راه خود سازی (چهل مجلس)

راه خود سازی (چهل مجلس)0%

راه خود سازی (چهل مجلس) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: اخلاق اسلامی

راه خود سازی (چهل مجلس)

نویسنده: جواد حبيبى تبار
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 17973
دانلود: 4057

راه خود سازی (چهل مجلس)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 32 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17973 / دانلود: 4057
اندازه اندازه اندازه
راه خود سازی (چهل مجلس)

راه خود سازی (چهل مجلس)

نویسنده:
فارسی

مجموعه اى كه پيش رو داريد سلسله سخنرانيهايى است كه در زمينه تزكيه نفس و خود سازى در سال 1362 در بين پرسنل محترم شهربانى استان مركزى ايراد شده و هم اينكه به همت فرزندان عزيزم جمع آورى و تدوين گشته و به درخواست بعضى دوستان و به اميد آنكه براى جامعه مفيد باشد چاپ و منتشر مى گردد.
مباحث مطروحه در اين مجموعه شرحى پيرامون سه آيه اول از سوره مباركه مؤ منون با گرايش به مباحث اخلاقى است. تذكر اين نكته لازم است كه چون مطالب مورد بحث به صورت سخنرانى بوده، طبعا در زمان ايراد هر سخنرانى مسائل متناسب با حوادث روز و مطالب حاشيه اى در آن وجود داشته و در ابتداى هر بحث خطبه و در انتهاى آن ذكر توسل و دعا بوده است كه اين قسمتها تنظيم اين مجموعه براى چاپ حذف گرديده است.
مطالب اين مجموعه مى تواند مورد استفاده عموم به ويژه وعاظ و مبلغين مذهبى، دبيران و آموزگاران دينى و مردمى و مربيان تربيتى و دانشجويان و دانش پژوهان دينى ء معارف اسلامى قرار گيرد.

ب: در مساءله جنگ

ج در روابط زن و شوهر.

اما بايد توجه داشت بقيه امورى كه ما آنها را جزء مسوغات دروغ شمرديم يا به دليل تنقيح مناط يا قياس اولويت و يا به استناد ساير اخبار و روايات باب است و نيز بايد دقت نمود برخى از اين موارد از حيث فتوى اختلافى است.

تذكر لازم اين است كه اگر ما دروغ مصلحت آميزى را بگوييم ولى قصد ما آن مصلحت نباشد و به جهت ديگرى آن دروغ را بگوئيم مرتكب حرام شده ايم.


توريه

 توريه عدم تصريح به كذب است به طورى كه گوينده مطلبى را به نحو خاصى مى گويد و شنونده چيزى غير از مقصود او را مى فهمد. به عبارت ديگر گوينده مرادش همان ظاهر الفاظ خود نيست، اما شنونده و مخاطب ظاهر الفاظ را مى فهمد مثل اينكه كسى در منزل شخصى وارد شده و مى داند خوردن غذاى او حرام است ميزبان براى صرف عذا به ميهمان تعارف مى كند و ميهمان با اينكه گرسنه است مى گويد من غذا خورده ام و منظورش اين است كه ديروز غذا خورده ام. در صورتى كه مخاطب، ظاهر الفاظ را مى فهمد يعنى خيال مى كند گوينده قبل از ورود به منزل او غذا خورده است. تا اينجا مشخص شد توريه چيست و به چه معناست.

توريه در قرآن

در قرآن مجيد از قول انبياء الهى چند مورد توريه نقل شده است يكى جايى است كه خداوند از قول حضرت ابراهيمعليه‌السلام مى فرمايد (وقتى بت پرستان به بتكده رفتند تمام بتها بجزيت بزرگ را شكسته ديدند. سپس از حضرت ابراهيمعليه‌السلام در مورد علت شكسته شدن بتها پرس و جو كردند آن حضرت فرمود:)بل فعله كبير هم هذا فاسئلوهم ان كانوا ينطقون (۶۱) بلكه بت بزرگ بت هاى ديگر را هم شكسته است پس از آنها بپرسيد اگر آنان سخن مى گويند. اينجا توريه به كار رفته است. با اين توضيح كه حضرت ابراهيم فرموده است اگر اين بت ها سخن مى گويند بت بزرگ، ديگر بت ها را شكسته است. اين بدان معنى است كه اگر اينان قدرت نطق و تكلم ندارند پس بت بزرگ چنين عملى را انجام نداده است. و يا قرآن مجيد در داستان راجع به حضرت يوسفعليه‌السلام از زبان گوينده اى مى فرمايد (زمانى كه برادران يوسف پس از تحويل گندم روانه ديار خود شدند و از طرفى جام طلا را در ميان بار گندمى كه بنيامين متصدى آن بود گذاشته بودند)ايتها العير انكم لسارقون (۶۲) يعنى اى دسته و گروه شما بدرستى دزد و سارق هستيد، در حالى كه قطعا آنها سارق نبودند بلكه خود ماءمورين به دستور حضرت يوسفعليه‌السلام آن جام را در ميان بار گندم متعلق به برادر تنى يوسف (از يك پدر و مادر) گذاشته بودند. اين نيز توريه است. يعنى قصد گوينده اين نبوده كه شما جام را دزديده ايد بلكه قصدش اين بوده كه شما يوسف را از پدرش يعقوب ربوده ايد.

ذكر اين نكته لازم است كه در هر جا و به هر عنوان هم نمى توان توريه كرد. زيرا اگر توريه بنا به مصالح ضرورى نباشد دروغ محسوب مى شود. براى اين است كه حتى اگر ما مى خواستيم در موارد مسوغات كذب دروغى را بگوييم آن هم شكل دروغ نداشته باشد، و به سبك توريه باشد، نه اينكه در هر مورد جزيى انسان يك توريه اى بكنند بدون اينكه ضرورت و مصلحتى در كار باشد، كه در اين صورت ما مرتكب گناه شده ايم.

دروغى كه شراع دروغ نيست

سه مورد است كه از نظر شكل ظاهرى كذب محسوب مى شود اما گناه دروغ را ندارد يعنى شراع دروغ محسوب نمى گردد.

۱ - مبالغه متعارفه:

انسان در مساءله اى در حد متعارف مبالغه مى كند. مثلا شخصى بيست دقيقه منتظر دوست خود بوده وقتى او مى رسد به او مى گويد يك ساعت است منتظر تو هستم و يا كسى چند بار به منزل ديگرى مراجعه كرده و او نبوده او را مى بيند مى گويد ده بار آمدم نبودى، اين مبالغه متعارفه است و شرعا دروغ محسوب نمى شود. البته در اين مورد اگر انسان خودش را عادت بدهد و بگويد باكم و زيادش اين بهتر است. مثلا بگويد با كم و زيادش ده مرتبه آمدم با يك ساعت معطل شدم.

۲ - مجاز گويى:

مجاز گويى نيز در حد جامعه كذب محسوب نمى شود، مثلا يك نفر به شما مى گويد امروز به خيابان يك شير را ديدم مى غريد و منظورش يك انسان شجاع باشد اين دروغ نيست و گناهى نيز ندارد.

۲ - تشبيه:

اين نيز از مواردى است كه صورتت ظاهر دروغ دارد اما شرعا دروغ نيست. البته مشروط بر اينكه يك تشبيه عقلايى باشد و عرف مردم آن را بپذيرد و الا تشبيه خدا به يك انسانى كه پاهايش يك ميليون متر و طولش فلان و عرضش چنان است اين دروغ محسوب مى شود (در خصوص مثال فوق به كفر مى انجامد) اما اگر تشبيه عقلانى باشد مانعى ندارد.

مثلا شخص زيبا را به ماه تشبيه كردن بلامانع است و مى شود گفت فلان شخص صورتش ماه است يا به يك انسان خود جوش مى توان گفت كه او چشمه است.

علاج كذب:

بخش ديگر اين بحث در مورد علاج عادت به كذب است. ما چگونه مى توانيم اين بلاى خانمان سوز را از خود دور كنيم؟ در اينجا به راهكارهاى ذيل اشاره مى كنيم:

۱ - تاءمل در آيات و روايات مربوط به مذمت كذب كه قبلا آن را بيان كرديم.

۲ - يادآورى اين نكته كه دروغ، نسيان و فراموشى و سياه قلبى مى آورد.

۳ - ياد آورى اينكه در صورت افشاء واقعيت، دروغگو نزد مردم مفتضح مى شود.

۴ - يادآورى اينكه نتيجه مسلم دروغ عدم اعتماد مردم به قول و قرار دروغگو خواهد بود.

در اين زمينه علاوه بر رواياتى كه قبلا بيا شد روايتى را به عرض مى رسانيم. امام صادقعليه‌السلام رئيس مذهب تشيع مى فرمايد:ان ما اعان الله به على الكذابين النسيان (۶۳) يعنى بدرستى از جمله اقدامهايى كه خدا بر عليه افراد دروغگو انجام مى دهد اين است كه بر فراموشى آنها عادت و كمك مى كند. (يعنى باعث مى شود فراموش كار شوند.)

۵ - تامل در آيات و روايات مربوط به صدق و راستى و خوبى آن.

۶ - تروى دركلام يعنى سنجيده سخن گفتن و تفكر قبل از كلام

۷ - ترك همنشينى با دروغگويان و مجالست با صلحاء


صدق

 ضد خاص كذب، صدق است، همانطور كه متذكر شديم لغوهاى قولى يك ضد عام دارد كه صمت و سكوت است و يك ضد خاص دارد كه در مورد تك تك آن لغوها فرق مى كند. مثلا ضد خاص، تهمت، عبارت از مدح بود كه توضيح داده شد، اما ضد خاص كذب و دروغ صدق و راستى است.

علماى بزرگوار اخلاق از صدق كه يك نيكوى نفسانى است چنين ستايش مى كنندالصدق هو اشرف الصفات المرضيه و رئيس الفضائل النفسيه يعنى راستى و صدق شريف ترين صفت نيكو و بالاترين فضيلت نفسانى است.

قرآن و صدق

در قرآن مجيد از صدق تمجيد فراوانى شده است. تشويقى كه در قرآن در مورد صدق آمده كم نظير است. ما به بعضى از اين آيات شريفه اشاره مى كنيم: خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد:من المومنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه (۶۴) در بين مومنين مردانى هستند كه بر سر عهدى كه با خدا بستند صادقانه ايستاده اند. اينان را قرآن به عنوان بهترين مردمان معرفى مى كند و نيز خداوند مى فرمايد:يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و كونوا مع الصادقين (۶۵) اى مومنين تقوا پيشه كنيد و با راستگويان باشيد. اين بدان معنى است كه لازمه تقوى با صادقين بودن است. راستگو باش تا متقى باشى. شما كه مى پرسى راه خود سازى چيست؟ اينستاتقوا الله و كونوا مع الصادقين و نيز خداوند مى فرمايد:الصابرين و الصادقين و القانتين و المنفقين و المستغفرين بالاسحار (۶۶) (پرهيزكاران همان) افراد صابر و صادق و فروتن و منفق و مستغفرين در سحرها هستند. مهم اين است كه صفت راستى مترادف صفت ايستادگى و استقامت و صبر و شكيبايى و نيز معادل صفت انفاق، و استغفار در سحرها ذكر شده است و در اين خصوص باز هم در قرآن آيات ديگرى هست كه از آن جمله خداوند مى فرمايد:انما المومنون الذين آمنوا بالله و رسوله ثم لم يرتابوا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فى سبيل الله اولئك هم الصادقون (۶۷) به درستى مومنين واقعى آن كسانى هستند كه به خدا و رسولش ايمان آورده اند و سپس از ايمان دست نكشيدند و با اموال و جانهاى خود در راه خدا مبارزه كردند. اينان افراد صادق و راستگو هستند. صدق يعنى ايمان، صدق يعنى عدم بازگشت از ايمان، صدق يعنى جهاد با اموال، صدق يعنى شهادت در راه خدا و جهاد با جان و نفس. آيات ديگرى نيز در اين زمينه وجود دارد كه به لحاظ اختصار از بيان صرفنظر مى كنيم.(۶۸) در روايات شيعى ائمه اطهارعليهم‌السلام مصداق بارز صادقين شده اند.

برخى روايات در اين زمينه:

رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در زمينه صدق و راستى مى فرمايد:تقبلوا الى بست اتقبل لكم الجنه اذا حدث احدكم يكذب و اذا وعد فلا يخلف (۶۹) الى آخر. پيامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مى فرمايد: شما شش چيز متقبل شويد كه انجام دهيد من بهشت را براى شما ضمانت مى كنم، اول اينكه وقتى يكى از شما سخن مى گويد دروغ نگويد دوم اينكه وقتى وعده مى دهد خلف وعده نكند. پس اولين شرط وصول به بهشت راستى و صدق است.

رئيس مذهب تشيع امام جعفر صادقعليه‌السلام نيز در اين زمينه مى فرمايد:من صدق لسانه زكى عمله (۷۰) كسى كه زبانش راست بگويد عمل او هم مزكى و خالص مى گردد. و نيز ايشان مى فرمايد:لاتنظروا الى طول ركوع الرجل و سجوده فان ذلك شيئى افتاده و. تركه الاستوحش لذلك ليكن انظروا الى صدق حديثه و اداء امانته ننگريد به طول ركوع و سجود افراد چون اينان به طول ركوع و سجود عادت كرده اند و ترك آن عادت موجب پريشانى آنها مى شود. اگر مى خواهيد كسى را بشناسيد بايد به راستگويى، صدق حديث، و امانتدارى او بنگريد يعنى ملاك عمل، راستى و راستگويى اوست.

انواع صدق

آخرين موضوع در اين بخش انواع صدق است كه به ترتيب زير است:

۱ - صدق در قول و گفتار

۲ - صدق در نيت

۳ - صدق در عزم و وفاء به آن

۴ - صدق در اعمال

۵ - صدق در مقامات دين (كه عبارت از صبر، شكر، توكل، حب رجاء، خوف زهد، تعليم، رضا و تسليم مى باشد.).

تذكر اين نكته لازم است كه مباحثى مثل فحشا، ناسزاگويى، سخن چينى، امر به منكر و نهى از معروف و طعنه زدن نيز از مصاديق لغوهاى قولى است ولى چون به مناسبات رابطه تنگاتنگ با برخى لغوهاى فعلى در آن مباحث مورد گفتگو قرار مى گيرد در اينجا جداگانه راجع به آن ها بحث نمى كنيم.


فصل دوم - لغوهاى فعلى

 بحث ما راجع به اعراض از لغو است خداوند مى فرمايد:والذين عن اللغو معرضون اعراض از لغو شرط ايمان واقعى است. در مورد لغوهاى قولى بحث شد اما لغو فعلى به آن دسته از كارهاى بيهوده اطلاق مى شود كه به غير از طريق زبان توسط ديگر اعضاء بدن انسان انجام مى گيرد مثل دست، پا، چشم، گوش يا قلب و امثال آن.

تقسيم بندى لغوهاى فعلى

لغوهاى فعلى بر دو قسم است:

۱ - لغو فعلى داخلى

۲ - لغو فعلى خارجى

لغو فعلى داخلى به آن دسته از لغوها گفته مى شود كه نمود خارجى و انعكاس و بازتابى به نحو فعلى در خارج از بدن انسان ندارند مثل اينكه انسان علاقه پوچى داشته باشد.

اما لغو فعلى خارجى به آن دسته از لغوها اطلاق مى شود كه بر خلاف لغوهاى باطنى انعكاس و بازتاب در خارج از بدن انسان داشته باشد مثل اينكه فرد ضعيف را براى تصرف اموال او به ناحق كتك بزنند.

چرا به لغوهاى داخلى نام فعلى مى دهيم؟

اينجا يك سؤ ال مطرح مى شود و آن اينكه اصولا فعل چيست؟ فعل به معنى كار است، خوب آيا علاقه هم نوعى كار است؟ آيا بغض و عداوت هم كار است؟ آيا محبت و دوستى را مى توان كار دانست؟ در پاسخ مى گوييم ما به دو دليل اينها را كار مى دانيم و نام فعل بر آنها مى گذاريم.

۱ - دقت نظرى:

عقل انسان با توجه به معنى فعل كه كار است به آدمى مى گويد خواستن خود، كارى است و نخواستن نيز همينطور و نيز در رابطه با دليل عقلى به عرف مردم رجوع مى كنيم و يعنى عرفا مردم به اين رفتار انسان نام فعل مى دهند، مثلا كسى كه در دل خود كينه ديگرى را دارد و كينه او را در دل مى پروراند مى گويند او كار بدى مى كند.

۲ - دليل نقلى:

منظور از دليل نقلى روايات است. ما در روايات مى خوانيمانما الاعمال باالنيات (۷۱) يعنى اعمال بستگى به نيتها دارد و يانيه المومن خير من عمله و نيه الكافر شر من علمه (۷۲) يعنى نيت مومن از عمل او بهتر و نيت كافر از عمل او پليدتر است. با اينكه نيت امرى درونى و عمل تجسم خارجى نيت است با اين حال نيت را از خود عمل بازتاب آن نيت است مهم تر مى شمرد. و اين اهميت نيت را مى فهماند. پس ديگر نمى توان حالات روحى و اوصاف باطنى انسان را كه منشا اعمال انسان است از نظر دور داشت.


بخش اول: لغوهاى فعلى داخلى

 ۱ - حب دنيا

 دنيا از نظر لغت از ماده دنو به معنى دانى يعنى پست مى باشد و از نظر اصطلاح دو نوع مفهوم مى تواند داشته باشد يكى مفهوم ماهيت دنيا و ديگرى دنيا در رابطه با فرد فرد انسانها.

تعريف اصطلاحى دنيا

دنيا بنا به مفهوم اول عبارت است از اعيان موجود مثل زمين و آنچه درون و برون آنها است از درخت، حيوان، انسان، جانوران گوناگون، گياهان رنگارنگ و معادن و ديگر موجودات ارضى.

اما مفهوم دنيا در رابطه با انسان متفاوت است. زيرا اين نوع مفهوم براى دنيا به نسبت افراد انسان فرق مى كند. هر كس هر آنچه از لذائذ (از زمين، از املاك، از باغها و بستانها در رشته كشاورزى يا صنعت و بالاخره هر چه از اين دنيا) بهره مند است همان برخوردارى، معنى دنيا در برابر او خواهد بود.

انسان دو نوع علاقه مى تواند به دنيا داشته باشد:

۱ - علاقه قلبى به دنيا.

۲ - علاقه بدنى به دنيا.

علاقه قلبى همان محبت به دنيا و دوستى دنيا است يعنى آنچه را از دنيا دارد به آن علاقه مند و به آنها دل بسته است و اما علاقه بدنى به دنيا اشتغال و اقدام انسان به اصلاح امور دنيوى را مى گويند. اينجا بايد متذكر شوم آنچه مذموم است اين علاقه مى باشد. اما نوع دوم آن نه تنها منعى ندارد و مذمت نشده بلكه مورد تشويق هم واقع شده است.

برخى آيات و روايات در مورد مذمت حب دنيا

در اين زمينه آيات زيادى داريم كه به بعضى از آنها اشاره مى كنيم. خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد:زين اللناس حب الشهوات من النساء و البنين و القناطير المقنوطير المقنطره من الذهب و الفضه و الخيل المسومه و الانعام و الحرث ذالك متاع الحيوه الدنيا و الله عنده حسن المئاب (۷۳) يعنى علاقه به شهوتها و لذتهايى كه از ناحيه زنان و فرزندان و اموال زيادى از طلا و نقره و اسبان ممتاز و نشانه دار و چهار پايان و كشاورزى است. در نظر مردم جلوه داده شده است كه حضرت فرمودند:العباده سبعون جزئا افضل طلب الحلال (۷۴) عبادت هفتاد جزء است كه برترين آن، طلب كردن روزى حلال است. و يا امام صادقعليه‌السلام رئيس مذهب تشيع مى فرمايد:اصلاح المال من الايمان (۷۵) اصلاح كردن امور مالى از ايمان است. و نيز از همان حضرت روايت شده است كه فرمودند:الكاد على عياله كالمجاهد فى سبيل الله (۷۶) يعنى كسى كه در راه تسهيل ارتزاق اهل و عيالش كوشش كند او مثل مجاهد فى سبيل الله است و نيز همان حضرت فرمودند:ليس منا من ترك دنياه لاخرته و لا آخرته لدنيا (۷۷) از ما نيست كسى كه دنيايش را به خاطر آخرتش و يا آخرتش را به خاطر دنيا رها كند.

پس اينها كه گفته شد دلالت مى كند كه علاقه بدنى به دنيا مذموم نيست، بلكه لازم است. و آن رواياتى كه تشويق مى كند تا مسلمان براى خود كسبى داشته باشد و بيكار نباشد نيز مويد اين سخن است. اما نوع اول علاقه، يعنى علاقه و محبت قلبى به دنيا البته مذموم است.

تقسيم حالات انسان نسبت به مال

انسان نسبت به مال از دو حال خارج نيست يا واجد مال است و يا فاقد مال.

واجد مال نيز خود دو حالت مى تواند داشته باشد: اول مساك، دوم انفاق. و خود منفق دو حالت مى تواند داشته باشد: يكى اسراف و ديگرى اقتصاد.

فاقد مال همچنين مى تواند دو حالت داشته باشد: اول قناعت و دوم حرص. خود حريص نيز دو حالت مى تواند داشته باشد: اول بلند پروازى در گفتار و دوم طمع به مال ديگران.

حال كه ما اجمالا يك تقسيم بندى ارائه داديم به اصل مطلب مى پردازيم و آن اينكه مال چگونه مى تواند لغو باشد. مال چگونه مى تواند انسان را از هدف خلقت دور كند؟ آن مال كدامين مال است و آن مالك چگونه مالكى است؟ اينجا به اختصار بيان مى كنيم از دو حالتى كه واجد مال دارد كداميك پسنديده است. حالت دوم يعنى انفاق حالت خوبى است چون امساك به معنى خوددارى كردن است و در رابطه با مال به معنى خوددارى از بخشش و كمك مالى به ديگران است كه اين امر مذموم مى باشد، ولى نفاق كه نقطه مقابل امساك است امرى پسنديده است. اما نه به طور مطلق بلكه در صورتى اين عمل را شايسته مى خوانيم كه در آن اعتدال كه همانا معنى لغوى اقتصاد است رعايت شده باشد. يعنى اسراف در انفاق پسنديده نيست و در قرآن مجيد هم به اين امر اشاره شده است. و اما فاقد مال و آن كسى كه از مال دنيا به حد كفايت و اعتدال ندارد حالت اول براى او پسنديده است كه همانا قناعت باشد. ولى حرص در هر دو حالت چه بلند پروازى در گفتار از نظر كسب مال و چه از نظر طمع به آنچه در دست ديگران است هر دو حالتش مذموم و ناپسند است. حال كه اجمالا در اين مورد مطالبى بيان شد مى پردازيم به اينكه خود مال آيا ممدوح است يا مذموم؟ در اين زمينه آيات و روايات زايدى داريم كه در اينجا بخشى از آنها را بيان مى كنيم. البته آيات و روايات هم در زمينه ذم مال و هم در زمينه مذح آن وجود دارد كه ما از هر دو دسته اين آيات و روايات نمونه هايى را بيان مى كنيم.

برخى آيات و روايات ذم مال

خداوند مى فرمايد:يا ايها الذين آمنوا لاتلكهم اموالكم و لااولادكم عن ذكر الله و من يفعل ذك فاولئك هم الخاسرون (۷۸) اى كسانى كه ايمان آورديد اموال و دارائى ها و اولاد شما مبادا شما را از خدا غافل كند كه در اين صورت شما از خاسرين و زيانكاران هستيد و نيز مى فرمايد:و اعلموا انما اموالكم و اولادكم فتنه و ان الله عنده اجر عظيم (۷۹) و بدانيد كه اموال و اولاد شما وسيله آزمايش هستند و به درستى خداست كه نزد او پاداش بزرگى است و نيز مى فرمايد:المال و البنون زينه الحيوه الدنيا و الباقيات الصحالات خير عند ربك ثوابا و خير املا (۸۰) مال و دارائى دنيا و فرزندان، اينها زينت و زيور حيات دنيايى هستند و آن چيز كه نزد خدا بهتر است باقيات صالحات و اعمال شايسته شماست و نيز در آيات زايد ديگرى مذمت هايى راجع به مال دنيا هست مثلا مى فرمايد:الذى جمع مالا و عدده يحسب ان ماله اخلده كلا لينبذن فى الحطمه و ما ادريك ما الحطمه (۸۱) آن كسى كه مال را جمع كرده و شماره نموده (بى حساب و كتاب راجع به مشروعيت آن) خيال مى كند مال دنيا او را هميشگى در اين جهان پايدار مى دارد اما چنين نيست و او هر آينه دقيقا در حطمه (از مراتب دوزخ) پرتاب مى شود و تو چه مى دانى كه حطمه چيست. و در آن ديگرى مى فرمايد:الذين يكنزون الذهب و الفضه و لا ينفقونها فى سبيل الله فبشر هم بعذاب اليم (۸۲) كسانى كه طلا و نقره (پول رايج آن روز) را مى اندوزند و آن را در راه خدا انفاق نمى كنند آنها را به عذاب عظيم بشارت بده. اينها برخى از آياتى بود كه دلالت بر مذمت مال داشت. اما رواياتى نيز در اين زمينه به عرض مى رسانيم. نبى اكرم اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مى فرمايد:لكل امه عجل و عجل هذه الامه الدينار و الدرهم (۸۳) براى هر امتى يك نقطه نابودى است و نقطه نابودى امت اسلامى در دينار و درهم (پول رايج آن روز) مى باشد و نيز از ايشان روايت شده است كه:ان الدينار و الدرهم هلكا من قبلكم و هما مهلكاكم (۸۴) دينار و درهم (طلا و نقره پول رايج آن روزگار) آن كسانى را كه قبل از شما بوده اند هلاك كرده و هم اينها شما را نيز به هلاكت مى رساند. و اما در زمينه مدح مال نيز آيات و رواياتى داريم كه برخى از آنها را بيان مى كنيم.

برخى آيات و روايات مدح مال

در مورد مدح مال خداوند مى فرمايد:و يمددكم باموال و بنين (۸۵) خداوند شما را به وسيله اموال و فرزندان كمك و مدد كند. به تعبير ديگر اموال فرزندان، وسيله امداد و يارى خداوند به بشر است. بديهى است وسيله امداد الهى وسيله خوبى است كه آن مال و فرزند است. پس اين خود مدحى در خصوص مال محسوب مى شود. در اين زمينه به روايتى نيز اشاره مى كنيم. رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و سلم مى فرمايد:نعم المال الصالح للرجل الصالح (۸۶) بهترين مال نزد بهترين مرد است. و از طرفى كلا بايد گفت وقتى صدقه، ضيافت، سخاوت، حج و امثال آنها اعمالى هستند كه در روايات و آيات مختلف به عنوان اعمال شايسته معرفى شده اند پس مال، كه وسيله رسيدن به اين اعمال است نيز نيكوست چون وسيله رسيدن به خير، خود نيز خير است. و آن روايات كه دلالت بر خوبى صدقه سخاوت و بخشش دارد دلالت بر خوبى مال نير دارد چه آنكه بدون داشتن مال نمى توان به اين نيكى ها رسيد و وصول به سوى اينها بدون وجود مال ممكن نيست. ولى ما چگونه بايد بين اينها جمع كنيم. آيات و رواياتى راجع به مدح مال و آيات و رواياتى راجع به ذم مال بيان كرديم. ليكن بايد ديد چگونه مى شود بين اين آيات و روايات را جمع كرد اينجاست كه متذكر يك نكته مى شويم.

حالاتى كه مال مى تواند داشته باشد

مال ممكن است دو حالت داشته باشد:

۱ - وسيله به سوى مقصد صحيح باشد يعنى سعادت اخروى و آن به سه وسيله حاصل مى شود.

الف: فضائل نفسيه ب: فضائل بدنيه ج: فضائل خارجيه.

۲ - وسيله به سوى مقاصد فاسده باشد.

بنابراين تمام آيات و روايات مدح مال را متوجه حالت اول مال مى كنيم. زمانى كه مال وسيله به سوى مقصود صحيح كه همان سعادت اخروى است باشد در اين حالت مال بسيار خوب است. تحصيل اين سعادت از سه طريق ممكن است. يكى فضائل نفسيه و صفات عالى درونى، ديگرى با فضائل بدنى مثل عباداتى چون نمازهاى مستحبى، ديگرى فضائل خارجيه كه تمام اين فضائل خارجيه بستگى مستقيم به وجود مال دارد و بدون آن ممكن نيست تذكر اين نكته لازم است كه مراد از مال، مال حلال است و الامال حرام چيزى جز زر و بال نيست.انما يتقبل الله من المتقين .(۸۷)

و بعد كليه آيات و روايات مربوطه به ذم مال را بايد متوجه بخش دوم نمود يعنى وسيله قرار گرفتن مال براى رسيدن به مقاصد فاسده، مثل سد كردن راه خدا، كمك به دشمنان دين، اشتغال به مكاسب حرام و امثال آن.

غوائل و فوائد مال

مال و دارائى براى انسان منافعى دارد ولى بى ضرر هم نيست. نام مضرات آن را غوائل مال و نام منافع آن را فوائد مال گذارده اند. اين مضرات و منافع در رابطه با اشخاص مختلف و ميزان دارائى و اموال آنها تفاوت مى كند. يعنى غوائل و فوائدى كه از مال بيان مى كنيم اينطور نيست كه نسبت به تمام افراد با هر ميزان دارائى و مال يكسان باشد بلكه بايد گفت اين مضرات و فوائد نسبت به افراد و اموال و نوع آنها متفاوت است. ليكن ما فهرست وار با توضيحات لازم اين دو خاصيت مال را بيان مى كنيم.

غوائل مال

غوائل مال بر دو بخش تقسيم مى گردد اول غوائل دنيوى و دوم غوائل اخروى.

و اما غوائل دنيوى مال مى تواند هشت مورد باشد:

الف: خوف:

كسى كه از مال دنيا بهره داشته باشد به ميزان دارايى، خوف تلف آن را دارد. يعنى به هر ميزان دارايى و اموال متعلق به او افزايش يابد خوف از نابودى آنها بيشتر مى شود. اين هراس امرى طبيعى و عادى است وقتى انسان علاقمند به مال و جمع آورى آن شد و ارزش خود را در ازدياد آن ديد بعد ملاحظه كرد تمام وجود و ارزشش، وابسته به مال است و با تلف آن از بين مى رود اين شخص نمى تواند خوف و ترس از كم شدن و يا نابود شدن اموال خود را نداشته باشد. پس دارنده مال در هراس از كم شدن ملا، ضرر و زيان، دستبرد سارق، اقدامات كلاهبرداران، نوسانات بازار و... بسر مى برد.

ب: حزن:

دارنده مال به محض كم شدن ميزانى از ثروتش و يا بروز پيشامد ناگوارى كه باعث از بين رفتن مال او شود محزون مى گردد. يك ضرب المثال داريم كه وقتى كسى ناراحت مى شود به او مى گويند مگر كشتى هايت غرق شده است يا مال التجاره ات را سرقت كرده اند.

حزن، محصول اتفاقاتى است كه به طور ناگوار براى دارنده مال پيش مى آيد. وقتى مجبور است ضرر بدهد، وقتى خسارتى شامل حالش شود، وقتى بخشى از اموالش در حوادث قهرى نابود گردد و.... همينطور دچار حزن و اندوه خواهد بود و جالب تر از اين بسيارى از اين افراد قبل از بروز حادثه اى كه به زيان آنها بيانجامد نيز ناراحتند، يعنى در حزن بسر مى برند كه نكند در آينده چنين اتفاقاتى رخ بدهد.

ج: هم و غم:

شخصى كه داراى اموال است از استراحت و آسايش خاطر به دور است. هميشه بايد در فكر اموال و معاملات و محصولات و كارآيى افراد زير دست و امثال آن باشد، نمى تواند آسوده خاطر زندگى كند. براى چنين افرادى اگر بهترين غذا و آشاميدنى در كامشان باشد ولى چون اعصاب آسوده و خيال راحت و آسايش افكار ندارند، راحت نيستند. اينها بايد شبانه روز هم و غمشان در امور مالى و دنيوى و بدون داشتن استراحت واقعى بگذرد.

د: پريشانى خاطر:

يكى ديگر از غوائل مال تفرق خاطر است. تفرق خاطر و يا حواس پرتى يا پريشانى خاطر كه در بين مردم رايج است مى تواند يكى از آثار داشتن مال باشد. آن هم بالاخص اگر مال و اموال فراوان و صاحب آن نيز از اين جهت در اضطراب باشد. لذاست كه در بسيارى موارد ثروتمندان آرزوى يك روز فقراء را دارند.

ه: سوء عيش:

در دنيا يك دسته لذائذى موجود است كه هر كس از آنها بهره نمى برد. مثلا صفا سادگى، صفاى دل و روح نعمت و لذتى از لذائذ دنيا است، يكدلى و صميميت نيز همينطور است. اين عيش ها و لذتها براى ثروتمندان آن چنانى، كمتر حاصل مى گردد.

لذتى را كه يك خانواده كم بضائت بر سر سفره اى كه طعام آن غذايى ساده است مى برند، آن خنده و تبسم برخواسته از صفاى درونى آنها و آن راحتى و عدم تشويش حواس در كدام سفره پرزرق و برق ثروتمندان يافت مى شود؟!

و: تعب در كسب و حفظ مال:

يك نفر كه دنبال جمع آورى و تحصيل مال است قاعدتا در تعب و زحمت براى تحصيل آن مى باشد و خود را به زحمت مى اندازد. با تاسيس اينجا و با شركت در آنجا و با سهيم شدن در كجا و... خود را به زحمت مى اندازد تا بدينوسيله كسب مال كند و از طرفى ديگر خود را به زحمت مضاعف مى اندازد تا اين اموال كسب شده محفوظ بماند. خوب معلوم است كسب و تحصيل و حفظ و نگهدارى مال امرى است مشكل كه زحمت آن بر دوش دارنده آن است.

ز: مواجهه با حسودان:

يكى از صفات خبيثه، حسد است، در جوامع مختلف افراد حسودى هستند كه نمى توانند ببينند كسى داراى مال و ثروت است. اين حسودان در برخى حالات، طمع به مال ديگران دارند و اين حالت آنها است كه به حال ثروتمندان مضر است و آنها بايد در صدد دفع شر اين افراد از خود باشند و چه بسا اينگونه افراد حسود از روى حسادت خود، نسبت هاى ناروايى هم به اينگونه افراد بدهند و باعث ضرر به عرض و آبروى آنها نيز بگردند كه اين نيز خود، دفاع لازم دارد و دارنده مال بايد در صدد اينگونه دفاع از خود هم باشد.

ح: دفع شر ظالمين:

در جوامع مختلف هميشه افراد زورگو و ظالمى بوده اند كه قصد استثمار مردم را داشته اند، ثروتمندان زير دست هم مجبور بوده اند به خاطر حفظ مال خود يا پا در ركاب آنها بنهند و از ياران و مددكاران آنها باشند و يا از ترس مال خود را پنهان كنند و بنابراين بايد هميشه در فكر دفع شر اينگونه افراد باشند.

اينها كه تا به حال بيان كرديم غوائل دنيوى مال بود حالا به بحث در مورد غوائل اخروى مال مى پردازيم.

غوائل اخروى مال

الف: خرج كردن مال در جهت معصيت خداوند:

اگر كسى مال خود را در جهت معصيت خداوند مصرف كند بديهى است باعث عذاب اخروى خود شده است. چه اينكه بهترين وسيله معصيت و فراهم شدن مقدمات آن وجود ثروت است.

ب: مصرف مال در تنعم از مباحات و عادت به آن:

انسان مال خود را جهت خوشگذرانى هاى آنچنانى مصرف كند و به اين خوشگذرانى ها عادت پيدا كند به طورى كه اگر مال از دست رفت براى ادامه آن تنعم و بهره برى از لذائذى كه به آنها عادت كرده مجبور شود به حرام بيفتد، در اين صورت اين مال باعث عذاب اخروى شده است.

ج: مشغول شدن به اصلاح امور دنيوى و غفلت از آخرت:

اگر مال موجب شود انسان از آخرت خود غافل شود و صرفا به دنيا و آنچه در دنياست بپردازد اين بدترين آفت و غائله مال به شمار مى رود. اگر انسان نتواند به بعد معنوى و به رشد روحى خود توجه پيدا كند و همواره در بعد مادى و دنيوى غوطه ور شود اين نهايت بدبختى او خواهد بود. در روايتى نقل شده است يكى از صحابه پيامبر فقير بود در زمان فقر جزء اولين نفراتى بود كه وارد مسجد مى شد و در صف نماز جماعت پشت سر رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ نماز جماعت مى خواند. اما پس از مدتى با يك سرمايه اى كه پيامبر در اختيار او گذاشت به يك دامدارى وسيعى دست يافت. كم كم ديدند كه او كمتر به مسجد مى آيد تا اين كه كاملا مسجد را ترك كرد تا زمانى كه آيه مربوط به زكات نازل شد. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ كسى را ماءمور كرد تا او را ماليات شرعى بگيرد، او از پرداخت ماليات استنكاف كرد و گفت من براى تحصيل مال زحمت كشيده ام چرا بايد زكات به پيامبر بدهم!! ببينيد مال چقدر انسان را از مرحله پرت مى كند و غافل مى سازد.

بعد پيامبر سرمايه خود را از او باز پس گرفت و اتفاقا وضع مالى او مجددا خراب شد تا مثل روز اول فقير گشت، آنگاه دوباره راه مسجد پيشه كرد و مومن شد. پس يكى از غوائل اخروى مال ايجاد غفلت از آخرت است.

در اين زمينه از حضرت عيسى ابن مريمعليه‌السلام روايت شده است:فى المال ثلاث آفات ان ياخذه من غير فقيل ان اخذه من حله قال يضعه فى غير حقه فقيل ان وضعه فى حقه قال يشغله اصلاحه عن الله (۸۸) يعنى در مال سه نوع آفت است اول اينكه مال را از راه حلال به دست آرى كسى گفت اگر از راه حلال به دست آورده بود چه؟ فرمودند اينكه در آنجايى مصرف كنى كه نبايد مال را به مصرف برسانى كسى گفت اگر درست و صحيح به مصرف رسانده شود چگونه است؟ حضرت جواب دادند اينكه مال و اصلاح امور آن انسان را از ياد خدا غافل مى سازد.

فوائد مال

فوائد مال هم دو نوع است: ۱ - فوائد دنيوى ۲ - فوائد دينى.

اما فوائد دنيوى مال عبارت است از:

الف: خلاص از ذل سؤ ال:

كسى كه داراى مال است ديگر نيازى به درخواست كمك از مردم ندارد و از اين ذلت رهايى مى يابد.

ب: دورى از حقارت فقر:

خود فقير در ميان مردم ذلت است. كسى كه فقير نباشد ديگر اين ذلت و حقارت در مورد او نخواهد بود.

ج: رسيدن به عز و مجد در بين مردم:

مردم به كسى كه داراى مال باشد احترام مى گذارند. مال سبب عزت، مجد، جاه، جلال دارنده آن مى شود، اين هم يكى ديگر از فوائد مال است. (گر چه احترام به كسى صرفا از اين جهت كه ثروتمند است صحيح نيست.)