شخصيت و قيام زيد بن على علیه السلام

شخصيت و قيام زيد بن على علیه السلام0%

شخصيت و قيام زيد بن على علیه السلام نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شخصیت های اسلامی

شخصيت و قيام زيد بن على علیه السلام

نویسنده: سید ابو فاضل رضوی اردکانی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 21817
دانلود: 5637

شخصيت و قيام زيد بن على علیه السلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 22 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 21817 / دانلود: 5637
اندازه اندازه اندازه
شخصيت و قيام زيد بن على علیه السلام

شخصيت و قيام زيد بن على علیه السلام

نویسنده:
فارسی

چهره درخشان فرزندان پاك پيامبر كه مدافعان راستين اين مكتب بودند، در تاريخ پر هيجان شيعه مى درخشد.
رهبران و پيشوايان شايسته شيعه گاهى با جهاد، و گاهى با سكوت و گاهى با نبرد مسلحانه، در حفظ و عظمت ميراث پيامبر كه قرآن و عترت و سنت بود و به تعبير واقعى آن «تشيع» است كوشيدند.
نهضتها و قيام هاى خونين آنان بيش از هر عامل ديگر به مكتب جان و حركت داد.
و در اين ميان قيام خونين و نهضت ثمربخش زيد بن على عليه‌السلام شعله اى درخشان و گرم بود كه پايه هاى حكومت هاى پوشالى خلفاى غاصب را لرزاند و به شيعيان نور و حركت و گرمى بخشيد.


فصل دهم : تاءثير امام صادق در شهادت زيد


اشكهاى جانسوز امام صادقعليه‌السلام
در فقدان زيد

خبر شهادت زيدعليه‌السلام و ياران او در مدينه اثرى عميق و ناگوار داشت و بيش از همه رهبر واقعى انقلاب امام صادقعليه‌السلام از اين واقعه متاءثر بود.

و حضرتش بعد از شهادت زيدعليه‌السلام چنان غم و غصه فراوان او را فرا گرفته بود، كه هرگاه به ياد كوفه و زيدعليه‌السلام مى افتاد بى اختيار اشك از چشمان مقدسش سرازير مى شد، و با جملات جانسوز و تكان دهنده تواءم با تجليل و احترام عميق نسبت به عموى شهيدش زيدعليه‌السلام و ياران فداكار وى احساسات مردم را تحريك مى نمود.

امام صادقعليه‌السلام پس از اين واقعه جانگداز سخت متاءثر و منقلب بود، و چهره غمگين و ماتم زده و اشكهاى چشمش بازگوى حالت درونى و اندوه قلبى وى بود.

شايد پس از واقعه جانسوز عاشورا، هيچ پيشامدى همانند شهادت زيدعليه‌السلام در اهل بيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله چنين اثر ناگوارى نداشت.


به ياد عمويم مى گريم

يكى از دوستان امام ششم به نام (حمزة بن حمران) مى گويد:(۵۴۴)

روزى خدمت مولايم امام صادقعليه‌السلام شرفياب شدم حضرت از من پرسيد:

اى حمزه از كجا مى آيى ؟

عرض كردم : از كوفه.

امام تا نام كوفه را شنيد به شدت گريه كرد بطورى كه محاسن مباركش از اشك چشمش خيش شد موقعى كه من اين حالت غير منتظره را از حضرت مشاهده كردم، از روى تعجب عرض كردم :

- يابن رسول اللّه چه مطلبى شما را چنين به گريه انداخت ؟

امام با حالتى حزن انگيز و چشمان پر از اشك فرمود:

- « ذكرت عمى زيداعليه‌السلام و ما صنع به فبكيت» به ياد عمويم زيد، و آنچه بر سر او آوردند افتادم، گريه ام گرفت.

- گفتم : چه چيزى از او به ياد شما آمد؟

- فرمودند: قتل و شهادت او.

بعد امام وضع رقت بار و غم انگيز و نحوه شهادت عمويش زيدعليه‌السلام را براى حمزه شرح داد و فرمود:

در موقعى كه او مى جنگيد، ناگهان تيرى به پيشانى مقدسش اصابت كرد، در اين لحظه حساس فرزند عزيزش يحيى رسيد و تا حال پدر را چنين مشاهده كرد، خود را بر روى پدر افكند و با لحنى جانسوز پدر را تسليت مى داد و روح او را با جملاتى شيوا تسكين مى بخشيد، و مى گفت :

اى پدر، تو را بشارت باد چون تو هم اكنون به ديدار پيامبر خدا و على و فاطمه و حسن و حسين (صلوات اللّه عليهم) نائل مى شوى.

زيدعليه‌السلام گفته هاى فرزند را تصديق كرد و گفت :

- آرى، همينطور است فرزندم.

بعد امام اضافه فرمود:

سپس حدادى را آوردند تا آن تير را از پيشانى اش خارج سازند، امّا جان او با آن بود، يعنى تا حداد تير را بيرون كشيد، جان زيدعليه‌السلام هم گويى همراه آن، از كالبدش خارج شد.


چهار سال بالاى دار!

آنگاه امام صادقعليه‌السلام به سرگذشت پس از شهادت حضرت زيد (عليه‌السلام ) اشاره مى فرمايد:

پس از شهادت بدن مقدس او را وسط جوى آبى دفن كردند و آب را روى قبر جريان دادند (تا دشمن مدفن اين قهرمان بزرگ را نداند).

امّا غلامى سندى در آن جمع بود، اين جوان ناپاك رفت و محل دفن زيدعليه‌السلام را به استاندار جنايتكار كوفه، يوسف بن عمر خبر داد، آن نانجيب و هتاك دستور داد بدن مبارك را از مدفنش خارج ساختند و آن را در كناسه كوفه بدار آويختند و تا چهار سال بالاى دار بود. بعد امام ادامه داد:

آنگاه بدن او را از دار پائين آوردند و آن را آتش زدند و خاكسترش را به باد دادند.

سپس امام صادقعليه‌السلام با قلبى آكنده از غم و اندوه فرمود:

خدايا قاتلش و آن كسانى كه او را يارى نكردند لعنت كن، به خدا شكايت مى كنم از آنچه بر ما اهل بيت پيامبرش بعد از او مى رسد و از او كمك مى خواهيم تا برد دشمنانمان پيروز شويم و او نيكو پشتيبانى است.


خدا مرا در آن خونها شريك گرداند

يكى از ياران زيد به نام (فضل رسان) مى گويد:(۵۴۵) صبح روز خروج و قيام، حضرتش مردم را تشويق به قيام مسلحانه و نبرد با طاغيان حكومت شام نمود و اين جمله را از او شنيدم كه مردم را به يارى خود مى طلبيد و مى فرمود:

چه كسى مرا در اين نبرد مقدس يعنى جنگ با انباط شام يارى مى كند؟

سپس او با ايمانى قوى و لحنى محكم و مطمئن اضافه كرد:

به آن خدايى كه محمّد را به حق و براى بشارت برانگيخت، فردى از شما مرا در اين نبرد كمك نمى دهد مگر اينكه من، در روز رستاخيز دست او را بگيرم و به اذن پروردگار داخل بهشت نمايم، سپس اين مرد مى گويد: حضرت زيدعليه‌السلام به شهادت رسيد و جنگ تمام شد، من، مركبى را كرايه كردم و آهنگ مدينه نمودم، پس از ورود به شهر به خدمت امام صادقعليه‌السلام شرفياب شدم، و در دل خود گفتم حضرت را از جريان كوفه و شهادت حضرت زيد بن على خبر نمى دهم چون مى دانستم اين مصيبت بسيار بر او سخت و ناگوار است، امّا بر خلاف انتظارم تا داخل بر امام شدم، امام بلافاصله فرمود: فضيل، عمويم در چه حال بود؟

- اشك مرا مهلت نداد، و بى اختيار صدايم به گريه بلند شد، و شايد اين همان جواب من بود.

- او را كشتند؟

- بلى به خدا او را كشتند!

- او را به دار زدند؟!

- بلى چنين كردند!

ديدم حضرت به شدت گريه مى كند و قطرات درشت اشك مانند دانه هاى در بر صورتش مى غلتيد، و سپس فرمود: اى فضيل تو هم در كمك عمويم جنگيدى ؟؟

- بله من هم در جبهه بودم.

- از دشمن چند نفر كشتى ؟

- شش نفر.

گويا حضرت از چهره من ترديدى مى خواند لذا فرمود:

- مگر در ريختن خون آنان (اهل شام) ترديدى دارى و خود را مستوجب پاداش و اجر نمى پندارى ؟؟

عرض كردم : اگر شك و ترديدى در حقانيت خودمان داشتم در جنگ شركت نمى كردم و احدى را نمى كشتم.

فضيل مى گويد: در اين هنگام اين جمله را از امام شنيدم كه مى فرمود:

« اشركنى اللّه فى تلك الدماء»،» خداوند مرا در ثواب و اجر ريختن خون آنان شريك گرداند.

بعد امام در مقام تجليل از حضرت زيدعليه‌السلام فرمود:

به خدا قسم عمويم و همرزمانش راه شهيدان حق را پيمودند، آنان به راه على بن ابى طالب و اصحابش قدم نهادند.


نامه غم انگيز

مردى به نام عبداللّه بن سيابه مى گويد:(۵۴۶) هفت نفر بوديم از كوفه عازم مدينته شديم، و موقعى كه به شهر رسيديم، خدمت امام صادقعليه‌السلام شرفياب شديم، امام اولين سؤ الى كه از ما نمود اين بود: از عمويم زيد، چه خبر داريد؟

- گفتم : قيام كرده و يا در صدد قيام بود.

امام : اگر از او خبرى به دست آورديد به من اطلاع دهيد.

عبداللّه مى گويد: ما چند روزى در مدينه مانديم، كه ناگاه فرستاده به نام صيرفى از كوفه وارد مدينه شد، و نامه اى همراه داشت.

ما نامه را خوانديم، آه چه خبر جانسوزى چه نامه غم انگيزى، اى كاش ‍ نمى شنيديم و نمى خوانديم. در نامه، خبر شهادت حضرت زيد بود، نوشته بود:

«امّا بعد، در روز چهارشنبه اول ماه صفر، زيدعليه‌السلام قيام كرد و جنگ روز چهارشنبه و پنجشنبه ادامه داشت ولى حضرت زيدعليه‌السلام با جمعى از يارانش در روز جمعه به شهادت رسيدند». (اين نامه غبارى از غم و اندوه بود، كه بر چهره ما نشست)

ما نامه را به خدمت امام برديم، حضرت نامه را گشود، و مشغول خواندن آن شد.

(خداى مى داند چه حالى به امام دست داد ناگهان رنگ از چهره مباركش ‍ پريد و آثار غم و اندوه در صورتش نمايان شد) و بى اختيار به گريه افتاد، سپس با چشمى گريان از مقام و عظمت عموى شهيدش ياد كرد و گويى مى خواست با جملاتى خود و ما را تسليت دهد، او با حالتى گرفته و محزون فرمود:

« انا للّه و انا اليه راجعون»،» بازگشت همه به سوى اوست، عمويم، در نزد خدا خوب حسابى باز كرد، او عمويى نيكو بود، همانا عموى من مردى بود كه سبب عزت دنيا و آخرت ما بود، به خدا قسم عمويم به مقام شهادت نائل شد، مقام او چون شهيدانى است كه در ركاب رسول خدا و على و حسن و حسين (صلوات اللّه عليهم) به شهادت رسيدند.


درود خدا بر او باد

سليمان بن خالد(۵۴۷) مى گويد: پس از شهادت زيد بن علىعليهما‌السلام امام صادقعليه‌السلام از نقش ما در كمك به نهضت و رهبر آن، حضرت زيد جويا شد و فرمود: با عمويم زيد چگونه رفتار كرديد؟؟

گفتم : طرفداران او و مجاهدين تا سر حد جان در حفظ و حراست او مى كوشيدند، امّا موقعى كه مردم پراكنده شدند ما جسد او را گرفتيم، و در گودالى در وسط جوى آب دفن كرديم، امّا دشمن در همه جا به جستجوى جسد پرداخت و عاقبت آن را يافتند و ناجوانمردانه به آتش زدند.

