گلشن ابرار جلد ۱

گلشن ابرار0%

گلشن ابرار نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شخصیت های اسلامی

گلشن ابرار

نویسنده: جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قم
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 46204
دانلود: 12698

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 63 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 46204 / دانلود: 12698
اندازه اندازه اندازه
گلشن ابرار

گلشن ابرار جلد 1

نویسنده:
فارسی

مجموعه گلشن ابرار که خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.
در این بین علمایی هستند که غیر از زندگی علمی خود، زندگی سیاسی پرباری داشته اند و در صحنه های گوناگون سیاسی شرکت داشته اند و برخی دیگر فقط زندگی علمی و زاهدانه ای داشته اند و در سیاست و اوضاع سیاسی دوران خویش هیچ دخالتی نداشته اند که هر کدام در جای خود به آن پرداخته شده است.
برخی از علما شرح کوتاهی دارند و برخی بسیار مفصل است که این امر یا به دلیل محدودیت اطلاعات راجع به عالم موردنظر است یا به جهت اهمیتی که آن عالم در بین مردم دوران خویش داشته، کمیت اطلاعات راجع به آن عالم تغییر کرده است. ساختار نوشتاری کتاب های این مجوعه در تمام مجدات آن به این ترتیب است:
1) تولد، خانواده و حسب و نسب
2) دوران کودکی
3) دوران تحصیل و تهذیب و مقام علمی
4) زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی
5) سفرها
6) شاگردان
7) آثار و تألیفات
8) تاریخ و چگونگی وفات یا شهادت


خواجه نصير الدين طوسى متوفاى ۶۷۳ ق.

ياور وحى و عقل

عبدالوحيد وفايى


زادگاه و ولادت

سرزمين طوس ناحيه اى از خراسان بزرگ است كه خاستگاه دانشورانى بزرگ و تاريخ ساز بوده است. در جغرافياى قديم ايران، طوس از شهرهاى مختلفى چون «نوقان»، «طابران» و «اردكان» تشكيل شده بود و قبر مطهر حضرت على بن موسى الرضاعليه‌السلام در حوالى شهر «نوقان» و در روستايى به نام «سناباد» قرار داشت كه پس از توسعه آن، امروزه يكى از محله هاى شهر مشهد به شمار مى آيد.

گويند زمانى «شيخ وجيه الدين محمد بن حسن» كه از بزرگان و دانشوران قم بوده و در روستاى «جهرود» از توابع قم زندگى مى كرد.(۳۷۷) به همراه خانواده و به شوق زيارت امام هشتم شيعيان به مشهد عازم شد و پس از زيارت، در هنگام بازگشت به علت بيمارى همسرش، در يكى از محله هاى شهر طوس مسكن گزيد. او پس از چندى به درخواست اهالى محل علاوه بر اقامه نماز جماعت در مسجد، به تدريس در مدرسه علميه مشغول شد. در صبحگاه يازدهم جمادى الاول سال ۵۹۷ ق به هنگام طلوع آفتاب، سپيده از خنده شكفته شد و درخشنده ترين چهره حكمت و رياضى در قرن هفتم پا به عرصه وجود نهاد.(۳۷۸)

پدر با تفال به قرآن كريم نوزاد را كه سومين فرزندش بود «محمد» ناميد. او بعدها كنيه اش، «ابوجعفر» گشته، به القابى چون «نصيرالدين»،

«محقق طوسى»، «استاد البشر» و «خواجه» شهرت يافت.


تحصيل

ايام كودكى و نوجوانى محمد در شهر طوس سپرى شد. وى در اين ايام پس ‍ از خواندن و نوشتن، قرائت قرآن، قواعد زبان عربى و فارسى، معانى و بيان و حديث را نزد پدر خويش آموخت.

مادرش نيز وى را در خواندن قرآن و متون فارسى كمك مى كرد. پس از آن به توصيه پدر نزد دايى اش «نورالدين على بن محمد شفيعى» كه از دانشمندان نامور در رياضيات، حكمت و منطق بود، به فراگيرى آن علوم پرداخت.

عطش علمى محمد در نزد دايى اش چندان بر طرف نشد و بدين سبب با راهنمايى پدر در محضر، «كمال الدين محمد حاسب» كه از دانشوان نامى در رياضيات بود، به تحصيل پرداخت اما هنوز چند ماهى نگذشته بود كه استاد قصد سفر كرد و آورده اند كه وى به پدر او چنين گفت: من آنچه مى دانستم به او (خواجه نصير) آموختم و اكنون سوالهايى مى كند كه گاه پاسخش را نمى دانم!

پس از چندى آن نوجوان سعادتمند از فيض وجود استاد بى بهره بود دايى پدرش «نصيرالدين عبدالله بن حمزه» كه تبحر ويژه اى در علوم رجال، درايه و حديث داشت، به طوس آمد و محمد كه هر لحظه، عطش ‍ علمى اش افزون مى گرديد در نزد او به كسب علوم پرداخت. گرچه او موفق به فراگيرى مطالب جديدى از استاد نشد، اما هوش و استعداد وافرش ‍ شگفتى و تعجب استاد را برانگيخت به گونه اى كه به او توصيه كرد تا به منظور استفاده هاى علمى بيشتر به نيشابور مهاجرت كند.

او در شهر طوس و به دست استادش «نصيرالدين عبدالله بن حمزه» لباس ‍ مقدس عالمان دين را بر تن كرد و از آن پس لقب «نصيرالدين» از سوى استاد افتخارى جاويدان يافت.

در آخرين روزهايى كه نصيرالدين جوان براى سفر به نيشابور آماده مى شد غم از دست دادن پدر بر وجودش سايه افكند اما تقدير چنين بود و او مى بايست با تحمل آن اندوه جانكاه به تحصيل ادامه دهد. در حالى كه يك سال از فوت پدرش مى گذشت به نيشابور پاى نهاد و به توصيه دايى پدر به مدرسه سراجيه رفت و مدت يك سال نزد سراج لالدين قمرى كه از استادان بزرگ درس خارج فقه و اصول در آن مدرسه بود، به تحصيل پرداخت. سپس در محضر استاد فريدالدين داماد نيشابورى - از شاگردان امام فخر رازى - كتاب «اشارات ابن سينا» را فراگرفت.

پس از مباحثات علمى متعدد فريد الدين با خواجه، علاقه و استعداد فوق العاده خواجه نسبت به دانش اندوزى نمايان شد و فريد الدين او را به يكى ديگر از شاگردان فخر رازى معرفى كرده و بدين ترتيب نصير الدين طوسى توانست كتاب «قانون ابن سينا» را نزد «قطب الدين مصرى شافعى» به خوبى بياموزد. وى علاوه بر كتابهاى فوق از محضر عارف معروف آن ديار «عطار نيشابورى» (متوفى ۶۲۸) نيز بهره مند شد.

خواجه كه در آن حال صاحب علوم ارزشمندى گشته و همواره به دنبال كسب علوم و فنون بيشتر بود، پس از خوشه چينى فراوان از خرمن پربار دانشمندان نيشابور به رى شتافت و با دانشور بزرگى به نام برهان الدين محمد بن محمد بن على الحمدانى قزوينى آشنا گشت. او سپس قصد سفر به اصفهان كرد اما در بين راه، پس از آشنايى به «ميثم بن على ميثم بحرانى» به دعوت او و به منظور استفاده از درس خواجه ابوالسعادات اسعد بن عبدالقادر بن اسعد اصفهانى به شهر قم رو كرد.

محقق طوسى پس از قم به اصفهان و از آنجا به عراق رفت. او علم «فقه» را از محضر «معين الدين سالم بن بدران مصرى مازنى» (از شاگردان ابن ادريس حلى و ابن زهره حلبى) فرا گرفت. و در سال ۶۱۹ ق از استاد خود اجازه نقل روايت دريافت كرد.

آن گونه كه نوشته اند خواجه مدت زمانى از «علامه حلى» فقه و علامه نيز در مقابل، درس حكمت نزد خواجه آموخته است.

«كمال الدين موصلى» ساكن شهر موصل (عراق) از ديگر دانشمندانى بود كه علم نجوم و رياضى به خواجه آموخت و بدين ترتيب محقق طوسى دوران تحصيل را پشت سر نهاده، پس از سالها دورى از وطن و خانواده، قصد عزيمت به خراسان كرد.(۳۷۹)


دوران آشوب

سالهايى كه خواجه براى تحصيل در عراق به سر مى برد اخبار پراكنده و ناگوارى از تجاوز قوم مغول به ايران به گوش مى رسد. مغولها اقوام بيابانگردى بودند كه در ابتدا به دامدارى و شكار در بيابانها پرداخته، با جگزار و فرمابنردار چين شمالى بودند. زمانى «يسوگا» پدر چنگيز خان مغول كه از روساى مغول بود، سر به شورش نهاد و عده زيادى از آن قوم را به اطاعت خود در آورد. پس از وى پسر بزرگش «تموچين» كه بعدها به چنگيزخان شهرت يافت به جاى پدر نشست و پس از جمع آورى لشكريان بسيار به كشورهاى بسيارى حمله كرد.

ايران كه در آن زمان حاكمى بى سياست و نالايق به نام «سلطان محمد خوارزمشاه» بر آن فرمانروايى مى كرد از هجوم مغولان در امان نماند و شهرهاى مختلفى از آن مورد تاخت و تاز آنان قرار گرفت.

گرچه تجاوزگرى و توسعه طلبى از ويژگيهاى اين قوم ستم پيشه بود، رفتار غير عاقلانه سلطان ايران با فرستادگان مغولى و كشتار آنان، در شروع حمله و تجاوز بى تاثير نبود. اين هجوم از سال ۶۱۶ ق شروع شد و در پى آن شهرهاى بسيارى از ايران بجز مناطق جنوبى كشور به تصرف مهاجمان در آمد و جنايات هولناكى و ويرانيهاى بى شمارى به وجود آمد.(۳۸۰) در اين ميان شهر نيشابور آنچنان مورد تهاجم قرار گرفت كه نه تنها مردمان بلكه حيوانات خانگى آن شهر هم از تيغ خونين متجاوزان در امان نبودند. پس از كشتار دستجمعى، هفت شبانه روز بر شهر آب بسته، آن را شخم زدند.(۳۸۱) برخى عدد كشتگان نيشابور را ۱۷۴۸۰۰۰ نفر دانسته اند.

اين اخبار دردناك كه قلب هر مسلمانى را اندوهگين مى ساخت خواجه نصير را بر آن داشت با براى كمك به هموطنان و خانواده خويش راهى ايران شود. طوسى پس از رسيدن به نيشابور صحنه هاى دلخراش خون و آتش و ويرانى را مشاهده كرد و با اضطراب بسيار به سوى خانه اى كه زادگاهش بود رفت اما كسى را در آن خانه نيافت.

خواجه با راهنمايى يكى از همسايگان اطلاع پيدا كرد كه مادر و خواهرش ‍ براى نجات جان خود به شهر قائن رفته اند. او نيز نزد خانواده خويش رفت و پس از چندى سكونت در آنجا به تقاضاى والى شهر، امام جماعت يكى از مساجد شد و احترام ويژه اى به دست آورد. او در سال ۶۲۸ ق پس از آنكه بيش از سى سال از بهار عمرش مى گذشت در قائن ازدواچ كرد.


خدمات ارزنده

اسماعيليان فرقه اى از شيعيان بودند كه اسماعيل فرزند امام صادقعليه‌السلام را جانشين آن حضرت مى دانسته بر او توقف كردند. اين گروه پس از مدتها در سال ۴۸۳ ق به دست حسن صباح در ايران رونقى دوباره يافتند و پس از چندى، گرايشهاى شديد سياسى پيدا كرده، فعاليتهاى خود را گسترش دادند. قلعه الموت در حوالى قزوين پايتخت آنان بود و علاوه بر آن قلعه هاى متعدد و استوارى داشتند كه جايگاه امنى براى مبارزان سياسى به شمار مى رفت و دستيابى بر آنها بسيار سخت بود.(۳۸۲)

خواجه نصيرالدين پس از چند ماه سكونت در قائن، به دعوت «ناصر الدين عبدالرحيم بن ابى منصور» كه حاكم قلعه قهستان بود و نيز مردى فاضل و دوستدار فلاسفه بود، به همراه همسرش به قلعه اسماعيليان دعوت شد و مدتى آزادانه و با احترام ويژه اى در آنجا زندگى كرد. او در مدت اقامت خود كتاب «طهاره العراق» تاليف ابن مسكويه را به درخواست ميزبانش به زبان عربى ترجمه كرد و نام آن را «اخلاق ناصرى» نهاد وى در همين ايام «رساله معينيه» در موضوع علم هئيت، به زبان فارسى نگاشت.

ناسازگارى اعتقادى خواجه با اسماعيليان و نيز ظلم و ستم آنان نسبت به مردم وى را بر آن داشت تا براى كمك گرفتن، نامه اى به خليفه عباسى در بغداد بنويسد.

در اين ميان حاكم قلعه از ماجراى نامه باخبر شد و به دستور او خواجه نصير بازداشت و زندانى گرديد.

پس از چندى خواجه به قلعه الموت منتقل شد ولى حاكم قلعه كه از دانش ‍ محقق طوسى اطلاع پيدا كرده بود با او رفتارى مناسب در پيش گرفت.

نصير الدين طوسى حدود ۲۶ سال در قلعه هاى اسماعيليه به سر برد اما در اين دوران لحظه اى از تلاش علمى باز ننشست و كتابهاى متعددى از جمله «شرح اشارت ابن سينا»، «تحرير اقليدس»، «تولى و تبرى» و «اخلاق ناصرى» و چند كتاب و رساله ديگر را تاليف كرد.

خواجه در پايان كتاب شرح اشارات مى نويسد:

«بيشتر مطالب آن را در چنان وضع سختى نوشته ام كه سخت تر از آن ممكن نيست و بيشتر آن را در روزگار پريشانى فكر نگاشتم كه هر جزئى از آن، ظرفى براى غصه و عذاب دردناك بود و پشيمانى و حسرت بزرگى همراه داشت. و زمانى بر من نگذشت كه از چشمانم اشك نريزد و دلم پريشان نباشد و زمانى پيش نمى آمد كه دردهايم افزون نگردد و غمهايم دو چندان نشود. »(۳۸۳)

از آنجا كه وجود اسماعيليان حاكميت و قدرت سياسى مغولان را به خطر مى انداخت هلاكوخان در سال ۶۵۱ ق با اعزام لشكرى به قهستان آنجا را فتح كرد.

حاكم قلعه پس از مشورت با خواجه نصير، علاوه بر تسليم كامل قلعه، از مغولان اطاعت كرد و چندى پس از آن در سال ۶۵۶ ق تاج و تخت اسماعيليان در ايران برچيده شد و بدين سان خواجه نصير بزرگترين گام را در جلوگيرى از جنگ و خونريزى و قتل و عام مردم را برداشته، از اين رو نزد خان مغول احترام و موقعيت ويژه اى يافت.(۳۸۴)

هلاكوخان همچنين در فتح بغداد و كشتن آخرين خليفه عباسى، از نظرهاى خواجه طوسى بهره گرفت.(۳۸۵)

معتصم (آخرين خليفه عباسى) در دوران حكومت خود علاوه بر لهو و لعب، به خونريزى مسلمانان پرداخت. عده اى از شيعيان بغداد به دست پسرش (ابوبكر) به خاك و خون كشيده شدند و اموالشان به غارت رفت.(۳۸۶)


فرشته نجات

مقام علمى و ارزش فكرى نصيرالدين طوسى موجب شد تا هلاكو، او را در شمار بزرگان خود دانسته، نسبت به حفظ و حراست از جان وى كوشا باشد و او را در همه سفرها به همراه شيخ دارد؟!

خواجه كه در آن ايام داراى مقام و صاحب نفوذ شده بود از موقعيت استفاده كرد و خدمات بسيارى به فرهنگ اسلام و كشورهاى مسلمان روا داشت كه برخى از آنها عبارت اند از:

۱ - انجام كارهاى علمى و فرهنگى و نگارش كتابهاى ارزشمند.

۲ - جلوگيرى از به آتش كشيدن كتابخانه بزرگ حسن صباح در قلعه الموت به دست مغولان

۳ - نجات جان دانشمندان و علمايى همچون ابن ابى الحديد (شارح نهج البلاغه) و برادرش موفق الدوله و عطاملك جوينى كه بى رحمانه مورد غضب و خشم مغولان قرار گرفته بودند.

۴ - جذب و حل شدن قوم مغول در فرهنگ و تمدن اسلامى به دست خواجه، به گونه اى كه موجب شد مغولان به اسلام روى آورند و از سال ۶۹۴ ق اسلام دين رسمى ايران قرار بگيرد.

۵ - جلوگيرى از تهاجم آنان به كشورهاى مسلمان.

۶ - تاسيس رصدخانه مراغه در سال ۶۵۶ ق، با همكارى جمعى از دانشمندان.

۷ - احداث و تجهيز كتابخانه بزرگ رصدخانه در مراغه.(۳۸۷)


اخلاق خواجه نصير

خواجه نه تنها مرد علم و كتاب و تحقيق و تاليف بود، بلكه دانشورى متعهد و برخوردار از ويژگيهاى اخلاقى زيادى بود و هيچ گاه عملش بر تعهد و اخلاقش سبقت نمى گرفت. توجه به نظر ديگران و برخورد متواضعانه و حكيمانه با افراد از خصوصيات او به شمار مى آمد. تمايلات و روحيات عرفانى خواجه در برخى كتابهايش چون اخلاق ناصرى و شرح اشارات مشهود است.

مطيع ساختن مغولان بيابانگرد و ويران ساز، خود نشان بزرگى از رفتار و كردار حكيمانه اوست و اين تا جايى بود كه علماى بسيارى از شيعه و سنى به تعريف و تمجيد خواجه زبان گشودند.

علامه حلى - از شاگردان معروف خواجه نصير مى گويد:

«خواجه بزرگوار در علوم عقلى و نقلى تصنيفات بسيار دارد و علوم دين بر طريقه مذهب شيعه كتابها نوشت. او شريف ترين دانشمندى بود كه من ديده ام. »(۳۸۸)

ابن فوطى - يكى از شاگردان حنبلى مذهب خواجه نصير - مى نويسد:

«خواجه مردى فاضل و كريم و الاخلاق و نيكو سيرت و فروتن بود و هيچ گاه از درخواست كسى دلتنگ نمى شد و حاجتمندى را رد نمى كرد و بر خورد او با همه با خوش رويى بود. »(۳۸۹)

ابن شاكر - يكى از مورخان اهل سنت - اخلاق خواجه را چنين توصيف مى كند:

«خواجه بسيار نيكو صورت و خوش رو و كريم و سخى و بردبار و خوش ‍ معاشرت و زيرك و با فراست بود و يكى از سياستمداران روزگار به شمار مى رفت. »(۳۹۰)


شاگردان

نصيرالدين طوسى در شهرها و كشورهاى مختلف رفت و آمد مى كرد و همچون خورشيدى تابان نورافشانى كرده، شاگردان بسيارى را فروغ دانش ‍ مى بخشيد. برخى از آنان به اين قرار است:

۱ - جمال الدين حسن بن يوسف مطهر حلى (علامه حلى - متوفى ۷۲۶ ق) او از دانشوران بزرگ شيعه بود كه آثار گران سنگى از خود به جاى نهاد وى شرحهايى نيز بر كتابهاى خواجه نگاشت.

۲ - كمال الدين ميثم بن على بن ميثم بحرانى، او حكيم، رياضيدان، متكلم و فقيه بود و عالمان بزرگى از محضرش استفاده كردند. وى گرچه در رشته حكمت زانوى ادب و شاگردى در مقابل خواجه بر زمين زد، از آن سو خواجه از درس فقه وى بهره مند شد. اين محقق بحرينى شرح مفصلى بر نهج البلاغه نوشته كه به شرح نهج البلاغه ابن ميثم معروف است.

۳ - محمود بن مسعود بن مصلح شيرازى، معروف به «قطب الدين شيرازى» (متوفى ۷۱۰ ق) او از شاگردان ممتاز خواجه است وى در چهارده سالگى به جاى پدر نشست ودر بيمارستان به طبابت پرداخت. سپس به شهرهاى مختلفى سفر كرد و علم هئيت و اشارات ابوعلى را از محضر پر فيض خواجه نصير فرا گرفت. قطب الدين كتابهايى در شرح قانون ابن سينا و در تفسير قرآن نوشته است.

۴ - كمال الدين عبدالرزاق شيبانى بغدادى (۶۴۲ - ۷۲۳ ق) او حنبلى مذهب و معروف به ابن الفوطى بود. اين دانشمند مدت زيادى در محضر خواجه علم آموخته است. وى از تاريخ نويسان معروف قرن هفتم است و كتابهاى معجم الاداب، الحوادث الجامعه و تلخيص معجم الالقاب از آثار اوست.

۵ - سيد ركن الدين استرآبادى (متوفى ۷۱۵ ق) از شاگردان و همراهان خاص خواجه بوده و شرح هايى بر كتابهاى استاد خويش نوشته و علاوه بر تواضع و بردبارى، از احترامى افزون برخوردار بوده است. وى در تبريز به خاك سپرده شده است.

برخى ديگر از شاگردان خواجه نصير عبارتند از:

ابراهيم حموى جوينى

اثيرالدين اومانى

مجدالدين طوسى

مجدالدين مراغى


دانش خواجه

تبحر خواجه نصير الدين طوسى در علوم عصر خويش به ويژه فلسفه، رياضيات، كلام، منطق، ادبيات و نجوم، بزرگان را بر آن داشته تا زبان به ستايش وى گشود، با تعبيراتى چون «استاد البشر»، «افضل علما»، «سلطان فقها»، «سرآمد علم»، «اعلم نويسندگان»، «عقل حادى عشر»، «معلم ثالث» از او ياد كنند.

اين گونه ستايشها از مقام علمى خواجه حتى در كلمات و جملات دانشمندان غير مسلمان نيز موج مى زد. چنانكه نوشته اند خواجه در رشته هاى ذيل از تخصص كافى بهره مند بود.


الف - رياضيات

او در رياضى از نظرهاى برجسته اى برخوردار بود به گونه اى كه تا به امروز در جبر، حساب، هندسه، مثلثات و ساير علوم رياضى از دانشمندان اين رشته به شمار مى آيد.

دانش پژوهان غربى، خواجه را تنها از طريق اين رشته شناخته و ديگر علوم و فنون وى از نظر آنان پنهان مانده است. او با تاليف كتاب «الشكل القطاع» نظريات جديدى در رياضى به وجود آورد و بحث مثلثات را از علم فلك جدا كرده، هر كدام را موضوعى جداگانه به حساب آورد.

محقق طوسى اولين دانشمندى بود كه حالات شش گانه مثلث كروى در قائم الزاويه را به كار برد. تاليف سى و پنج اثر در موضوع رياضى از سوى خواجه دليلى روشن بر اين است كه وى از دانشوران برجسته اين علم بوده است.


ب - فسلفه

حواجه در عصرى زندگى مى كرد كه امام فخر رازى متعصبانه بر افكار و نظريات فلسفى ابو على سينا مى تاخت و عقايد فلسفه مشأ را بشدت مخدوش مى ساخت و كسى را هم ياراى ايستادگى در برابر شبهات او نبود، به گونه اى كه افكار ابن سينا از توجه فلاسفه دور گشته و مورد بى مهرى قرار گرفته بود.

در اين برهه، خواجه نصير پا به عرصه نهاد و با نوشتن كتابى در شرح اشارت ابن سينا تمامى اشكالات فخر رازى را كه از بزرگان اهل تسنن بود، پاسخ داده، بار ديگر افكار عالى و مهم بوعلى حيات تازه اى يافت.


ج - كلام

علم كلام به بحث و بررسى پيرامون عقايد اسلامى مى پردازد. اين علم از عصر معصومين -عليه‌السلام - به ويژه دوران شكوهمند امام صادقعليه‌السلام و پس از آن همواره مورد توجه مسلمانان بوده است. خواجه نصيرالدين در قرن هفتم با تاليف كتاب بسيار مهم و مستدل «تجريد العقايد» محكمترين متن كلامى را به رشته تحرير درآورد و افقهاى تازه اى به روى مشتاقان اين علم گشود. اين كتاب جاودانگى هفتصد ساله خود را همچنان حفظ كرده است و هم اكنون در حوزه هاى علميه و دانشگاههاى اسلامى تدريس مى شود.


و - اخلاق

پرداختن خواجه به هئيت، رياضيات، نجوم و ديگر علوم رايج آن زمان، وى را از توجه ويژه به علم اخلاق و مسائل تربيتى غافل نكرد. محقق طوسى با نگارش كتاب «آداب المتعلمين» دستورالعملهاى ظريف اخلاقى را به شيوه اى بايسته براى تمامى دانش پژوهان بيان داشته است.


ه ‍- ادبيات

ذوق لطيف و طبع ظريف خواجه او را بر آن داشت تا قلم استوار خويش را در ادبيات و شعر نيز به كار گيرد. كتاب «اخلاق ناصرى» كه به دست تواناى خواجه به رشته تحرير در آمده يكى از شاهكارهاى نثر فارسى است.

او از شعر بهره اى نيك داشته و كتاب «معيار الاشعار» را در موضوع علم عروض نوشته است.

بعضى از اشعار اين دانشمند كه گوشه اى از انديشه هاى وى را در قالب شعر ترسيم كرده است. در اين قسمت ذكر مى كنيم:

موجود بحق، واحد اول باشد

باقى همه موهوم و مخيل باشد

هر چيز جز او كه آيد اندر نظرت

نقش دومين چشم احول باشد

لذات دنيوى همه هيچ است نزد من

در خاطر از تغير آن هيچ ترس نيست

روز تنعم و شب عيش و طرب مرا

غيراز شب مطالعه و روز درس نيست

طوسى به زبان عربى نيز اشعارى سروده است.


آثار سبز

نصير الدين در دوران حيات ارزشمند خويش، به رغم آشوب و حوادث مخاطره انگيز و فشارهاى سياسى، اجتماعى و نظامى آن عصر، توانست حدود يكصد و نود كتاب و رساله علمى در موضوعات متفاوت به رشته تحرير درآورد.

برخى از آثارش عبارت اند از:

۱ - تجريد العقايد، كه در موضوع كلام نگاشته شده و به دليل اهميت فوق العاده آن مورد توجه دانشمندان قرار گرفته و شرحهاى بسيارى پيرامون آن نوشته شده است.

۲ - شرح اشارات، اين كتاب شرحى بر اشارات بوعلى سينا است.

۳ - قواعد العقايد، در موضوع اصول عقايد

۴ - اخلاق ناصرى

۵ - اوصاف الاشراف

۶ - تحرير اقليدس

۷ - تحرير مجسطى

۸ - اساس الاقتباس

۹ - زيج ايلخانى

۱۰ - اثبات الجواهر

۱۱ - اثبات اللوح المحفوظ

۱۲ - اشكال الكرويه

۱۳ - شرح اصول كافى

۱۴ - رساله اى در كليات طب

۱۵ - تجريد الهندسه

و ده ها كتاب و رساله علمى ديگر.


غروب خورشيد

هيجدهم ذيقعده سال ۶۷۳ ق. است، آسمان بغداد غروب ديگرى در پيش ‍ دارد. مردى كه پس از عمرى نورافشانى و تبليغ وحى، توانمند و پرتلاش به يارى عقل شتافت اينك در بستر بيمارى افتاده و بستگان و دوستان به گردش حلقه زده اند. در همين حال يكى از اطرافيان به او نزديك شد و گفت: وصيت كن پس از مرگ در جوار قبر حضرت علىعليه‌السلام به خاك سپرده شوى! خواجه با ادب جواب داد: مرا شرم مى آيد كه در جوار اين امام (امام كاظمعليه‌السلام ) بميرم و از آستان او به جاى ديگر برده شوم.

پس از اين گفتگو خواجه به ملاقات خداى خويش شتافت. مراسم تشييع جنازه او با حضور شمارى از ارادتمندان و مشتاقانش به سوى آستان مقدس ‍ امام موسى كاظمعليه‌السلام انجام گرفت.

هنگامى كه مى خواستند قبرى براى او حفر كنند به قبرى از پيش ساخته برخوردند كه تاريخ آماده شدن آن مصادف با تاريخ تولد خواجه بود، سرانجام پيكر مطهر اين دانشمند طوسى در همان قبر، در آغوش خاك جاى گرفت.


فرزندان

خواجه نصير سه پسر از خود به يادگار نهاد: صدرالدين على، فرزند بزرگ او كه همواره در كنار پدر و همگام با او بود و در فلسفه، نجوم و رياضى بهره كافى داشت.

دومين فرزندش اصيل الدين حسن نيز اهل دانش و فضيلت بود و در زمان حياتش اغلب به امور سياسى مشغول بود.

فرزند كوچك خواجه فخر الدين محمد بود كه رياست امور اوقاف در كشورهاى اسلامى را به عهده داشت.