زاء به معنى ترك زينت است و هاء به معنى ترك هواى نفسانى است و اما دال به معنى ترك دنيا است.
امام صادقعليهالسلام
نيز در اين زمينه مى فرمايد:الزهد مفتاح باب الاخره و البرائه من النار و هو ترك كل شيئى يشغلك عن الله من غير تاسف على فوتها و لااعجاب فى تركها و لا انتظار فرج منها و لا طلب محمده عليها و لاعوض منها بل ترى فوتها راحه و كونها آفه...
زهد كليد در آخرت و كليد دورى از آتش و نار است. و اما زهد چيست؟ زهد آن است كه هر چه تو را از خدا باز مى دارد ترك كنى. البته به شرطى كه اين متاركه از غير تو را متاءسف نكند و تو از اين متاركه متعجب نشوى و انتظار فرج و گشايشى هم از اين متاركه نداشته باشى و طالب هيچ خيرى از اين متاركه نباشى و عوضى نيز مطالبه نكنى، بلكه احساس كنى اين متاركه براى تو ايجاد راحتى مى كند و رابطه با دنيا براى تو آفت است. اين حديث شريف در رابطه با زهد مطلق است، يعنى ما را به بريدن از ما سوى الله و توجه به سوى خالق، آنهم بدون احساس سختى و مشقت تشويق مى كند.
تتمه اى در بحث غنا و فقر
الف: غنا
غنا عبارت است از موجود بودن تمام چيزهايى كه از اموال دنيا به آن نياز است. البته اين حداقل مراتب غنا است. مثلا اگر كسى منزل مسكونى، ماشين و تلفن داشته باشد و نيازهاى خوراكى و پوشاكى اوليه خود و خانواده اش را دارا باشد اين پايين ترين مرتبه غنا است. و واضح است كه غنا مى تواند مراتب بسيار زيادى داشته باشد تا آنجا كه شخصى بر اكثر اموال دنيا تسلط پيدا كند، مثل ملوك و شاهان زيادى كه اين چنين بوده اند. پس براى غنا نمى شود مراتب خاصى را بر شمرد. زيرا به مقدار تنوع ثروت ها غنا نيز مراتب دارد، اما شخص غنى مراتبى دارد كه ما آن مراتب را به عرض مى رسانيم.
مراتب شخصى غنى
كسى كه غنى است به سه اعتبار حالات مختلفى پيدا كند:
الف: به اعتبار تحصيل مال.
ب: به اعتبار نوع مال.
ج: به اعتبار خرج مال.
شخصى غنى از نظر تحصيل مال از دو حالت خارج نيست:
۱ - غنى حريص: چنين شخصى سعى وافر در جمع آورى مال و دست آوردن آن مى كند به طورى كه دائما در تعب و نا آرامى و ناراحتى براى تحصيل مال به سر مى برد و ضمنا از اينكه احيانا اين مال از دست او خارج شود ناراحت شده و شديدا آزرده خاطر مى گردد.
البته ممكن است كسى براى كسب مال زحمتى نكشد و كوششى به خرج ندهد و مال وافرى هم به دست او بيايد اما حالت روحى حرص براى جمع آورى مال را داشته باشد. به اين شخص هم غنى حريص مى گويند چون ميزان، حرص و ولو جمع آورى مال دنيا مى باشد.
۲ - غنى راضى و قانع: چنين شخصى هيچ تعب و ناآرامى در طلب مال ندارد و چنان نيست كه اگر مال دنيا را به دست آورد خرسند و در غير آن صورت ناخشنود باشد و اگر اين مال را از دست داد دگرگون و ناراحت نمى شود. ولى اگر مالى به دست آورد راضى و شكرگزار است. اين رضايت و عدم دگرگونى يا به علت عدم تفاوت وجود و يا عدم وجود مال نزد او است، يا گر چه وجود مال را بر عدم آن برتر مى شمرد ولى علاقه قلبى به آن ندارد.
ب: حالات شخص غنى به اعتبار نوع مال:
از اين جهت نيز غنى از سه حالت خارج نيست.
۱ - اينكه مالى را كسب كرده مطلقا حلال است.
۲ - اينكه آن مال مطلقا حرام است
۳ - اينكه بعضى از آن مال حلال و بعضى از آن حرام است.
ج: مراتب شخص غنى به اعتبار خرج مال:
از اين جهت نيز غنى دو حالت دارد:
۱ - امساك از انفاق: حتى در حقوق واجب شرعى يعنى از پرداخت پول و انفاق مال به كلى خوددارى مى كند، حتى نفقه واجب النفقه خود و يا واجبات مالى مثل خمس، زكات و امثال آن را هم نمى پردازد.
۲ - انفاق از اموال: به خلاف حالت اول غنى انفاق مى كند. (البته انفاق مراتبى دارد كه پايين ترين مرتبه آن پرداخت حقوق واجب شرعى است و بالاترين آن بذل و بخشش مازاد بر اقل مراتب غنا است به طورى كه اگر بيشتر از آن ببخشد خود او به فقر مبتلا مى گردد.)
حال كه تا اندازه اى با غنا و مراتب شخص غنى آشنا شديم مى پردازيم به اينكه غنا امر پسنديده اى است يا نه؟
ذم غنا
كليه اقسام غنا غير از آن قسمتى كه به عرض مى رسانيم مذموم است. در اين زمينه آيات و رواياتى موجود است كه چند مورد را به عرض مى رسانيم. از جمله خداوند تبارك و تعالى فرمود:ان الانسان ليطغى ان راه استغنى
مى بينيم كه چگونه خداوند غنا را وسيله طغيان انسان و خود فراموشى او معرفى مى كند و غنا را سبب غالب شدن هواى نفسانى انسان و وسيله تمرد او از امر پروردگار و طغيان او بر مى شمرد و همين طغيان است كه نتيجه اش مى شوداين الانسان لربه لكنود
همين طغيان است كه موجب عتاب مى شوديا ايها الانسان ما غرك بربك الكريم
در روايات نيز به اين امر اشاره شده است.
از جمله اين روايت كه از رسول گرامى اسلامصلىاللهعليهوآله
نقل شده كه از حضرت سؤ ال شداى امتك اشر قال الاغنيا
كدام طبقه از امت تو شرورترند؟ حضرت فرمود اغنياء. و نيز از همان حضرت روايت شده كه به بلال فرمودند:الق الله فقيرا و لاتلقيه غنيا
خداوند را در حال فقر ملاقات كن نه در حال غنا. همچنين حضرت فرموده است:يدخل فقراء امتى الجنه قبل اغنيائهم بخمساه عام
يعنى فقراء امت من پانصد سال قبل از ورود اغنياء آنها به بهشت وارد مى شوند. روايتى ديگر نيز در اين زمينه هست كه حضرتصلىاللهعليهوآله
فرمودند:اطلعت على الجنه فراءيت اكثر اهلها الفقراء و اطلعت على النار فراءيت اكثر اهلها الاغنياء
يعنى من بر بهشت واقف شدم اكثر اهل آن را از فقرا ديدم و بر دوزخ واقف شدم و اكثر اهل آن را از اغنيا ديدم. از طرفى در روايت آمده كه خداوند به حضرت موسىعليهالسلام
خطاب كرد يا موسى:اذا رايت الفقرا فقل مرحبا بشعار الصالحين و اذا رايت الغنى مقبلا فقل ذنب عجلت عقوبته
يعنى خداوند خطاب به موسى فرمود يا موسى زمانى كه ديدى فقر به تو روى آورده است بگو مرحبا و احسنت و مبارك باد. چه آنكه فقر شعار شايستگان و نشانه آنهاست و زمانى كه ديدى غنا به تو روى آورده است بگو اين گناهى است كه در عقوبت آن تعجيل گرديده است. همچنانكه در خبر ديگرى آمده است كه:انه ما من يوم الا و ملك ينادى من تحت العرش يا بن آدم قليل يكفيك خير من كثير يطغيك
يعنى هيچ روزى نمى گذرد مگر آنكه يك ملك از تحت عرش ندا مى دهد اى فرزند آدم (اى انسان) مال كمى كه تو را كفايت كند بهتر است از ثروت زيادى كه تورا به طغيان افكند. از حضرت عيسىعليهالسلام
روايت شده است كه فرمودند:بشده يدخل الغنى الجنه
خيلى به سختى و ندرت افراد غنى وارد بهشت مى شوند.