در اين هنگام امام با حالتى تاءسف آميز فرمودند:

اى كاش آهن به بدن زيد مى بستيد تا سنگين مى شد و آن را به رود فرات به امواج خروشان آب مى سپرديد، تا اين طور نمى شد، سپس امام با لحنى آميخته با عظمت و احترام نسبت به عموى بزرگوارش حضرت زيد اضافه كرد:

درود خدا به روان او باد، و لعن و نفرت حق برا قاتلينش.(۵۴۸)

(البته اين روايت حاكى است كه چند سال بعد از شهادت زيدعليه‌السلام بوده است و امام هميشه به ياد عموى شهيدش بوده چون بدن زيد را بعد از چهار سال آتش زدند.)

امام صادقعليه‌السلام به (ابى ولاد كاهلى) فرمود: عمويم زيد را ديدى ؟

گفتم : بلى، او را بالاى دار مشاهده كردم، و مردم نسبت به وى دو دسته بودند، يك دسته به او ناسزار مى گفتند و دسته اى، براى او محزون و دلشان آتش گرفته بود.

امام فرمود: « امّا الباكى فمعه فى الجنة، و امّا الشامت فشريك فى دمه»(۵۴۹)

گريه كننده بر او با وى در بهشت است، و امّا بدگوى وى در خون او شريك است.


يك چيز ديگر طلب دارند

مهزم بن ابى برده اسدى مى گويد:(۵۵۰)

دو روز بعد از شهادت زيدعليه‌السلام به مدينه آمدم، و در آنجا به خدمت امام صادقعليه‌السلام شرفياب شدم، امام مدتى مرا نگاه كرد، آنگاه فرمود:

اى مهزم، زيد چه شد؟؟

گفتم : جسد او را به دار زدند.

فرمود: در كجا؟

گفتم : در كناسه بنى اسد.

فرمود: تو خودت بدن او را در آنجا بالاى دار ديدى ؟؟

گفتم : بلى، ديدم، صداى امام به گريه بلند شد بطورى كه زنانى كه پشت پرده بودند، به شيون و عزادارى پرداختند.

سپس فرمود: به خدا قسم يك چيز ديگر زا او مى خواهند كه هنوز نگرفته اند.

مهزم گويد: من به فكر فرو رفتم و با خود گفتم : ديگر بعد از كشتن و دار زدن، از وى چه مى خواهند.

من ديگر از آنجا برخاستم و با حضرتش خداحافظى كردم...

بعدها به كوفه بازگشت نمودم، و در كناسه جماعتى را مشاهده كردم ديدم بدن زيد را از دار پائين آورده اند و مى خواهند آن را به آتش بسوزانند با خود گفتم، اين همان خواسته آنان بود كه امام قبلا به من فرمود.(۵۵۱)


در پناه خدا

جمعى از شيعيان بر امام صادق»(۵۵۲) وارد شدند، امام از آنان حال عمويش زيد را پرسيد، مردى از ميان آن جمع گفت : من از عموى شما مطلعم، ما، يك شب با او در خانه معاوية بن اسحاق انصارى بوديم در همان شب جناب زيد بن علىعليهما‌السلام به ما پيشنهاد كرد كه همه براى نماز به مسجد سهله برويم.

امام پرسيد: موفق به نماز در آن مكان مقدس شد يا، نه.

- نه، چون كارى براى او پيش آمد، و موفق به رفتن مسجد نشد.

- به خدا قسم، اگر او به مسجد رفته بود و موفق به نماز در آن مى شد و از خداى متعال يك سال پناهندگى مى خواست، پروردگار به او پناه مى داد، (و از شر دشمن مصون بود) آيا نمى دانى كه ادريس پيامبر در آنجا خياطى مى كرد، و ابراهيم از آن محل با عمالقه به سوى يمن رهسپار شد، و داوود از آنجا براى سركوبى جالوت حركت كرد.

