زندگانی حضرت عبدالعظیم علیه السلام

زندگانی حضرت عبدالعظیم علیه السلام0%

زندگانی حضرت عبدالعظیم علیه السلام نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شخصیت های اسلامی

زندگانی حضرت عبدالعظیم علیه السلام

نویسنده: احمد صادقى اردستاني
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 6588
دانلود: 2661

زندگانی حضرت عبدالعظیم علیه السلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 16 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6588 / دانلود: 2661
اندازه اندازه اندازه
زندگانی حضرت عبدالعظیم علیه السلام

زندگانی حضرت عبدالعظیم علیه السلام

نویسنده:
فارسی

اين نوشته براى عموم خوانندگان ارجمند، مفيد و قابل استفاده بوده، و با مطالعه آن بيشتر آشنا ميشويم، چرا حضرت عبدالعظيم حسنى عليه‌السلام را زيارت ميكنيم؟ و چگونه بايد او را زيارت كنيم؟
و در اين نوشته هم از آثار آنان بهره جسته ايم، كه تا آنجائيكه اينجانب برخورد كردم، كتابهاى مستقل در اين زمينه، به اين ترتيب است:
1 - جنة النعيم، تأليف: ملا باقر مازندارنى. اين كتاب بيش از 500 صفحه دارد، و در سال 1296، يعنى حدود 70 سال پيش از اين نوشته شده است.
2 - الخصائص العظيميه، تأليف: شيخ جواد فرزند مهدى لاريجانى. اين كتاب هم خصوصيات زندگى حضرت عبدالعظيم عليه‌السلام را معرفى مى كند، و از تاريخ تأليف آن 55 سال بيشتر ميگذرد و اكنون كمياب است.
3 - عبدالعظيم الحسنى عليه‌السلام، حياته و مسنده. تأليف: دانشمند محقق، شيخ عزيز الله عطاردى، اين كتاب هم در سال 1343 يعنى 23 سال قبل از اين نوشته شده، داراى 320 صفحه مى باشد و اثر عالمانه اى است.
بنابراين، همانطور كه ملاحظه كرديد، اولا از تاريخ تأليف كتابهاى ياد شده ساليانى مى گذرد، و آنها عموما ناياب يا كمياب شده است، ثانيا همانطور كه اشاره شد، اين كتابها مفصل مى باشد، و براى استفاده دانشمندان و اهل علم و تحقيق مناسبتر خواهد بود.


فصل دوازدهم: مقابر علمأ و مزارهاى معروف «شهر رى»

 در فصل پايانى اين كتاب، مناسب خواهد بود، براى كسانيكه بزيارت حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام و ساير مزارهاى مقدس آن سامان ميروند، از خصوصيات تعدادى از صاحبان مقابر علمأ و دانشمندان خدمتگزار بفكر و فرهنگ جامعه اسلامى، و نيز برخى ديگر از مزارهاى افراد معروفى كه به نوعى اهل خير و خدمت بوده اند، آشنا شوند، و با قرائت فاتحه و طلب افزايش رحمت الهى براى آنان، از اهل علم و خير تجليل و تقدير بعمل آورند.

از اين جهت، خلاصه اى از شرح زندگى، و يا نكاتى از امتيازات علمى، اخلاقى و خدماتى افرادى را كه، فرصت بررسى دست داد، بدين شرح مورد مطالعه قرار مى دهيم:


۱ - ابوالفتوح رازى

 حسين بن على، با لقب جمال الدين، و معروف به «ابوالفتوح» از دانشمندان و علمأ بزرگ اسلام است، كه قبر او در اطاقى در صحن امامزاده حمزه و در سمت شرقى مقبره حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام قرار دارد.

مرحوم «محدث قمى» وى را اينطور معرفى مى كند: جمال الدين، حسين بن على بن محمد بن احمد خزاعى، از مفسرين، زبده و نمونه بوده، و كتاب «روض الجنان فى تفسير القرآن» كه مطالبى دلنشين دارد، و ميتواند مورد استفاده هر فقيه و مفسر، و هر مورخ و واعظى قرار گيرد، از آثار اوست(۱۵۲) ابوالفتوح، اصالتا اهل نيشابور بوده، و در حدود سال ۴۸۰ هجرى متولد شده، مدت زيادى در «رى» زندگى كرده، و به وعظ و تبليغ مشغول بوده، و در حدود سال ۵۵۲ هجرى(۱۵۳) در سن ۷۲ سالگى، رحلت كرده است.

اما با توجه باينكه: محدث قمى او را استاد «اين شهر آشوب» ميداند، و تاريخ وفات او را سال ۵۸۸ هجرى ميشمارد(۱۵۴) درباره تاريخ دقيق ولادت و وفات او نميتوان اظهار عقيده دقيقى نمود. بلكه آنچه مهم است، بقول محدث قمى، بايد او را زيارت نمود(۱۵۵) ، و نيز بايد از تفسير ارزشمند او كه بزبان فارسى در ۱۳ جلد تنظيم و تصحيح شده است، استفاده شود.


۲ - ابن بابويه

 ابوجعفر، محمد بن على بن حسين بن موسى، معروف به «ابن بابويه» و با لقب «شيخ صدوق» از عالمان بزرگ حديث و رجال و فقه بوده، و عنوان «رئيس المحدثين» را باو داده اند(۱۵۶) .

وى در اثر دعاى حضرت صاحب الزمانعليه‌السلام بدنيا آمده، محل ولادت او «قم» بوده، و در كسب معارف و علم، حدود ۲۲۱ استاد بخود ديده و از محضر آنان كسب علم و فيض كرده است(۱۵۷) . پدر او «محمد بن على» آنقدر داراى قداست و علم و مقام والاى انسانى بود، كه مورد توجه امام حسن عسگرىعليه‌السلام واقع شده و در شأن و عظمت وى همين بس، كه آن امام بزرگوار، نامه اى براى وى ارسال داشت، و در آن نوشت:اوصيك يا شيخى و معتمدى و فقيهى، يا اباالحسن على بن الحسين القمى (۱۵۸) .

آرى، در اثر دعاى امام حسن عسگرىعليه‌السلام كه فرموده بود:و جعل من صلبك اولادا صالحين برحمته (۱۵۹) . شيخ صدوق بدنيا آمده است.

شيخ صدوق، مدت ۲۰ سال با پدر خود زندگى كرد، و از علم و دانش و زهد و تقوى و دين دارى او، درس فضيلت و انسانيت آموخت(۱۶۰) .

صيت شهرت و دانائى شيخ صدوق و برادر او «حسين بن على» در حفظ مطالب و درك معارف اسلامى، آنچنان عالمگير شده بود، كه همگان را بشگفتى و اعجاب واميداشت، و هر كس چنان قدرت عظيم علمى را در وى و نيز برادرش مشاهده مى كرد، ميگفت: چنين عظمتى از تو عجيب نيست، زيرا تو بوسيله دعاى صاحب الامرعليه‌السلام بدنيا آمده اى(۱۶۱) .

شيخ صدوق، براى افزودن علم خود، و ملاقات استادان بزرگ، از سال ۳۳۹ مسافرتهاى فراوانى را آغاز نمود(۱۶۲) ، و به خراسان، استرآباد، گرگان و نيشابور، مرو، سرخس، سمرقند، بلخ، بغداد، كوفه، مكه، مدينه، و بسيارى از شهرها مسافرت نمود، و از خرمن علم اساتيد بزرگ بهره برد و تدريس كرد و سرانجام در اواخر عمر به دعوت و اصرار مردم شهر رى در آن شهر سكونت اختيار كرد(۱۶۳) . و از سراسر بلاد اسلامى، عالمان و دانشمندان براى زيارت و استفاده از علم و فضيلت او بديدارش ‍ مى آمدند، و بالاخره در سال ۳۸۱ هجرى، رحلت نمود(۱۶۴) . و در همين مكانى كه اكنون مقبره مقدس اوست و در كنار «شهر رى» قرار دارد، بخاك سپرده شد، و به بركت تربت خاك او، در اطراف مقبره اش، افراد زيادى از اهل فضل و ايمان نيز دفن گرديده اند(۱۶۵) كه از جمله آنان شيخ جليل و عالم فقيه، شيخ جعفر بن محمد على نورى رازى، و سيد حكيم عارف، ميرزا ابوالحسن جلوه طباطبائى اصفهانى را ميتوان نام برد(۱۶۶) .

وقتى شيخ صدوق وفات يافت براستى ضايعه اى بوجود آمد، مردم «شهر رى» و اطراف بازارها و كسب و كار خود را تعطيل كردند، و همگان در مراسم تشييع جنازه و كفن و دفن او شركت نمودند(۱۶۷) . بقعه مبارك شيخ صدوق كنار شهر رى نزديك «باغ طغرل» قرار دارد، آن باغ را «ناصرالدين شاه» تأسيس نموده، و «طغرل بيك سلجوقى» قبلا آن را از چشمه «پنج على» سيراب ميكرد و پرورش ميداد، و به اين جهت به آن باغ، طغرل بيك گفته اند(۱۶۸) .


كتابهاى شيخ صدوق

 آنطوريكه نوشته اند، شيخ صدوق، در زمينه هاى عقائد، احكام، تاريخ حديث و اخلاق اسلامى سيصد جلد كتاب و رساله تأليف نموده(۱۶۹) ، كه نام معروفترين كتابهاى او بدين شرح است: توحيد، اعتقادات، من لايحضره الفقيه، عيون اخبار الرضاعليه‌السلام ، علل الشرايع، اكمال الدين و اتمام النعمه، معانى الاخبار، خصال، ثواب الاعمال، عقاب الاعمال، مصادقة الاخوان، صفات الشيعه و فضائل الشيعه.

اين كتابها عموما چاپ شده و در دسترس همه مى باشد.


تبرك و توسل

 اضافه بر اينكه «شيخ صدوق» بخاطر علم و تقوى و احياى معارف اسلام و دعاى پدر امام زمانعليه‌السلام بمقام بلندى از شرافت و فضيلت دست يافته است، و از اوليأ الهى گرديده، و در زندگى براى مؤ منين نور هدايت بوده، پس از وفات نيز تربت و بارگاه او، براى مؤ منين و عقيده مندان فراوانى، وسيله توسل، و دريافت كرامت، و حاجت گرديده، و ملجأ و پناهگاه بوده است.

درباره كرامت آن بزرگوار نوشته اند، يكسال در اثر بارندگى زياد، مقبره اش خراب شد، و همينكه آن مكان را جهت بازسازى، حفارى ميكردند، به سرداب او برخورد كردند، و جسد مقدس او را در حاليكه ۸۵۷ سال از وفاتش گذشته بود تر و تازه يافتند، تا جائيكه هنوز رنگ حناى ناخن و محاسن او محسوس بود! اين خبر در همه جا شايع شد و بگوش فتحعلى شاه قاجار رسيد، اما او اين معنى را باور نكرد، تا اينكه افرادى را براى رسيدگى باين موضوع اعزام كرد، و پس از آنكه حقيقت براى او كشف شد، دستور داد، در سال ۱۳۳۸ يعنى در قرن ۱۳ هجرى، بقعه مبارك شيخ صدوق را تعمير و تجديد ساختمان كردند(۱۷۰) .

بنابراين، فقيه و محدث بزرگوارى كه بوسيله دعاى پدر صاحب الزمانعليه‌السلام تولد يافته و عمر پربركت خود را در راه تقوى و جهاد علمى سپرى ساخته بود، در شهر رى برحمت جاويد الهى پيوست، و در همين مكانى كه امروز بقعه و بارگاه او قرار دارد، مدفون گرديد، و جا دارد، بقول مرحوم محدث قمى: از تعظيم و زيارت او غفلت نشود(۱۷۱) .


۳ و ۴ - طييب و حاج اسماعيل رضائى

 از جمله مزارهائى كه در جوار حرم حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام در «باغچه طوطى» قرار دارد، مزار مرحوم طيب حاج رضايى و حاج اسماعيل رضائى است، كه آنان كشته راه انقلاب اسلامى مى باشند.

اين دو تن در سحرگاه ۱۱ آبان ماه سال ۱۳۴۲ شمسى، در حاليكه قيام ۱۵ خرداد همان سال در قم و تهران، و در ورامين اوج ميگرفت و حدود ۱۵ هزار شهيد بجاى گذاشت، آنان نيز بدست مأموران جلاد رژيم شاه به جوخه اعدام سپرده شدند، و در طلوع انقلاب شكوهمند اسلامى ايران، جان خود را در اين راه فدا نمودند.

علت كشته شدن آنان و مخصوصا «طيب» را اينطور مذاكره كردند كه شاه براى تحريف مسير حركت مردمى ۱۵ خرداد، از قالبه دين و اسلاميت، بسيار ميكوشيد كه نهضت را بصورت يك آشوب هرج و مرج طلبانه، و بر اساس اغراض و هدفهاى مادى جلوه دهد! براى اين منظور «طيب» را دستگير و روانه زندان مى كند، و شرط آزادى او را اين موضوع قرار ميدهد كه وى اعتراف كند، براى ايجاد درگيرى و تظاهرات و بوجود آوردن بلوا و كودتا، از مرجع تقليد (امام خمينى) پولى دريافت داشته، و اقدام به اغتشاش نموده است!

اما، طيب كه از قبل نيز بصورت راه اندازيهاى هيئت عزادارى و دسته جات سينه زنى، ارادت خود را به ساحت مقدس حضرت حسين بن علىعليه‌السلام ساليان زيادى نشان داده بود، و ميتوانست براى نجات جان خود، به اتهام ناروائى اعتراف كند، چنين ننگى را بدامن خود نپسنديد و بر سر دو راهى زندگى و مرگ، مرگ جوانمردانه و شرافتمندانه را انتخاب كرد، و در جهت رسوائى شاه و تقويت حركت مردمى انقلاب ۱۵ خرداد ۴۲ جان خود را فدا نمود.

«همان روزها بمناسبت كشته شدن طيب و حاج اسماعيل رضائى، روحانى جوانى مابين نماز جماعت مغرب و عشأ در مدرسه فيضيه قم، بپاخاست، و بروح بزرگ آنان درود فرستاد. و از نمازگزاران درخواست نمود، براى آنان طلب مغفرت كنند و نماز «ليلة الدفن» بخوانند(۱۷۲) ».

قبل از ظهر فرداى آنروز نيز بمانسبت كشته شدن طيب و حاج اسماعيل، در مدرسه فيضيه به طور پراكنده و در برابر چشم جاسوسان مخفى رژيم شاه، روحانيون جوان، مراسمى بپا داشتند و به سخنرانى و سوگوارى پرداختند، و از كشته شدن آنان به خاطر نهضت و مبارزه تجليل به عمل آوردند، و شرائط كار «طيب» را در سخنرانيها با وضعيت «حر بن زيد رياحى» مقايسه مى كردند.

بمناسبت كشته شدن «طيب» قطعات شعرى نيز سروده شده، و قطعه اى از آن در اختيار اين جانب نيز موجود بود، كه به خاطر جابجائيهاى اسناد و مدارك در رژيم شاه و ناامنى حاكم بر آن زمان، اكنون كه از آن تاريخ تاكنون ۲۴ سال ميگذرد، نويسنده نتوانست در آرشيو كتابخانه خود همه قطعه شعر را پيدا كرده، و منعكس كند، اما دو بيت از آن قطعه شعر مفصل را كه به ياد دارم، چنين است:

طيبا، طيبك الله روانت به جنان

چون توئى كشته راه حق و مرد ايمان

دشمنت كشت ولى روح تو افسرده نگشت

آرى، آنروح كه پژمرده نشد روح خداست

بنابراين، احترام و تجليل و طلب غفران الهى و گراميداشت ياد آنانكه در راه عقيده و شرافت انسانى خود، جوانمردانه راه مرگ شرافتمندانه را انتخاب كرده اند، و نيز ياد همه شهيدان ۱۵ خرداد سال ۴۲ را، از باب قدردانى و قدرشناسى و نمك شناسى ميبايست گرامى داشت.

در روزهائيكه اينجانب تصحيح اوراق چاپى اين كتاب را انجام ميدادم، روزنامه اعلام كرد: در «مسجد ارك» تهران، مراسم بزرگداشت بيست و پنجمين سالگرد شهادت طيب حاج رضائى و حاج اسماعيل رضائى، برگزار شد، و در اين مراسم، سالروز شهادت حماسه آفرينان يوم الله پانزده خرداد ۴۲ شهيد طيب حاج رضائى، و شهيد حاج اسماعيل رضائى، با حضور نماينده آيت الله العظمى منتظرى و جمعى از مسئولين و مقامات مملكتى، روحانيون، بازاريان و اقشار مختلف مردم برگزار گرديد، و يكى از نمايندگان مجلس شوراى اسلامى، از مجاهدت آن دو شهيد و ساير شهدأ پانزده خرداد سال ۱۳۴۲، طى سخنان مبسوطى تجليل به عمل آورد(۱۷۳) .


تذكر لازم

 در پايان چاپ اول اين كتاب، صرفا بر اساس يادداشتى از آيت الله حاج شيخ محمد صادق تهرانى، فهرستى از نام تعدادى از عالمان مدفون در جوار حضرت عبدالعظيم آمده بود، اما براى چاپ دوم، كه تصميم به آوردن زيارتنامه هاى مستقل حضرت عبدالعظيم حسنىعليه‌السلام و امام زاده حمزه و امام زاده طاهر و مطهر گرفته شد، شرحى از زندگانى آن عالمان و افزودن شرح زندگى تعداد ديگرى از عالمان و دانشمندان خدمتگزار - كه حق خدمت به گردن همه دارند - با استناد به سنگ نوشته ها و منابع ديگر تاريخى اضافه گرديد، با اين وصف، چاپ جديد اين كتاب با رفع نقص جابجائى صفحه بنديهاى ص ۱۰۹ - ۱۰۷ اصلاح گرديده و اكنون به مطالعه خلاصه زندگى تعدادى از عالمان و نويسندگان و محققان مدفون در آستانه سيدالكريم و «شهر رى»، بر اساس ‍ ترتيب تاريخ ولادت آنان مى پردازيم:


۵ - حاج مولا على كنى

 عالم بزرگ و مجتهد عاليمقام، حاج مولا على كنى، به سال ۱۲۲۰ هجرى قمرى، در «كن» دو فرسنگى تهران كه امروز به تهران وصل شده است، بدنيا آمد.

حاج مولا على، خود مى گويد: من از كودكى علاقه زيادى به آموختن علم داشتم، بدين جهت پيش معلمى رفتم و علوم مقدماتى فارسى را در مدت كمى فرا گرفتم، اما موانعى مرا از ادامه تحصيل باز مى داشت، ولى من علوم ادبى و عربى را بسيار دوست مى داشتم، بدين خاطر در حالى كه حدود بيست ساله شده بودم، تصميم جدى گرفتم به درس خود ادامه بدهم، از اين جهت دعا و ثناى الهى زياد انجام دادم و از خداوند خواستم به من توفيق خواندن علوم دينى را عنايت فرمايد، تا اينكه با شفاعت و بركات اهل بيتعليه‌السلام به نجف اشرف راه يافتم و در آنجا به خواندن دروس دينى پرداختم.

بارى، در آن حوزه بزرگ به خواندن فقه و اصول و ساير علوم دينى ادامه دادم، تا آنجا كه به توانائى تأليف و تصنيف مسائل مهم «علم اصول» دست يافتم، و كتابهاى: اوامر و نواهى، و مفاهيم، و استصحاب را بطور جداگانه نوشتم.

در سال ۱۲۴۴، بيمارى «وبا» آمد و سراسر ممالك و مخصوصا عراق را فرا گرفت و مانع درس و تحصيل شد، بدين جهت من هم مانند سايرين براى فرار از «وبا» به اين شهر و آن شهر مى رفتم، تا اينكه بيمارى «وبا» آرام گرفت و من براى ادامه درس به «نجف» برگشتم و به نوشتن مباحث «فقهى» پرداختم، ولى به خاطر نداشتن كتاب و مدارك لازم براى اين كار و گرفتارى به فقر شديد، هر چيزى پيدا مى كردم مطالب خود را روى آن مى نوشتم تا اينكه كتابهاى: ۱ - طهارت. ۲ - صلاة. ۳ - بيع. ۴ - قضأ در ۲ جلد. ۵ - و كتاب شهادات، به درخواست طلاب مشتاق بوجود آمد.

آن گاه در سال ۱۲۶۳ هجرى قمرى براى زيادت امام رضاعليه‌السلام كه هزاران سلام و صلوات نثار او و پدرانش باد، و نيز ديدار با قوم و خويشان روانه ايران شدم(۱۷۴) .

۶ - كتاب ديگر علامه مولا على كنى، كه با كوله بار سنگينى از فقه و اصول و حديث و تفسير به تهران آمده بود «تحقيق الدلائل» در «شرح تلخيص مسائل» است، كه علامه سترگ، حاج آقا بزرگ تهرانى آن را مورد تمجيد و تعريف قرار داده و مى گويد: كتاب طهارت و صلاة مولا على كنى به چاپ نرسيده، اما بقيه كتابهاى او در سال ۱۳۰۴ هجرى، بصورت يك جلد ضخيم به چاپ رسيده، و طبق نظريه علمائى كه ما ديده ايم، مطالب آن از مطالب كتاب «جواهر الكلام» دقيقتر و عميقتر است(۱۷۵) .

۷ - توضيح المقال، كتاب ديگر علامه كنى است، كه در مورد علم درايه و رجال نوشته شده، اين كتاب از يك مقدمه و سه باب و يك خاتمه تشكيل يافته و دوباره همراه كتاب «رجال ابو على» كه چاپ دوم آن سال ۱۳۰۲ صورت گرفته، به چاپ رسيده است.

اين عالم ربانى در كتاب «توضيح المقال» شرح زندگى ۵۹ تن از عالمان دين را آورده، كه با شرح زندگى خود او، آنان به ۶۰ تن مى رسند(۱۷۶) ...

مرحوم حاج مولا على كنى، همانطور كه خوانديم داراى مقام بلند علمى بوده، كتابها و تأليفهاى علمى عميقى نوشته، از شاگردان وارسته عالم بزرگ شيعه «محمد حسن نجفى» صاحب كتاب عميق ۴۳ جلدى «جواهرالكلام» بوده و چنانكه مطالعه كرديم، بعضى از آثار علمى او از كتاب «جواهرالكلام» هم دقيقتر و عميقتر مى باشد، اما نكته بسيار مهم در زندگى اين عالم، جنبه هاى معنوى و عرفانى او بوده است، تا جائيكه «محدث قمى» مى نويسد:

اين عالم بزرگ مادامى كه در تهران ساكن شد، مرجع عموم و پناهگاه مردم و احياگر حوزه هاى علمى و مذهب شيعه گرديده بود(۱۷۷) .

سرانجام اين عالم ربانى صبح پنجشنبه بيست و هفتم محرم ۱۳۰۶ هجرى قمرى به سن ۸۶ سالگى در تهران از جهان چشم فروبست، بدن او را تا «شهر رى» روى دست مى بردند، تشييع جنازه با شكوه و پرعظمتى از او به عمل آمد، و اول ماه صفر، يعنى پس از سه روز تجليل و تكريم، جسد او را در مسجد عتيق كه بين حرم حضرت عبدالعظيم و امام زاده حمزه قرار دارد، به خاك سپردند(۱۷۸) و در سراسر شهرهاى ايران، به احترام او مجالس و محافل سوگوارى و عزادارى تشكيل گرديد، و هم اكنون نيز مرقد اين عالم ربانى مورد زيارت و احترام و تبرك و كرامت براى اهل ايمان واقع مى شود(۱۷۹) .


۶ - ميرزا ابوالقاسم كلانتر

 ميرزا ابوالقاسم كلانتر تهرانى، فرزند حاج محمد على بن حاج هادى نورى، سوم ربيع الثانى سال ۱۲۳۶ هجرى در تهران به دنيا آمد. او عالمى فاضل، محققى دقيق، فقيهى بلند مقام و اصولى عميقى بود، و از شاگردان نمونه و ممتاز علامه بزرگ «شيخ مرتضى انصارى» محسوب مى گرديد.

ميرزا ابوالقاسم، مدتى را كه در نجف اشرف اقامت داشت و در حوزه درسى «شيخ انصارى» حضور مى يافت، مطالب درس استاد خود را يادداشت مى كرد، آن را تنظيم مى نمود و نظريه هاى علمى خود را هم به آن مى افزود، و آن را تحت عنوان «تقريرات در اصول» به رشته تحرير درآورد.

از عجايب روزگار اين است، كه اين عالم بزرگ به سال ۱۲۹۲ هجرى قمرى، در ۵۶ سالگى، در همان سوم ربيع الثانى، كه ولادت يافته بود، در شهر رى از جهان فروبست و در جوار حضرت عبدالعظيم حسنىعليه‌السلام در صحن امام زاده حمزه و در مقبره «شيخ ابوالفتوح رازى » به خاك سپرده شد(۱۸۰) .

