خداشناسى از ديدگاه حضرت علىعليهالسلام
برعكس سفيد، سياهى است و بر عكس علم و آگاهى، جهل و نادانى است، بنابراين علم و آگاهى همچون نورى كه در تاريكى همه جا را روشن ميكند و سياهى ظلمت را از بين ميبرد، پس انسان با علم و آگاهى، مقام و رتبه اش بالاتر از انسان نادان و جاهل است.
يك فرد آگاه، دنيا را به گونه اى مى بيند و حقايق را آنچنان درك مى كند كه فرد نادان، آن ديدگاه را ندارد و آن حقايق را درك نمى كند، همانند علىعليهالسلام
كه دنيا را به گونه اى مى بيند كه تا قيام قيامت، بهتر از اين، كسى سخن نخواهد گفت.
قال على
عليهالسلام
بالعلم يعرف الله و يوحد
(علىعليهالسلام
ميفرمايد: بدانيد كه از راه علم و دانش، خدا را ميتوان شناخت و با علم و آگاهى، ميتوان به وحدت و يكتائى او پى برد).
علم بمعناى آگاهى از مسائل طبيعت و احوالات جهان و تمام هستى و هر آنچه كه در آن هست، لذا آن حضرت ميفرمايد، بهترين وسيله براى شناخت خدا و بهترين راه ممكن براى درك او، علم است.
اعتقاد به خدا اگر بر پايه علم و آگاهى باشد محكم و استوار است و ايمانى كه بر خواسته از علم باشد خطر شك و انحراف، هيچگاه او را تهديد نمى كند.
اعتقاد بدون علم، ريشه در اعماق وجود انسان ندارد و پايه هاى آن سست است و خطر شك و انحراف بر سر راه آن، هميشه وجود دارد.
در قرآن و گفتار پيامبر گرامى و ائمه معصومينعليهالسلام
درباره اعتقادى كه بر پايه علم و آگاهى استوار باشد، تعريف بسيارى شده و اين نوع اعتقاد را، مقبول و مطلوب و پسنديده معرفى نموده اند
آنها كه با علم سر و كار دارند، وحدت و هماهنگى در جان را بخوبى درك ميكنند.
توحيد و اعتقاد به وحدانيت خدا، پاسخگوى واقعى و راهنماى منطقى آن، علم است و آنها بهتر مى دانند كه جهان بر پايه اصول وحدت و انسجام پا برجا است معتقد مى باشند. توحيد يا وحدانيت خدا در وحدت و انسجام و هماهنگى در طبيعت و همه جهان تجلى مى يابد و اين موضوع بنحوى درك و دانسته مى شود همانگونه كه آن حضرت ميفرمايد براى شناخت خداوند، تنها از راه شناخت وحدت وجود جهان هستى ممكن است، پس براى شناخت خدا، تنها از روى آگاهى و علم، وحدت و هماهنگى جهان دانسته مى شود.
علىعليهالسلام
درباره ارزش و اهميت علم، براى ما توضيح مى دهند نه توضيحى متعارف كه در رابطه با فايده و منافع هر رشته علمى است بلكه تعريفى از علوم، به طور كلى است آنهم بيان كننده وحدت و ارتباط كلى موجود در بين تمام پديده هاى طبيعت و در سرتاسر عالم است.
آن حضرت در ابتداى كلام خود، اول اشاره به شناخت خود از راه علم را مطرح مى كند و سپس وحدت خالق هستى را ياد نموده، و در واقع بدون علم و آگاهى، خدا را بطور شايسته، نميتوان شناخت و به وحدت و يكپارچگى جهان، نميتوان پى برد.
شناخت وحدت جهان، در واقع شناخت وحدت خالق يكتاى آن است و از اين راه مى فهميم كه خالق آفرينش با آن همه وسعت و عظمت عالم، يكى است چون تمام جهان، همچون ماشين بزرگى است كه همه چيز آن، هماهنگ و منسجم براى يك كار و يك منظور بوجود آمده است.
بطور فرض تصور كنيم چنانچه اگر ذره اتم، بقدرى بزرگ شود در واقع بصورت جهان بزرگى ديده مى شود همانند منظومه شمسى، كه در آن صورت، خيلى چيزهاى نامحسوس در آن، نمايان مى شود و خيلى چيزها كه در آن هست از آن با خبر ميشويم در حاليكه اينها با دستگاههاى بسيار مدرن و ذره بين هاى پر قدرت هم ديده نمى شوند، و همچنين بطور مثال: اگر اين جهان بزرگ به همين شكل كه هست، آنقدر كوچك و كوچكتر شود تا حجم آن به اندازه يك خانه شود، آنگاه از نزديك اگر به آن نگاه كنيم، در آنصورت در مى يابيم كه آنقدر پر هست كه آنطرفش چيزى ديده نميشود، همچون يك ماشين بزرگ كه تمام قطعات آن، هر كدام بنحوى مشغول بكارند و هر چيز آن بخشى از قسمتهاى مختلف اين ماشين بزرگ هستند، و در آن بقدرى از قطعات و ادوات و لوازم هست كه ديگر نميشود انگشتمان را در آن فرو كنيم چون جاى خالى در آن وجود ندارد و همه چيز آن در همديگر و براى همديگر در حال كار و فعاليت و حركت است.
ما اگر ارتباط و پيوند تمامى پديده هاى عالم را بدانيم همين مقدار كافى است براى اينكه درك كنيم كه در آفينش جهان، وحدت و يكپارچگى و انسجام وجود دارد.
كسانى كه با علوم متنوع سر و كار و آشنائى دارند، زمينه خداشناسى و توحيد براى آنها فراهم و فهميدنش آسانتر است، بنابراين از راه علم خدا را ميتوان شناخت و به وحدت و يكتائى او بهتر پى ميبريم و علم، خدا را بما مى شناسد.
در اكوسيستم طبيعت زمين، هر چيزى را كه در نظر بگيريم مى بينيم همه آنها مكمل همديگرند و براى همديگر، تاثير حياتى و اساسى دارند و بقاى هر چيزى در پرتو وجود و عملكرد همه آنها براى همديگر است و چيزى بيگانه و ناهماهنگ و بى تاثير در ميان آنها نيست و اگر باشد، زائل و زائد و از ميان رفتنى است.
اين جهان بزرگ نيز همانند زمين، داراى اكوسيستمى بمراتب بزرگتر و به اندازه وسعت جهان است.
بهترين راه براى شناخت خدا، از راه شناخت وحدت منسجم و هماهنگى كه در همه چيز اين جهان مشهود است و در اين صورت، شناخت وجود فرمانروا و مدبرى حكيم را درك مى كنيم كه همه چيز اين جهان بزرگ را اداره مى كند و تمام عالم، بفرمان و اراده آن خالق يكتا است، همانطور كه علىعليهالسلام
فرمود بتوسط علم و آگاهى، خداى يگانه را به وحدت جهان بزرگش ميتوان شناخت چون در صورت شناخت كافى از اوضاع و احوال جهان، به اين اصل، پى مى بريم كه وحدت و انسجام شرط اساسى براى خالق اين اثر بزرگ بنام جهان، و استمرار حيات و بقاء آن است پس توحيد، يك شرط مهم براى هر فرد دانا و با خرد است كه از روى وحدت جهان، وحدت خالق و يكتا بودن آنرا بخوبى حس مى كند.
معناى ساده وحدت، يكپارچگى جهان و منسجم بودن همه چيز آن با همديگر است و شناخت وحدت و يكپارچگى در جهان، كار ساده اى نيست و به آسانى دانسته نمى شود مگر اينكه دانش تكامل يافته امروز با تمام رشته هاى علمى آن بوجود آمده باشد تا وحدت و هماهنگى را بتوان شناخت، و براى فهميدن اين وحدت جهانى، مى بايستى در علوم گوناگون، سيرى داشته باشيم و تحقيق بسيار انجام دهيم تا وحدت و انسجام در ميان تمام پديده هاى موجود در طبيعت و سراسر اين گيتى را درك كنيم و سخن آن حضرت، برخواسته از روى آگاهى و نيروى الهى است كه توانسته اينچنين كلامى با اين مفهوم زيبا و معقول و منطقى را در جمله بسيار كوچك بيان نمايد و امروز تمامى دانشهاى دانسته شده در عصر ما، دقيقا تاييد كننده صحت كلام آن حضرت است و قطعا سخنى جز اين نخواهد گفت.
علم و آگاهى از احوالات جهان، انسان را در برابر خداوند خاشع مى گرداند و براى اينهمه شكوه و عظمت، به سجده اش ميرود.
پس محب و پيرو علىعليهالسلام
بايد عاقل و آگاه باشد چون اسلام دين عاقلان است و هر مسلمان عاقل و كامل، همچون يك سنگر دفاعى براى اسلام است و همواره با صداى بلندش، تكبير گوى حق و حقيقت باشد و نداى توحيد از سراسر وجودش، در تمامى رفتار و كردارش بخوبى آشكار و عيان باشد.