ترديدى نيست، و خداوند هم مردگان را زنده خواهد نمود.
همچنين عقيده دارم، پس از عقيده به ولايت و امامت، احكام واجب الهى، نماز، زكات، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهى از منكر مى باشد.
وقت صحبت من بدين جا رسيد، امام هادىعليهالسلام
فرمود:
يا اباالقاسم، هذا والله دين الله الذى ارتضاه لعباده اثبت عليه، ثبتك الله بالقول الثابت فى الحيوه الدنيا والاخره
...
يعنى، اى ابوالقاسم، به خدا سوگند، اعتقاداتى كه عرضه داشتى، مبانى واقعى دين الهى است كه، خداوند براى بندگان خود برگزيده و از آن خشنود مى شود. بنابراين، بر اين عقائد استوار و ثابت قدم باش، زيرا خداوند در اين راه ترا در زندگى دنيا و آخرت، پايدار و جاويدان مى گرداند.
بارى، اگر فراموش نكرده باشيد، مسئله عرض دين به امام معصوم، و به نظر تربيت شدگان مكتب وحى رساندن را از بلندترين فراز زندگى حضرت عبدالعظيمعليهالسلام
دانستيم، اكنون نتائجى را كه از اين عمل آموزنده بايد بدست آورد، و آنرا در فرهنگ زندگى خود، به عنوان الگو و سرمشق قرار داد، بدين شرح است:
۱ - در شرائطى كه حكام جور هر كدام به نوبه خود داعيه رهبرى اسلامى داشتند، و امامان معصوم را از حق مسلم خود محروم كرده بودند، حضرت عبدالعظيم حسنىعليهالسلام
با اين اقدام خود، ثبت نموده، رهبر واجب الاطاعه، و كسى كه بايد جهت آموختن امور دين و مسائل شرع به او مراجعه نمود، امام هادىعليهالسلام
است.
۲ - لزوم عرضه عقائد دينى به يك امام و يا كارشناس اسلامى، به قدرى ضرورت دارد، كه حتى براى رسيدن باين هدف، لازم امت از مدينه به «سامرا» نيز مسافرت نمود.
۳ - امتحان نسبت به مسائل اسلامى، جهت اطمينان از صحيح بودن آن، به قدرى مورد توجه حضرت عبدالعظيمعليهالسلام
قرار داشته، كه در وضعيتى كه حكام ظلم امام هادى را از مدينه به سامرا تبعيد كرده بودند و آن حضرت تحت نظر بود، و ملاقات با وى طبعا، با احساس خطر همراه بود، وى تهديد و خطر را به جان خريد، و براى اين كه خداى ناكرده، عقائد دينى اش معيوب نباشد، آنرا بنظر كارشناس دين رسانيد، و اين مراحل، بايد براى همه ما درس زندگى قرار گيرد.
بنابراين، حضرت عبدالعظيم حسنىعليهالسلام
در اين ارائه و عرض دين، بهمه اصول دين و مذهب، كه عبارت است از: توحيد، و نبوت و معاد، و عدل و امامت، باضافه همه فروع اين اصول، كه شامل صفات خداوند، و خصوصيات نبوت و معراج و امامت، و مسائل مربوط به معاد كه، سؤال قبر، بهشت، دوزخ، صراط و ميزان مى شود، اقرار و اعتراف نموده است، چنانكه در باب احكام علمى اسلام هم، نماز، روزه، زكات، حج، جهاد، امر به معروف و نهى از منكر را مورد توجه قرار داده است.
روى اين حساب، علل و عواملى كه، شخصيت حضرت عبدالعظيمعليهالسلام
را در قله بلندى از شرافت و عظمت قرار داده است، عبارت بود از: ذريه اهل بيت پيغمبر بودن، اخلاص و صداقت در گفتار و عمل داشتن، سطح علمى و بيان اخبار و احاديث دينى، پناهدهى و حمايت از محرومان، مقام وكالت و نمايندگى امام هادىعليهالسلام
، مبارزه با ظلم و ستم، كرامت و حاجت دردمندان را دادن، و عرضه و ارائه دين خود، به پيشگاه امام معصوم.
بدين جهت آن حضرت، غير از داشتن ريشه و پايه عظمت و شخصيت، خود نيز براى رشد و تكامل، زحمات فراوانى تحمل نموده، تا باين مقام و عظمت دست يافته است، و چنين روشى مى تواند براى همه ما درس زندگى دينى و دريافت تربيت و تكامل انسانى، قرار گيرد.