فرزند اديب و دانشمند او «ميرزا ابوالفضل» براى پدر اينگونه مرثيه سروده است:

زندگى دنيا و آمال و آرزوهاى دراز آن را رها كن، زيرا به خداوند هيچكس ‍ براى هميشه زنده نخواهد ماند.

حوادث روزگار چون كمانى، شخصيت بزرگوارى را رها كرد، كه هم پاكيزه بود و هم اصالت خانوادگى داشت.

او علامه اين جهان و يكى از افراد انسانها بود، اما ديگر چه كسى سنگر علم و دانش او را پر خواهد كرد؟!

اى پدر! به جوار حضرت عبدالعظيم شتافتى، و به آرزوى ديرينه خود دست يافتى(۱۸۱) .


۷ - ميرزا ابوالحسن جلوه

 حكيم بزرگ الهى، سيد ابوالحسن جلوه، فرزند سيد محمد طباطبائى پزشك ماهر زواره اى، در ذيقعده سال ۱۲۳۸ هجرى قمرى، در «احمد آباد» ايالت «گجرات هندوستان» بدنيا آمد.

حكيم جلوه، در شرح زندگى خود مى نويسد: مدت اقامت پدرم در «سند» و هندوستان سى و شش سال بود، وقتى من به اصفهان وارد شدم، هفت ساله بودم، چهارده ساله بودم كه پدرم به سال ۱۲۵۲ هجرى، كه به سال «وبائى» موسوم بود، در حالى كه پيش از هفتاد سال داشت، وفات كرد و در جوار مزار پدر خود «ميرزا محمد صادق» در قبرستان «زواره» به خاك سپرده شد(۱۸۲) .

اين عالم ربانى در چهارده سالگى پدر خود را از دست مى دهد، و با درد يتيمى دست به گريبان مى گردد، اما در همان سن و سال با توجه به اينكه از نظر خانوادگى جد اعلاى او هم «ميرزا رفيعا نائينى» عالم بزرگ دينى بوده، وطن خود را ترك مى كند و براى كسب علم و دانش، در مدرسه «كاسه گران» اصفهان اقامت مى نمايد.

حكيم سيد ابوالحسن جلوه، كه با وجود فقر و تنگدستى و نداشتن پدر، به حوزه علمى اصفهان رفته بود، با تمام هوشيارى و جديت همت خود را به كار مى گيرد، دوره هاى مقدماتى علوم عربى و ادبى را مى گذراند و براى آموختن دوره هاى فقه و اصول و حكمت، در حوزه هاى درسى عالمان وارسته اى چون: ميرزا حسن حكيم، ميرزا حسن فرزند ملا على نورى حكيم، و آخوند ملا عبدالجواد تونى خراسانى شركت مى جويد و مراحل علمى حكمت و عرفان و الهيات را پشت سر مى گذارد.

اين عالم حكيم در سال ۱۲۷۳ هجرى، در حالى كه ۳۵ سال داشت و به مراحل علمى بلندى دست يافته بود، اصفهان را ترك مى گويد و در مدرسه علميه «دارالشفاى» تهران، كه مقابل درب «مسجد شاه» قرار داشت و بعد بخاطر توسعه خيابان بوذرجمهرى (۱۵ خرداد) تخريب شده، ساكن مى گردد، و به تحقيق و تدريس و پرورش ‍ طلاب و فضلاى آن حوزه علمى مى پردازد.

مدت اقامت حكيم جلوه در تهران چهل و يك سال طول مى كشد، و او به خاطر فقر و تنگدستى، يا به جهت شوق و علاقه زياد به علم و دانش و معنويت و يا ناراحتى محلى، همسرى انتخاب نمى كند و به طور مجرد تا آخر عمر زندگى مى كند، اما در پرتو اخلاق و روحانيت خويش و در شعاع علم و دانش خود، فرزندان علمى و روحانى متعددى، كه هر كدام از آنان ستارگان درخشان آسمان علم و فضيلت بوده اند، از خود به يادگار مى گذارد، كه شمار آنان به ده ها نفر مى رسد.

آثار علم و نوشته هاى حكيم ابوالحسن جلوه هم فراوان است، او خود مى گويد: كتاب مستقلى ننوشتم، اما بر كتابهاى بوعلى سينا و سيد صدرالدين شيرازى، كه آنرا تدريس مى كرده، و نيز ساير آثار علمى و عرفانى شرح و توضيحاتى نوشته، كه عمده ترين آنها بدين قرار است:

۱ - حاشيه بر كتاب علمى و فلسفى «مبدء و معاد» تأليف: حكيم الهى و فيلسوف ربانى، سيد صدرالدين محمد شيرازى.

۲ - حاشيه و شرح براى كتاب «اسفار» تأليف: سيد صدرالدين محمد شيرازى.

۳ - حاشيه بر كتاب «شرح هداية ميبدى» تحت عنوان «حركت جوهرى».

۴ - تصحيح و توضيح كتاب: مثنوى مولوى.

۵ - شرح كوتاهى بر ديوان «سيد حسين طباطبائى» عموزاده او، معروف به «مجمر زواره اى».

۶ - حكيم جلوه تا ساليانى هم شعر مى سروده، و مجموعه قصيده هاى توحيدى، مسائل بقأ نفس، اثبات واجب و معاد، مدح و منقبت پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و حضرت اميرالمؤ منينعليه‌السلام را به شعر درآورده و به اهتمام ميرزا على خان رسولى، تحت عنوان «ديوان جلوه» تدوين شده، و آقاى سهيلى خوانسارى با نوشتن مقدمه اى، آن را در سال ۱۳۴۸ هجرى قمرى در تهران به چاپ رسانده است.

اخلاق و رفتار جلوه، با تواضع و اخلاص و صفاى باطن آميخته بود، از غرور و تكبر و خودبينى دردناكى كه بسيارى بدان مبتلا هستند، سخت بيزارى مى جست، طلاب علم و فضلاى مخلص و جدى را در مكتب پرمهر خود، با اخلاص و پاكى پرورش مى داد و آنان را به تحصيل علم و تهذيب نفس وادار مى كرد، با عالمان فقيه و محدث و حكيمى، مانند: شيخ مرتضى انصارى، حسين بن محمد تقى، معروف به حاج ميرزا حسين نورى، حاج ميرزا حسن آشتيانى و پسر او شيخ مرتضى، كه از مجتهدين بزرگ و سرشناس روزگار بودند، ارتباط و مراوده علمى داشت(۱۸۳) .

سرانجام اين عالم بزرگ و حكيم الهى، همانطور كه ماه ذيقعده به دنيا آمده بود، ششم ذيقعده سال ۱۳۱۴ هجرى قمرى به سن هفتاد و شش ‍ سالگى در تهران، زندگى سراسر افتخار و پربار خود را وداع گفت، و پس ‍ از تشييع جنازه باشكوهى، در «شهر رى» به جوار محمد بن على بن بابويه قمى معروف به «شيخ صدوق» و در قسمت شمال شرقى مرقد آن بزرگوار، به آغوش خاك آرميد، و نيرالدوله كه از ارادتمندانش ‍ بود، بقعه اى بر مزارش ساخت(۱۸۴) .

ابوالقاسم محمد نصير، معروف به «طرب اصفهانى» در تاريخ وفات او سروده است:

ميرزا ابوالحسن جلوه، حكيم دانا

آنكه در حكمت و دانش، نبدش ‍ مثل و قرين

ششم ماه، شب جمعه، مه ذيقعده

بر فلك، جلوه كنان شد سوى فردوس برين

به مناسبت تجليل از مقام علمى حكيم ابوالحسن جلوه، روز جمعه ۳۰ ارديبهشت ماه سال ۱۳۷۳، يكصدمين سالگشت ارتحال او، در موطن اصليش «زواره اردستان» برگزار گرديد، و عالمانى به معرفى و تبيين شخصيت علمى و عرفانى او پرداختند(۱۸۵) .

در آرامگاه و جوار مرحوم حكيم جلوه، شاگردان وى: ميرزا محمد طاهر تنكابنى (۱۲۸۰ - ۱۳۶۰ ه)، ميرزا مسيح طالقانى، متوفاى ۱۳۳۹ هجرى و حاج شيخ محمد آملى (۱۲۳۳ - ۱۳۳۶ هجرى) نيز مدفون گرديده اند و داراى سنگهاى قبر تاريخى خوبى مى باشند، كه بعد شرح حال آنان را مطالعه مى كنيم.


۸ - حاج مولا محمد آملى

 حاج شيخ محمد باقر، فرزند على بن محمد آملى، به سال ۱۲۶۳ هجرى قمرى در شهر «آمل» بدنيا آمد، و پس از رشد و رسيدن به سن ۱۷ سالگى (۱۳۳۲) براى آموختن علم و دانش روانه حوزه هاى علمى تهران گرديد، در جلسه هاى درسى عالمان آن روز، دوره هاى علوم ادبى و مقدماتى و سطح فقه و اصول را پشت سر گذاشت و آن گاه، در محضر درس فلسفه و حكمت سيد الحكمأ، ميرزا ابوالحسن جلوه حضور يافت و سالهائى از فيض و فضيلت آن استاد حكيم بهره ور گرديد، تا آن جا كه وى يكى از مراجع مهم خدمتگزار دين و مردم محسوب مى شد.

اين شعر هم منسوب به اوست:

دل گرچه در اين باديه، بسيار شتافت

موئى به ندانست، بسى موى شكافت

گرچه ز دلم، هزار خورشيد بتافت

لكن بكمال، ذره اى راه نيافت

مرحوم حاج شيخ محمد باقر، علاوه بر تدريس و ارشاد خلق، در جريان انقلاب مشروطيت، در كنار آيت الله حاج شيخ فضل الله نورى، از ياران باوفا و همرزمان مخلص او بود، و در اين راه زحمتها كشيد و صدمه هاى فراوانى ديد.

او خود مى نويسد: سپس بعد از مدت كمى، كه از فتنه سخت گذشت، از آن اقامتگاه وحشتناك، به محل تولد خود و موطن پدرانم منتقل شدم و دو سال در آن جا سكونت داشتم و بعد به نهان خانه «رى» مهاجرت كردم(۱۸۶) .

اين عالم بزرگ ربانى به متابعت از آبأ و اجداد خود، در سايه علم و دانش ‍ و مبارزه ضد استبدادى، براى اسلام و مسلمانان نمونه بارز علم و عمل بوده است.

مرحوم آملى، غير از تربيت شاگردان و خدمات معمول عالمان دينى، از خود آثار و كتابهاى متعددى هم به جاى گذاشته، آنطور كه فرزندش آيت الله حاج شيخ محمد تقى آملى، آن را معرفى مى كند، نام آنها چنين است:

۱ - حاشيه بر «رسائل» شيخ مرتضى انصارى.

۲ - تحقيقاتى در «مباحث الفاظ».

۳ - شرح كلمه شريف «لا اله الا الله».

۴ - حاشيه بر «شرح مطامع»

۵ - حاشيه بر «شرح شمسيه» چاپ شده.

۶ - حاشيه بر «اسفار» ملاصدرا.

۷ - رساله عمليه «تلخيص الفرائض» چاپ شده است.

سرانجام اين حكيم فقيه و مبارز، اول شعبان ۱۳۳۶ هجرى قمرى، به سن شصت و نه سالگى زندگى را بدرود گفت، از جنازه اش تشييع و تجليل فراوانى به عمل آمد و طبق وصيتش بدن او را در ايوان مقبره استادش، حكيم ابوالحسن جلوه، در جوار شيخ صدوق، محمد بن على بن بابويه قمى، به خاك سپردند(۱۸۷) .


۹ - ميرزا ابوالفضل كلانتر

 ميرزا ابوالفضل كلانتر نورى تهرانى، فرزند ميرزا ابوالقاسم، كه سرگذشت او را مطالعه كرديم، به سال ۱۲۷۳ هجرى قمرى در تهران به دنيا آمده. «محدث قمى» او را دانشمندى فقيه، اصولى، متكلم، عارف، حكيم، اديب، شاعر، مورخ، رياضيدان و خوش اخلاق و خوش برخورد شمرده و بعد اضافه مى كند: اين عالم بزرگ يك ديوان شعر عربى در دو جلد به خط خود هم دارد(۱۸۸) ، و درباره حضرت حجة بن الحسن عسكرىعليه‌السلام اشعارى به عربى سروده و «محدث قمى» دو نمونه از آن اشعار را آورده كه ترجمه يك نمونه آن چنين است:

اى شعاع رحمت الهى، كه بر همه موجودات پرتو افشانى مى كنى!

اى فرزند كسى، كه درباره عظمت او آيات قرآن نازل شده است.

ما به خاندان تو پناه جسته ايم، پروانه وجود تو هستيم، و با كمال زبونى در مقابل تو خضوع مى كنيم.

تا بدين وسيله به درياى رحمت پروردگار متعال دست يابيم(۱۸۹) .

علامه حاج آقا بزرگ تهرانى مى نويسد: علامه ميرزا ابوالفضل فرزند ميرزا ابوالقاسم بن محمد على كلانتر نورى تهرانى، كتاب فارسى و شيرين «شفأ الصدور» را در شرح زيارت عاشورا، در سال ۱۳۰۹ هجرى نوشته، و اين كتاب به سال ۱۳۱۰ چاپ شده است(۱۹۰) .

اين عالم ربانى، كه در حوزه علمى سامرا و تهران، نزد استادان بزرگى چون ميرزا حبيب الله رشتى، ميرزا حسن شيرازى، آقا سيد محمد طباطبائى، ميرزا عبدالرحيم نهاوندى و ميرزا ابوالحسن جلوه، علوم فقه و اصول و حكمت را آموخته بود، داراى كتابهاى علمى: ارجوزة فى النحو، الاصابه فى قاعدة الاجماع على الاصابه، حاشيه بر رسائل، حاشيه بر مكاسب، شفأ الصدور فى شرح زيارة العاشور (۲ جلد ۳ بار چاپ شده) و كتاب قلائد الدرر، در ۲ جلد مى باشد(۱۹۱) .

وى در سال ۱۳۱۶، به سن ۴۴ سالگى در اثر بيمارى حصبه در تهران زندگى را بدرود گفت و در كنار مزار پدرش و در مقبره «ابوالفتوح رازى» در صحن امام زاده حمزه، و جوار حضرت عبدالعظيم به خاك سپرده شد(۱۹۲) .

مرحوم آية الله، ميرزا محمد ثقفى پدر همسر امام خمينى ره، فرزند ميرزا ابوالفضل كلانتر نورى بوده است.


۱۰ - ميرزا محمد طاهر تنكابنى

 ميرزا محمد طاهر، فرزند فرج الله تنكابنى، محرم سال ۱۲۸۰ هجرى قمرى، در قريه «كردى چال» كلاردشت مازندران متولد شد. وى نخست تا يازده سالگى در وطن خود، سپس تا شانزده سالگى در «لنگاى تنكابن» به تحصيل علوم مقدماتى پرداخت و براى ادامه تحصيل علوم دينى به تهران رفت. نخست در مدرسه «كاظميه» و مدرسه «قنبر عليخان» و سپس در مدرسه «سپهسالار» مشغول تحصيل علم گرديد.

اين حكيم بزرگ و دانشمند سترك، در تهران در حوزه درسى حكماى بلند مقامى چون: ميرزا محمد رضا صهباى قمشه اى، آقا على زنورى حكيم، و حكيم نامور، ميرزا ابوالحسن جلوه شركت نمود و علوم معقول را فرا گرفت و براى آموختن هيئت و نجوم از وجود ميرزا عبدالله، بهره هاى فراوانى برد.

اين عالم بزرگ به خاطر ذكاوت فطرى و عشق و علاقه زيادى كه در تعليم و تربيت داشت، سرآمد اقران خود گرديد و استاد او ميرزا ابوالحسن جلوه، فضل و دانش او را مورد ستايش قرار مى داد و به ساير شاگردان خود سفارش مى كرد، از علم و دانش او استفاده كنند(۱۹۳) .

ميرزا طاهر هم، درباره عظمت و دقت نظر استاد خود ميرزا ابوالحسن جلوه، مى گويد: بعد از اوقات «ميرزا محمد» به درس ميرزا ابوالحسن جلوه شركت نمودم و نزد او شروع به خواندن كتاب: تمهيد القواعد «افضل الدين محمد بن تركه» كردم، عادت ميرزا ابوالحسن هم اين بود، كه تا كتابى را تصحيح نمى كرد، به تدريس آن اقدام نمى نمود، البته قبل از آن، همان كتاب را نزد «ميرزا محمد رضا» خوانده بوديم، در حالى كه گاهى سطرها و صفحه هائى از آن افتاده بود و كتاب ناقص بود، اما وى به خاطر استعداد سرشار و قدرت عرفانى كه داشت، مى توانست آن كتاب را تقرير و بيان كند، ولى مرحوم جلوه تا نخست كتاب را غلطگيرى و اصلاح نمى كرد، به تدريس آن اقدام نمى نمود، و از اين مقايسه كوچك شيوه دقت و روشن تحقيق ميرزاى جلوه، با روش مرحوم «ميرزا محمد رضا قمشه اى» كاملا روشن مى گردد(۱۹۴) .

ميرزا محمد طاهر تنكابنى، علاوه بر احاطه به فلسفه و حكمت، در فقه، اصول، نجوم، ادبيات و رياضيات نيز تخصص داشت، طب قديم را مطلع بود و كتاب «قانون» بوعلى سينا را چندين بار تدريس نمود و حواشى پرقيمتى بر آن كتاب نوشته، كه در «كتابخانه مجلس شوراى ملى» - اسلامى - موجود مى باشد. آن مرحوم داراى خط بسيار خوبى هم بود، و كتابها و رساله هاى زيادى از او در دست مى باشد(۱۹۵) .

از نظر ورود به مسائل سياسى و تلاش براى تعيين سرنوشت ملت مسلمان، ميرزا محمد طاهر تنكابنى، نقش فعالى داشته است، او در انتخابات دوره هاى اول و دوم و سوم مجلس شوراى ملى شركت نمود و به نمايندگى از طرف طلاب و مردم، به مجلس رفت. در سال ۱۲۹۴ شمسى در «جنگ بين الملل اول» كه مهاجرت آزاديخواهان پيش ‍ آمد، وى نيز به همراه آزاديخواهان مهاجرت نمود و مدتى را در اماكن مقدس عتبات مشرف بود، روزگارى در «موصل» به سر برد، با عالمان اهل تسنن بحثها و مناظره هاى جالب و سازنده اى انجام داد و مورد تكريم و احترام همگان واقع شد(۱۹۶) .

اين عالم ربانى، براى دوره چهارم مجلس هم به نمايندگى از سوى مردم انتخاب گرديد، اما بدليل اينكه در مسافرت و مهاجرت بود، در مجلس ‍ شركت نكرد. همچنين وى در اول كودتائى كه از طرف «سيد ضيأ الدين» واقع شد، دستگير گرديد و مدتى زندانى شد. بار ديگر نيز در اواخر سلطنت «رضاخان » زندانى شد و بعد به كاشان تبعيد گرديد(۱۹۷) .

از خدمات بسيار ارزشمند اين حكيم فرزانه، جمع آورى و حفظ كتابهاى نفيس چاپى و خطى و تشكيل كتابخانه پرمحتوائى بوده است(۱۹۸) .

مرحوم ميرزا محمد على مصاحبى نائينى، با تخلص عبرت، درباره مقام بلند علمى اين حكيم بزرگ مى نويسد: ميرزا محمد طاهر تنكابنى، از حكما و عرفاى بزرگ است، امروز در حكمت و عرفان و علم طب قديم، كم نظير بلكه بى مانند است، از مبرزين شاگرادان ميرزاى جلوه و ميرزا محمد رضا قمشه اى است، چندى در مدرسه سلطانى به افادت و افاضت مشغول بود، و اينك به خاطر كثرت سن و ضعف مزاج، انزوا اختيار كرده به مطالعه كتب حكمت و عرفان اوقات مى گذراند...

حكيم الهى مجاهد، ميرزا محمد طاهر تنكابنى، سرانجام جمعه شانزدهم ذيقعده ۱۳۶۰ هجرى قمرى، مطابق با چهارم آذرماه سال ۱۳۲۰ شمسى در هشتاد و يكسالگى وفات كرد و طبق وصيت خود او، جنازه اش را در جوار استادش ميرزا ابوالحسن جلوه، واقع در «ابن بابويه» شش كيلومترى جنوب تهران، به خاك سپردند(۱۹۹) .

لازم به يادآورى است، كه بقعه جلوه كه آن را «ميرزا احمد خان بدر نصيرالدوله» و «شاهزاده سلطان ميرزاى نير الدوله» ساخته بودند و از يك اطاق و ايوان تشكيل مى شد، و ميرزا محمد طاهر تنكابنى و تعدادى ديگر از شاگردان وى، در آن مدفون گرديده اند، به تدريج خراب شده، و اكنون بقعه اى با هشت ستون و چيزى شبيه آرامگاه «حافظ» در شيراز به جاى آن ساخته شده است.


۱۱ - محمد محيط طباطبائى

 مرحوم استاد، سيد محمد طباطبائى، معروف به «محيط» به سال ۱۲۸۰ هجرى شمسى، در روستاى «گزلا» از توابع اردستان به دنيا آمد و پس از مهاجرت اعضأ خانواده او به «زواره» وى به «مكتبخانه» حاج حسن و بعد به مدرسه «لطفعلى خان» زواره رفت، و علوم مقدماتى فارسى و عربى را فرا گرفت.

سپس به اصفهان رفت و در مدرسه دينى و علمى «كاسه گران» آن شهر به ادامه تحصيل علم پرداخت، و پس از مدتى به «زواره» بازگشت و به عنوان معلم در مدرسه ابتدائى «سادات» مشغول تدريس گرديد.

سيد محمد محيط، كه براى تحصيل و تحقيق خود، دنبال امكانات و شرائط مناسبى مى گشت، در ارديبهشت سال ۱۳۰۲، در حالى كه ۲۲ سال داشت به تهران هجرت نمود، در امتحان ورودى مدرسه «دارالفنون» شركت كرد و در كلاس سوم متوسطه پذيرفته شد و با يكسال تحصيل به دريافت ديپلم موفق گرديد، سپس تحصيلات خود را در «مدرسه حقوق» تهران ادامه داد، و در سال ۱۳۰۵ شمسى در آن مدرسه فارغ التحصيل شد.

استاد محيط به خاطر شوق فراوان به آموختن علم و روح پرتلاشى كه داشت، در زندگى فراز و نشيبهائى را پشت سر گذاشت، مدتى مدير دبيرستانهاى اهواز و خرمشهر بود، روزگارى در مدرسه دارالفنون و دانشسراى مقدماتى تدريس مى كرد، زمانى مجله «محيط» را منتشر مى ساخت، و ساليانى را به رايزنى فرهنگى ايران در «هند»، نمايندگى فرهنگى ايران در عراق، لبنان و سوريه گذرانيد.

استاد، پس از اين مراحل، بازرسى وزارت آموزش و پرورش را به عهده گرفت، در عضويت «فرهنگستان زبان و ادب ايران» فعاليت داشت و مدت نوزده سال هم برنامه راديوئى «مرزهاى دانش» را اداره نمود.

اين استاد بزرگ، داراى طبعى منيع و روحيه اى قناعتمند و زاهدانه بود، مظاهر دنيا او را فريب نداد، تا آخر عمر در جنوب تهران (خيابان مجاهدين اسلام) در يك خانه كوچك زندگى كرد و به همين خاطر توانست به تدريس و تحقيق و تأليف و چاپ و نشر هزاران صفحه آثار عميق و ارزشمند بپردازد، و آن را در دسترس عموم قرار دهد.

علامه محيط طباطبائى، مقالات علمى فراوانى در مجلات: ارمغان تعليم و تربيت، مهر، محيط، راهنماى كتاب، آينده و يغما به چاپ رسانده، و آثار علمى، ادبى، انتقادى، و تحقيقى او از ۱۵۰۰ مقاله و رساله تشكيل مى شود.

«از سال ۱۳۵۴ (۱۳۹۶ هجرى) كه اينجانب در خانه اش با او ديدار داشتم، با تواضع و اشتياق فراوانى اين ملاقات را پذيرفت، از بنده و كار تحصيل در حوزه علمى قم، و اقدام به كار تأليف و تحقيق من، تشويق فراوانى به عمل آورد، و از سر لطف و بزرگوارى بر كتابى كه تحت عنوان «سخنان على بن الحسين - عليه السلام -» ترجمه كرده بودم، مقدمه علمى و ستايش آميزى نوشت».

استاد محيط، در ده ها كنفرانس، كنگره و سمينار علمى و تحقيقى داخل و خارج كشور شركت كرد، به زبانهاى فرانسه، انگليسى، عربى و فارسى قديم تسلط كامل داشت، در سال ۱۳۵۵، به خاطر تحقيقات علمى و فرهنگى از سوى دانشگاه شهيد بهشتى (ملى) به درجه دكتراى افتخارى، و در سال ۱۳۵۷ به نخستين جايزه آثار ملى، دست يافت.

اشعار استاد محيط به چندين هزار بيت مى رسد، و همانطور كه اشاره شد، در زمنينه هاى ادبى و تاريخى، فلسفى، و فرهنگى از استاد آثار فراوانى به يادگار مانده، كه عناوين آثار چاپ شده او بدين قرار است:

۱ - سيد جمال الدين اسدآبادى و بيدارى مشرق زمين.

۲ - تصحيح و مقدمه بر ديوان «مجمر زواره اى».

۳ - جغرافياى نو.

۴ - مجموعه آثار ملكم.

۵ - فردوسى و شاهنامه.

۶ - زندگى محمد زكرياى رازى.

۷ - دوران نادر.

۸ - تاگور، شاعرى هندى.

۹ - تاريخ تحول نثر فارسى.

۱۰ - آنچه درباره حافظ بايد دانست.

۱۱ - خيامى يا خيام؟

۱۲ - تاريخ تحليلى مطبوعات ايران.

۱۳ - تطور حكومت در ايران بعد از اسلام.

۱۴ - تاريخ اعزام محصل به اروپا.

مرحوم استاد، سيد محمد محيط طباطبائى بيش از سه سال و نيم به مدرسه نرفت، اما تمام عمر خود را صرف مطالعه و تحقيق و تدريس ‍ نمود، تا آنجا كه او را «ستونى از كاخ ادب و فرهنگ ايران زمين» لقب داده اند.

بارى، اين عالم بزرگ كه لحظه اى از آموختن و آموزاندن نياسود، سرانجام ۲۷ مرداد ۱۳۷۱ هجرى شمسى، به سن نود و يك سالگى در تهران از جهان چشم فروبست، در تشييع و تدفين و ترحيم او مقامات روحانى، علمى و فرهنگى مختلفى شركت نمودند، و طبق وصيتش بدن او را در كنار «برج طغرل» ميراث فرهنگى طغرل سلجوقى (سال ۴۵۵ هجرى قمرى) در «شهر رى» روبروى بقعه ابن بابويه، شيخ صدوق، به خاك سپردند(۲۰۰) .

بمناسبت يكمين سالگشت اين دانشمند بزرگ و تجليل از مقام معنوى علم و فرهنگ، بر كنار مزارش مراسم باشكوهى برگزار گرديد، و نيز در زادگاه او «زواره» مراسم كم سابقه اى تشكيل شد، علما، ادبا و شعرا، از شهرهاى مختلف در آن شركت كردند، و در زمينه معرفى اين دانشمند فرزانه و خدمات علمى و فرهنگى او، سخنرانيها كردند، شعرهاى سرودند، و چكامه ها سردادند(۲۰۱) . اينجانب هم در آن مجالس شركت داشتم.


۱۲ - محمد حسين تنكابنى

 آيت الله، حاج شيخ محمد حسين تنكابنى، به سال ۱۲۸۵ هجرى قمرى، در نواحى «تنكابن» بدنيا آمد، بعد از خواندن دوره هاى مقدماتى علوم، از محل خود براى ادامه تحصيل علوم دينى به «قزوين» رفت، و سپس براى ادامه تحصيل و تكميل علوم دينى، به نجف اشرف مهاجرت نمود.

وى در نجف اشرف در حوزه هاى درسى، عالمان بزرگى چون: ميرزا حبيب الله رشتى، ملا محمد كاظم خراسانى صاحب كتاب «كفاية الاصول» و سيد محمد كاظم طباطبائى يزدى، نويسنده كتاب كم نظير «عروة الوثقى» شركت نمود، و به درجه مقدس اجتهاد رسيد.

عالم بزرگ، حاج شيخ محمد حسين تنكابنى، پس از طى آن مراحل علمى به تهران مراجعت كرد، و در آن شهر به تدريس طلاب، اقامه نماز جماعت و خدمات و اصلاح امور مردم مى پرداخت، تا سرانجام به سن ۸۲ سالگى در سال ۱۳۶۷ هجرى قمرى رحلت نمود، و جسد مقدس او را در قسمت ميان حرم حضرت عبدالعظيم و امام زاده حمزه به خاك سپردند(۲۰۲) .


۱۳ - جواد فاضل

 جواد فاضل، فرزند ابوالقاسم، به سال ۱۲۹۵ هجرى شمسى در شهر «آمل» ديده به جهان گشود، وى علوم مقدماتى فارسى و عربى را نخست در آن شهر نزد پدر خود فرا گرفت و سپس به تهران آمد و نزد شيخ محمد آشتيانى به آموختن فقه و اصول پرداخت و آن گاه دوره دانشكده معقول و منقول (معارف اسلامى) را گذرانيد، و از سال ۱۳۱۹ وارد ميدان نويسندگى و همكارى با مطبوعات شد(۲۰۳) .

جواد فاضل در كار نويسندگى و ترجمه متون عربى و دينى قدرت بالائى داشت و از خود آثار دينى و داستانهاى متعددى كه بارها تجديد چاپ شده، به يادگار گذاشت، كه عمده ترين و ارزشمندترين آنها، بدين قرار است:

۱ - سخنان حضرت سيدالشهدأعليه‌السلام ترجمه كتاب: لمعة من بلاغة الامام الحسينعليه‌السلام اثر ارزشمند مصطفى موسوى حائرى، كه به سبك نهج البلاغه در سه قسمت: خطبه ها، نامه ها و كلمات قصار نوشته شده و جواد فاضل در سال ۱۳۳۴، آن را در ۱۶۳ صفحه رقعى ترجمه و چاپ كرده است.

۲ - سخنان علىعليه‌السلام ، ترجمه «نهج البلاغه» اثر جاويدان «سيد رضى»، كه در حدود ۶۰۰ صفحه بارها تجديد چاپ شده و معروفترين كار ارزشمند جواد فاضل است.

۳ - ترجمه و نگارش «صحيفه كامله سجاديه» مجموعه ۵۴ دعا و مناجات از امام زين العابدينعليه‌السلام كه در ۴۹۸ صفحه بارها تجديد چاپ شده و اثر ماندگار ديگر جواد فاضل مى باشد.

۴ - مجموعه زندگانى چهارده معصومعليه‌السلام كه در ده مجلد به چاپ رسيده، داراى نثرى روان است و بيش از چهارهزار صفحه دارد.

۵ - دختران پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ سخن مى گويند، مجموعه خطبه هاى حضرت فاطمه (سلام الله عليها)، حضرت زينب (سلام الله عليها) و ام كلثوم (سلام الله عليها) است كه به سال ۱۳۲۷ در تهران در ۱۰۴ صفحه به چاپ رسيده است.

۶ - ترجمه مقاتل الطالبيين، به نام: سرگذشت فرزندان ابوطالب، در ۴ جلد.

جواد فاضل، رمانها و داستانهائى هم تحت عنوان: مهتاب، دختر يتيم، وفا و... به چاپ رسانده، كه به خاطر كم ارزش بودن محتواى اخلاقى اينگونه داستانها، از ارزش او كاسته شده است.

سرانجام، مرحوم جواد فاضل ۲۸ مرداد سال ۱۳۴۰ هجرى شمسى، در تهران به سن ۴۵ سالگى زندگى را به درود گفت(۲۰۴) و در سمت قبله بقعه «شيخ صدوق» در قبرستان «ابن بابويه» در آغوش ‍ خاك آرميد.

روى سنگ قبر او اين رباعى نوشته شده است:

زاندم، كه جام عمر ترا آشنا شكست

ميناى اشك، در صدف آشنا شكست

در هر نوشته ام، غمى رنجى نهفته است

اين رنجهاى ماست، كه آخر ترا شكست


۱۴ - شيخ محمد على شاه آبادى

 آيت الله شيخ محمد على شاه آبادى، فرزند محمد جواد حسين آبادى، به سال ۱۲۹۲ هجرى قمرى در اصفهان چشم به جهان گشود. او در دامن پرمهر پدر پرورش يافت، ادبيات و علوم مقدماتى را نزد پدر فراگرفت، سپس از حوزه درسى برادر خود مرحوم آشيخ احمد بيدآبادى و نيز حوزه درسى ميرزا محمد هاشم خونسارى چهار سوقى، صاحب كتاب «مبانى الاصول» استفاده ها كرد.

در سال ۱۳۰۴، پدر او مورد خشم ناصرالدين شاه قرار گرفت، و در حالى كه محمد على هم دوازده سال داشت، همراه پدر از اصفهان به تهران تبعيد شدند.

شيخ محمد على شاه آبادى در تهران به تحصيل خود ادامه داد و فقه و اصول را نزد استادان بزرگى چون: ميرزا حسن آشتيانى، ميرزا هاشم گيلانى، و فلسفه و حكمت و عرفان را نزد ميرزا ابوالحسن جلوه فراگرفت و براى تكميل مراحل عالى علمى روانه حوزه عظيم نجف اشرف گرديد.

در حوزه علمى نجف، شيخ محمد على، در محضر درسى عالمان بزرگ: محمد كاظم خراسانى، صاحب «كفاية الاصول»، على شيخ الشريعه اصفهانى، ميرزا حسين خليلى تهرانى و ساير عالمان آن سامان شركت جست، و در حالى كه در هيجده سالگى به درجه درسى آيت الله سيد محمد تقى شيرازى، عالم مجاهد ضد استعمار شركت نمود(۲۰۵) .

شيخ محمد على شاه آبادى، از استعداد سرشار و پشتكار فوق العاده اى برخوردار بود، به همين دليل استادش ميرزا محمد تقى شيرازى اصرار داشت او در سامرا بماند و از فيض دانش خويش به آن حوزه بهره برساند، ولى مادرش سفارش زياد مى كرد او به ايران بازگشت كند، بدين جهت شيخ محمد على پس از هشت سال اقامت در عراق روانه ايران گرديد و در سال ۱۳۴۷ به حوزه علمى نوپاى قم وارد شد. مدت هفت سال در آن حوزه به تدريس و تربيت طلاب پرداخت، شاگردان برجسته اى تربيت كرد، كه از آن جمله امام خمينى (ره) بنيانگذار نظام جمهورى اسلامى در ايران مى باشد.

امام خمينى (ره) خود فرموده: من حدود هفت سال كتابهاى: فصوص و مفتاتيح الغيب را نزد ايشان خواندم(۲۰۶) .

مرحوم شاه آبادى، به عنوان يك مدرس و مجتهد عالى مقام، در حالى كه دوره هاى حوزه نجف و سامرا و قم را پشت سر گذاشته و در علوم و معارف قوى و غنى گرديده بود، و وجود او مى توانست منشأ خير و بركات و افاضات درخشان علمى قرار گيرد، از سال ۱۳۵۴ به دعوت مردم تهران، به آن شهر بازگشت مى نمايد، در محله «شاه آباد» كه بدين مناسبت به «شاه آبادى» شهرت يافته، اقامت مى كند، نخست در «مسجد سراج الملك» كه جد او در آن اقامه جماعت مى كرده، بعد حدود ۲ سال در «مسجد امين الدوله» واقع در بازار چهل تن، و سپس در شبستان «مسجد جامع» تهران، به اقامه نماز جماعت مى پردازد، در وعظ و ارشاد مردم به معارف اسلامى تلاش و كوشش ‍ فراوانى مى ورزد، و از همه مهمتر مسجد را بصورت يك پايگاه آموزش و مبارزه ضد ستمهاى «رضا خانى» قرار مى دهد، تا آنجا كه با تعدادى از علماى مجاهد از جمله: مرحوم ميرزا محمد تقى قمى، حدود يازده ماه در حرم حضرت عبدالعظيم متحصن مى شوند(۲۰۷) .

در مورد مبارزات اين عالم بزرگ و مجاهد، امام خمينى (ره) مى فرمايد: مرحوم آيت الله شاه آبادى، علاوه بر آنكه يك فقيه و يك عارف كامل بودند، يك مبارزه به تمام معنى هم بودند(۲۰۸) .

درباره عظمت مرحوم شاه آبادى، و يكى از فرزندانش، به نام حجة الاسلام آقاى حاج شيخ مهدى شاه آبادى، كه دوره اول و دوم مجلس ‍ شوراى اسلامى، به نمايندگى مردم تهران انتخاب شده بود، و در تاريخ ششم ارديبهشت ماه ۱۳۶۳ در جبهه هاى جنگ دفاع از حمله عراق به ايران به شهادت رسيد، امام خمينى (ره) فرموده است: با كمال تأسف و تأثر، شهادت استادزاده محترم، جناب حجة الاسلام آقاى شيخ مهدى شاه آبادى را به پيشگاه معظم حضرت بقية الله ارواحنا لمقدمه الفدأ، تبريك و تسليت عرض مى كنم...

اين شهيد عزيز، علاوه بر آنكه خود مجاهدى شريف و خدمتگزارى مخلص براى اسلام بود، و در همين راه به لقأ الله پيوست، فرزند برومند شيخ بزرگوار ما بود، كه حقا حق حيات روحانى به اينجانب داشت، كه با دست و زبان از عهده شكرش برنمى آييم(۲۰۹) ...

روح پاك، صفاى نفس و فضائل اخلاقى مرحوم آيت الله حاج شيخ محمد على شاه آبادى، از ويژگيهايى بود، كه وى را در قالب يك عالم عامل و مربى تمام عيار براى حوزه هاى دينى و عموم مردم قرار داده بود.

امام خمينى (ره) درباره چنين ارزشهاى اخلاقى استاد خود فرموده است: من در طول عمرم، روحى به لطافت و ظرافت آيت الله شاه آبادى نديدم(۲۱۰) .

آيت الله شاه آبادى، ضمن يك عمر مبارزه با ظلم و استبداد، و پرورش ‍ شاگردان عالم و فاضل و مجاهد در قم و تهران، از خود كتابها و آثارى هم در زمينه معارف اعتقادى و اخلاقى به زبان فارسى و عربى به جاى گذاشته است، كه جهت مطالعه اهل علم و دانش معرفى مى شود:

۱ - شذرات العارف، يا (مرام الاسلام)، فارسى.

۲ - القرآن و العترة، عربى.

۳ - الايمان و الرجعة، عربى.

۴ - الانسان و الفطرة، عربى.

۵ - رشحات المعارف، درسهاى اخلاقى و عرفانى، چاپ شده.

۶ - مفتاح السعادة فى احكام العباده، رساله عملى فاسى.

كتابهاى علمى و عربى چاپ نشده آن مرحوم هم عبارتند از:

۱ - حاشيه بر كتاب «كفاية الاصول» مرحوم آخوند خراسانى، در اصول فقه.

۲ - منازل السالكين، در زمينه اخلاق و عرفان.

۳ - رساله عقل و جهل(۲۱۱) .

۴ - رساله نبوت عامه.

۵ - حاشيه كتاب: نجاة العباد.

۶ - حاشيه كتاب: فصول الاصول(۲۱۲) .

سرانجام اين عالم بزرگ و مجاهد، پس از يك عمر هفتاد و هفت ساله سراسر افتخار و خير و بركت، روز پنجشنبه سوم ماه صفر ۱۳۶۹ هجرى قمرى مطابق با سوم آذر سال ۱۳۲۸ شمسى، در تهران زندگى را به درود گفت، عموم مردم با تجليل و تكريم فراوان پيكر پاكش را در مقبره «شيخ ابوالفتوح رازى» در جوار عبدالعظيم حسنىعليه‌السلام در آغوش خاك قرار دادند(۲۱۳) .


۱۵ - سيد ابوالقاسم كاشانى

 آيت الله سيد ابوالقاسم حسينى كاشانى، فرزند آيت الله سيد مصطفى، به سال ۱۳۰۰ هجرى قمرى در تهران به دنيا آمد، در ۱۶ سالگى به همراه پدر خود، براى زيارت و انجام عمل حج به مكه مشرف شد، و از آنجا با پدر عالم خويش روانه نجف اشرف گرديدند و براى آموختن علوم اسلامى در آن سرزمين مقدس اقامت گزيدند.

آيت الله سيد ابوالقاسم حسينى كاشانى، در اثر استعداد قوى و پشتكار جدى، در حوزه علمى نجف درسهاى مقدماتى را فراگرفت و سپس در حوزه هاى درسى عالمان بزرگى چون: آيت الله محمد كاظم خراسانى نويسنده «كفاية الاصول» و ميرزا حسين خليلى تهرانى و ساير استادان آن حوزه حضور يافت و در ۲۵ سالگى به درجه مقدس اجتهاد رسيد.

وى پس از فوت پدرش كه از مراجع علمى و دينى نجف اشرف بود، عهده دار پيشوائى دينى شد و چون روحيه مبارزه و ضد استعمارى داشت به ايران آمد و در مبارزات ملى كردن نفت شركت نمود، در دوره هاى ۷ و ۱۷ به نمايندگى مجلس شوراى ملى و در دوره اخير به رياست آن مجلس ‍ برگزيده شد(۲۱۴) .

امام خمينى (ره) بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران، درباره وى مى فرمايد: آقاى كاشانى از جوانى در نجف اشرف بودند، و يك روحانى مبارز بودند، مبارزه با استعمار، آنوقت البته انگلستان بود، مبارزه با او. در ايران هم كه آمدند تمام زندگيشان صرف همين معنا شد و من از نزديك ايشان را مى شناختم(۲۱۵) .

امام خمينى (ره) درباره وضع مبارزه مرحوم آيت الله كاشانى و زندانى و تبعيد شدن او مى فرمايد: مرحوم آقاى كاشانى رحمه لله را تبعيد كرده بودند به «خرم آباد» و محبوس كرده بودند، در قلعه «فلك الافلاك»(۲۱۶) .

مرحوم آيت الله سيد ابوالقاسم حسينى كاشانى، از نظر علم و دانش و بصيرت در سطح بسيار بلندى قرار داشت، مقام علمى و مبارزاتى او مورد تأييد و مايه اميد علمأ و حوزه هاى دينى براى عزت و اعتلاى اسلام بود، و عالمان و فقيهان بزرگى چون: آيت الله العظمى ميرزا محمد تقى شيرازى، شيخ الشريعه اصفهانى، آقا ضيأالدين عراقى، سيد ابوالحسن اصفهانى و حاج سيد اسماعيل صدر، مقام بلند علمى و مبارزه ضد استعمارى او را ستوده اند(۲۱۷) .

سرانجام اين عالم مجاهد، پس از يك عمر مبارزه و آگاهى دهى و خدمت به اسلام و مسلمانان، شب چهارشنبه هفتم شوال ۱۳۸۱ هجرى قمرى به سن ۸۱ سالگى در اثر بيمارى «ذات الريه» زندگى را به درود گفت(۲۱۸) . از جنازه او تشييع و تجليل عظيمى به عمل آمد و داخل رواق غربى بقعه حضرت عبدالعظيم در آغوش خاك آرميد.


۱۶ - شيخ ذبيح الله محلاتى

 آيت الله، حاج شيخ ذبيح الله محلاتى، به سال ۱۳۱۰ هجرى قمرى در شهرستان «محلات» چشم بدنيا گشود، او هنوز به سن بلوغ نرسيده بود، كه پدر خود را از دست داد و بدرد يتيمى مبتلا شد.

مرحوم محلاتى از همان دوره نوجوانى در محل خود علوم مقدماتى ادبى و عربى را فراگرفت، و در سال ۱۳۳۰ براى تحصيلات عالى دينى، به نجف اشرف مهاجرت نمود، و پس طى مراحلى، در حوزه هاى درسى عالمان بزرگ: آيت الله اصطهباناتى، آيت الله سيد محمد فيروزآبادى، شيخ عبدالحسين رشتى، شيخ حسين رشتى، سيد ابوتراب خوانسارى، شيخ جواد بلاغى و ديگران شركت نمود.

مدت اقامت تحصيلى اين عالم ربانى در نجف اشرف يازده سال طول كشيد، علوم زيادى را با جديت فراگرفت، و براى ادامه تحصيلات عالى، ماه شعبان ۱۳۴۱ به حوزه علمى «سامرا» مهاجرت كرد.

مرحوم شيخ ذبيح الله، در حوزه «سامرا» به تدريس طلاب پرداخت و خود نيز در حوزه درسى آيات عظام، حاج ميرزا حسين نائينى، حاج سيد ابوالحسن اصفهانى، حاج سيد صدر كاظمى و حاج شيخ آقا بزرگ تهرانى شركت فعال نمود، و از سوى آنان تأييد اجتهاد و اجازه روايت احاديث دريافت كرد.

حاج شيخ ذبيح الله، كه در مدت اقامت ۴۶ ساله خود، در نجف اشرف و سامرا به مقام علمى تدريس و تحقيق بلندى دست يافته بود، با كوله بار عظيمى از علم و دانش دينى، در سال ۱۳۷۶ هجرى قمرى آن سامان را ترك گفت و در تهران اقامت گزيد(۲۱۹) .

آشنائى اينجانب با آن عالم بزرگ، از سال ۱۳۵۴ هجرى شمسى شروع شد، براى سخنرانى روزهاى ماه مبارك رمضان، به مسجد «مشير الدوله » در خيابان خاوران (مسگرآباد) كه وى در آن اقامه جماعت داشت، دعوت شده بودم، او در عين كهنسالى و فرتوتى و روزه دارى، عموما تا پايان سخنرانى من حضور داشت، و گاهى هم تذكر مفيد و انتقاد مخلصانه اى معمول مى داشت.

يكروز در ضمن سخنرانى، سخن «كميل بن زياد نخعى» را كه درباره اميرالمؤ منينعليه‌السلام مى گويد:فلما اصحر، تنفس ‍ الصعدأ (۲۲۰) . بيان كردم، او پس از پايان سخنرانى نزديك منبر آمد و بااخلاص خاصى آهسته گفت: تنفس الصعدأ، صحيح است، گفتم: صعدأ صحيح به نظر مى رسد، اما هر دو بايد به منابع ادبى مراجعه كنيم، فردا پس از سخنرانى باز نزديك من آمد، و با تواضع و مهربانى بزرگوارانه اى گفت: صعدأ، كه شما ديروز خوانديد صحيح است.

بعد از آن، گاهى به خانه اش، كه آن طرف خيابان در كوچه باريكى قرار داشت مى رفتم و از فنون خطابى كه به خاطر سالها خطا به سخنرانى در تهران اعمال داشته بود، بهره مى بردم، او تواضع عجيبى داشت و از جثه نحيفش كه در لابلاى انبوه كتابها و منابع تحقيقى قرار گرفته بود، چون دريائى، دانش سرازير مى گردانيد.

آرى، خانه و اطاق زندگى و مطالعه اش، از ساده هم بسيار ساده تر بود، اما حكايتها و سرگذشتهاى زندگى پربارش، از طراوت و معنويت و حيات درخشانى موج مى زد.

او داستانهاى آموزنده اى داشت، از شيوه مطالعه و تحقيقات علمى و تاريخيش سخنها گفت، درباره موفقيتش در «سامرا» مطالبى بيان داشت. به خاطر اينكه داماد استادش، حاج ميرزا محمد عسكرى تهرانى شده بود، مى گفت: اين توفيق نصيب من شد، كه حتى گاهى مى توانستم تمام روز و شب را در كتابخانه مهم «سامرا» بمانم، مطالعه كنم، يادداشت بردارى داشته باشم و به تحقيق و تأليف بپردازم.

به هر حال، اين عالم مخلص، طى اقامت خود در تهران لحظه اى نياسود، به سخنرانيها، اقامه نماز جماعت، درس تفسير قرآن كريم و تحقيق مداوم و تأليف كتابهاى فراوان پرداخت، كه مجموع كتابها و آثار او به حدود شصت جلد مى رسد.

مرحوم محلاتى، اصولا روحيه انتقادى داشت، و عموم آثار و كتابهاى او، جنبه پاسخ به اشكالها و رفع كجرويهاى اشخاص، فرقه ها و مطالب را دارد، گاهى هم در اثر اخلاص و پركارى زياد، هر موضوع و مطلب خوب و مفيدى را، در هر جا مى خواند و هشدار دهنده و سازنده تشخيص ‍ مى داد، آن را مى نوشت و از معرفى مأخذ و مدرك آن مطلب، غفلت مى شد، همانطور كه گفتيم، يك جهت اين معنا همان روحيه اخلاص و مشغله فراوان بوده است.

مثلا در كتاب فارسى «كشف الغرور يا مفاسد سفور» از صفحه ۳۶۶ تا ۴۲۸، يعنى ۶۴ صفحه مطالب، درباره «مليحه» و «بدريه » كه در اثر معاشرت با دوستان ناباب و خطرناك به انحراف و بدبختى گرفتار شده اند را، بدون مأخذ آورده شده است، در حالى كه اين مطالب خلاصه كتاب «جنايات بشر، يا آدم فروشان قرن بيستم!» نوشته: «ربيع انصارى» مى باشد.

بارى، اين عالم فداكار و پرتلاش، سراسر زندگى همراه با رنج و مشقت خود را، با مناعت طبع و سربلندى گذرانيد، وجود او منشأ خير و بركت و ارشاد فراوان براى اهل ايمان بود، مهمترين خدمت او آثار ارزشمندى است، كه تعدادى از موارد چاپ شده آن معرفى مى شود:

۱ - تاريخ سامرا، ۳ جلد، ۹ جلد آن هم چاپ نشده است.

۲ - رياحين الشريعه، در احوال بانوان شيعه، در ۶ جلد.

۳ - كشف الغرور، يا مفاسد سفور.

۴ - وقايع الايام، در ۲ جلد. ۶ جلد آن چاپ نشده.

۵ - فرسان الهيجأ، در ۲ جلد.

۶ - اختران تابناك، يا كشف الكواكب، در ۲ جلد.

۷ - كشف الهاويه، درباره جنايات معاويه.

۸ - كشف الغايشه، درباره زندگى عايشه.

۹ - كشف حقيقت، درباره زندگانى ائمه اهل سنت.

۱۰ - قرة العين، در حقوق والدين.

۱۱ - قضاوتهاى اميرالمؤ منينعليه‌السلام .

۱۲ - لطايف الحكايات.

عناوين كتابهاى چاپ شده اين عالم وارسته به ۲۰ مورد رسيده، و با مجموع آثار چاپ نشده ۷۰ كتاب دارد، كه اميد است اهل خير و فرهنگ براى چاپ اين آثار پرقيمت اقدام كنند.

اين عالم پرتلاش، سرانجام سال ۱۳۶۵ (۱۴۰۶ هجرى) در تهران، به سن ۹۶ سالگى زندگى را بدرود گفت، و در صحن امام زاده حمزه و جوار حضرت عبدالعظيم حسنىعليه‌السلام در آغوش خاك آرميد(۲۲۱) .


۱۷ - آيت الله شعرانى

 علامه، ميرزا ابوالحسن شعرانى، فرزند حاج شيخ محمد، از نواده هاى ملا فتح الله كاشانى، نويسنده تفسير «منهج الصادقين»، به سال ۱۳۲۰ هجرى قمرى، در تهران بدنيا آمد.

او از دوران كودكى به تحصيل علم پرداخت، قرآن و تجويد و زبان عربى را نزد پدر خود آموخت، و سپس براى خواندن كتابهاى «الفيه» و «شاطبيه» كه از كتابهاى مرسوم آن روز حوزه هاى دينى بود، به مدرسه علمى و دينى «خان مروى» تهران راه يافت.

ميرزا ابوالحسن پس از گذراندن آن دوره، براى ادامه تحصيل وارد حوزه علميه «قم» گرديد و در سال ۱۳۶۴ كه پدر خود را از دست داد، روانه نجف اشرف شد و در حوزه درسى آيت الله سيد ابوتراب خوانسارى و عالمان بزرگ آن حوزه شركت نمود، و علوم فقه و اصول و فلسفه و نجوم و رجال و حديث را، نزد عالمان بزرگى مانند: حكيم محقق ميرزا محمود قمى، ميرزا محمد طاهر تنكابنى، حاج شيخ عبدالنبى نورى، حكيم هيدجى، ميرزا مهدى آشتيانى، حاج آقا بزرگ ساوجى، شيخ مسيح طالقانى، اديب لواسانى، شيخ محمد رضا قمشه اى و ميرزا على اكبر يزدى، فراگرفت.

هم چنين ميرزا ابوالحسن شعرانى، علوم رياضى و هيئت و نجوم و ساير علوم را نزد پدرش و نيز استاد بزرگوارش، ميرزا حبيب الله، مشهور به «ذوالفنون» آموخت(۲۲۲) .

او خود، درباره لزوم توجه بيشتر به معنويات نوشته است: چون عهد شباب به تحصيل علوم و حفظ اصطلاحات و رسوم بگذشت، براى اقتدأ به سلف صالحين، از عهد صاحب «منهج الصادقين»، از هر علمى بهره بگرفتم و از هر خرمنى خوشه برداشتم، گاهى به مطالعه كتابهاى ادبى از عربى و عجمى، و زمانى به تدريس «اشارات» و «اسفار» و زمانى به تحقيق تفاسير و اخبار، وقتى به تفسير و حاشيه نويسى كتابهاى فقه و اصول، و گاهى به تعمق در مسائل رياضى و معقول، تا آن عهد سر آمد...

ساليان دراز، شب بيدار و روز در تكرار، هميشه ملازم دفترها و كرسى ها و پيوسته رفيق قلمها و كاغذها بودم، ناگهان سروش غيب در گوش اين ندا داد، كه علم براى معرفت است و معرفت بذر عمل و طاعت، طاعت بى اخلاص نشود، و اين همه ميسر نگردد مگر به توفيق خدا و توسل به اوليأ(۲۲۳) ...

اين عالم ربانى ضمن توجه زياد به جنبه هاى عرفانى و معنوى، پس از بازگشت به ايران، ساليانى در قم و سپس در تهران، به تدريس طلاب، اقامه نماز جماعت و تبليغ براى عموم مردم، و تحقيق و تأليف و تدوين كتابهاى فقهى، فلسفى، كلامى، اخلاقى، تفسيرى و تاريخى فراوانى پرداخت.

علامه ميرزا ابوالحسن شعرانى، به خاطر پشتكار فوق العاده، استعداد سرشار و نبوغ فكرى، و از همه بالاتر در پرتو جنبه هاى معنوى و عرفانى، در آموختن علوم و فنون مختلف توانائى نيرومندى داشت، بطورى كه براى استفاده كردن و استفاده رساندن از اندوخته هاى علمى خود، زبانهاى فرانسوى، تركى، انگليسى، و عبرى را بخوبى آموخته بود.

آيت الله شعرانى، براى سرودن اشعار و قصيده هاى اخلاقى، مخصوصا مدايحى براى حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ حضرت فاطمه (سلام الله عليها) و داستان «غدير خم» قدرت ادبى و شعرى خود را نشان داده است.

اين استاد بزرگ، شاگردان و عالمان فراوانى پرورش داده، كه تعدادى از آنان هم اكنون حيات دارند و استوانه هاى علمى و اخلاقى حوزه و دانشگاه مى باشند. غير از اينها، اين عالم بزرگ داراى ۴۳ اثر علمى

مى باشد، كه عمده ترين آنها عبارت است از:

۱ - تحقيق و تصحيح جامع الرواة. ۲ - ترجمه نفس المهموم محدث قمى. ۳ - ترجمه و شرح صحيفه كامله سجاديهعليه‌السلام . ۴ - تصحيح و حاشيه نويسى براى دو جلد تفسير صافى فيض كاشانى. ۵ - توضيح و حاشيه، براى ده جلد تفسير منهج الصادقين از مولا فتح الله كاشانى. ۷ - مقدمه و توضيح و تصحيح دوازده جلد تفسير ابوالفتوح رازى. ۸ - حاشيه براى كتاب: ارشاد القلوب ديلمى. ۹ - نقد و تصحيح روضة الشهدأ از ملاحسين كاشفى واعظ در ۴ جلد.

خلاصه، اين عالم عامل، زندگى سراسر معنوى و پرفيض علمى داشته، به وارستگى درخشانى رسيده، تا روزهاى آخر عمر هم با وجود نقاهت بيمارى قلب و «ريه» از تحقيق و تلاش باز نايستاد، تا اينكه به خاطر شدت بيمارى او را به «آلمان» بردند و در بيمارستانى در شهر «هامبورك» بسترى گرديد، اما معالجات مؤ ثر واقع نشد و سرانجام اين كوه علم و فضيلت، شب يكشنبه هفتم شوال ۱۳۹۳ هجرى، مطابق با دوازدهم آبان ۱۳۵۲ هجرى شمسى، سى و پنج دقيقه بعد از نيمه شب، در حالى كه هفتاد و سه سال عمر پربركت خود را سپرى كرده بود، در همان بيمارستان زندگى را بدرود گفت.

آرى، روز چهارشنبه جنازه او به تهران منتقل شد، قبل از ظهر روز پنجشنبه از او تشييع به عمل آمد، و او را در جوار حضرت عبدالعظيم حسنىعليه‌السلام ، روبروى «باغ طوطى» در مقبره خانوادگى «زمردى» به خاك سپردند(۲۲۴) . رحمت خداوند بر او باد.


۱۸ - شيخ عبدالنبى مجتهد نورى

 آيت الله حاج شيخ عبدالنبى نبوى نورى، در «نور» مازندران بدنيا آمد، براى آموختن دوره مقدماتى علوم به تهران هجرت نمود، و پس از آن براى ادامه تحصيل علوم دينى به نجف اشرف سفر كرد.

وى در آن حوزه عظيم علمى و دينى پس از خواندن دوره درسهاى سطح از سال ۱۳۰۰ هجرى به حوزه «سامرا» رفت و مدت پنج سال، در مجلس درس مرجع بزرگ و مجاهد نستوه، آيت الله العظمى سيد محمد حسن شيرازى و عالمان بزرگ ديگر شركت جست، به مقام بلند اجتهاد رسيد، و از شاگردان نمونه و ممتاز ميرزاى شيرازى بزرگ محسوب مى گرديد(۲۲۵) .

محبوبيت و عظمت علمى اين عالم ربانى نزد استاد، تا آنجا رسيده بود كه در مسائل سياسى و مبارزاتى عليه تحريم تنباكو، در كنار استاد خود بود و حامى او قرار داشت، و آن گاه هم كه «سيد جمال الدين اسدآبادى» آن روحانى پاكباخته، در مورد قتل «ناصرالدين شاه» براى ميرزاى بزرگ شيرازى پيغامى داشت، آن پيغام را به وسيله «شيخ عبدالنبى» ارسال كرد(۲۲۶) .

اين عالم بزرگ پس از گذراندن مراحل بلند علمى در نجف، به تهران بازگشت، در محله «عودلاجان» به اقامه نماز جماعت، تبليغ احكام دين تدريس طلاب و خدمت به مردم پرداخت، سپس در مسجد «سرچشمه» كه بنام او تأسيس شد، اقامه جماعت مى كرد، فقه و فتوى داشت، در حوزه درس خارج حكيم ابوالحسن جلوه شركت مى نمود، در مسائل سياسى و مبارزاتى يار مخلص و فداكار شهيد آيت الله سيد حسن مدرس محسوب مى گرديد، و سرانجام بيستم محرم الحرام سال ۱۳۴۴ هجرى قمرى در تهران رحلت نمود(۲۲۷) ، و پس از تشييع جنازه باشكوهى او را به «شهر رى» بردند و در جوار حضرت عبدالعظيم حسنىعليه‌السلام به خاك سپردند.


۱۹ - مدرس تهرانى

 مرحوم شيخ على مدرسى تهرانى، از عالمان بزرگى بوده، كه تحصيلات حوزوى خود را در نجف اشرف انجام داده، از شاگردان ممتاز آيت الله العظمى ميرزا محمد تقى شيرازى، قهرمان ضد استعمار انگلستان و آيت الله العظمى سيد محمد كاظم يزدى، نويسنده كتاب علمى عملى و كم نظير «عروة الوثقى»، و شاگرد آيت الله شيخ محمد كاظم خراسانى، صاحب كتاب عميق «كفاية الاصول» بوده است.

وى پس از رسيدن به مقام بلند اجتهاد از نجف به تهران آمد و اقامت گزيد، در مدرسه «معير» به تدريس و پرورش طلاب پرداخت، به جاى پدر خود مرجع امور شرعى مردم بود، در «مسجد قندى» اقامه جماعت مى نمود، از مقام تقوى و صلاحيت بالائى برخوردار بود، مورد اعتماد عموم قرار داشت، تا جائى كه به خاطر تدوين و تعقل سياسى، مردم بارها او را براى نمايندگى «مجلس شوراى ملى» انتخاب كردند، اما او اين سمت را نپذيرفت، وى از وكلأ مرحوم سيد ابوالحسن اصفهانى بوده، و سرانجام اين عالم بزرگ شب جمعه ۲۷ ربيع الثانى سال ۱۳۷۴ هجرى در تهران وفات يافت، و در جوار حضرت عبدالعظيم، كنار مقابر ساير علمأ دين به خاك سپرده شده است(۲۲۸) .


۲۰ - ميرزا مسيح طالقانى

 از عالمان بزرگ ديگرى، كه در جوار حكيم بزرگ ميرزا ابوالحسن جلوه به خاك آرميده، شاگرد وارسته او «ميرزا مسيح طالقانى» است.

پس از تحقيق فراوان، از تاريخ ولادت اين عالم ربانى، و خصوصيات ديگر زندگى و خدمات علمى او، اطلاعى بدست نيامد، فقط آنطور كه روى سنگ قبر او، پس از آنكه از جنبه هاى معنوى و عرفانى و مقامهاى بلند علمى و حكمى وى به تفصيل سخن رفته، كتابها و آثار علمى او هم اينطور معرفى شده است:

۱ - الدررالقلائد و منبع الفوائد فى الشرح على الفرائد.

۲ - مشكاة انوار آيات القرآن.

۳ - مرآت اسرار محكمات الفرقان.

سرانجام اين عالم ربانى بر اساس نوشته روى سنگ قبر او، ماه جمادى الاول سال ۱۳۳۹ هجرى قمرى، رحلت نموده، و در ايوان مقبره استاد خود، حكيم ابوالحسن جلوه، كه امروز بصورت جديدى در آمده، در آغوش خاك خفته است.

درود خداوند نثار ارواح پاك همه عالمان و طلايه داران فكرى و فرهنگى عالم اسلام باد.


۲۱ - ميرزا احمد آشتيانى

 آيت الله ميرزا احمد، فرزند ميرزا محمد حسن آشتيانى، به سال ۱۳۰۰ هجرى قمرى در تهران چشم به دنيا گشود.

ميرزا احمد از همان روزگار كودكى، خواندن و نوشتن را نزد پدر دانشمند خود فراگرفت و سپس به آموختن علوم مقدماتى و ادبيات عرب پرداخت. ميرزا احمد به سال ۱۳۱۹ در حالى كه نوزده سال داشت پدر عالم خود را از دست داد، اما همچنان در حوزه علمى تهران به تحصيل علم استمرار بخشيد و آن گاه كه به سى سالگى رسيد، از مراحل علوم سطح و سطح عالى فراغت يافت، و خود به عنوان يك استاد توانمند در علوم منقول و معقول در حوزه تهران به تدريس و تربيت طلاب پرداخت.

حوزه درسى آيت الله ميرزا احمد آشتيانى، از طرفى از عمق و عظمت علمى برخوردار بود، و از طرف ديگر به خاطر بيان مسائل اعتقادى و اخلاقى، به گونه اى بود كه خاص و عام در آن شركت مى كردند، اما وى خود را نيازمند حوزه علمى قوى ترى احساس مى كرد، بدين جهت از سال ۱۳۴۰ هجرى قمرى براى گذراندن يك دوره ده ساله روانه حوزه علمى عظيم نجف اشرف گرديد و از محضر ميرزا محمد حسين نائينى و ساير استادان و عالمان بزرگ آن حوزه، بهره ها گرفت و توشه هاى علمى اندوخت. ۰

ميرزاى آشتيانى وقتى به تهران بازگشت چهل سال داشت، اما با كوله بار سنگين علم و دانشى كه در زمينه فقه و اصول، حكمت و فلسفه، حديث و تفسير و آداب و اخلاق همراه داشت، توانست شاگردان فراوانى تربيت كند و كتابها و آثار علمى فراوانى از خود به يادگار بگذارد.

از خصوصيات اخلاقى اين عالم بزرگ اين بود، كه وى اهل «علم و عمل» بود، كلام او در دل افراد تأثير عميقى مى گذاشت، و به همين دليل آثار چاپ شده او در عين كوچكى از ارزش علمى و اخلاقى عميقى برخوردار است و كتابهاى: تذكرة الغافلين فى اصول الدين، القول الثابت(۲۲۹) نامه رهبران آموزش تكوين(۲۳۰) سرمايه سعادت، و هديه احمديه، بارها بوسيله افراد نيكوكار تجديد چاپ و توزيع گرديده است.

اين عالم ربانى در زمينه فقه و اصول و هيئت و فلسفه و تفسير و اخلاق، بيش از سى جلد كتاب خطى و چاپى دارد، عمر فوق العاده پاك و پربركتى داشته، و سرانجام چهاردهم جمادى الثانى سال ۱۳۹۵ هجرى قمرى به سن ۹۵ سالگى در تهران زندگى را به درود گفت و پس از تشييع جنازه شكوهمندى، جسدش را در جوار حضرت عبدالعظيمعليه‌السلام و ساير عالمان دينى به خاك سپردند.

البته در اين كتاب، خواستيم عموما شرح حال خلاصه اى از عالمان و دانشمندان صاحب قلم و آثار را مطرح كرده باشيم، وگرنه صدها عالم و دانشمند بزرگ در جوار سيد الكريم مدفون گرديده اند، كه بايد به كتابهاى مربوط مراجعه نمود. رحمت خداوند بر همه آنان باد.

پايان

قم - احمد صادقى اردستانى

۲/۵/۱۳۷۳

۱۴/صفر/۱۳۱۵


ثواب زيارت

 جعفر بن محمد بن جعفر بن موسى بن قولويه قمى، كه در قرن چهارم هجرى زندگى مى كرده، با واسطه على بن حسين موسى بن بابويه قمى، و محمد بن يحيى عطار قمى، كه همگان از رجال بزرگ علم و ثقات حديث بوده اند(۲۳۱) از قول مردى از «رى» روايت كرده اند، كه او گفته است:

من به هنگام بازگشت از «كربلا» در شهر «سامرا» به حضور امام حسن عسكرىعليه‌السلام رسيدم. آن حضرت فرمود: كجا بوده اى؟

گفتم: از زيارت حضرت سيد الشهدأعليه‌السلام برمى گردم.

آن حضرت فرمود:اما انك لورزت قبر عبد العظيم عندكم، لكنت كمن زار الحسين عليه‌السلام (۲۳۲)

اما اگر تو، قبر عبدالعظيمى را كه نزد خود شماست زيارت كرده بودى، مثل كسى بودى كه حضرت حسينعليه‌السلام را زيارت كرده باشد.

اَلسّلامُ عَلى‏ آدَمَ صَِفْوَةِ اللّهِ اَلسّلامُ عَلى‏ نُوحٍ نَبِىّ اللّهِ اَلسّلامُ عَلى‏ اِبْراهيَم خَليلِ اللّهِ اَلسّلامُ عَلى‏ مُوسى‏ كَليمِ اللّهِ اَلسّلامُ عَلى‏ عيسى‏ رُوحِ اللّهِ اَلسّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللّهِ اَلسّلامُ عَلَيْكَ يا خَيْرَ خَلْقِ اللّهِ اَلسّلامُ عَلَيْكَ يا صَفِىّ اللّهِ اَلسّلامُ عَلَيْكَ يا مُحَمّدَ بْنَ عَبْدِ اللّهِ خاتَِمَ النّبِيّينَ اَلسّلامُ عَلَيْكَ يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ عَلِىّ بْنَ اَبيطالِبٍ وَصِىّ رَسُولِ اللّهِ اَلسّلامُ عَلَيْكِ يا فاطِمَةُ سَيّدَةَ نِسأ الْعالَمينَ اَلسّلامُ عَلَيْكُما يا سِبْطَىِ الرّحْمَةِ وَسَيّدَىْ شَبابِ اَهْلِ الْجَنّةِ اَلسّلامُ عَلَيْكَ يا عَلِىّ بْنَ الْحُسَيْنِ سَيّدَ الْعابِدينَ وَقُرّةَ عَيْنِ النّاظِرينَ اَلسّلامُ عَلَيْكَ يا مُحَمّدَ بْنَ عَلِىّ باقِرَ الْعِلْمِ بَعْدَ النّبِىّ اَلسّلامُ عَلَيْكَ يا جَعْفَرَ بْنَ مُحَمّدٍ الصّادِقَ الْبآرّ الْأَمينَ اَلسّلامُ عَلَيْكَ يا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ الطّاهِرَ الْطّهْرَ اَلسّلامُ عَلَيْكَ يا عَلِىّ بْنَ مُوسَى الرّضَا الْمُرْتَضى‏ اَلسّلامُ عَلَيْكَ يا مُحَمّدَ بْنَ عَلِىّ التّقِىّ اَلسّلامُ عَلَيْكَ يا عَلِىّ بْنَ مُحَمّدٍ النّقِىّ النّاصِحَ الْأَمينَ اَلسّلامُ عَلَيْكَ يا حَسَنَ بْنَ عَلِىّ اَلسّلامُ عَلَى الْوَصِىّ مِنْ بَعْدِهِ اَللّ-هُمّ صَلّ عَلى‏ نُورِكَ وَسِراجِكَ وَوَلِىّ وَلِيّكَ وَوَصِىّ وَصِيّكَ وَحُجّتِكَ عَلى‏ خَلْقِكَ اَلسّلامُ عَلَيْكَ اَيّهَا السّيّدُ الزّكِىّ وَالطّاهِرُ الصّفِىّ اَلسّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ السّادَةِ الْأَطْهارِ اَلسّلامُ عَلَيْكَ يَا بْنَ الْمُصْطَفينَ‏ الْأَخْيارِ اَلسّلامُ عَلى‏ رَسُولِ اللّهِ و عَلى‏ ذُرّيّةِ رَسُولِ اللّهِ وَرَحْمَةُ اللّهِ و بَرَكاتُهُ اَلسّلامُ عَلَى الْعَبْدِ الصّالِحِ الْمُطيعِ للّهِ‏ِ رَبّ الْعالَمينَ وَلِرَسُولِهِ وَلِأَميرِ الْمُؤْمِنينَ اَلسّلامُ عَلَيْكَ يا اَبَا الْقاسِمِ ابْنَ السّبْطِ الْمُنْتَجَبِ الْمُجْتَبى‏ السّلامُ عَلَيْكَ يا مَنْ بِزِيارَتِهِ ثَوابُ زِيارَةِ سَيّدِ الْشّهَدأ يُرْتَجى‏ اَلسّلامُ عَلَيْكَ عَرّفَ اللّهُ بَيْنَنا وَبَيْنَكُمْ فى‏ الْجَنّةِ وَحَشَرَنا فى‏ زُمْرَتِكُمْ وَاَوْرَدَنا حَوْضَ نَبِيّكُمْ وَسَقانا بِكَاْسِ جَدّكُمْ مِنْ يَدِ عَلِىّ بْنِ اَبيطالِبٍ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيكُمْ اَسْئَلُ اللّهَ اَنْ يُرِيَنا فيكُمُ السّرُورَ وَالْفَرَجَ وَاَنْ يَجْمَعَنا وَاِيّاكُمْ فى‏ زُمْرَةِ جَدّكُمْ مُحَمّدٍ صَلّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَاَنْ لا يَسْلُبَنا مَعْرِفَتَكُمْ اِنّهُ وَلِىّ قَديرٌ اَتَقَرّبُ اِلَى اللّهِ بِحُبّكُمْ وَالْبَرآئَةِ مِنْ اَعْدآئِكُمْ وَالتّسْليمِ اِلَى اللّهِ راضِياً بِهِ غَيْرَ مُنْكِرٍ وَلا مُسْتَكْبِرٍ وَعَلى‏ يَقينِ مااَتى‏ بِهِ مُحَمّدٌ نَطْلُبُ بِذلِكَ وَجْهَكَ يا سَيّدى‏ اَللّهُمّ وَرِضاكَ وَالدّارَ الْأخِرَةَ يا سَيّدى‏ وَابْنَ سَيّدى‏ اِشْفَعْ لِى فِى الْجَنّةِ فَاِنّ لَكَ عِنْدَ اللّهِ شَاْناً مِنَ الشّاْنِ اَللّ-هُمّ اِنّى‏ اَسْئَلُكَ اَنْ تَخْتِمَ لى‏ بِالسّعادَةِ فَلا تَسْلُبْ مِنّى‏ ما اَنَا فيهِ وَلا حَوْلَ وَلا قُوّةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلِىّ الْعَظيمِ اَللّ-هُمّ اسْتَجِبْ لَنا وَتَقَبّلْهُ بِكَرَمِكَ وَعِزّتِكَ وَبِرَحْمَتِكَ وَعافِيَتِكَ وَصَلّى اللّهُ عَلى‏ مُحَمّدٍ وَآلِهِ اَجْمَعينَ وَسَلّمَ تَسْليماً يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ‏