بررسى تاريخ عاشورا

بررسى تاريخ عاشورا0%

بررسى تاريخ عاشورا نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام حسین علیه السلام

بررسى تاريخ عاشورا

نویسنده: دكتر محمدابراهيم آيتى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 19261
دانلود: 3902

بررسى تاريخ عاشورا
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 21 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19261 / دانلود: 3902
اندازه اندازه اندازه
بررسى تاريخ عاشورا

بررسى تاريخ عاشورا

نویسنده:
فارسی

كتابى ارزشمند، حاوى سخنراني هاى مرحوم دكتر محمدابراهيم آيتى كه در سال هاى 3-1342 از راديو ايران پخش شده است و درباره قيام سیدالشهدا و ابعاد گوناگون آن است.


بخش یازدهم

بسم الله الرحمن الرحيم

 خويشاوندى با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌

 در همان نخستين روزى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ دعوت خود را به امر خداى متعال علنى كرد و با نزول آيه و انذر عشيرتك الا قربين(۸۰) مامور شد كه خويشاوندان نزديكتر خود را بيم دهد و به دين مبين اسلام دعوت كند، در همان روز بارها به خويشان نزديك خود مى فرمود كه به اعتماد خويشاوندى با من از راه بندگى خدا منحرف نگرديد، و نيك بدانيد كه كارى به دست من نيست و من نمى توانم بر خلاف سنت الهى بهره مندى به شما برسانم و زيان از شما بگردانم. اگر بهره مندى به شما رسد از همان راهى است كه خدا معين كرده، و اگر به زيانى گرفتار شويد بر حسب همان قانونى است كه خدا وضع كرده است، كسى تصور نكند كه براى خاطر قريش يا بنى هاشم يا بنى عبد مناف يا بنى عبدالمطلب يا دخترم فاطمه يا عمه ام صفيه حساب ها را بهم مى زنند و زشتكارى اينان را ناديده مى گيرند.

رسول خدا پس از نزول آيه ى مزبور قريش را فراهم ساخت و فرمود اى گروه قريش خود را از آتش نجات دهيد كه سود و زيان شما به دست من نيست يعنى براى سود و زيان و ثواب و عقاب قانونى است كار خوب كرديد سود مى بريد به شما ثواب مى دهند كار بد كرديد زيان مى بريد، شما را عقاب مى كنند، اى گروه بنى كعب بن لوى خود را از آتش نجات دهيد كه سود و زيان شما به دست. نيست، اى گروه بنى قصى خود را از آتش نجات دهيد كه من نمى توانم به شما ثوابى برسانم و نمى توانم از شما عذابى بگردانم اى گروه بنى عبد مناف خودتان موجبات رهايى خود را از عذاب خدا فراهم سازيد كه براى شما از من كارى ساخته نيست، يعنى خداشناس باشيد بهشت مى رويد، مشرك باشيد دوزخى خواهيد بود، كليدى به دست من نداده اند كه مشركين خويشاوند خود را از در محرمانه اى بهشت برسانم، و نيز به من حق نداده اند كه دوستان و خويشان خود را از تكاليف الهى معاف دارم، اى بنى زهره بن كلاب خود را از عذاب خدا نجات دهيد.

اى بنى عبدالمطلب كارى كنيد كه خدا شما را عذاب نكند و بدانيد كه كارى به دست من نيست، اى بنى مره بن كعب، اى بنى هاشم، اى بنى عبد شمس با خدا پرستى خود را از عذاب شرك رهايى بخشيد كه از من كارى ساخته نيست، اى عباس عموى پيغمبر تو هم خود را از عذاب خدا آزاد كن، اى صفيه عمه محمد تو هم به فكر آزادى و رهايى خود باش كه من هيچ كارى براى شما نمى توانم انجام دهم، نه منفعت دنياى شما به دست من است و نه نصيب آخرت شما، مگر خودتان خداشناس شويد و بگويند لا الله الا الله اى فاطمه دختر محمد تو هم براى نجات از عذاب خدا كوشش كن كه از پدرت كارى ساخته نيست و سود و زيان تو را من در اختيار ندارم البته شما خويشان من هستيد و من هم با شما صله رحم خواهم كرد.


ايمان و عمل صالح

 اگر خويشاوندى با رسول خدا جاى ايمان و عمل صالح را نمى گيرد و دختر پيغمبر هم بايد از همان راهى كه ديگران سعادتمند و خوش عاقبت مى شوند سعادت و حسن عاقبت خود را تامين كند و نه تنها براى او كه دختر پيغمبر است براى شخص رسول خدا هم جز ايمان و عمل صالح راهى به جلب رضاى پروردگار نيست، چگونه ممكن است كسى تصور كند كه بعد از شهادت امام حسينعليه‌السلام آن آيات قرآن، و اين احاديث نبوى و خطبه هاى نهج البلاغه همگى نسخ شده و راهى ديگر براى بهشتى شدن و حسن عاقبت غير از راه ايمان و درستكارى به دست آمده است و آن مقدارى كه پيش از واقعه كربلا مسلمان احتياج به راست گويى و امانت و درستكارى و مواظبت بر عبادات و وظايف شرعى و پرهيز از دروغ گفتن و ميگسارى و رباخوارى و حرام خوارى داشت فعلا به آن اندازه احتياج ندارد و مى شود انسان در ستمگرى از كشندگان امام حسينعليه‌السلام جلو بيفتد و در عين حال به درود فرستادن و سلام كردن بر امام و ياران بزرگوارش دلخوش باشد و روز حساب هم با امام و يارانش محشور شود، يارانى كه سندهاى زنده عظمت و بزرگى روح و خلوص و ايمان و راستگويى آنها را مى خوانيم، و در همين سندهاى زنده به معنى صحيح هواخواهى و طرفدارى آشنا مى شويم.


واژه هاى عشق و ايمان

 ياران امام حسينعليه‌السلام واژه هاى عشق و ايمان و طرفدارى و فداكارى را براى ما معنى كرده اند، و حتى با رجزهايى كه روز عاشورا در مقابل دشمن مى خوانده اند وضع روحى و شخصيت و معنويت خود را منعكس ساخته اند، تا آن كس كه مى گويد يا ليتنى كنت معكم فافوز معكم قدرى بينديشد و انصاف دهد كه آيا همين جمله در شمار راست هاى او نوشته خواهد شد يا در ستون دروغ هاى او، و آيا راستى آرزو مى كند كه اى كاش با عابس بن ابى شبيب شاكرى همراه مى بود و مانند او در مقابل سنگباران دشمن زره از تن و كلاه خود از سر دور مى كرد، و در راه يارى حق، تن او زير سنگ ها نرم و كوبيده مى شد يا چون حساب نكرده كه آنها چه كرده اند و چه قدرتى نشان داده اند و در مقابل چه ضربت هايى ايستادگى داشته اند آرزوى همراهى آنها را در دل مى گذارند و سخن بسيار كم مغز و دور از حقيقت بر زبان خويش مى راند و شايد اميدوار است كه اين سخن را با سخنان اصحاب امامعليه‌السلام يكجا يادداشت كند، اصحابى كه در ايمان و نورانيت و يقين به جايى رسيده بودند كه نور يقين آنها در مقام تسليت امام هم مى درخشيد.

طبرى مى نويسد زهير بعد از نماز ظهر امام جنگ سختى كرد و مى گفت :

انا زهير و انا ابن القين

اذودهم بالسيف عن حسين

منم زهير پسر قين كه با شمشير خود دشمن را از امام خويش دور مى كنم و سپس دستى به شانه امام زد و گفت :

اقدم هديت هاديا مهديا

فاليوم تلقى جدك النبيا

و حسنا و المرتضى عليا

و ذالجناحين الفتى الكميا

قدم پيش نه و دل رنجه مدار، امامى هستى كه هم خود هدايت يافته اى و هم ديگران را هدايت مى كنى، چه باكى از اين پيش آمد، مگر جز اين است كه امروز به ديدار جدت رسول خدا و برادرت و پدرت على و عمويت جعفر بن ابى طالب و عموى پدرت حمزه سيد الشهدا خشنود مى شوى.


صفاى معرفت

 زهير در مقام يقين و در صفاى معرفت به كجا رسيده بود كه امام خود را تسليت مى دهد و مى گويد از آنچه پيش آمده دلگير مباش كه جاى نگرانى و تاسف نيست. از امير المومنين عجب است اگر چنانكه در بعضى از كتب نقل شده فرموده باشد لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا (۸۱) اگر پرده از پيش چشم ها برداشته شود و حقايق پشت پرده آشكار گردد بر يقين من چيزى افزوده نخواهد شد.

چه امير مومنانعليه‌السلام اين سخن را گفته باشد و چه نگفته باشد قطعا در اين مقام بوده و چنين يقين داشته و امرى بر خلاف انتظار نيست، و از امير المومنين جز اين نمى توان انتظار داشت، عجب آن است كه مى بينيم زهير بن قين هم پا در اين مقام نهاده و با سخنانى كه به امام مى گويد مى خواهد نشان بدهد كه لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا من كه زهير و يكى از ارادتمندان و فداكاران فرزند امير المومنين مى باشم، با چند روز ملازمت امام به اينجا رسيده ام كه اگر پرده را بردارند چيزى بر يقين من افزوده نخواهد شد، همين يقين و روشنى ضمير بود كه ياران امام را در هر وضعى بر صراط مستقيم نگه داشت، و كمترين لغزشى براى ايشان پيش نيامد.


نافع بن هلال در برابر دشمن

 نافع ابن هلال جملى يكى از ياران امام دشمن را تيرباران مى كرد و مى گفت :

انا هلال الجملى

انا على دين على

يعنى در همان حال (در گير و دار جنگ) براى امير المومنينعليه‌السلام تبليغ مى كرد و نام او را مى برد و دين او را مى ستود تا دوازده نفر از اصحاب عمر بن سعد را به هلاكت رساند و كسانى را هم زخمى كرد در آخر كار بازوهاى او درهم شكست و از كار افتاد و او را دستگير كردند و نزد ابن سعد بردند، ابن سعد از او پرسيد نافع چرا ابن بلا را سر خود آوردى ؟ و شايد تصور مى كرد كه او مثل بسيارى از مردم اظهار پشيمانى مى كند و معذرت مى خواهد، نافع گفت خدا از نيت من در اين كارى كه كرده ام آگاه است و در حالى كه خون از ريش او مى ريخت گفت : به خدا قسم دوازده نفر از شما را كشتم و كسانى را هم زخمى كردم و از اين كار خود هيچ پشيمان نيستم و اگر شانه ها و بازوهاى من از كار نيفتاده بود نمى توانستند مرا دستگير كنيد نافع اول كسى از ياران امام بود كه او را دستگير كردند و سپس به شهادت رساندند.

و در همان دم مرگ هم سند زنده اى از ايمان و يقين و تشخيص صحيح خود به دست تاريخ سپرد، و تاريخ هم آن را با كمال امانت ضبط كرد، هنگامى كه شمشير بر سر او بلند كردند گفت : الحمدالله الذى جعل منايانا على يدى شرار خلقه شكر خدا را كه اگر كشته مى شويم بدترين مردم ما را مى كشند.

اين بود وضع روحى كسانى كه ما با كمال جرات پس از درود فرستادن بر آنها مى گوييم ياليتنا كنا معكم فنفوز معكم كاش ما هم با شما بوديم تا چون شما رستگار و سرفراز و سعادتمند مى گشتيم ما چرا هرگز نمى گوييم : شكر خدا را كه ما در آن روز نبوديم و به چنان امتحان گرفتار نشديم و در ريختن خون مثل شما مردانى پاك و با فضيلت شركت نداشتيم، آيا آن روز به حقيقت و راستى نزديكتر است يا اين شكرگزارى و شادمانى.


هفتاد و دو نفر كيانند؟

 در سال ۶۱ هجرى امام حسينعليه‌السلام از مدينه تا مكه و از آنجا تا نزديك كوفه رفت و همه جا مردم را به يارى خود و دفاع از حق و حقيقت دعوت كرد و آنهمه خطبه ها خواند و اين جريان پيش از شش ماه طول كشيد اما به قول مشهور بيش از ۷۲ نفر همكار صميمى پيدا نكرد، آنهم هفده نفرشان از اهل بيت و جوانان خود او بودند، دو نفر از فرزندان خودش يعنى على اكبر و طفل شيرخوار امام، سه نفر فرزندان برادرش امام حسن يعنى قاسم، عبدالله و ابوبكر، پنج نفر برادران امام يعنى عباس و عبدالله و جعفر و عثمان پسران ام البنين و محمد بن على. دو نفر از اولاد عبدالله بن جعفر يعنى عون و محمد. پنج نفر از اولاد عقيل يعنى جعفر و عبدالرحمن بن عقيل. و عبدالله و محمد پسران مسلم بن عقيل.


نام ياران امام در زيارت ناحيه

 محمد بن ابى سعيد بن عقيل، نام اين هفده نفر در زيارت ناحيه برده شده، و جز اينان در حدود پنجاه و پنج نفر بيشتر با امامعليه‌السلام همراهى نكردند، و اگر هم از اول همراه شده بودند پس از روشن شدن وضع سياسى كوفه و عراق به راه خود رفتند، اما امروز اگر طرفداران و هواخواهان امام را بشماريم به حساب نمى آيد و از شماره بيرون است. مگر مردم آن روز بسيار بد مردمى بوده اند و امروزى ها در امام شناسى و فداكارى و از خود گذشتگى از آنها پيش افتاده اند؟ اين گونه نيست همان روز هم تا موقعى كه امتحان پيش نيامد و مسلم و هانى بر سر دار نرفتند دوستداران امام حسينعليه‌السلام بى شمار بودند و در اطراف امام سلام و صلوات بسيار به راه افتاده بود و بايد گفت چه دوره خوبى بود كه امام حسينعليه‌السلام با آن قدرت بيان و با آن شخصيت و سوابقى كه داشت و مخصوص خود او بود توانست در مدت شش ماه از مدينه و مكه تا عراق ۷۲ نفر ياور مستقيم، روشن ضمير، ثابت قدم به دست آورد و امام را هم بيش از اين كار نبود او براى كشورگشايى نرفته بود تا سپاهى عظيم براى وى در كار باشد، براى مقاصدى كه امام داشت همين هفتاد و دو نفر مرد و كودك كه هر كدام در عظمت جهانى بودند، و همان زنان و بانوان شجاع و بزرگوار كه با هر شرايطى حرف خود را گفتند و تبليغ خود را انجام دادند و خدمت هاى شايسته راد مردان از جان گذشته خود را به همه يادآور شدند و آنقدر تاريخ عاشورا را بر مردم اين شهر و آن شهر خواندند كه حتى از مسئله آب بستن و اسب تاختن و شيرخواره كشتن همه را باخبر ساختند.


سخنان اهل بيت هنگام اسيرى

 روزى كه وظيفه خطير خود را در شام انجام دادند و در حقيقت افكار مردم دمشق و نواحى آن را كه چهل و دو سال در حق اهل بيت گمراه شده بود به راه آوردند، و در بازار دمشق دم از نزول آيه تطهير درباره خويش و سخن از حق خويشاوندان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به ميان كشيدند و نوبت آن رسيد كه هر چند داغدار و سوگوارند، اما با خاطر فارغ و آسوده به مدينه خويش بازگردند، شايد اين تعبير كه با خاطرى فارغ و آسوده به مدينه بازگشته اند بر بعضى شيعيان اهل بيت گران آيد، اما اگر در آنچه تاكنون گفته شده تامل شود و به موفقيت هاى قطعى كه اهل بيت در اين سفر به دست آوردند متوجه باشيم اعتراف خواهيم كرد كه جز اين نمى توان تعبير كرد و پيش از اين ها دختر امير المومنينعليه‌السلام همين تعبير را داشته و ما هم به اين بانوى بزرگوار اسلام كه از شجاعت و صراحت بزرگوارى وى سندهاى قاطعى در دست ها است تاسى كرده و اين طور تعبير كرديم.


زيبايى بهشت

 به روايت ابن طاووس پس از آنكه ابن زياد به زينب كبرى گفت : ديدى كه خدا با خانواده شما چه كرد؟ زينب در پاسخ وى گفت : ما رايت الا جميلا هولاء قوم كتب الله عليهم القتل فبرزوا الى مضاجعهم سيجمع الله بينك و بينهم فتحاج و تخاصمهم، فانظر لمن يكون الفلج يومئذ ثكلتك امك يا ابن مرجانه (۸۲) درود فراوان بر تو باد اى بانويى كه اسير و گرفتارى آن هم به دست كسى كه دشمنى با اهل بيت و شيعيان آنها را از پدر به ميراث برده و در عين حال با اين صراحت و چنين بى پرده سخن مى گويى، اين تعبيرات در نشان دادن و منعكس كردن روح بزرگ شكست ناپذير دختر علىعليه‌السلام حتى از خطبه هاى كوفه و شام هم صريح تر و ارزنده تر است، گفت ما كه جز نيكى و رهبانى چيزى نديديم، اينان كه از ما به شهادت رسيده اند مردمى بودند كه خدا شهادت برايشان نوشته بود و به تعبير ديگر خدا آنان را شايسته اين افتخار و عظمت شناخته بود، پس در پى اين افتخار به آرامگاه خود شتافتند، اما به همين زودى حساب خدا مى رسد و شما را با هم روبرو مى كند و آنگاه است كه شهيدان راه خدا با تو دشمنى و ستيزه خواهند كرد، سپس چشم خود را نيك باز كن و بنگر كه پيروز در آن روز كيست اى پسر مرجانه خدا تو را مرگ بدهد و مادرت را بى پسر كند.


تاريخ بلند زن مسلمان

 در تاريخ بشر كدام زن را مى توان يافت كه شش يا هفت برادر او را كشته باشند و فرزند وى به شهادت رسيده باشد، ده نفر از برادرزادگان و عموزادگان او را كشته باشند، سپس او را به همه خواهران و برادر زادگان او اسير كرده باشند، آنگاه در حال اسيرى و گرفتارى از حق خود و شهيدان خود دفاع كند آنهم در شهرى كه مركز حكومت و سلطنت پدرش بوده و در دارالحكومه اى كه پدرش در حدود چهار سال از دوران خلافت خود را همانجا ساكن بوده است، با اين وضع و با اين همه موجبات ناراحتى و افسردگى، نه تنها از آنچه بر سر مى آمده گله مند نباشد بلكه با كمال صراحت بگويد كه ما چيزى بر خلاف ميل و رغبت خويش نديده ايم اگر مردان ما به شهادت رسيده اند براى همين كار آمده بودند و اگر جز اين باشد جاى نگرانى و اضطراب خاطر بوده اكنون كه وظيفه خداى خويش را به خوبى انجام داده اند و افتخار شهادت را به دست آورده اند جز اين كه خدا را بر اين توفيق سپاسگزارى كنيم چه كارى از ما شايسته است.


فداكارى زنان ياران پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌

 به روايت واقدى در جنگ احد كه بسيارى از مسلمانان به شهادت رسيدند و حتى خبر شهادت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در مدينه انتشار يافت زنى از انصار يعنى هنده دختر عمرو بن حزام عمه جابر انصارى معروف به احد آمد و شهيدان خود يعنى پسرش خلاد، و شوهرش عمرو بن جموح و برادرش عبدالله بن عمر و پدر جابر را از روى خاك جمع آورى كرد و آن گاه پيكر آن سه شهيد را بر شترى بست و رهسپار مدينه شد تا آنان را در مدينه به خاك سپارد، اين زن كه شوهر و برادر و فرزند شهيد خود را به مدينه مى برد در بين راه به زنان رسول خدا بسيد كه براى خبر يافتن از حال رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ رهسپار احد شده بودند و سخت نگران و پريشان بودند، يكى از زنان رسول خدا به اين زن بزرگوار كه از احد مى رسيد گفت : بگو چه خبر دارى ؟ گفت خبر خوش دارم، رسول خدا زنده است و سالم و ديگر هر مصيبتى كه پيش آمده كوچك و ناچيز باشد.

اين بانوى مسلمان كه پيكر عزيزان خود را بر شتر سوار كرده و براى دفن به مدينه مى برد با چه روحى و با چه قدرتى و با چه ايمانى مى گفت : اكنون رسول خدا زنده است ديگر چه غمى مى توان داشت، و اين خبر خوش كدام خبر مى تواند ما را افسرده خاطر كند؟ سپس گفت خبرهاى خوش ديگرى هم از احد آورده ام يكى اين است كه خدا كسانى از مردان با ايمان ما را به افتخار شهادت سرفراز كرد ديگر آنكه ورد الله الذين كفروا بغيظهم لم ينالوا خيرا و كفى الله المومنين القتال و كان الله قويا عزيزا .

يعنى مردم كافر با خشم و ناراحتى بازگشتند و كارى از پيش نبردند و خدا مومنان را از ميدان جنگ بدر آورد و خدا صاحب قدرت و عزت است، از او پرسيدند كه بار شتر چه دارى ؟ گفت : برادرم و پسرم و شوهرم به شهادت رسيده اند و اينك پيكرشان را به مدينه مى برم.

در همين جنگ احد به روايت ابن اسحاق زنى از بنى دينار كه شوهر و برادر و پدرش در احد به شهادت رسيده بودند پس از آنكه از شهادت عزيزان خود باخبر گشت، گفت رسول خدا در چه حالى است ؟ گفتند حال ايشان خوب است و خدا را شكر بر ايشان خطرى نيست، گفت : من خودم بايد رسول خدا را ببينم و چون رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ را ديد و از سلامت و زندگى وى اطمينان يافت گفت : كل مصيبه بعدك جلل يعنى اكنون كه تو را زنده و سالم ديده ام ديگر هر مصيبتى كه پيش آمده باشد كوچك و ناچيز است.


تربيت و هدايت هاى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌

 راستى اگر ترييت هاى اسلامى و هدايت هاى رسول اكرم مى تواند زنى را با سابقه بت پرستى و گمراهى به اين درجه از ايمان و اخلاص و فداكارى در راه حق برساند كه زنده يافتن رسول خدا هر غمى را بر دل او هموار سازد، و هر مصيبتى را در نظر وى كوچك و ناچيز گرداند اين تربيت ها و اين هدايت ها با دختر امير المومنين و فاطمه زهرا (س) چه مى كند، و ايمان و اخلاص و فداكارى را در وجود او به چه مرحله اى مى رساند، اگر بانوان مسلمان اوس و خزرج تا اين حد عظمت روحى نشان مى دهند، البته بايد از روح زينب كبرى عليها السلام آن عظمت جلوه گر شود، و بعد از هر چه بر سر وى آمده است با روحى آرام و دلى آسوده بگويد ما رايت الا جميلا اين بود رمز عظمت و پيشرفت سريع حيرت انگيز مسلمانان و اين تابش هاى حيرت انگيز نور ايمان بود كه چشم دشمن را خيره مى ساخت و تن به زبونى و بيچارگى مى سپرد.


جنگ بدر ثمربخش بود

 شايد برخى بگويند و شايد در خيلى از كتاب ها هم نوشته شده باشد كه جنگ احد براى مسلمانان گران تمام شد زيرا عزيزان خود را از دست دادند، اما جنگ بدر جنگ بسيار خوب و ثمربخشى بود كه هم كسانى از دشمن را كشتند و هم كسانى را اسير گرفتند و براى هر نفرى جز آنها كه بى پول آزاد شدند از هزار درهم تا چهار هزار درهم پول گرفتند اما اين طرز فكر يعنى جنگ بدر را بيشتر براى مسلمانان و پيشرفت اسلام مفيد شمردن تا جنگ احد، ناشى از توجه نداشتن به آثارى است كه بر جنگ احد بار شد و نمى توانست بر جنگ بدر بار شود در بدر مسلمانان زور بازو نشان دادند و دشمن دانست كه اينان اگر ۳۱۳ نفر باشند آنهم با شش زره و هفت شمشير مى توانند نهصد و پنجاه نفر مرد مسلح را تار و مار كنند، دسته اى را بكشند، دسته اى را اسير كنند، و ديگران را بگريزانند، اما هنوز قريش نمى توانست تصور كند كه اگر روزى عزيزان اهل مدينه در راه رسول خدا به شهادت رسند و زنانى از ايشان شوهر و برادر و فرزند خود را هم از دست بدهند باز به سلامت رسول خدا شادمان خواهند بود و روزى هم كه رسول خدا آنان را به تعقيب دشمن دعوت كند زخمى هاى جنگ بنه خويش را بهم بسته و چنانكه گويى هيچ گونه زخم و جراحتى ندارند به تعقيب دشمن خواهند شتافت.

جنگ احد در مرعوب ساختن دشمن بيش از جنگ بدر اثر داشت و امتحان اين روز ثمر بخش تر از امتحان آن روز بود، مردمى بسيار بوده اند كه روز فتح و اسير گرفتن و غنيمت بردن شور و شوقى نشان داده اند، اما روز مصيبت و محنت و كشته شدن و اسير دادن جز ناتوانى و زبونى و حقيرى نداشتند، پس از جنگ بدر هم هنوز قريش اميدوارى كامل داشتند كه اگر روزى بر مسلمانان چيره شوند و عزيزان انصار و اهل مدينه را به خاك و خون كشند آن شور و شوقى كه در نصرت رسول خدا نشان مى دهند از ميان برود و از همراهى با رسول خدا دلسرد شوند و اطراف او را واگذارند، آنان كجا تصور مى كردند كه براى مسلمانان هيچ فرق نمى كند كه رسول خدا با هفتاد اسير و غنيمت هاى فراوان به مدينه باز گردد يا پس از هفتاد و چند شهيد با اصحابى مجروح و دست و پا قطع شده باشد.


اثر اسيران در روحيه دشمن

 اسيران اهل بيت در سفر كوفه و شام در روحيه دشمن همان اثر را گذاشتند كه زنان و مردان داغدار انصار پس از جنگ احد رفتار اهل بيت در اين سفر قابل پيش بينى نبود، تصور نمى شد كه اينان از زير بار آن همه مصائب قد راست كنند، و همه جا سخنرانى كنند، و دشمن فاتح و زورمند خود را به زانو درآورند و حتى شخص خليفه را چنان تحت تاثير افكار عمومى روشن شده قرار دهند كه در همان اول ورود اسيران اهل بيت بگويد خدا پسر مرجانه را لعنت كند اگر ميان شما و او خويشاوندى و نسبتى مى بود با شما اين گونه رفتار نمى كرد و شما را با اين وضع تاثرانگيز به شام نمى فرستاد فسيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون (۸۳) .

 والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته