در آغوش خدا (توبه)

در آغوش خدا (توبه)0%

در آغوش خدا (توبه) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: اخلاق اسلامی

در آغوش خدا (توبه)

نویسنده: ابراهيم خرمى مشگانى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 7814
دانلود: 3568

در آغوش خدا (توبه)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 15 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7814 / دانلود: 3568
اندازه اندازه اندازه
در آغوش خدا (توبه)

در آغوش خدا (توبه)

نویسنده:
فارسی

انسان اغلب به سعادت خود مى انديشد، با اين حال كه گاهى مورد وسوسه شيطان قرار مى گيرد و به گناه آلوده مى شود و از مسير سعادت باز مى ماند. خداوند براى رسيدن به سعادت، توبه را پيش روى او نهاده و بارها به بازگشت توصيه دارد: توبه الى الله و به طور قطع براى گناهكاران چيزى ضرورى تر از توبه وجود ندارد.
نوشتارى كه پيش روى خود ملاحظه مى فرماييد، بحثى است درباره توبه و جايگاه آن، مبحث توبه از مباحثى است كه بزرگان علم اخلاق در ابعاد مختلف كلامى، تفسيرى، فقهى، اخلاقى آن بحث نموده اند.


شرايط رد توبه (توبه؛ اما بى فايده)

 در اين قسمت بحث به شرايط قبول و رد توبه مى پردازيم.

گفته شد كه آدمى تازنده است، فرصت و مهلت براى توبه و بازگشت دارد و خداوند؛ غفار، غفور و توبه پذير است.

فقط در دو موقع طبق نص صريح آيات و روايات، توبه پذيرفته نمى شود و بازگشت اوديگر مفيد نيست:


اول: مشاهده مرگ

 گناهكار لحظه اى كه مرگ را مشاهده مى كند و خود را در چنگال اجل گرفتار مى بيند و روح به سينه اش رسيده، توبه او قبول نمى شود.

قرآن در سوره نسأ آيه شريفه ۱۸ مى فرمايد:

و ليست التوبة للذين يعملون السيئات حتى اذا حضر احدهم الموت،

براى كسانى كه كارهاى بد انجام مى دهند به هنگامى كه مرگ يكى از آنها فرا برسد، (و بگويد: الآن توبه كردم) توبه نيست؛ (از آنها پذيرفته نمى شود.)

دليل آن هم واضح است، زيرا در آستانه مرگ پرده ها از برابر چشم انسان كنار مى رود وديد ديگرى براى او پيدا مى شود و قسمتى از حقايق آن جهانى و نتيجه اعمالى را كه در اين زندگى انجام داده با چشم خود مى بيند و مسائل؛جنبه حسى پيدا مى كند، روشن است كه در اين موقع هر گناهكارى از اعمال بد خود پشيمان مى گردد، همانند كسى كه شعله آتشى را نزديك خود ببيند، از آن فرار مى كند.

توبه انسان از كار زشت به هنگام فرارسيدن مرگ نوعى پشيمانى ناخواسته است كه به خاطر مشاهده عذاب به آن مى گرايد. مانند مجرمانى كه وقتى چشمشان به چوبه دار افتاد و فشار طناب دار را بر گلوى خود احساس كردند، از كار خود پشيمان مى شوند، اين پشيمانى نه فضيلت است و نه افتخار ونه تكامل و به همين جهت چنين توبه اى بى اثر است و پذيرفته نمى شود. لازم به ذكر است؛ آيه شريفه با رواياتى كه در بخش قبل ذكر شد كه توبه تا آخرين نفس، تا لحظه اى كه جان به سينه و حلقوم مى رسد، پذيرفته مى شود، منافاتى ندارد. زيرا منظور از روايات لحظاتى است كه هنوز نشانه هاى قطعى مرگ را مشاهده نكرده وديد برزخى پيدا ننموده باشد والا هر كس قبل از مشاهده مرگ، توبه نمايد، توبه اش پذيرفته مى شود.

حتى اذا ادركه الغرق قال امنت انه لااله الا الذى امنت به بنو اسرائيل وانا من المسلمين (۱۴۳)

تا آن زمان كه غرقاب، دامن او (فرعون) را گرفت. صدا زد الآن ايمان آوردم كه معبودى جز معبود بنى اسرائيل نيست و من از تسليم شدگانم، (اما به او گفته مى شود: الآن اين سخن رامى گويى در حالى كه پيش از اين نافرمانى مى كردى واز مفسدان بودى؟)

فلما رأوا بأسناقالوا امنا بالله وحده وكفرنابما كنا به مشركين، فلم يك ينفعهم ايمانهم لما راوبأسنا (۱۴۴)

هنگامى كه شدت عذاب ما را ديدند، گفتند: هم اكنون به خداوند يگانه ايمان آورديم، و به معبودهايى كه شريك او مى شمرديم، كافر شديم. اما هنگامى كه عذاب ما را مشاهده كردند، ايمان آنها سودى به حالشان نداشت.

و اخبار فراوانى از پيشوايان معصومعليه‌السلام در همين باره نقل شده كه توبه به هنگام رسيدن مرگ و مشاهده آن سودى ندارد.

از آن جمله:

شيخ صدوق (ره) گويد:

از امام صادقعليه‌السلام در مورد تفسير اين آيه الهى (نسأ، ۱۸) سؤ ال شد كه مى فرمايد:

توبه نيست براى كسانى كه بديها را به جا مى آورند تا زمانى كه مرگ يكى از ايشان فرا رسد، گويد: الآن توبه كردم.

امامعليه‌السلام فرمودند:

(ذاك اذا عاين امر الاخرة)(۱۴۵)

اين زمانى است كه مرگ را ببيند (در آن زمان توبه قبول نمى شود)

محمد همدانى گويد:

از حضرت امام رضاعليه‌السلام پرسيدم: چرا خداوند فرعون را غرق كرد، با اين كه ايمان آورد و به توحيد اعتراف كرد؟

امام رضاعليه‌السلام فرمودند:

لانه امن عند رؤ يه البأس، والايمان عند رؤ يه البأس غيرمقبول (۱۴۶)

زيرا فرعون هنگام ديدن عذاب ايمان آورد وايمان در اين هنگام پذيرفته نيست.

روايت شده است؛

چون بنده را هنگام مرگ رسد، ملك الموت بر او وارد شود و به او اعلام مى كند كه از عمر تو ساعتى بيش نمانده؛ در آن وقت از براى آن بنده اينقدر خون دل و تأسف و حسرت حاصل مى شود كه اگر تمام مملكت روى زمين را از مشرق تا مغرب مالك باشد، مى دهد به عوض اين كه يك ساعت اضافه شود كه بلكه در آن ساعت تلافى مافات كند و راهى به آن نمى يابد.(۱۴۷)

و نيز روايت شده كه:

چون زمان رحلت بنده رسد و پرده از پيش او برداشته شود و به مرگ خود يقين نمايد، در نزد ملك الموت تضرع و زارى كند كه مرا يك روز ديگر مهلت ده تا به روز خود بگريم و دست عذرخواهى به درگاه الهى بردارم و در كار تباه خود چاره اى كنم.

ملك الموت گويد: هيهات، هيهات، روز تو سر آمد و ديگر روزى از براى تو نمانده است. گويد:يك ساعت مهلتم بده.

۰ملك الموت گويد: (فنت الساعات) ساعتهاى توبه اتمام رسيده و ديگر ساعتى ندارى و در آن هنگام درهاى قبول توبه بر او بسته مى گردد و روح او به تلاطم مى آيد و نفس او به شماره مى افتد و غصه گلوى او رامى گيرد و بر عمر ضايع شده خود حسرت مى خورد.(۱۴۸)


دوم؛ توبه ظاهرى

 دومين گروهى كه توبه آنان بى فايده است، كسانى هستند كه توبه آنان ظاهرى باشد، اما اگر توبه آنها واقعى و حقيقى باشد؛ مسلم مورد عفو پروردگار عالم قرار مى گيرند. در اين خصوص آياتى آمده كه اشاره مى شود:

ان الذين كفروا بعد ايمانهم ثم از دادو كفرا لن تقبل توبتهم (۱۴۹)

البته كسانى كه پس از ايمانشان كافر شدند، سپس بر كفر خود افزودند، هرگز توبه آنها پذيرفته نخواهد شد. (نبايد از اين توبه سوء استفاده كنند)

وليست التوبة للذين يعلمون السيئات حتى اذا حضر احدهم الموت قال انى تبت الان ولاالذين يموتون وهم كفار (۱۵۰)

كسانى كه كارهاى زشت مى كنند تا وقتى كه مرگشان فرامى رسد، مى گويند الآن توبه كرديم و نيز آنان كه كافر بميرند، توبه آنان پذيرفته نخواهد شد.

و سوره مباركه بقره آيات ۱۶۱و و سوره محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله آيه بر اين تأكيد مى نمايند.


توبه نصوح چيست؟

 قرآن مجيد در سوره تحريم آيه ۸، مى فرمايد:

يا ايها الذين آمنوا توبوا الى الله توبة الى الله توبة نصوحا، عسى ربكم ان يكفر عنكم سيئاتكم.

اى كسانى كه ايمان آورده ايد، توبه كنيد توبه اى خالص، اميد است بااين كار پروردگارتان گناهانتان را ببخشد.

در اين قسمت از بحث به توبه نصوح مى پردازيم، كه نصوح چه نوع توبه اى است؟

توبه به درگاه پروردگار:

۱-يا به خاطر آگاهى از زشتى عمل از ديدگاه شرع، عقل و فطرت است، و شخص خالصا، مخلصا توبه مى كند.

۲-يا به خاطر مذمت ونكوهش مردم،

۳-و يا به خاطر ترس از عذاب اخروى،

هر چند توبه به خاطر ترس از عذاب اخروى و سرزنش مردمى نجات بخش است ولى درميان آنها از بهترين نوع توبه، قسم اول است.

بزرگان براى توبه نصوح معانى متعددى را بيان داشته اند؛

الف: گفته اند: نصوح به فتح، به معناى نصيحت كننده است، آن است كه شخص را نصيحت مى كند كه ديگر به گناه باز نگردد.(۱۵۱)

ب:عده اى گفته اند: نصح در لغت عرب به معناى خالص، چنانكه به عسلى از موم كه خالص از موم باشد، عسل نصوح مى گويند.

و توبه خالص آن است كه پشيمان شود از گناهان براى زشتى آنها و خالصا لوجه الله باشد، نه براى ترس از آتش و يا به طمع بهشت.

ج: جمعى معتقدند؛ نصوح به معناى خياطت است، به علت اين كه گناه رشته دين را پاره مى كند و توبه آن را وصله كرده و مى دوزد و يا به جهت آنكه توبه نصوح جمع مى كند ميان او و اولياى خدا را چنانكه خياط پارچه را جمع مى كند و بعضى از آن به پاره ديگر مى دوزد.

و يا به خاطر آن كه توبه نصوح طاعت و بندگى را محكم مى كند چنانكه خياط با دوختن پارچه آن را محكم و مستحكم مى كند.(۱۵۲)

د: گروهى ديگر توبه نصوح را به توبه صادقانه معنى كرده اند كه برگشت و عودت به گناه در آن نباشد.

ابوالصباح كنانى گويد:

سألت اباعبدالله عليه‌السلام عن قول الله عزوجل ياايها الذين امنوا توبوا الى الله توبة نصوحا قال عليه‌السلام :يتوب العبد من الذنب ثم لايعود فيه (۱۵۳)

پرسيدم از حضرت صادقعليه‌السلام از گفتار خداوند در مورد اين آيه: (اى كسانى كه ايمان آورديد، توبه كنيد به سوى خدا، توبه نصوح) ، حضرت فرمود: يعنى، بنده از گناه توبه كند و ديگر به آن باز نگردد.

محمد بن فضيل گويد:

من از تفسير آيه ۸ سوره تحريم از امام موسى بن جعفرعليه‌السلام پرسيدم. حضرت فرمود: از گناه توبه كند و ديگر به آن بازنگردد.(۱۵۴)

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:

ان توبة النصوح هو ان يتوب الرجل من ذنب وينوى ان لايعود اليه ابدا (۱۵۵)

توبه نصوح آن است كه مرد از گناهى توبه كند و تصميم گيرد كه براى هميشه به آن برنگردد.

عن ابى الحسنعليه‌السلام الاخير: وقد سئل عن التوبة النصوح ماهى؟

از امام ابوالحسن امام هادىعليه‌السلام از معناى توبه نصوح سؤ ال شد؟

امامعليه‌السلام نوشت: باطن و درون توبه كننده چون ظاهر و برتر از آن باشد.

ابن عباس گويد: معاذبن جبل گفت:

يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله ما التوبه النصوح؟

قالصلى‌الله‌عليه‌وآله : ان يندم العبد على الذنب الذى اصاب، فيعتذر الى الله ثم لايعود اليه كما لايعود اللبن الى الضرع(۱۵۶)

يارسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله توبه نصوح چيست؟

حضرت فرمودند: بنده خدا بر گناهى كه كرده است، پشيمان شده از خدا پوزش طلبد، سپس بر آن كار هرگز باز نگردد، چنانكه شير به پستان باز نمى گردد.

قيل لعلىعليه‌السلام ما التوبه النصوح؟

فقالعليه‌السلام : ندم بالقلب، و استغفار باللسان والقصد على ان لايعود(۱۵۷)

به اميرالمؤمنين، علىعليه‌السلام گفته شد، توبه نصوح چيست؟

حضرت فرمودند: بادل پشيمان شدن و با زبان آمرزش خواستن و تصميم جدى و مداوم بر ترك گناه.


توبه صادقانه

 حسن بصرى گويد:

يك روز در بازار آهنگران بغداد مى گشتم كه ناگهان چشمم به آهنگرى افتاد كه دستش را داخل كوره آهنگرى مى كرد و آهن گداخته شده قرمز رامى گرفت بدون آن كه ابدا احساس سوزشى كند و خيلى راحت بيرون مى آورد و روى سندان مى گذاشت و با پتك روى آن مى زد و به هر نوع كه مى خواست در مى آورد و مى ساخت. ديدن اين كار خيلى شگفت انگيز بود، مرا وادار به پرستش از او كرد، رفتم جلو سلام كردم، جواب داد.

حسن بصرى گفت: آقا مگر آتش كوره و آهن گداخته به شما آسيبى نمى رساند؟

آهنگر: نه

گفتم: چه طور؟

گفت: ايامى در اينجا خشكسالى و قحطى شد ولى من همه چيز در انبار داشتم، يك روزى زنى زيبا و قشنگ پيش من آمد و گفت: اى مرد من كودكانى يتيم و خردسال دارم و احتياج به غذا و مقدارى گندم دارم، خواهشمندم براى رضاى خدا كمكى بكن و بچه هاى يتيم مرا از گرسنگى و هلاكت نجات بده. من هم به همان يك نگاه عاشق و فريفته جمال آن زن شده بودم. در مقابل درخواستش گفتم: اگر گندم مى خواهى بايد ساعتى با من باشى تا خواسته ات را برآورده كنم. آن زن از اين پيشنهاد ناراحت شد و روترش كرده و رفت، روز دوم باز آن زن نزدم آمد در حالى كه گريان بود و اشك مى ريخت، سخن روز قبل را تكرار نمود. من هم حرفهاى روز گذشته را براى او تكرار كردم، دوباره با دست خالى برگشت، دوباره روز سوم ديدم، آمد و خيلى التماس مى كند كه بچه هايم دارند مى ميرند، بيا و آنها را از گرسنگى و مرگ نجات بده، من حرفم را تكرار كردم و ديدم آن زن به طرف من مى آيد و پيداست كه از گرسنگى بى طاقت شده، خلاصه وقتى كه نزديك مى شد به من گفت: اى مرد، من و بچه هايم گرسنه هستيم، بيا و رحمى كن وگندمى در اختيار ما بگذار.

آهنگر گفت: اى زن وقت خودت را نگير بارها گفتم بيا با من باش تا به تو گندم دهم. در اين موقع زن به گريه افتاد و زياد اشك ريخت و گفت: من هرگز از اين كارهاى حرام نكرده ام و چون ديگر طاقت نمانده و كار از دست رفته و سه روز است كه خود و بچه هايم غذايى نخورده ايم، به آنچه كه مى گويى ناچارم ولى به يك شرط.

آهنگر گفت: به چه شرطى؟

زن گفت: به شرط آنكه مرا به جايى ببرى كه هيچ كس ما را نبيند.

آهنگر گفت: قبول كردم و خانه را خلوت كردم، آنگاه آن زن را به نزد خود طلبيدم، همين كه خواستم از او بهره اى بردارم، ديدم آن زن دارد مى لرزد و خطاب به من گفت: اى مرد، چرا دروغ گفتى و خلاف شرع عمل كردى؟

آهنگر گفت: كدام شرط؟

زن گفت: مگر قرار نبود مرا به جاى خلوتى ببرى تاكسى ما را نبيند؟

آهنگر: آرى، مگر اينجا خلوت نيست؟

زن گفت: چطور اينجا خلوت است با آنكه پنج نفر مواظب ما هستند و ما را دارند مى بينند اول خداوند عالم و غير از او دو ملكى كه بر تو موكلند و دو ملكى كه بر من موكلند. همه شان حاضرند و ما را مشاهده مى كنند، با اين حال تو خيال مى كنى اينجا كسى نيست كه ما را ببيند؟

بعدا گفت: اى مرد، بيا واز خدا بترس و آتش شهوت خود را بر من سرد كن تا من هم از خداى خود بخواهم حرارت آتش را از تو بردارد و آتش را بر تو سرد كند.

آهنگر گفت: من از اين سخن متنبه شدم و با خود گفتم، اين زن با چنين فشار زندگى و شدت گرسنگى اين طور از خدا مى ترسيد ولى تو كه اين قدر از نعمتهاى الهى برخوردار گشته اى، از خدا نمى ترسى؟

فورا توبه كردم واز آن زن دست كشيدم و گندمى را كه مى خواست به او دادم و مرخصش كردم.

زن چون اين گذشت را از من ديد و جريان را بر وفق عفت خود ديد، سرش را به سمت آسمان بلند كرد و گفت:

اى خدا همين طور كه اين مرد حرارت شهوتش را بر خود سرد نمود، تو هم حرارت آتش دنيا و آخرت را بر او سرد كن، از همان لحظه كه آن زن اين دعا را در حقم كردت حرارت آتش بر من بى اثر شد.(۱۵۸)

پيامبر بزرگوار اسلام حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده است:

باب التوبة مفتوح لمن ارادها فتوبوا الى الله توبة نصوحا (۱۵۹)

درتوبه هميشه به روى گنهكاران پشيمان گشوده است، پس توبه كنيد در پيشگاه خدا توبه اى واقعى، خالص و پايدار.

نظر ديگرى نيز در اين باب نقل شده كه نصوح نام مردى بوده شبيه زنها، كه داستان وى را از ترجمه مجمع البيان جلد ۲۵ صفحه ۱۴۹ ذكر مى كنيم:


توبه نصوح

 نصوح مردى بود شبيه زنها صورتش مو نداشت و پستانهايى برجسته چون پستان زنها داشت و در حمام زنانه كار مى كرد و كسى از وضع او خبر نداشت و آوازه تميزكارى و زرنگى او به گوش همه رسيده و زنان و دختران و رجال دولت و اعيان و اشراف دوست داشتند كه وى آنها را دلاكى كند واز او قبلا وقت مى گرفتند تا روزى در كاخ شاه صحبت از او به ميان آمد.

دختر شاه مايل شد كه به حمام آمده و كار نصوح را ببيند. نصوح جهت پذيرايى و خدمت گزارى اعلام آمادگى نمود، سپس دختر شاه با چند تن از خواص نديمانش به اتفاق نصوح به حمام آمده و مشغول استحمام شد، از قضا گوهر گرانبهاى دختر پادشاه در آن حمام مفقود گشت، از اين حادثه دختر پادشاه در غضب شده و به دو تن از خواصش دستور داد كه همه كارگران را تفتيش كنند تا شايد آن گوهر ارزنده پيدا شود.

طبق اين دستور مأمورين، كارگران را يكى بعد از ديگرى مورد بازديد خود قرار دادند، همين كه نوبت به نصوح رسيد با اينكه آن بيچاره هيچگونه خبرى از آن نداشت، ولى از ترس رسوايى، حاضر نشد كه وى را تفتيش كنند، لذا به هر طرفى كه مى رفتند تا دستگيرش كنند، او به طرف ديگر فرار مى كرد و اين عمل او سوء ظن دزدى را در مورد او تقويت مى كرد ولذا مأمورين براى دستگيرى او بيشتر سعى مى كردند.

نصوح هم تنها راه نجات را در اين ديد كه خود را در ميان خزينه حمام پنهان كند، ناچار به داخل خزينه رفته و همين كه ديد مأمورين براى گرفتن او به خزينه آمدند و ديگر كارش از كار گذشته و الان است كه رسوا شود به خداى تعالى متوجه شد واز روى اخلاص توبه كرد و از خدا خواست كه از اين غم و رسوايى نجاتش دهد.

به مجرد اين كه نصوح توبه كرد، ناگهان از بيرون حمام آوازى بلند شد كه دست از اين بيچاره برداريد كه گوهر پيدا شد، پس از او دست برداشتند و نصوح خسته و نالان شكر خدا به جاآورده واز خدمت دختر شاه مرخص شد و به خانه خود رفت و هر مقدار مالى كه از اين راه گناه تحصيل كرده بود در راه خدا به فقرا داد و چون زنان شهر از او دست بردار نبودند، ديگر نمى توانست در آن شهر بماند، واز طرفى نمى توانست راز خودش را به كسى اظهار كند، ناچار از شهر خارج و در كوهى كه درچند فرسخى آن شهر بود، سكونت اختيار نمود و به عبادت خدا مشغول گرديد.

اتفاقا شبى در خواب ديد كسى به او مى گويد: اى نصوح چگونه توبه كرده اى و حال آنكه گوشت و پوست تو از فعل حرام روئيده شده است؟ تو بايد چنان توبه كنى كه گوشتهاى حرام از بدنت بريزد، همين كه از خواب بيدار شد باخودش قرار گذاشت كه سنگهاى گران وزن را حمل كند و به اين ترتيب گوشتهاى حرام تنش را آب كند.

نصوح اين برنامه را مرتب عمل مى كرد تا در يكى از روزها همانطورى كه مشغول به كار بود، چشمش به ميشى افتاد كه در آن كوه چرا مى كرد. از اين امر به فكر فرو رفت كه اين ميش از كجا آمده واز كيست، تا عاقبت باخود انديشيد كه اين ميش قطعا از شبانى فرار كرده و به اينجا آمده است بايستى من از آن نگهدارى كنم تا صاحبش پيدا شود و به او تسليمش نمايم. لذا آن ميش را گرفت و نگهدارى نمود واز همان علوفه و گياهان كه خود مى خورد، به آن حيوان نيز مى داد و مواظبت مى كرد كه گرسنه نماند. خلاصه ميش زاد ولد كرد و نصوح از شير و عوايد ديگر آن بهره مند مى شد تا سرانجام كاروانى كه راه را گم كرده بود و مردمش از تشنگى مشرف به هلاكت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همين كه نصوح را ديدند از او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شير مى داد به طورى كه همگى سير شده و راه شهر را از او پرسيدند. وى راهى نزديك را به آنها نشان داده و آنها موقع حركت هركدام به نصوح احسانى كردند، و او در آنجا قلعه اى بنا كرده و چاه آبى حفر نمود و كم كم در آنجا منازلى ساخته و شهركى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و رحل اقامت افكندند و نصوح بر آنها به عدل وداد حكومت نموده و مردمى كه در آن محل سكونت اختيار كردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگريستند. رفته رفته، آوازه خوبى و حسن تدبير او به گوش پادشاه آن عصر رسيد كه پدر آن دختر بود از شنيدن اين خبر مشتاق ديدار او شده، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت كنند. همين كه دعوت شاه به نصوح رسيد، نپذيرفت و گفت: من كارى و نيازى به دربار شاه ندارم واز رفتن نزد سلطان عذر خواست. مأمورين چون اين سخن را به شاه رساندند، بسيار تعجب كرد و اظهار داشت حال كه او براى آمدن نزد ما حاضر نيست مامى رويم كه او را و شهرك نوبنياد او را ببينيم.

پس با خواص درباريانش به سوى محل نصوح حركت كرد، همين كه به آن محل رسيد به عزرائيل امر شد كه جان پادشاه را بگيرد، پس پادشاه در آنجا سكته كرد و نصوح چون خبردار شد كه شاه براى ملاقات و ديدار او آمده بود، در مراسم تشييع او شركت و آنجا ماند تا او را به خاك سپردند و چون پادشاه پسرى نداشت، اركان دولت مصلحت ديدند كه نصوح را به تخت سلطنت بنشانند. چنان كردند و نصوح چون به پادشاهى رسيد، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملكتش گسترانيده و بعد با همان دختر پادشاه كه ذكرش رفت، ازدواج كرد. و چون شب زفاف و عروسى رسيد، در بارگاهش نشسته بود كه ناگهان شخصى بر او وارد شد و گفت چند سال قبل، ميش من گم شده بود و اكنون آن را نزد تو يافته ام، مالم را به من رد كن.

نصوح گفت: چنين است دستور داد تا ميش را به او رد كنند، گفت چون ميش مرا نگهبانى كرده اى هرچه از منافع آن استفاده كرده اى، بر تو حلال ولى بايد آنچه مانده با من نصف كنى. گفت: درست است و دستور داد تا تمام اموال منقول و غير منفول را با او نصف كنند، آن شخص گفت: بدان اى نصوح، نه من شبانم و نه آن ميش است بلكه ما دو فرشته براى آزمايش تو آمده ايم. تمام اين ملك و نعمت اجر توبه راستين و صادقانه ات بود كه بر تو حلال و گوارا باد، واز نظر غايب شدند.

در خاتمه اين بحث نيز به روايتى از امام جعفر صادقعليه‌السلام اشاره مى شود كه به اهميت و اثرات توبه نصوح تأكيد دارد:

اذا تاب العبد توبة نصوحااحبه فستر عليه فى الدنيا و الاخره

فقلت: و كيف يستر عليه؟

قالعليه‌السلام : ينسى ملكيه ما كتبا عليه من الذنوب و يوحى الى جوارحه اكتمى عليه ذنوبه ويوحى الى بقاع الارض اكتمى ما كان يعمل عليك من الذنوب، فيلقى الله حين يلقاه شى ء يشهد عليه بشى ء من الذنوب(۱۶۰)

معاوية بن وهب گويد: شنيدم حضرت صادقعليه‌السلام مى فرمود:

چون بنده، توبه نصوح كند، خداوند او را دوست دارد و در دنيا و آخرت بر او پرده پوشى كند. من عرض كردم: چگونه بر او پرده پوشى كند؟

حضرتعليه‌السلام فرمود: هر چه از گناهان كه دو فرشته موكل بر او نوشته اند، از يادشان ببرد و به جوارح و اعضاى بدن او وحى فرمايد كه گناهان او را پنهان كنيد و به قطعه هاى زمين كه در آنجاها گناه كرده وحى فرمايد كه پنهان داريد، آنچه گناهان كه بر روى تو كرده است. پس ديدار كند خدا را هنگام ملاقات او و چيزى كه به ضرر او بر گناهانش گواهى دهد، نيست.


تفاوت استغفار و توبه

 در بسيارى از آيات قرآن استغفار و توبه باهم آمده، مانند سوره هود كه مى فرمايد:

(وان استغفروا ربكم ثم توبوااليه )(۱۶۱)

(و يا قوم استغفروا ربكم ثم توبوا اليه )(۱۶۲)

(فاستغفروه ثم توبوااليه )(۱۶۳)

(واستغفروا ربكم ثم توبوا اليه )(۱۶۴)

و عموم علماى اخلاق و دانشمندان اسلامى مبحث توبه و استغفار را در كتب خود يك جا مورد بحث قرار داده اند و در دعاها نيز استغفار و توبه باهم آمده است. اينك اين سؤ ال مطرح است كه، آيا فرقى ميان استغفار و توبه است يا خير؟

در جواب اين سؤ ال، بزرگان دو نظر را طرح كرده اند:

گروهى معتقدند كه فرقى ميان استغفار و توبه نيست. براى آنكه استغفار و توبه يكى است و توبه تأكيد استغفار است.

ولى گروهى ديگر ميان آن دو فرق گذارده اند، به آن جهت كه استغفار مقدم بر توبه است و تقدم استغفار بر توبه به اين معناست كه انسان بايد خود را از گناهان پاك سازد و سپس خود را به اوصاف الهى بيارايد. در واقع استغفار، توقف در مسير گناه و شستشوى خويشتن است و توبه بازگشت به سوى اوست كه وجودى است بى انتها.

استغفار به معناى شستشو است و توبه به معناى كسب كمالات است، مانند شخص آلوده كه بايد اول لباس چركين را از تن بيرون بياورد و خود را شستشو بدهد و بعد لباس پاكيزه به تن كند. يا بايد ابتدا جاروب كند، سپس زمين را فرش كند.(۱۶۵)

استغفار، طلب كردن مغفرت از خداى آمرزنده است ولى توبه عبارت از پشيمانى است؛البته با تصميم بر ترك گناه و برگشت نكردن به آن.