تاریخ ادیان و مذاهب جهان جلد ۲

تاریخ ادیان و مذاهب جهان0%

تاریخ ادیان و مذاهب جهان نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: تاریخ جهان

تاریخ ادیان و مذاهب جهان

نویسنده: عبدالله مبلغى آبادانى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 13358
دانلود: 4944

جلد 1 جلد 2 جلد 3
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 13 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 13358 / دانلود: 4944
اندازه اندازه اندازه
تاریخ ادیان و مذاهب جهان

تاریخ ادیان و مذاهب جهان جلد 2

نویسنده:
فارسی

روانشناسي تاريخي انسان نشان مي‌دهد كه بشر از پگاه آفرينش لحظه‌اي بي‌دين و بي‌عقيده نبوده است به طوري كه اشكال مختلف پرستش در كليه ادوار تاريخ همين را اثبات مي‌كند. دين از بدوي‌ترين شكل خود كه به صورت باور به يك نيروي مزبور عيني بود تا شكل منطقي، فلسفي عقل و علمي و مترقي امروزين وجود داشته است.
بررسي دين‌هاي روم و يونان، ژاپن و مصر و ايران باستان، دين يهود، مسيحيت، دين حنيف حضرت ابراهيم، اسلام و ... .
در اين كتاب دين‌هاي فوق به طور مختصري شرح داده شده، تاريخ و علل پيدايش، آئين‌ها، برنامه‌ها و همچنين خصوصيات قومي و ظاهري هر يك نيز به همراه مناطق جغرافيايي و برنامه‌هايي كه به قول خود انسان براي بشر داشته‌اند نيز آورده است...


اديان مردم بين النهرين باستان

(بابليان، اكديان، آشوريان، حتان، فروكيان، فنيقيان، حامورايى يان)


ساكنين بين النهرين و آئين ها و تمدن كهن آن اقوام

بين النهرين يكى از مناطق پرسابقه و كهن آسياى غربى يا خاورميانه است كه مركز اديان گوناگون جهان بوده است. اين اديان با يكديگر شباهت و هم رنگى بسيار داشته و اين آئين ها تحت نفوذ يكديگر بوده اند. اين منطقه از قديم مكان و محل برخورد بوميان و هند و اروپائيان و سامانيان بوده است. معمولا بابليان و آسوريان «ساميان شمالى» نام دارند. و فنيقيان و فلسطينيان و اسرائيليان را ساميان غربى گويند و حبشيان و اعراب ساميان جنوبى را تشكيل مى دهند. و ما اينك در اينجا ابتداء به معرفى آئين سومريان پرتمدن مى پردازيم. آنگاه از جانشينان آنان يعنى آشوريان و بابليان سخن به ميان خواهيم آورد. و سپس از اديان حتى ها و فروكيان كه وارث آثار پيشينيان مى باشند، گفت و گو مى كنيم. و خلاصه اينكه بابيان آئين فنيقيان اين بحث را به پايان مى رسانيم.

كشورى كه در ميان دو شط دجله و فرات قرار گرفته است، از پر سابقه ترين سكونت گاه هاى نوع انسان بشمار مى آيد. و از جهت قدمت تاريخى آن را هم عهد مصر قديم گفته اند.

اين سرزمين از سه هزار سال پيش از «م» تا حدود ۵۰۰ سال قبل از «م» كه ضميمه ايران شد، چندين دولت پرقدرت و بزرگ بر آن حكومت كردند. آنان نفوذ آئين و تمدن و علوم خود را گسترده، بر اقوام خلف تحميل كردند. در آن زمان در شمال قسمت سومر تا عرض ‍ جغرافيائى بغداد كشور «اكد» شمرده مى شد و شهر بابل در آنجا قرار داشت. اكديان كه مردمى از نژاد سامى بودند، در حدود ۲۷۰۰ پيش از ميلاد بر دولت سومرى پيروز شدند. نخستين پادشاه «اكديان» شخصى بنام سارگون بود. سارگون سلطانى پرقدرت و با توان بود كه توانسته بود قسمتى از مغرب ايران و شامات را به تصرف خود درآورد و آن را به كشور خود ملحق سازد. به فرمان «سارگون» رجال علمى كشور نوشته هاى دينى و اصول جادوئى و ساحرى و آثار علمى را مدون نمودند و در معبدى بايگانى كردند. در حدود ۲۵۰۰ سال قبل از ميلاد دوباره سومريان به قدرت رسيدند و با اكديان هم آهنگ شدند. رقيب بزرگى در اين ميان براى آنان بود كه موسوم به دولت عيلام بود كه در خوزستان و قسمتى از لرستان واقع و پايتخت آن شوش بود. مكرر در مكرر ميان عيلام و آن دولت جنگ رخ مى داد گاهى عيلام جزو متصرفات آنان مى شد و زمانى عيلام بر دشمن پيروز مى گرديد.