غناى محسن
حال ببينيم كه آيا غنائى كه عارى از آفت باشد داريم يا خير؟ و اگر داريم كدام است؟ بايد گفت به جز غناى حاصل از حلال، كه شخص غنى، واجبات مالى خود را ادا مى كند و مازاد بر نياز خود را نيز در راه مصارف صحيح و مشروع انفاق كند بقيه موارد مذموم است.
ب: فقر
فقر عبارت است از نبودن آنچه بدان نياز است. پس اگر كسى آنچه را كه به آن نيازمند نيست را نداشته باشد فقير نيست. اينجا بد نيست يادآور شوم متعلق نياز فقط مال نيست.
فقير و غنى و تمام موجودات ممكن الوجود، نيازمند هستند و عمده نياز آنها احتياج به دوام وجود است اين را به عنوان جمله معترضه عرض مى كنم كه وجوب و رابطه وجوبيه آن است كه نسبت محمول بر موضوع ضرورى باشد و عدم اين نسبت ممكن نباشد مثل نسبت يگانگى براى خداوند. و رابطه امتناعيه آن است كه نسبت محمول به موضوع غير ممكن و ممتنع باشد مثل نسبت زوجيت به عدد سه و رابطه امكانيه آن است كه نسبت دادن يا ندادن محمول به موضع با السويه باشد مثل نسبت عدد دو به سيب و يا عدد سه به سيب، كه هر كدام از اين اعداد را مى توان به سيب نسبت داد و مى توان نسبت نداد. حال در رابطه با وجود، اين سه اصطلاح را بررسى مى كنيم:
۱ - واجب الوجود: وجود فى نفسه لنفسه بنفسه. واجب الوجودى است كه مستقل است و وجودش براى خود اوست و قائم به خود نيز هست كه اين مفهوم غناى مطلق است.
۲ - ممكن الوجود كه شامل مراتب ذيل مى شود:
الف: موجود فى نفسه لنفسه بغيره كه همان جوهر است مثل وجود انسان، ولى از حيث وجود فقير است نه غنى.
ب: وجود فى نفسه بغيره كه همان عرض است مثل قيام و قعود زيد كه وجود آن براى زيد و نيز احتياج زيد است.
ج: وجود لا فى نفسه مانند حروف و روابط كلام كه به تنهايى وجود مستقل ندارند و هميشه نيازمنند تركيب هستند
۳ - ممتنع الوجود: چيزى كه نمى تواند وجود داشته باشد.
غرض از اين توضيحات به عنوان جمله معترضه اين بود كه براى ما روشن شود غير از واجب الوجود كه قائم به ذات است آنچه هست درجه اى از فقر را داراست و آن هم نياز به وجودى است كه بايد از غير خود بگيرند. غنى مطلق و غير محتاج خداست و غير از او همه نيازمندند. ليكن نه اينكه در رابطه با نداشتن مال و اموال، پس معلوم شد فقر متعلق فراوانى مى تواند داشته باشد. در اين رابطه خداوند مى فرمايد:و الله الغنى و انتم الفقراء
خداوند غنى و شما فقيريد و معلوم شد اينطور نيست كه هر كس مال نداشته باشد فقير است. چه بسا بسيارى كه مال داشته باشند و از جهات ديگرى دچار فقر باشند و چه بسا افرادى كه فقر مالى داشته باشند و از جهات ديگرى غنى باشند و ضمنا در همين آيه شريفه كه تلاوت شد به اين نكته هم اشاره شده است زيرا خداوند مى فرمايد و انتم الفقراء و شما فقيريد با توجه به اينكه خطاب قرآن به همه افراد بشر است بايد ديد همه افراد بشر دچار فقر مالى هستند؟ نه پس معلوم مى شود متعلق فقر فقط مال نيست. البته بحث ما در رابطه با فقر و فقير در همين قسمت مالى است.
چند نوع فقر داريم؟
در اينجا يك تقسيم بندى در مورد فقراء را به عرض مى رسانيم.
۱ - فقير حريص:
به فقيرى كه رغبت زيادى به مال دارد و دوستدار مال است به طورى كه اگر بتواند از راهى مال به دست آورد ولو با سختى و مشقت بسيار اين كار را انجام مى دهد و اينكه مال ندارد و به علت عجز و ناتوانى او از تحصيل مال است به اين دسته اشخاص، فقير حريص مى گويند.
۲ - فقير قانع:
به فقيرى كه وجود مال نزد او از عدم آن محبوبتر است، ما آن محبت به طورى شديد نيست كه دست به هر كارى جهت طلب آن بزند اما اگر بدون تعب و مشقت به دست او رسيد خوشحال مى شود و اگر هم مالى به دست او نيامد خود را به تعب و ناراحتى و مشقت نمى افكند، فقير قانع مى گويند.
۲ - فقير زاهد:
به فقيرى كه علاقه و رغبتى به مال نداشته باشد به طورى كه از وجود مال ناراحت شود و وجود آن سبب آزار خاطر او باشد و حتى اگر مالى به دست او برسد از آن بگريزد و دور شود فقير زاهد مى گويند.
۴ - فقير خائف:
فقير خائف، فقيرى است كه از مال اعراض و دورى مى كند و سعى در تحصيل و نگهدارى از اموال نمى كند زيرا از عذاب الهى مى هراسد و اين هراس از اين جهت است كه او، خوف گرفتار شدن در غوائل مال را دارد كه اين خود درجه اى از زهد است.
۵ - فقير راجى:
فقير راجى، فقيرى است كه به خاطر داشتن شوق رسيدن به ثواب، از نگهدارى مال و يا از پيگيرى كسب آن خود دارى مى كند كه اين نيز خود درجه اى از زهد است.
۶ - فقير عارف:
فقيرى است كه التفات به مال ندارد به خاطر اينكه رو به سوى حق كرده و از غير او برتافته و ما سوى الله را هيچ و پوچ دانسته است و از اين باب طمع هيچ گونه اجر دنيوى و يا اخروى و هيچ غرض ديگرى را ندارد كه اين مرتبه نهايى زهد است.
۷ - فقير مستغنى راضى:
به فقيرى كه علاقه محبت به تحصيل مال و ناراحتى از فقدان آن ندارد و اگر اموال دنيا نزد او جمع شود يا اينكه از دنيا هيچ چيز نداشته باشد فرقى نزد او ندارد مستغنى راضى مى گويند، مثل مال دنيا نزد او مانند هوا باشد چه آنكه هوا بسيار است اما او به مقدار نيازش استشمام مى كند بقيه اين هوا را چه كسى استشمام مى كند براى او معنى ندارد و نسبت به استفاده ديگران از هوا و اكسيژن آن بخيل نيست. او هم اينچنين در مورد مال مى انديشد به قدر نياز خود مصرف مى كند حتى اگر دنيا براى او باشد و وجود اموال فراوان در نزد او با عدم آن مساوى است.
حال بايد ديد فقر از نظر آيات و روايات پسنديده است يا نه؟
برخى آيات و روايات در مورد فقر
در زمينه فقر آيات و روايات زيادى موجود است كه ما به بعض آنها اشاره مى كنيم. خداوند راجع به توزيع برخى اموال كه در اختيار رسول گرامىصلىاللهعليهوآله
بوده مى فرمايد:للفقراء المهاجرين الذين من ديارهم و اموالهم يبتغون فضلا من الله و رضوانا و ينصرون الله و رسوله اولئك هم الصادقون
يعنى (انفاق شما بايد) براى فقراى مهاجر باشد. كسانى كه از خانه و كاشانه و ديار خود بيرون رانده شدند (اينان) فضل و برترى و خشنودى را از خداوند مى جويند و خدا و رسولش را يارى مى كنند آنان راستگويانند. و در جاى ديگرى خداوند مى فرمايد:للفقراء الذين احصروا فى سبيل الله لايستطيعون ضربا فى الارض
مى فرمايد (انفاق شما بايد) براى فقرايى باشد كه در راه خدا محصور شده اند.
(و توجه به آئين خدا آنها را از وطن خويش آواره ساخته و شركت در ميدان جهاد به آنها اجازه نمى دهد تا براى تاءمين هزينه زندگى دست به كسب و تجارتى بزنند) اين آيات و امثال آن فقرا را تحسين و آنان را مدح مى نمايد و حقوقى براى آنها مقرر مى دارد.
البته ما در زمينه فقر رواياتى هم داريم كه به تعدادى از آنها اشاره مى كنيم:
رسول گرامى اسلامصلىاللهعليهوآله
مى فرمايد:خير هذه الامه فقراوها و اسرعتها تصعدا فى الجنه ضعفاوها
يعنى بهترين مردم از ميان امت من فقراء آنان هستند و از ميان آنها كسانى كه زودتر به بهشت وارد مى شوند ضعفا مى باشند و نيز آن حضرت فرموده اند:اللهم احينى مسكينا و امتنى مسكينا و احشرنى فى زمره المساكين
يعنى بار خدايا مرا زنده بدار در حالى كه مسكين باشم و بميران در حالى كه مسكين باشم و بميران در حالى كه مسكين باشم و مرا در زمره افراد مسكين محشور فرما. و همچنين در خبر است كه حضرت رسولصلىاللهعليهوآله
فرمودند:ان لى حرفتين انثين فمن احبهما فقد احبنى و من ابغضهما فقد ابغضنى الفقرا و الجهاد
يعنى نزد من دو حرف است كه هر كسى آن دو را دوست بدارد تحقيقا مرا دوست داشته و كسى كه آن دو حرف را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است و آن دو عبارتند از فقر و جهاد. و همان حضرتصلىاللهعليهوآله
فرمودند:كلمنى ربى فقال يا محمد
صلىاللهعليهوآله
اذا عبدا اجعل له ثلاثه اشياء قلبه حزينا و بدنه سقيما و يده خاليه من حطام الدنيا و اذا ابغضت عبدا اجعل له ثلاثه اشياء مسرورا و بدنه صحيحا و يده مملوه من حطام الدنيا
يعنى خداوند خطاب به من گفته است اى محمدصلىاللهعليهوآله
و هر گاه بنده اى را مورد ستايش خود قرار دهم براى او سه چيز مقرر مى كنم، قلب او را محزون و ناراحت بدنش را بيمار و دستش را از تحفه هاى دنيايى خالى مى كنم، و نيز هنگامى كه بنده اى را مورد غضب خود قرار دهم، سه چيز در او مقرر مى كنم، قلب او را مسرور مى گردانم، بدن او را صحت و عافيت مى بخشم، و دست او را از نعم دنيا پر مى كنم و نيز آن حضرتصلىاللهعليهوآله
فرمودند:الناس كلهم مشتاقون الى الجنه و الجنه مشتاقه الى الفقراء
يعنى همه مردم مشتاق بهشت هستند در حالى كه بهشت مشتاق فقرا مى باشد. از همان حضرتصلىاللهعليهوآله
روايت شده است كه:الفقراء فخرى
فقر فخر و افتخار من است و نيز فرمودند:تحفه المومن فى الدنيا الفقر
يعنى براى افراد خاص شيعه واقعى ما در دولت باطل چيزى از اموال دنيا نيست مگر به اندازه قوتى. روايات و آيات تلاوت شده و خصوص مدح فقر بود، ولى ما در زمينه ذم فقر هم روايات داريم، از جمله: