بررسى تاريخ عاشورا

بررسى تاريخ عاشورا0%

بررسى تاريخ عاشورا نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام حسین علیه السلام

بررسى تاريخ عاشورا

نویسنده: دكتر محمدابراهيم آيتى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 19263
دانلود: 3902

بررسى تاريخ عاشورا
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 21 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 19263 / دانلود: 3902
اندازه اندازه اندازه
بررسى تاريخ عاشورا

بررسى تاريخ عاشورا

نویسنده:
فارسی

كتابى ارزشمند، حاوى سخنراني هاى مرحوم دكتر محمدابراهيم آيتى كه در سال هاى 3-1342 از راديو ايران پخش شده است و درباره قيام سیدالشهدا و ابعاد گوناگون آن است.


بخش پانزدهم

بسم الله الرحمن الرحيم

 قلم تاريخ

 قلم تاريخ نه تنها خطبه امام چهارم را ضبط كرد، بلكه سخنان يزيد و اشعار او را هم ضبط كرد و تحويل تاريخ داد و اين و آن را كنار هم آورد تا مردم در يك صفحه تاريخ بخوانند كه على بن الحسينعليه‌السلام در شهر دمشق با كمال افتخار مى گفت :

 انا اين مكه و منى انا اين زمزم و صفا انا اين من حمل الركن باطراف الرداء (۹۹) منم پسر مكه و منى و منم به سر زمزم و صفا، منم فرزند رسول خدا، اما چون به صفحه ديگر تاريخ بنگرند در آنجا بخوانند كه يزيد فرياد مى زد و مى گفت :

لعبت هاشم بالملك

خبر جاء ولا وحى نزل(۱۰۰)

يعنى حساب وحى و پيامبرى در كار نبود، بنى هاشم كه مى خواستند به اين بهانه با مردم بازى كنند و بر آنان حكومت كنند، راستى اگر يزيد از خدا نمى ترسيد و از رسول خدا شرم نمى كرد چرا از قدرت تاريخ نمى ترسيد؟! و چرا بيم آن نمى داشت كه آنچه مى گويد و مى كند و مى انديشد همه را خواهند نوشت و به آيندگان خواهد سپرد، تاريخ نامه عمل گذشتگان و آيندگان است، تاريخ آيينه اى است كه هر كس را با همان قيافه اى كه داشته نشان خواهد داد.


فراز و نشيب ملتها

 اشخاصى از ميان مى روند ملت ها جابجا مى شوند اما در نشيب و فراز ملت ها و رفت و آمد دولت ها، تاريخ همچنان بر سر جاى خود ايستاده است و با كمال مراقبت بر نيك و بد اشخاص و رفت و آمد ملت ها نظارت مى كند، و حساب اين را با آن و قيافه آن را اين اشتباه نمى كند و گناه كسى را به گردن كسى ديگر نمى گذارد.

 تلك امه قد خلت لها ماكسبت و لكم ماكسبتم و لا تسئلون، عماكانوا يعلمون (۱۰۱) تاريخ عمل ها را براى حساب دنيا مى نويسند و فرشتگان خدا براى حساب آخرت و كسى كه از حساب خدا هم نترسد بايد از حساب تاريخ بترسد و بداند كه اين نامه عمل هم كوچك و بزرگى را فروگذار نمى كند و همه را به حساب اشخاص و امت ها مى گذارد.


سخنرانى زينب در شام

 زينب كبرى دختر امير المومنينعليه‌السلام در قسمت دوم خطبه اى كه در شام ايراد كرد يزيد را اول از حساب به آخرت بيم دارد و ثانيا از حساب تاريخ و حساب دنيا بر حذر داشت، و در همين قسمت بود كه به او فرمود:

يزيد، روزى كه داورى با خدا باشد و محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ دادخواهى كند و اعضاء و جوارحت بر تو گواهى دهند آن روز پدرت كه تو را بر مسلمانان مسلط ساخت به سزاى خود خواهد رسيد، و آن روز دانسته خواهد شد كه ستمكاران چه مزدى مى برند، با اينكه من (اى دشمن خدا و اى دشمن پسر رسول خدا) به خدا قسم كه تو را كوچك مى شمارم و قابل توبيخ و سرزنش نمى دانم اما چه كنم چشم ما گريان و سينه ما سوزان است، و با توبيخ و سرزنشت شهيدان ما زننده نمى شوند، حسين ما كشته شد و طرفداران شيطان ما را نزد نابخردان مى برند و مزد خود را بر بى احترامى نسبت به خدا از مال خدا مى گيرند.

خون ما از دستهاى اينان مى چكد و گوشت ما از دهان ايشان فرو مى ريزد و پيكرهاى پاك شهيدان در اختيار گرگان و درندگان بيابان نهاده شد، اگر گمان مى كنى كه امروز از كشتن ما سودى مى برى، فرداى قيامت به زيان آن خواهى رسيد، روزى كه جز عمل خويش چيزى را به دست نياورى، روزى كه تو بر پسر مرجانه فرياد زنى و او بر تو فرياد زند، روزى كه هم تو و هم پيروانت نزد ميزان عدل الهى به جان هم افتيد، روزى كه مى بينى بهترين توشه اى كه پدرت براى تو فراهم ساخت آن بود كه فرزندان رسول خدا را بكشى، به خدا سوگند كه جز از خدا نمى ترسم و جز نزد وى شكايت نمى برم.

