گلشن ابرار جلد ۱

گلشن ابرار0%

گلشن ابرار نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شخصیت های اسلامی

گلشن ابرار

نویسنده: جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قم
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 48828
دانلود: 12933

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 63 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 48828 / دانلود: 12933
اندازه اندازه اندازه
گلشن ابرار

گلشن ابرار جلد 1

نویسنده:
فارسی

مجموعه گلشن ابرار که خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.
در این بین علمایی هستند که غیر از زندگی علمی خود، زندگی سیاسی پرباری داشته اند و در صحنه های گوناگون سیاسی شرکت داشته اند و برخی دیگر فقط زندگی علمی و زاهدانه ای داشته اند و در سیاست و اوضاع سیاسی دوران خویش هیچ دخالتی نداشته اند که هر کدام در جای خود به آن پرداخته شده است.
برخی از علما شرح کوتاهی دارند و برخی بسیار مفصل است که این امر یا به دلیل محدودیت اطلاعات راجع به عالم موردنظر است یا به جهت اهمیتی که آن عالم در بین مردم دوران خویش داشته، کمیت اطلاعات راجع به آن عالم تغییر کرده است. ساختار نوشتاری کتاب های این مجوعه در تمام مجدات آن به این ترتیب است:
1) تولد، خانواده و حسب و نسب
2) دوران کودکی
3) دوران تحصیل و تهذیب و مقام علمی
4) زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی
5) سفرها
6) شاگردان
7) آثار و تألیفات
8) تاریخ و چگونگی وفات یا شهادت


شهيد ثانى متوفاى ۹۶۶ ق.

مشعل شريعت

على صادقى


ولادت

زين الدين بن على بن احمد عاملى معروف به «شهيد ثانى» از بزرگترين و والاترين فقيهان و دانشمندان شيعه در سده دهم هجرى است. وى در سال ۹۱۱ ق. در شهرك «جبع» در جنوب لبنان ديده به جهان گشود. پدر وى «نورالدين على» مردى فاضل و از عالمان با فضيلت جبل عامل بود.


خاندان فضيلت

بسيارى از نياكان و دودمان شهيد ثانى در زمره دانشمندان و عالمان شيعى بوده، از بزرگان علم و ادب به شمار مى روند. به همين سبب است كه خاندان شهيد ثانى به «سلسله الذهب» يعنى زنجيره هاى طلايى معروف گرديده اند. شيخ حسن فرزند شهيد از دانشمندان بزرگ شيعه و مولف كتاب معروف «معالم الاصول» در اصول فقه است كه در اين زمان نيز از كتب درسى حوزه هاى علميه به شمار مى رود.

دانشمند و فقيه معروف «سيدمحمد على عاملى» نوه دخترى شهيد ثانى است. كتاب «مدارك » وى از كتب معتبر فقهى و از اهميت بالايى برخوردار است. فرزند و نوه شهيد ثانى به موجب اهميت اين دو كتاب، در حوزه هاى علميه با عنوان «صاحب معالم» و «صاحب مدارك» نام برده مى شوند.

از دودمان شهيد ثانى دانشمندانى بزرگ و چهره هايى نورانى برخاسته و خدمات بزرگ و ارزنده اى به اسلام و فرهنگ اسلامى نموده اند كسانى كه در زمان ما از شهرتى جهانى برخوردار بوده و برخى از آنان همچون خود «شهيد ثانى» سرانجام در راه مكتب تشيع و عشق به خاندان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله جان بر سر اهداف و آرمانهاى اسلامى خود نهاده و شربت شهادت نوشيده اند. شهيد سيدمحمد باقر صدر و خواهر شهيدش «بنت الهدى» و امام موسى صدر از آخرين گلهاى سرخ اين باغ سر سبز شهادت بودند.(۴۹۷)


آغاز تحصيلات

شهيد ثانى در نه سالگى پس از آنكه روخوانى قرآن مجيد را فراگرفت تحصيلات خود را آغاز كرد. نخستين معلم وى پدرش على بن احمد عاملى بود كه شهيد، ادبيات عرب و كتابهاى «مختصر النافع» تاليف محقق حلى و «اللمعه الدمشقيه» از محمد بن مكى «شهيد اول» و برخى كتابهاى ديگر را از محضر وى فرا گرفت. اما افسوس كه وى در حساسترين دوران زندگى خود پدر را از دست داد و در حالى كه بيش از چهارده بهار از زندگانى خود را پشت سر نگذاشته بود در سال ۹۲۵ ق. به سوگ پدر نشست و براى هميشه از داشتن چنان استاد و پدرى دلسوز و مهربان محروم گشت.

بى شك اندوهى گران و غمى جانكاه بر قلب زين الدين نوجوان نشست و روح حساس وى را به سختى آزرد اما عزم راسخ و اراده پولادين او را در راه تحصيل هرگز سست نكرد.

او مصمم و استوار در اين راه به پيش مى رفت و غم از دست دادن پدر را با كار و تلاش بيشتر فراموش مى كرد و جاى خالى او را با احساس تكليف و مسئوليت بيشتر نسبت به مادر و بستگان خود پر مى نمود.


در روستاى ميس

شهيد پس از درگذشت پدر بزرگوارش براى ادامه تحصيل به روستاى «ميس» واقع در جبل عامل رفت زيرا در آنجا دانشمند و محققى بزرگوار به نام «شيخ على بن عبدالعالى ميسى» زندگى مى كرد كه در ضمن شوهر خاله او بود و بنابراين وى با آسودگى بيشترى مى توانست در آنجا از محضر آن عالم روحانى استفاده كند.

شهيد ثانى مدت هشت سال در «ميس» به سر برد و در اين مدت كتابهاى «شرايع الاسلام» محقق حلى و «ارشاد الاذهان» علامه حلى و «قواعد» شهيد اول (محمد بن مكى) را كه همه آنها در موضوع فقه است، از محضر استاد نامبرده فرا گرفت.

سال ۹۳۳ قمرى شهيد ثانى جوانى ۲۲ ساله بود. هشت سال بود كه با جديت تمام و كوشش شبانه روزى و خستگى ناپذير، نزد شوهر خاله خود به تحصيل اشتغال داشت و در اين مدت از دانشى وسيع و علومى سرشار برخوردار گرديده بود. در همين ايام با دختر خاله خود كه دختر استادش ‍ على بن عبدالعالى بود ازدواج كرد و زندگى مشترك خويش را آغاز نمود.


سفرهاى علمى و زيارتى

شهيد در سال ۹۳۳ «ميس» را به قصد «روستاى كرك نوح» ترك كرد. وى در آنجا به محضر دانشمند و محقق عاليقدر «سيد بدرالدين حسن اعرجى»شتافت و حدود يك سال نزد وى به شاگردى و بهره ورى علمى پرداخت اما ديرى نگذشت كه استاد وى ديده از جهان فرو بست و شهيد ثانى را در غم هجران و فراق خويش نشاند و از ادامه تحصيل در خدمت او محروم ساخت.

شهيد پس از درگذشت استادش (سال ۹۳۴ ق.) ناگزير به زادگاه خود «جبع» بازگشت ولى در آنجا هم از كوشش باز ننشست و پيوسته به مطالعه و مذاكره و تحقيق و بررسى كارهاى علمى اشتغال داشت. همچنين به مسئوليتهاى اجتماعى و دنى و موعظه و ارشاد مردم زادگاهش مى پرداخت و آنچه را از قرآن و معارف اسلامى آموخته بود، با كمال تواضع نثار هموطنان خويش مى نمود و آنان نيز متقابلا سخنان وى را با گوش جان خريده، از محضر پر فيضش بهره مى بردند.

عطش سيراب ناپذيرى شهيد ثانى نسبت به دانش فلسفه و حكمت و كسب معارف والاى اسلامى وى را در سال ۹۳۷ ق به شهر بزرگ و تاريخى «دمشق» كشانيد. دمشق در روزگار شهيد ثانى از نظر مركزيت علمى موقعيت بسيار خوب و ممتازى داشت. شهيد در آن شهر از محضر محقق و فيلسوف «شمس الدين محمد بن مكى» علوم طب و هيئت و فلسفه و... را آموخت و برخى دانشهاى ديگر را از استادان ديگر دمشق فرا گرفت. او پس از تحصيل در دمشق به زادگاه خود بازگشت و چند سالى را در آنجا به سر برد و بار ديگر در سال ۹۴۲ ق براى ادامه تحصيلات به دمشق رفت و مدت يك سال ديگر در اين شهر به فراگيرى دانش و تحقيق و كنكاش علمى پرداخت.

آنگاه از دمشق رهسپار كشور مصر گشت و به قاهره رفت تا با شخصيتهاى علمى قاهره نيز ديدار كند و با مجامع علمى و روش تدريس و رشته هاى دانش سرزمين اهرام آشنا شده، بهره هايى نيز در خدمت دانشمندان برجسته مصر ببرد. گفتنى است كه در اين سفر دو تن از شاگردان شهيد ثانى به نام شيخ حسين عبدالصمد (پدر شيخ بهايى) و پسر عموى او على بن زهره جبعى نيز همراه او بودند.

نام تنى چند از اساتيد مصرى كه شهيد ثانى از آنها بهره برده است به قرار ذيل است:

۱- شهاب الدين احمد رملى: شهيد كتابهاى «منهاج نووى» در فقه، «مختصر الاصول» ابن حاجب، «شرح عقائد عضدى»، «شرح تلخيص» در معانى و بيان، «شرح تصريف عربى»، «شرح جمع الجوامع» در اصول فقه و «توضيح ابن هشام» در نحو را نزد اين استاد مصرى آموخته است.

۲- ملاحسين جرجانى: «شرح تجريد» قوشچى، «شرح اشكال» در هندسه و «شرح چغمينى» قاضى زاده رومى را شهيد نزد اين استاد فرا گرفته است.

۳- شهاب الدين ابن نجار حنبلى.

۴- ناصرالدين طبلاوى.

۵- ناصرالدين مقانى.

۶- محمد بن ابى نحاس.

۷- عبدالحميد سنهورى.

۸- محمد بن عبدالقادر شافعى.

در بيابان گر به شوق كعبه خواهى زد قدم

سرزنشها گر كند خار مغيلان غم مخور

شهيد در تاريخ ۱۷ شوال ۹۴۳ ق. مصر را همراه با دو شاگردش به قصد مكه و زيارت خانه خدا ترك گفت. او روزها به عشق كعبه دلها، خانه خدا، در بيابانهاى داغ و سوزان مصر و حجاز راه پيمود و از ميان سنگها و خارها گذشت تا به سرزمين وحى رسيد و در آن سال توفيق يافت در مراسم حج و عمره شركت كند و خانه خدا را كه سخت در اشتياق آن بود براى نخستين بار زيارت نمايد.

شهيد پس از انجام مراسم حج و زيارت خانه خدا سر از پاى نشناخته، رهسپار كوى دوست و حرم محبوبش پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله در مدينه منوره گرديد و پس از زيارت قبر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به زيارت ائمه بقيع عليهم السلام رفت و آنگاه خرسند و شاكر از آن همه توفيق علمى و معنوى كه نصيب وى گشته بود به وطن بازگشت.


بازگشت

شهيد ثانى پس از سفرهاى علمى و زيارتى خود به شهرهاى دمشق، قاهره و مكه و مدينه كه دو سال به طول انجاميد، سرانجام در سال ۹۴۴ ق به زادگاه خود «جبع» بازگشت.

بازگشتى كه كوله بارى از دانش و تجربه و معلومات و خرمنى از نور را به همراه داشت و شهيد اين همه را به مدد توفيقات الهى و تلاشهاى خستگى ناپذير خويش كسب كرده و براى هموطنان خود به ارمغان آورده بود. در اين تاريخ آوازه دانش و مقام بلند شهيد ثانى در بيشتر سرزمينهاى اسلامى پيچيده بود و مردم جبل عامل مشتاق ديدار با او بودند، بويژه مردم «جبع» كه براى ورود او لحظه شمارى كرده، بى صبرانه در انتظار مقدم فقيه و پيشواى بزرگ و هموطن خود بودند و در آن روز استقبال باشكوهى از وى به عمل آوردند.

«ابن عودى» شاگرد دانشمند شهيد مى نويسد: «بازگشت شهيد ثانى به وطن مانند باران رحمتى بود كه از آسمان نازل شده باشد. او با آمدن خود دلهاى مرده از جهل را با دانش وسيعى كه اندوخته بود، زنده كرد. صاحبان علم و فضل دور او را گرفته، دانشمندان آن ديار همچون تشنگانى كه بر سرچشمه پاك و زلالى رسيده باشند به سوى او هجوم آوردند تا جان و روح خويش را از سرچشمه پاك و زلال دانش گواراى وى سيراب سازند. گويى درهاى دانش پيش از آمدن شهيد بسته بود و با آمدن او اين درها گشوده گشت و بازار كساد دانش از نو رونق گرفت و فعاليت و جنب و جوش ‍ خويش را باز يافت.

فروغ دانش و معنويت او همه جا را روشن ساخت و زنگار جهل و نادانى و بى خبرى را از دلها زدود. »(۴۹۸)


شاگردان

شهيد همان طور كه استادان زيادى داشته و از آنان بهره هاى فراوانى برده است شاگردان فراوانى نيز تربيت كرده و از آنچه خود در طول ساليان دراز و با سختيهاى فراوان آموخته، به ديگران نيز انتقال داده و كسان زيادى را از سرچشمه زلال دانش خويش سيراب ساخته است، تنى چند از معروف ترين شاگردان دانشمند و دست پروردگان وى بدين قرارند:

۱- سيد نورالدين على عاملى جبعى (پدر صاحب مدارك كه داماد شهيد بوده است.)

۲- سيدعلى حسينى عاملى جزينى (مشهور به صائغ)

۳- شيخ حسين بن عبدالصمد حارثى عاملى.

۴- محمد بن حسين ملقب به حر عاملى مشغرى (جد پدرى صاحب وسائل الشيعه).

۵- بهاالدين محمد بن على عودى جزينى (معروف به ابن عودى).


جلوه هاى معنوى و اخلاقى

از سخنانى كه دانشمندان بزرگ اسلامى در ستايش از مقام معنوى و اخلاقى «شهيد ثانى » گفته و وى را ستوده اند به خوبى مقام و مرتبه والا و شخصيت عظيم علمى، اخلاقى و معنوى او معلوم مى گردد و زندگينامه و تاريخ روشن و سراسر افتخار شهيد نيز خود گواهى صادق بر اين مطلب است.

«شهيد ثانى» در اخلاق اسلامى، زهد و تقوا، طهارت و تعالى روح، دانش ‍ و حكمت و اخلاص و پاكى نيت به درجه اى رسيده بود كه به گفته بعضى از بزرگان تا مرز عصمت پيش رفته بود.(۴۹۹)

آن يگانه عصر فردى بسيار فروتن، خوش اخلاق و خوش برخورد بود. به گونه اى كه ديگران در همان ديدار و برخورد نخست شيفته اخلاق پيامبر گونه او مى شدند و مهر و محبت او در دلهاى پاك و با صفا جاى مى گرفت.

«شهيد» در مجلس و جمع ياران، همانند پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله بود. بى توجه به اينكه موضعى خاص را در جمع دوستان و ديگران به خود اختصاص دهد بالا و پايين مجلس براى او يكسان بود.

وى كارهاى شخصى و بسيارى از امور مربوط به اداره منزل را خود انجام مى داد و در اين قبيل كارها دوست نمى داشت ديگرى او را يارى دهد و بار او را بر دوش كشد.

حتى براى تهيه سوخت منزل، به صحرا و جنگل مى رفت و هيزم و بوته هايى را جمع آورى كرده، بر استرى مى نهاد و به خانه مى برد. و اين در زمانى بود كه آن شهيد بزرگوار در اوج شهرت علمى و موقعيت اجتماعى قرار داشت و از جايگاه و محبوبيت اجتماعى ويژه اى برخوردار بود.


تاليفات

شهيد ثانى نويسنده اى زبردست و بسيار پر كار بود و با اطلاعات علمى وسيعى كه در علوم مختلف بويژه در فقه داشت توانست در مدت عمر كوتاه خود (۵۵ سال) آثار علمى و بسيار ارزنده اى را در موضوعات مختلف به جامعه و فرهنگ اسلامى عرضه بدارد و بر ميراث پر بار اسلامى بيفزايد. شهيد بيش از هفتاد كتاب و رساله در موضوعات گوناگون نوشته است كه دو كتاب «شرح لمعه» و «مسالك» وى در فقه، و «منيه المريد» در اخلاق و تعليم و تربيت از جمله مهمترين آنهاست.

كتابهاى ذيل نيز از جمله آثار معروف وى مى باشد:

اسرار الصلوه، البدايه فى الدرايه، البدايه فى سبيل الهدايه، تمهيد القواعد الاصوليه و العربيه، حاشيه ارشاد، حاشيه تمهيد القواعد، حاشيه القواعد، حاشيه مختصر النافع، رساله فى صلاه الجمعه، روض الجنان فى شرح ارشاد الاذهان، كشف الريبه عن احكام الغيبه، مسالك الافهام فى شرح شرايع الاسلام و دهها اثر ديگر.(۵۰۰)


غروب آفتاب

شهادت شهيد ثانى بنابر آنچه محدث بزرگ اسلامى شيخ حر عاملى در كتاب خود «آمل الامل» آورده بدين صورت بوده است كه: روزى دو نفر براى قضاوت و حل موضوعى كه با هم اختلاف داشتند نزد شهيد مى روند و شهيد ثانى - عليه الرحمه - هم نظر خود يعنى حكم شرعى و فقهى آن را بيان مى نمايد. روشن است كه به قول معروف هيچ وقت دو نفر كه به نزد قاضى رفته اند هر دو راضى بر نمى گردند. بالاخره يكى حاكم و ديگرى محكوم مى گردد. در اينجا فردى كه قضاوت و حكم شهيد عليه وى تمام شده بود با ناراحتى زياد به سراغ قاضى شهر «صيدا» مى رود كه فردى بسيار متعصب و سياه دل و از قاضيان دربارى به نام «معروف» بود. او در آنجا از شهيد ثانى و نحوه قضاوت وى شكايت مى كند. قاضى معروف هم مامورى را براى دستگيرى شهيد به «جبع» مى فرستد اما او موفق به دستگيرى شهيد نمى شود. از اين سبب نامه اى به سلطان روم (عثمانى) مى نويسد و در آن نامه يادآور مى شود كه در اينجا مردى شيعى مذهب پيدا شده و از مرام و مكتب تشيع تبليغ مى كند و مردم را گمراه مى كند! سلطان سليم هم مامورى را براى جلب و دستگيرى شهيد به زادگاه او «جبع» مى فرستد و از وى مى خواهد تا شهيد ثانى را زنده نزد وى ببرد. شهيد ثانى پس از اطلاع از اين موضوع صلاح مى بيند مدتى از «جبع» دور شود و مخفيانه زندگى كند.

بنابراين به طور ناشناس به سوى مكه حركت مى كند اما ماموران در بين راه به وى دست مى يابند و او را دستگير مى كنند و از وى مى خواهند تا همراه آنها به اسلامبول (مركز حكومت عثمانى) برود. شهيد ثانى از ماموران درخواست مى كند اجازه بدهند وى سفر ناتمام خود را به پايان برده، براى آخرين بار كعبه دلها و قبله آمال، خانه خدا را زيارت كند و حجه الوداع خويش را به جاى آورد آنگاه همراه آنان به هر كجا مى گويند برود. ماموران درخواست وى را پذيرفته، شهيد، خانه خدا را زيارت مى كند و بعد به سوى اسلامبول حركت مى كنند.

وقتى به دهكده اى به نام «بايزيد» در نزديكى قسطنطنيه (اسلامبول) مى رسند. در بين راه پيش از آنكه وارد شهر شوند مردى به آنان برخورد مى كند و گويا با مامور دستگيرى شهيد سابقه آشنايى داشته است. او با مامور درباره شهيد گفتگو مى كند كه كيست و چه كاره است و او را به كجا مى برد. آن مامور هم ماجرا را براى وى بيان مى كند. آن فرد شيطان صفت و ديو سيرت در گوش مامور زمزمه مى كند كه اگر شهيد ثانى را زنده به درگاه سلطان ببرد به موجب كوتاهى و سهل انگارى كه نسبت به دستور سلطان داشته است (اجازه دادن به شهيد براى زيارت خانه خدا) مواخذه مى گردد. افزون بر اين او در آنجا (اسلامبول) دوستان و يارانى دارد كه ممكن است در بين راه يا هنگام ورود به شهر وى را شناخته، او را از چنگ وى آزاد كنند، و تازه جان خود مامور نيز در معرض خطر قرار مى گيرد. بنابراين بهتر است او را همانجا كشته، سر وى را نزد سلطان ببرد. آن مامور سنگدل و سياه دل نيز تسليم سخنان شيطانى آن فرد مى شود و همانجا در كنار دريا آن فقيه بزرگ و عالم ربانى و مرد خدا را به شهادت مى رساند و دست ناپاك خود را به خون يكى از بهترين و پاك ترين فرزندان اسلام و قرآن آلوده مى سازد.

سپس سر مبارك شهيد را از تن جدا كرده، در ظرفى نهاده، روانه درگاه سلطان سليم مى گردد و پيكر پاك و مطهر شهيد را همانجا روى خاك در ساحل دريا رها مى نمايد.

گفته شده در آن شب گروهى از تركمنها كه در آن نواحى بودند، مى بينند انوارى از آسمان پايين مى آيد و بالا مى رود! پس از جستجو به پيكر بى سر و غرقه به خون شهيد ثانى بر مى خورند و بدون اينكه آن را بشناسند و هويت او را تشخيص دهند، آن بدن پاك را همانجا به خاك سپرده، گنبد كوچكى نيز بر مزار او مى سازند. آن مامور و قاتل جنايتكار نيز وقتى به دربار عثمانى مى رسد به جاى پاداش به سبب تخلف از دستور سلطان سليم كه به وى سفارش كرده بود شهيد را زنده نزد وى بياورد، بى درنگ به سزاى جنايت بزرگ خود رسيده، اعدام مى گردد.(۵۰۱)


مقدس اردبيلى متوفاى ۹۹۳ ق.

تنديس پارسايى

سيد سجاد موسوى


تولد و تحصيل

در قرن دهم هجرى قمرى در شهر اردبيل كودكى سعادتمند پا به عرصه وجود گذاشت. او بعد از رشد و شكوفايى و طى مراحل علمى و كسب كمالات معنوى و عرفانى به مرتبه اى از دانش و معرفت و زهد و تقوا رسيد كه پس از چهار قرن هنوز الگوى عالمان و پرهيزكاران است.

نامش احمد و فرزند محمد و از خانواده اى دوستدار اهل بيتعليه‌السلام بود. پس از رشد و گذراندن تحصيلات و كسب كمالات معنوى به نجف اشرف مهاجرت كرد و در جوار مرقد مطهر مولاى متقيان امام علىعليه‌السلام به كسب علم و فضيلت پرداخت.

وى علوم نقلى و فقه را از محضر سيد على صائغ و ديگر استادان حوزه نجف فرا گرفت. سيد على صائغ از آن جمله شاگردان برجسته شهيد ثانى بود كه استاد به وى علاقه فراوان داشت.(۵۰۲)

وى همواره در جستجوى دانش بود و در طول عمر پربركت خود از هيچ كوششى براى آموختن غفلت نمى كرد. هر جا كه از وجود دانشمند و عالمى نشانى مى يافت به خدمتش مى شتافت و از علم و معرفت وى بهره مى گرفت. به همين دليل زمانى نيز براى استفاده از محضر فيلسوف و عالم وارسته جمال الدين محمود (از شاگردان فيلسوف نامى جمال الدين اسد دوانى) به شيراز مهاجرت كرد و مدتى نزد وى به تحصيل علوم عقلى مشغول گرديد. او علم و عمل را وجهه همت خويش ساخت و در زهد و تقوا به درجه اى رسيد كه به «مقدس» شهرت يافت و در تحقيق و ژرف نگرى علمى به اندازه اى تبحر داشت كه به «محقق» معروف شد.


در گفتار بزرگان

وى از آن جمله عالمانى است كه مورد تجليل فراوان علما و فقها قرار گرفته است. سيد مصطفى تفرشى از معاصران محقق اردبيلى مى نويسد: «امرش ‍ در جلالت و اطمينان و امانت مشهورتر از آن است كه ذكر شود و بالاتر از آن است كه عبارتى بتواند آن را وصف كند. او متكلمى فقيه و عظيم الشان و جليل القدر و بلند منزلت و باورع ترين شخص زمانش و عابدترين و با تقواترين آنها بود. »(۵۰۳)

شيخ حر عاملى كه خود از چهره ها و بزرگان دين و دانش است مى نويسد: «احمد بن محمد اردبيلى عالمى فاضل، محققى عابد، مورد اطمينان و پارسا، عظيم الشان و جليل القدر و معاصر شيخ بهايى بود»(۵۰۴)

علامه بزرگوار مجلسى مى نويسد: «محقق اردبيلى در قداست نفس و تقوا و زهد و فضل به مقام نهايى رسيد و در ميان عالمان متقدم و متاخر شخصيت بزرگى چون او را سراغ ندارم... كتب او داراى بالاترين مراتب دقت نظر و تحقيق است. »(۵۰۵)

محدث بزرگوار حاج شيخ عباس قمى مى نويسد: «شيخ اجل عالم ربانى فقيه محقق صمدانى معروف به محقق اردبيلى... در مراتب علم و فضل و عبادت و زهد و كرامت و وثاقت و تقوا و ورع و جلالت به درجه اى رسيد كه توصيف نشود و در قدس و تقوا به مرتبه اى رسيد كه به او مثل زده شود و به راستى اشعه انوار جمال و پرتو حسن آن عالم مفضال چنان تجلى كرده بر هيچ ديده پوشيده نيست. »(۵۰۶)


مقدس اردبيلى و دربار صفوى

شاهان صفوى بنا به دلايل مختلف دينى و سياسى و مصالح حكومتى ضمن احترام و تقديس علماى دين از آنها در امور مختلف نظرخواهى مى كردند. اگر چه اين احترامها و تقديسها بيشتر براى حفظ موقعيت خويش ‍ و به منظور برخوردارى از حمايت و پشتيبانى جامعه شيعى بود كه سر در فرمان عالمان و فقيهان داشتند. از آن سو علما نيز از اين موقعيت براى گسترش و نفوذ مكتب تشيع استفاده فراوان بردند و به واقع ارتباط آنان با پادشاهان صفوى نقشى انكارناپذير در گسترش و نفوذ تشيع داشت به طورى كه تشيع در اين زمان از انزوا خارج شد و با رسميت مذهب تشيع نشر و تبليغ انديشه هاى شيعى رواج فراوان يافت. و دانشمندان و بزرگانى چون محقق ثانى، شيخ بهايى و علامه بزرگوار مجلسى با جهت دادن سياستهاى دربار صفوى به سمت ترويج و تبليغ تشيع خدمات بى نظيرى را براى اسلام و تشيع به انجام رساندند به طورى كه اين دوران يكى از دورانهاى اوج گيرى انديشه هاى شيعى است.

مقدس اردبيلى نيز از جمله عالمانى است كه در پرتو رابطه با دربار صفوى در گسترش تشيع و حل مشكلات شيعيان تلاشهاى فراوانى را به ثمر نشاند. هر چند كه او به درخواست شاه عباس صفوى براى ترك نجف و مهاجرت به ايران پاسخ منفى داد. براى مصالح تشيع و شيعيان همواره به دربار صفوى تذكراتى مى داد. تاريخ برخى از آن وقايع را نقل كرده است.(۵۰۷) از جمله نوشته اند: زمانى يكى از كارگزاران دربار صفوى مورد غضب شاه عباس قرار گرفت و به مقدس اردبيلى پناه برد و او نامه اى به وى داد تا شاه از تقصير او بگذرد. نامه مقدس اردبيلى به شاه عباس چنين بود:

«بانى ملك عاريت، عباس! بدان كه چه اين مرد اول ظالم بود اكنون مظلوم مى نمايد چنانچه از تقصير او بگذرى شايد كه حق - سبحانه و تعالى - از پاره اى از تقصيرات تو بگذرد. بنده شاه ولايت: احمد اردبيلى»

اين از شگفت نامه هايى است كه در آن هيچ توصيف و تعريفى از شاه نشده و مقدس اردبيلى در آن خود را از پيروان و غلامان امام علىعليه‌السلام معرفى كرده است و نه از چاكران و غلامان شاه.

شاه عباس بدون تاخير فرمان مقدس اردبيلى را اجرا كرد و پاسخى بدين گونه نوشت:

«به عرض مى رساند عباس خدماتى كه فرموده بوديد به جان منت داشته، به تقديم رسانيد كه اين محب را از دعاى خير فراموش نكنيد. كتبه كلب آستانه على: عباس »(۵۰۸)


احياگر حوزه نجف

سالها تحصيل و تحقيق در پرتو زهد و تقوا، از مقدس اردبيلى فقيه و عالمى كم نظير ساخته بود و طولى نكشيد كه رياست و زعامت شيعه و حوزه علميه نجف را عهده دار شد. هنگامى كه مقدس اردبيلى پا به عرصه فعاليتهاى علمى و تبليغى گذاشت نجف بسيار خاموش و بى تحرك بود و دانش پژوهان اندكى در آنجا مشغول تحصيل بودند و حوزه آن از شكوه دوران شيخ طوسى بى بهره بود در اين زمان احياگرى سراسر پاكى و فضيلت قيام كرد و با زهد خود به مقابله با كمبودها با تقوا و صبر خود به رفع كاستى ها برخاست و با معنويت خويش به حوزه نجف روح و صفا بخشيد و نجف را ميعادگاه طلاب دانش پژوه ساخت و جويندگان دانش را به آنجا جلب كرد. آيت الله سيد حسن صدر در اين باره مى نويسد: «در زمان مقدس اردبيلى دوباره كوچ علمى به نجف آغاز شد. حوزه تقويت يافت و مردم از اطراف ديگر شهرها و بلاد به آنجا روى آوردند و آن شهر به صورت بزرگترين مركز علمى در آمد. »(۵۰۹)


بر مسند تدريس

محقق اردبيلى در مدت عمر گرانمايه خود خدمات ارزنده اى براى عالم تشيع انجام داد. وى پس از كسب علوم عالى بر كرسى تدريس نشست و با كمال دقت و حوصله مسائل و مباحث علمى را به شاگردان خويش تعليم داد. او همان گونه كه نفس خويش را تهذيب كرده بود معتقد به تهذيب زوايد و اضافات كتابهاى درسى حوزه بود و از تدريس و تعليم مطالبى كه فايده اى بر آن مترتب نبود پرهيز مى كرد. او با نفس قدسى خود كسانى را براى جامعه بزرگ تشيع تربيت كرد كه هر يك چهره اى برجسته در علم و اجتهاد شدند و منشا آثار ارزنده اى براى عالم اسلام گرديدند. شاگردان برجسته وى را چنين برشمرده اند:

۱. شيخ حسن (متوفى ۱۰۱۱ ق.) فرزند شهيد ثانى (مولف كتابهاى معالم الاصول و المنتقى)

۲. سيد محمد (متوفى ۱۰۰۹) نوه دخترى شهيد ثانى، معروف به صاحب مدارك

۳. مير فيض الله تفرشى

۴. عنايت الله كوهپايه اى، ترتيب دهنده برخى از كتابهاى رجالى

۵. ملا عبدالله شوشترى (متوفى ۱۰۱۲)


تاليفات

فقيه بزرگوار محقق اردبيلى علاوه بر تدريس، كتابهاى پرارجى نيز در موضاعات كلام، فقه، اصول، سيره اهل بيتعليه‌السلام و عقايد تاليف كرد كه برخى از آنها اثرى در دست نيست. فهرست قسمتى از اين آثار عبارت اند از:

۱. استيناس المعنويه (در علم كلام)

۲. بحر المناقب

۳. حاشيه بر شرح تجريد

۴. حديقه الشيعه

۵. رساله خراجيه

۶. زبدة البيان فى آيات الاحكام

۷. مقاله فى الامر بالشى (در علم اصول)

۸. مناسك حج (فارسى)

۹. مجمع الفايده و البرهان فى شرح ارشاد الاذهان

اين كتاب يكى از مشهورترين و عميق ترين دايرة المعارفهاى فقه استدلالى و يكى از مصادر و منابع گران سنگ فقه جعفرى است. كه همواره مورد توجه مجتهدان بوده است. محقق اين كتاب را به مثابه شرحى بر كتاب ارشاد علامه حلى نوشته ولى خود كتابى بسيار مفصل و عميق است كه با دقت و كنكاشى عظيم به تحليل و بررسى مباحث فقهى پرداخته است.


سيره مقدس

مقدس اردبيلى بسيار متواضع بود و در مقابل شاگردانش خود را فوق العاده كوچك مى شمرد و آنان را مورد تكريم و احترام فراوان قرار مى داد. گويند در هنگامى كه شيخ حسن از تحصيل فراغت يافت و قصد داشت به لبنان باز گردد از استاد خويش تقاضاى نصيحت و موعظه كرد و مقدس اردبيلى احاديثى را گردآورى كرده، در ورقه اى نوشت و به ايشان داد و در پايان آن نوشت اين جملات را اضافه كرد:

«كتبه العبد احمد لمولاه امتثالا لامره و رجأ لنذكره»(۵۱۰)

اين مطلب را بنده خدا احمد براى مولاى خود نوشته است تا فرمان ايشان را به جاى آورد و به اميد اينكه موجب پندآموزى وى باشد.

اخلاص در كار تعليم و تدريس نيز از خصلتهاى بارز مقدس اردبيلى بوده است. ملا عبدالله شوشترى از شاگردان مقدس اردبيلى در مجلسى مساله اى را از استاد خويش پرسيد. مقدس سوال او را پاسخ گفت. اما شاگرد به اين پاسخ قانع نشد و بحث ادامه يافت. ناگهان مقدس سكوت كرد و پس از لحظه اى فرمود: اين بحث بماند براى بعد، بايد به كتاب مراجعه كنم! سپس از مجلس برخاست و به شاگرد فرمود تا همراه او به جايى ديگر بروند. پس از خروج از آن مجلس محقق اردبيلى پاسخى بسيار دقيق و عميق بيان كرد به طورى كه شاگرد قانع شد و شبهه اى برايش باقى نماند. شاگرد پرسيد: آقا، چرا پاسخى به اين نيكويى مى دانستيد و در همان مجلس بيان نفرموديد؟

محقق فرمود: آنجا چون در مجلس و در حضور جمعى از مردم بوديم احتمال داشت كه قصدمان جدل و فخرفروشى و اظهار فضل بر يكديگر باشد ولى اينجا اين شبهه نيست زيرا تنها خداى متعال ناظر بحث و گفتگوى ماست.(۵۱۱)

كمك به محرومان نيز از خصوصيات پسنديده مقدس اردبيلى بوده است. نقل است در يكى از سالها قحطى و گرانى به اوج خود رسيده بود و فقر و گرسنگى بيداد مى كرد محقق اردبيلى اندك آذوقه اى داشت كه فقط كفاف قوت خانواده اش را مى كرد. اما او راضى نشد كه خانواده اش غذا داشته باشند در حالى كه افراد زيادى در جامعه محتاج و گرفتارند. از اين رو آن طعام را بين بيچارگان تقسيم كرد. همسرش از اين عمل او برآشفت و گفت:

در چنين سال قحطى آنچه طعام داشتيم به فقرا كمك كردى، اكنون بايد فرزندان من دست گدايى به سوى ديگران دراز كنند؟

محقق پاسخى نداد و از منزل خارج شده، راه مسجد كوفه را در پيش گرفت. او تصميم گرفته بود چند روزى را در مسجد اعتكاف كرده، به عبادت و راز و نياز بپردازد. در دومين روز حضور او در مسجد مرد عربى مقدارى گندم و آرد بر چهارپايى بار كرده، به خانه محقق اردبيلى برد و به همسرش تحويل داد و گفت:

صاحبخانه در مسجد اعتكاف كرده و اين گندم و آرد را براى شما فرستاده است. چند روزى گذشت تا اينكه مقدس اردبيلى به خانه بازگشت. همسرش به او گفت:

آرد و گندمى كه فرستاده بوديد خيلى مرغوب بود.

محقق، بى خبر از همه جا، وقتى اين سخن را شنيد دريافت كه اين فضل و رحمتى از طرف خدا بوده است و خداوند را بر اين بنده نوازى ستايش ‍ كرد.(۵۱۲)


در وادى كرامات

از زندگى اين فقيه عابد و عارف كامل كراماتى نقل شده است. در ذيل به دو نمونه آن اشاره مى كنيم:

فردى از اهل تفرش به نام ميرغلام (مير فيض الله) كه يكى از شاگردان و نزديكان مقدس اردبيلى و فردى دانشمند و پارسا بود، مى گويد:

من در مدرسه اى كه حجره هاى آن در صحن مطهر اميرالمومنين علىعليه‌السلام قرار داشت، سكونت كرده به فرا گرفتن علم اشتغال داشتيم. در يكى از شبهاى تاريك پس از آنكه از مطالعه فارغ شدم از حجره بيرون آمدم و به اطراف نگاه مى كردم كه ناگهان ديدم مردى با سرعت به طرف قبه مبارك مى رود. با خود گفتم شايد اين مرد دزدى است كه مى خواهد به حرم دستبرد بزند و قنديلهاى حرم مطهر را به يغما ببرد! به ناچار به طورى كه او متوجه نشود. تعقيبش كردم ديدم به طرف در حرم مبارك رفت و اندكى توقف كرد. بلافاصله قفل در گشوده شد و بر زمين افتاد و در باز شد و او وارد گرديد و بعد در دوم و سوم نيز به همان صورت باز شد. ديدم آن مرد به كنار مرقد مطهر مشرف شده، سلام عرض كرد و از جانب قبر مطهر پاسخ داده شد. من صدايش را شناختم و متوجه شدم با امامعليه‌السلام درباره يكى از مسائل علمى گفتگو مى كند. سپس از حرم خارج و به جانب مسجد كوفه رهسپار شد. من هم پشت سر او به طورى كه متوجه من نبود حركت كردم (تا از اسرار او سر در بياورم) وقتى به مسجد رسيد به محراب مسجد نزديك شد و باز شنيدم كه با بزرگى درباره همان مساله علمى گفتگو مى كند. پس از آنكه پاسخ خود را شنيد از آنجا بيرون آمد. من هم در تعقيب او حركت كردم. وقتى به دروازه شهر رسيد، هوا روشن شده بود. پيش از آنكه از دروازه خارج شود با صداى بلند او را مورد خطاب قرار داده، گفتم: اى مولاى ما، من از آغاز تا انجام كار همراه شما بودم، اينك بفرماييد آن دو بزرگ كه با آنها درباره مسائل علمى صحبت مى كرديد چه كسانى بودند؟ مقدس وقتى اين درخواست را شنيد، پس از آنكه تعهدات لازم را گرفت كه تا موقع حياتش به كسى اطلاع ندهم، فرمود: اى فرزند من! بسيارى از اوقات مسائل مختلفى براى من گنگ و مبهم مى ماند، پس در هنگام شب به مرقد مطهر اميرالمومنينعليه‌السلام مى روم و مساله را براى حضرت مطرح و جوابش را دريافت مى كنم. امشب نيز بر طبق معمول به حضور انور شرفياب شدم و حضرت مرا به صاحب الزمانعليه‌السلام حواله كرد و فرمود: فرزندم مهدى (عج) در مسجد كوفه است، به حضورش برس و پاسخ مسائل خود را از آن حضرت استدعا كن آن مردى كه در مسجد كوفه ديدى حضرت مهدى (عج) بود.(۵۱۳)

وى شبى پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله را در خواب ديد كه حضرت موسىعليه‌السلام در خدمت آن بزرگوار نشسته است و مقدس نيز در آنجا حضور دارد. پس حضرت موسى از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله سوال كرد: اين مرد كيست؟ پيامبر فرمود: از خودش سوال كن. حضرت موسىعليه‌السلام از مقدس پرسيد: تو كيستى؟ مقدس جواب داد: من احمد پسر محمد از اهل اردبيل هستم و در فلان كوچه، فلان خانه منزل من است. حضرت موسىعليه‌السلام تعجب كرد و گفت: من از اسم تو سوال كردم اين همه تفصيل براى چه بود؟ مقدس در جواب گفت: خداوند عالم وقتى از تو سوال كرد كه اين چيست كه در دست تو است، تو چرا آن قدر در پاسخ تفضيل دادى(۵۱۴) ! حضرت موسىعليه‌السلام به پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله گفت: راست گفتى كه علماى امت من همانند انبياى بنى اسرائيل مى باشند.(۵۱۵)


رحلت

سرانجام ماه رجب سال ۹۹۳ ق. فرا رسيد. در اين سال آفتاب فقاهت كه از شهر اردبيل درخشيدن آغاز كرده و در سراسر جهان تشيع پرتوافشانى نموده بود پس از عمرى تلاش و كوشش خستگى ناپذير در راه دين و شريعت جاودانى اسلام در نجف اشرف غروب كرد، هر چند اين غروب جسم او بود و روح مقدسش با آثار ارزشمندش همچنان پرتو افشان اسلام و تشيع است. پيكر مطهر مقدس اردبيلى را شيعيان و دوستانش در حرم مطهر مولاى متقيان حضرت علىعليه‌السلام به خاك سپردند تا همان گونه كه در دنيا عاشق اهل بيتعليه‌السلام بود در آخرت نيز همنشين آنها باشد.