آيا توبه واجب است؟
به اجماع تمام علماى دين توبه از گناهان، واجب است و آيات قرآن بر اين موضوع تصريح دارند:
توبوا الى الله جميعا ايها المؤمنون
اى مؤمنان، توبه كنيد و به سوى خداوند باز گرديد.
يا ايها الذين امنوا توبوا الى الله توبة نصوحا
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، توبه كنيد به جانب خداوند توبه نصوح و خالص.
توبه از نظر عقل نيز واجب است. زيرا توبه باعث دفع ضرر مى شود و دفع ضرر هم به حكم عقل سليم واجب است.
توبه، واجب فورى است؛
همانطور كه گفته شد، توبه به حكم كتاب و سنت و اجماع و عقل واجب است، حال اين سؤ ال مطرح مى شود كه توبه از كدام اقسام واجب است؟ مرحوم شيخ بهايى در شرح حديث ۳۸ كتاب شريف «اربعين »آورده است:
لا ريب فيه وجوب التوبة على الفور. فان الذنوب بمنزلة السموم المضرة بالبدن. و كما يجب على شارب السم المبادرة الى الا ستفراغ تلا فيا لبدنه المشرف على الهلاك. كذلك يجب على صاحب الذنوب المبادرة الى تركها والتوبة منها تلافيا لذنبه المشرف على التهافت والا ضمحلال
در وجوب فورى بودن توبه شكى نيست، زيرا گناهان مانند سم هاى مضر به بدن هستند و همانطور كه بر خورنده سم واجب است مبادرت و عجله به معالجه و برگرداندن سم (قى كردن) تا بدنش از بين نرود و هلاك نشود، همچنين بر گنهكار واجب است ترك گناه و شتاب در توبه از آن تا دينش ضايع نگردد.
آرى، توبه واجب فورى است. مانند محل و مكانى كه دچار آتش سوزى شده و يا بسان كسى كه در آب افتاده است. اطفاى حريق و نجات غريق واجب فورى است و نمى توان آن را به وقت ديگرى موكول نمود، زيرا اگر آتش مهار نشود به جاهاى ديگر خسارت وارد مى كند و غريق هم اگر نجات داده نشود، هلاك مى شود. اينك اين سؤ ال پيش مى آيد دليل فورى بودن توبه چيست؟
دو خطر تهديد مى كند؛
مرحوم شيخ بهايى (ره) در كتاب اربعين آورده است:
من اهل المبادرة الى التوبة و سو فها من وقت الى وقت فهو بين خطر ين عظيمين، ان سلم من واحد فلعله لا يسلم من الاخر
كسى كه سهل انگارى و اهمال كند در شتاب كردن به توبه و آن را به تأخير اندازد و امروز و فردا كند، در معرض دو خطر بزرگ واقع شده است، كه اگر از يكى نجات پيدا كند، شايد از خطر ديگر نجات نيابد.
خطر اول: رسيدن مرگ ناگهانى
در واقع اولين خطرى كه آدمى را تهديد مى كند و چه بسا نمى گذارد انسان به توفيق توبه دست يابد، رسيدن اجل و مرگ ناگهانى است، گناه مى كند و امروز و فردا مى كند و بر اين باور است كه در آينده توبه خواهد كرد اما اجل از راه مى رسد و بين او و توبه فاصله مى اندازد و نمى گذارد توبه كند و خطاب به پيامبرصلىاللهعليهوآله
مى فرمايد:
ولوترى اذ فزعو افلا فوت و اخذوا من مكان قريب و قالوا امنا به... و حيل بينهم و بين ما يشتهون
اگر ببينى هنگامى كه فريادشان بلند مى شود، اما نمى توانند بگريزند (از چنگال عذاب الهى) و آنها را از مكان نزديكى مى گيرند (وقتى گرفتار مى شوند و در چنگ مرگ مى افتند) گويند: به او ايمان آورديم... و سرانجام ميان آنها وآنچه مورد علاقه شان بود، جدايى افكنده شد.
در اين هنگام شروع به در خواست مهلت و تأخير مرگ مى كنند. هر چند، يك روز يا يك ساعت باشد. ولى در جواب او گفته مى شود: «لا مهملة »، تو را مهلتى نيست.
و انفقوا مما رزقناكم من قبل ان يأتى احدكم الموت فيقول رب لو لا اخرتنى الى اجل قريب فاصدق واكن من الصالحين و لن يؤ خر الله نفسا اذا جأ اجلها
از آنچه به شما روزى داده ايم، انفاق كنيد، پيش از آن كه مرگ يكى از شما فرا رسد و بگويد پروردگارا! چرا اجل مرا مدت كمى به تأخير نيانداختى (كمى مهلتم بده) تا صدقه دهم واز صالحان باشم. خداوند هرگز، مرگ كسى را هنگامى كه اجلش مى رسد، به تأخير نمى اندازد.
گروهى از مفسرين در تفسير آيه فوق فرموده اند: محتضر به هنگام برطرف شدن پرده مى گويد: اى ملك الموت، يك روز مرگ مرا به تأخير بينداز تا از خداوند عذرخواهى كنم و توبه نمايم و توشه شايسته برگيرم. ملك الموت در پاسخ مى گويد: روزها و روزگارها را فانى ساختى. او مى گويد: پس يك ساعت مهلت بده. پس در توبه به روى او بسته مى شود و به رو او را به دوزخ مى اندازند و خونابه يأس و حسرت و ندامت را به خاطر ضايع كردن عمر مى چشد.
روايات
پيامبر بزرگوار اسلام، حضرت محمد بن عبداللهصلىاللهعليهوآله
مى فرمايند: (لا تؤ خر التوبة فان الموت يأتى بغتة
)
توبه را به تأخير نيندازيد، زيرا مرگ ناگهانى فرامى رسد.
و نيز آن حضرتصلىاللهعليهوآله
مى فرمايند: (شر المعذرة حين يحضر (الموت)
بدترين توبه ها هنگامى است كه مرگ درآيد.
پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآله
در يك روز جمعه اى، خطبه اى ايراد نموده و فرمودند:
ايها الناس توبوا قبل ان تموتوا، و بادروا بالاعمال الصالحة قبل ان تشتغلوا
اى مردم، قبل از مرگتان توبه كنيد، و مبادرت ورزيد به اعمال صالح پيش از آن كه سرگرم امور زندگى شويد.
شحصى از اميرالمؤمنين على بن ابيطالبعليهالسلام
تقاضاى موعظه كرد، حضرت فرمودند:
لا تكن ممن يرجوا الاخرة بغير العمل، و يرجى التوبة بطول الامل
از كسانى مباش كه بدون عمل اميد سعادت آخرت را دارند، و توبه را با آرزوهاى دراز تأخير مى اندازند.
و نيز حضرت علىعليهالسلام
مى فرمايند:
لا تكن ممن... ان عرضت له شهوة اسلف المعصية، و سوف التوبة
مباش از كسانى كه هرگاه شهوت بر او عارض شود، گناه را جلو مى اندازند و توبه را به تأخير مى افكند.
و در خطبه ۱۸۳نهج البلاغه آمده:
فبادرو و المعاد، و سابقوا الاجال، فان الناس يوشك ان ينقطع بهم الامل، و يرهقهم الاجل، و يسد عنهم باب التوبة
پس به سوى قيامت مبادرت و عجله ورزيد پيش از آن كه مرگتان فرا رسد، كار كنيد كه آرزوى مردم قطع گردد، مرگ آنها را در آغوش كشد و دروازه هاى توبه به رويشان بسته شود.
و همچنين امام علىعليهالسلام
در خطبه ۶۴نهج البلاغه مى فرمايد:
فاتقى عبد ربه نصح نفسه و قدم توبته و غلب شهوته فان اجله مستور عنه وامله خادع له و الشيطان موكل به، يزين له المعصية لير كبها و يمنيه التوبة ليسوفها اذا هجمت منيته عليه اغفل ما يكون عنها
بنده بايد از پروردگارش بترسد، خويشتن را اندرز دهد، توبه را مقدم دارد و بر شهوات خود پيروز گردد زيرا مرگش از نظرش پنهان است و آرزويش او را فريب مى دهد، شيطان هميشه همراه اوست، گناه را پيش چشمش زينت مى دهد و او را در آرزوى توبه نگه مى دارد كه آن را به تأخير اندازد، تا زمانى كه مرگ در حال غفلت (به طور ناگهانى) در برابرش آشكار گردد.
امام علىعليهالسلام
به فرزندش امام حسنعليهالسلام
مى فرمايد:
و انك طريد الموت الذى لا ينجومنه ها ربه ولا يفوته طالبه ولابد انه مدركه فكن منه على حذر ان يدركك وانت على حال سيئة قد كنت تحدث نفسك منها بالتوبة فيحول بينك و بين ذلك، فاذا انت قد اهلكت نفسك
پسرم تو طريد و رانده شده مرگى، همان مرگى كه هرگز فرار كننده از آن نجات نمى يابد، واز دست جوينده اش بيرون نمى رود و سرانجام او را مى گيرد بنابراين از مرگ برحذر باش، نكند زمانى تو را به چنگ آورد كه در حال گناه باشى در حالى كه تو بيشتر با خود مى گفتى كه از اين حال توبه خواهى كرد. اما او ميان تو و توبه ات حائل مى گردد و اينجاست كه تو خود را به هلاكت انداخته اى.
خطر دوم: تباه شدن روح ايمان
خطر دوم آن است كه دراثر تأخير توبه، تاريكى هاى گناه بر قلب او احاطه مى يابد، تا به صورت زنگارى در آيد وعقده چركينى مى شود كه هرگز نابود نمى گردد. هر گناهى كه شخص انجام مى دهد، ظلمتى در دلش پيدا مى شود هرگاه سياهى گناهان برقلب زياد شد، به صورت زنگ در مى آيد. همان طورى كه بخار زياد روى آينه رامى پوشاند ودر اثر تراكم بخار، جرم آيينه را فاسد وتباه مى كند به حدى كه صيقل وجلا نمى پذيرد. از دل چركين وقلب تاريك نور ايمان مى رود، آنگاه نصيحت اثر نمى كند، پند و اندرز سودى نمى بخشد، هر چه از مواعظ بگويى دروغ مى پندارد. مصداق اين آيه مى شود:ختم الله على قلو بهم وعلى سمعهم وعلى ابصارهم غشاوة ولهم عذاب عظيم
خداوند بر دلهاى آنها مهر نهاده و همچنين بر گوشهاى آنها وبر چشمهايشان پرده اى فروافتاده وبراى آنها عذاب بزرگى است.
بنابراين قبل از آن كه زهر گناه، روح ايمان راتباه سازد وزنگار معصيت قلب و دل را سياه كند، آدمى بايد اقدام به توبه و انابه نمايد.
آرى بدترين اثر گناه و ادامه آن، تاريك ساختن قلب واز ميان بردن نور علم و معرفت است، گناهان از اعضا و جوارح به طرف قلب سرازير مى شود و قلب رابه يك باتلاق بدبو و گنديده مبدل مى سازد. اينجاست كه انسان راه و چاره راتشخيص نمى دهد. با دست خود تيشه به ريشه سعادت خويش مى زند و سرمايه خوشبختى خود را به باد فنا مى دهد. واثرات ديگر گناه آن است كه انسان را به سوى كفر مى كشاند و باعث مى شود لذت مناجات را از او بگيرد و قبح و تلخى معصيت را از بين ببرد. پيامبر اسلامصلىاللهعليهوآله
مى فرمايد: (كثرة الذنوب مفسدة للقلب
)
گناهان زياد، قلب انسان را فاسد مى كند.
و نيز آن حضرتصلىاللهعليهوآله
مى گويد:
من علامات الشفأ جمود العين وشدة الحرص فى طلب الرزق وقسوة القلب و الاصرار على الذنب
خشكى چشم و حرص زياد در طلب روزى و سنگدلى و اصرار بر گناه از نشانه هاى شقاوت است.
و همچنين پيامبر اكرمصلىاللهعليهوآله
فرموده است:
(اربع يمتن القلب: الذنب على الذنب...
)
چهار چيز قلب رامى ميراند؛ گناه پرروى گناه مرتكب شدن...
و حضرت علىعليهالسلام
مى فرمايند:
ما جفت الدموع الا لقسوة القلوب و ما قست القلوب الا لكثرة الذنوب
اشك چشم خشك نمى شود مگر به علت سنگدلى، و سنگدلى پديد نمى آيد مگر به خاطر گناه زياد.
امام جعفر صادقعليهالسلام
فرموده است:
مامن شى ء افسد للقلب من خطيئه ان القلب ليواقع الخطيئه فما تزال به حتى تغلب عليه فيصير اعلاه اسفله
هيچ چيزى بيشتر از گناه قلب و دل انسان را تباه و فاسد نمى كند، زيرا دل انسان مرتكب گناهى مى شود وبرآن اصرار مى ورزد تا اين كه سرنگون و وارونه مى شود. «سخن حق و موعظه در او اثر نمى كند.
حضرت اميرالمؤمنين علىعليهالسلام
مى فرمايند:
بر هر بنده اى چهل پرده كشيده است تا وقتى چهل گناه كبيره مرتكب شد، چون مرتكب چهل گناه كبيره شد، پرده ها از او برداشته مى شوند، آنگاه خدا به آن فرشته ها وحى فرمايد كه: بنده ام را به بالهاى خود بپوشانيد، فرشتگان او را با بالهاى خود مى پوشانند، سپس آن بنده كار زشتى را نگذارد جز آن كه مرتكب شود، تا آنجا كه مرتكب شود، تا آنجا كه به ارتكاب زشتكارى ميان مردم ببالد. آنگاه فرشتگان گويند: پروردگارا! اين بنده تو هر عملى را مرتكب مى شود و ما از اعمال او خجالت مى كشيم. خداى عزوجل به آنها وحى فرمايد: بالهاى خود را از او برداريد و چون كارش بدينجا كشيد، بنيان دشمنى با ما گذارد و آنگاه است كه پرده او در آسمان و زمين دريده مى شود. سپس فرشتگان گويند: پروردگارا، اين بنده تو پرده دريده مانده است. خداى عزوجل به آنها وحى فرمايد: اگر خدا در او نياز و توجهى مى ديد، به شما دستور نمى داد بالهاى خود را از او برداريد.
لطف حق با تو مداراها كند
|
|
چونكه از حد بگذرد، رسوا كند
|
امام محمد باقرعليهالسلام
مى فرمايند:
مامن عبد الا وفى قلبه نكتة بيضأ، فاذا اذنب ذنبا خرج فى النكتة نكتة سودأ فان تاب ذهب ذلك السواد وان تمادى فى الذنوب زاد ذلك السواد حتى يغطى البياض. فاذا غطى البياض لم يرجع صاحبه الى خير ابدا وهو قول الله عزوجل: كلا بل ران على قلوبهم ماكانوا يكسبون
هر بنده اى در دلش نقطه سفيدى است كه چون گناهى كند، خال سياهى در آن پيداشود سپس اگر توبه كند آن سياهى برود و اگر گناه را پيگيرى كند، آن سياهى بيفزايد تا روى سفيدى را بپوشاند و چون سفيدى پوشيده شد، ديگر صاحب آن دل هرگز، به خير نگرايد.
و همين است كه خداى عزوجل در قرآن مى فرمايد: نه چنين است بلكه آن چه مرتكب شدند، بر دلشان زنگارى بست.
از روايات ياد شده اين طور برداشت مى شود كه اصرار بر گناه باعث تباهى روح ايمان آدمى مى گردد، مانند برصيصاى عابدو امثال او كه در پايان همين بخش داستانش ذكر خواهد شد. پس تنها راه پيشگيرى از نابودى ايمان توبه است و توبه از گناه به حكم عقل و شرع واجب فورى است و به تأخير انداختن توبه از سوى پيشوايان دين مورد توبيخ و سرزنش واقع شده است.
امام علىعليهالسلام
مى فرمايند:
لادين لمسوف بتوبته آن كس كه توبه كردن را به آينده موكول كند، دين ندارد. تأخير التوبة اغترار و طول التسويف حيرة
تأخير انداختن توبه يك نوع غرور است و طولانى شدن تأخير توبه يك نوع سرگردانى است.
به خاطر يك گناه ريشه سعادت خود را سوزاند؛
موذنى پس از اين كه چهل سال براى مسلمانان اذان گفت، روزى براى گفتن اذان بالاى مناره رفت و پس از اتمام اذان نگاهى به خانه هاى اطراف مسجد انداخت. چشمش به دخترى كه دريكى از خانه هاى اطراف مشغول شستن سر و صورت خود بود افتاد. با ادامه نگاههاى شهوت زاى خود به تدريج به دختر دل بست و همچنان تا وقتى دختر در حيات خانه بود با نگاه او را تعقيب كرد وچون دختر به اطاق رفت او نيز از مأذنه پايين آمد و به جاى اين كه مانند هميشه براى نماز به مسجد برود، چنان اسير شهوت خود شده بود، كه به در خانه آن دختر آمد و در زد. پدر دختر به در خانه آمد. و چشمش به مؤ ذن مسجد افتاد، با كمال تعجب پرسيد: چه كار داريد؟
مؤ ذن: به خواستگارى دختر شما آمده ام. صاحب خانه كه از اين پيشنهاد غرق در حيرت گشته بود، فكرى كرد و گفت: ما مسلمان نيستيم و مذهب ما زردشتى است و بنابر آيين خود نمى توانيم به مسلمان دختر بدهيم و هر كه بخواهد با ما وصلت كند بايد به دين ما در آيد.
مؤ ذن گفت: حاضرم به دين شما در آيم. پدر دختر نيز كه به دنبال همين فرصت مى گشت، تا بدين وسيله يك نفر را از دين اسلام خارج كرده و به دين خود درآورد؛ گفت: ما حاضريم در اين صورت دختر به شما بدهيم. پس از مذاكره و قرارداد، وقتى براى انجام اين كار تعيين كردند و مؤ ذن به خانه برگشت و در وقت موعود به منزل آنها رفت و مراسم ورود اين آقاى مؤ ذن مسلمان، به دين جديد انجام شد و سپس مراسم مقدماتى ازدواج نيز صورت گرفت. حجله عروسى را در طبقه فوقانى ترتيب دادند و آقاى داماد سر از پا نشناخته به طرف پله ها راه افتاد وبا عجله، بالا مى رفت همين كه به پله آ خر رسيد، پايش لغزيد واز همانجا به درون حيات پرت شد و در دم جان سپرد و به كام دل نرسيده، به حال كفر از اين جهان چشم بربست.
گناهى باعث تباه شدن ايمانش شد؛
گروهى از مفسران از جمله مرحوم طبرسى در تفسير آيه ۱۶سوره حشر:
كمثل الشيطان اذقال للانسان اكفر فلما كفر قال انى برى ء منك
داستانى زيبا و شنيدنى نقل كرده اند و آن همان داستان بر صيصاى عابداست. شيطان از كثرت عبادت وى، ناراحت شده بود و هر چه خواست او را منحرف سازد، نتوانست. تا سرانجام شيطان اعور را كه موكل بر زنا كاران است، بر وى گماشته شد، اتفاقا دختر پادشاه آن مملكت به بيمارى فلج مبتلا شده بود واز برصيصا خواستند كه به خانه سلطان رفته و براى شفاى آن دختر دعا كند. برصيصا نپذيرفت واز اين رو برادران آن دختر وى را روى تختى گذاشته به صومعه برصيصا آوردند.
برصيصا گفت: او را همين جا نهاده تا وقت سحرگاه من دعا مى كنم و شفا مى يابد. برادران دختر قبول كرده دختر را در آنجا گذارده و رفتند و چون وقت سحر شد برصيصا درباره دختر دعا كرد و دختر شفا يافت.
در اين موقع شيطان اعور فرصت را غنيمت شمرده به نزد عابد آمد و شروع به وسوسه كرد و آن دختر را در نظر وى چنان جلوه داد كه فريفته اش گرديد و بالاخره با او زنا كرد. پس از فراغت از آن عمل پشيمان شد، به فكر افتاد كه ممكن است اين دختر جريان را به برادرانش گزارش دهد و من را رسوا سازد. شيطان به دلش انداخت كه او را خفه كند و همانجا دفن كند و بدين وسيله جنايت خود را مخفى سازد. برصيصا همين كار را كرد و پس از ساعتى جسد دختر را در كنار صومعه اش دفن كرد. چون صبح برادران آمدند و سراغ خواهر را گرفتند، به آنها گفت: من دعا كردم او خوب شد واز صومعه بيرون رفت. شاهزادگان به دنبال خواهر شروع به جستجو كردند و بالأخره به فكرشان افتاد و يا شيطان به آنها گفت كه؛ برصيصا دختر را كشته است، پس از تحقيق جاى دفن او را پيدا كرده، جسد دختر را بيرون آوردند.
پادشاه دستور داد ريسمانى به گردن برصيصا انداخته او را به شهر آوردند ت مردم شهر را نيز خبر كردند، اجتماع عظيمى شد ديگر طبيعى است كه در چنين وضعى چه رسوايى براى عابد به بار آمد، بالأخره او را به پاى دار آوردند، چون طناب دار را به گردنش انداختند، شيطان مزبور در مقابلش مجسم شد و به او گفت: تمام اين گرفتاريها را من براى تو پيش آوردم اكنون اگر مرا سجده كنى وبا اشاره سر، مرا معبود خود گردانى تو را از اين وضع نجات خواهم داد و چون عابد با سر به او اشاره كرد، شيطان خنده اى كرد واز نزد او دور شد.