تا اينكه در سال ۲۱۱۵ پيش از «م» ريم سين پادشاه پرقدرت خوزستان دو دولت سومر و اكد را برانداخت بطوريكه ديگر آنان استقلال خود را براى هميشه از دست دادند و قوميت آنان در ميان ديگر طوائف منحل شد. سرانجام مردم آن كشور باطراف فرار كردند. گروهى به فنيقيه رهسپار شدند و بلاد آنجا را بنا كردند. و گروهى كه پرستنده خداى آشور بودند به شمال بين النهرين كوچ نمودند و اساس و شالوده دولت آشور را ريختند.

مردم بين النهرين از اعتقادات و دين دارى بدور نبودند ولى نظر به افزايش ‍ ثروت و سكنه و اختلاط نژادها و تصادم عقايد گوناگون مردم بابل در اواخر از حيث اخلاق و ديانت در مرتبه نازلى قرار گرفتند. و از طرف ديگر ايمان به خدايان متعدد و اعتقاد به سحر و جادو و فسق و فحشا باعث گرديد كه بابل با آن عظمت در برابر حمله ايرانيان خجل و سرافكنده شود.

مردم بابل «مردوك» را بعنوان خداى بزرگ شناخته بودند و چون كورش پادشاه ايران وارد بابل شد، روحانيون از وى استقبال نمودند و كورش براى خداى مردم بابل مردوك احترام فراوان در نظر گرفت.

كورش چون داخل شهر شد، در معابد خدايان بسيار ديد. روحانيون به كورش گفتند اين خدايان مربوط به شهرهاى بابل است كه يكى از پادشاهان كشور بابل آنان را به مركز انتقال داده است. كورش دستور داد تا هر يك از آنان را به شهر خودش ببرند. اين عمل باعث خوشنودى مردم شهرهاى بابل گرديد و مردم علاقه فراوانى به كورش پيدا كردند.

غير از اعتقاد به خداى مردوك، در بابل اديان و آئين هايى ديگر نيز وجود داشته است كه به بعضى از آن اديان اشاره مى كنيم.(۸۱)


آئين ها و اديان و خدايان مردم بين النهرين

ساكنين بين النهرين همانند ديگر مردم اعصار پيشين خود داراى عقايد و آئين ويژه اى بوده اند و لذا در ميان مردمان بين النهرين بقاياى آئين توتم رواج فراوان داشته و آنان عقاب و گاو نر و شير را مقدس مى دانستند و جان پرستى در ميان آنان احترام ويژه اى يافته بود.

مردم بين النهرين بر اين باور بودند كه ارواح بطور كلى در خورشيد و ماه و ستارگان مكان و منزل دارند كه بتدريج اينها برايشان همانند خدايان نمودار گرديدند.

هر يك از شهرها خدائى مخصوص بخود داشت و خداى محلى زن بود.

از درياى مديترانه تا خليج بنگال و اهالى اژه و آسيا و دراويديان سكه «رب النوع» (مادر همگانى) را محترم مى داشتند. و تيامات الهه اقيانوس بود. نانا يا نينا به ايشتار خداى بابل شباهت داشت.

مردوك خداى آفريننده بر تيامات كه ماده را تشكيل داده غالب گشت. در دين افسانه هاى سومريان در رابطه با پديد آمدن طوفان بزرگ گسترش يافت و يكى از خدايان بود كه انسان را از خاك رس آفريد و جان را در آن پيكر دميد تا آئين خدايان را برقرار نمايد و آنان را پرورش دهد.

پادشاهان فرزندان خدايان مى باشند كه طبيعت را حاصلخيز و پر رونق مى سازند و آن فرزندان خدايان بر نباتات رياست دارند و حكومت را در روى زمين اداره مى كنند.

سومريان چون از كوههاى سر به فلك كشيده عيلام سرازير شدند و بر بين النهرين دست يافتند آن بلندى را ارج نهادند و آن را با ارزش تلقى نمودند و در نگهدارى و حفظ آن كوشش فراوان نمودند.

سومريان افسانه ها و الهيات ساميان را براى خود به عنوان روش و مشى اخذ نمودند.

ساميان در عصر حكومت خود شهرها را دسته بندى مى كردند و خدايان خود را در آن شهرها قرار مى دادند: اين خدايان خصلت و منش محلى مردم را در خود بايگانى و حفظ مى كردند و اگر شهر آنان مركز حكومت مى گرديد، خدايان شهر مركزى بر ديگر خدايان شهرها برترى داشتند.

تعداد خدايان «بابل» و آشور فراوان و بسيار بود كه در يكى از كتيبه هاى آشوريان مربوط به حدود ۸۶۰ پيش از «م» قريب، هزار نام از خدايان و فرشتگان منقوش است.

مردم آن عصر اين همه خدايان را موجوداتى آسمانى مى پنداشتند و علامت و منشاء نهايى آنها را در كتيبه ها ستاره قرار داده بودند. مثلا خداى بزرگ بنام «آنو» را با يك ستاره نشان مى دادند و ديگر خداى را با دو و يا سه ستاره معرفى مى كردند.

در اعتقاد و باور اين اقوام بود كه پروردگاران هم همانند آدميان خشم و آرزو دارند و دستخوش حوادث و احتياج مادى اند. تنها فرق آنان با آدميان در قدرت فوق العاده و حيات جاودانى آنان بود. ارواح بدكار از آدميان تواناتر و از خدايان ناتوان تر بودند. ارواح بدكردار بصورت انسان و تن حيوان از قبيل افعى و اژدها و پلنگ براى آزار آدميان در هر گوشه پنهان بودند. شايد اين باور همان اعتقاد به تناسخ باشد كه تا اين زمان در ميان بعضى از عقايد و باورها موجود است و حتى در بعضى از فرق اسلامى نيز ديده مى شود و اين از عقايد باطل مى باشد.


شيطان از ديگاه سومريان و بابليان عصر كهن

وجود شيطان و عقيده به اين موجود نامرئى هميشه بر سر زبان ها بوده و مردم از او وحشت و ترس داشته اند. و قوم سومرى و آشورى و بابليان نيز از وى سخن به ميان آورده اند. در يكى از كتيبه هاى قديم اوصاف شياطين را اينگونه گفته اند:

«اينان سمهاى خدايانند. از ديوارهاى بسيار ضخيم عبور مى كنند. و از بامهاى بلند فرود مى آيند. گوئى طوفانند كه از خانه اى بخانه اى مى روند. هيچ درى جلو ورود آنان را نمى تواند بگيرد. و هيچ قفلى آنان را بر نمى گرداند.

و همچون مار از زير در خانه ها بدرون آن مى آيند. و چون باد از زير پاشنه در داخل مى شوند.

زن را از آغوش شوهر و كودك را از بغل مادر مى ربايند. و اينان هر كدام اسمى و كارى را بر عهده دارند: «لابارتو» قاتل كودكان خردسال است. و «لاباسو» علت رعشه اندام است. و «احناسو» موجب سياهى چهره و زردى رخسار است. »

موضوع پيدايش كرم كه در يك كتيبه باستانى منقوش است، از آثار شگفت انگيز تاريخ به شمار آمده است و داستان آن بدينگونه ذكر شده:

چون «آمون خداى بزرگ آسمانها را بيافريد و آسمانها زمين را خلق كردند و زمين رودها را پديد آورد و رودها جدولها را آفريدند و جدولها مردابها را ايجاد كردند، از ميان مردابها كرم بوجود آمد.

كرم به حضور خدايان رفته و گريه كرد. و گفت: به من چه مى دهد. بخورم. و چه مى دهى بنوشم؟ اِآكه يكى از خدايان بود گفت: به تو چوب معطر و استخوان خشك مى دهم كه غذاى تو باشد.

كرم گفت: بارالها نه چوب معطر مى خواهم و نه استخوان خشك. بلكه ميل دارم غذا و نوشيدنى را در ميان دندانهاى آدميان مقرر دارى و منزل و مكان مرا در لثه دندان جاى دهى تا از خون لثه سيراب شوم و قدرت و نيروى لثه را بگيرم.


دوگانه پرستى و تثليث


پيدايش دو موجود در آغاز از ديدگاه سومريان و اكاديان دربابل

اقوام گذشته اساس باورهايشان بر يك سلسله عقايد خرافى بدور از عقل و خرد بود كه بعضى از آنها تا امروز در ميان بعضى از اقوام باقى مانده است.

سومريان و اكاديان بر اين باور بودند كه هيچ موجودى ازلى نيست و در آغاز عدم مطلق بود و تدريجا در اين عدم محض دو موجود پديد آمدند. يكى موجود نر بنام «آپيو» و ديگرى موجود ماده بنام «تيامات» و اين دو اصل تمام كائنات را بوجود آوردند:

«اپيو» آب شيرين را و «تيامات» آب شور را.(۸۲)


پيدايش عنوان تثليت در جهان كهن

عنوان پرستش تثليث را منتسب به پيروان حضرت عيسىعليه‌السلام مى دانند و آنان را داراى مذهب تثليثى تخت عنوان روح القدس اب و ابن گفته اند؛ در صورتى كه تثليث پرستى سابقه اى بس طولانى دارد.

در كتيبه اى كه كشف شده اينگونه آمده است:

«آن هنگام كه در بالا آسمان نامى نداشت و در پائين براى زمين اسمى نبود، آب - اپيوى نخستين پدر و آب - تيامات مادر همه بود اين دو با هم اختلاط و اتخاد يافته و خدايان در اين هنگام خلق شدند و از آن دو موجود «لاح مو» و «لاحامو» پديدار گرديدند. ولى اين خدا قدرت موجود نمودن جهان نداشتند. و پس از زمانى نامعين از آن دو خدا انثير و كثير بوجود آمدند. و از اين دو سه خدا موجود شد كه مجموع آنها را تثليث اول گفتند. و آنان از اين قرار مى باشند: ۱- آنو ۲- انليل ۳- اِآ. آنو خداى بزرگ نقاش آسمان و انليل خداى هوا و زمين است. اِآ خداى اقيانوس نخستين است.

از اعصار گذشته بسيار كهن مردم خداى آنورا رب اعلى مى گفتند و منزل و جايگاه آن را در اوج آسمان مى دانستند و آن محل را آسمان آنو مى خواندند. جايگاه او را دو تن از خدايان بنام «تموز» و «گيزيدا» پاسبانى مى كردند. در برابر «آنو» عصا و تاج فرمانروائى قرار داشت.

و چون دريا طوفانى مى شد همه خدايان هراسان به آسمان «آنو» پناه مى بردند و مانند سگ در روى ديوار قصر «آنو» چمباتمه مى زدند تا طوفان و خشم دريا و به پايان مى رسيد. ولى پس از انقراض دولت سومر و اكاد و پيروز شدن حكومت بابليان مقام و عظمت «آنو» بپايان رسيد.. و مقام عزيزترين خدايان بين النهرين به «مردوك » خداى بزرگ بابليان منتقل گرديد.

در بعضى از كتيبه ها آمده است كه تاج و تخت «آنو» را به «انليل» دادند و او را بنام «بل» گفتند و پيشه او بيشتر عنوان مستشارى خدايان بود و طوفان را وى بوجود مى آورد و او بود كه آدميان را بدست سلاطين و پادشاهان داد تا آنان را در راه عدل رهبرى و هدايت نمايند.

«اِآ» در لغت سامى يعنى خانه آب و اين خدا مظهر و معرف آب است كه بر زمين احاطه دارد. اين «اِآ» است كه انسان را از مشتى گل سرخ بوجود آورد و از نفس خودش در او دميد و چون طوفان پايان يافت گروهى را نجات داد و صنايع و كارهاى بسيارى را به آدميان بياموخت. اين خدا به پادشاهان خرد و عقل مى بخشيد و روحانيان را در اجراى تكاليف دينى و مذهبى و كارهاى جادوگرى يارى مى داد.


تثليث دوم

تثليث دوم عبارت بود از «سين» خداى ماه و دو فرزندش شمس خداى آفتاب و ايشتار خداى زهره. و سين خداى ماه در شهر «اور» يعنى شهرى كه طبق نوشته سِفْرِ پيدايش تورات، حضرت ابراهيمعليه‌السلام از آنجا هجرت كرد سلطنت مى كرد. سين اوقات و ازمنه را در اختيار داشت و گناهكاران را قرين آه و اشك مى نمود. شمس يا خورشيد خداى عدالت و قاضى بزرگ جهانيان بود كه ظلم را از ميان مى برد و قوانين حقه را به حامورابى و ديگر پادشاهان دادگر تلقين مى كرد.

ايشتار، خداى نيكخواه بود. گاهى او را دختر آنو و گاهى دختر سين و زمانى خداى جنگ و شهوت گفته اند. و كار اين دختر گمراه كردن و عاشق نمودن فرزندان آدم است. ديگر خدايان ماده كه در بين النهرين بودند تماما در شخص ايشتار پنهان و جمع بودند.

ايشتار بصورت زنى پهلوان و جنگجو كه بر پشت دو شير ايستاده و تيرى در دست دارد، نشان داده مى شد در يك دست سلاحى منحنى و در دست ديگر گرزى با سر شير گرفته است...


مردوك خداى خدايان، تكاليف دينى بابليان و آشوريان


مردوك خداى بزرگ جهان در شهر بابل بود

همانگونه كه در پيش اشاره شد مردوك خداى بزرگ و با عظمت مردم بابل محسوب مى شد و او را خداى خدايان مى خواندند. حتى كورش كبير چون بر كشور بابل دست يافت در برابر مردوك تعظيم نمود و براى او احترام فراوان از خود نشان داد. چون دولت بابل بر همه بين النهرين دست يافت خدايان آن سرزمين تحت الشعاع خداى بابل، مردوك، قرار گرفتند و مردوك خداى همگان از كار درآمد و افسانه هاى آفرينش و طوفان نوح را به وى ارتباط دادند. تمام مناصب خدايان به مردوك انتقال يافت و عيد روز اول سال همه خدايان بحضور مردوك شرفياب مى شدند و در برابر او زانو مى زدند تا فرمان او صادر و سرنوشت كائنات در اين روز سال جديد روشن و معلوم گردد.

مردم سال جديد را جشن گرفته و آن را مقدس ترين عيدها مى شمردند.

بطور كلى بايد گفت كه مردوك خداى بزرگ قرن ششم پيش از «م» بود.

بخت نصر، مردوك را خداى واحد يكتاى شخصى خودش مى شناخت و هيچيك از پادشاهان در بين النهرين مانند بخت نصر يكتاپرستى را رواج نداده است و ايشان بودند كه هنگام جلوس به سلطنت دعائى زيبا براى مردوك گفته است.


چگونه مردوك خداى خدايان شد؟

در رابطه با مردوك كه از چه راهى به مقام خدائى خدايان دست يافت گفته اند: در ابتداى آفرينش «تيامات» الهه اقيانوس طغيان و سركشى كرد و خدايان رابه وحشت انداخت. آنها آنو را كانديد نمودند تا تيامات را هلاك كند، اما آنو در برابر تيامات نتوانست از خود قدرتى نشان دهد و از معركه روى برگردانيد. در اين موقع بود كه مردوك مرد ميدان مبارزه با تيامات شد و قد برافراشت و بر تيامات پيروز شد و خدايان را نجات داد. وى براى دريا حدودى معين نمود وانسان را از خاك رس خلق كرد تا بنده باشد و خدايان را نگهدارى نمايد. آنو فرمانواى خدايان استعفا كرد و مقام او به مردوك رسيد و مردوك شهريار خدايان شد و الواح قضا و قدر را كه در دست انليل بود، بدست گرفت. بپاس اين پيروزى كه نصيب مردوك شده بود، هر سال در بابل در موقع تجديد سال عيد گرفته مى شد و آن عيد را «دوازك» مى گفتند كه گويا اين عيد منشاء عيد نوروز ايرانيان قديم است.

«اِآ» پدر مردوك نام خودش را بفرزندش داد و مردوك صاحب دانش ‍ پدر شد. و به اين ترتيب همه مناصب خدايان تثليث بمردوك انتقال يافت.(۸۳)

اقوام آشور در حالى كه خدايان ديگر را متحد مى شمردند. داراى يك خداى اصلى بودند. اين خدا كه آشور نام داشت، مقام و عنوانى برابر با خداى بابليان مردوك داشت.

آشوريان وظيفه دينى داشتند كه كشورگشائى نمايند و مردم را به اطاعت خداى آشور درآورند. و هر چه بيشتر در تعذيب اسيران و شكنجه شكست خوردگان موفق مى شدند. خود را ثواب كارتر و در نزد آشور خداى خود عزيزتر گمان مى كردند.(۸۴)


تكاليف دينى و وظيفه مذهبى مردم بابل و آشور

در تكاليف دينى و وظائف مذهبى از اعصار كهن و انسان بدوى ماقبل تاريخ و آدميان عصر تاريخ يك سلسله دستورات و فرامين بعنوان دستور عملى وجود داشته كه مردم آن ازمنه را وادار به انجام آن دستورات مى كرده است. مردم بابل و آشور و نينوا نيز از اين قانون مستثنى نبوده اند.

بابليان و آشوريان سياستشان بر پايه حكومت روحانيان استوار و برقرار بود. قدرت از خدا يا خدايان سرچشمه مى گرفت و پادشاه نماينده خدا در زمين بود و وظيفه اش نگاهدارى از خدايان بود.

در باور و اعتقاد مردم اين سرزمين اين بود كه خدايان موجوداتى توانا و جاويدان و داراى صفات بشرى و ساكن آسمانها و دور از دست آدميان ولى محتاج بعبادت و خدمت و ميزبانى مردم زمين هستند. و هدف خدايان از آفريدن آدميان هم همين بود. براى هر شهرى خدائى بود كه آن خدا با زن و فرزندش در آن جا سكونت داشت و مردم شهر او را بعنوان خداى شهر خود به رسميت مى شناختند. زيرا اگر آن خدا در آن شهر اقامت نمى داشت اثرى از آن شهر و مردمش باقى نمى ماند. نماينده خدا در زمين پادشاه بود كه تكليفش ساختن معبد و قربانى نمودن و كشورگشائى و بدست آوردن غنايم جهت تزيين معابد بود. جنگ ميان دو شهر جنگ ميان دو خدا تلقى مى گرديد و سربازان پيروز، خداى شهر مغلوب را با خود مى بردند و مدتى او را در اسارت نگاه مى داشتند. چنانكه خدائى از خدايان بابل در حدود يكهزار سال در كشور عيلام يا خوزستان اسير بود. سرانجام آن خداى زندانى گناه بندگان را عفو كرد و قواى كلده بر عيلام پيروز شدند و خداى خود را به بابل بازگردانيدند.

يكى از تكاليف واجبه بر آدميان قربانى انسان در پيشگاه الهى براى جلب رضايت او بود. گر چه گاهى هم بجاى آدميان گوسفندى را قربانى مى كردند.

ماسون اورسل مى نويسد كه قربانى كار اساسى آئين است. حيوان قربانى، بدل و قائم مقام مؤ من است كه خدا آن حيوان را بجاى انسان مى خورد. در يكى از اشعار مذهبى آمده است كه بره جانشين و فديه آدمى است ؛ وى (آدمى) بره اى را بجاى جان خود بخشيده است و سر بره را بجاى سر خود تقديم به پيشگاه خداى خود كرده است.

يكى ديگر از تكاليف دينى بابليان و كلا آدميان و ديگر اقوام آن اعصار ساختن معابد بود. زيرا خدايان هم به خانه و معبد محتاج بودند. پس شاه يا يكى از روحانيان خوابى مى ديد و به ساختن معبدى ماءمور مى شد.


زن دادن مردم به خدايان خود

و نيز يكى ديگر از تكاليف مردم آن اعصار اين بود كه خدايان خود را زن بدهند. غالبا اين زنان از فرزندان و دختران پادشاهان بودند. مانند دختر سارگون پادشاه پرقدرت و نيرومند آشور كه او را به حباله نكاح يكى از خدايان درآوردند و آن دختر زيبا را در حجله ويژه اى بر محلى بسيار بلند خواباندند و بر اين باور بودند كه شب هنگام خدا به ملاقات همسر خود مى آيد. نبونيد از طرف خداى شهر «اور» (اين شهر زادگاه حضرت ابراهيم (عليه السلام) است) ماءمور شد كه زنى براى خداى شهر «اور» فراهم نمايد. اين پادشاه در يكى از كتيبه هاى بدست آمده اينگونه مى گويد:

ابتداء در رابطه با دختران خاندان سلطنتى استخاره كردم بد آمد. بار دوم از خداى پرسيدم اگر يكى از دختران خودم را تقديم بدارم چگونه است؟ در پاسخ آثار مساعد پديدار شد و جواب مثبت داده شد. پس دوشيزه را تقديم كردم و در بالاترين برج معروف «زيگورات» حجله آماده شد.(۸۵)


اديان و آئين هاى حتيان فروكيان و فنيقيان


آئين حتيان

قوم حتيان همانند سومريان عنوان و ارزش مهمى در تاريخ خود دارند. اينان در گذشته بسيار دور پيش از تمدن فنيقيان امپراطورى پرقدرت و پرشهرتى را در آسياى غربى بويژه در «كارپاس» بوجود آورند. و گرچه هند و اروپائيان در آنجا مردم آسيا را كه امروز حتيان ابتدائى مى گويند زير سلطه خود درآوردند، ولى نام كشور را تغيير ندادند. و اين امپراطورى در هزاره دوم پيش از «م» برقرار گرديد. در اين كشور (كشور حتيان) بقايان «كيش توتم» رواجى فراوان داشت... گاوهاى نر و مارهاى مقدس مورد احترام مردم بود و «آرينا» خداى اصلى رب النوع خورشيد «ملكه» حتيان اسم داشت و شوهرش طوفان خدا بود و قوم فروكيان وارث دينى حتيان شدند.


و اما آئين فروكى

اقوام فروكى در آغاز قرن دوازدهم پيش از «م» يعنى در سال ۱۱۸۰ پ. م. پس از تسخير «تراوا» در كشور «حتيان» حكومت را بدست گرفتند. قوم فروكيان از اروپا به آسيا آمدند و در محل كنونى «آنكارا» براى خود حكومتى برپا نمودند و براى تسلّط بر شرق نزديك مدتى با قوم آشور و مردم مصر رقابت مى كردند. فروكيان در اين سرزمين تازه بدست آورده «مادر خدائى» بنام «ما» را بخدائى خود برگزيدند. اين نام را از روز نام كوه «كوبلا» بر وى نهادند و آن را بعنوان روح بزرگ زمين زراعت شده و نماينده همه نيروهاى مولد طبيعت مى پرستيدند و به زن خدا خدمت مى كردند و اين خدمت از رهگذر زنان مقدّس شناخته شده بود.

مادر خدا كه يك زن بود، همسرش آتيس يك مرد بود. مادر خدا آتيش را ناچار نمود كه براى تعظيم وى «مادر خدا» خود را از مردى بيندازد و خصى كند. و بهمين سبب بود كه روحانيان در مراسم عيد خونين خود را اخته مى كردند و عضو نرينگى خويش را مى بريدند و در برابر مجسمه «مادر خدا» مى انداختند. و آنگاه لباس زنانه در بر مى نمودند و حركات زنان را تقليد مى كردند.


و اما آئين فنيقيان در اعصار گذشته

كشور فنيق در حوالى شام و در كنار و دنبال فلسطين قرار گرفته بود. سرزمين اين قوم «فنيقيان» در كنار درياى مديترانه و در شمال فلسطين بين كوه «كاسيوس» و «كارمل» واقع شده بود. قوم فنيقى هرگز زير پرچم دولت واحدى نرفتند. بلكه باقتضاى طبيعت ساحلى به چندين شهر خودمختار مستقل منقسم گرديدند كه از شمال به جنوب از اين قرار بودند: شهر آراد و شهر وبيبلوس و شهر بيروت و شهر صيدا و شهر صور و شهر آكر. در اواسط هزاره دوم قبل از «م» بنا در فنيقيه از قبيل صور و صيدا و وبيبلوس رونقى فراوان داشتند. اما در اواخر قرن نهم قبل از «م» گروهى از اشراف شهر صور محل سكونت خود را ترك نمودند و به ساحل آفريقا مهاجرت كردند و كارتاژ را بنا نهادند. فنيقيان چون از فلسطين آمده بودند، دين آنان ارتباط مستقيم با همسايه جنوبى يعنى فلسطين داشت. اين ملت تاجر پيشه كه با استفاده و كامرانى و لذت فراوان از زندگى سرگرم بودند، از خود مذهب و آئينى نداشتند و خدايانشان بخدايان كلده شباهت داشت. مراسم دين مردم فنيقيه بيشتر از كلده با خون خواهى تواءم بود. زيرا در اينجا انسان را قربانى مى كردند و بعضى اوقات پادشاهان نيز فرزندان خود را قربانى مى نمودند. قربانيان را با شيپور و كرنا زنده در برابر خدا مى سوزاندند و مادر كودك بايد خود را به بهترين آرايش ها درآورد تا قتل فرزند خود را در ميان شعله هاى آتش مشاهده نمايد در موقع سوختن كودكان بانگ كوفتن طبل و آوازهاى وسائل موسيقى به اندازه اى بود كه فرياد كودكان را كه در دامان خدا مى سوختند به گوش نمى رسيد. و باين ترتيب كار قربانى كودك پايان مى پذيرفت. در ميان تيره هاى سامى كه در جنوب سوريه زندگى مى كردند عادات و آدابى شبيه به آنچه در بالا گفتيم وجود داشت.

خلاصه اينكه خدايان فنيقيه بدو بخش نر «بعل» و ماده «بعله» تقسيم مى شدند. بعل و بعله يك جفت را تشكيل مى داند كه آميزش آنان فراوانى را در بر داشت.

هر شهرى بعل مخصوص بخود داشت و آن را بنام هاى گوناگون مى خواندند. مثلا به بعل شهر صور ملكات گفته مى شد. اينان خدايان مرد بودند. و در مقابل اين خدايان خدايان زن نيز وجود داشت كه آنها را بعله يا ملكه يا آشتره مى ناميدند و به آنان سنبل عشق و شهوت مى گفتند. ايشتارياميلتا در بابل بكارت دختران پرستنده خود را بعنوان هديه و قربانى قبول مى كرد. و گاهى زنان گيسوان خود را به وى تقديم مى داشتند يا خود را به نخستين مرد بيگانه اى كه در معبد از آنان تقاضاى همخوابگى مى كرد، تسليم مى كردند.

يكى ديگر از خدايان فنيقيان - مولوخ - يعنى شاه بود. مولوخ خداى خطرناكى بود كه مردم فنيقى فرزندان خود را زنده زنده در برابر ضريح او بعنوان قربانى در آتش انداخته و مى سوزاندند. و يك بار كه شهر كارتاژ در محاصره دشمن بود (در سال ۳۰۷ ق از م) براى اين خداى خشمناك ۲۰۰ پسر از بهترين خانواده هاى شهر را به آتش انداختند.

در شهر «كارتاژ» خداى آنان از بعل و تانيت تشكيل مى شد و شايد اين اعتقاد از افريقاى شمالى به شهر كارتاژ راه پيدا كرده باشد. و نيز در كارتاژ اشمون خداى روئيدنيها و مرگ و تجديد زندگى بسيار مورد احترام و پرستش بود. در كارتاژ فحشاء مقدس وجود داشت كه عمل جادوئى آنان باعث فراوانى محصولات زمين و چهارپايان و مردم مى شد.

و در كلدانيان نيز بعضى از روزها را خوب و برخى را بد و شوم مى گفتند و اولين روز هفته روز «تابو» بود كه انجام كار در آن پليد و زشت بود و از اين رهگذر بود كه «يوم السبت» بوجود آمد. روزهاى هفته داراى اسامى ستارگان مقدس بود. كه مردم يونان و روم نيز اين روش را بكار گرفتند. دوشنبه روز ماه بود. سه شنبه روز مارس و چهارشنبه روز عطارد و پنجشنبه روز ژوپيتر و جمعه روز اورانوس بود. حالات خداوند در روى كودكانى كه در آن روز متولّد مى شدند مؤ ثر بود. كودكانى كه در روز شنبه متولد مى شدند، تحت تاءثير ماه قرار داشتند و بوالهوس مى شدند و كودكانى كه در روز سه شنبه بدنيا مى آمدند، مردانى جنگجو و سلحشور مى شدند.


علم تشريح و اختر شناسى

بابليان دو دانش را بوجود آوردند كه قبلا مردم آن عصر با آن دو علم آشنائى نداشتند. يكى علم تشريح و ديگرى علم اخترشناسى بود. روحانيان دين مردم بابل براى پيشگوئى و بدست آوردن اراده خدايان بابل گوسفندى را با انجام مراسم بسيار مذهبى در آغل مى بستند و پس از مدتى كه آماده مى شد آن را سر مى بريدند و در جگر آن تاءمل مى كردند و راز نهان را كشف مى نمودند. و معتقد بودند كه اسرار خلقت و آينده و اراده الوهيت در آن ديده مى شود. از اين عمل و مراقبت در اعضاء حيوان «علم تشريح» را آدمى بدست آورد.

و از رهگذر وسائل پيشگوئى و دقت در مطالعه افلاك جوى، علم نجوم و اخترشناسى را آدمى بدست آورد. از اين راه بود كه حساب خسوف و كسوف و ترتيب تقويم و تعيين روز شنبه براى تعطيل و ديگر احكام نجومى را بابليان با حركت سيارات و ثوابت بر بشر آن روز و امروز روشن و معلوم گردانيدند و با دقت نمودن در نجوم و ستارگان در آسمان نتايج فراوانى درباره جبر طبيعت بدست آوردند و مقياس زمانى را بر خود آشكار كردند.(۸۶)