در آنجا سنگ سبزى است كه روى آن عمل هر پيامبرى نقش شده است و از زير آن سنگ خاك و طينت تمام پيامبران برداشته شده است، و آنجا جايگاه استراحت شتر سوار است، گفته شد: مقصود از راكب كيست ؟ فرمود: خضرعليه‌السلام .(۵۵۳)


امام صادقعليه‌السلام
بر عمويش زيدعليه‌السلام
نماز خواند

يكى از اصحاب امام هشتم مى گويد از حضرتش راجع به كيفيت و چگونگى نماز بر ميتى كه به دار آويخته است، سؤ ال نمودم، حضرت، براى جواز چنين عملى به فعل امام صادقعليه‌السلام استشهاد كرد و فرمود: مگر نمى دانى كه جدمعليه‌السلام بر عمويش نماز خواند.(۵۵۴)

در « وسائل الشيعه» بابى دارد بنام « باب كيفية الصلاة عن المصلوب» (چگونگى نماز بر دار كشيده) در اين باب فقط همين يك حديث است كه ذكر كرديم، و امام كيفيت اين نماز را به سؤ ال كننده ياد مى دهد.(۵۵۵)


مقام معنوى همرزمان زيدعليه‌السلام

علاوه بر روايات و احاديث زيادى كه در عظمت و فضائل زيد رسيده (كه يادآور شديم) در عظمت ياران و آن گروه مسلمانان با ايمان و فداكارى كه به كمك وى قيام كردند، و در كنار او در راه خدا جنگيدند روايات و احاديثى از ائمه معصومينعليهم‌السلام رسيده است كه بعضى از آنان در ضمن نقل روايات فضائل زيدعليه‌السلام گذشت، و اينك به چند نمونه از اين احاديث، نظر شما را جلب مى كنيم :

۱ - خبرى كه از رسول خدا رسيده كه فرمود: مردى از فرزندان من قيام مى كند و در كناسه كوفه كشته مى شود به نام «زيد» او مردم را به حق دعوت مى كند، آنگاه پيامبر مى فرمايد: « و يتبعه كل مؤ من»(۵۵۶) ، هر مسلمان با ايمانى، از وى متابعت مى كند.

۲ - از امام صادقعليه‌السلام نقل شده كه فرموده : « رحم اللّه عمى زيدا خرج على ما خرج آباؤ ه و وددت انى استطعت ان اصنع فاكون مثل عمى، من قتل مع زيد بن على كم قتل مع الحسين بن علىعليهما‌السلام »(۵۵۷) ، خدا عمويم را رحمت كند، قيام و خروج او همان راه پدران وى بود، و من دوست داشتم مى توانستم كارى كه عمويم كرد انجام مى دادم، (و قيام مى كردم)...

آرى هر كس همراه زيد بن علىعليه‌السلام كشته شد، مانند كسى است كه در كنار حسين بن علىعليه‌السلام به شهادت رسيده است.

۳ - و در حديثى كه در قسمت پيشگويى ها از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل كرديم كه مقام اصحاب و ياران زيد را غير از ديگران توصيف مى فرمايد، و آنان را با جمله « غر المحجلين» و «يدخلون الجنة بغير حساب» ياد مى كند.

« (غر المحجلين)» كنايه از آثار نور در پيشانى و دست و پاى آنان است آرى آنان بدون حساب وارد بهشت مى شوند.(۵۵۸)


كمك امام صادق به بازماندگان شهيدان

عبدالرحمن بن سيابه گويد: امام صادقعليه‌السلام پولهايى به من داد و دستور داد تا آن را در ميان خانواده شهيدانى كه در قيام عمويش زيدعليه‌السلام به شهادت رسيده اند، تقسيم كنم، من اين كار را انجام دادم و سهم خانواده عبداللّه بن فضيل رسان چهار دينار شد.(۵۵۹)

از روايات گذشته چنين به دست مى آيد كه امام صادقعليه‌السلام علاوه بر محبت و علاقه شديدى كه به زيد داشت و احترام خاصى كه براى او قائل بوده است مرتبا از هر فرصتى به خاطر بزرگداشت عمويش زيد استفاده مى كند و از او سخن به ميان مى آورد و او را تجليل مى فرمايد، شايد منظور امام از اين يادآورى هاى مكرر، اين بوده باشد كه مردم را به مقام و منزلت و صحت عمل زيد، آشنا سازد تا مبادا، دشمنان با عناوين مختلف، نام او و قيام او را از ياد ببرند، و مبادا مردم قيام و شخصيت اين رادمرد عالم اسلام را فراموش سازند.