اديان و مذاهب مصر باستان
گزيده اى از تاريخ و جغرافياى مصر باستان
«مصر مأخوذ است از نام «محمد بن مصرايم بن سام بن نوح»... » !!
ياقوت / معجم البلان ۱۳۷.
«اسامى كه به كشور «مصر» در طول مرور اعصار نهاده اند، از «چهل و دو نام» افزون تر است... ».
جان ناس / تاريخ اديان ۳۶.
مصر، يكى از كهن ترين سرزمينهاى مسكونى جهان مى باشد كه آثار عصر حجر در آن فراوان ديده مى شود. در حدود شش هزار سال قبل از ميلاد، مهاجران آسيائى با خود گياهان و حيوانات اهلى و اصول و روشهاى فنى عصر نوسنگى را وارد سرزمين مصر سفلى (در شمال) كردند. تاريخ نشان مى دهد كه مصريان در چهار هزار و پانصد سال قبل از ميلاد از مس استفاده كرده اند. فلز مس ابتدا در سرزمين مصر كشف گرديد. در مصر عليا (در جنوب) اندكى ديرتر يك نوع تمدن نوسنگى عقب مانده ترى به وجود آمد كه تا ندازه اى شباهت با تمدن مصر سفلى داشت. اگر چه اجداد مصريان سفلى و عليا از آسياى جنوب غربى آمده بودند، ولى به احتمال قوى آنهائى كه در دلتاى رود نيل سكنى داشتند، از سرزمين سينا عبور كرده و آن دسته كه در مصر عليا مقيم شدند، از طريق درياى سرخ و ناطق آفريقاى شرقى خود را به آنجا رسانده بودند. مصر سفلى در چهار هزار و پانصد سال قبل از ميلاد داراى حكومت واحدى شد و در سال ۴۲۵۰ ق. م. مصر عليا را زير سلطه خود در آورد. در سال ۴۰۰۰ ق. م. اين دو ناحيه از يكديگر جدا شدند و هر كدام داراى حكومت مستقلى گرديدند.
در سال ۳۳۰۰ ق. م. حكومت مصر عليا بر حكومت مصر سفلى غلبه كرد و بدين سان نخستين فرعون مصر پديدار شد. در سال ۲۳۰۰ ق. م. اين امپراطورى يك پارچه فرعونى دچار هرج و مرج شد. در سال ۲۶۰۰ ق. م. اهرام سه گانه مصر براى خوفو فرعون زمان ساخته شد. در طى سالهاى ۱۵۸۰ ۲۲۴۲ ق. م هفتاد پادشاه بر مصر حكومت كردند. در قرن سيزدهم ق. م يكى از قدرتمندترين فراعنه مصر رامسس دوم (فرعون معاصر با موسى (ع» بر آن خطه حكم مى راند. در همين ايام بود كه «موسى بن عمران » پيامبر اولوالعزم الهى فرمان يافت تا دعوت خويش را آشكار كند. موسى و قومش بنى اسرائيل بر اثر فشار فراعنه مصر به فلسطين مهاجرت كردند. از سال ۵۲۵ تا ۴۰۴ ق. م مصر مستعمره ايران بود. كمبوجيه پادشاه هخامنشى مصر را فتح كرده بود. در سال ۴۰۵ ق. م يكى از اعقاب فراعنه، به نام «اميرته» مصر را از اشغال ايران رهانيد. در سال ۳۴۲ ق. م در عصر سلطنت اردشير سوم، سپاهيان ايران دوباره مصر را اشغال كردند. در سال ۳۲۲ ق. م اسكندر به آسياى غربى و متصرفات ايران حمله كرد و مصر جزء فلمرو مقدونيان شد. در سال ۳۰۴ ق. م بطلميموس يكى از سرداران اسكندر، خود را پادشاه مصر اعلام كرد؛ سلسله «بطالسه» تا سال ۳۰ ق. م دوام آورد. در اين سال امپراطورى روم بر مصر غلبه كرد. در سال ۶۱۵ ميلادى خسرو پرويز پادشاه ايران بر مصر دست يافت. در اواسط نيمه اول قرن هفتم ميلادى مصر به دست مسلمانان افتاد (سال ۱۹ ۲۱ هجرى / ۶۴۰ ۶۴۲ ميلادى). و از آن پس تاكنون، مصر همچنان مسلمان مانده و اينك در قلمرو سرزمينهاى اسلامى است.
«اگوست كنت» فيلسوف و جامعه شناس فرانسوى در رابطه با مراحل تكامل شعور دينى انسان بدوى مى گويد كه تمام اين مراحل سه گانه (ياد شده در صفحات قبل) را مى توان در دين و مذهب مصريان قديم يافت. دين مصريان از توتم پرستى و آنى ميسم شروع مى شود، و دوران شرك را مى گذراند و به دوران يكتاپرستى مى رسد. بنابراين مى توان گفت : كه مذهب مصريان محصول بيش از چهل قرن تحول و دگرگونى اجتماعى است كه در آن كشور در برخورد با آفريقائيان و ساميان و.... صورت گرفته است.