دختر امير المومنينعليه‌السلام يزيد را از عذاب خدا بيم داد، و از حساب قيامت برحذر داشت، و سپس او را به حساب تاريخ توجه مى دهد و مى خواهد بگويد كه اگر هم از خدا نمى ترسى و به روز حساب ايمان نياورده اى يا در اثر گناه كردن ايمان خود را از دست داده اى، از حساب تاريخ بترس و از آن كه تاريخ تو را رسوا كند برحذر باش براى همين مقصود بود كه دختر امير المومنينعليه‌السلام گفت يزيد مكر خود را به كار بر، و كوشش خود را دنبال كن و هر چه مى توانى بكن، به خدا سوگند ننگ و رسوايى آنچه با ما كردى هرگز قابل شست و شو نيست و جاى اين بدنامى را هرگز نيك نامى نخواهند گرفت.


قدرت تاريخ

 دختر فاطمه زهراعليه‌السلام يزيد را به قدرت تاريخ توجه داد و او را از بدنامى و رسوايى و ننگ برحذر داشت، اما يزيد كه گويى عقل خود را از دست داده بود از بيان زينب استفاده نكرد و نمى توانست آينده تاريخ را پيش بينى كند، يزيد در اين موقع مصداق همان حديثى بود كه سبوطى در كتاب جامع الصغير از رسول خدا روايت مى كند اذا اراد الله انفاذ قضائه و قدره سلب ذوى العقول عقلهم حيت ينفذ فيهم قضاء و قدره فاذا مضى امره رد اليهم عقولهم و وقعت الندامه يعنى هرگاه خدا بخواهد قضا و قدر خود را به انجام رساند عقل خردمندان را از ايشان بگيرد تا آنچه مى خواهند درباره ايشان به انجام رسد و چون كارش به انجام رسيد، عقل را به ايشان بازگرداند و آن گاه از آنچه كرده اند سخت پشيمان شوند.

اگر عقل يزيد را از وى نمى گرفتند بايد مى فهميد كه بعد از كشتن فرزند رسول خدا و آن همه خويشان برومند او نمى توان بر مسلمانان حكومت كرد و اين فاجعه عظيم اسلامى را ناديده گرفت. و اگر اين مطلب روشن را هم درك نمى كرد بايد اين قدر شعور مى داشت كه در اشعار خود به اساس اسلام حمله نمى كرد و تصميم خود را بر انتقام جويى از فرزندان رسول خدا را علنى بيان نمى داشت و وحى آسمانى و پيامبرى بنى هاشم را منكر نمى شد.

دختر فاطمه الزهرا (س) خطبه خود را به شكرگزارى پروردگار خاتمه داد و چنين گفت :

شكر خدايى را كه عاقبت كار سروران جوانان بهشتى را خوشبختى و آمرزش قرار داد و بهشت را آرامگاهشان ساخت، از خدا مى خواهم درجات آنان را بالا برد و از فضل خويش به ايشان هر چه بيشتر عنايت كند، چه خدا همه كاره و توانا است.


ابراز پشيمانى يزيد از واقعه عاشورا

 همين خطبه ها بود كه يزيد را ناچار ساخت به ظاهر از ابن زياد بيزارى بجويد و او را لعنت كند، نوشته اند كه يزيد هنگام فرستادن اهل بيت به مدينه امام چهارمعليه‌السلام را خواست و به وى گفت خدا پسر مرجانه (ابن زياد) را لعنت كند، به خدا قسم اگر من با پدرت روبرو مى شدم و هر پيشنهادى مى كرد و هر چه مى خواست قبول مى كردم و تا مى توانستم كارى نمى كردم كه او كشته شود، اما قسمت و مقدر چنان بود كه اين گونه پيش آمد كند خواهشمندم هر كارى داشتيد از مدينه به من بنويسيد اين سخن را يزيد به قصد قربت نگفت و از ابن زياد هم سپاسگزار بود كه امام و ياران او را كشته بود و در جواب نامه ابن زياد كه راجع به اسيران اهل بيت كسب تكليف كرده بود خود نوشته بود كه آنان را به شام روانه كن لعن يزيد بر اين زياد جز رنگ سياسى نداشت و جز از فشار افكار عمومى برنخاسته بود، زيرا خطبه شام و آياتى كه زين العابدينعليه‌السلام در بازار شام در جواب مرد شامى تلاوت كرد، و ديگر سخنان اهل بيت كار خود را كرد و پيش از همه جاى ديگر در مركز خلافت يعنى شهر دمشق و در خانه خليفه مجلس سوگوارى ابا عبداللهعليه‌السلام برقرار شد و زنان شامى هم از جريان صحيح فاجعه كربلا باخبر شدند و شايد ماه محرم سال ۶۱ به آخر نرسيد كه بيشتر بلاد اسلامى از شهادت امامعليه‌السلام و حتى از بيشتر وقايعى كه روى داده بود خبر يافتند و با فرو نشستن رعد و برق دستگاه خلافت مردم به خود آمدند و بر آنچه روى داده بود تاسف خوردند و خود را بر يارى نكردن امام و كوتاهى در نصرت حق و بى توفيقى جبران ناپذيرى كه بدان گرفتار شده بودند، ملامت كردند و تدريجا همان تشخيص صحيح قبل از شهادت امامعليه‌السلام كه مردم كوفه را به دعوت امام وادار كرد سر جاى خود آمد و پس از فرو نشستن گرد و غبار فتنه كه مردم را گيج و گمراه كرده بود به اشتباه خود پى بردند و در مقام چاره جويى برآمدند، گو اين كه از دست رفتن امامى مانند حسين بن علىعليه‌السلام به هيچ وجه جبران پذير نبود و شيون و زارى و پشيمانى مردم ناچيزتر از آن بود كه فقدان امام را جبران كند.


روزگار از آوردن مانند علىعليه‌السلام
عقيم است

 معاويه مى گفت : دنيا و روزگار عقيم است كه ديگر بار فرزندى مانند على بن ابى طالب بياورد، راستى چنين است، و ديگر نسخه وجود امير المومنينعليه‌السلام تكرارپذير نيست و دنيا از آوردن مثل او ناتوان است، و به همين حساب از آوردن امامى مانند امام حسين هم عقيم است، چه اگر چنان پدرى و چنان مادرى و چنان بيت طهارت و عصمتى به وجود آيد، فرزندى مانند امام حسينعليه‌السلام هم به وجود خواهد آمد.

و ما كان قيس هلكه هلك واحد

و لكنه بنيان قوم تهدما

هر زيانى را دير يا زود مى توان جبران كرد مگر زيان از دست دادن مردانى كه ديگر شرايط و اوضاع براى به وجود آمدن و تحقق يافتن شخصيت هاى نظير آنان مساعد نيست.

هى الايام ابلتها يد الغير

و صارم الدهر لاينفك ذا اثر

اين الاولى كان اشراق الزمان بهم

اشراق ناحيه الاكام بالزهر

جار الزمان عليهم غير مكترث

واى حز عليه الدهر لم يجر

و كيف تامن من جور الزمان يدا

خانت بال على خيره الخير


سخنرانى امام سجاد هنگام ورود به مدينه

 در اينجا نمى توان حركت مهم و سياسى و اجتماعى و موثر امام سجادعليه‌السلام را هنگام بازگشت به مدينه ناديده گرفت، و نكات دقيق و فراوانى را در آن مورد توجه قرار داد. امام چهارمعليه‌السلام در كنار شهر مدينه آنچه را در طريق اين قيام مقدس ديده بود به مردم مدينه گزارش داد.

 الحمدلله رب العالمين مالك يوم الذين بارى ء الخلائق اجمعين الذى بعد فارتفع فى السموات العلى و قرب فشهدا النجوى، نحمده على عظائم المور و فجائع الدهور، و الم الفجائع و مضاضه اللوادع و جليل الرزء و عظيم المصائب الفاظعه الكاظه الفاحه الجائحه (۱۰۲) .

امام چهارم پس از حمد و ثناى پروردگار و سپاسگزارى خدا بر مصيبت هاى دشوار طاقت فرسايى كه پيش آمده تاريخ عاشورا را در چند جمله خلاصه كرد و در گفتار كوتاه و جامع خود چنين فرمود:

 ايها القوم ان الله و له الحمد ابتلانا بمصائب جليله و ثلمه فى الاسلام عظيمه قتل ابو عبدالله الحسين و عترته، و سبى نساوه و صبيبته و داروا براسه فى البلدان من فوق عامل السنان، و هذه الرزيه التى لامثلها رزيه (۱۰۳) .

از بيان امام به خوبى آشكار است كه نمى خواهد فقط به عنوان اظهار تاثر از آنچه پيش آمده سخنى بگويد و صحنه اى تاثرانگيز به وجود آورد، با كه مى خواهد در جمله هايى اگر چه كوتاه دشمنان اهل بيت را براى هميشه سربزير و شرمنده سازد و ستمگرى هاى آنان را در عباراتى صريح و بى پرده خلاصه كند.

فرمود اى مردم خدا كه او را در هر حال سپاسگزارم ما را به مصيبت هاى بزرگى گرفتار ساخت و در اسلام شكافى عظيم پديد آمد پدرم ابا عبدالله و جوانان و ياران او كشته شدند، زنان و كودكانش به اسيرى رفتند، سر او را بر نى زدند و در بلاد اسلامى گرداندند، آن گاه پس از چند جمله اى فرمود اى مردم با ما چنان رفتار كردند كه گويا كافر و از دين برگشته ايم، با اين كه ما نه گناهى كرده بوديم و نه جرمى مرتكب شده بوديم، و نه به اسلام خيانتى كرده بوديم، به خدا سوگند اگر رسول خدا دستور مى داد كه با ما بجنگند بيش از اين كارى نمى كردند.


ينى هاشم و افتخار فداكارى

 خطبه امام چهارمعليه‌السلام به پايان رسيد و اهل بيت عصمت و طهارت به خانه هاى خويش وارد شدند و براى هميشه افتخار فداكارى و جان بازى در راه حق را به نام بنى هاشم ثبت كردند و نام دشمنان خود را در رديف ستمگران و بيدادگران و جباران و زورگويان جهان قرار دادند و آن افتخار را براى خود و اين بدنامى را براى دشمن با مدارك تاريخى كه در اختيار اوراق بى نظر تاريخ قرار دادند روشن ساختند، ديگر چه قدرتى مى توانست دست تحريف به سوى تاريخ دراز كند و نيكنامى و سرفرازى را از بنى هاشم بگرداند و رسوايى و بدنامى ديگران را شست و شو دهد، يا اينان را خوشنام و سرفراز و آنان را بدنام و سرافكنده گرداند يا خطبه ها و گفته هايى كه از مدينه تا مكه و از مكه تا عراق و از عراق تا شام و از شام تا مدينه بر زبان تواناى اهل بيت گفته و ثبت تاريخ شد.


چهره تاريخ تغيير نپذيرد

 كار از آن گذشته بود كه چهره تاريخ را بتوان تغيير داد و قيافه هايى را كه از شهيدان راه خدا و زورگويان در تاريخ منعكس شده بود جابجا ساخت، و جامه هاى نيكنامى و سرفرازى را از پيكر مردان راستگوى فداكار در آورد و بر تن دروغگويان و ستمگران پوشانيد، يا مردمى زبون و از فضيلت بيگانه را در لباس جوانمردى و فداكارى و خدمتگزارى بر تاريخ عرضه داشت، رياكارى كرد كه تاريخ حق ناشناس و ناسپاسى كند، و خدمتهاى مردان پاك بى نظرى را كه جان بر سر اخلاص و ايمان و حق پرستى خويش نهاده اند ناديده بگيرد، و شهادتى كه به نفع اينان در نزد وى سپرى است كتمان كند يا دست خيانت به سوى اسناد فضيلت و بزرگى و پاكدامنى آن ها دراز كند تا روزى كه شهادت تاريخ درباره گذشتگان برقرار باشد به طهارت و عصمت و ايمن و تقوى و دين دارى و خداپرستى حسين بن على عليهم الصلاه والسلام و ياران او شهادت خواهد داد و از ستمگرى و زورگويى و خودپرستى دشمنان وى سخن خواهد راند تاريخ تنها پناهگاهى است كه براى بررسى حوادث بايد به آن رجوع كرد و دست به دامن آن شد چه افسانه ها و دروغ هايى كه با زبان و قلم ياوه گويان و ياوه نويسان به گوشه و كنار راه يافته نمى تواند خاصيت نشان دادن سيماى حق و باطل را از تاريخ سلب كند و پيوسته قدرت محكمات تاريخ از متشبهات آن بيشتر بوده و همان محكمات و قطعيات تاريخ است كه بايد آن را ام الكتاب تاريخ شناخت و همه متشبهات را در روشنى رسيدگى كرد.

 والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته


بخش شانزدهم

بسم اله الرحمن الرحيم

 ديدار جابر انصارى از كربلا

 شيخ طوسى در كتاب مصباح المتهجد مى نويسد روز بيستم ماه صفر روزى است كه جابر بن عبدالله انصارى صحابى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ از مدينه براى زيارت قبر ابا عبداللهعليه‌السلام به كربلا آمد و او اول كسى بود كه امام را زيارت كرد و در اين روز زيارت امام حسينعليه‌السلام مستحب است و زيارت اربعين همين است، ظاهر عبارت شيخ طوسى (ره) آن است كه جابر از مدينه به منظور زيارت حركت كرده بود و روز بيستم ماه صفر وارد كربلا شد نه آنكه رسيدن او به كربلا بعد از چهل روز از شهادت امامعليه‌السلام بر حسب تصادف روى داده باشد و بعيد نيست كه همين گونه باشد، چه بعد از رسيدن اهل بيت به كوفه ابن زياد بى درنگ عبدالملك بن ابى الحارث سلمى را از عراق به حجاز فرستاد تا هر چه زودتر از كوفه وارد مدينه شود، و عمرو بن سعيد بن عاص اموى والى مدينه را از شهادت امام و ياران وى آگاه سازد و عبدالملك بى درنگ راه مدينه را در پيش گرفت و چند روز بعد وارد مدينه شد و خبر شهادت امام را رسما به والى مدينه ابلاغ كرد، در اين صورت ممكن است كه جابر بن عبدالله انصارى با خبر يافتن از فاجعه شهادت امام و بنى هاشم و اصحاب با آن كه بنا بر بعضى اقوال از دو چشم نابينا شده بود از همان مدينه به قصد زيارت امام و ياران فداكار او كه دليرانه تسليم شهادت شده بودند حركت كند و در بيستم ماه صفر دست چهل روز بعد از شهادت امام وارد كربلا شد و سنت زيارت اربعين امام بر دست او تاسيس گرديد.


عطيه كيست ؟

 جابر در اين سفر تنها نبود و همسفرى از خود جوان تر و در عين حال بسيار دانشمند و بزرگوار همراه داشت، كه يكى از بزرگترين دانشمندان و مفسران اسلامى و بزرگوارى است كه همراه جابر بود و شخصيت او در بسيارى از محافل مذهبى مانند بسيارى از حقايق و مطالب ديگر تحريف شده عطيه بن سعد بن جناده عوفى كوفى است كه از بزرگان تابعين، يعنى از كسانى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ را نديده اما اصحاب رسول خدا را ديده، عطيه هم از صحابه رسول خدا نيست اما بسيارى از صحابه از جمله عبدالله بن عباس را ديده و از آنان كسب علم كرده است.

طبرى مورخ در كتاب منتخب ذيل المذيل مى نويسد، عطيه بن سعد بن حناده عوفى از طائفه جديله و از قبيله قيس و كنيه اش ابوالحسن آنگاه روايتى به اين مضمون نقل مى كند كه سعد بن جناده يعنى پدر عطيه در كوفه نزد على بن ابى طالبعليه‌السلام آمد و گفت :

اى امير مومنان خدا به من پسرى داده لطفا شما او را نام گزارى كنيد.

امير المومنينعليه‌السلام فرمود هذا عطيه الله اين پسر عطيه الله يعنى داده خدا است، اما امير المومنين با همين جمله او را نام گزارى كرد و عطيه ناميده شد. سپس طبرى مى نويسد عطيه اين است كه عطيه در سال ۸۱ هجرى همراه عبدالرحمن بن محمد بن اشعث بر حجاج بن يوسف ثقفى كه يكى از جباران عراق بود خروج كرد و پس از آن كه عبدالرحمن در سال ۸۵ از ميان رفت عطيه به فارس گريخت، حجاج بن محمد بن قاسم ثقفى نوشت كه عطيه را حاضر كند و از او بخواهد كه علىعليه‌السلام را لعن كند و اگر نه چهار صد شلاق به او بزند و سر و ريش او را بتراشد، محمد عطيه را حاضر كرد و نامه حجاج را براى وى خواند تا يكى از دو راه را انتخاب كند.


عطيه عاشق امير مومنانعليه‌السلام

 عطيه حاضر نشد كه علىعليه‌السلام را بد بگويد و از جسارت به امير المومنين امتناع ورزيد و ناچار تن داد كه محمد به دستور حجاج چهارصد شلاق به او زد و سر و ريش او را تراشيد و چون قتيه بن مسلم حاكم خراسان شد عطيه به آنجا رفت و در خراسان مى زيست تا روزى كه عمر بن هيره والى عراق شد و عطيه نامه اى به او نوشت و از وى اجازه خواست تا به عراق باز گردد، عمر هم به وى اذن داد و عطيه به كوفه رفت و همان جا مى زيست تا در سال يكصد و يازده وفات كرد، سپس طبرى مى نويسد كه عطيه بسيار روايت مى كرد و محل اعتماد است.(۱۰۴)

عطيه علاوه بر آن كه از راويان حديث و از مجاهدان اسلامى است يكى از بزرگترين علماى تفسير قرآن مجيد و خود تفسيرى بر قرآن مجيد نوشته است و بر حسب روايت بلاغات النساء او خطبه صديقه طاهره (س) را در موضوع فدك از عبدالله محض يعنى عبدالله بن حسن بن حسين كه پدرش حسن مثنى پسر امام حسن و مادرش فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام بوده روايت مى كند، عطيه چندى شاگرد اين عباس بوده و در درس تفسير وى حاضر مى شده و مى گويد كه من سه دوره تفسير قرآن را و هفتاد دوره قرائت قرآن را بر ابن عباس خوانده ام. معنى اين سخن اين است كه ابن عباس درسى داشته كه در آن تفسير قرآن مى گفته است و درسى كه منحصر به تلاوت و خواندن قرآن بوده و عطيه سه دوره در آن درس و هفتاد دوره در اين درس حاضر شده است.


ياران پيامبر و اهميت به قرآن

 از اين روايت مى توان بدست آورد كه صحابه رسول خدا و تابعين تا چه حد به تفسير قرآن و تلاوت قرآن اهميت مى داده اند و در فراگرفتن علم تفسير و آشنا شدن به تلاوت قرآن تا كجا توفيق داشته اند، اينان نيك مى دانستند كه سرفرازى مسلمانان و سعادت دنيا و آخرتشان تنها در سايه قرآن و آشنايى به عمل كردن به آن است و قرآن مجيد براى آن نازل شده كه مسلمانان هميشه آن را تلاوت كنند و در آيات آن بهتر توجه نمايند و علاوه بر آن بيان قرآن را از رسول خدا فرا گيرند و ديگر آن كه خود نيز با مطالب قرآن آشنا شوند و در آنها تفكر كنند، در يكى از آيات قرآن كريم به اين دو نكته : ۱. مردم بايد بيان و تفسير قرآن را از رسول خدا فرا گيرند ۲. خود هم در مقام فهميدن قرآن برآيند، و در آن تفكر كنند تصريح شده است : و انزلنا اليك الذكر لتين للناس ما نزل اليهم و لعلهم يتفكرون (۱۰۵) .


قرآن كتاب انديشه

 قرآن را كه به وسيله يادآورى است به سوى تو فرود فرستاديم تا اولا آنچه را به سوى مردم نازل شده براى ايشان بيان كنى و ثانيا خود مردم هم در آيات قرآن تفكر كنند و با سخنان قرآن آشنا شوند، معنى آيه آن است كه مردم در مقابل دو وظيفه دارند يكى آن كه بيان و تفسير رسول خدا را كه دار اطراف قرآن به آنها مى رسد فرا گيرند و حفظ كند و آنچه را نيازمند بيان و تفسير است كه به وسيله بيانى كه از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مى رسد بفهمند، اما مراد از بيان پيغمبر براى قرآن آن نيست كه قرآن را براى مردم ترجمه كند و در محكمات و آيات صريح و روشن قرآن هم مردم نيازمند بيان رسول خدا باشند، مقصود بيان كليات قرآن و مطالبى است كه اجمال آن نيازمند تفصيل و مشكل آن محتاج به توضيح است و مى شود كسى آن را گونه اى و كسى ديگرى گونه اى ديگر تفسير كند.

وظيفه ديگر مسلمانان در مقابل قرآن مجيد به صريح آيه مزبور آن كه خود هم از قرآن مجيد استفاده كنند و فكر خود را در راه فهم قرآن به كار برند، معنى آن كه رسول خدا قرآن را بيان و تفسير كنند، آن نيست كه مسلمانان خود را از فهم قرآن محروم كنند و از رسول خدا پرسيده باشند كه معنى ان الله بامر بالعدل و الاحسان و ايناء ذالقربى چيست ؟ معنى اين قبيل آيات به قدرى روشن است كه هر كس با انس مختصرى به زبان عربى مى تواند از آن استفاده كند و به آن موعظه شود و هيچ كس از اين آيه جز آن نخواهد فهميد كه خدا مردم را امر مى كند كه عادل باشند و بيدادگرى نكنند و نيكى كنند و با خويشان خود به مهربانى و محبت رفتار نمايند مسلمانان دنيا را نگفته اند كه وقتى امثال اين آيات برايشان تلاوت شد: ويل للمطففين الذين اذا اكتا لواعلى الناس يسوفون و اذا كالوهم او و زنوهم يخسرون الا يظن اولئك انهم مبعوثون ليوم عظيم يوم يقوم الناس لرب العالمين (۱۰۶) بگويند ما كه قرآن را براى ما تفسير كند بپرسيم كه اين آيه ها چه مى گويد؟ قرآن مجيد با اين گونه آيات صريح و روشن نازل شده تا مسلمانان آنها را تلاوت كنند و در معانى آنها تامل كنند و بهترين درس ها و موعظه ها را از همين آيات قرآنى فرا گيرند، اين آيات يا ترجمه آن بر هر كس خوانده شود مى فهمد كه خداى متعال مردم كم فروش را كه وقتى مى خواهند حق مردم را بدهند كم مى دهند و وقتى مى خواهند حق خود را از مردم بگيرند دقيق مى شوند و حق خود را كامل و سرپر از مردم وصول مى كنند.


وعده عذاب خداوند

 چنين مردمى را خدا وعده عذاب مى دهد و مى گويد واى بر اينان كه گويى به روز حساب عقيده ندارند و از روزى كه مردمان به امر پروردگار جهان به رستاخيز حساب فرا خوانده شوند بى خبرند قرآن مجيد كتابى است كه بايد همه مسلمانان از آن بهره مند گردند و از هدايت هاى آن استفاده كند و قرآن را بهترين وسيله درمان بيمارى هاى روحى و اخلاقى خود بشناسند. البته در قرآن مجيد آياتى و متشابهاتى هست كه فهم آن مشكل است و فهميدن آنها براى هر كس ميسر نيست، بلكه علماء و دانشمندان بزرگ كه از فهم آن فرو مانده اند و ناچار بايد در اين گونه آيات از بيان و تفسير رسول خدا و ائمه طاهرينعليه‌السلام استفاده كرد اما همه آيات قرآن اين طور نيست بلكه بيشتر آيات قرآن صريح و روشن و قابل فهم مردم است.


قرآن آياتى براى بشريت

 در بسيارى از آيات قرآن تعبير يا ايها الناس دارد يعنى اى مردم يا تعبيريا ايها الذين آمنوا يعنى : اى كسانى كه ايمان آورده ايد و معنى اين تعبيرها آن است كه روى سخن در كتاب آسمانى قرآن با مردم است، گاهى با همه مردم و گاهى با مردم با ايمان و گاهى با كافران و منافقان قرآن كتابى است براى تمام بشر دين اسلام هم دينى است براى تمام بشر، البته بعضى پذيرفته اند و مى پذيرند و تصديق مى كنند، و بعضى نپذيرفته اند و نمى پذيرند و تصديق نمى كنند، اگر مردمى خدا را باور نكرده اند، و به او ايمان نياورده اند، اين باعث نمى شود كه خدا را فقط خداى خداشناسان و دين داران بگوييم رسول خدا كه پيامبر تمام بشر است چه او را به پيامبرى بشناسند و چه نشناسند، قرآن هم كتابى است كه براى تمام بشر نازل شده، ورودى سخن با همه جهانيان دارد، هم آنان كه آن را كتاب آسمانى بدانند و هم آنان كه از روى قصر يا تقصير بدان ايمان نياورند، به همين حساب امير المومنين على بن ابى طالب و يازده امام ديگرعليه‌السلام در زمان امامت و دوره پيشوايى خود بر تمام بشر امام بوده اند و امام زمان كه امروز بر تمام بشر امام و حجت الهى است چه آنان كه امامت امامان را باور كنند، و چه آنان كه به هر جهتى باشند از ايمان به امامتشان محروم باشند، به هر جهت اين فكر كه قرآن مجيد از حدود فهم مردم خارج است و كتابى مقدس است كه بايد آن را فقط به عنوان تبرك در خانه هاى خود داشته باشيم و اگر مى خوانيم تنها براى ثواب بخوانيم نه براى فهميدن و نه براى دستور گرفتن و نه براى نيرومند شدن از نظر روحى و اخلاقى فكرى بى اساس و ضد قرآن و ضد دين و بهترين راهى است براى محروم كردن مسلمانان از تاثير در آيات قرآن مجيد كه ديگر به مسلمان مجال نمى دهد يا قرآن مجيد آشنا شود و آن را بفهمد و از مواعظ و تربيت هاى قرآن استفاده كند و در نتيجه تلاوت يا شنيدن آيه هاى قرآن با ايمان او افزوده شود خداى متعال از بندگان خواسته است كه در قرآن تدبر كنند.

 افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها (۱۰۷) .

آيا اين خداى نشناسان در قرآن تدبر نمى كنند يا هنوز قفل ها بر دل زده است يا تدبر نكردن در قرآن و نفهميدن آن كسى مى تواند خدا بشناسد و از هدايت هاى قرآن استفاده كند و رهبرى آن را در زندگى دنيا و آخرت خود بپذيرد، مرحوم امين الاسلام در مقدمات تفسير مجمع البيان حديثى از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ روايت مى كند كه مى تواند در فهم اين مطلب ما را كمك دهد كه فرمود:

 يقال لصاحب القرآن : اقرء وارق و رتل كماكنت ترتل فى الدنيا فان منزلك عند آخر آيه تقروها (۱۰۸) روز قيامت پس از رسيدگى به حساب ها به صاحب قرآن يعنى كسى كه اهل قرآن بوده و قرآن مى خواند و قرآن مى دانسته گفته مى شود اقرء وارق قرآن تلاوت كن و همان گونه كه قرآن مى خوانى خواهى رفت و رتل كماكنت ترتل فى الدنيا يعنى همچنان كه در دنيا قرآن را درست و آهسته و مرتب و منظم مى خواندى و هم درست مى خواندى و هم درست در آن تامل مى كردى اكنون هم همان گونه بخوان زيرا كه منزل و خانه ات در بهشت همان جا است كه در موقع خواندن آخرين آيه به آنجا مى رسى.


درجات بهشت با آيات قرآن

 از اين حديث بايد اين گونه بهره برد كه تنها آن كسى در بهشت قرآن را آيه آيه مى خواند و درجات بهشت را به شماره آيه هاى قرآنى كه تلاوت مى كند كه در دنيا قرآن مى خوانده است و به خواندن هر آيه اى از يك درجه از درجات روحى و اخلاقى و ايمانى به درجه اى بالاتر پانهاده است، آنجا كسى به مقامى نمى رسد و به درجه اى بالا نمى رود مگر آنكه اينجا مقامى را تحصيل كرده باشد و به درجه اخلاقى و روحى نائل شده باشد كتاب مجيد قرآن را خداى متعال به مسلمان ها داده است كه آن را كتابى مقدس و مطهر و آسمانى بدانند و به خود حق بدهند كه در قرآن تدبر كنند و از آن استفاده برند.

مسلمانان پيش از هر كتاب و بيش از هر كتابى بايد با قرآن مجيد انس بگيرند و از قرآن بهره مند باشند و قرآن را براى دستور گرفتن و بكار بستن و عمل كردن بخوانند.


وظيفه مسلمانان در برابر قرآن

 چه خوب است كه هر مسلمانى هر روز چند آيه از قرآن را به اين نظر بخواند و در آن نيك بينديشد هر چند زبان عربى نمى داند لااقل به ترجمه فارسى آن توجه كند و از كلام پروردگار خويش كه هيچ سخنى نمى تواند جاى آن را بگيرد كسب فيض كند، اگر ده آيه براى ثواب بردن مى خواند يك آيه هم براى تربيت شدن بخواند، با اين كه روح ثواب همان اثر نيكى است كه تلاوت قرآن در نفس انسان مى كند و اگر خواندن قرآن يا هر عمل نيكى در نفس انسان هيچ اثر نكند ثواب داشتن اين عمل معنى ندارد، مقيد باشيد كه هر روز چند آيه از قرآن تلاوت كنيد، مقيد باشيد كه حتى الامكان معنى اين آيات را بفهميد، زبان عربى اكنون با زبان فارسى بسيار مهم آميخته است و بسيارى از كلمات عربى در زبان فارسى ما مستعمل و متداول و جزء زبان ما شده است، اگر اندكى توجه كنيد و اگر كمى علاقمندى به فهم قرآن نشان دهيد به زودى با معنى قرآن و ترجمه كلام الله مجيد آشنا خواهيد شد و اين رعب و ترس كه امروز حتى تحصيل كرده هاى ما را از عربى و فهميدن قرآن فراگرفته است از ميان خواهد رفت، آدمى تا وقتى مرعوب است كه نمى داند، و نمى فهمد اما اگر با قرآن و معنى قرآن آشنا شديد، و با استفاده از مواعظ و حكمت هاى آن خو گرفتند از تلاوت آن لذت ها مى بريد و به بهره ها مى گيريد و استفاده ها مى بريد، قرآن را بخوانيد و هيچ كتابى را به جاى آن نگذاريد، روزى چند آيه از قرآن هر چه باشد - شماره اش با خودتان - تلاوت كنيد حتى الامكان به معنى آيات توجه داشته باشيد، اگر هنوز نمى توانيد خودتان از متن آيات استفاده كنيد، پس از تلاوت ترجمه فارسى آن را هم بخوانيد و در حدود فرصتى كه داريد با متن عربى قرآن تطبيق كنيد تا ممكن است اين چند آيه را با اهل خانه و همسر و فرزندان خويش بخوانيد در حدود فرصت و وقتى كه داريد درباره اين چند آيه اى كه هر روز مى خوانيد، هم روزه به هر اندازه اى كه مقدور است صحبت كنيد.

بيگانه بودن از قرآن و نشناختن قرآن و عاجز بودن از خواندن قرآن و عاجز ماندن از فهميدن قرآن براى مسلمان سزاوار نيست، قرآن مجيد را خداى متعال نازل كرد تا مسلمانان دنيا با همين قرآن آشنا شوند قرآن را بخوانند و بفهمند و از آن دستور بگيرند، و در اثر انس با قرآن با فضايل اخلاقى خو گرفته از رذايل اخلاقى پاك و منزه شوند ثواب بودن از تلاوت قرآن هم جز آن نيست كه روح انسان را تربيت كند و پيش ببرد، اگر كار خوبى مى كنيد و خدا به شما ثواب مى دهد، روح ثواب دادن خدا همان است كه نفس شما روح شما در نتيجه اين عمل مرحله اى بالاتر برود و در مراحل كمال قدمى فراتر نهد و به تعبير ديگر چيزى بر شما افزوده شود تا كار نيك چيزى بر آدمى نيفزايد و او را از آن كه بوده بهتر نكند و از مقامى كه داشته است بالاتر نبرد، معنى ندارد كه بگوييم آن كار ثواب دارد.

همچنين تا رفتار بد چيزى از انسان كم نكند و او را از آنكه بوده زبونتر نسازد و از مقامى كه داشته فروتر نبرد معنى ندارد كه بگوييم اين كار گناه دارد كارهاى پاداشى همان كارهايى است كه اگر انسان با توجه و اراده انجام دهد در وى اثر نيك مى گذارد و بر صفاى باطن او مى افزايد و خلق نيكى را در او زنده مى دارد، و خلق بدى را در نفس او مى كشند، كارهاى گناهدار همان كارهايى است كه اگر مومن از روى عمد و اراده انجام داد در وى اثر بد مى گذارد و روح او را تيره و كدر مى كند و خلق بدى را در وى شدت مى دهد، و خلق نيكى را در او ضعيف مى سازد و تدريجا به كلى از ميان مى برد.

تلاوت قرآن مجيد از كارهاى پسنديده است، اما در صورتى كه بر نيكى هاى انسان چيزى بيفزايد يا از بدى هاى او چيزى كم نكند، خلق نيكى را در وى تقويت كند يا خلق بدى را در وى بى اثر سازد.

 والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته