غضب يك كيفيت نفسانى است كه موجب حركت روح براى پيدا كردن غلبه مى شود و مبداء اين حركت حس انتقام جويى در حد افراط آن است. غضب اگر به حد بالايى برسد اعصاب و فكر و عقل انسان را مختل مى كند به همين جهت است كه در فردى كه غضبناك است و وعظ و نصيحت اثر نمى گذارد.
حدود غضب
غضب حدودى دارد گاهى در حد افراط و گاهى در حد تفريط و گاهى در حد اعتدال است.
افراط در قوه غضب آن است كه آن چنان غضب بر شخص غلبه پيدا كند كه از حكم عقل و از اطاعت شرع خارج شود.
تفريط در قوه غضب آن است كه اين قوه يا اصلا در شخص وجود نداشته باشد و يا اينكه اين قوه در او بسيار ضعيف باشد به طورى كه در جاهايى هم كه شرعا و يا عقلا غضب لازم مى شود اين شخص غضبناك نمى گردد. اعتدال در اين قوه آن است كه غضب در آن جايى كه سزاوار است از شخص بروز داده شود و در جايى هم كه سزاوار نيست غضب از خود بروز ندهد. (ميزان در سزاوار بودن يا نبودن ابراز غضب نيز حكم شرع و عقل است) حد اعتدال در غضب، مذموم نيست و اصولا نام آن غضب مصطلح نيست بلكه شجاعت نام دارد. و حد تفريط در غضب نيز مذموم است و جبن و ترس به حساب مى آيد. غضب در حد اعتدال و در موارد لزوم ضرورى است. خداوند تبارك و تعالى هم بعضى از صحابه پيامبرصلىاللهعليهوآله
را به خاطر داشتن اين صفت مورد مدح قرار داده است آنجا كه مى فرمايد:اشداء على الكفار
و نيز خداوند خطاب به پيامبر دستور مى دهد:واغلظ عليهم
كه اين نشانه غضب خدا و رسول خداصلىاللهعليهوآله
نسبت به كفار است (كه در عمل به مفاد آيه شريفه نسبت به كفار بايد اعمال غضب كرد) تفريط در غضب، نظر به اينكه عدم الغضب است پس غضب شمرده نمى شود، بلكه ضد غضب است و جبن محسوب مى شود. حد اعتدال آن هم كه فضيلت دارد شجاعت محسوب است. پس غضب مذموم منحصر مى شود در حد افراط آن كه از رذائل اخلاقى شمرده مى شود.
برخى روايات در مورد غضب
معروف شده كه غضب، جنون دفعى و آنى است. امير المومنان علىعليهالسلام
در روايتى مى فرمايد:الحده ضرب من الجنون لان صاحبها يندم فان لم يندم فجنونه مستحكم
غضب نوعى از جنون است زيرا صاحب غضب از كار خود پشيمان مى شود، حال اگر كسى غضبناك شد و پشيمان هم نشد جنون او مستحكم است، يعنى جنون دفعى نيست. رسول گرامى اسلامصلىاللهعليهوآله
فرموده اند:الغضب يفسد الايمان كما يفسد الخل العسل
غضب ايمان را فاسد مى كند همانطورى كه سركه عسل را از بين مى برد. امام صادقعليهالسلام
نيز مى فرمايد:كان ابى
عليهالسلام
يقول اى شيى ء اسد من الغضب؟ ان الرجل يغضب فيقتل النفس التى حرمه الله و يقذف المحصنه
چه چيزى از غضب (در پليدى) بدتر و شديدتر است؟ به درستى كه مرد غضب مى كند پس قتل نفسى را كه خداوند حرام كرده مرتكب مى شود و يا مرتكب قذف مى شود. (يعنى شديدترين گناهان با كليد غضب انجام مى شود).
همان حضرت مى فرمايد:الغضب مفتاح كل شر
غضب كليد هر شرى است. و نيز مى فرمايد:من لم يملك غضبه يملك، عقله
هر كس مالك غضب خود نباشد مالك عقلش نيست.
خداوند تبارك و تعالى در قرآن مجيد كسانى را كه در حين غضب از ديگران در مى گذرند را مورد ستايش قرار داده است آنجا كه مى فرمايد:و اذا ما غضبوا هم يغفرون
و هنگامى كه خشم مى گيرند مى بخشند. در جاى ديگر مى فرمايد:الذين ينفقون فى السراء و الضراء و الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس و الله يحب المحسنين
متقين كسانى هستند كه در حال توانگرى و تنگدستى انفاق مى كنند و خشم خود را فرو مى برند و از خطاى مردم مى گذرند و خداوند نيكو كاران را دوست دارد.
مفاسد غضب
آنچه از مفاسد غضب گفته شد كم است. در حقيقت مضمون همان روايت از حضرت صادقعليهالسلام
مفاسد رامى رساند كهالغضب مفتاح كل شر
غضب كليد تمامى بديها است. از جمله مفاسد غضب مى توان به فحاشى و سرزنش ديگران، افشاء اسرار مردم، تمسخر و استهزاء آنها، كتك زدن ديگران، مجروح و مصدوم ساختن افراد، و يا حتى قتل و غارت آنها، وارد شدن خقد، حسد، عداوت، و بغض در قلب شخص غضبناك و بعد از همه اينها تازه درد پشيمانى و ندامت از طرفى و درد دشمن شدن دوستان و مورد مسخره قرار گرفتن از طرف ديگر و درد سرزنشهاى دشمنان و ناراحتى بدن و اعصاب و تالم روح از ديگر سو اشاره كرد. انسان بايد به محض اينكه غضب به سراغ او آمد نفس خود را كنترل كند و اگر كسى اين توانايى راداشت واقعا قدرتمند است.
از پيامبرصلىاللهعليهوآله
روايت شده:الشجاع من يملك نفسه عند غضبه
شجاع كسى است كه خودش را در زمانى كه غضبناك شده كنترل كند.
راه علاج غضب
البته همانطورى كه تذكر داده شد غضب مذموم، يعنى افراط در غضب مورد بحث است كه حالتى از حالات لغو است و الا غضب درحد اعتدال كه از حكم شرع يا عقل سر چشمه گرفته باشد محمود و پسنديده مى باشد و نام آن شجاعت است. در روايت دارد كه گاهى پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآله
غضبناك مى شد البته نه براى امور دنيوى بلكه براى امور معنوى و الهى و بر اساس دستورات اسلام. از حضرت علىعليهالسلام
روايت شده است:كان النبى
صلىاللهعليهوآله
لا يغضب للدنيا و اذا غضبه الحق لم يصرفه احد و لم يتم لغضبه شئى ء حتى ينتصرله
روايت شده كه حضرت اميرعليهالسلام
فرمود پيامبر گرامىصلىاللهعليهوآله
براى امور دنيوى غضبناك نمى شد ولى وقتى هم كه بر اساس وظيفه براى امور دينى و اخروى و معنوى غضبناك مى شد هيچ كس نمى توانست او را منصرف كند و هيچ چيز غضب او را خاموش نمى كرد تا آنكه پيامبر بر آن حق دست مى يافت.
اما راه معالجه غضب مذموم كه همان افراط در غضب باشد توجه به امور ذيل است:
۱ - زائل كردن سبب هايى كه غضب را تهييج مى كنند كه عبارتند از عجب، فخر، مكر، كبر، لجاجت، مزاح بيجا، تمسخر، استهزاء، مخاصمه، دشمنى، و زيادى حرص.
۲ - ياد آورى زشتى غضب و عاقبت به شرى آن و توجه به رواياتى كه غضب را مورد سرزنش قرار داده است.
۳ - يادآورى رواياتى كه دفع غضب را مورد ستايش قرار داده مثل اين روايت كه از پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآله
نقل شده است:من كف غضبه من الناس كف الله تبارك و تعالى و عنه عذاب يوم القيامه
هر كسى كه خوددارى كند از ابراز غضب نسبت به مردم خداوند تبارك و تعالى هم عذاب روز قيامت را از او بر مى دارد. و يا اين روايت كه: امام صادقعليهالسلام
فرموده است:
اوحى الله تعالى الى بعض انبيائه يا ابن آدم اذكرنى فى غضبك اذكرك فى غضبى
خداوند تعالى به بعضى از پيامبرانش وحى نموده كه اى فرزند آدم تو مرا در زمان غضب ياد آور شو تا من هم تو را در زمان غضبم يادآور شوم.
و از همان حضرت روايت شده:سمعت ابى يقول اتى رسول الله
صلىاللهعليهوآله
رجل بدوى فقال انى اسكن الباديه فعلمنى جوامع الكلم فقال
صلىاللهعليهوآله
آمرك الاتغضب
شنيدم كه پدرم مى فرمود يك مردى از اعراب باديه نشين نزد پيامبرصلىاللهعليهوآله
شرفياب شد و گفت من در باديه (بيابان) ساكن هستم پس به من همه حكمتها را بياموز. حضرت در پاسخ فرمود از تو مى خواهم هيچگاه غضبناك نشوى.
۴ - ياد آورى منافع حلم و كظم غيظ كه خداوند نيز اين كظم غيظ را مورد ستايش قرار داده است.و الكاظمين الغيظ و العافين عن الناس و الله يحب المحسنين
۵ - مقدم داشتن تفكر در اقوال و افكار بر اقدام خارجى.
۶ - دورى از مجالست با افراد غضبناك و عصبانى و دورى از كسانى كه غضب را كارى نيك و نوعى شجاعت مى دانند.
۷ - يادآورى اين نكته كه غضب، نشانه مرض قلب و نقصان عقل و ضعف نفس مى باشد.
۸ - يادآورى قدرتمندى خدا و اينكه خدا قادر مطلق و توانا است. پس اگر انسان نسبت به فرد ضعيفى غضب كند بايد بترسد از اينكه خدا بر او غضب نمايد.
۹ - يادآورى اين نكته كه چه بسا فردى كه مورد غضب او واقع شده از او قدرتمندتر باشد و متقابلا او هم غضب كند و نقاط ضعفش را بگويد و آبرويش را ببرد و مال و عرض و ناموسش را به خطر بياندازد.
۱۰ - تفكر در اين موضوع كه چرا بايد غضب كرد؟ ببيند چه چيز او را به غضب وا مى دارد؟
آيا غضب را نوعى مردانگى و شجاعت مى داند و حلم و آرامى را ذلت و خوارى و ناتوانى مى پندارد، اگر چنين تصورى دارد بداند نه غضب مردانگى است و نه حلم و بردبارى ناتوانى است.
۱۱ - بداند كه خداوند دوست مى دارد كه همان لحظه غضبناك شدن، انسان غضب را از خود دور كند پس براى رضايت حق تعالى تا غضب به او رو آورد او به غضب پشت مى كند.
۱۲ - راجع به زشتى حالات و سكنات و حركات خود در حين غضب فكر كند و بداند چه بسا ممكن است اعمالى در حين غضب انجام دهد كه بعدا موجب استهزاء او گردد.
امام رضاعليهالسلام
فرموده است:لا يكون الرجل عابدا حتى يكون حليما
هيچ كسى نمى تواند به مقام عبوديت حق برسد مگر اينكه بردبار باشد.
امام علىعليهالسلام
مى فرمايد:ليس الخير ان يكثر مالك و ولدك وليكن الخير ان يكثر علمك و يعظم حلمك
خير و نيكى در اين نيست كه مال و فرزندان تو زياد شود بلكه خير و نيكى در آن است كه علم و حلم تو زياد گردد.
امام صادقعليهالسلام
مى فرمايد:كفى بالحلم ناصرا
براى كمك به انسان حلم و بردبارى كافى است. (يعنى اگر كسى تنها ياورش حلم و بردبارى او باشد همان او را بس است).
۱۸ - حقد
بحث اين جلسه ما در مورد حقد است. حقد ثمره قوه غضب است كه به شكل عداوت مخفى در ذهن مى ماند. وقتى كسى غضبناك شد و از طرفى مجبور شد غضب خود را بپوشاند و بروز ندهد اگر غضب در قلب او به شكل عداوتى مخفى باقى بماند اسم آن حقد است. در زبان ما معادل آن واژه كينه توزى استعمال مى شود. اصولا كينه توزى با ايمان واقعى منافات دارد. لذا در روايتى پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآله
مى فرمايد: المومن ليس بحقود
مومن كينه توز نيست. پس اشخاص كينه توز دچار ضعف ايمان هستند. كسى كه دچار حقد شود خواه ناخواه دچار پريشانى نيز خواهد شد. همچنين از كسانى كه مورد كينه او قرار گرفته اند دور مى شود و تصميماتى بر عليه آنها مى گيرد. مثل اينكه او را كتك بزند يا غيبت او را انجام دهد يا نسبت دروغ به او بدهد و يا اسرار او را فاش سازد و يا عيوب او را اظهار كند و بالاخره او را مورد استهزاء و تمسخر قرار دهد و امثال اينها.
با توجه به اينكه حقد عداوت باطنى است بايد توجه داشت كه انسان را از نرمى و خرسندى رفاقت و تواضع دور مى كند و نيز از اقدام بر رفع حوائج و همنشينى و كمك به كسانى كه مورد كينه قرار گرفته باز مى دارد. از آنجايى كه گفتيم حقد عداوت باطنى است بنابراين رواياتى كه عداوت را مذمت مى كند در حقيقت حقد را نيز مورد مذمت قرار داده است. مثلا از پيامبر گرامىصلىاللهعليهوآله
روايت شده كه مى فرمايد:ماكان جبرئيل ياتينى لا قال: يا محمد اتق شحناء الرجال و عداوتهم
هر گاه كه جبرئيل بر من نازل مى شد مى گفت اى محمد از كينه توزى و دشمنى با مردم بپرهيز. و يا اين روايت كه امام صادقعليهالسلام
مى فرمايد:من زرع العداوه حصد ما بذر
هر كس دشمنى بكارد همان را كه كاشته يعنى عداوت را مى چيند و درو مى كند.
راه معالجه حقد
براى رفع مرض حقد بايد انسان:
۱ - توجه به دردمندى و گرفتارى ناشى از كينه توزى در دنيا داشته باشد.
۲ - توجه به عقوبت اين حالت در آخرت داشته باشد.
۳ - توجه داشته باشد كه حقد هيچ ضررى به محقود نمى رساند و فقط هر چه ضرر است به خود كينه توز مى رسد.
۴ - در رواياتى كه حقد را مورد سرزنش قرار داده تفكر بنمايد.
۵ - در رواياتى كه عداوت را مورد سرزنش قرار داده تفكر بنمايد.
انتقام جويى
انتقام جويى دومين موضوع مورد بحث ما است. انتقام جويى اين است كه انسان بخواهد همانطور كه با او عمل شده با ديگران عمل كند (يعنى همانطور كه به او ضرر، خسارت، يا اهانت و امثال اينها وارد شده او هم نسبت به كسانى كه به او ضرر زده اند يا خسارت وارد كرده اند يا اهانت نموده اند همين كارها را انجام دهد) ولو اينكه اين انتقام حرام باشد.
توجه به اين نكته لازم است كه هر انتقامى شرعا جايز نيست. مثلا نمى شود از كسى كه غيبت انسان را نموده است با غيبت كردن از او انتقام گرفت. در مورد تهمت، ظلم و در ساير محرمات شرعى نيز همينطور است. در اين مورد روايت جالبى وارد شده است:ان رجلا شتم ابابكر بحضره النبى
صلىاللهعليهوآله
و هو ساكت فلما ابتداء لينصر منه قام رسول الله
صلىاللهعليهوآله
و قال مخاطبا له: الملك يجيب عنك فلما تكلمت ذهب الملك و جاء الشيطان لم الكن لا جلس فى جلس مخاطبا له: الملك يجيب عنك فلما تكلمت ذهب الملك و جاء الشيطان لم اكن لا جلس فى مجلس فيه الشيطان
مردى با ابوبكر را در حضور پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآله
مورد فحش و لعن قرار داد و ابوبكر ساكت بود تا اينكه بالاخره ابوبكر به او پاسخ داد تا اينكه انتقام خود را از آن مرد بستاند. در اين هنگام پيامبرصلىاللهعليهوآله
برخاست و خطاب به ابوبكر فرمود وقتى ساكت بودى فرشته اى از طرف تو جواب مى گفت و همين كه شروع به پاسخ كردى ملك رفت و شيطان آمد و من در مجلسى كه شيطان حاضر باشد نمى نشينم.
حد شرعى انتقام
هر فعل يا قولى كه از شخص صادر شود و تعدى به ديگرى محسوب گردد اگر شرع مقدس قصاص و غرامتى براى آن تعيين كرده باشد بر انتقام گيرنده واجب است از آن حد شرعى تعدى نكند. مثلا اگر كسى فردى را عملا و ظلما كشته قصاص او كشتن اوست نيز اگر كسى دست كسى را قطع كرده قصاص يد اوست و به همين نسبت اگر پاى كسى را قطع كرد يا دو پاى كسى يا دو دست كسى را قطع كرد يا چشم كسى را كور كرد نيز مساله به همين منوال است و تعدى از حكم شرعى جايز نيست. مثلا اگر كسى دست كسى را قطع كرده نمى شود پاى متجاوز را قطع كرد، بايد همان دست او قطع گردد. البته ما اينجا بحث فقهى نداريم كلا مواردى شرع تعيين شده كه حكم قصاص در آنها ثابت است و يا موكول به ديه شرعى است و يا انواع تعزير و امثال اينها. بالاخره آنجايى كه شرع مقدس در انتقام براى ولى دم يا براى مجروح و يا مهتوك اندازه اى تعيين كرده، منتقم حق تجاوز از آن را ندارد. البته حتى در اثر همين موارد هم كه شرع حق انتقام براى مظلومين قرار داده عفو و گذشت بهتر است.فمن عفى له من اخيه شيئى فاتباع بالمعروف
پس قاعده كلى در انتقام اين است كه در شرع انور براى آن عمل مجرمانه اندازه اى در انتقام مشخص شده، بايد به همان حد اكتفا شود، البته عفو و گذشت بهتر است، و اگر در شرع براى آن عمل، حدى در انتقام تعيين نشده باشد فعل يا قول انتقامى او به كار خلاف شرع نيانجامد و نيز بايد به حداقل ممكن در عمل انتقامى بسنده كند.
مثلا كسى كه شخصى فحش و ناسزا مى گويد در صورتى كه شخص هتك شده بخواهد تلافى كند بايد به حداقل ممكن در انتقام بسنده كند و نيز واجب است از دروغ و افتادن در هر نوع حرام ديگر بپرهيزد. مثلا به كسى كه او را مورد فحاشى قرار داده است بگويد اى كم حيا اى بد خلق اى رودار و امثال اينها به شرطى كه دادن اين نسبت ها منجر به دروغ نشود.
(گر چه كسى كه ديگرى را مورد فحاشى قرار مى دهد، معمولا داراى اين صفات هست)
البته به جاى همين اصطلاحات ذكر شده بهتر است بگويد، خدا جزايت را بدهد و انتقام مرا از تو بستاند. نسبت دادن عباراتى مثل جاهل، نادان، اهمق، تو مگر كيستى، به خود آى، خود را بشناس و امثال اينها هم شايد مناسب انتقام باشد. البته نسبت دادن اين عبارات به كسى كه او را مورد فحاشى قرار داده و در صدد انتقام از اوست جايز است نه اينكه ابتدائا جلو هر كس رسيد اين عبارات را به او نسبت دهد.
دليل بر جو از اين حد از انتقام روايتى از پيامبر گرامىصلىاللهعليهوآله
كه مى فرمايد:
المسبتان ما قالا فعلى البادى منهما حتى يعتدى المظلوم
و روايت دوم در اصول كافى به اين شكل نقل شدهالبادى منهما و ورزه و زر صاحبه عليه ما لم يعتذر الى المظلوم