تفسير نور (سوره ى انعام)

تفسير نور (سوره ى انعام)0%

تفسير نور (سوره ى انعام) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسير نور (سوره ى انعام)

نویسنده: حجة الاسلام محسن قرائتي
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 12540
دانلود: 3941

تفسير نور (سوره ى انعام)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 14 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 12540 / دانلود: 3941
اندازه اندازه اندازه
تفسير نور (سوره ى انعام)

تفسير نور (سوره ى انعام)

نویسنده:
فارسی

پيام اصلى آيات اين سوره، مبارزه با شرك و دعوت به توحيد است. از آنجا كه مشركان جزيرة العرب به اعتقاد خود، بعضى چهارپايان را حلال و برخى را حرام مى دانستند، قرآن در مقام مبارزه با اينگونه خرافات و باورهاى غلط، از آيه ى 136 اين سوره به بعد، احكامى را در مورد چهارپايان بيان مى دارد كه بدين جهت اين سوره، انعام نام گرفته است.


۶۵- قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أن يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَاباً مِن فَوْقِكُمْ أ وْ مِنْ تَحْتِ أرْجُلِكُمْ أوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَيُذِيقَ بَعْضَكُم بَأسَ بَعْضٍ انظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الاَْيَتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ

 ترجمه :

بگو: او تواناست كه از بالاى سرتان يا از زير پايتان عذابى بر شما بفرستد يا شما را به صورت گروه هاى گوناگون با هم درگير كند، و طعم تلخ جنگ و خونريزى را توسط يكديگر به شما بچشاند. بنگر كه چگونه آيات را گونه گون بازگو مى كنيم، باشد كه بفهمند.


۶۶- وَكَذَّبَ بِهِ قَوْمُكَ وَهُوَ الْحَقُّ قُل لَسْتُ عَلَيْكُمْ بِوَكِيلٍ

 و قوم تو اين قرآن را تكذيب كردند، با آنكه سخن حقّى است، بگو: من وكيل و عهده دار ايمان آوردن شما نيستم.


نكته ها :

 لَبْس به معناى آميختن، و شِيَع جمع شيعه، به معناى گروه است.

 در آيه ى قبل، قدرت نجات بخش الهى مطرح شد، اينجا قدرت قهر و عذاب او.

 امام باقرعليه‌السلام فرمودند: مراد از عذاب آسمانى، دود و صيحه و مراد از عذاب زمينى، فرورفتن در آن و مراد از يَلبِسَكم شِيَعا، تفرقه در دين و بدگويى و كشتن يكديگر است.(۱۳۹) شايد آن حضرت در مقام بيان بعضى از نمونه ها بوده اند نه تمام مصاديق، زيرا مثلا عذاب فوق شامل فشار طاغوت ها كه حاكم بر مردمند و عذاب تحت شامل قهرى بدنبال نافرمانى مردم از رهبر حقّ كه از مردم و در مردم و هم سطح آنان است نيز مى شود.

 تعابير گوناگونى در قرآن خطاب به پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ ، اين مضمون را بيان مى كند كه پيامبر مسئولِ ابلاغ دين خداست، نه اجبار مردم به ايمان آوردن. از جمله :ما جعلناك عليهم حفيظا (۱۴۰)، لستَ عليهم بمصيطر (۱۴۱) ،ما أنت عليهم بجبّار (۱۴۲) ،ما على الرّسول الاّ البَلاغ (۱۴۳) ،أفانتَ تكره النّاس (۱۴۴) ،لااكراه فى الدّين (۱۴۵) ،اِن أنت الاّ نذير (۱۴۶) وقل لستُ عليكم بوكيل.


پيام ها :

 ۱- يكى از وظايف پيامبر، يادآورى قدرت بى مانند خداوند است.قل هو القادر

۲- شرك، زمينه ساز دريافت انواع عذاب هاست.ثم انتم تشركون قل هو القادر...

۳- خداوند، هم نجات بخش است، هم عذابگر، آنكه آگاهانه سراغ غير خدا مى رود، بايد منتظر عذاب باشد.قل هوالقادر على أن يبعث...

۴- تفرقه و تشتّت، از عذاب هاى الهى و در كنار عذاب آسمانى و زمينى مطرح شده است.يلبسكم شيعاً

۵- گاهى مردم، به وسيله ى مردم و با دست يكديگر عذاب و تنبيه مى شوند.يذيق بعضكم بأس بعض

۶- مبلّغان دينى بايد از روشهاى گوناگون براى ارشاد مردم بهره گيرند.اُنظر كيف نصرّف الا يات

۷- اگر مفهومى را در قالب هاى متنوّع ارائه داديم، به تأثيرات بيشترى اميدوار باشيمنُصرّف الا يات لعلّهم يفقهون

۸- چون راه شما حقّ است، از تكذيب مردم نگران نباشيد.و هو الحقّ

۹- تو مسئول وظيفه هستى، ضامن نتيجه نيستى.لستَ عليكم بوكيل


۶۷- لِكُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرُّ وَسَوْفَ تَعْلَمُونَ

 ترجمه :

براى هر خبرى (كه خداوند يا پيامبرش به شما مى دهد) وقتى مقرّر است (كه در آن واقع مى شود) و به زودى خواهيد دانست.


نكته ها :

 در آيه ى قبل گفته شد: خداوند قدرت دارد از هرسو برشما عذاب نازل كند، اين آيه مى فرمايد: اگر عذابى بر كفّار لجوج نازل نشد، عجله نكنيد، زيرا براى تحقّق هر خبرى زمانى معيّن است.


پيام ها :

 ۱- تحقّق همه ى خبرها و برنامه هاى الهى، قطعى و بر اساس حكمت و زمان بندى معيّن است. (هيچ حادثه اى بدون برنامه و هدف وتصادفى نيست)لكلّ نبأ مستقرّ

۲- گرچه مجبور به ايمان آوردن نيستيد، ولى فكر عاقبت و فرجام كار خودتان باشيد.و سوف تعلمون

۳- زود قضاوت نكنيد و مهلت دادن هاى الهى را نشانه ى غفلت خدا از خودتان نپنداريد.سوف تعلمون


۶۸- وَإِذَا رَأيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِى ءَايَتِنَا فَأعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُواْ فِى حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَإِمَّا يُنسِيَنَّكَ الشَّيْطنُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّلِمِينَ

 ترجمه :

و هرگاه كسانى را ديدى كه در آيات ما (به قصد تخطئه،) كندوكاو مى كنند، از آنان روى بگردان تا (مسير سخن را عوض كرده) وارد مطلب ديگرى شوند واگر شيطان تو را به فراموشى انداخت، پس از توجّه، (ديگر)با اين قوم ستمگر منشين.


نكته ها :

 خوض به معناى كندوكاو وگفتگو به قصد تمسخر و تحقير است، نه براى فهم و درك حقيقت.(۱۴۷)

 بعد الذّكرى ممكن است به معناى تذكّر دادن ديگرى، يا به معناى متذكّر شدن خود انسان باشد.

 سؤ ال : پيامبران الهى معصوم هستند، پس چگونه در آيه سخن از نفوذ شيطان در پيامبر مطرح شده است ؟ينسينّك الشيطان

پاسخ : تأثير شيطان در به فراموشى كشاندن، مسأله اى فرضى است، مثل آيه ىلئن اَشركتَ ليحبطنّ عملك (۱۴۸ ) يا آيهولو تقوّل علينا بعض الاَقاويل (۱۴۹ ) يعنى اگر مشرك شوى، يا اگر به ما نسبتى ناروا بدهى، نه اينكه چنين شده است.

و ممكن است مراد اصلى آيه، پيروان پيامبرند، نه خود ايشان، همان گونه كه در فارسى ضرب المثلى است كه به در مى گوييم كه ديوار بشنود.

 مشابه اين مطلب، در سوره ى نسأ آيه ۱۴۰ نيز آمده است :اذا سمعتم آيات اللّه يكفر بها و يستهزأ بها فلا تقعدوا معهم حتّى يخوضوا فى حديث غيره... اگر شنيديد كه به آيات الهى كفر مى ورزند يا مسخره مى كنند با آنان منشينيد تا سخن را عوض كنند.

 در روايات متعدّدى از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و ائمّه معصومين عليهم السلام از همنشينى با اهل گناه، يا شركت در جلسه اى كه گناه مى شود و انسان قدرت جلوگيرى از آن را ندارد نهى شده است، حتّى اگر آنان از بستگان انسان باشند. حضرت علىعليه‌السلام به فرزندش وصيّت كرد: خداوند بر گوش واجب كرده كه راضى به شنيدن گناه و غيبت نشود.(۱۵۰)

 رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ با استناد به اين آيه فرمودند: كسى كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد، در مجلسى كه در آن امامى سبّ مى شود و يا از مسلمانى عيب جويى مى گردد نمى نشيند.(۱۵۱)

 حضرت علىعليه‌السلام مجالسة الاشرار تورث سوء الظنّ بالاخيار همنشينى با بدان، سبب سوء ظنّ به نيكان مى شود.(۱۵۲)


پيام ها :

 ۱- غيرت و تعصّب دينى خود نسبت به مقدّسات را به دشمنان نشان دهيد.اذا رأيت الّذين يخوضون فى آياتنا فأعرض عنهم

۲- اعراض از بدى ها ومبارزه ى منفى با زشتكاران، يكى از شيوه هاى نهى از منكر است.فأعرض عنهم

۳- توجّه و گوش دادن به سخنان باطل (و ديدن و خواندن كتب و برنامه هاى گمراه كننده) نكوهيده است.(۱۵۳) يخوضون فى آياتنا فأعرض عنهم البتّه در مواردى كه براى آگاهى و ردّ و پاسخ دادن توسط اهل فن باشد، منعى ندارد.

۴- به جاى هضم شدن در جامعه، يا گروه و مجلس ناپسند، وضع آن را تغيير دهيد.حتّى يخوضوا فى حديث غيره

۵- اعلام برائت ومحكوم كردن لفظى كافى نيست، بايد به شكلى برخورد كرد.فاعرض...فلاتقعد

۶- مجالست با ظالمان نارواست، پس پرهيز كنيم.فلا تقعد

۷- شرط تكليف، توجّه و آگاهى است.اِمّا ينسينّك الشّيطان (فراموشى، عذر پذيرفته اى است)

۸- سخن گفتن به ناحقّ درباره ى آيات قرآن، (از طريق استهزا، تفسير به رأى، بدعت و تحريف) ظلم است.الظالمين


۶۹- وَمَا عَلَى الَّذِينَ يَتَّقُونَ مِنْ حِسَابِهِم مِن شَىْءٍ وَلَكِن ذِكْرَى لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ

 ترجمه :

كسانى كه پروا پيشه كردند، به گناه ستمكاران بازخواست نخواهند شد، ولى بايد آنان را پند دهند تا شايد پرهيزكار شوند.


نكته ها :

 آيه ى تحريم همنشينى با ياوه گويان و مسخره كنندگان كه نازل شد، عدّه اى گفتند: پس به مسجدالحرام هم نبايد برويم و طواف نيز نكنيم، چون دامنه ى استهزاشان تا آنجا هم كشيده شده است. اين آيه نازل شد كه حساب مسلمانانِ با تقوى كه به مقدار توان تذكّر مى دهند جداست، آنها مسجدالحرام را ترك نكنند.(۱۵۴)

 شركت در جلسه ى اهل گناه به قصد نهى از منكر وارشاد، مانعى ندارد، البتّه براى آنان كه با تقوا و نفوذ ناپذيرند، وگرنه بسيارى براى نجات غريق مى روند و خود غرق مى شوند.

شد غلامى كه آب جو آرد

آب جو آمد غلام ببرد


پيام ها :

 ۱- رعايت اهمّ و مهمّ در مسائل، از اصول عقلى و اسلامى است. شنيدن موقّتى ياوه ها به قصد پاسخگويى يا نجات منحرفان، جايز است.و ما على الّذين يتّقون من حسابهم من شى ء

۲- تقوا وسيله ى حفاظت و بيمه ى انسان در مقابل گناه است. (مثل لباس ضد حريق، براى مأموران آتش نشانى)و ما على الّذين يتّقون

۳- از همنشينى با ياوه سرايان پرهيز كنيم وسخنانشان را استماع نكنيم، ولى اگر به ناچار چيزى به گوش ما، رسيد مانعى ندارد.ما على الّذين يتّقون...من شى ء

۴- علاوه بر تقواى خود، بايد به فكر متّقى كردن ديگران نيز باشيم.


۷۰- و ذرالذين اتخذوا دينهم لعباولهوا و غرتهم الخيوه الدنيا و ذكربه ان تُبْسَلَ نَفْسٌ بِمَا كَسَبَتْ لَيْسَ لَهَا مِن دُونِ اللّهِ وَلِّىٌ وَ لاَشَفِيعٌ وَإِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لاَ يُؤْخَذْ مِنْهَا أوْلَئِكَ الَّذِينَ أبْسِلُواْ بِمَا كَسَبُواْ لَهُمْ شَرَابٌ مِنْ حَمِيمٍ وَعَذَابٌ ألِيمُ بِمَا كَانُواْ يَكْفُرُونَ

ترجمه :

و كسانى را كه دين خود را به بازى و سرگرمى گرفتند و زندگى دنيا مغرورشان كرده است، رها كن و به وسيله ى قرآن پندشان ده تا مبادا به كيفر آنچه كسب كرده اند به هلاكت افتند، در حالى كه جز خدا هيچ ياور و شفيعى ندارند، و اگر (انسان در آن روز) هرگونه عوضى (براى كيفر) بپردازد از او پذيرفته نمى شود، آنان كسانى هستند كه به سزاى آنچه كسب كرده اند به هلاكت افتادند براى آنان شرابى از آب سوزان و عذابى دردناك به كيفر كفر شان خواهد بود.


نكته ها :

 مراد از رها كردن منحرفان در جمله ىذر الّذين اتّخذوا دينهم... ، اظهار تنفّر و قطع رابطه كردن با آنان است، كه گاهى هم به نبرد با آنها مى انجامد، نه اينكه تنها به معناى ترك جهاد با آنان باشد.

 كلمه ى تُبسَل به معناى محروم شدن از خوبى و به هلاكت رسيدن است.

 به بازى گرفتن دين، هر زمانى به شكلى خود را نشان مى دهد، گاهى با اظهار عقائد خرافى، گاهى با قابل اجرا ندانستن احكام، گاهى با توجيه گناهان و گاهى با بدعت وتفسير به رأى وپيروى از متشابهات و...است.


پيام ها :

 ۱- غيرت دينى، سبب طرد افراد بى دين و بايكوت كردن مخالفان مكتب در جامعه است.ذر الّذين... چنانكه در آيات ديگرى نيز مى خوانيم :فاعرض عنهم (۱۵۵) ،ذرهم يأكلوا ويتمتّعوا (۱۵۶) ولا تحزن عليهم (۱۵۷)

۲- دلبستگى و فريفته شدن به دنيا، زمينه ى به بازى گرفتن دين است.الّذين اتّخذوا دينهم لعبا...غرّتهم الحياة الدّنيا

۳- تذكّر و موعظه، سبب نجات از قهر و عذاب الهى است.و ذَكِّر به

۴- در تذكّر و هشدار بايد از قرآن بهره گرفت.و ذَكِّر به

۵- به دنيا مغرور نشويم كه در قيامت جز خداوند چيزى به كمك ما نمى آيد.ليس لها من دون اللّه ولىّ و لا شفيع

۶- عامل بدبختى هاى انسان، خود او و عملكرد اوست.بما كسبت...بما كسبوا...عذاب اليم بما كانوا يكفرون


۷۱- قل اندرعوا من دون الله ما لا ينفعنا و لايضرنا وَنُرَدُّ عَلَى أعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَينَا اللّهُ كَالَّذِى اسْتَهْوَتْهُ الشَّيَطِينُ فِى الاَْرْضِ حَيْرَانَ لَهُ أصْحَبٌ يَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنَا قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدَى وَأمِرْنَا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَلَمِين

ترجمه :

بگو: آيا غير خداوند، چيزى را بخوانيم كه سود و زيانى براى ما ندارد و پس از آنكه خداوند هدايتمان كرد، به عقب باز گشته (و كافر) شويم ؟ همچون كسى كه شياطين او را در زمين از راه به در برده اند و سرگردان مانده است در حالى كه براى او يارانى (دلسوز) است كه او را به هدايت دعوت كرده (و مى گويند:) نزد ما بيا (و حقّ را بپذير ولى او گوشش بدهكار نيست). بگو هدايتى كه از سوى خدا باشد هدايت واقعى است و ما مأموريم كه براى خداى جهانيان تسليم باشيم.


۷۲- وَأنْ أقِيمُواْ الصَّلَوةَ وَاتَّقُوهُ وَهُوَ الَّذِى إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ

 و (به ما امر شده كه) نماز برپا داريد و از خداوند پروا كنيد، و اوست آنكه همگان نزدش محشور مى شويد.


نكته ها :

 در آيه ى ۷۲، از ميان همه ى وظايف به نماز، و از ميان همه ى عقائد به معاد اشاره شده است و اين اهميّت آنها را مى رساند.

 در يكتاپرستى، آرامش وتمركز است، ولى در شرك وچندتاپرستى، گيجى وتحيّر.ءأرباب متفرّقون خير أم اللّه الواحد القهّار (۱۵۸ ) آيا چند ارباب گوناگون بهتر است يا يك خداى قهّار؟ خداوند هم يكى است :قل هو اللّه احد و هم زود راضى مى شود يا سريع الرّضا، ولى غير خدا هم زيادند و هم هر كدام توقّعات گوناگونى دارند و زود راضى نمى شوند.


پيام ها :

 ۱- با سؤ ال وجدان ها را تحريك كنيد.قل أندعوا من دون اللّه

۲- شرك، غير منطقى است، چون انگيزه ى پرستش، كسب سود يا دفع ضرر است و بت ها قادر به هيچ نفع وضرر رساندن نيستند.لاينفعنا و لايضرّنا

۳- از غريزه ى منفعت خواهى مردم، در راه تبليغ و تربيت آنان استفاده كنيم.لاينفعنا و لايضرّنا

۴- شرك، نوعى عقب گرد و ارتجاع اعتقادى است.نردّ على اعقابنا

۵- شرك، مايه ى سرگردانى و تحيّر است.حيران

۶- در برابر انحرافات، بايد موضع گيرى صريح و مكرّر داشت.قل أندعوا...قل اِنّ هُدَى اللّه...

۷- تسليم خدا شدن، مايه ى رشد خودماست.لنُسلِمَ لربّ العالمين

۸- نماز، همراه تقوى كارساز است.اقيموا الصلوة واتّقوه

۹- ايمان به معاد ورستاخيز، عامل پيدايش تقوى در انسان است.واتّقوه و هو الّذى اليه تحشرون


۷۳- وَهُوَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَوَتَ وَالاَْرْضَ بِالْحَقِّ وَيَوْمَ يَقُولُ كُن فَيَكُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَلَهُ الْمُلْكُ يَوْمَ يُنْفَخُ فِى الْصُّورِ عَلِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهَدَةِ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ

 ترجمه :

و او كسى است كه آسمان ها و زمين را به حقّ آفريد و روزى كه بگويد: موجود شو، بى درنگ موجود مى شود، سخن او حقّ است. (و روز قيامت) روزى كه در صور دميده مى شود، حكومت تنها از اوست، داناى غيب و شهود است و اوست حكيم و آگاه.


نكته ها :

 در قرآن دو نوع دميدن در صور آمده است : يكى ويرانگر و ديگرى برانگيزنده ى مردم براى رستاخيز. در اين آيه، يك بار آن مطرح شده است، امّا در آيه ۶۸ سوره ى زمر، دميدن در دو صور مطرح است :و نُفِخ فى الصّور فَصَعِق مَن فى السموات و مَن فى الارض الاّ مَن شأاللّه ثمّ نُفِخ فيه اُخرى فاذا هم قيام ينظرون

 اگر در آيات قبل، سخن از تسليم بودن در برابر خدا و اقامه ى نماز بود، اينجا علّت آن ذكر شده كه آفرينش به دست اوست، او آگاه و حكيم است و از هر چيز با خبر است.

 امام صادقعليه‌السلام درباره ى عالم الغيب و الشهادة فرمودند: غيب آن است كه هنوز نيامده و شهادت آنچه كه بوده است مى باشد.(۱۵۹)


پيام ها :

 ۱- آفرينش، حكيمانه و هدفدار است.بالحقّ البتّه به اين نكته در آيات متعدّدى اشاره شده است، از جمله :و ماخلقنا السموات و الارض ومابينهما باطلا (۱۶۰)

۲- براى اراده ى خداوند، هيچ مانعى نيست.كن فيكون

۳- غيب و شهود، نهان و آشكار، براى خداوند يكسان است.عالم الغيب و الشهادة

۴- مبناى حكومت الهى بر حكمت و علم است.له الملك...و هو الحكيم الخبير

۵- در قيامت، جلوه و نمود قدرت الهى بر همه آشكار مى شود، چون آنجا اسباب و وسائل كارساز نيست.له الملك


۷۴- وَإِذْ قَالَ إِبْرَهِيمُ لاَِبِيهِ ءَازَرَ أتَتَّخِذُ أصْنَاماً ءَالِهَةً إِنِّى أرَي كَ وَ قَوْمَكَ فِى ضَلَ لٍ مُبِينٍ

 ترجمه :

و (ياد كن) آن هنگام كه ابراهيم به پدرش آزر گفت : آيا بتان را خدايان مى گيرى ؟ بى شك تو و قومت را در گمراهى آشكار مى بينم.


نكته ها :

 كلمه ى أب بطور طبيعى به معناى پدر است، ولى به معناى جدّ مادرى، عمو و مربّى هم گفته مى شود. چنانكه فرزندان يعقوب به پدران و عموى پدر خود حضرت اسماعيل نيز اب گفتند:نعبد الهك و اله آبائك ابراهيم و اسماعيل و اسحاق (۱۶۱) وپيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ نيز فرمود: أنا و علىّ أبَوا هذه الاُمّة(۱۶۲) ، من و على، پدران اين اُمّتيم. آزر، عموى ابراهيم بود، نه پدرش. پدران ابراهيم همه موحّد بوده اند.

از علماى اهل سنّت نيز، طبرى، آلوسى و سيوطى مى گويند: آزر پدر ابراهيم نبوده است. به علاوه، ابراهيم به پدر و مادر خويش دعا كرد:ربّنَا اغفِر لى و لوالدىّ... (۱۶۳) در حالى كه مسلمان حقّ ندارد براى مشرك طلب مغفرت كند، هرچند فاميل او باشد.

از مجموع اينها برمى آيد كه أب در اين آيه به معناى پدر نيست. به علاوه نام پدر ابراهيمعليه‌السلام در كتب تاريخ، تارُخ ذكر شده است، نه آزر.(۱۶۴)

 استغفار حضرت ابراهيم براى عمويش آزر نيز قبل از روشن شدن روحيّه ى كفر او و به خاطر وعده اى بود كه به او داده بود، و چون فهميد كه حقّپذير نيست، از او تبرّى جست و جدا شد.فلمّا تبيّن له انّه عدوُّ للّه تبرّأ منه (۱۶۵)


پيام ها :

 ۱- خويشاوندى، مانع نهى از منكر نيست.اذ قال ابراهيم لابيه...

۲- ملاك در برخورد، حقّ است نه سنّ و سال.قال ابراهيم لابيه

(حضرت ابراهيم به عموى خود كه سن بيشتر داشته، آشكارا حقّ را بيان كرده و هشدار داده است.)

۳- در شيوه ى دعوت به حق، بايد از بستگان نزديك شروع كرد.لابيه و بايد از مسائل اصلى سخن گفت.أتتّخذ اصناماً آلهة

۴- سابقه ى شرك وبت پرستى، به پيش از رسالت حضرت ابراهيم بازمى گردد.أتتّخذ اصناماً

۵- اكثريّت، سابقه و سنّ، باطل را تبديل به حقّ نمى كند و همه جا ارزش نيست.أراك و قومك فى ضلال

۶- بت پرستى، انحرافى است كه وجدان هاى سالم و عقل، از آن انتقاد مى كنند.أتتّخذ أصناماً...ضلال مبين

۷- گرچه ابراهيمعليه‌السلام حليم بود،اِنّ أبراهيم لاوّاه حليم (۱۶۶) و پيامبر بايد حتّى با فرعون هم نرم حرف بزند، ولى لحن برخورد حضرت ابراهيم در اين آيه، به خاطر اصرار عمويش بر كفر بود.اِنّى اراك و قومك فى ضلال مبين


۷۵- وَكَذَلِكَ نُرِىَّ إِبْرَهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَوَتِ وَالاَْرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ

 ترجمه :

و اينگونه ملكوت آسمان ها و زمين را به ابراهيم نشان داديم تا (يقين پيدا كند و) از اهل يقين باشد.


نكته ها :

 درباره ى ملكوت، بزرگان سخنانى گفته اند كه برخى را در اينجا نقل مى كنيم :

كلمه ى ملكوت از ملك است و واو و تأ براى تأكيد و مبالغه به آن افزوده شده است. ملكوت آسمان ها يعنى مالكيّت مطلق و حقيقى خداوند نسبت به آنها و مشاهده ملكوت يعنى مشاهده اشيا از جهت انتساب آنها با خداوند. ديد ملكوتى يعنى درك توحيد در هستى و باطل بودن شرك.(۱۶۷)

عوالم هستى به چهار بخش تقسيم شده است : لاهوت (عالم الوهيّت كه جز خدا كسى از آن آگاه نيست)، جبروت (عالم مجرّدات)، ملكوت (عالم اجسام) و ناسوت (عالم كون و فساد و تغيير و تحوّلات).(۱۶۸)

عالم ملكوت، عالم اسرار و نظم و شگفتى ها و جهان غيب است.(۱۶۹)

ملكوت آسمان ها، عجايب آنها است.(۱۷۰)

ابراهيم با ديدن ملكوت آسمان ها و زمين، بيشتر با سنّت، خلقت، حكمت و ربوبيّت الهى آشنا شد. به فرموده ى امام باقرعليه‌السلام خداوند به چشم ابراهيمعليه‌السلام ، قدرت و نورى بخشيد كه عمق آسمان ها و عرش و زمين را مشاهده مى كرد.(۱۷۱)

 استدلال محكم و برخورد علمى با ديگران، نيازمند ايمان قلبى است. حضرت ابراهيم هم پس از يقين،ليكون من الموقنين وارد استدلال مى شود كه در آيات پس از اين مى آيد.(۱۷۲)

 حرف واو در جمله ى وليكون من الموقنين رمز آن است كه ديد ملكوتى چند هدف داشته كه يكى از آن اهداف، به يقين رسيدن حضرت ابراهيم بوده است.


پيام ها :

 ۱- آنكه حقّ را شناخت و به آن دعوت كرد و از چيزى نهراسيد، خداوند ديدِ ملكوتى به او مى بخشد. (همچون حضرت ابراهيم، به مقتضاى آيه قبل)و كذلك نُرِى ابراهيم ملكوت... آرى، يك جوان هم مى تواند با رشد معنوى، به ديد ملكوتى دست يابد. چون طبق تفاسير متعدّد، ابراهيم در آن زمان نوجوان بود.

۲- انبيا، از هدايت ويژه ى خداوند برخوردارند.و كذلك نُرِى ابراهيم

۳- يقين، عالى ترين درجه ى ايمان است.و ليكون من الموقنين

۴- به يقين رسيدن، نياز به امداد الهى دارد.نُرِى...الموقنين


۷۶- فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ الَّيْلُ رَءَا كَوْكَباً قَالَ هَذَا رَبِّى فَلَّمَا أفَلَ قَالَ لاَ اُحِبُّ الاَْفِلِينَ

 ترجمه :

پس چون شب بر او پرده افكند ستاره اى ديد، گفت : اين پروردگار من است. پس چون غروب كرد، گفت : من زوال پذيران را دوست ندارم.


نكته ها :

 در زمان ابراهيمعليه‌السلام ستاره پرستى رايج بوده و ستاره را در تدبير هستى مؤ ثّر مى پنداشتند.

 سؤ ال : آيا پيامبر بزرگى همچون حضرت ابراهيم حتّى براى يك لحظه مى تواند ستاره يا ماه و يا خورشيد را بپرستد؟

پاسخ : مجادله و گفتگوى حضرت ابراهيم با مشركان، از باب مماشات و نشان دادن نرمش در بحث، براى رد عقيده ى طرف است، نه اينكه عقيده ى قلبى او باشد زيرا شرك با عصمت منافات دارد. گفتن كلمه ى يا قوم در دو آيه ى بعد نشانه ى مماشات در گفتن هذا ربّى است، به همين دليل وقتى غروب ماه و خورشيد را مى بيند، مى گويد: من از شرك شما بيزارم، و نمى گويد از شرك خودم (آيه ۷۸).

به علاوه در آيه ى قبل خوانديم كه خداوند، ملكوت آسمان ها و زمين را به ابراهيم نشان داد و او به يقين رسيد و آغاز اين آيه با حرف فأ شروع شد، يعنى نتيجه آن ملكوت و يقين اين نوع استدلال بود.

 موجودى كه طلوع و غروب دارد، محكوم قوانين است نه حاكم بر آنها. ابراهيم، ابتدا موقّتاً پذيرش آن را اظهار مى كند تا بعد با استدلال ردّ كند.


پيام ها :

 ۱- يكى از شيوه هاى احتجاج، اظهار همراهى با عقيده ى باطل و سپس ردّ كردن آن است.هذا ربّى

۲- بيدار كردن فطرت ها، فعال كردن انديشه ها و توجّه به احساسات، از بهترين شيوه هاى تبليغ است.لا اُحبّ الافلين

۳- محبوب واقعى كسى است كه محدود به مكان، زمان و موقّت نباشد.لاأحبّ الافلين

۴- معبود، بايد محبوب و عبادت بايد عاشقانه باشد، روح دين، عشق است.لاأحبّ الافلين


۷۷- فَلَمَّا رَءَا الْقَمَرَ بَازِغاً قَالَ هَذَا رَبِّى فَلَّمَا أفَلَ قَالَ لَئِن لَمْ يَهْدِنِى رَبِىّ لاََكُوَنَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّآلِّينَ

 ترجمه :

پس (بار ديگر) چون ماه را در حال طلوع و درخشش ديد، گفت : اين پروردگار من است. پس چون غروب كرد، گفت : اگر پروردگارم مرا هدايت نكرده بود، قطعاً از گروه گمراهان مى بودم.


نكته ها :

 كلمه ى بازغ از بزغ، به معناى شكافتن وجارى ساختن خون است. امّا در اينجا گويا طلوع خورشيد و ماه، پرده ى تاريكى شب را مى شكافد و سرخى كم رنگى در اطراف خود پديد مى آورد.(۱۷۳)

 ابراهيمعليه‌السلام هم با ستاره پرستان برخورد كرد، هم با ماه و خورشيد پرستان.(۱۷۴) به گفته ى بسيارى از مفسّران، گفتگوى حضرت ابراهيم با مشركين منطقه ى بابل بود.

 انسان در هر فرضيه اى كه به بن بست رسيد، بايد بدون لجاجت، مسير را عوض كند. بر خلاف مشهور كه مى گويند: مرد آن است كه روى حرف خود بايستد و پافشارى كند، اين آيه به ما مى گويد: مرد آن است كه حرفش حقّ باشد، گرچه با تغيير موضع باشد.


پيام ها :

 پيام هاى ۱ و ۲ و ۳ آيه ى قبل، در اينجا نيز موضوعيّت دارد.

۴- در انتقاد، بايد از روش گام به گام بهره گرفت. در آيه ى قبل فرمود: من آفلين را دوست ندارم. ولى اينجا مى فرمايد: پرستش ماه، انحراف و ضلالت است.

۵- در راه شناخت، بايد به فيض و هدايت الهى تكيه كرد و بدون آن، نمى توان به سرچشمه ى زلال معارف رسيد.(۱۷۵) لئن لم يهدنى ربّى

۶- در درون انسان، گمشده اى است كه گاهى در پيدا كردن آن، سراغ مصداق هاى گوناگون (و گاهى انحرافى) مى رود.هذا ربّى در دو آيه پى درپى آمده است.

۷- انبيا هم به هدايت الهى نيازمندند.لئن لم يهدنى ربّى

۸- هدايتگرى از شئون ربوبيّت است.يهدنى ربّى


۷۸- فَلَمَّا رَءَا الْشَمْسَ بَازِغةً قَالَ هَذَا رَبِّى هَذَا أكْبَرُ فَلَمَّاَّ أفَلَتْ قَالَ يَقَوْمِ إِنِّى بِرِى ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ

 ترجمه :

پس چون خورشيد را برآمده ديد گفت : اينست پروردگار من، اين بزرگتر (از ماه و ستاره) است. امّا چون غروب كرد، گفت : اى قوم من ! همانا من از آنچه براى خداوند شريك قرار مى دهيد بيزارم.


نكته ها :

 در اين آيه نيز ابراهيمعليه‌السلام در مقام بحث و گفتگو است، نه در مقام بيان عقيده ى شخصى، و همچنان كه گذشت كلمه ى يا قوم و نيز ممّا تشركون (شرك مى ورزيد، نه مى ورزم) دليل آن است كه خود آن حضرت، ماه و خورشيد و ستاره را نمى پرستيده است.(۱۷۶)


پيام ها :

 پيام هاى ۱ و ۲ و ۳ آيه ۷۶، در اينجا نيز مورد استفاده است.

۴- كوچكى و بزرگى اجسام مهم نيست، همه آنها چون متغيّر و ناپايدارند، پس نمى توانند خدا باشند.هذا أكبر

۵- شيوه ى تعليم حقّ يا انتقاد از باطل، بايد گام به گام باشد. ابتدا نفى ستاره و ماه و در نهايت خورشيد.فلمّا رءا الشمس...قال

۶- برائت از شرك، فرياد ابراهيمى است.اِنّى برى ء ممّا تشركون

۷- برائت از شرك است، نه از افراد.ممّا تشركون، نه منكم.

۸- برائت جستن، بايد پس از بيان برهان و استدلال باشد. (اوّل افول و غروب را مطرح كرد، بعد برائت از شرك را).فلمّا أفلت قال...


۷۹- إِنِّى وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذِى فَطَرَ السَّمَوَتِ وَالاَْرْضَ حَنِيفاً وَمَآ أنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ

 ترجمه :

من از سر اخلاص روى خودرا به سوى كسى گرداندم كه آسمان ها و زمين را پديد آورد و من از مشركان نيستم.


نكته ها :

 عبور از افول و ناپايدارى و رسيدن به ثبات، جلوه اى از ديد ملكوتى است كه خداوند به حضرت ابراهيم داده است.

 حَنيف از حنف، به معناى خالص وبى انحراف، وگرايش به راه حقّ ومستقيم است.

 فَطر كه به معناى آفريدن است، در اصل، مفهوم شكافتن را دارد. شايد اشاره به علم روز داشته باشد كه مى گويد: جهان در آغاز، توده ى واحدى بوده، سپس از هم شكافته و كرات آسمانى يكى پس از ديگرى پديد آمده است.(۱۷۷)


پيام ها :

 ۱- همين كه راه حقّ براى ما روشن شد، با قاطعيّت اعلام كنيم و از تنهايى نهراسيم.اِنّى وَجّهت

۲- كسى كه از پرستش بت هايى جزيى، مادّى، محدود و فانى بگذرد، به معبودى كلّى، معنوى، بى نهايت و ابدى مى رسد.للّذى فطر السموات والارض

۳- در جلوه ها غرق نشويد كه دير يا زود، رنگ مى بازند، به خدا توجّه كنيد كه جلوه آفرين است.فَطَر السموات والارض

۴- انسان مى تواند به جايى برسد كه عقائد باطل نسل ها و عصرها را درهم بشكند.و ما أنا من المشركين

۵- توحيد ناب، همراه با برائت از شرك است.و ما أنا من المشركين