در روايتى است كهكان امير المومين
عليهالسلام
كثيرا ما يتنفس الصعداء و يقول واويلاه يمكرون بى و يعلمون انى بمكر هم عالم و اعرف منهم بوجوه المكر و ليكنى اعلم ان المكر و الخديعه فى النار فاصبر على مكر هم و لا ارتكب مثل ما ارتكبوا
حضرت علىعليهالسلام
بسيارى از اوقات، نفس عميقى مى كشيد و مى فرمود: و اويلا مكر و حيله به كار مى برند و در مورد من حال آنكه مى دانند من كاملا به مكر آنها آگاهم و از آنها به مكر و حيله و انواع آشناترم. ولى من مى دانم مكر و خدعه جايگاهش در آتش است پس صبر مى كنم بر مكر اينها و مثل آنچه را كه آنها مرتكب شده اند مرتكب نمى شوم.
راه معالجه مكر
براى رهايى از گرفتار شدن به مكارى اين راهها توصيه شده است:
۱ - انسان در عاقبت به شرى و خاتمه ناگوار و وخامت توالى فاسده مكر، انديشه كند.
۲ - به مفاسد اخروى مكر كه همانا مجاورت با شيطان و اشرار در آتش جهنك است توجه خاص داشته باشد.
۳ - توجه كند بالاخره و بال مكر و حيله در دنيا به خود مكار بر مى گردد.
ان احسنتم احسنتم لانفسكم و ان اساتم فلها
اگر نيكى كنيد به خودتان نيكى مى كنيد و اگر كار بدى مرتكب شويد درحق خود بدى مى نماييد. در اشعار مختلفى چنين مى خوانيم:
هر چه كنى به خود كنى
|
|
گر همه نيك و بد كنى
|
صد بار بدى كردى و ديدى ثمرش را
|
|
خوبى چه بدى داشت كه يكبار نكردى
|
از مكافات عمل غافل مشو
|
|
گندم از گندم برويد جو زجو
|
۴ - در كارهايى كه قصد آنها را دارد تروى داشته باشد (يعنى قبل از انجام كار فكر كند) تا اينكه در كارهايش خدعه و كلك و نيرنگ وارد نشود. اصولا قبل از گفتار يا قبل از اقدام تفكر و انديشه ضرورى است. با تفكر قبل از گفتار يا كردار است كه انسان مى تواند به خوبى و بدى عمل خود و به آثار و نتايجى كه مى تواند در بر داشته باشد پى ببرد. سخن گفتن يا عمل كردن قبل از انديشه پيرامون آن ناشى از كم عقلى يا بيخردى است.
۱۲ - جبن
در اين قسمت از بحث به مساله جبن مى پردازيم. جبن يعنى سكون نفس از حركت در مسير انتقام گرفتن، در موضعى كه گرفتن انتقام از ترك آن اولى باشد. به عبارت ساده تر جبن وجودى حالتى است كه انسان را از دفاع از خود در جايى كه بايد از خود دفاع كند دور مى دارد. جبن درست نقطه مقابل غضب است، زيرا عضب، افراط در حركت انتقامى نفس است.
جبن همانطور كه گفته شد تفريط در حس دفاعى و انتقامى كه است كه مفاسد زيادى در بر دارد. از جمله موجب مى شود انسان راحت طلب شود، ذليل و خوار گردد، زندگى در كام او تلخ شود و مردم به آنچه در دست او است طمع ورزند. ثبوت قدمش به مسائل از بين برود، كسالت او را بگيرد و آفات بسيارى ديگرى متوجه او گردد.
پيامبر گرامى اسلامصلىاللهعليهوآله
در اين زمينه مى فرمايد:لا ينبغى للمومن ان يكون بخيلا و لا جبانا
سزاوار نيست كه مومن بخيل و ترسو باشد و نيز همان حضرتصلىاللهعليهوآله
فرمودند:اللهم ابى اعوذبك من البخل و اعوذ بك من الجبن
خدايا من از بخل و از جبن به تو پناه مى برم.
راه معالجه جبن
۱ - انسان مفاسد و مضرات جبن را مد نظر داشته باشد.
۲ - به رواياتى كه جبن از تقبيح كرده اند توجه كند.
۳ - در زمينه تحريك متواتر قوه غضبيه اش كه ضعيف شده و به تفريط در دفاع رسيده اقدام كند از جمله مى تواند خود را در حدود شرع در معرض برخى مخاطرات قرار دهد.
تهور چيست؟
تهور كه ضد جبن است همان افراط در قوه غضبيه مى باشد تهور عبارت است از وارد شدن در مسائل خطرناك و انداختن خود و داخل شدن در مهلكه ها و كارهاى پرخطرى كه عقلا وارد شدن در آنها جايز نيست و لذا خداوند مى فرمايد:و لا تقلوا بايديكم الى التهلكه
خود را به دست خود به هلاكت نيندازيد.
تذكر اين نكته لازم است كه تهور، افراط در قوه غضبيه است كه اولى موجب زياده روى در قوه دفاعى و دومى موجب سستى در اين قوه مى شود و هيچكدام از اين دو صحيح نيست.
نه افراط و نه تفريط
هميشه اسلام نظرش با اعتدال و ميانه روى موافق استو كذلك جعلناكم امه و سطا لتكونوا شهداء على الناس
اعتدال در مساله قوه غضبيه كه موجب ايجاد قوه دفاعى در انسان مى شود دورى از افراط يعنى تهور و دورى از تفريط يعنى جبن است. اعتدال در اين ميان شجاعت است. خداوند در قرآن مجيد بسيارى از صحابه پيامبرصلىاللهعليهوآله
را به خاطر داشتن اين صفت مدح نموده است. از جمله خداوند مى فرمايد:اشداء على الكفار
و مى فرمايد:و اغلظ عليهم
كه لازمه هر دو آيه شريفه وجود شجاعت در مومنين است كه مدح انجام شده در آيه اولى از مومنين به انگيزه وجود همين صفت در آنهاست. حضرت علىعليهالسلام
در وصف افراد مومن مى فرمايد:نفسه اصلب من الصلد
نفس مومن از سنگ سخت هم محكمتر است.
امام صادقعليهالسلام
نيز فرموده است:المومن اصلب من الجبل اذ الجبل يستفل منه و المومن لا يستفل من دينه
مومن از كوه سخت تر است زيرا از كوه به مرور زمان و اندك اندك كاسته مى شود، ليكن از دين مومن هيچگاه كاسته نمى شود. مضمون روايتى نيز در همين زمينه اين است كه مومن از آهن محكمتر است، زيرا آهن زمانى كه در آتش بيافتد و گداخته شود تغيير مى كند ليكن مومن را اگر بكشند سپس زنده كنند سپس بكشند سپس زنده كنند، قلبش تغيير نمى كند.
بنا براين اينطور نيست كه همه جا مواجهه با خطر از نوع تهور و مذموم باشد. بلال حبشى با انواع شكنجه ها مواجه شد و استقامت كرد و در طول تاريخ نام او مى درخشد. ابوذرها، مقدادها، ميثم تمارها، ابن سكيت ها، حجر بن عدى ها همه از اين قبيل هستند، سرور و سالار شهيدان حضرت ابا عبدالله الحسينعليهالسلام
و ياران با وفاى آن حضرت همگى در راه خدا استقامت كردند تا شهيد شدند. ولى اقدامات اينگونه، مشمول معناى شجاعت است نه تهور. زيرا به خطر انداختن نفس است در جايى كه مواجهه با چنان خطرى نفعى ندارد و شرعا جايز نيست.
۱۳ - خوف
خوف عبارت است از ناراحتى و تالم قلب به سبب خيال و فكر اينكه در آينده مساله ناراحت كننده اى كه مشكوك الوقوع است اتفاق بيفتد. (البته اگر كسى بداند و يا احتمال قوى بدهد كه خطرى در آينده متوجه اوست اينجا در تعريف خوف گفته مى شود تالم قلب به سبب انتظار مساله ناراحت كننده و رنج آور.)
فرق خوف و جبن كه قبلا مورد بحث قرار گرفته با اندك دقتى در تعاريف آنها روشن مى شود. گفتيم جبن بى حركتى نفس از دفاع و انتقام است در موضعى كه دفاع و انتقام لازم است و لازمه اين بى حركتى خوف و ترس نيست. زيرا ممكن است كسى داراى اين سكون (تفريط در غضب) باشد اما هيچ خوفى هم او را نگيرد مثل كسى كه جرات سوار شدن بر هواپيما يا كشتى و يا تنها خوابيدن در خانه و يا مبارزه با ظالم را ندارد. اينگونه افراد در حالات مذكور متصف به صفت تفريط در قوه غضبيه يعنى همين سكون مذكور هستند، اما بالفعل خائف نيستند.
حال كه فرق بين خوف و جبن مشخص شد، به بيان انواع خوف مى پردازيم.
انواع خوف
خوف داراى دو نوع است: ۱ - خوف مذموم ۲ - خوف محمود
خوف مذموم، خوف از غير خداست. هر نوع خوفى كه از غير خدا و صفات موجبه هيبت او باشد مذموم است و نوع دوم يعنى خوف محمود، خوف از پروردگار است، از عدالت اوولمن خاف مقام ربه جنتان.
خوف مذموم اقسامى دارد:
۱ - ترس از چيزى كه امرى ضرورى و لازم الوقوع است و دفع آن نيز در محدوده قدرت بشر نيست (مثل خوف از مرگ) كه البته اين خوف خطاى محض است و جز اينكه انسان را از رسيدن به امور دنيوى و معنوى و دينى خود باز ميدارد چيز ديگرى نيست.
۲ - خوف از چيزى كه ممكن الوقوع است ولى شخص خائف نفيا و اثباتا در وقوع آن مدخليتى ندارد. اين نوع خوف هم بيمورد است. زيرا آن امر ممكن است واقع شود و ممكن است واقع نشود. و از طرفى وقتى نمى شود از وقوع آن امر جلوگيرى كرد، ديگر خوف چه معنايى دارد. آيا خوف از وقوع واقعه جلوگيرى ميكند؟ اگر بنا باشد آن امر واقع شود، كه خوف از آن چيزى را عوض نمى كند و اگر هم بنا باشد واقع نشود چه ترسى است كه وجود داشته باشد؟
۳ - ترس از انجام فعلى كه محتمل است در آينده از اين شخص خاف رخ دهد. يعنى مى ترسد كه در آينده كارى بى اختيار از او سر بزند كه موجب بى آبرويى او بشود. البته در مورد اين نوع خوف بايد دقت و سعى شود كه آن امر واقع نشود. اين نوع خوف ممكن است پس از وقوع فعلى باشد كه قبيح بوده و فاعل آن از ظاهر و آشكار شدن كارش مى ترسد به طورى كه در حين ارتكاب عمل تصور مى كرده فاش نمى شود ولى اكنون از فاش شدن آن مى ترسد. اين نوع خوف از جهل است. زيرا بالاخره هر كارى ولو در خفا انجام شده باشد بالاخره فاش شدن آن ممكن است و براى امر كه ممكن الوقوع است و ما وقوع و عدم وقوع آن را نمى دانيم خوف فايده اى ندارد بايد در اصل، آن عمل را مرتكب نمى شد و حالا نيز وظيفه اش توبه و پناه بردن به خداوند است.
۴ - ترس از چيزهايى كه طبعا انسان از آنها خائف است، بدون اينكه هيچ دليل عقلى براى وحشت از آنها داشته باشد، مثل ترس از مرده ها، ترس از جن بالاخص در شب و در تنهايى. شكى نيست كه اين نوع خوف از كم عقلى است.
اين نوع افراد بايد سعى كنند قوه عاقله خود را بر قوه و هميه خود غالب كنند و اين كار را مى توانند با تمرين انجام دهند مثل تمرين تنهايى در شب.
پس بيان شد اين نوع از ترس كه اقسام ترس از غير خداست مذوم است ولى ترس از خدا محمود است.
خداوند مى فرمايد:و يحذركم الله نفسه
خداوند شما را از (نافرمانى) خود بر حذر مى دارد و مى فرمايد:اتقوا الله حق تقاته
از خدا پروا كنيد آن چنان كه حق پروا از اوست.
و نيز خداوند در حق كسانى كه خوف از او دارند مى فرمايد:اولئك لهم الامن و هم مهتدون
براى آنها (مومنين) امنيت است اينها هدايت يافتگان هستند.
و نيز در جاى ديگرى مى فرمايد:انما يخشى الله من عباده العلماء
فقط دانشمندان هستند كه از بين بندگان خدا از خداوند هراس دارند. رضى الله عنهم و رضوا عنه ذلك لمن خشى ربه
خدا از آنها خشنود است و آنها نيز از خدا خوشنود هستند اين (مقام) براى كسى است كه ترس از خدا داشته باشد. خداوند در داستان حضرت موسىعليهالسلام
مى فرمايد:هدى و رحمه للذين هم لربهم يرهبون
(در الواحى كه براى موسىعليهالسلام
فروفرستاده شده بود نوشته بود كه) هدايت و رحمت براى كسانى است كه از پروردگارشان بيم دارند.
در بعضى آيات قرآن مجيد كه در سوره هاى مختلف قرآن آمده خوف، شرط ايمان قلمداد شده است. از جمله خداوند مى فرمايد:و خافون ان كنتم مومنين
اگر ايمان داريد فقط از من بترسيد. و ياسيذكر من يخشى
و به زودى آنها كه از خدا مى ترسند متذكر مى شوند. در بعضى از آيات قرآن هم به افراد خائف از خدا وعده بهشت داده شده است به عنوان نمونهاما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فان الجنه هى الماوى
و ياو لمن خاف مقام ربه جنتان
برخى روايات در مورد خوف محمود
رسول گرامى اسلامصلىاللهعليهوآله
مى فرمايد:راس الحكمه مخافه الله
قله حكمت ترس از خداست و نيز فرموده است:من خاف الله اخاف الله من كل شى ء و من لم يخف الله اخافه الله من كل شئى
كسى كه بترسد از خدا، پروردگار همه چيز را از او مى ترساند و كسى كه از خدا نترسد، خداوند او را از همه چيز مى ترساند.
و نيز فرموده است:اتمكم عقلا اشدكم للله خوفا
آن كس از ميان شما عاقل تر است كه خوف او از خدا بيشتر باشد.
امام صادقعليهالسلام
مى فرمايد:من عرف الله خاف الله من خاف الله سخت نفسه عن الدنيا
كسى كه خدا را بشناسد از او مى ترسد و كسى كه از خدا ترسيد نفس او از دنيا ناراحت مى شود.
همان حضرت فرموده است:ان من العباده شده الخوف من الله تعالى
به درستى از جمله عبادات، شدت ترس از خداوند تعالى است.
۱۴ - بى غيرتى
غيرت عبارت است از محافظت آنچه كه حفظ آنها لازم است يعنى محافظت دين و عرض و اولاد و اموال و با توجه به تعريف غيرت معناى بى غيرتى نيز معلوم مى شود. اگر كسى نسبت به محافظت دين و يا عرض و يا اولاد و يا حريم و يا اموالش اهمال كرد بى غيرت است. بحث اين جلسه ما هم مربوط به اين حالت لغو است. كه به مناسبت در مورد دون همتى نيز بحث خواهيم نمود.
برخى روايات مربوط به غيرت
در زمينه غيرت به برخى روايات مربوط اشاره مى كنيم: از جمله پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآله
فرمود:اذا لم يغير الرجل فهو منكوس القلب
هنگامى كه مرد غيرت نداشته باشد قلب او بيمار است.
و نيز فرمود:كان ابراهيم غيورا و انا اغير منه
حضرت ابراهيمعليهالسلام
غيور بود و من از او غيورترم.
حضرت علىعليهالسلام
فرموده است:يا اهل العراق نبئت ان نسائكم يدافعن الرجال فى الطريق اما تستحيون و لا تغارون
اى اهالى عراق خبر دار شدم كه زنان شما از مردان در راهها دفاع مى كنند آيا خجالت نمى كشيد و آيا غيرت پيشه نمى كنيد.
در مدح غيرت و غيرتمندى روايات زيادى وارد شده است:
پيامبر گرامى اسلامصلىاللهعليهوآله
فرمود:ان الله غيور يحب كل غيور
خداوند غيرتمند است و هر غيرتمند را دوست دارد. و نيز فرمود:ان سعدا لغيور و انا اغير من سعد و الله اغير منى
سعد غيور است و من از سعد غيور ترم خدا نيز از من غيورتر است و نيز فرمود:ان الله لغيور و لا جل غيرته حرم الفواحش
خداوند غيور است و به خاطر غيرتش فحشاء را حرام كرده است. امام صادقعليهالسلام
نيز مى فرمايد:ان الله تعالى غيور يخب الغير و لغيرته حرم الفواحش ظاهرها و باطنها
خداوند غيور است و غيرت را دوست دارد و به خاطر غيرتش فواحش را حرام ساخته خواه آشكار باشد و خواه پنهان.
مقتضاى غيرت در دين
مقتضاى غيرت در دين اين است كه هر فردى در حفظ دين بكوشد و از هر گونه بدعت گذارى، دين را حفظ كند و نيز دينش را از شر مبطلين احكام و از شر انتقام جويى مرتدين و از شر اهانت كسانى كه بنا دارند ارزشهاى دينى را از بين ببرند و سبك كنند، حفظ كند و نيز اقتضاى غيرت در دين اين است كه هر فرد مومنى از شبهه هايى كه افراد منكر در ذهن افراد القاء مى كنند جلوگيرى و در ترويج و نشر احكام كوشا باشد و در تبيين حلال و حرام كوشش نمايد و نيز در امر به معروف و نهى از منكر مسامحه ننمايد.
مقتضاى غيرت در حرم
مقتضاى غيرت در حريم آن است كه انسان حريم خود را (منظور از حريم ناموس است) از مردان اجنبى حفظ كند و نيز لازمه غيرت در رابطه با حريم آن است كه هر فردى سعى كند حتى المقدور ناموس او اگر ناچار بايد در كوچه و بازار براى امور ضرورى ظاهر شود و در منظر نامحرمان قرار گيرد لااقل با حفظ شئونات دينى و اخلاقى باشد.
قال رسول اللهصلىاللهعليهوآله
لفاطمه اى شيئى خير للمراه قالت ان لاترى رجلا و لايراها رجل
پيامبرصلىاللهعليهوآله
از فاطمه زهرا (س) سوال فرمود چه چيزى براى زنان بهتر است حضرت زهرا (س) جواب داد: اينكه: نه او مردى را ببيند و نه مردى او را.
البته در اين خصوص بايد تذكر داده شود روايتى است از پيامبرصلىاللهعليهوآله
كه رفتن زنان به مسجد را تجويز نموده استلا تمنعوا اما الله مساجد الله
زنان (بندگان خدا) را از خانه هاى خدا منع مكنيد. صرفنظر از اقوالى كه روايت را به عصر خود پيامبرصلىاللهعليهوآله
مخصوص مى داند، بايد گفت تجويز حضور زنان در مساجد از حيث تنقيح مناط مى تواند دليل بر جواز حضور زنان در تمام عرصه هاى اجتماعى باشد كه دفاع از دين اقتضا مى كند.