در آغوش خدا (توبه)

در آغوش خدا (توبه)0%

در آغوش خدا (توبه) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: اخلاق اسلامی

در آغوش خدا (توبه)

نویسنده: ابراهيم خرمى مشگانى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 8123
دانلود: 3904

در آغوش خدا (توبه)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 15 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 8123 / دانلود: 3904
اندازه اندازه اندازه
در آغوش خدا (توبه)

در آغوش خدا (توبه)

نویسنده:
فارسی

انسان اغلب به سعادت خود مى انديشد، با اين حال كه گاهى مورد وسوسه شيطان قرار مى گيرد و به گناه آلوده مى شود و از مسير سعادت باز مى ماند. خداوند براى رسيدن به سعادت، توبه را پيش روى او نهاده و بارها به بازگشت توصيه دارد: توبه الى الله و به طور قطع براى گناهكاران چيزى ضرورى تر از توبه وجود ندارد.
نوشتارى كه پيش روى خود ملاحظه مى فرماييد، بحثى است درباره توبه و جايگاه آن، مبحث توبه از مباحثى است كه بزرگان علم اخلاق در ابعاد مختلف كلامى، تفسيرى، فقهى، اخلاقى آن بحث نموده اند.


درياى مهر

 همه گناهان بخشوده مى شود به جز شرك؛

 بعضى از افرادى كه مرتكب گناهان بزرگ مى شوند، براى هميشه از رحمت و آمرزش الهى نوميد مى گردند. به اين خاطر درباقيمانده عمر خويش راه گناه وخطارا با همان شدت دنبال مى كنند. در حالى كه اميد به آمرزش و عفو پروردگار وسيله مؤ ثر بازدارنده اى براى آنان در برابر گناه و طغيان است. بنابراين آيات ۴۸ و ۱۱۶ از سوره مباركه نسأ درواقع موجب دلگرمى واميد اين گروه از مردم است و تأكيد بر يك شيوه تربيتى كارآمد كه مى فرمايد:ان الله لا يغفران يشرك به ويغفر مادون ذلك لمن يشأ

خداوند گناه شرك را نمى بخشد و پايين تر از آن را براى هر كس كه بخواهد، مى آمرزد.

آيات صراحت دارند كه همه گناهان بخشوده مى شوند مگر گناه شرك؛ يعنى كسى كه براى خدا شريك و همتايى قايل شود، بخشوده نمى شود. و آيا گناه شرك هر چند توبه كند، بخشوده نمى شود؟

مسلم، مقصود اين آيه غير از اين است و آن اين كه؛ بعضى از گناهان بدون توبه و بر اثر رحمت گسترده و تفضل و احسان خدا بخشوده مى شوند و هرگز گناه شرك در قلمرو چنين رحمتى قرار نمى گيرد، زيرا مشرك هيچ گونه شايستگى براى نزول رحمت حق ندارد. ناگفته نماند بخشيده شدن مشرك در سايه توبه واضح است. در صدر اسلام كسانى مشرك بوده اند به اسلام و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ايمان مى آوردند و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آنان را مى پذيرفت.

صاحب تفسير «مجمع البيان » از كلبى نقل كرده است كه: آيه اى كه ذكر شد درباره مشركان؛ يعنى وحشى و رفقايش نازل شد، زيرا به او وعده داده بودند كه حمزه را بكشد تا آزادش كنند و چون حمزه را كشت، آزادش نكردند و به مكه بازگشت، او و رفقايش از كردار خود پشيمان شدند و نامه اى خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نوشتند و پشيمانى خود را اعلام داشتند؛ كه هيچ چيز مانع اسلام ما نيست، جز اين كه در مكه از شما شنيديم كه شرك و قتل نفس و زنا مانع توبه است و ما همه اينها را مرتكب شده ايم و اگر اين موانع در كار ما نبود، به تو ايمان مى آورديم پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله اين آيه را براى وحشى و رفقايش فرستاد:

الا من تاب و امن و عمل صالحا فاولئك يدخلون الجنه (۵۶)

مگر كسى كه توبه كند وايمان آورد و عمل صالح انجام دهد پس ايشان به بهشت وارد مى شوند.

چون آيه را خواندند، نوشتند: اين هم شرط سختى است، مى ترسيم نتوانيم عمل صالحى انجام دهيم، و صلاحيت تبعيت از اين آيه را پيدا نكنيم. از اين رو آيه مورد بحث «ان الله لا يغفر ان يشرك... » نازل گرديد و پيامبر گرامى آيه را براى ايشان فرستاد، آيه را قرائت كردند، نوشتند: مى ترسيم از آن كسانى نباشيم كه مشيت الهى بر آمرزش ايشان تعلق گيرد. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله اين آيه را براى آنها فرستاد:

يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم... (۵۷)

اى بندگان من، كه بر خويشتن اسراف (ظلم) كرده ايد، از رحمت خدا نااميد نشويد كه خداوند همه گناهان را مى آمرزد

ايشان پس از قرائت آيه همگى اسلام آوردند و نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آمدند. پيامبر به وحشى گفت: بگو كه چگونه حمزه، عمويم را كشتى؟ چون ماجرا را شرح داد، فرمود: واى بر تو، خودت را از من دور گردان و او به شام رفت و تا آخر عمر در آنجا بماند.(۵۸)


براى همه گناهان، غير از شرك، اميد آمرزش هست؛

 در تفسير كبير «منهج الصادقين » مرحوم علامه ملا فتح الله كاشانى (ره) آمده: ضحاك، از ابن عباس روايت كرده كه نزول آيه سوره نسا در شأن پيرمردى از اعراب آمده است كه خدمت پيامبر رسيده و گفت: يا رسول الله، من پيرمردى هستم كه عمرم را در گناه سپرى كردم ولى به خدا ايمان آوردم و به او شرك نورزيدم و كسى را جز او دوست نگرفته ام و از روى جرأت و بى ادبى گناه نكرده ام مى دانم به اندازه يك چشم بر هم زدن نمى توانم از او فرار كنم و حال آمده ام در حالى كه از گناهانم پشيمان هستم واز درگاه الهى پوزش مى خواهم. حال من چگونه مى بينى؟ خداوند آيه مزبور را بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرو فرستاد و مژده داد كه براى همه گناهان، غير از شرك، اميد آمرزش هست.


محبوبيت توبه كار؛

 گناهكار وقتى از گناه توبه كرد، در پيشگاه خداوند از محبوبيت خاصى برخوردار مى شود و اين تأييدى است، بر مضمون آيه شريفه ۲۲۱سوره بقره كه مى فرمايد:ان الله يحب المطهرين

خداوند افراد توبه كننده و پاكيزه را دوست دارد.

و روايات زيادى نيز از جانب پيشوايان معصومعليه‌السلام رسيده كه به برخى از آنها اشاره مى شود:

پيامبر بزرگوار اسلام حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد:

ليس شى احب الى الله من مؤمن تائب او مؤمنة تائبة (۵۹)

در پيشگاه خداوند چيزى محبوب تر از مرد وزن با ايمانى كه از گناه پشيمان شده و توبه كرده اند، نيست.

و نيز آن حضرت فرموده اند:

ان كل بنى آدم خطأ و خير الخطائين التوابين (۶۰)

همانا همه فرزندان آدم خطاكارند و بهترين خطاكاران، توبه كنندگان هستند.

حضرت اميرالمؤمنين، علىعليه‌السلام مى فرمايند:

توبوا الى الله عزوجل و ادخلوا فى محبته (۶۱)

توبه كنيد به سوى خداوند تا در محبتش داخل شويد.

امام جعفرصادقعليه‌السلام فرموده اند:

اذا تائب العبد المؤمن توبة نصوحا احبة الله (۶۲)

هرگاه بنده مؤمن توبه خالص كند، خداوند او را دوست دارد

و نيز ايشان مى فرمايند:

من احب عبادالله المحسن التواب (۶۳)

از محبوبترين بندگان خدا، در پيشگاه خداوند، نيكوكارى است كه بسيار توبه كند.

همان طورى كه ملاحظه كرديد، كسى كه از گناه خويش توبه كند، در نزد پروردگار از محبوبيت ويژه اى برخوردار مى شود. بنابراين وظيفه جامعه ايمانى است كه با آغوش گرم و پر مهر و محبت از او استقبال كنند و دست رد به سينه وى نزنند. بر خورد صميمى و سالم با توبه كار موجب مى شود كه ديگر گنهكاران دست از گناه بردارند و به آغوش گرم امت باز گردند. اين وظيفه را پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله به دوش امت گذارد، آنجا كه مى فرمايند:يلزم الحق لامتى فى اربع: يحبون التائب، و يرحمون الضعيف، و يعينون المحسن و يستغفرون للمذنب (۶۴)

رعايت حق امت در چهار مورد لازم است: ۱ - توبه كنندگان را دوست بدارند ۲ - به ضعيفان رحم كنند ۳ -به نيكوكار كمك كنند ۴ - و براى گنهكاران آمرزش طلبند.

در جامعه اسلامى نبايد گناهكارى كه توبه نموده است به بهانه اين كه در قبل گناه مى كرده، مورد بى مهرى و بى محبتى قرار گيرد. جاى بسيار تأسف است كه امروزه نه تنها از توبه كننده استقبال نمى شود، بلكه باديد منفى به او مى نگرند و هميشه بر او انگ گناه مى زنند و وى را هدف تير ملامت و سرزنش قرار مى دهند. پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله است كه در همه حالات حتى به كسانى كه دندان و پيشانى او را شكسته بودند، دعا مى كند و مى فرمايند: «اللهم اهد قومى فانهم لا يعلمون »، قوم مرا هدايت فرما، زيرا آنان جاهل و نادانند.


توبه و جوانان

 انسان بايد هر چه زودتر دامن همت «توبه » به كمر بزند و تصميم را محكم و اراده را تقويت كند و تا در سن جوانى هست يا فرصت دارد وزنده است از گناهان توبه كند و نگذارد فرصتهاى طلايى خدادادى از دست وى برود و توبه رابه تأخير اندازد. بهار توبه ايام جوانى است كه بار گناهان كمتر و كدورت قلبى و ظلمت باطنى ناقص تر و شرايط توبه آسان تراست. مرحوم استاد شهيد مطهرى مى گويد: تا كى بگوييم آقا دير نمى شود، حالا وقت باقى است، تا هنوز جوان هستيم، مى گوييم اى آقا، جوان بيست ساله كه ديگر وقت توبه كردنش نيست. عجيب اين است كه بعضى افراد پير و كهن سال وقتى يك جوان رامى بينند كه متوجه عبادت است و به گناه خودش توجه دارد و در حال توبه وند امت است، مى گويند، اى آقا تو جوانى، هنوز وقت اين حرفها براى تو نرسيده، اتفاقا جوانى بهترين وقتش است. يك شاخه در اوايلى كه هنوز تازه است. آمادگى بيشترى براى مستقيم شدن وراست شدن دارد و هر چه كه بزرگتر بشود، هر چه خشك تر بشود، آمادگى اش كمتر مى شود. تازه، كى به اين جوان قول داده كه او پا به سن بگذارد؟ ميان مرد بشود، از ميان مردى بگذرد و پير بشود؟ تا جوانيم، در ميان مردى هم كه مى گوييم، حالا خيلى وقت داريم، توبه وقتش پيرى است، وقتى كه پير شديم، از همه كارها افتاديم، همه قدرتها از ما گرفته شد، آن وقت توبه مى كنيم. نمى دانيم كه اشتباه كرده ايم، آن وقت اتفاقا هيچ توبه نمى كنيم، آن وقت ديگر حال توبه برايمان نمى ماند، آن قدر در زير بار معاصى كمر ما خم شده است كه اين دل ما ديگر حاضر براى توبه كردن نيست. دل يك جوان آماده تر است براى توبه كردن تا دل يك پير، چه خوب مى گويد مولوى:

خاربن در قوت و برخاستن

خاركن در سستى ودر كاستن

مثلى مى آورد؛ مى گويد:

يك نفر خارى را در سر راه مردم كاشته بود، اين خار بزرگ شد. گفتند آقا بيا اين خار را بكن. مى گفت: دير نمى شود، درخت خارى است، كنده مى شود. دوباره گفتند: اين خار را بكن. گفت: دير نمى شود، حالا مى كنيم، يك سال ديگر مى كنيم، سال بعد درخت خار بزرگتر شد ولى خاركن چطور؟ پيرتر شده، گفتند بيا بكن، گفت: دير نمى شود، بعد مى كنيم. سال به سال درخت خار بيشتر رشد مى كرد، بيشتر ريشه مى دوانيد. تنه اش كلفت تر مى شد. خارها بيش تر تيز مى شد، خطرش بيشتر مى شد. اما خاركن سال به سال پيرتر مى شد، از نيرويش كاسته مى شد.

خاربن در قوت و برخاستن

خاركن در سستى ودر كاستن

مى خواهد بگويد آقا جان، اين ملكات رذيله، اخلاق فاسد، روز به روز در وجود تو مثل آن درخت خار بيشتر رشد مى كند، بيشتر ريشه مى دواند. تنه اش كلفت تر مى شود. خارهايش تيزتر مى شود. خطرش بزرگتر مى شود، ولى تو، خودت روز به روز پير مى شوى واز نيرويت، از آن نيروهاى مقدس تو كاسته مى شود، وقتى كه تو جوان هستى، مثل يك آدم قوى و نيرومندى هستى كه يك نهال رامى خواهد بكند، به سرعت مى كنى، ريشه اش راهم مى كنى مى اندازى دور. اما وقتى كه پير شدى، يك آدم سست قوه اى هستى كه مى خواهد يك درخت قوى را با دست خودش بكند هرچه زور مى زند، درخت از ريشه در نمى آيد. »(۶۵)

پيشوايان معصوم در روايات خود سفارش زيادى به توبه در ايام جوانى كرده اند كه در اينجا بعضى از احاديث را مى آوريم.


جوانى و توبه در روايات

 پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايند:

ما من شى ء احب الله تعالى من شاب تائب (۶۶)

هيچ كس پيش خداوند محبوب تر از جوان توبه كار نيست.

شاب تا ئب اجره كاجر يحيى بن زكريا. (۶۷)

«پاداش جوان توبه كننده چون اجر يحيى بن زكرياى پيامبر است.

و حضرت علىعليه‌السلام نيز مى فرمايند:

ستة اشيأ حسن و لكنها من احسن... و التوبه حسن و هى من الشباب احسن (۶۸)

شش چيز نيكو است وليكن از شش كس نيكوتر است، از جمله: توبه نيكوست و لكن توبه از جوانان، نيكوتر ژ است.


توبه جوان گناهكار؛

 نجيب الدين نقل فرموده است: يك شب در قبرستان بودم، ديدم چهار نفر مى آيند و يك جنازه روى دوش دارند. من جلو رفتم و به آوردن جنازه در آن وقت شب اعتراض كردم و گفتم به نظر مى رسد كه شما انسانى را كشته ايد و نيمه شب قصد دفن آن جنازه را داريد تا كسى از اسرارتان سر در نياورد. گفتند: آى، گمان بد نكن زيرا مادرش با ماست. ديدم پيرزنى جلو آمد، گفتم اى مادر، چرا نيمه شب جوانت را به قبرستان آورده اى؟ گفت: چون جوان من معصيت كار بود و خودش چند وصيت كرده است.

اول: چون من از دنيا رفتم طنابى به گردنم بى انداز و مرا در خانه بكش و بگو: خدايا اين همان بنده گريز پا و گناهكارى است كه به دست سلطان اجل گرفتار شده او را بسته نزد تو آورده ام به او رحم كن.

دوم: جنازه ام را شبانه دفن كن تا كسى بدن مرا نبيند واز جنايات من ياد نكند تا عذاب شوم.

سوم: اين كه بدنم را خودت دفن كن و در لحد بگذار كه خداوند موهاى سفيد تو را ببيند و به من عنايتى فرمايد و مرا بيامرزد، درست است كه من توبه كرده ام واز كرده هايم پشيمانم ولى تو اين وصيتهاى مرا انجام بده. وقتى كه جوانم از دنيا رفت، ريسمانى به گردنش بستم و او را كشيدم. ناگهان صدايى بلند شد و گفت:الا ان اوليأ الله هم الفائزون، با بنده گنه كار ما اين طور رفتار نكن ما خود مى دانيم با او چه كنيم.

خوشحال شدم كه توبه اش پذيرفته شده و او را به طرف قبرستان آوردم. من از پيرزن خواهش كردم كه دفن پسرش را به من واگذار كند. او هم اجازه داد بدن را در قبر گذاشتيم همين كه خواستم لحد را بچينم، آيه اى را شنيدم كه: (الا ان اوليأ الله هم الفائزون)

از اين جريان نتيجه گرفتم كه توبه جوان گناهكار مورد قبول واقع شده است و خداوند دوست ندارد بنده گناهكارش كه توبه كرده، مورد اهانت قرار گيرد.(۶۹)


جوان توبه كار؛

 سيد نعمت الله جزايرى در « انوار نعمانيه » مى نويسد:

جوانى به تمام گناهان و معاصى آلوده بود، به طورى كه عمل ناشايستى نبود كه او انجام نداده باشد. اتفاقا مريض شد، هيچ يك از همسايگان به عيادت او نرفتند. روزى يكى از همسايگان را خواست و به او گفت: همسايه در زندگى از من ناراحت بودند واز مجازات من رنج مى بردند به طور حتم بعد از مرگ من هم كسانى كه اطراف من باشند، رنج خواهند برد، مرا در گوشه خانه ام دفن كنيد.

وقتى از دنيا رفت، به خواب ديدند كه داراى وضع بسيار شايسته اى است. پرسيدند: با تو چه معامله اى شد؟ گفت: ندايى به من رسيد كه اى بنده، تو را تنها گذاشتند و اعتنايى به تو نكردند ولى من از تو اعراض نمى كنم و تنهايت نمى گذارم.


جوان توبه كار عاقبت به خير شد؛

 جوانى در بنى اسرائيل غرق در معصيت بود، به طور اتفاقى در يكى از مسافرتهايش به كنار چاهى رسيد، سگى راديد كه از تشنگى نزديك به هلاكت است، جوان گناهكار بر آن حيوان رقت آورد و عمامه اى كه بر سرش بود برداشت و به كفش خود بست و مقدارى آب از چاه كشيد و سگ را از تشنگى نجات داد، در چنين حالى خدا به پيامبر آن زمان وحى فرمود كه: من آن مرد گنهكار را فقط به خاطر دلسوزى او بر آفريده اى از آفريده هايم بخشيدم ، آن جوان وقتى كه اين لطف را درباره خودش شنيد، توبه كرد واز خوبان شد.(۷۰)