تا قرن نوزدهم اطلاعات دانشمندان در رابطه با تاريخ مصر و اديان و مذاهب مردم آن سامان منحصر به نويسندگان قديم يونان و لاتين بود. مورخانى همچون: هرودت (قرن ۵ ق. م)، ديودور، و...
هرودت مى گويد كه مصريان، مذهبى ترين مردم جهان مى باشند. در قرن نوزدهم علم مصر شناسى پيشرفت فراوانى كرد و آثار باستانى فراوانى كشف شد. اين آثار حكايت از پيشينه پرستش در مصر دارد.
اديان باستانى مصر؛
در نواحى مختلف مصر قديم، خدايان فراوانى با روشهاى ويژه اى پرستيده شدند.
تعداد اين خدايان به حدود دو هزار معبود مى رسد:
هوروس، توت، باستى، ايزيس، خنوم، آمون، رع، اوزيريس، سبك، آنوبيس و....
نخستين مظاهر خدايان مصرى در صورت حيوانات پديدار مى شد. هر اجتماع «نوم» را يك حافظ خاصى از نوع جانوران نگهبانى مى كرد. اين نمونه اى از پرستش طبيعت در قصبات و شهرهاى مصر است. مثلا در شهرهاى ابى دوس و تنيس، «شغال» را مى پرستيده اند، در «فيوم» «تمساح» معبود خلق بوده و در «تبس » خداى «آمون» به صورت «قوچ» جلوه گر مى شده است... ظاهرا اين چهارپايان و پرندگان را محض صفات حيوانى ايشان نمى پرستيده اند؛ بلكه از آن جهت كه براى آنها قواى انسان يا مافوق انسانى قائل مى شده اند، مورد احترام خود قرار مى دادند، زيرابه عقيده آنان، صفات خدائى در انسان يا در حيوان به ظهور مى رسد و از اين رو بايد در هر دوى آنها نمودار گردد. در نتيجه براى خدايان خود تن انسان و سر حيوان يا بالعكس، تصور مى كرده اند، زيرا در اين مظهر كه تركيبى از آدم و جانور است، خدايان بيشتر جلوه گر مى شوند. براى خداى «كونومو» كه او را خالق كل موجودات مى دانسته اند، شكلى مركب از بدن انسان و سرقوچ درست مى كرده اند كه با دستهاى انسانى، چرخ آفرينش را به حركت مى آورد. همچنين براى خداى «انوبيس» حافظ و هادى مقابر و اموات، جسمى از پيكر «انسان» و سرى از «شغال» مى ساختند...
اين خدايان هر يك به جاى خود حاكى از يك سلسله تحولات تاريخى مذهبى است كه در عين حال تغييرات و تبدلات سياسى را هم نشان مى دهد... مثلا وقتى كه در سلطنت سلاله اول فراعنه دو قسمت مصر عليا و سفلى با هم آميخته و متحد گرديدند، «هوروس» كه خداى ناحيه دلتا بود، با خديا «ست» كه معبود ناحيه مصر عليا بود، همچنان به جنگ و خصام خود ادامه مى دادند....
روح دينى در مصر قديم به اندازه اى قوى بود كه مصريان تنها به پرستش مصدر زندگى بسنده نمى كردند. بلكه هر يك از صور مختلف زندگى را نيز مى پرستيدند. پاره اى گياهان (مانند «پياز») در نظر آنان مقدس بود، درخت «خرما» كه در سايه آن در وسط صحرا آرام مى گرفتند و «چشمه» آبى كه در واحه ها عطش ايشان را فرو مى نشاند، «بيشه» اى كه در مجاورت آن به يكديگر برخورد مى كردند و به آسايش مى رسيدند، و «انجير» بيابانى كه به صورت عجيبى در ميان شنهاى صحرا رشد مى كرد و بار مى داد، همه به عللى كه فهم آنها دشوار نيست، در نظر ايشان از چيزهاى مقدس بشمار مى رفت و مردم ساده مصر تا اواخر ايام تمدن خود براى اين مقدسات چيزهايى از قبيل «خيار» و «انگور» و «انجير» نياز و قربانى مى كردند. حيوان خدايان، در ميان مصريان بيش از گياه خدايان، رواج داشت و فراوانى اين گونه خدايان به اندازه اى بود كه معابد مصرى، حالت نمايشگاهى از حيوانات گوناگون را به خود مى گرفت. مردم مصر بعضى از حيوانات را مقدس مى شمردند.... هر شهرى حيوان مقدس جداگانه اى داشت... حيوان مقدس علائمى داشت كه كاهنان مى دانستند و آن را مى شناختند. اگر كسى حيوان مقدسى را مى كشت، به قتل مى رسيد. پرستش اين حيوانات تا قرن اول قبل از ميلاد به طول انجاميد.
در قرن ششم قبل از ميلاد كه «كمبوجيه» پادشاه ايران به مصر حمله كرد. در جلوى سربازان خود تعدادى گربه و لك لك قرار داد. مصريان به پاس احترام اين حيوانات تيراندازى نكردند و از ايرانيان شكست يافتند...
پاره اى از اوقات، «زنان» را به عنوان همسرى تقديم اين خدايان مى كردند... مطابق گفته «پلوتارك» در مندس زيباترين زنان را براى همخوابگى حيوان مقدس تقديم مى كردند. سدربلوم مى گويد: خدا قبل از اينكه نقش انسان را بپذيرد، معمولا به شكل حيوان تجسم مى يابد و در نظر بدوى، حيوان از انسان اسرارآميزتر است. و هيچيك از مراسم اين حيوانات به ثبات و اساس و باطن دين مصرى برقرار نمانده است.
دين جان پرستى در مصر قديم رواجى بسزا داشت. نيروهائى كم و بيش شبيه به ارواح انسانى در طبيعت و ستارگان و خورشيد و درختها و روخانه مخصوصا رود نيل جاى داشت. مردم قديم مصر از چشمه هاى نيل و درياچه هاى استوائى كه اضافه آب آن به اين شط مى ريزد، بى خبر بودند و نمى دانستند كه در نقاط بعيده جنوب، بارانهاى مرتب باريده، شعب پر آب نيل را بوجود مى آورد كه از آن جمله در مغرب «بحر الغزال» است....
بدين لحاظ مردم مصر كه مى ديدند هر سال رود نيل بدون يك قطره باران، بالا آمده از بستر خود سرازير مى شود، آن را معبود خود قرار داده، مى گفتند: اشك چشم «ايزيس» الهه، علت طغيان آن مى باشد كه در مرگ شوهرش اوزيريس مى گريد....
سرودى در حمد و ثناى نيل به دست آمده كه در ستايش خيرات و بركات آن چنين مى گويد:
سلام بر تو باد اى رود نيل كه اين خاك را به وجود خود آراستى
و با قدم ميمنت لزوم خويش حيات را به مصر ارزانى داشتى.
توئى كه سرتاسر اين سرزمين را سيراب مى كنى. اى خالق حبه و پروردگار ماهى، و خداوند گندم و روياننده جو....
در مصر مانند همه جا، دين با جادو همراه بوده است. مصريان جادو را مى شناختند و به آن عمل مى كردند. طلسم و مجسمه هاى درمان بخش وجود داشت. اين مجسمه ها وسايل وردخوانى ضد مار و عقرب بشمار مى رفت. اگر كسى را جانورى مى گزيد، براى معالجه روى سر مجسمه آب جارى مى ساختند. آبى كه از روى متون حكاكى شده روى مجسمه مى گذشت، داراى نيروى درمانى مى گرديد.
بيمار آب را مى آشاميد و شفا مى يافت.
فراعنه : پادشاهى كه سلطنت مصر سفلى و عليا او را مسلم بود، فرعون نام داشت. اين كلمه از پيرااويى آمده كه به معنى «مقام دوگانه» مى باشد. فرعون تحت حمايت خاص خدايان مخصوصا هوروس قرار داشت و پرتوى از خورشيد بشمار مى رفت. فرعون خداى خورشيد (رع) و پسر خدا و بالاخره خدا بود؛ از اين جهت فرعون را مانند خدا مى پرستيدند و معابدى بر پاداشته او را پرستش مى نمودند. تصوير «فرعون» در آثار پاينده مصر علائمى دارد كه از مقام الوهيت او خبر مى دهد؛ مثل «قرقى» كه مظهر هوروس مى باشد، و قرص خورشيد كه در ميان دو شاخ قرار گرفته ورع را مجسم مى نمايد. هر كس به فرعون نزديك مى شد، سجده مى گذارد، چنانكه گوئى به حضور خدا مى رود.
بامدادان چون فرعون برخاست، همچنان كه خورشيد طالع را درود مى فرستادند، به او نيز تحيت مى گفتند؛ از اين قبيل :
طلعت خود را به سوى من بازگردان اى آفتاب طالع كه عالم را به نور جمال خود روشن مى كنى واى قرص پسر فروغ كه ظلمت را از سرتاسر مصر نابود مى سازى. تو پدرت را مانى كه در فضاى آسمان طلوع كرده است ؛ چون سر برمى دارى، روشنائى خود را به دنيا پخش مى كنى ؛جائى نيست كه از جمال طلعت تو محروم بماند...
فرعون دو تاج بر سر داشت و دو جادوگر بزرگ نيروى خدائى را به او وارد مى كردند....
معابد؛
معابدى كه مراسم عبادت خدايان مصرى در آن به عمل مى آمد، «خانه خدايان» نام داشت. اين بناها كه پناهگاه اين گونه موجودات ابدى بود، با سنگ ساخته مى شد. معبد آمون در تب مربوط به عهد رامسس سوم ك پنج مرتبه بزرگتر از استان سن در فرانسه بود. در عهد آنتونيها چهل و دو معبد سراپيس وجود داشت. «روحانيون» بسيارى در اين معابد خدمت مى كردند كه گاهى داراى ثروت بسيارى مى شدند، مخصوصا روحانيون «آمون» قلمرو بزرگى در اختيار داشتند و در غارت مردم مستعمرات شركت مى كردند. در عهد رامسس سوم ثروت امون شامل ۲۳۵۰۰۰ هكتار زمين و ۸۱۰۰۰ غلام و ۵۰۰۰ مجسمه و ۴۲۱۰۰۰ رأس چهارپايان اهلى بود. مراسم روزانه معابد، نگاهدارى و آرايش و پوشش خدا و مخارج تغذيه آن براى پادشاه عايدى سرشار داشت. مراسم دسته و راه پيمائى با آواز دسته جمعى نيز در دين مصريان قديم معمول بود. هرودت مى نويسد: اين مراسم را در شب انجام مى دادند و در روى درياچه سائيس در بعضى اعياد به ياد «اوزيريس» نان قندى مى خوردند....
منزل كهنه (كاهن ها) و خدمتكاران و انبار و سر طويله و جايگاه حيوانان قربانى همه در داخل آن محوطه قرار داشت و از مجموع اين ابنيه، شهر كوچكى تشكيل مى شد شبيه بعضى از ديرهاى بزرگ اروپا در قرون وسطى. در وسط اين محوطه فضائى مخصوص عبادت بود و خيابانى سنگ فرش با دو رده «ابوالهول» بدانجا منتهى مى شد. در مدخل معبد درى بود و از دو جانب آن، دو برج بزرگ به شكل «هرم» ناقص و مستور از صور برجسته و كتيبه، در جلوى مدخل معبد نقش طوطى از سنگ سماق يك پارچه سر به آسمان مى كشيد كه «مسله» ناميده مى شد. مجسمه هاى قوى هيكل فرعونى كه بانى معبد بود، در مدخل معبد از دو سو گذشته مى شد. ديگر از اسباب زينت سر در معبد، ستون هائى بلند بود كه پرده هاى بيرق در نوك آن حركت مى كرد. چون از مدخل معبد مى گذشتند، به حياط اندرونى وارد مى شدند كه دالانهاى ستون دار داشتن و مراسم روحانى را در آنجا به عمل مى آوردند. پس از آن تالارها بزرگى پيدا مى شد كه چندين رج ستون سقف آن را نگاه مى داشت. اين تالارهاى منشأ عمارات چهل ستون گرديده است. مراسم مهمه مذهبى در اين تالارها اجرا مى شده و در آنجا بوده است كه خداوند در نهايت هيمنه و طمطراق بر روى تختى كشتى مانند در نظر مؤ منين تجلى مى نموده است. هر چه بيشتر به اندرون معبد نزديك مى شدند، از عده كسانى كه حق جلو رفتن داشتند كاسته مى شد و به همين نسبت بر غلظت مى افزود تا آنكه به خلوتگاه راز مى رسيدند كه در آنجا هيكل خداوند آرام داشت و سيم و زرنگارى هاى آن پرتو مى انداخت. در اين تالار كسى را حق دخول نبود جز كاهنان عالى مقام كه از اسرار ملكوت و ناسوت و دنياى ديگر چيزى برايشان مكتوم نبود. زيباترين خرابه هائى كه باقى مانده، از معابد «كرنك و الاقصر» (در حمل شهر تب) و معابد زيرزمينى «اپيسامبول» (بين دو شلاله اولى) و معابد جزيره «فيله» (محاذى شلاله اول) مى باشد. شايد خرابه هاى كرنك و الاقصر عظيم ترين خرابه هاى دنيا باشد. چهل ستون معبد آمون در كرنك ۱۰۰ متر طول و ۵۰ متر عرض دارد بطورى كه كليساى نوتردام دوپارى (پاريس) يك پارچه در آن جا مى گيرد. اين تالار را ۱۴۴ ستون به ۱۶ رديف نگاه مى داشت. ستون هاى دو رديف اول كه از سايرين بلندتر است، ۲۴ متر ارتفاع و ۱ متر عرض داشت. قطر هر يك از اين ستونها به اندازه ستون واندوم پاريس بوده است. معبد زيرزمينى اپيسامبول نيز مانند خرابه هاى كرنك و الاقصر در آغاز شوكت و اقتدار تب ساخته شد. بانى آن رامسس دوم بود چهار مجسمه عظيم الجثه رامسس ثانى كه در حدود بيست متر طول دارد و در سنگ تراشيده شده و مدخل معبد را دهد تمثالهاى ديگرى از رامسس ثانى كه به شكل اوزيريس در آمده، به ستونهاى تالار بزرگ زيرزمينى تكيه كرده است.
اما معابد جزيره فيله اغلب در اوان سلطه يونان و روم ساخته شده، ولى دنباله سنن محكم قديم را رها نكرده است. اين معابد آخرين شاهكارهاى هنرنمائى مصر شمرده مى شود.
پس از مرگ ؛
اگر چه در دين مصريان قديم عقيده به بقاى پس از مرگ وجود دارد، ولى گاهى تاريك و مبهم به نظر مى آيد.
براى روشن ساختن اين گونه تصورات بايد به ذكر اصول زير پرداخت : انسان زنده در حالى كه يك فرد است، داراى يك جسم و يك سايه و يك تصوير و يك نام و يك روح (با) و يك جفت يا همزاد به نام (كا) مى باشد كه در زندگى پس از مرگ نقش مهمى را عهده دار است. جسد را نبايد قطعه قطعه و ناقص كرد؛ بلكه لازم است از آن مراقبت و محافظت به عمل آيد. از عصر نئولى تيك مرده را در مقبره امانت مى گذاردند؛ صورت به طرف خانه قرار مى گرفت تا بتواند اولاد و كسان خود را تماشا كند، دست غالبا به سمت دهان و مقدارى دانه هاى گندم در اطراف سر قرار داشت. پس از مرگ جسد را خالى و خشك كرده، موميائى مى كردند، سپس آن را در بناى مجلل آرامگاه كه خانه ابدى است، مى گذاردند. اهرام، مدفن فراعنه امپراطورى قديم بود... چون تصوير معادل حقيقت بود، زندگى مرده را با گذاردنن مجسمه اش در قبر تضمين مى كردند... مرده كافى نيست پس از مرگ زندگى را از سر گيرد، بلكه بايد در آن جهان خوشبخت باشد.
... مصريان روح را جاويدان مى دانستند و آن را به شكل پرنده اى نشان مى دادند... تشييع جنازه با نمايش تاثر آورى انجام مى شد كه نشان پيروزى مرده بر خصم خود شيطان بود... حق زندگى جاويدان براى كسانى وجود دارد كه در محكمه خداى بزرگ مردگان اوزيريس حاضر شوند و بيگناهى خود را ثابت كنند و تبرئه گردند. بنابراين افكار عالى اخلاقى كه داراى ارزش اجتماعى است، از دين مصريان ناشى مى گردد.
در محكمه اوزيريس ؛
روح مرده پس از گذشتن از مراحل سخت و خطرناك در پيشگاه اوزيريس حاضر مى شود و به آن داور بزرگ چنين مى گويد:
«اى آنكه گذشت بال زمانه را به شتاب مى آورى !
واى آنكه در تمام نهانگاه هاى زندگى جاى دارى !
و حساب هر كلمه را كه از دهانم برمى آيد مى دانى !
از منى كه فرزند توام شرم دارى،
و قلب تو لبريز از اندوه و شرمسارى است،
چه، گناهانى كه در جهان مرتكب شده ام مايه اندوه است،
و از روى غرور پيوسته در بدى و نافرمانى بوده ام.
با من از در صلح و صفا در آى با من از در صلح و صفا
در آى و مانعى را كه در ميان ما است از ميان بردار!
فرمان بده كه همه گناهان من زدوده شود،
و فراموش شده در چپ و راست تو بريزد!
آرى ! همه بديهاى مرا محو كن و عارى را كه بر قلب من مستولى است محو كن ! تا من و تو از اين لحظه در صلح و صفا باشيم. »
بنا به مندرجات كتاب «مردگان»، اعتراف نامه منفى زير بايد در محكمه اوزيريس ايراد گردد:
من به هيچ انسانى خيانت نكرده ام، موجب بدبختى آيندگان نشده ام، در خانه حقيقت رفتار زشت نكرده ام، با بد آميزش نداشته ام، بد نكرده ام، چون رئيس بودم هرگز كسى را بيش از وظيفه مجبور به كار نكرده ام، چون رئيس بودم هرگز كسى را بيش از وظيفه مجبور به كار نكرده ام، كار من ترس و فقر و رنج و بدبختى در برنداشته است، آنچه خدايان را بد آيد نكرده ام، هرگز موجب نشده ام ارباب با غلام بد رفتارى كند و هرگز كسى را گرسنه نساخته ام، هرگز كسى را نگريانده ام، هرگز نكشته ام، هرگز خائنانه دستور قتل كسى را نداده ام، به هيچ كس دورغ نگفته ام، هرگز آذوقه معابد را غارت نكرده ام، ذات مخصوص خدايان را تحقير نكرده ام، قالب و نوار موميائى را ندزديده ام، هرگز زنا نكرده ام، مرتكب اعمال شرمگين نسبت به روحانيون نواحى مذهبى نشده ام، آذوقه را كم نداده ام و گران قيمت نگذارده ام، هرگز وزنه ترازو را فشار نداده ام، سنگ ترازو را وسيله قاچاق نساخته ام، هرگز شير را از دهان بچه شيرخوار دور نكرده ام، چارپايان را در چراگاه قتل و غارت نكرده ام، پرندگان خدايان را با دام نگرفته ام، ماهى مرده را صيد نكرده ام، آب را هنگام طغيان برنگردانده ام، مسير قنات را عوض نكرده ام، هيچ گاه وسيله بد معابد نبوده ام، هداياى خدايان را خيانت نكرده ام، چارپايان را از زمين خدا نرانده ام، در ميان خدا مردم سد و مانع ايجاد نكرده ام، من پاك هستم، پاك، پاك،
اى قضات ! امروز كه روز حساب است، اين مرحوم را به خود راه بدهيد كه گرد گناهى نگشته، دروغ نگفته، بدى را نداند كه چيست، در زندگى و معاش جانب حق و انصاف را فرو نمى گذارد، كرده او بر سر زبانهاى مردم و موجب رضايت خدايان است، او گرسنگان را نان داده و تشنگان را سيرآب نموده، برهنگان را پوشانده، در راه خدا قربان كرده و به مردگان غذا رسانيده، دهانش پاك و هر دو دستش نيز پاك. »
خدايان مصر باستان
محققان مدعى اند كه مصريان قديم به دو نوع خدا معتقد بودند: خداى مهربان و خوب، خداى زشت و نادرست ؛ خدايان زشت و پليد را به صورت حيوانات درنده تصور مى كردند و خدايان خوب را به صورت انسان تلقى مى نمودند. آنان خدايان خوب را با تلفيقى از انسان و حيوان اهلى مجسم مى ساختند كه در صفحات گذشته به آن اشاره شد
پرستش خورشيد؛ در دوره كشاورزى مصريان خورشيد را يكى از خدايان مى دانستند و پرستش ان را واجب تلقى مى كردند؛ زيرا خورشيد منبع گرما، براى رشد گياهان نقش حياتى داشت. خورشيد، خداى آفتاب نام داشت. در تلقى مصريان، خورشيد با قايقى از طلا هر روز از آسمان عبور مى كند و شبها در بيابان بسر مى برد.
خداى طبيعيت ؛ بحرانهاى جوى حاصله از طغيان رود نيل و گرما و سرماى صحرا كه بادهاى موسمى ۵۰ روزه را به دنبال داشت و سرانجام فرا رسيدن بهاران و وزيدن نسيم بهارى نيل و سرسبزى و خرمى صحرا، در تلقى مصريان به مرگ و حيات خداى طبيعت تعبير مى شد بر اين مبنا كه : «ست» خداى بدكار و باد سوزان به اتفاق پنجاه نفر از نوكرانش مسئول آن بدكارى ها بود و خداى آتور كه به رويش كشتزارها يارى مى داد، به دست نوكران ست كشته مى شد و سپس در فصل نوين بهار زنده مى شود و به فعاليت مى پرداخت
راز موميائى مردگان ؛
باور مصريان بر اين بود كه اگر جسد مرده را نگهدارى كنند، روح مرده دوباره به آن جسد باز مى گردد براى اين كار ابتدا محتواى جسد را خالى مى كردند و سپس جسد را در محلول نمك نهاده و اندكى بعد در پارچه هاى سفيد موميائى شده مى پيچيدند و در آفتاب خشك مى كردند. البته اين كار خرج زيادى داشت ؛ لذا كسانى كه داراى قدرت مالى بودند، اقدام به اين كار مى كردند. ذدر صفحات گذشته به چگونگى و فلسفه اين كار اشاره شد
اهرام سه گانه ؛
اهرام مصر در حدود چهار هزار سال قدمت دارد. نخستين هرم خئوپس ساخته شد؛ وى يكى از فراعنه مصر است (۲۶۰۰ ق. م). اين هرم ۱۵۰ متر ارتفاع دارد و براى دور زدن اطراف آن بايد يك كيلومتر را طى كرد.
هرودت مى گويد كه وقتى خئوپس به پادشاهى رسيد، دستور داد براى او ارامگاهى به شكل هرم بسازند. مأموران و نگهبانان او، كشاورزان و بردگان را از سراسر مصر براى ساختن اين هرم جمع كردند. در حدود صد هزار انسان بطور همزمان براى ساختن هرم دست بكار شدند. سنگهاى هرم را از كوههاى اطراف رود نيل جدا كردند. وزن هر تخته سنگ ۵/۲ تن بود.
بردگان اين تخته سنگها را با قايق از رودخانه عبور مى دادند و سپس با غلطك آنها را تا نزديك محل هرم مى آوردند.
كارگران ديگرى كه در فن سنگ تراشى مهارت داشتند، سنگها را مى تراشيدند و كار مى گذاشتند. نگهبانان با شلاق بر اندام برهنه بردگان مى نواختند تا كار پيش رود.
اين هرم ۳۰ سال طول كشيد تا ساخته شد و هزاران نفر زير تازيانه جان دادند...
طبقه روحانيون و كاهنان ؛
كاركنان دستگاه خدايان را اين طبقه تشكيل مى داد؛ و فقط كاهنان حق داشتند وارد جايگاه خدايان شوند. كاهن به خدايان غذا مى داد و مشعلهاى معابد را روشن مى كرد. در تلقى مصريان، كاهن با خدايان سخن مى گفت : و دستور خدايان را به مردم ى رساند و نيز واسطه بين مردم و خدايان بود مصريان براى اينكه خود را شايسته الطاف و مراحم خدايان گردانند، در برابر روحانيون قربانى مى كردند، كشاورزان كيسه هاى غله و طاقه هاى كرباس مى آوردند و برده داران و ثروتمندان طلا و نقره هديه مى كردند، فراعنه مقدارى از غنائم جنگى را مى بخشيدند و همه اين هدايا و نذور ارباب و رعايا به دست كاهنان و روحانيان مى افتاد و بدين سان اين طبقه از ثروتمندان بزرگ مصر بودند. وظيفه ديگر روحانيون و كهنه، تحكيم پايه هاى قدرت فرعون زمانشان بود. روحانيون براى تثبين قدرت فرعونى از عقايد و باورهاى مردم استفاده مى كردند و به مردم مى گفتند كه فرعون خداى مهربان است و هر يك از دستورهاى او بايد بدون چون و چرا انجام شود و هر كس از فرمان فرعون زمان سرپيجى كند، از فرمان خدايان سرپيچيده است. روحانيون دستگاه فرعون به مردم مى گفتند كه خدايان فرمان بران را دوست دارند و از عاصيان بدشان مى آيد. نافرمانان بشدت مجازات خواهند شد و به دست خداى آتور گرفتار مى آيند.
مصريان عقيده داشتند كه آتور خداى دنياى مردگان است. اوست كه مردگان را محاكمه مى كند. اگر ميت در حال حيات برخلاف خواست خدايان رفتار كرده باشد، مورد خشم و غضب آتور قرار خواهد گرفت و اگر خدايان از او راضى باشند، آتور نيز راضى خواهد بود. عذاب آتور مسلط كردن غول وحشتناكى بر ميت بود كه ميت گناهكار را مى خورد
«كاهنان سود جو و نيزنگ باز مصرى مردم را وامى داشتند تا براى كاميابى مردگان خود و نجات آنان مرده نامه اى بخرند (كه در آن طلسماتى نقاشى شده و افسون و اورادى از طرف كاهنان بر آن خوانده شده بود) تا سبب مغفرت در نزد «اوزيريس» خداى اموات شود. »
«طوايف مختلف مصريان به «اوزيرس» يا خداى اموات و جهان حشر و نشر و «غب» خداى زمين، و «نات» ؛ خداى آسمانها و خداى هميشه پيروز، و «اوفه» خداى عيش و طرب و نوازندگى، و «ثوت» خداى مرغان، و «ايبس» خداى كارها و مشاغل و... معتقد بودند. »
«اصل اوزيريس ممكن است مربوط به دوره قبل از تاريخ باشد.
بعضى بر آنند كه پرستش اين خدا از سرزمين ليبى به مصر آمده و در آنجا آن را مانند آب حيات بخش كه در بيابان خشك باعث روئيدن نباتات مى شده، مى پرستيده اند. بعضى ديگر بر آنند كه چون اوزيريس به صورت انسانى نمايانده مى شود، ظاهرا از كشور شام به مصر امده باشد و در آنجا آن را مانند خداى كشت و زرع پرستش مى نموده اند. ولى بعدا مصرى ها آن را خداى مستقلى دانسته و گفتند «اوزيريس» از آميزش خداى مذكر «جب» با الهى زمين يا خداى مؤ منث «نوت» خداى آسمان زائيده شده و پس از آن با خواهرش ايزيس مزاوجت كرده است... »
تلاش براى يكتاپرستى و ممانعت روحانيون ؛
در عهد سلسله هجدهم در قرن چهارده قبل از ميلاد پادشاهى به نام «آمن هتپ» چهارم يا «آمنوفيس» چهارم يكتاپرستى را در مصر برقرار كرد يكى از خدايان به نام «آتون » (مظهر قرص آفتاب) را كه تا آن زمان چندان ارزش نداشت، به عنوان خدا پذيرفت. چون در «تب» نفوذ روحانيون «آمون» بيشتر بود و مانع اجراى اصلاحات جديد مى شدند، در سال چهارم سلطنت پايتخت را ترك كرد و در مصر وسطى شهر جديدى به نام «آختاتون» (افق قرص آفتاب) موسوم به «تل ال آمارنا بنا كرد... و نام آمون را در همه جا از ميان برد و مراسم آن را ممنوع ساخت...
با اين تحول بزرگ مذهبى، پادشاه جدائى درخشان بين شرك قديم و واحد پرستى جديد ايجاد كرد. با اين عمل، پادشاه در نظر داشت تا اولا قدرت سياسى روحانيون آمون را در هم شكند، و ثانيا دين در انحصار مردم تب نباشد، و ثالثا رعاياى غير مصرى امپراطورى نيز بتوانند از آن استفاده كنند. به اين ترتيب دين آفتاب مقدمات پيدايش طرز تفكر همگانى بودن اديان را در جهان ايجاد كرد. اخناتون فقط به از ميان بردن مراسم گذشته اكتفا نكرد، بلكه مقررات جديد مذهبى براى زندگى همگانى وضع نمود. در اين دين، خورشيد مظهر حقيقت و شعار و علامت بشمار مى رفت، انچه شاه در مقام خدائى مى شناخت، يك وجود قادر نبود؛ بلكه موجودى شبيه انسان و مانند وى محدود بود. «خدا خورشيد» طبيعى نبود، بلكه تمام امور نيك مانند گرما و روشنائى و آتش و آفتاب بود كه آن ستاره در جهان منتشر مى كرد. فرعون اين اعمال نيك و اين نيروى حيات بخش را در اطراف خود آشكار ساخت و مداخله «خورشيد خدا» را در آفرينش جهان و در حوادث عجيب زمان كه در اطراف وى جريان داشت، شناخت... در دين جديد نوعى تناسخ ديده مى شد و وساطت طبقه روحانيون لازم نبود... اين انقلاب بزرگ دينى تحول بزرگ اخلافى در برداشت ؛ خورشيد به تمام ملل از فقير و غنى يكسان نور افشانى مى كرد و بدين ترتيب در همه چيز پرتو ايزدى وجود داشت كه همه از اختيار و غريزه سرچشمه مى گرفت. آزادى و عشق طبيعت و علاقمندى خالق به مخلوق خود اساس دين آمارنيها بشمار مى رفت.
... راويان قديم و روحانيون از اين تحول اجتماعى كه منافع آنان را به خطر مى انداخت، ناراضى شدند و به مبارزه برخاستند.
اخناتون در سن ۲۹ سالگى در گذشت و داماد اول او پادشاه شد و يك سال سلطنت كرد. داماد دومى از روحانيون آمون اطاعت كرد و آمارنا را به قصد «تب» ترك كرد... جانشين اين پادشاه «هرم هب» چون نظامى و دست پرورده روحانيون بود، عبادتگاهها را ويران و نام «آتون» را پاك كرد و دوباره در همه جا نام «آمون» را برقرار ساخت و به اين ترتيب بزرگترين جنبش دينى تاريخ عمومى جهان و مصر پايان يافت.
روحانيون ايزيس موى صورت و فرق سر را مى تراشيدند و لباس كتان، مانند پرده، در بر مى كردند و به وسيله زنگوله زنگ مى زدند و مؤ منين را براى انجام مراسم در مقابل صورت دعوت مى كردند
كتاب شناسى ؛
براى دريافت اديان و مذاهب مصر باستان ن ك :
به فارسى : در اين زمينه ها: ريشه هاى پيدايى مصر باستان، رشد، مصريان روزگار فراعنه، و... ن ك : بذيل ديويد سن / آفريقا تاريخ يك قاره. ترجمه رياحى و مولوى تهران ۱۳۵۸. + جان ناس / تاريخ جامع اديان + ويل دورانت / تاريخ تمدن. كتاب اول. + ه :ج. ولز / كليات تاريخ. ترجمه رجب نيا. + گوردون چايلد / سير تاريخ. ترجمه بهمنش + فيليپ حتى / شرق نزديك.