و يا اينكه اگر با آنها همراهى نكند و او هم يكى از اين موضوعات را پيش نكشد از معركه دور مى ماند و اگر حرفى بزند او را طرد مى كنند و... بالاخره او هم يكى از همه مى شود و شريك گناه.
۹ - جرح شهود:
شخصى را به نام متهم به دادگاه احضار كرده اند، در محضر دادگاه شهودى هم آمده اند كه عليه متهم شهادت بدهند. اين متهم كه در حقيقت خودش مى داند كه گناهكار است و شهود راست مى گويند، براى اينكه خود را تبرئه كند به آنها نسبت بى عدالتى يا دروغگويى يا بى اطلاعى از جريان مى دهد كه اين بنا به يك تعريف، نيز از انواع غيبت است.
۱۰ - حس رحمت:
گاهى بعضى منظره ها انسان را تحت تاءثير قرار مى دهد. مثلا مى بيند شخصى كه تا به حال آبرومند بوده، به تكدى افتاده است. به هر كس مى رسد مى گويد نمى دانى چقدر متاءثرم، اگر بدانى چقدر ناراحتم. به او مى گويند آخر چه خبر شده مى گويد: فلانى! كه تا به حال با آبرو زندگانى مى كرد گدايى مى كند. اين يكى از انواع غيبت است چه بسا غيبت كننده هم خيال مى كند دلسوزى كرده و احساس همدردى داشته است. گاهى تعجب باعث غيبت مى شود. مواردى پيش مى آيد كه انسان اشخاصى را كه به آنها اطمينان دارد و از نظر او اشخاص خوبى هستند دست به اعمال زشتى مى زنند كه از اين افراد خيلى بعيد بوده است و اين انگيزه غيبت مى شود. يعنى ما تعجب مى كنيم و پشت سر او به عنوان اظهار تعجب، گناه او را نقل مى نماييم، كه اين غيبت است. پس معلوم شد چه چيزهايى مى تواند انگيزه غيبت شود. خوب مساءله اى كه باقى مانده اينكه بدانيم تا چه حد غيبت مذموم است. خداوند مى فرمايد:ايحب احدكم اين ياكل لحم اخيه ميتا فكرهتموه
مساءله غيبت را به خوردن گوشت بدن برادرى كه فوت شده تشبيه مى كند و بعد مى فرمايد بديهى است كه از خوردن گوشت مرده برادر خود كراهت داريد و دورى مى كنيد (پس بايد از غيبت هم دورى كنيد). از رسول گرامى اكرمصلىاللهعليهوآله
روايت شده است كه حضرت فرموده اند:اياكم و الغيبه اشد من الزنا فان الرجل يزنى و يتوب فيتوب الله عليه و ان صاحب الغيبه لايغفر له حتى يغفر له صاحبه
اياكم كه در اينجا آمده است به معنى تحذير است. اينجا كه پيغمبر مى فرمايد: اياكم و الغيبه يعنى اتقوا انفسكم من الغيبه بپرهيزيد و دورى كنيد از غيبت كه به درستى گناه غيبت از گناه زنا بيشتر است. چه آنكه شخصى كه زنا كرده، اگر توبه واقعى كند خداوند توبه او را قبول مى كند. اما كسى كه غيبت كند، خداوند او را نمى آمرزد مگر اينكه شخص غيبت شده او را راضى شود و در اين زمينه از امام صادقعليهالسلام
روايت شده است كه فرمود:الغيبه حرام على كل مسلم و انها لتاكل الحسنات كما تاكل النار الحطب
غيبت بر هر مسلمانى حرام است و به درستى كه غيبت حسنات را مى بلعد همانطور كه آتش چوب به خاكستر تبديل مى كند.
راه هاى دورى از غيبت
علماى اخلاق و بزرگان اهل علم و عمل در خصوص علاج بيمارى روحى و اين گناه بزرگ راههايى را بيان داشته اند كه در اينجا اجمالا به آن اشاره مى كنيم.
۱ - ياد آورى مفاسد دنيوى غيبت
مورد اول اين است كه انسان مفاسد دنيوى غيبت را مد نظر بياورد و ببيند اگر اقدام به غيبت كند چقدر فساد مى تواند همراه داشته باشد. مثلا يك غيبت مى تواند باعث عداوت، كينه توزى، بغض، بى عفتى، جرح و قتل، بدبينى و امثال آن باشد. معلوم است اگر كسى به اين مساءله كه يك غيبت مى تواند باعث اين همه فساد شود توجه كند، از انجام غيبت منصرف مى شود. بالاخص اگر به اين توجه كند كه اثرات سوء اين غيبت دچار خود او نيز خواهد گشت.
۲ - يادآورى مفاسد اخروى غيبت
ما مسلمين كه معتقد به دنياى آخرت هستيم بايد مراقب اعمال و رفتارمان باشيم كه خوب باشد، پس بايد به مفاسد اخروى غيبت نيز توجه نماييم، تا بدين وسيله جراءت بر انجام غيبت در ما پيدا نشود، چون غيبت تمام اعمال نيك انسان را از بين مى برد و بر آنها خط بطلان مى كشد. در آن روايتى كه بيان شد امام صادقعليهالسلام
فرمود:الغيبه حرام على كل مسلم و انها لتاكل الحسنات كما تاكل النار الحطب
غيبت بر هر مسلمانى حرام است و اين غيبت خوبيها را نابود مى كند همچنانكه آتش چوب را مى سوزاند. پس انسان مومن اگر توجه كند كه تمام عبادات نيكش به خاطر غيبت، تباه مى شود قطعا به اين امر تن در نخواهد داد.
۲ - مراقبت از زبان
ديگر اينكه انسان بايد زبان خود را مراقبت كند. بعضى افراد هستند كه نمى توانند چه مى گويند و چرا مى گويند گفتار آنها چه نفعى دارد و يا چه ضررى؟ و بدون توجه سخن مى گويند، كه اين صحيح نيست. انسان بايد مراقب باشد كه هر سخنى و در هر جايى نبايد گفته شود. همچنان كه به موجب روايتى رسول گرامى اكرمصلىاللهعليهوآله
فرمود:ان كان فى شيى ء شوم ففى اللسان
اگر بنا باشد در يك عضو از اعضاى بدن پليدى و شومى باشد در زبان است.
زبان بريده به كنجى نشسته صم بكم
|
|
به از كسى كه نباشد زبانش اندر حكم
|
۴ - ياد آورى منافع ترك غيبت
مراقبت انسان از زبان خود عامل موثرى در دورى از غيبت است. اگر انسان فكر كند كه اگر من زبانم را بگردش در نياورم و غيبت نكنم منافعش چيست؟ توجه به اين فوائد خودش موثر در ترك غيبت است. باترك غيبت در جامعه اطمينان جايگزين بدبينى ها مى شود. خوش بينى، جايگزين سوء ظن ها مى گردد و زمينه كدورت ها و كينه توزى ها از بين مى رود و آبروى افراد محفوظ مى ماند و... بالاخره توجه به فوائد ترك غيبت در ترك آن مفيد است.
۵ - تفكر قبل از كلام
ديگر از مواردى كه در ترك غيبت مى تواند موثر افتد تفكر قبل از كلام است.
بايد انسان خود را عادت دهد به اينكه هميشه قبل از سخن گفتن فكر كند و سنجيده سخن بگويد. اين نيز عامل بسيار موثرى است. معروف است برخى علماء كه در سير و سلوك عرفانى بوده اند براى مراقبت شديد از زبانشان و عادت به تفكر قبل از كلام سنگ ريزه در دهان خود مى گذاشته اند تا بهتر بتوانند از زبان خود مراقبت كنند، اين موضوع مى تواند اهميت تفكر قبل از سخن را به ما بفهماند.
۶ - استمرار تكليف نفس به عوامل بازدارنده
اما مهمتر از همه اينها آن است كه انسان مراقب باشد كه به عوامل بازدارنده از غيبت پايبند بماند، آنقدر كه ديگر رغبت و ميلى به غيبت نداشته باشد. بايد دانست انسان مى تواند ميل جلى و ميل خفى به غيبت داشته باشد.
ميل جل آن است كه هر جا امكان داشته باشد علنا غيبت مى كند و ميل خفى آن است كه خود را دوستدار غيبت نشان نمى دهد اما قلبا از انجام غيبت راضى است لذا آدمى بايد آن امور پنجگانه را مدام در يادداشته باشد تا زمانى كه ميل خفى و جلى به غيبت از وجود انسان زائل شود.
مسوغات غيبت
مواردى كه انجام غيبت مذموم نيست و گناهى ندارد تا به مورد بيان شده است:
اول در مورد تظلم و دادخواهى است. وقتى مظلومى نزد قاضى يا شخص مسئولى مى خواهد دادخواهى كند و يا حتى شخصى مى خواهد حق مسلم خودش را از ديگرى بستاند، طرف مقابل كه ظلم كرده از سخنان دادخواه چه در حضور او و چه در غياب او خشنود نيست اما مع الوصف اين عمل غيبت محسوب نمى گردد.
دوم كمك خواستن براى مبارزه با مفاسد است. مثلا در محله شما يك خانه، لانه فساد شده و مركز توزيع هروئين است و احتمال دارد كه باعث فساد كشيده شدن اهالى شود، بيان اين موضوع به ديگران جهت جلب كمك و دفع مفسده غيبت نيست.
سوم در مقام مشاوره است. مثلا در امر ازدواج و يا در مورد امانت، يك نفر آمده با ما مشورت مى كند كه شما آيا فلان خانواده را مى شناسيد؟ آيا مناسب است من با دختر اين خانواده ازدواج كنم يا خير. شما اگر از فسادى در آن خانواده خبر داريد كه اين شخص نبايد با آنها وصلت نمايد اينجا بايد بيان كنيد كه اين ازدواج به مصلحت او نيست و اين نوع مشورت غيبت محسوب نمى شود. يا اگر كسى در خصوص امانت سپردن چيزى به شخص سؤ ال كرد كه آيا فلان شخص صلاحيت را دارد يا خير؟ شما اگر اين صلاحيت را در او نمى بينيد بايد او را مطلع كنيد.
چهارم تكذيب ادعاى كسى كه به دروغ خود را به طائفه اى نسبت مى دهد. مثلا شخصى را مى بينيد كه خود را به دروغ منتسب به سادات بنى هاشم مى نمايد. شما مى توانيد به او اعتراض نماييد و در غياب او نيز به مردم بگوييد و اين اقدام غيبت محسوب نمى شود.
پنجم در مورد بدعت است. اگر كسى مساءله اى را كه مربوط به دين نيست جزء مسائل دينى معرفى كند اين بدعت است و بايد با بدعت گزار مخالفت كرد و كار او را براى مردم روشن ساخت و اين هم غيبت نيست بلكه اين افشا گرى لازم است و الا اساس دين از بين مى رود.
ششم اگر شما اطلاع داريد كه شخصى در موضوعى مظلوم واقع شده يا حقى بر ديگرى دارد و نفع او شهادت بدهيد، گرچه خوشايند ظالم نيست ولى اين غيبت محسوب نمى شود بلكه در مواردى شهادت، واجب است.
هفتم آنجايى است كه شخصى داراى يك وصف و صفتى است كه بدون آن به هيچ وجه شناخته نمى شود مثلا به نام عاجز، كور، لنگ و امثال آنها او را مى خوانند، اگر به نحوى باشد كه بدون ذكر صفت مربوط شناخته نشود، اينجا ذكر آن صفت غيبت محسوب نمى شود. به شرطى كه آن وصف به قصد شناخته شدن آن شخص بيان شود.
هشتم زمانى كه شخصى آنقدر مرتكب فساد شده و گناه كبيره علنى انجام داده كه ديگر به عنوان فاسق و متظاهر به فسق معروف شده، اين شخص خودش عرض و آبروى اجتماعى خود را برده و بر همين اساس غيبت كردن و در مورد او حرام نيست. البته بايد توجه داشت غيبت چنين شخصى در مورد همان عمل حرامى كه علنى مرتكب مى شود جايز است و در موارد ديگر جايز نيست.
نهم مورد ديگر غيبت در مورد كودك است. منظور، كودك غير مميز است كه هنوز خوب و بد را تشخيص نمى دهد، كه گفته شده غيبت در مورد او جايز است. چون هنوز اصولا وجهه اجتماعى پيدا نكرده و شخيصت او در جامعه نمى تواند مطرح باشد و مساءله مهمى در خصوص او وجود ندارد تا بوسيله غيبت به موقعيت او لطمه بخورد. البته اين مورد از حيث فتوى اختلافى است و هر كس بايد به فتواى مرجع تقليد خود رجوع كند.
كفاره غيبت
در غيبت دو حق وجود دارد، يكى حق الله و ديگرى حق الناس، در مورد حق الله يعنى براى اينكه خداوند از حق خود بگذرد، بايد استغفار و توبه نمود، البته توبه حقيقى. و اما در مورد حق الناس بايد از صاحبان حق استحلال نمود. در مورد جنبه حق الناسى غيبت چند صورت وجود دارد:
الف - كسى كه غيبت او شده از دنيا رفته است.
ب - كسى كه غيبت او شده به طورى غايب است كه دسترسى به او امكان ندارد.
ج - دسترسى به او ممكن نيست، اما خبر غيبت به او نرسيده و اگر برسد فتنه بر پا مى شود.
د- خبر به او رسيده باشد و يا اگر هم خبر به او برسد احتمال آشوب نمى رود.
در مورد اول و دوم غيبت كننده بايد سعى كند حتى المقدور اثرات سوء اجتماعى غيبت انجام شده را (از جمله آبروى شخص غيبت شده) جبران و براى او طلب مغفرت و بخشش از خداوند بنمايد.
در مورد سوم غيبت كننده بايد صبر كند تا موقعيت مناسبى پديد آيد آن وقت از شخص مورد غيبت طلب رضايت كند. در مورد چهارم غيبت كننده بايد از غيبت شونده طلب رضايت كند، بر او درود بفرستد و او را احترام كند، اثرات سوء غيبت خود را از بين ببرد و از كرده خويش اظهار ندامت و پشيمانى بنمايد. كه اين اقدامات در مقابل گناهش حسنه اى خواهد بود.
۲ - تهمت
بحث ما در مورد اعراض از لغو است كه به تعبير قرآن در سوره مؤ منون شرط ايمان است. بحث در لغوهاى قولى اعمال اكتسابى انسان بود. يكى از انواع بارز اين نوع لغو را بررسى كرديم و اما مساءله تهمت يا بهتان را در اين جلسه بررسى مى نماييم.
تعريف تهمت يا بهتان
بهتان يعنى به شخص مومنى نسبتى بدهيم كه واقعيت ندارد و از اين نسبت برى است و از آن رنجيده مى شود. بهتان دو صورت مى تواند داشته باشد.
۱ - در حضور متهم بهتان به او زده شود.
۲ - در غياب متهم بهتان به او زده شود.
در صورت اول، گناه ضمن اينكه تهمت است از شديدترين نوع دروغ نيز مى باشد، زيرا بهتان زننده در مقابل و حضور شخصى ايستاده و به او نسبتى داده كه در وجود او نيست. پس اين عمل دروغ نيز هست. ولى در صورت دوم اين گناه شديدتر از غيبت است.
زيرا غيبت آن بود كه به كسى نسبتى كه در او هست بدهيم و او رنجيده شود ولى آنچه كه نسبت مربوط كذب است به وضوح روشن است كه اين عمل، غيبت سخت ترى است و گناه آن شديدتر است.
نكته اى كه بايد اشاره كنم ما اگر در رفع اين مفاسد اخلاقى كوشا نباشيم، دود آن به چشم خود ما خواهد رفت. زيرا فردا كه اين مفاسد رواج پيدا كرد ممكن است به ما هم نسبت هاى ناروايى بدهند. با حركت اين زبان به اين كوچكى آبروى شخص با يك تهمت از بين برود و حتى يك عمر خانه نشين مى شود و هر لحظه زندگى براى او مرگ تدريجى خواهد بود و اين نوع مرگ بسيار از مرگ واقعى بر او سخت تر مى گذرد. ما بايد فكر كنيم چرا بى جهت نسبت ناروا به كسى بدهيم، بر فرض كه چنين تهمتى به نفع ما هم باشد، مگر اين دنيا و عمر ما در آنچه در دنيا است تا كى باقى مى ماند؟! او بالاخره مواظب باشيم با آبروى افراد بازى نكنيم.
تذكر اينست كه بسيار اتفاق مى افتد بدگمانى باعث تهمت مى شود، انسان مشكوك مى شود و شك خود را يقين مى پندارد و آنچه را كه به گمانش راست مى آمده را به ديگرى نسبت مى دهد. در صورتى كه قرآن مى فرمايد بسيارى از گمان هاى ما گناه است.يا ايهاالذين آمنوا اجتنبوا من الظن ان بعض الظن اثم
يعنى اى مومنين از بسيارى از گمانها بپرهيزيد زيرا برخى از گمانها گناه است. پس نبايد هر چه گمان ما رسيد آن را حقيقت بپنداريم و آن را مبناى عمل خود قرار دهيم. چه آنكه در اين ميان ممكن است ما تصور كنيم فلان آقا فلان كار را انجام داده و بنابر گمان و ظن خويش آن عمل را به او نسبت بدهيم و بعدا روشن شود خلاف واقع را نسبت داده ايم. و وقتى آبروى كسى رفت ديگر نمى شود آن را باز گرداند و روغن ريخته جمع شدنى نيست. پس مراقب باشيم خطا نكنيم و آبروى افراد توسط ما از بين نرود. خداوند در مقام سرزنش پيروى از گمان فرموده است:اين يتبعون الا الظن و ما تهوى الانفس
يعنى آنان صرفا از گمانهاى بى اساس و هواى نفس پيروى مى كنند.
مذمت تهمت
آيه اى كه از سوره نسا بيان كرديم خود تهمت را شديدا مذمت مى كند و آن را گناه مبين مى داند، يعنى گناه و جرمى كه روشن است و پليدى و زشتى آن احتياج به تاءمل ندارد. از طرفى رسول خداصلىاللهعليهوآله
مى فرمايد:من بهت مومنا او مومنه او قال فيه ما ليس فيه اقامه الله على تل من نار
كسى كه تهمت بزند به مومنى (زن يا مرد مومن) و چيزى در مورد او بگويد كه در او نيست خداوند او را بر تپه اى از آتش وا مى دارد.
۳ - مداحى
توجه به اين نكته لازم است كه ما در بخش لغوهاى قولى (در مفهوم كلى آن) يك ضد عام داريم كه آن عبارت از صمت به معنى سكوت است و در مورد هر كدام از انواع لغوهاى قولى نيز يك ضد خاص داريم، ضد خاص دروغ، صدق است، همچنانكه ضد خاص تهمت حرام و كارى بس زشت و پليد است آيا تعريف كردن خوب است يا خير؟ اينجاست كه بايد متذكر شوم مدح و ستايش از افراد در حضور يا در غياب اشخاص به خودى خود مطلوب است (به شرط دارا بودن شرايط لازم) ولى ما آفاتى داريم كه اگر در مدح، مداح، و يا ممدوح باشد اين مدح، مضر و گاهى حرام است.
آفات مدح و مداح
در رابطه با ستايشگرى ممكن است آفات زير به وجود آيد: