مثل كسى كه مالش را براى نشان دادن به مردم انفاق مى كند (كه عمل او نيز باطل است).
برخى روايات در مورد مذمت ريا
پيامبر بزرگوار اسلامصلىاللهعليهوآله
مى فرمايد:لايقبل الله تعالى عملا فيه مثقال من رياء
خداوند عملى را كه مثقالى از ريا در آن باشد قبول نمى كند. و نيز فرموده اند:ان ادنى الرياء الشرك
كمترين ذره از رياء هم شرك است.
و از آن روايت شده:ان المرائى ينادى عليه يوم القيامه يا فاجر يا غادر يا مرائى ظل عملك و حبط اجرك اذهب فخذ اجرك ممن كنت تعمل له
به درستى شخص ريا كار، روز قيامت اينگونه مورد خطاب قرار مى گيرد: اى فاجر اى غادر اى رياكار عمل خود را باطل كردى و اجر خود را از بين بردى، برو اجر و مزد خود را از كسى كه براى او عمل مى كردى دريافت كن.
از قول امير المومنان علىعليهالسلام
منقول است كه حضرت فرمود:اخشوا الله خشيه ليست بتعذر و اعملوا بغير رياء و الاسمعه فانه من عمل لغير الله و كله الله الى عمله يوم القيامه
از عدل الهى بهراسيد و به دور از رياء عمل كنيد (اعمال شما براى ريا) و براى شنيدن ديگران نباشد.
پس به درستى كسى كه عمل او براى غير خدا باشد، خدا روز قيامت او را به عمل خودش واگذار مى كند. امام صادقعليهالسلام
نيز مى فرمايد:قال الله تعالى انا خير شريك فمن عمل لى و و لغيرى فهو لمن عمل له غيرى
حضرت صادقعليهالسلام
مى فرمايد كه خداوند متعال فرموده من بهترين شريك هستم پس كسى كه براى من و غير من كارى انجام دهد آن عمل براى كسى است كه او براى من شريك قرار داده است. و نيز همان حضرت از قول خداوند فرموده كه پروردگار مى فرمايد:انا اغنى عن الشريك فمن اشرك غيرى فى عمل لم اقبله الاما كان لى خالصا
من غنى ترين اغ نياء از شريك هستم (نيازى به شريك ندارم) پس بنده اى كه ديگرى را با من شريك قرار دهد در عملى (عملى او ريايى باشد) آن عمل را هرگز قبول نمى كنم، مگر اينكه عملى خالص براى من باشد. و نيز امام صادقعليهالسلام
فرمودند:كل رباء شرك انه من عمل للناس كان ثوابه على الناس و من عمل لله كان ثوابه على الله
هر ريائى شرك است. به درستى كسى كه عمل خود را براى مردم انجام دهد، ثواب او با مردم است و كسى كه براى خدا اقدام كند، اجر او به عهده خداوند است.
ريا در عبادات
ريا يا در عبادات است و يا در غير عبادات. اگر ريا در عبادات باشد مطلقا حرام است و عبادت را نيز باطل مى كند. چه آنكهانما الاعمال بالنيات
به درستى كه اعمال بستگى به نيات دارند. بنابراين وقتى نيت در عملى، تقرب به خدا نبود و خشنودى مردم ملاك بود آن عمل باطل است و علاوه بر بطلان عمل اين شخص، مرتكب گناه نيز شده است. اما ريا در غير عبادات معمولا مذموم است، گر چه گاهى مباح و گاهى مستحب يا واجب مى شود.
