شگفتى هاى آفرينش در كلام اهل بيت جلد ۲

شگفتى هاى آفرينش در كلام اهل بيت0%

شگفتى هاى آفرينش در كلام اهل بيت نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: سایر کتابها

شگفتى هاى آفرينش در كلام اهل بيت

نویسنده: رضا کوشاری
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 10231
دانلود: 2851


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 82 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 10231 / دانلود: 2851
اندازه اندازه اندازه
شگفتى هاى آفرينش در كلام اهل بيت

شگفتى هاى آفرينش در كلام اهل بيت جلد 2

نویسنده:
فارسی


آنچه كه خداوند از آن نفرت دارد

 كثافت و ژوليدگى مورد خشم و نفرت خداوند است.

يكى از سخنان پيامبر گرامى است كه در واقع، به صورت هشدار به افرادى كه اين وضعيت زشت و ناپسند دارند ميفرمايد.

ان الله يبغض الوسخ و الشعث

(اى مردم بدانيد كه خداوند از كثافت و ژوليدگى و به هم ريختگى متنفر است و افرادى كه اين چنين وضعى دارند مورد خشم و نفرت او قرار دارند)

وسخ: كثافت است، كثيفى و ناتميزى به هر شكلى كه باشد

شعث: به هم ريختگى لباس و خانه و زندگى انسان به هر نحوى كه بوده باشد

در پس اين هشدار و تنفر، حتما نكته قابل ملاحظه و دليل قانع كننده اى در اين زمينه وجود دارد.

مردم قديم، حداكثر وصف بدى كه از يك چيز مى شناختند آن را بعنوان (نجس) معرفى ميكردند.

در تحليل و تجزيه از كثافت، امروز بهتر از هر زمانى ديگر، ميتوان علت آن را فهميد، و اگر آن را زير ميكروسكوپ بگذاريم، مى بينيم كه صدها هزار موجودات ريز كه هيچگاه به چشم ديده نمى شوند در همديگر غوطه ورند و آنها امروز بعنوان ميكروب، شناسائى شده اند.

و به طور فرض اگر ميكروسكوپ كوچكى را مى ساختند كه همين ميكروبها در آن نگاه مى كردند، آنها نيز موجودات يا ويروسهاى بسيار ريزترى را مى ديدند كه چشم آنها، قادر به ديدنش نبود، پس ميكروسكوپ، هر چه قوى تر و مدرن تر باشد حتما، بتوسط آن موجودات بيشترى قابل رويت هستند در حالى كه با ميكروسكوپهاى ديگر و معمولى، انواع ميكروبهاى كمترى ديده ميشوند.

و اين موجودات نامرئى و ذره بينى، گروه و طبقات مختلفى دارند و در واقع اين مخلوقات كوچك، بطور عجيبى زندگى مى كنند و جهانى شگفت و اسرارآميزى دارند و متخصصان اين رشته، بهتر از ديگران از داستان بسيار مفصل احوالات آن، باخبرند

شعث: ژوليدگى و به هم ريختگى است و به كثافت و ناتميزى، بسيار نزديك و مناسبت دارد، چون به هم ريختگى در سر و صورت و لباس و خانه و زندگى، خود عاملى براى توليد و نگهدارى ميكروبها است چون افرادى كه اين وضعيت را دارند، نمى توانند تميز باشند و به كثيفى بسيار نزديك هستند.

بنابراين بى دليل و بى حكمت نيست كه پيامبر گرامى مى فرمايد: خداوند از اين دو چيز، نفرت دارد و اين توصيف بصورت يك استحقاق حقيقى كه مستحق اين مذمت الهى، دارا بودن اين دو وضعيت است، چون اين گونه افراد به خود ظلم ميكنند، يعنى همواره در معرض خطر ابتلا به مرضها هستند و هم عامل تهديد آلودگى و آفت و سرايت مرض به ديگران است و در واقع، افرادى هستند ميكروب ساز و ميكروب پخش كن و سر منشا آفت و مرض هاى گوناگون مى باشند.

بنابراين پيامبر گرامى از اين دو وضعيت نامطلوب، بخوبى آگاه بوده و علت دقيق آن را ميدانسته و كلام آن حضرت، اهميت و ارزش بسيار دارد و بخصوص اگر گفته پيامبر از قول خداوند باشد، آن وقت دليل قطعى و تاكيد در اين كلام براى حقيقت اين معنا، دلالت بيشترى مى يابد.(۵۵)


زباله: مركز پرورش ميكروب

 گاهى حرفهائى را مى شنويم كه خيلى ساده بنظر مى رسد ولى اگر به آن دقت كنيم، مى بينيم كه آنها، حامل معناى مهمى است و به موارد گوناگون دلالت دارد، مثل اين گفتار كه از علىعليه‌السلام است و امثال اين احاديث از او و پيشوايان ما احاديث بسيارى نقل شده، و اهميت آن را امروز و بهتر از او هر زمان ديگر، درك ميكنيم.

آن حضرت از وجود موجودات بسيار بد و نامرئى بنام شيطان و يا باصطلاح امروزى (ميكروب) اشاره نموده و محل پرورش آنها را در زباله معرفى مى كند.

علىعليه‌السلام در زمانى كه هزاران سال قبل از خود و بيش از هزاران سال بعد از خود، هيچكس از موجودى بنام ميكروب خبر نداشته است از موجوداتى صحبت ميكند كه بسيار كوچك و هيچگاه با چشم ديده نمى شوند و مى توانند كارهاى بزرگى انجام دهند، براى مردم زمان خود، از موجودات بد و مضر ياد ميكند.

آن حضرت از وجود ميكروب و محل پرورش و تكثير آن اشاره نموده، موجودى كه بسيار كوچك و نامرئى است و مى تواند عامل تغيير و تحولات بسيارى بوده باشد، اما آنچه كه مهم است اين است كه انسان از روزى كه ميكروسكوپ را ساخت و كم كم از جهان اسرارآميز موجودات انبوه كوچك آگاه شد و براى شناخت آن، راه پر پيچ خم تحقيق را طى كرده و سختيهاى بسيارى را متحمل شد و طى دهها سال، صدها دانشمند و نابغه، و مخترع و مبتكرى كه ابزار و تجهيزات گوناگون را ساختند و با تلاش همه آنها، امروز مى بينيم كه مجموع وسيع آگاهيها از ميكروب شناسى كامل شد و اين دانش بسيار مهم و حياتى شكل گرفت و مزاياى شناخت آن در اختيار همگان قرار گرفت و اكنون بحث ميكروب شناسى، يك موضوع ساده و پيش پا افتاده، بنظر مى رسد و اينك هر چه از آن بشنويم، ديگر جاى تعجبى براى كسى ندارد.

علىعليه‌السلام با بيان اين جملات كوچك و مختصر، در واقع راه طولانى و سخت و پيچيده بدست آمده بتوسط انديشمندان و كشفهاى متوالى آنها را آنهم بدون دم و دستگاه و بدون همه اين وصفيات و جزئيات، بارها و بارها و با عناوين مختلف از وجود ميكروبها، و ضرر و آفت آنها ياد نموده است

قال امير المؤمنين عليه‌السلام لا تؤ وا التراب خلف الباب فانه ماوى الشياطين

(امير المؤمنان علىعليه‌السلام مى فرمايد:: جايگاه و زباله را پشت در قرار ندهيد چون آن پناهگاه شياطين است)

آن حضرت كه اين چنين مى گويد حتما و يقينا از سر منشا پيدايش ميكروب و تشكيل آفتها بخوبى آگاه است و بهترين راه مبارزه با آن، چاره جوئى و علاج اوليه و ابتدائى آن است و اين روش، راحت تر و ارزانتر از معالجه بيمارى و درد و آفت و خلاصى از مشكلات و گرفتاريهاى آن است.

اگر به شما گفته شود كه در يك جايگاه زباله، ممكن است كه ميلياردها جاندار وجود داشته باشد، لابد تعجب مى كنيد، اما اين يك حقيقت است، دنياى موجودات كوچك فقط با ميكروسكوپها ديده مى شوند، و بسيار وسيعتر از دنياى جانداران بزرگ است.

به همه موجوداتى كه فقط با ميكروسكوپ قابل ديدن باشند، ميكروب مى گويند.

سر آغاز علم ميكروب شناسى در سال ۱۶۸۰ بود، در آن سال يك فرد هلندى بنام ليوون هوك كه او تاجر پارچه و عدسى ساز بود، اولين ميكروسكوپ بسيار ساده و ابتدائى را ساخت، و در واقع او با اين كارش، قصد نداشت كه ميكروبها را مشاهده كند و از اوضاع آن باخبر شود، چون موضوع ميكروب، هنوز مطرح نشده بود ولى بطور اتفاقى بتوسط آن توانست جانداران ذره بينى را ببيند.

قبل از اختراع ميكروسكوپ، دانشمندان، موجودات زنده را فقط بحساب مى آورند چون از اينها، چيز ديگرى را نمى ديدند، اما از زمانى كه اين وسيله مفيد در اختيار آنان قرار گرفت، كم كم با دنياى بسيار بزرگ ديگرى آشنا شدند، دنياى جانداران ذره بينى يا ميكروبها بود.

وقتى كه در قرن نوزدهم، ساختمان ميكروسكوپ كاملتر شد، عده اى به مطالعه چيزهاى مختلفى در زير آن پرداختند و حاصل اين مطالعات، نشان داد كه جانداران ذره بينى تاثير مهمى در زندگى انسان دارند.

و در اوائل قرن بيستم، دانشمندان كم كم پى بردند كه ريشه و عامل بوجود آمدن مرض و آفت ها، ميكروبها هستند.

و از آن زمان به بعد، براى بهداشت و سلامتى، توصيه هاى ايمنى بسيارى سفارش كردند، مثل دور بودن زباله و محل تجمع آن از جاى مسكونى.

مردم آن زمان ميكروب را نمى شناختند و اگر هم به آنها علنا گفته مى شد، اين موضوع را باور نمى كردند، لذا بهترين راه مناسب از معرفى اين موجودات مضر و آفت خطرناك، از اصطلاح شيطان اين اهريمن معروف به بديها معرفى شود، و انتخاب آن حضرت از اين واژه، در واقع بهترين انتخاب بود و راه ديگرى وجود نداشت تا مردم، تفهيم شوند و به سفارش ‍ آن حضرت عمل كنند.

و همانگونه كه آن حضرت فرمود، بخوبى ميدانيم كه زباله، بهترين جايگاه براى پرورش و رشد ميكروب و انتشار آفت آن است و در زباله تمام شرايط براى تكثير آنها فراهم است.(۵۶)


اهميت و فضيلت مسواك زدن

 در رابطه با مسواك زدن و اهميت و ضرورت آن، در اسلام جايگاه ويژه اى دارد و درباره آن بقدرى سفارش شده، كه اگر همه آن احاديث را جمع آورى كنيم، شايد به اندازه اين كتاب ميشود، و در زمان ما كه علم و بهداشت در بالاترين سطح قرار دارد، مى بينيم كه درباره مسواك زدن تا اين اندازه، سفارش و تاكيد نشده است

قال النبى (صلى الله عليه و آله و سلم) يا على: عليك بالمسواك مطهره للفم و مرضاه للرب و مجلاه للعين، و الخلال يحببك على الملائكه، فان الملائكه، تتاءذى بريح من لا يتخلل بعد الطعام .

(پيامبر گرامى فرمودند: يا على لازم است كه به مسواك زدن اهميت دهى، چون مسواك زدن باعث پاكيزگى دهان مى شود، و موجبات رضايت پرودگار است، و همچنين جلا دهنده چشم است، خلال كردن دندانها و مسواك زدن، كارى است كه سبب جلب محبت و دوستى ملائكه ها ميشود و بيقين بدان كه فرشته ها از بوى بد دهان آنها كه بعد از خوردن غذا مسواك نمى زنند، آزرده خاطر و رنجور مى شوند).

در گذشته تا امروز، هيچگاه از اهميت مسواك زدن، همانند اسلام، سفارش ‍ و تاكيد نشده است و همچنين از آفت و ضررهاى حاصل از مسواك نزدن نيز تعريف بسيارى شده است، و نتيجه اى كه از همه اين احاديث دانسته مى شود آن است كه آنها در رابطه با ميكروب و آثار بد آن در دهان كه مبدا ورودى به داخل بدن است مردم را هوشيار و آگاه مى كنند تا آنجا كه اين كار را يك فضيلت و يك ارزش دينى بحساب آورده اند با اينكه پيشرفت دانش ‍ طب در زمان ما به اهميت اين موضوع پى برده اند، مى بينيم كه آنها تا اين حد از مسواك زدن تعريف نكرده اند، در حالى كه پيش از هزار و چهارصد سال پيش، كه نه علم طب واقعى بود و نه ميكروب شناسى و نه ميكروسكوپ و نه شناختى از آفت و آسيبهاى آن، اسلام در آن روز بيش از امروز كه همه چيز در اين زمان فراهم شده است و شناخت كامل هم بدست آمده، آنها به مسواك زدن و اهميت آن، سفارش بسيارى كرده اند.

از اين همه سفارش و تاكيد آن بزرگواران درباره مسواك زدن دو نكته دانسته مى شود، يكى اين كه از خوبيها و منافع بسيار آن براى سلامتى تن و جان و حتى روان ما تعريف شده، دوم اين كه آنها از بديها و ضررهاى مسواك نزدن كه براى سلامتى ايجاد ابتلاء و بيمارى ميكند ياد آورى نموده اند.(۵۷)


بهترين داورى و اولين پزشك قانونى

 در زمان ما اكنون سازمان و تشكيلاتى بنام پزشك قانونى برپا شده است و عمده كار اصلى آنها، تشخيص مقدار و حدود آسيب پذيرى و مصدوم شدن افراد است، و اين كار بتوسط پزشكانى مجرب انجام مى شود و بر اساس تشخيص و نظريه آنها، نتيجه كار را اعلام مى كنند و دادگاهها به افراد ضارب و مضروب، راى قانونى و منطقى را صادر ميكنند تا حق را به حق دار برساند، و اينك در حدود دو يا سه دهه است كه در خيلى از كشورها، برپائى اين تشكيلات الزامى شده و حكم قضائى بدون نظر پزشك قانونى، در واقع ناقص است ولى براى اولين بار، در چهارده قرن پيش بود كه علىعليه‌السلام در موارد بسيارى از رسيدگى به مشكلات مردم، همين كار را مى كرد يعنى اول، كار يك پزشك قانونى را انجام مى داد و سپس قضاوت و رسيدگى و راى مى داد.

و يكى از نمونه هايش اين بود كه آن حضرت با يك داورى بى سابقه بر اساس تشخيص حكيمانه، درباره دو فرد، حكمى را صادر نمود، يعنى آن حضرت در ابتدا كار يك پزشك مجرب را انجام داد و هم كار يك داورى قضائى را با حكمى عادلانه به مورد اجرا گذاشت.

ابن طاووس فى تشريفه عن مجموع ابن المرزيان

قال: اتى عمر برجل قد ضربه آخر بشى ء من لسانه قطعه افسذت بعض ‍ كلامه، فلم يدر عمر ما فيه، فحكم علىعليه‌السلام ان ينظر ما افسد من حروف اء، ب، ت، ث،و هى ثمانيه و عشرون حرفا فتؤ خذ من الديه بقدرها.

(مردى آمد به نزد عمر بن خطاب كه خليفه وقت بود و شكايت از كسى كرد كه او را بتوسط چيزى زده و باعث شده تكه اى از زبانش بريده و جدا شود و در سخن گفتنش نقصى پديد آمده است، عمر در اين كار متحير ماند و كار قضاوت او را به علىعليه‌السلام سپرد، آن حضرت شخص مصدوم را وادار به حرف زدن كرد تا ببيند كه چه ضررهائى به الفباى آن شخص وارد شده مثل، اء، ب، ت، ث، ج، تا آخر ۲۸ حرف، و از نقض هر حرفى، ديه گرفت و به آن شخص مصدوم داد).

اين نكته علمى و داورى زيركانه، كه الحق بيانگر قضاوت عادلانه آن حضرت و هوشيارى از حق و حقوق مردم است، كارى بى سابقه و بى نظير است و آن حضرت در زمينه هاى گوناگون، قضاوتهاى محيرالعقولى داشته اند و امروز كمترين كسى از قانون دانها و يا پزشكان قانونى، مى توانند تا به اين حد، اينهمه دقت و هوشيارى را يكجا مراعات كنند.

و رسم رايج در زمان ما اكنون اين طور شده كه در مورد نزاع و ايجاد نقص و اشكال در عضوى از بدن به كارشناس پزشك قانونى مراجعه ميكنند تا مقدار و حدود ضرر و زيان مضروب را اعلام كند و اين كار، در واقع امرى است كه احقاق حق افراد ضعيف و مضروب مى شود.(۵۸)


اثر انگشت انسان

 همانطور كه مى دانيم، اثرى كه بر انگشتان ما حك شده، واقعا شگفت انگيز است چون بر آن خطور موازى و دائرى با نقش هاى پيچ در پيچ، برجسته و پر رمز و رازى كه نمايانگر شگفتيهاى بسيار در آفرينش انسان است و چه بسا اسرارى در آن نهفته است كه هنوز هم انسان به آن پى نبرده است.

علىعليه‌السلام از آنچه كه براى انسان مقدر شده سخن بسيار جالبى دارد و به اين مورد كه نقش و نگارى بر سرانگشتانش هست اشاره ميكند، يعنى تمام زيربنا و اساس وجودمان را از روز ازل، اينچنين معين و مقدر شده است و اينك به اين موضوع كه آن حضرت براى اولين بار مطرح نموده توجه كنيم.

ذكر عنده القدر يوما، فادخل اصبعيه السبابه و الوسطى فى فيه فرقم بهما باطن يده فقال: اشهد ان هاتين الرقمتين فى ام الكتاب

(ابن اسكاف ميگويد روزى نزد علىعليه‌السلام بوديم و درباره قدر و سرنوشت، صحبت و يادى شده بود، آن حضرت دو انگشت سبابه و وسطى دست خود را در دهان برد و بر زبانش گذاشت و سپس بيرون آورد و بتوسط دو انگشتان بر چيزى مهر زد، و سپس آن حضرت با نشان دادن آنچه كه بر سر دو انگشتانش بود فرمودند گواهى ميدهم كه اين دو مهرى كه مى بينيد، در واقع از روز اول، سرنوشت آنها اين چنين رقم خورد)

آن مهرى كه بر سر انگشتان هست، نقش و نگارى بى نظير دارد كه آن حضرت به آن اشاره مى كند و ميفرمايد كه خداوند آنها را از روز ازل اينچنين وضع نموده است.

و بشر معاصر به اهميت اين نقش و نگار بخوبى پى برده، و از آن براى كارهاى مهم، همچون مهر منحصر بفرد براى هر كسى مى باشد و از آن استفاده كند و براى همين هم هست كه رسم رايج در زمان ما، بجاى امضاء، از اثر انگشت استفاده مى شود، چون امضاء را مى توان جعل كرد ولى اثر بسيار دقيق و حساس انگشت انسان، هيچگاه قابل تقلب نيست و اكنون در تمام دو اثر رسمى و كارهاى بسيار مهم، براى محكم كارى ، اثر انگشت گرفته مى شود و در خيلى موارد از انگشت سبابه و وسطى نيز اثر انگشت مى گيرند و در واقع به اين وسيله، مشخصات طرف مورد نظر، شناسائى و ثبت مى شود.

كارشناسان در زمان ما به اين نتيجه رسيدند كه تاكنون ديده نشده، اثر انگشت دو فرد در هيچ جائى از دنيا، شباهت به همديگر داشته باشد و حتى بعيد مى دانند كه بين هر سيصد ميليارد انسان، انگشتان دو فرد پيدا شود كه به همديگر شباهت داشته باشد.

بنابراين آن حضرت، يكى از اسرار آفرينش را براى ما بازگو مى كند و همچنين ذهن مردم را به موضوع بسيار مهمى متوجه مى سازد تا بدانند كه خداوند بر سر انگشتان انسان چه اسرار مهمى نهاده است.(۵۹) و در واقع آن حضرت، اولين كسى بود كه مهر زدن توسط انگشت را تعريف و مطرح نموده.


اولين مبتكر كفش

 در كتابهاى تاريخ، موضوعات بسيار جالبى از انبياء و احوالات و خدمات آنها ذكر شده است.

مهمترين وظيفه انبياء اين بود كه مردم را به زندگى خوب و آنچه كه زمينه ساز خير و سعادت آنها است راهنمائى مى كردند و در تمام زمينه ها، پيامبران دوشادوش مردم مشغول تلاش و فعاليت براى سازندگى و ابتكار و مطرح كردن مسائل اوليه علوم گوناگون، همت بسيارى داشتند و بخصوص ‍ در صنعت و فنون و مشاغل مختلف نيز، انبياء اولين مبتكرين و پديد آوردگانى بودند و آنها خيلى از مايحتاج مردم را كه به آن نياز داشتند فراهم مى كردند و روش ساختن آن را به مردم مى آموختند.

حضرت ابراهيمعليه‌السلام يكى از پيامبرانى بود كه خدمات فراوانى به مردم و جامعه ارائه نمود، آن حضرت علاوه بر خداشناسى و مبارزه با جهل و خرافات، مردم را به مسائل نوين اخلاقى و اجتماعى و پديد آوردن آداب و رسومى كه مردم را به شيوه هاى صحيح و منطقى بود قوانينى را وضع نمود و خيلى از مسائب ديگر كه رويهمرفته، آن حضرت كمك شايانى به جامعه نموده و نيز آن حضرت در زمينه خورشيد و ماه و ستاره شناسى و احوالات آنها، موضوعات مهمى را مطرح مى كرد.

آن حضرت درباره بنائى و فنون آنرا كه براى ساختن خانه خدا بود، بطور علمى، خود به اين كار اقدام نمود و ديگر از كارهاى مفيد و مهم آن حضرت كه به مردم آموخت، ساختن دمپائى و يا كفش بود كه از مصالح ساده تهيه مى شد و از آنزمان به بعد، كفش پوشى رواج يافت و مردم را به اين كار، آشنا ساخت و كفش پوشى، رسم متداول شد و پس از آن كم كم حرفه كفاشى بوجود آمد و خيلى از مردم به اين كار، مشغول شدند و از اين راه، زندگى ميكردند.

شايد براى ابتكار و بوجود آمدن كفش، امروز براى آن كسى اهميت قائل نشود چون يك چيز بسيار ساده و خيلى عادى بنظر ميرسد ولى بايد بدانيم كه كفش، يكى از مهمترين چيزهائى است كه بدرد مردم ميخورد و يك نياز اصلى براى سلامتى مردم است و امروز، كفش و دمپائى يكى از اساسى ترين و ضرورى ترين خواسته و لازمه هر فرد است و هيچكس از اينها بى نياز نمى باشد.

همانطور كه دانسته شد، يكى از مهمترين وظائف انبياء، سر و سامان دادن به زندگى به زندگى اجتماعى مردم بود آن هم در آن مراحل اوليه و ابتدائى اجتمائى آن روزگار.

و اكنون به اين حديث كه از امام صادقعليه‌السلام نقل شده، توجه كنيم.

عن ابى عبدالله: اول من اتخذ النعلين ابراهيم عليه‌السلام .

(امام صادقعليه‌السلام ميفرمايد: اولين كسى كه نعلين را پديد آورد و بپا كرد، حضرت ابراهيمعليه‌السلام بود).

نعلين در زمانهاى قديم، چيزى بود شبيه دمپائيهاى است كه امروز مورد استفاده قرار دارد.

نعلين هاى قديم، كفش هاى بسيار ساده اى بود عبارت از كفى و بندهائى از بالا و اطراف آن.

كفى در زير پا قرار داشت و بندهائى از روى پا بود كه در واقع، نگهدارنده كفى بود و قسمت مهم و اصلى كفش و نعلين و دمپائى، كفى آن است تا پا برزمين قرار نگيرد و منظور از ساخت نعلين، محافظت از پاها بود تا خارى به كف پا نرود و يا تكه سنگى، پاها را نيازارد و زخمى ايجاد نشود و انسان، گرفتار درد و رنج آن نشود، چون كف پا معمولا نرم و حساس است و به اندك چيزى بدرد مى آيد و زخمى مى شود.

وقتى كه انسان دمپائى و يا كفش پوشيده باشد در راه رفتن و برسرعت حركت و دويدن او افزوده ميشود و با خيال راحت و اطمينان و آسودگى، قدم بر مى دارد.

وقتى كه انسان با پاى برهنه راه برود همواره خطرات متنوعى سر راهش ‍ هست آنهم در بيابان و كشتزار و كوهستان، و يك فرد، آسوده خاطر نخواهد بود و بيشتر حواس او به سمت زمين است تا مبادا پاهايش را بر چيزى بگذارد كه موجب خطر و آزار و درد و زخمى شدن او منجر شود.

دمپائى يا كفش هر چه باشد و به هر شكل، جلوى خيلى از مصائب و مشكلات مردم را ميگيرد و از چيزهاى بسيار كه موجب دردسر براى مردم مى شود پيشگيرى مى كند، و پيشگيرى عامل مهمى براى جلوگيرى از بروز حادثه و ايجاد مشكلات است و كفش پوشى، انسان را يك عمر راحت مى كند و از خطرات بسيارى دور و حفظ مى كند.

و از آنزمان به بعد، حرفه كفاشى در همه جا شكل گرفت و هر كس به نحوى كفش مى ساخت و از مصالح طبيعى گوناگون و ساده، استفاده مى كرد.

و به حديثى ديگر كه از پيامبر گرامى حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل شده است توجه كنيم.

من اتخذ نعلا فليستجدها

(هر كسى كه نعلين بپا كند، آنرا محكم كند و به اندازه اى باشد كه پا را نگهدارد)

براى بهتر شدن وضع كفش و راحتر شدن آن، پيامبر گرامى سفارش تازه اى دادند كه مكمل كار بود، يعنى راهنمائى ايشان بر اين بود كه كفش ها از هر لحاظ محكم باشد و پا را نگه دارد و كفش ها به پا گشاد نباشد و جورى نباشد كه اندازه و شكل پا را مراعات نكند و يا پاها را بيازارد.

كار وقتى كه به تكامل برسد بايد آن كفشها و نعلين هاى قديمى به كفش ‍ هائى تبديل شود كه از هر لحاظ، پاى انسان را نگه دارد و حفظ كند و به شخصيت انسان نيز بيافزايد.

در زمان ما كفشهاى بسيار محكم و شيك و بسيار متنوعى ساخته مى شود و مردم از اشكال مختلف آن، استفاده مى كنند ولى بايد بدانيم كه ساختن كفش از اولين روزهاى ابتدائى آن تا به امروز، يك مسير طولانى را پيموده و تحولات بسيار در دگرگونى آن بوجود آمده است.

و حرف آخر اين است كه انبياء و ائمه معصومينعليه‌السلام در كارهاى مهم اجتماعى و علوم و فنون، هميشه پيشقدم بودند و خدمات ارزنده اى داشتند، نه تنها حضرت ابراهيم، بلكه بيشتر انبياء در زمينه هاى اصلى و مفيد براى اجتماع خدمتها انجام دادند و انشاء الله در برنامه هاى بعدى، موضوعاتى در اين زمينه از انبياء ديگر مطرح خواهد شد.(۶۰)


حضرت ادريس اولين مبتكر خياطى

 در زمان ادريس پيامبر، شرايط طبيعى به گونه اى بود كه مردم، عمرشان طولانى بود و هيكل و اندام درشتى داشتند، لذا آن حضرت سيصد سال عمر كرد.

قال الامام الصادق عليه‌السلام اما علمت انه موضع بيت ادريس ‍ النبى الذى كان يخيط فيه.

امام صادقعليه‌السلام ميفرمايد حضرت ادريس جايگاه خاصى داشت كه هم خانه اش بود و هم در آنجا، خياطى ميكرد و در واقع، اين پيامبر گرامى اولين كسى بود كه هنر خياطى را بوجود آورد و اين هنر نوپا را به مردم مى آموخت.

مردم تا آنزمان از برگهاى درختان و از پوست حيوانات براى پوشش قسمتى از بدن خود را مى پوشانيدند و در سرماى زمستان نيز از پوست حيوانات، استفاده مى كردند و به اطراف خود مى پيچيدند و خود را گرم نگه مى داشتند و تا آنزمان، چيزى بعنوان خياطى و دوخت و برش لباس، هنوز ميان مردم، مطرح نبود.

وقتى كه آن حضرت در جاى مخصوص، كار خياطى و لباس دوزى را براه انداخته بود، مردم از همه جا مى آمدند و از كارى كه قبلا از آن آشنائى نداشتند، شگفت زده بودند چون پوششهاى پوستى و گياهى رايج، مردم را در سختى و مشكلات قرار ميداد، وقتى كه اين حرفه جديد دوخت لباسهاى راحت را مى ديدند، خوشحال بودند و از اين طرز لباس و پوشش ‍ جديد راضى بودند.

مردم به كارگاه آن حضرت مراجعه ميكردند و طرز دوختن لباس را مى آموختند، و رفت و آمد مردم به كارگاه آن حضرت هر روز بيشتر مى شد و يك جنب و جوشى براه افتاده بود و در همه جا صحبت از حرفه لباس ‍ پوشيدن بود، و سبك پوشش گذشته كم كم از رونق افتاد.

آن حضرت نه تنها بكار خياطى مشغول بود بلكه در امور مردم، نظارت داشت و همواره آنها را بكار و شيوه هاى صحيح و بهترى راهنمائى ميكرد و سبب دگرگونى هاى بسيارى در اجتماع مردم شد.

آن حضرت در تمام زمينه ها جوابگوى مشكلات مردم و راهنماى آنها بود.

حضرت ادريس به هر جا كه ميرفت، مردم بدور او جمع مى شدند و او مردم را پند مى داد و سننت هاى غلط را تقبيح ميكرد و مسائل اخلاقى جديدى را مطرح ميكرد.

مردم را به فراگيرى خط و نوشتن و خواندن دعوت مى كرد و همچنين از احوالات علوم طبيعى و علم نجوم و حساب و موارد ديگر نيز بصورت ساده و ابتدائى در ميان مردم مطرح ميكرد.

آن حضرت به جهت بوجود آوردن شغل خياطى و ابتكار دوخت لباس به سبك جديد، مردم شيفته او بودند و به او احترام ميگذاشتند.

آن حضرت از هر موقعيت و هر فرصتى براى ارشاد و راهنمائى مردم، استفاده ميكرد و به آنها ميگفت خدائى را پرستش كنيم كه جهان را آفريده است.

آن حضرت همچنين پدرى مهربان، به رفتار و كردار يكايك مردم توجه ميكرد و خوبيها و بديها را براى آنها شرح و توضيح مى داد.(۶۱)


شيوه صحيح خياطى

 ابى انوار ميگويد: علىعليه‌السلام در كنار خياطى ايستاده بود و به كارى كه انجام ميداد، نگاه ميكرد و پس از مدتى كه به كار آن خياط خيره شده بود، آن حضرت متوجه شد كه نواقصى در كار آن خياط هست، او را راهنمائى نمود تا شيوه كارش بهتر شود و همچنين آن حضرت فرمود:

قال ابوالنوار: وقف على عليه‌السلام على خياط فقال له: صلب الخيط و دقق الدرز

نخ خياطيت را سخت و محكم كن: و بخيه ها را ريز و ظريف و نزديك بهم بدوز.

يعنى براى خوبى و محكم كارى در دوخت لباس مردم، حتما اين موارد ياد شده بايد مراعات شود، در درجه اول، نخ بايد تابيده و محكم باشد و در درجه دوم، بخيه ها حتما بايد ريز و نزديك بهم بزند و دوخت هر چيزى حتما بايد ظريف و مرتب و دوخت روى نظم باشد تا كار خياط: مورد پسند و محكم شود، و مشترى راضى و خشنود از انجام كارش گردد، و در غير اينصورت، اگر نخ نتابيده و محكم نباشد يعنى اگر دوخت هم ريز نباشد، فايده چندانى نخواهد داشت، و اگر نخ محكم باشد ولى بخيه ها درشت و بافاصله باشد، باز هم كار، نميتواند مفيد و مشترى پسند باشد و ظرافت و تميزى دوخت هم اگر نباشد، آن همه زحمت خياطى، نما و ظاهر خوب و جالبى نخواهد داشت و جلوه چشمگيرى براى مشترى بوجود نمى آورد.

سخنان آن حضرت در زمانى بود كه همه كارهاى خياطى، با دست انجام مى شد و امروز كه انواع پوشاك بتوسط چرخهاى خياطى برقى و تمام اتوماتيك دوخته ميشود باز هم مى بينيم اين نكاتى كه آن حضرت به آن اشاره نموده، بايد مراعات شود مثل ظرافت و دقت و نخ تابيده خوب و محكم و بخيه هاى آن ريز و مرتب باشد.(۶۲)


براى تحصيل علم و صنعت به خارج سفر كنيد

 انبيا و اديان الهى و بخصوص، دين اسلام، همواره مردم را به فراگيرى علم و دانش و كارهاى خوب و هنرها و صنعتى كه مورد نياز مردم است راهنمائى و تشويق ميكردند.

پيامبر گرامى و ائمه معصومينعليه‌السلام در حاليكه خود، مركز علم و منبع سرشار دانش بودند، و از هر فرصت استفاده ميكردند تا به مردم، اخلاق و دانش و هنر بياموزند، با اينحال اكتفا نميكردند و مردم را به تحصيل علم و مشاغل و كسب تجربه ها، حتى به خارج رفتن، تشويق ميكردند تا در پرتو علم و صنعت، در وضع جامعه، ايجاد تحول و رونق پديد آيد و از وضع نامطلوب و عقب ماندگى، به نحو احسن تبديل شوند تا در اوضاع و احوال مردم و رشد اقتصاد و آگاهى آنها شكوفا شود و مردم سربلند باشند و همچنين كسانى كه از راههاى دور به حجاز مى آمدند و داراى هنر و صنعتى بودند، استفاده مى شد، حتى اسيران دشمن كه چيزى از هنر و صنعت مى دانستند، آنها را بشرطى آزاد ميكردند كه چند نفر مسلمان را به شغلهاى خود بياموزند.

پيامبر گرامى درباره علم و دانش، سخنان بسيارى براى مردم خود گفتند و يكى از نمونه هاى بيانات آن حضرت درباره ارزش و اهميت فراگيرى علوم اينچنين فرمودند:

اطلبو العلم ولو بالصين (دانش را بيابيد و در كسب آن كوشش ‍ كنيد حتى اگر در چين باشد).

يعنى براى كسب علم و دانش حتى اگر در بدترين شرايط و دورترين جائى هم باشد ارزش آنرا دارد كه براى بدست آوردن دانش و يادگير صنعت، سختى سفر و رنج و غربت و دورى از وطن را تحمل كنيد.

مردم عربستان در آنزمان، نام چين و مردم آن سامان را شنيده بودند و مى دانستند كه اين سرزمين، بسيار دور از آنها است و چه بسا تصور ميكردند كه چين، آخر دنيا است، لذا پيامبر گرامى فرمودند براى كسب علم، حتى اگر چين باشد برويد و از دانش و مهارت و حرفه آنها بياموزيد. و تمام اينحرفها، ارزش و اهميت علم را ميرساند چون بر اثر كسب و توسعه دانش، آثار خوب و مفيدى در جامعه بوجود مى آيد و مردم را از عقب ماندگى و فقر و محروميت و جهالت، بيرون مياورد.

ما به ذكر اين حديث، اكتفا ميكنيم و بايد بدانيم كه درباره علم و فضيلت كسب آن. احاديث بسيار و متنوعى داريم كه اگر همه آنها را يكجا جمع آورى كنيم، يك كتاب قطور و ضخيمى خواهد شد و مايه شگفتى و تحسين همه خواهد بود و در نهايت به اين نكته ميرسيم كه اسلام براى اهميت و ارزش علم، حرف اول را ميزند و بيشترين تبليغ و تشويغ را نموده است.

اگر بدرستى دقت كنيم مى بينيم كه علوم و پيدايش انديشمندان بزرگ و نامدرا تمام نقاط، پس از ظهور اسلام و ائمه معصومين و بخصوص بعد از امام صادق، شروع به شكوفائى و رشد كردند و دانشمندان در رشته هاى متنوع در اينجا و آنجا، قد علم كردند و تا به امروز كه وضع موجود پيشرفت علم و صنعت را مى بينيم كه به اينجا رسيده است.(۶۳)