گفتار دوم: اعراض از لغو
فصل اول - لغوهاى قولى
صفت دوم مومنين واقعى اعراض از لغو است.و اللذين هم عن اللغو معرضون
يعنى و كسانى كه از لغو دورى و اعراض و دورى از لغو به چه معنى است؟ خود لغو چيست؟ تقسيمات آن كدام است؟ اينها سوالهايى است كه بايد به آنها جواب داده شود. اعراض كه در قرآن آمده و به معنى دورى كامل است. يعنى مومن واقعى گردگناه و گرد لغو نمى گردد. كه اينجا بايد ديد لغو چيست؟ لغو در حقيقت به معنى كار بى هدف و بدون نتيجه مفيد است. بنابراين همانگونه كه برخى مفسرين فرموده اند لغو به هر گفتار يا عملى كه فايده قابل ملاحظه اى نداشته باشد اطلاق مى شود. مفسرين عظيم الشان ما لغو را به معانى مختلفى تفسير فرموده اند. مثلا لغو به معنى باطل، به معنى همه گناهان و معاصى، به معنى دشنام گويى به صورت ابتدايى يا انتقام گيرى، به معنى غنا و لهو و لعب، به معنى شرك و بالاخره به معنى دروغ تفسير شده است.
مرحوم علامه بزرگوار آقاى طباطبايى رضوان الله عليه در تفسير الميزان مى فرمايد:اللغو من الفعل هو مالا فائده فيه فاللغو من الافعال فى نظر الدين الاعمال المباحه التى لاينفع فى الاخره... و بنظره ادق هو ما عداالمستحبات و الواجبات
يعنى فعل لغو آن كارى است كه منفعت و فايده اى نداشته باشد. پس به آن كارهاى مباحى كه انجام آن كارها منفعت اخروى در بر ندارد لغو مى گويند، و به نظر دقيقتر بايد گفت لغو كارى است كه مستحب و واجب نباشد. و آنچه مبناى مباحث آينده ما در اين موضوع است همين تعريف از لغو مى باشد. يعنى هر چه غير از مستحبات و واجبات است را لغو تلقى مى كنيم. بر اين اساس اعمال حرام، مكروه و مباح مرجوح نيز از اقسام لغو خواهد بود. پس معناى لغو مفهوم گسترده آن است. از سوى ديگر منظور ما از معناى فعل نيز همينطور است. يعنى مراد از افعال، مفهومى است كه شامل اقوال و ملكات روحى نيز مى شود.
اعمال انسان از دو حالت نيست يا اكتسابى است يعنى آن اعمالى كه انسان فرا مى گيرد، و يا غير اكتسابى است يعنى آن دسته اعمالى كه انسان احتياج به فراگيرى آن ندارد.
اما خود اعمال غير اكتسابى انسان سه قسمت مى شود:
۱ - اعمال رفلكسى
۲ - اعمال غريزى
۳ - اعمال فطرى
به آن دسته از اعمال انسان كه در بعد جسمانى اوست و انجام آن اعمال احتياج به اراده او ندارد مثل گردش خون در بدن و يا ضربان قلب و يا مثل تنگ و گشاد شدن مردمك چشم در روشنايى و تاريكى، اعمال رفلكسى گفته مى شود و به آن دسته از اعمال انسان كه احتياج به اراده او ندارد اما در بخش جسمانى انسان نيست مثل دوست داشتنها، دشمن داشتنها، علاقه ها، حبها، بغضها، علاقه مادر به فرزند و مسائل جنسى، كه اينها هيچكدام اكتسابى نيستند غريزى مى گويند. و به آن دسته از اعمال انسان كه مثل بعد غريزى با تولد انسان همراه او بوده است و احتياج به اراده انسان ندارد و جايگاه آن در روح انسان است اعمال فطرى گفته مى شود، كه از جمله اين اعمال فطرى بعد زيبائى دوستى، بعد نيكى، بعد حقيقت جويى بعد پرستش روح آدمى است. مثلا مساءله خدا جويى فطرى است يعنى كه اگر كودكى را به يك دايه لال بسپارند و آن دايه او را به بيابان و دور از مردم نگهدارى كند، وقتى كه طفل بزرگ مى شود آسمان و زمين و ستارگان و آيات الهى را كه مى بيند خودبخود به وجود خالق پى مى برد كه ما به اين نوع عمل، فطرى مى گوييم. البته بعد فطرى جدا شده از همان بعد غريزى است ولى آن دسته از اعمال غريزى كه ما با حيوان در آن مشتركيم را غريزه و آن دسته از اعمال غريزى را كه در آن ها با حيوان وجه مشترك نداريم، مثل علم دوستى و كمال جويى، اينها را فطرى مى گوييم.
تقسيم بندى اعمال از نظر شرعى
اما اعمال انسان از نظر شرعى نيز از پنج حالت خارج نيست:
۱ - واجب ۲ - حرام ۳ - مستحب ۴ - مكروه ۵ - مباح
اعمال واجب به آن دسته از كارها كه انجام آن از نظر شرع ضرورت و لازم است و از ترك آن نهى شده اطلاق مى شود.
اعمال حرام به آن دسته از كارها كه انجام آن باطل و بيهوده و مضر است و از انجام آن نهى شده و بر آن وعده عذاب داده شده گفته مى شود.
اعمال مستحب به آن دسته كارها كه انجام آن بهتر از ترك آن است گفته مى شود، يعنى به انجام آن امر شده ولى ترك آن هم عقاب ندارد.
اعمال مكروه به آن دسته از كارها كه ترك آن از نظر شرع بهتر از انجام آن است، اطلاق مى شود يعنى از انجام آن نهى شده ولى در صورت انجام آن عقابى وجود ندارد.
اعمال مباح به آن دسته از كارها كه انجام دادن يا ترك كردن آن مساوى است، گفته مى شود. ولى مباح گاهى راجح و گاهى مرجوح و زمانى نيز متساوى الطرفين است.
حال ببينيم در ميان اعمال غير اكتسابى ما، فعل حرام يا مكروه يعنى لغو وجود دارد يا نه؟ در بعد اعمال رفلكسى و فطرى ما به هيچ وجه لغو وجود ندارد. اما در بعد غريزى از اعمال غير اكتسابى اگر افراط بشود و از مرز اعتدال بگذرد اين عدم اعتدال سرچشمه تمامى لغوها مى شود.
انواع لغو - لغو قولى
اما خود لغو بر دو قسم است كه در بعد غريزى و يا اعمال اكتسابى مشاهده مى شود، يكى لغو قولى و ديگرى لغو فعلى.
به لغوهايى كه از زبان صادر مى شود لغو قولى گفته مى شود. يعنى آن لغوهايى كه در مقال و گفتار موجود است. روايات فراوانى در مورد اين گونه لغوها كه منشاء آن زبان مى باشد وارد شده است. مشهور است كهاللسان جرمه صغير و جرمه كبير
زبان جرم آن (كميت آن) ناچيز و اما گناه و عصيان آن بسى بزرگ است. حتى اگر گفتارى حرام نباشد ولى سخن بيهوده يا بيجايى باشد و يا كسى پرگويى كند اين لغو است.
لغو فعلى
به لغوهايى كه به غير از زبان از جوارح ديگر بدن صادر مى شود لغو فعلى اطلاق مى شود.
مثل دست و يا پا و امثال آن مثلا دست، مى تواند بر سر يتيم بى گناهى بزند، كه اين لغو است و يا پا مى تواند به محلى كه نبايد برود، برود اين باز لغو است. چشم اگر به نامحرم بنگرد لغو است، گوش اگر موسيقى حرام بشنود لغو است. اينها همه لغوهاى فعلى است و خود لغو فعلى تقسيماتى دارد كه در جاى خود به آن مى پردازيم اما لغو قولى مى تواند شامل اين موارد باشد:
غيبت، تهمت، افك، شهادت ناحق، دروغ، سخن چينى... كه ما در مورد اين لغوها با استعانت از پروردگار متعال مشروحا توضيح خواهيم داد. هر نوع فعل و عمل كه حرام نباشد ولى بيهوده باشد نيز لغو است. اينجا متذكر مى شوم كه با توجه به تعريف لغو ختى اعمال مباح مساوى الطرفين را نبايد انجام داد. البته شايد بتوان گفت در زمان ما مشكل است كسى بتواند به اين شدت از لغو دورى كند. پس چطور اعراض از لغو شرط ايمان قرار داده شده است؟ اينجاست كه مى گوئيم مراد از لغو، مفهوم اعم آن است كه شامل لغوهاى حرام نيز مى شود. ولى دورى از مطلق لغو مربوط به درجات عالى مومنين واقعى است نه اينكه اگر كسى به اين شدت اعراض از لغو نداشت بى دين باشد.
لغوهاى قولى
۱ - غيبت
تعريف غيبت
الغيبه ذكرك لاخيرك بمايكره
غيبت يعنى در مورد مومنى سخنى بگويى (يا مطلبى را بفهمانى) كه مورد خوشايند او نيست. اين تعريف را مرجع عظيم الشان مرحوم شيخ انصارى رضوان الله عليه نقل فرموده است. بر اساس اين تعريف مى توان گفت سخن ناخوشايند چه در حضور شخص و چه در غياب او باشد فرقى نمى كند و غيبت محسوب مى شود. گر چه غيبت اصطلاحى مربوط به زمان عدم حضور يا عدم اطلاع و رضايت شخص غيبت شونده است. غيبت انواعى دارد اينطور نيست كه غيبت فقط از طريق زبان صورت گيرد بلكه هر كارى كه به سبب آن ذكرى از مومنين بشود كه خوشايند آنان نيست غيبت محسوب مى شود. در اين صورت مى توان اين نوع غيبت را لغو فعلى دانست.
انواع غيبت
غيبت داراى انواعى است:
۱ - قولى ۲ - فعلى ۳ - تصريحى ۴ - اشاره اى ۵ - ايمائى ۶ - غمزى ۷ - رمزى ۸ - كتابتى ۹ - حركتى
آن دسته از غيبتها كه با زبان انجام مى گيرد يعنى انسان با تكلم زمينه ناراحتى و ناخوشايندى فرد مومنى را فراهم كند غيبت قولى نام دارد و آن دسته از غيبتها كه با ديگر اعضاى بدن بجز زبان صورت گيرد غيبت فعلى ناميده مى شود.
اما غيبت قولى از دو حال خارج نيست يا تصريحى و يا اشاره اى است.
گاهى انسان صراحتا مى گويد فلان شخص داراى عيب است. ولى گاهى هم با كنايه زدن و طعنه گوئى و امثال آن نسبت به كسى بدگويى مى نمايد. بنابراين هر دو نوع غيبت تصريحى و اشاره اى ممكن است در نوع قولى از غيبت موجود باشد.
اما غيبت فعلى مى تواند ايمائى باشد، يعنى با تكان دادن دست و يا اشاره اى با سر، كسى را مورد استهزاء قرار داد. و مى توان غمزى باشد. يعنى با حركت دادن اعضاى بدن به طريق و نوع خاصى كسى را مورد تمسخر قرار داد و مى توان كتابتى باشد يعنى در نوشتار انسان غيبت كند و نيز مى تواند حركتى باشد با مژگان چشم، با حركت دادن لب و دهان و... باعث غيبت شود.
باعث غيبت
اما نگاهى داشته باشيم به انگيزه هاى غيبت يعنى ببينيم چه چيزهايى باعث اين مى شود كه انسان به انجام غيبت آلوده گردد. اين عوامل عبارتند از:
۱ - غضب:
خشمناكى و عصبانيت يكى از حالاتى است كه انسان را از حال طبيعى خارج مى كند و امكان تصميم گيرى عقلانى را از انسان سلب مى نمايد. چه بسا در اين حالت انسان از ديگران بدگويى كند كه اين غيبت است.
۲ - حقد:
كينه توزى نسبت به افراد موجب دشمنى ورزيدن با آنها مى شود و زمينه مساعدى براى بدگويى كردن و يا به هر شكل ديگرى غيبت نمودن را فراهم مى آورد.
۳ - حسد:
يكى از امراض روحى است (كه خداوند ما را از آن دور بدارد و بايد از شر حسد و حسود به خداوند پناه برد.) وقتى شخصى از اينكه ديگرى داراى امكاناتى مثل ماشين، در آمد و شغل خوب است احساس ناراحتى مى كند و اين همان حسد است اين حسد او باعث مى شود تا از محسود بدگويى كند. مثلا مى گويد اين شخص (محسود) با تملق بالا رفته با دروغ گويى، با دو چهره بودن و... خلاصه اينكه غيبت مى كند. پس حسادت عامل موثرى در انجام عمل زشت غيبت است.
۴ - استهزاء و سخريه:
مشاهده مى شود بعضى دوست دارند ديگران را مورد استهزاء قرار دهند. گويا اصلا طبيعت آنان اين است كه مردم را مسخره كنند، از يك شخص ايراد بگيرند كه كلاهش كج است و بخندند. از عينك يا موى سر ديگرى عيب جويى كنند و ايراد بگيرند. اصلا نمى توانند انسان آرام و سالمى باشند. حس خشنودى از تمسخر كردن، باعث بدگويى و غيبت ديگران مى شود كه متاءسفانه اين نوع غيبت در جامعه ما فراوان است.
۵ - لعب و هزل:
گاهى غيبت كننده كارى به كار مردم ندارد و قصد تمسخر كردن كسى را نيز ندارد اما براى اينكه خودش خوش باشد و به او بد نگذرد شروع مى كند به حرف اين و آن را به ميان آوردن و از معايب افراد سخن گفتن و بر آنها خنديدن كه اين نوع نيز از انواع غيبت محسوب مى شود.
۶ - اراده افتخار و مباهات:
چه بسا افرادى براى اينكه خودشان را شخص خوبى جلوه دهند ديگران را سرزنش مى كنند، مثلا شخصى مى گويد من مدت بيست سال است خدمت كرده ام و در اين مدت حتى يك روز غيبت غير موجه نداشته ام. اما فلانى را مى بينى ۶ ماه است خدمت مى كند ضمن اينكه دير مى آيد چند روز به نحو غير موجه در محل كار حاضر نشده، يعنى براى اينكه خودش را خوب جلوه دهد ديگرى را خراب مى كند و اين نيز از انواع غيبت است.
۷ - برائت از گناه:
گاهى به شخصى اتهامى وارد مى شود و براى نجات و خلاصى خود از آن اتهام مى گويد فلان شخص اين عمل را انجام داده است چون من به او خوشبين نيستم و به خاطر اينكه خودش را از اتهام دور كند پاى بى گناه ديگرى را به ميان مى كشد و اين هم از انواع غيبت بلكه يكى از بدترين نوع آن است.
۸ - مرافعه و مساعدت بر كلام:
امروزه ميزان زيادى از غيبتها از اين نوع غيبت است. و آن اين است كه كسى در مجلسى نشسته و مى بيند ديگران مشغول سخن گفتن هستند. هر كس از يك درى سخن به ميان مى آورد. از افراد و اشخاص گرفته تا ادارات و شغلها و پستها. خوب در اين همه صحبت قطعاء اكثر اوقات غيبت ديگران هم پيش مى آيد، كه اين آقا بيند اگر او بخواهد اعتراض كند و يا بگويد چرا؟