مثلا كسى مى بيند اگر فلان كار انجام ندهد آبرويش مى رود و آن كار را به خاطر حفظ آبرويش در منظر مردم انجام مى دهد. اين عمل قطعا خالص نيست و براى ريا است ولى چون اين ريا آبرويش را حفظ مى كند واجب مى شود و كلا بنا به عوامل مختلف، ريا در غير عبادات احكام پنجگانه را پيدا مى كند، مثل اينكه كسى مى بيند اگر لباس ديگرى را نشويد موجب مى شود كه او از يك عمل مستحب باز بماند براى اينكه ديگرى بتواند نماز شب بخواند لباس آن شخص را نه به قصد ثواب بلكه به خاطر علاقه اى كه به مومن دارد و براى رسيدن او به عمل مستحب مى شويد. در مورد پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآله
روايت شده است كه:اراد يوما ان يخرج على اصحابه فكان ينظر فى حب من الماء و يسوى عمامته و شعره: فقيل به او تفعل ذلك يا رسول الله
صلىاللهعليهوآله
فقال:
صلىاللهعليهوآله
نعم ان الله تعالى يحب من العبد ان يتزين لاخوانه اذا خرج اليهم
روزى آن حضرت موقعى كه مى خواستند از منزل به سوى اصحاب خارج شوند، بر ظرفى از آب نگريستند و چهره خود را در آب ملاحظه كردند و در اين حال عمامه و سر و روى خود را منظم كردند. كسى به آن حضرت گفت آيا اين شما هستيد كه اين چنين مى كنيد؟ حضرت فرمود بله به درستى خداوند دوست مى دارد كه بنده اى از بندگانش براى برادران دينى خود زينت كرده و خود را منظم كند (اين از نوع مستحب ريا است چون منظم نمودن خود عملى است براى برادران دينى. يعنى عملى است براى مردم. اما چون ريا در غير عبادات است و عامل ريا نيز دوستدارى خدا مى باشد، اين ريا مستحب است).
امام صادقعليهالسلام
مى فرمايد:الثوب النقى يكبت العدو
لباس پاكيزه و خوب دشمن را به زمين مى زند و مى شكند يعنى براى شكستن دشمن بايد خوب پوشيد و به رخ آنان كشيد. اين ريا يا مباح است و يا مستحب.
و نيز روايت شده:نظر الى رجل من اهل المدينه قد اشترى لعياله شيئا و هو يحمله فلما رئاه الرجل استحيى منه فقال اشتريته و حملته اليهم اما و الله لو لا اهل المدينه لاحببت ان اشترى لعيالى الشيئى ثم احمله اليهم
حضرت صادقعليهالسلام
نگاهش به مردى از اهل مدينه افتاد كه او براى اهل و عيال خود چيزى خريده بود و آن را به سوى خانه مى برد. آن مرد حضرت را كه ديد خجالت زده شد، حضرت به او فرمود اين كالا را براى عيالت خريده اى و به سوى آنها مى برى (اين خجالت ندارد) به خدا قسم اگر اهل مدينه نبودند من دوست مى داشتم كه چيزى براى عيالم خريدارى كنم و براى آنان ببرم (يعنى به خاطر اينكه مردم بد مى دانند من به خاطر رعايت حال مردم و به طور ريائى است كه نمى توانم چيزى بخرم و به سوى عيالم ببرم كه اين نوع ريا گاهى يا واجب و گاهى مستحب است).
ما در مسائل فقهى مساله اى به نام خلاف مروت داريم كه فقهاى ما از جمله مرحوم شهيد اول و شهيد ثانى در متن و شرح كتاب لمعه متعرض آن شده اند. خلاف مروت بنا به برخى فتاوى مسقط عدالت است و ممنوعيت انجام خلاف مروت نيز از باب ريا است. ليكن چون در غير عبادات است و در مورد مصداقى كه ذكر شد و مانند آن واجب و خلاف اين ريا حرام است.
شدت و ضعف ريا
ريا مى تواند داراى ضعف و شدت درجه باشد كه به ترتيب ذكر مى شود:
۱ - ريا اگر به نحوى باشد كه فاعل ريايى، به هيچ وجه قصد قربت نداشته باشد، يعنى فاعل آن عمل مطلقا بدون قصد قربت باشد و آن عمل صرفا براى ريا انجام شده باشد، اين ريا شديدترين نوع ريا و پرگناه ترين آنست.
۲ - ريا در عملى كه در آن عمل قصد قربت هم باشد ليكن قصد قربت بسيار ضعيف و به طورى باشد كه اگر ريا نبود آن عمل انجام نمى شد كه اين هم از نوع شديد ريا است.
۳ - ريا در عملى كه در آن قصد قربت به اندازه خود ريا موجود باشد به طورى كه هر كدام اگر نباشد عمل ترك مى شود اين نوع، درجه پايين ترين نسبت به دو درجه قبلى از ريا مى باشد.
۴ - ريا در عملى كه در آن عمل قصد قربت انگيزه اصلى عمل است ولى ريا در آن تقويت كننده انجام عمل است و باعث نشاط انجام دهنده آن مى شود ولى اگر ريا هم در كار نباشد شخص آن عمل را انجام مى دهد كه اين پايين ترين درجه از ريا است.
تذكر لازم اين است كه در سه درجه اول، ريا يقينا مبطل عمل است و در مورد درجه چهارم بعضى از علما و فقها فرموده اند اين نوع ريا اصل عمل را باطل نمى كند و حتى تمام ثواب را زائل نمى نمايد بلكه از كل ثواب مى كاهد و برخى ديگر از فقها فتوى داده اند كه حتى درجه چهارم از ريا نيز مبطل عمل است و اصل عمل و كل ثواب را زائل و باطل مى كند.
از حضرت علىعليهالسلام
روايت است كه آن حضرت فرموده اند شخص ريا كننده سه علامت داردثلاث علامات للمرائى ينشط اذا راى الناس و يكسل اذا كان وحده و يحب ان يحمد فى كل اموره
هنگامى كه مردم عمل او را ببينند خوشحال و با نشاط مى شود و زمانى كه تنها باشد و در خلوت بخواهد عبادتى انجام دهد كسل مى شود و سوم دوست مى دارد كه در تمام امورش مورد مدح و ستايش ديگران واقع شود.
تذكر لازم ديگر اين است كه بايد توجه داشت كسانى كه اعمال خود را براى رضاى خداوند انجام مى دهند و آن هم در خفا و خلوت اگر احيانا اتفاق افتاد و در مورد عمل آنان مورد توجه مردم قرار گرفت اگر با اين انگيزه كه خداوند عيوب او را از ديدگان مردم پنهان و محاسن او را آشكار نموده است خوشحال شود اشكالى ندارد. خداوند مى فرمايد:قل بفضل الله و برحمته فبذالك فليفرحوا
بگو به فضل و رحمت خدا بايد شاد شودند.
ريا اگر در اصل دين باشد مثل اظهار شهادتين در ظاهر و مخالفت با آن در باطن، اين كفر نفاق مى باشد كه در صدر اسلام زياد شايع بوده است و اما اگر ريا در عبادات باشد مثل اينكه كسى در منظر مردم نماز بخواند و درخلوت تارك الصلوه باشد يا مرتكب مفطر در ماه شريف رمضان نشود (جلو چشم مردم) اما در خفا مرتكب مفطر شود، اين رتبه از ريا پايين تر از درجه كفر نفاق است كه به عبارت ديگر ترجيح خلق بر خالق رتبه بعد از كفر نفاق، از مراتب ريا مى باشد. اما ريا اگر در اعمال مستحبى و مندوبات و نوافل باشد نه در فرائض عبا ديه، اين رتبه پايين تر از ترجيح خلق بر خالق است ولو اينكه در اينجا نيز خلق بر خالق ترجيح داده شده اما چون فساد عمل مانند فساد اعمال در واجبات در كار نيست در رتبه پايين ترى قرار دارد.
بواعث ريا
عامل رياكارى چيست؟ در پاسخ بايد گفت عامل رياكارى يا رسيدن به مناصبى چون حكومت و مقام است، يا پيدا كردن جاه و قدرت و استيلا براى اخاذى از مردم و تسلط بر اموال و نفوس آنها و كسب مال از هر طريق ممكن و يا براى اين است كه مردم به ريا كار اعتماد كنند تا او را شخص امين و صالح بدانند تا زمينه سوء استفاده براى وى آماده شود سوء استفاده بنمايد، يا نفس خود را ارضاء كند.
راه علاج ريا
بايد ديد اين مرض خانمان سوز چگونه معالجه مى پذيرد و راه مداواى آن چيست؟ راه معالجه اين درد و درمان آن خلاصه مى شود در:
۱ - دفع حب مدح و ستايش.
۲ - ياد آورى بى وفائى دنيا.
۳ - تذكر و يادآورى مضرات ريا.
۴ - تذكر و يادآورى منافع اخلاص.
اخلاص
در اينجا به ضد خاص ريا يعنى اخلاص مى پردازيم. اخلاص عبارت است از مجرد بودن قصد انسان از هر شائبه اى و هر اختلاطى و خالص بودن نيت فقط براى خدا و رضاى او.
اهميت اخلاص تا بدانجاست كه با فقدان آن عمل عبادى مورد قبول واقع نمى شود. يعنى شرط قبولى عمل اخلاص است. اگر كسى بدون اخلاص عبادتى انجام دهد در حقيقت دچار شرك خفى در عمل شده و لفظ مشرك به معنى عام كلمه بر او صادق است و نمى شود او را موحد به معنى تام كلمه دانست ولو اينكه فطرتا موحد باشد.
امام صادقعليهالسلام
ذيل آيه شريفهليبوكم ايكم احسن عملا
مى فرمايد:ليس يعنى اكثركم عملا و ليكن اصوبكم عملا و انما الاصبابه خشيه الله و النيه ثم قال الايفاء على العمل حتى يخلص اشد من العمل
آيه شريفه اى كه ذكر شد ترجمه اش اين است تا خداوند بيازمايد شما را كه عمل كدامتان بهتر است. امام صادقعليهالسلام
در ذيل اين آيه شريفه مى فرمايد: عمل بهتر به معنى عمل بيشتر نيست، بلكه به معنى عملى است كه به صواب نزديكتر باشد (خالصتر باشد) و به درستى رسيدن به عملى كه نزديكتر به صواب است با خشيت خدا و صداقت در نيت حاصل مى شود. سپس فرمودند پايدارى در عمل تا اينكه عمل خالص شود از خود عمل به مراتب مشكل تر است. در روايتى آمده است:يابن آدم الخلص فان الناقد بصير بصير و جدد السفينه فان البحر عميق عميق
از يكى از معصومينعليهالسلام
روايت شده كه فرمودند در حديث قدسى چنين آمده است: اى فرزند آدم (اى انسانها) عملت را خالص كن پس به درستى ناقد (بررسى كننده اعمال) خيلى بيناست و كشتى را تجديد و ترميم كن (كشتى عمر كه بر آن سوارى و زندگى دنيا را با آن مى گذرانى) كه به درستى دريا خيلى عميق است. يعنى اگر به نوع حركت خود و چگونگى سوار شدنت بر كشتى دنيا نظر نكنى در درياى اشتباهات و گناهان غوطه ور خواهى شد و آن وقت ديگر راه نجات نيست، پس بايد اخلاص داشت تا رهايى يافت.
پيامبر بزرگوار اسلامصلىاللهعليهوآله
مى فرمايد:الناس كلهم هالكون الاالعالمون و العالمون كلهم هالكون الاالعاملون و العاملون كلهم هالكون الا المخلصون و المخلصون على خطر عظيم.
پيامبر عظيم الشان اسلامصلىاللهعليهوآله
فرمودند همه مردم در هلاك اند مگر علما و همه علما در هلاكت اند مگر آن دسته از علما كه به علم خود عمل كنند (و الا بى عمل به چه ماند به زنبور بى عسل) در مورد عالم بى عمل مى خوانيم:كمثل الحمار يحمل اسفارا
و همه علمائى كه به علم خود عمل مى كنند و در هلاكتند مگر آنها كه در اعمال خود اخلاص داشته باشند و كسانى كه عالم و عامل مخلص باشند در خطر عظيم اند. به راستى هم همينطور است.
زيرا شيطان به كسى كه جاهل است كارى ندارد و به عالمى هم كه به علمش عمل نكند كارى ندارد و به عالم به علمش كه اخلاص ندارد هم كارى ندارد چون آنها خود به خود، آگاهانه يا ناخود آگاه در خط و مسير شيطان اند. پس اينجاست كه بايد گفت:و المخلص على خطر عظيم
خطر براى اين دسته است و بايد مراقب خود باشند كه شيطان اخلاص را از آنها نربايد. در قصه پند آموزى آمده كه شخصى بوده كه هر وقت به نماز مى ايستاده شيطان او را وسوسه مى نموده و او نماز را تند و غلط و غير مقبول به جا مى آورده است. يكبار زمانى كه به نماز مى ايستد مى بيند حال نماز خواندن دارد، شروع مى كند به نماز خواندن آنهم با قرائت و با تجويد صحيح و با طمانينه و نمازى طولانى، پس از اتمام نماز خوشحال از اينكه بالاخره شيطان او را رها كرده و فكر فرو مى رود كه چه شد امروز شيطان به سراغ ما نيامد، فكر كه مى كند متوجه مى شود براى اين نماز وضو نگرفته بوده و نماز بى وضو خوانده، خوب نماز بى وضو هم كه از اصل باطل است. شيطان هم كارى ندارد كه ديگر نماز را با آب و تاب بخواند و يا نخواند، نماز باطل است. اين مثل را در مورد اخلاص آوردم عمل بى اخلاص باطل است و لذا شيطان هم كارى به افراد غير مخلص ندارد. به آن دسته كه عالم و مخلص هستند كار دارد. خداوند مى فرمايد:و ما امروا الا ليعبدو الله مخلصين له الدين خنفاء
به آنها دستورى داده نشد بجز اينكه خدا را مخلصانه عبادت كنند و يا مى فرمايد:انا انزلنا اليك الكتاب بالحق فاعبدالله مخلصا له الدين
ما اين كتاب را به حق بر تو نازل كرديم پس خدا را پرستش كن و دين خود را براى او خالص گردان. و يا خداوند مى فرمايد:الا الذين تابوا و اصلحوا واعتصبوا بالله و اخلصوا دينهم لله فاولئك مع المومنين
مگر كسانى كه توبه كنند و خود را اصلاح نمايند و به (لطف) خدا چنگ بزنند و دينشان را براى خدا خالص كنند آنها با مومنين خواهند بود.
و در جاى ديگرى مى فرمايد:فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لايشرك بعباده ربه احدا
كسى كه آرزو دارد به ديدار حق تعالى نائل شود بايد عمل شايسته انجام دهد كسى را در عبادت پروردگارش شريك نكند. (عملش خالص باشد).
آفات اخلاص
بايد مراقب بود كه انسان از آفات اخلاص دور بماند اين آفات بر دو دسته اند: يك دسته آفات ظاهرى مثل ريا كارى و عمل را به خاطر خود نمائى انجام دادن و ديگرى آفت پنهان مثل اينكه كسى نزد مردم نماز را بهتر از خلوت بخواند و نزد خودش اين فكر را بكند كه چون ممكن است مردم از من تقليد كنند من نماز را تند تند نمى خوانم بلكه به نحو كامل مى خوانم. غافل از آنكه اين آفت اخلاص است و وسوسه شيطان كه مى خواهد اخلاص او را كم كم از بين ببرد اين همان نوع خفى از رياست كه موجب شرك خفى مى شود.
دزد مى آمد نهان در مسكنم
|
|
گويدم كه پاسبان مى كنم
|
۹ - جهل و شرك
در اين مبحث به دو صفت جهل و شرك مى پردازيم. جهل و نادانى يكى از صفات لغو است و شديدترين نوع آن جهل مركب مى باشد.
آن كس كه بداند و بداند كه بداند
|
|
اسب شرف از گنبد گردون برهاند
|
آن كس كه نداند و بداند كه نداند
|
|
لنگان خرك خويش به مقصد برساند
|
آن كس كه نداند و نداند كه نداند
|
|
در جهل مركب ابد الدهر بماند
|
آن كس كه بداند و نداند كه بداند
|
|
هوشيار نماييد كه در خواب بماند
|
جهل مركب آن است كه انسان جاهل باشد و از جهل خويش نيز آگاهى نداشته باشد. اگر آدمى بداند كه نادان است ممكن است در پى جستجوى علم بر آيد و تشنگى ناشى از جهل خود را از درياى دانش بر طرف كند. اما آن كس كه نمى داند جاهل است و از نادانى خود مطلع نيست هيچ انگيزه اى براى دانستن و هيچ سوژه اى براى فراگيرى مجهولات و نادانى هايش براى او فراهم نيست. كسى مى تواند بفهمد كه بداند نفهميده است، اما آن كس كه خيال مى كند همه چيز را فهميده ديگر خود را ناقص نمى بيند تا بخواهد به دنبال كمال برود. جهل مركب يعنى فقدان دانش و علم همراه با بى اطلاعى از اين جهل. مى دانيم كه نادانى زشت و عليم زيباست. جهل، عدم و علم، وجود است و جود بر عدم شرافت دارد. باب ياد گيرى علم آيات فراوانى داريم.