بررسى تاريخ عاشورا

بررسى تاريخ عاشورا0%

بررسى تاريخ عاشورا نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام حسین علیه السلام

بررسى تاريخ عاشورا

نویسنده: دكتر محمدابراهيم آيتى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 19250
دانلود: 3902

بررسى تاريخ عاشورا
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 21 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19250 / دانلود: 3902
اندازه اندازه اندازه
بررسى تاريخ عاشورا

بررسى تاريخ عاشورا

نویسنده:
فارسی

كتابى ارزشمند، حاوى سخنراني هاى مرحوم دكتر محمدابراهيم آيتى كه در سال هاى 3-1342 از راديو ايران پخش شده است و درباره قيام سیدالشهدا و ابعاد گوناگون آن است.


بخش نهم

بسم الله الرحمن الرحيم

 مصونيت واقعيت حادثه عاشورا

 خطبه ها و سخنرانى هاى اهل بيت عصمت و طهارت كه از دستبرد تحريف و تبديل محفوظ و مصون مانده و در كتابها نوشته شد، و به ما رسيده است در كار بررسى تاريخ عاشورا بسيار ارزنده و مورد استفاده است و به وسيله همين اسناد مقدس تاريخى است كه امروز با گذشتن بيش از سيزده قرن تاريخ عاشوراى سال ۶۱ هجرى كاملا بر ما روشن است و بايد به ارزش واقعى اين اسناد زنده و ارزنده توجه داشت، چه اگر اين خطبه ها ثبت نمى شد و اين سخنرانى ها به ما نمى رسيد، يا تحريف شده آن به دست ما مى رسيد نه تنها راهى به واقع نداشتيم، بلكه امرى را كه واقع نشده و حقيقت نداشته به عنوان واقع مى پذيرفتيم، و خدا مى داند كه چه آثار سوء اسناد تحريف يافته بار مى شد.

امروز مى توان واقعه كربلا را از روى خطبه هاى امام و اهل بيت كه در مكه و بين راه حجاز و عراق و كربلا و كوفه و شام و مدينه ايراد كرده اند و از روى سخنانى كه در پاسخ پرسش هاى اين و آن گفته اند و از روى اشعارى كه خود امام و اصحاب او روز عاشورا در مقابل دشمن خوانده اند، و از نامه هايى كه ميان امام و مردم كوفه و بصره رد و بدل شد، و نامه اى كه يزيد به ابن زياد نوشته و نامه هايى كه ابن زياد به يزيد و عمر بن سعد نوشته، و نامه هاى عمر بن سعد به ابن زياد و نامه ابن زياد به حاكم مدينه كه همه آنها در تاريخ ‌هاى معتبر ثبت شده و به دست آيندگان هم خواهد رسيد و هميشه محفوظ خواهد ماند از روى اين مدارك مى توان واقعه عاشورا را با تمام جزئيات كه روى داده شرح و توصيف كرده و هيچ نيازى به مدرك و ماخذ ديگرى نيست. روزى كه يزيد به ابن زياد نامه مى نوشت و او را به فرماندهى عراقين منصوب مى داشت و درباره مسلم بن عقيل مى نوشت كه خبر يافته ام كه مسلم به كوفه آمده تا در ميان مسلمين ايجاد اختلاف كند.


ثبت تاريخى رسوا مى كند

 يزيد مى خواست با اين جمله مسلم را در تاريخ اسلام با قيافه مردى ماجراجو و فتنه انگيز نشان دهد، هيچ نمى دانست كه تاريخ هم نامه او را به همين عبارت رسوا ضبط مى كند و هم پاسخى را كه مسلم به اين نامه داد يعنى همان سخنى را كه در جواب ابن زياد گفت و اين نامه و نامه نويس را هم رسوا كرد. روزى كه مسلم را دستگير و بر ابن زياد وارد كردند ابن زياد با درشتى و تندى به مسلم گفت : پسر عقيل مردم اين شهر آسوده خاطر بودند پس تو آمدى و ميان ايشان تفرقه افكندى و ايشان را به جان هم انداختى، اين همان مطلبى بود كه يزيد درباره مسلم نوشته بود و ابن زياد چيزى بر آن نيفزود و همان را به مسلم گفت، اين هم در تاريخ ثبت شده، اما مسلم پاسخ آن نوشته و اين گفته را داد تا در آينده تاريخ مردم هم آن را بخوانند و هم اين را و آنگاه قضاوت كنند و انصاف دهند.

مسلم گفت : اين گونه نيست و من خود به اين شهر نيامده ام كه مردم را پراكنده سازم و در ميان ايشان ايجاد اختلاف و ناسازى كنم، مردم اين شهر خودشان به استناد نامه هايى كه به ما نوشته اند مى گويند كه پدرت زياد نيكانشان را كشت و خونشان را ريخت و چون بيدادگران و زورگويان دنيا با ايشان رفتار كرد، ما آمديم تا عدالت را برقرار سازيم، و مردم را به حكم قرآن مجيد دعوت كنيم. آيا مى شد يزيد و ابن زياد كارى كنند كه آنچه درباره مسلم نوشتند و گفتند در تاريخ بماند. اما آنچه مسلم گفت و با جمله اى كوتاه قيافه زننده حكومت زياد را كه يكى از جباران عراق بود نشان داد در تاريخ نماند و كسى آن را نشنود و ننويسد و آيندگان از آن بى خبر بمانند، و واقعا باور كنند كه مسلم فتنه انگيز و خون ريز و مفسده جو و تفرقه انداز بود؟ اين كار امكان پذير نيست.


تاريخ نيرومند و قدرتمند است

 يزيد مى توانست امام را بكشد و ياران او را شهيد كند و اهل بيت او را اسير و گرفتار سازد اما نمى توانست حكم تاريخ را تغيير دهد و با قيافه اى جز آنچه داشته است براى خود در تاريخ جايى باز كند.

تاريخ بسيار نيرومند و با قدرت است و امكان پذير نيست كه امانت و درستى و صراحت خود را از دست بدهد و تاريخ هوس ها و آرزوهاى اين و آن شود خوبى ها و بدى ها را ثبت مى كند، نوشته ها، گفته ها، موعظه ها، زورگويى ها، محبت ها و ستم ها را همه را با كمال امانت در جاى خودش قرار مى دهد، و اگر جز اين بود و مى شد كه قيافه ها در تاريخ جابجا شود و در صحنه تاريخ فرعون با قيافه نبوت موسىعليه‌السلام ظاهر شود و موسىعليه‌السلام در قيافه مردى مدعى خدايى، ديگر خدا بر بندگان خود چه حجتى داشت و دستاويز بندگان خدا در شناختن حق و باطل چه بود؟ موجب اطمينان خاطر مردان فداكارى از قبيل ابا عبداللهعليه‌السلام كه در راه خدا جان مى دهند و فداكارى مى كنند و كشته مى شوند همين امانت تاريخ است و مى دانند كه خداى متعال احدى را بر تاريخ چيره نساخته است و تاريخ بر هر نيك و بد چيره است و همه را مى شناسد و از گفتار و كردار همگى نيك باخبر است و كسى نمى تواند نيك و بد خود را از تاريخ پوشيده دارد و فصلى از زندگى خود را نهفته از تاريخ برگزار كند.

البته تاريخ بسيار با احتياط و مال انديش است و با فاصله دور يا نزديكى قيافه هاى واقعى را نشان مى دهد و قيافه هاى تغيير يافته و جابجا شده را به صورت واقعى و سر جاى خودش باز مى گرداند، و با كمال شكيبايى و دورانديشى به حساب هر بى حسابى مى رسد.


ابن زياد و تحريف عاشورا

 ابن زياد براى آن كه مردم را از جريان واقعه كربلا رسما باخبر سازيد به مسجد اعظم كوفه رفت و سخنانى گفت كه اگر امانت و صراحت تاريخ نبود نام حسين عليه بن علىعليه‌السلام به عنوان يك مرد دروغگو در تاريخ اسلام برده مى شد عبيدالله در حضور چندين هزار مسلمان عراق و بالاى منبر مسجد اعظم كوفه چنين گفت :

 الحمدالله الذى اظهر الحق و اهله و نصر امير المومنين يزيد و حزبه و قتل الكذاب ابن الكذاب الحسين بن على و شيعته (۵۸) .

يعنى شكر خدا را كه حق و اهل حق را پيروز كرد و امير المومنين يزيد و دار و دسته او را يارى فرمود و دروغگوى پسر دروغگو يعنى حسين بن على و شيعيان او را كشت. راستى اگر در اينجا تاريخ با ابن زياد قدرى مساعدت مى كرد در همين مجلس و پاى همين منبر جواب او را نمى دادند ممكن بود اين سخنرانى كه در مسجد مسلمانان و در حضور مسلمانان و به وسيله امير مسلمانان ايراد شده است براى بعضى و تا مدتى ايجاد شبهه كند، و اين فكر اگر چه در مردم كم تحقيق و كم شعور پيدا شود كه مبادا واقعيت همين باشد و اينان راست گفته باشند و حق با اين مرد باشد كه بر منبر و در خانه خدا به اين محكمى، خدا را بر اين پيشامدى كه شده شكر مى كند معلوم مى شود واقعا بخير گذشته و خوب كارى شده كه حسين بن علىعليه‌السلام را كشته اند. اما تاريخ در اينجا هم از هوشيارى خود استفاده كرد و پيش از آنكه يك نفر از مسجد بيرون رود و جواب اين ياوه ها را نشنود جواب آن را به وسيله يك مرد مسلمان از جان گذشته تحويل تاريخ داد. شيخ مفيد و طبرى مى نويسند: هنوز گفتار عبيدالله به پايان نرسيده بود كه عبدالله بن عفيف ازدى غامدى(۵۹) از جا برخاست.


ياوه گويى ابن زياد

 در اين موقع كه ابن زياد ياوه گويى را از حد گذراند از جاى برجست و گفت : اى پسر مرجانه ! دروغگوى پسر دروغگو تويى و پدرت و كسى كه تو را به حكومت عراق فرستاده و پدرش، آيا پسران پيغمبر را مى كشيد و دم از راستگويى مى زنيد. ابن زياد كه تصور مى كرد قدرت او بر تاريخ هم حكومت مى كند گفت او را بياوريد غوغايى به پا شد و ديگر آنچه را اين مرد با بصيرت گفته بود نمى شد ناگفته و ناشنيده گرفت. اين مرد بزرگوار جان بر سر اين گفتار نهاد و به دستور ابن زياد كشته و به دار آويخته شد اما يك صحنه از تاريخ را روشن ساخت و صفحه اى از تاريخ عاشورا را با خون خود نوشت. اين هوشيارى و فراست تاريخ هميشه كار خود را كرده و مى كند و در هر موقعى كه دستى براى تحريف تاريخ از آستين بيرون آمده است، در همان جا در فكر چاره كار افتاده و سندى قاطع و صريح و كافى براى نشان دادن واقع به وجود آورده است.


قيام كربلا گواه قدرت و صراحت تاريخ است

 ما بسيارى از قضايا را در همين تاريخ مربوط به شهادت ملت ها خوانده ايم و شنيده ايم اما كمتر در فكر اين بوده ايم كه هوشيارى و اسنادى تاريخ را در نظر بگيريم و راستى بر درايت و لياقت تاريخ در نشان دادن قيافه هاى واقعى و حوادث تاريخى آفرين بگوييم. هر سطرى از تاريخ قيام ابا عبداللهعليه‌السلام گواه قدرت و صراحت و شجاعت تاريخ است و بايد به اين حساب توجه كرد كه حتى پس از شهادت امام و مردن يزيد در حدود نزديك به هفتاد سال تمام قدرت اسلامى به دست خلفاى بنى اميه بود و فقط چند سال ابن زبير در حجاز خلافت كرد و تازه او هم در دشمنى با اهل بيت كمتر از بنى اميه نبود، در عين حال صراحت و شجاعت تاريخ اجازه نداد كه در طول اين مدت چهره تابناك تاريخ عاشورا را تغيير دهند و قيافه اى تاريك جاى آن را بگيرد.

ابن زياد به سر مقدس امام نگاه مى كرد و مى خنديد و با چوبى كه در دست داشت به دندان هاى امام مى زد اما نمى دانست كه تاريخ نه تنها چوب او و خنده او و لااباليگرى و اخلاق او را ثبت خواهد كرد بلكه مردى از اصحاب رسول خدا را براى همين روز ذخيره كرده و او را به كوفه سكونت داده و امروز هم او را به مجلس ابن زياد آورده و پهلوى ابن زياد جا داده تا چوب و خنده و فساد اخلاق او را پاسخ دهد و اين مجلس صورتى پيدا كند كه قابل بحث در تاريخ باشد.


زيد بن ارقم در برابر ابن زياد

 زيد بن ارقم يكى از اصحاب رسول خدا و پيرى سالخورده بود نگاهى به ابن زياد كرد و گفت : چوب خود را از اين دو لب بردار، به خدايى كه جز او خدايى نيست، بارها لب هاى رسول خدا را روى اين لب ها ديده ام، اين سخن را گفت و صدا به شيون برداشت. البته ابن زياد در آن موقع به گفتار اين پير سالخورده صحابى اهميت نمى داد و نمى توانست بفهمد كه اين صورت مجلس ها همه ضبط تاريخ مى شود و نامه تاريخ كم و زيادى را فروگذار نمى كند و همه را به حساب مى آورد، از اينروى زيد را با تندى و درشتى از مجلس خود راند و او را تهديد به قتل كرد و گفت : معلوم است كه در اثر پيرى شعور خود را از دست داده اى وگرنه بر اين فتح خدايى نمى گريستى ؟ تاريخ همه اين جزئيات را ضبط كرد تا فردا بداند كه ابن زياد شعور خود را از دست داده بود نه زيد بن ارقم زيد بن ارقم نيك مى دانست كه قطع نظر از حساب ثواب و عقاب هيچ مسلمانى بر هرزگى هاى ابن زياد آفرين نخواهد گفت، و هر مسلمانى تا مسلمان است، و رسول خدا را به پيامبرى مى شناسد يا فرزندان وى از در تجليل و احترام و ادب خواهد درآمد اما ابن زياد مى پنداشت كه مى شود هم مسلمان بود و هم فرزندان رسول خدا را كشت، هم مسلمان بود و هم بانيان اسلام را دروغگو دانست، هم خون عزيزان اسلام را ريخت و هم در تاريخ اسلام با قيافه مسلمانى ظاهر شد.


واقعيت تاريخ در سخنان زينب (س)

 اكنون نوبت آن رسيده كه بار ديگر سخنان زينب كبرى را در مجلس يزيد بررسى كنيم و آن سند زنده تاريخى را از روى منابع قرن سوم(۶۰) بخوانيم هر چند سخن در امانت و شجاعت تاريخ دامنه يافت. پس از آن كه يزيد اشعار كفرآميزى از عبدالله بن زبعرى سهمى كه در موقع كافر بودن خود گفته بود خواند و اشعارى هم از خود بر آن افزود و صريحا گفت كه مى خواهم انتقام پدران خود را كه در حال بت پرستى به دست ياران محمد كشته شده اند از فرزندان محمد بگيرم، زينب دختر علىعليه‌السلام برخاست و زبان به سخن گفتن گشود و فصلى جديد در تاريخ خلافت سه سال و چند ماهه يزيد باز كرد و گفت : صدق الله و رسوله يا يزيد ثم كان عاقبه الذين اساوا السواى ان كذبوا بايات الله و كانوا بها يستهزون (۶۱) .

يزيد خدا و رسولش راست گفته اند كه عاقبت گناه كردن و دروغ دانستن آيات خدا مسخره كردن آنهاست، يعنى اگر امروز آيات خدا را تكذيب مى كنى و با نظر استهزاء به آنها مى نگرى و چنان كه روزى بت پرستان مكه به شهادت جمعى از مسلمانان در جنگ احد خوشحال شدند و شعرخوانى به راه انداختند تو هم از شهادت فرزندان رسول خدا خوشحال شده اى و شعر مى خوانى و دم از انتقام گرفتن از رسول خدا مى زنى مى دانى چرا اينطور شده اى و چرا به اينجا رسيده اى ؟ از بس گناه كرده اى كارت به اينجا كشيده است، هر كس راه گناه را در پيش گيرد و در گناه كردن اصرار ورزد به حكم قرآن مجيد روزى آيات خدا را تكذيب خواهد كرد و كار او به جايى خواهد رسيد كه آنها را مسخره كند و آنگاه را مسخره كند و آنگاه مستحق عذاب خدا گردد.

سپس گفت :

 اظننت يا يزيد الله حيث اخذت علينا باطراف الارض و اكناف السماء، فاصبحنا نساق كما يساق الاسارى، ان بنا هوانا على الله و بك عليه كرامه و ان هذا لعظم خطرك عنده فشمخت بانفك، و نظرت فى عطفك، جذلان فرحا، حين رايت الدنيا متسقه لك، و الامور متسقه عليك و قد امهلت و نفست و هو قول الله تبارك و تعالى، و لا يحسين الذين كفروا انما نعلى لهم خير لانفسهم انما نملى لهم ليزداد و اثما و لهم عذاب مهين (۶۲) .


شهادت و اسارت خوارى نيست

 يزيد مگر گمان برده اى كه ما با شهادت و اسيرى خوار و زبون شده ايم ؟ و چون راه هاى زمين و آسمان را بر ما بسته ايد، و چون اسيران ما را از اين جا به جا مى بريد، ديگر خدا لطف خويش را از ما باز گرفته است ؟ و گمان برده اى كه تو با كشتن مردان حق بزرگ و بزرگوار گشته اى ؟ و خدايا لطف و عنايتى خاص به تو مى نگرد؟ و بدين جهت و از روى اين گمان غلط از خود باور كرده اى، و با خوشحالى و سرمستى تكبر فروش شده اى ؟ چو ديده اى كه دنيا براى تو رو به راه گشته است، و امور بر وفق مرا تو مى گذرد، و كارها براى تو رو به راه شده، از اين است كه مغرور شده اى، و سخن خدا را از ياد برده اى كه مى گويد: مردمان كافر گمان نكنند كه اگر مهلتى به آنها مى دهيم اين مهلت بخير آنهاست آنان را تنها براى آن مهلت مى دهيم كه بيشتر گناه كنند و براى ايشان عذابى است كه خوار و زبونشان خواهد كرد.

زينب كبرى بعد از اين جمله ها يزيد را به ياد حادثه اى آورد كه روز فتح مكه در سال هشتم هجرت در مكه روى داد و رسول خدا بر همه مردان و زنان مكه منت گذاشت و آزادشان ساخت، و يزيد خود فرزند همان آزاد شدگان بود هم پدرش معاويه و هم جدش ابو سفيان و هم مادر معاويه از آزاد شدگان روز فتح مكه بودند كه رسول خدا از همه گذشته ها صرف نظر فرمود و با بزرگوارى و گذشت عمومى همگى را آزاد و آسوده ساخت و فرمود اذهبوا فانتم الطلقاء برويد كه همه شما آزاد هستيد دختر امير المومنينعليه‌السلام در قسمت دوم خطبه خود خاطره آن روز را عنوان سخن قرار داد و گفت :

 امن العدل يا ابن الطلقاء تخديرك نساءك و اماءك و سوقك بنات رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌ ، قدهتكت ستورهن، و اصحلت صوتهن، مكتئبات تخدى بهن الاباعر و يحدوابهن الاعادى من بلدالى بلد لا يراقين و لا يووين، يتشوفهن القريب و البعيد، ليس معهن ولى من رجالهن (۶۳) .


عدالت و انصاف كجاست ؟

 اى پسر آزاد شدگان عدالت كجا انصاف كجاست ؟ زنان و كنيزان خود را پرده نشين دارى اما دختران رسول خدا را بى كس و بى پناه بر شترهاى تندرو نشانده اى و به دست دشمنان سپرده اى تا از شهرى به شهرى برند.

سپس گفت :

 و كيف يستبظى بغضنا من نظر الينا بالشنف و الشئان، و الاحن و الاضغان، اتقول : ليت اشياخى ببدر شهدوا، غير متاثم و لا مستعظم و انت تنكت ثنا يا ابى عبدالله بمنحصر تك ولم لا تكون كذلك و قد نكات القرحه و استاصلت الشافه باهراقك دماء ذريه رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و نجوم الارض من آل عبدالمطلب و لتردن على الله و شيكا موردهم و لتوذن انك عميت و بكمت و انك لم تقل فاستهلواو اهلوا فرحا (۶۴) .

يزيد چگونه با ما كينه ورزى نكند آن كس كه پديده افكار و دشمنى به ما مى نگرد، با كمال بى باكى و بدون آن كه خود را گنهكار بدانى مى گويى اى كاش نياكان من كه در بدر كشته شدند امروز حاضر بودند، آنگاه با چوبى كه در دست دارى به دندان هاى ابا عبداللهعليه‌السلام مى زنى، چرا چنين نباشى و حال آن كه آنچه مى خواستى انجام دادى، و ريشه هاى فضيلت و تقوى را از جا كندى، و خون فرزندان رسول خدا را ريختى و ستارگان فروزان روى زمين را از فرزندان عبدالمطلب در زير ابرهاى بيداد و ستمگرى پنهان كردى، اما به زودى نزد خدا مى روى، بر پدرانت وارد مى شوى، و تو را نيز به جاى آن ها مى برند، و آنگاه آرزو خواهى كرد كه اى كاش كور و لال شده بودى و نمى گفتى جاى نياكانم خالى تا خوشحال و پاى كوبى كنند.


بار خدايا، حق ما را بگير

 چون سخنان دختر امير المومنين به اينجا رسيد دعا كرد و گفت خدايا حق ما را بگير، و از كسانى كه بر ما ستم كردند انتقام بكش. پس به يزيد فرمود: به خدا كه پوست خود را كندى و گوشت خود را بريدى و به زودى بر رسول خدا وارد مى شوى و خواهى ديد كه فرزندان او در بهشت برين جاى دارند، همان روزى كه خدا عترت رسول را از پراكندگى برهاند و همه را در بهشت فراهم سازد، و اين وعده اى است كه خداى متعال در قرآن مجيد داده و لا تحسين الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عندر بهم يرزقون (۶۵) گمان مكن كه شهداى راه خدا مرده اند چه آنان زنده اند و نزد خدا روزى داده مى شوند.

يزيد! روزى كه داورى با خدا باشد و محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ دادخواهى كند و اعضا و جوارح تو بر تو گواهى دهند آن روز پدرت كه تو را بر مسلمان ها مسلط ساخت به سزاى خود خواهد رسيد، و آن روز دانسته خواهد شد كه ستمكاران چه مزدى مى برند و جاى چه كسى بدتر و دار و دسته كه زبون تر است، با اين كه من به خدا قسم اى دشمن خدا و اى پسر دشمن خدا را كوچك مى شمارم و قابل توبيخ و سرزنش نمى دانم اما چكنم چشم ما گريان و سينه ما سوزان است و با توبيخ و سرزنش تو شهداى ما زنده نمى شوند، حسين من كشته شد و طرفداران شيطان ما را نزد نابخردان مى برند تا از مال خدا مزد خود را بر بى احترامى نسبت به خدا بگيرند.


خون ما از دست اينان مى چكد

 خون ما از دست هاى اينان مى چكد و گوشت ما از دهان ايشان مى ريزد و پيكرهاى پاك شهيدان در اختيار گرگان و درندگان بيابان نهاده شده، اگر امروز از كشتن فايده كردى فرداى حساب، به زيان آن خواهى رسيد، روزى كه جز عملت چيزى را به دست نياورى، روزى كه تو بر پسر مرجانه فرياد زنى و او بر تو فرياد زند، روزى كه تو و پيروانت در نزد ميزان عدل الهى به جان هم افتيد، روزى كه به بينى بهترين توشه اى كه پدرت براى تو فراهم ساخت آن بود كه فرزندان رسول خدا را بكشى، به خدا من جز از خدا نمى ترسم، و جز نزد وى شكايت نمى برم، مكر خود را به كار بر، و كوشش خود را دنبال كن و هر چه مى توانى جان بكن، به خدا قسم ننگ و رسوايى كارى كه بر ما انجام دادى هرگز قابل شستشو نيست.

دختر فاطمه زهراعليه‌السلام خطبه خود را به شكرگذارى پروردگار خاتمه داد و چنين گفت : شكر خدايى را كه عاقبت كار سروران جوانان بهشت را به خوشبختى و آمرزش ختم كرد و بهشت را جاى آنان قرار داد از خدا مى خواهم درجات آنان را بالا برد و از فضل خويش به ايشان بيشتر عنايت كند، چه خدا بر هر كار توانا است.

اين بود خطبه زينب دختر امير المومنينعليه‌السلام در مجلس يزيد و اين گونه خطبه ها سخنانى نبود كه بر اثر تحريك عواطف و ناراحتى هاى روحى و فشار مصيبت گفته شود، سخنانى است كه روى نقشه دقيق و منظمى هر قسمت در جاى خود و در حدود لزوم گفته شده و حق را براى هميشه روشن ساخته است.

والسلام عليك و رحمه الله و بركاته