گلشن ابرار جلد ۱

گلشن ابرار0%

گلشن ابرار نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شخصیت های اسلامی

گلشن ابرار

نویسنده: جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قم
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 48867
دانلود: 12933

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 63 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 48867 / دانلود: 12933
اندازه اندازه اندازه
گلشن ابرار

گلشن ابرار جلد 1

نویسنده:
فارسی

مجموعه گلشن ابرار که خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.
در این بین علمایی هستند که غیر از زندگی علمی خود، زندگی سیاسی پرباری داشته اند و در صحنه های گوناگون سیاسی شرکت داشته اند و برخی دیگر فقط زندگی علمی و زاهدانه ای داشته اند و در سیاست و اوضاع سیاسی دوران خویش هیچ دخالتی نداشته اند که هر کدام در جای خود به آن پرداخته شده است.
برخی از علما شرح کوتاهی دارند و برخی بسیار مفصل است که این امر یا به دلیل محدودیت اطلاعات راجع به عالم موردنظر است یا به جهت اهمیتی که آن عالم در بین مردم دوران خویش داشته، کمیت اطلاعات راجع به آن عالم تغییر کرده است. ساختار نوشتاری کتاب های این مجوعه در تمام مجدات آن به این ترتیب است:
1) تولد، خانواده و حسب و نسب
2) دوران کودکی
3) دوران تحصیل و تهذیب و مقام علمی
4) زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی
5) سفرها
6) شاگردان
7) آثار و تألیفات
8) تاریخ و چگونگی وفات یا شهادت


شيخ صدوق متوفاى ۳۸۱ ق.

حديث صداقت

محمد حسين فلاح زاده


زادگاه

محمد بن على بن بويه(۱۴) معروف به «شيخ صدوق» در حدود سال ۳۰۶ ق. در شهر «قم» متولد شد.

«قم كه در مركز ايران و ۱۳۵ كيلومترى جنوب تهران قرار دارد شهرى است آشنا و از ديرباز به شهر دانش و اجتهاد شهرت داشته است.

نام «قم» هميشه با تاريخ و فرهنگ تشيع همراه بوده و اهل آن از روزگار قديم در گرايش به اسلام عشق به پيشوايان دين پيشگام بوده اند. شهرى كه در دامان خود، عالمان خود، عالمان، محدثان و اسلام شناسان بزرگ و كم نظيرى را پرورش داده است پايگاهى كه مركز علوم اسلامى چون حديث تفسير، فقه و تاريخ بوده و اكنون نيز به صورت دانشگاه بزرگ تعاليم اسلامى و مكتب تشيع در آمده است.

تلاش عالمان اين ديار در انتشار علوم اهل بيت پيامبرعليه‌السلام تا حدى بوده كه در دوران اختناق خلفاى اموى و عباسى و برجسته اى از اين شهر به حضور امامانعليه‌السلام شتافتند و آموزشها ديدند و به نشر افكار آن بزرگواران در شهرهاى مختلف پرداختند.

از مقابر موجود در اين سرزمين به سابقه درخشان علمى و فرهنگى آن پى مى بريم. به نقل از مورخان در حدود هفتصد تن از محدثان بزرگ و روايت شناسان در اين منطقه دفع شده اند و چه بسيار از بزرگانى كه زادگاه و رشد علمى آنان همين شهر بوده است.

سر آمد همه آن دانشمندان و حديث شناسان شخصيت بزرگوارى است به نام «شيخ صدوق » كه در اين نوشته در پى بررسى زندگى سراسر افتخار او هستيم.


نسب و نژاد

يكى از معروفترين خاندانهاى بزرگ كه بيش از سيصد سال در مركز ايران دانشمندان نامور از آن برخاسته اند خاندان «بابويه» است كه «صدوق» بزرگترين شخصيت اين خاندان به شمار مى رود.

«بابويه» جد اعلاى صدوق است اولين كسيكه از اين خاندان لقب «ابن بابويه» گرفت پدر صدوق يعنى «على بن حسين بن موسى بن بابويه» است.

«ابن بابويه» خود از دانشمندان به نام شيعه بوده و بيش از يكصد كتاب در موضوعات مختلف نگاشته است. وى پيشواى شيعه در قم و اطراف آن در زمان خود بوده و در عصر امام حسن عسكرىعليه‌السلام و غيبت صغرى حضرت ولى عصر (عج) و در عهد نيابت خاصه «حسين بن روح» مى زيسته است.

اين عالم بزرگ و وارسته و پارسا در قم مغازه اى داشت كه در كنار كارهاى علمى بخشى از وقت خود را به كسب و كار مى پرداخت و با درآمد آن مخارج زندگى خويش را تامين مى كرد اما در حقيقت او دانشمندى سترگ بود كه نه تنها در مجامع علمى آن روز از مقام و منزلت علمى بالايى برخوردار بود هم اكنون نيز مورد احترام دانش پژوهان و اساتيد بزرگ علوم اسلامى است.


ميلاد محمد

ساليانى آنچه روح پدر را آزرده مى ساخت نداشتن فرزند بود، گرچه پنجاه بهار از عمر او مى گذشت و رو به پيرى مى رفت هرگز از رحمت الهى نااميد نبود و بارها از خداى خويش درخواست كرده بود تا فرزندى به او عطا كند، اما از گره كار مطلع نبود.

روزى بر آن شد تا نامه اى به امام و پيشواى خود حضرت مهدى (عج) بنويسد و از ايشان بخواهد تا برايش دعا كند. به دنبال فرصتى مناسب و فردى مطمئن بود تا به واسطه او نامه را ارسال كند تا آنكه زمانى كاروانى از قم به عراق مى رفت. در بين آن كاروان يكى از دوستان به نام «ابوجعفر»(۱۵) را يافت كه مى توانست نامه وى را به مقصد برساند.

او نامه اى به محضر پيشواى خود ولى عصر (عج) نوشت و به وى سپرد تا در عراق به «حسين بن روح»(۱۶) بدهد و از او بخواهد كه اين نامه را به حضرت برساند.

ابوجعفر مى گويد من نامه او را به نماينده مهدى موعود (عج) رساندم و پس ‍ از سه روز به من خبر داد كه حضرت براى «ابن بابويه» دعا كرد و در آينده نزديك خداوند به او فرزندى خواهد داد كه منشأ بركات زيادى خواهد شد.(۱۷)

شيخ طوسى در كتاب غيبت، درباره تولد «صدوق» چنين نگاشته است:

«بسيارى از بزرگان قم نقل كرده اند كه على بن حسين بن بابويه با دختر عموى خود ازدواج كرد ولى از وى صاحب فرزند نشد. نامه اى به شيخ ابوالقاسم حسين بن روح نوشت كه از حضرت ولى عصر (عج) بخواهد تا براى او دعا كند كه خداوند به او فرزند عطا فرمايد از حضرت جواب آمد كه از اين همسر صاحب فرزند نمى شوى ولى بزورى با كنيزى ديلمى(۱۸) ازدواج خواهى كرد كه خداوند از او دو فرزند فقيه به تو خواهد داد.(۱۹)

شيخ صدوق خود نيز ماجراى دعاى حضرت ولى عصر (عج) و ولادت خود را در كتاب «اكمال الدين» آورد است و در ادامه نوشته است كه هر گاه «ابو جعفر محمد بن على اسود» مرا مى ديد كه براى آموختن حديث و علوم اهل بيتعليه‌السلام با اشتياق تمام به درس اساتيد مى رفتم، مى فرمود: اين ميل و اشتياق به علم آموزى كه تو دارى جاى تعجب نيست، زيرا توبه دعاى امام زمان متولد شده اى.

به هر تقدير اين بشارت به «ابن بابويه» رسيد و پس از مدتى در پى ازدواج با كنيزى ديلمى خداوند «محمد» را به او عطا فرمود كه در آن سنين مايه اميد و چشم روشنى پدر گشت و سپس پسر ديگرى به او داد و نامش را «حسين» نهاد.

«حسين بن على بن بابويه» نيز از دانشمندان و پس از پدر و برادرش ‍ «محمد» بزرگترين و معروفترين شخصيت خاندان «بابويه» است.


دوران كودكى و نوجوانى

زمانى كه خداوند «محمد» را به «على» داد پدر دوران جوانى خود را پشت سر گذاشته و مسائل دينى و آداب اسلامى را در مكتب عالمان و محدثان آن روزگار فرا گرفته بود و در آن زمان او يكى از شخصيتهاى بزرگ عالم اسلامى و رئيس طايفه شيعه در قم به شمار مى رفت و شايد حكمت و خواست الهى بر اين بود كه «محمد» در آن هنگام به خانواده پدر پاى نهد تا «تجربه» و «انتظار» بستر پرورش صحيح اين كودك را بگستراند و اين نهال نو پا در مزرعه اى «ادب» و «دانش» دينى بارور شود و بدين سبب او كه مادر او را به خوبى رشد داد و پدر به نيكى آن را شكوفاند.


دوران تحصيل

«محمد» در سنين كودكى فراگيرى دانش دينى را نزد پدر آغاز كرد و تحصيلات ابتدايى و رشد اوليه او در علوم، در شهر قم، كه آن روز، محضر دانشمندان محدثان بود، به انجام رسيد.

با جديت تمام و سعى پيگير به فراگيرى علوم و معرفت همت گماشت روزى نمى گذاشت كه در اندوخته هاى علمى او افزوده نگردد. عمده مطالب را از پدر خود «على بن بابويه » آموخت و افزون بر آن در مجالس و محافل درسى بزرگان علم و ادب حاضر مى شد پس از آنكه به مرتبه بالايى از تحصيل رسيد براى درك محضر اساتيد بزرگ و حديث شناسان آن دوران سفرهاى علمى خود را آغاز كرد و شايد بتوان گفت: يكى از عوامل موثر در موفقيت وى اساتيد بسيارى است كه ديده و از خرمن علوم آنها خوشه ها برگرفته است از همين رو نمى توان به طور كامل اساتيد او را شمارش كرد.

دانشمند محقق شيخ عبدالرحيم ربانى شيرازى رحمة الله در پيشگفتار كتاب شريف «معانى الاخبار» كه شرح زندگانى وى را نگاشته، ۲۵۲ تن از اساتيد صدوق را نام برده است.(۲۰)

از جمله بزرگانى كه «صدوق» در قم از محضر آنها بهره برد مى توان از: محمد بن حسن بن ولى، احمدبن على بن ابراهيم قمى، محمد بن يحيى بن عطار اشعرى قمى، حسن بن ادريس قمى و حمزة بن محمد علوى ياد كرد.

در بخش مسافرتهاى اين دانشمند سخت كوش و پر تلاش به اسامى برخى از كسانى كه وى در طى سالهاى متمادى در شهرها و نقاط مختلف جهان از آنها بهره علمى گرفته يا حديث شنيده است اشاره خواهيم كرد.


اقامت در رى

يكى از حوادث مهم دوران زندگى شيخ صدوق روى كار آمدن سلسله ايرانى نژاد و شيعى مذهب آل بويه بود كه ميان سالهاى ۳۲۲ - ۴۴۸ هجرى قمرى بر بخش بزرگى از ايران و عراق و جزيره تا مرزهاى شمالى فرمان راندند.

هجرت شيخ صدوق از قم به رى و اقامت در آنجا نيز به درخواست يكى از حاكمان اين سلسله، «ركن الدوله ديلمى» بوده است.

سابقه تايخى اين سلسله به نقل دائرة المعارف بزرگ اسلامى چنين است:

«در ميان سده سوم قمرى سلطه ديرينه دستگاه خلافت عباسى با جنبشهاى استقلال طلبانه اى در قلمرو خود روبرو شد كه به سهم خويش به ضغف تدريجى نفوذ سياسى خلفا انجاميد. اين جنبشها در ميان ايرانيان كه از پيش فرصتى مى جستند تا خود را از بند ستم عباسيان برهانند، با ظهور دولت صفاريان دولت سامانيان و زياريان به اوج خود رسيد، در اوايل سده چهارم قمرى ديلمان(۲۱) كه هيچ گاه به اطاعت خلفا گردن ننهادند جنبشهاى ديگرى در شمال ايران آغاز كردند آنگاه كه «ماكان بن كاكى» و «اسفاربن شيرويه» و «مرداويج زيارى» هر يك لشكرى بسيجى اند و از ديلم خروج كردند على و حسين، پسران ابوشجاع بويه - ماهيگير ديلمى - به ماكان كه فرمانبردار سامانيان بود پيوستند على خود از پيش در خدمت «نصر بن احمد سامانى» مى زيست. سپس كه مرداويج بر گرگان و طبرستان چيره شد اينان با جلب نظر ماكان، به مرداويج پيوستند. او آن دو را گرامى داشت. و على را به حكومت كرج گمارد، اما خيلى زود پشيمان شد. على به پايمردى حسين بن محمد ملقب به «عميد» كه او را از رفتن نامه مرداويج مبنى بر جلوگيرى از رفتن على به كرج و فرمان بازگشت او آگاه ساخته بود، به سرعت وارد كرج شد و رشته كارها را به دست گرفت و با تصرف دژهاى اطراف، نيرويى يافت كه مايه بيمانكى مرداويج شد. افزون بر آن، مردانى كه مرداويج براى دستگيرى على به كرج فرستاد به او پيوستند و نيرويش فزون تر شد. او هم قصد تصرف اصفهان كرد، اگر چه در آغاز سپاه «محمد بن ياقوت» را در هم شكست و بر اصفهان چيرگى يافت، با هجوم وشمگير برادر مرداويج واپس نشست.

او چندى بعد «ارجان» و «نوبند جان» را تسخير كرد و برادرش حسن را به تصرف كازرون فرستاد. حسن كازرون را گشود و مال بسيار گرد آورد و سپس لشكر محمد بن ياقوت را كه دوباره امارت اصفهان يافته و به مقابله با سران «بويه» آمده بود، در هم شكست و به نزد على بازگشت. گرچه على سال بعد به همراهى برادرانش حسن و احمد بر شيراز چيره و دولت مستقل خود را در آنجا طى افكند، مورخان، فتح ارجان را آغاز پايه گذارى دولت «آل بويه» دانسته اند.(۲۲)

علامه شوشترى ماجراى هجرت شيخ صدوق از قم به رى را اين گونه نگاشته است:

ركن الدوله(۲۳) به منظور ترويج مذهب حق، التماس قدوم شيخ به دارالخلافه نموده، خدمت شيخ اجازات فرموده، سلطان در مجلس اول سؤ الى چند كه در تحقيق مذهب حق به خاطر داشت بر شيخ عرض نمود -چنانچه سابقا در احوال شيخ تفصيل يافته - و جواب صواب استفاده فرموده، شيخ را تعظيم و تكريم تمام نمود و جوايز و اقطاع مقرر فرمود.(۲۴)

به نظر مى رسد علت اصلى اين دعوت و عزيمت، خلأيى بوده كه از هجرت شيخ كليمى از رى به بغداد و سپس رحلت او پيش آمده بوده است. در حقيقت وجود شيخ صدوق در رى مى توانست منشأ بركات فراوان باشد، و آن بزرگوار نيز با توجه به اهميت موضوع دعوت ركن الدوله را پذيرفت و زادگاه خويش را رها كرد و عازم رى گشت.

بحثهاى بسيارى كه «صدوق» در مدت اقامت خود در «رى» در موضوعات مختلف اسلامى به ويژه در دو موضوع مهم امامت و غيبت حضرت ولى عصر (عج)با رهبران مذاهب مختلف انجام داد شاهد خوبى بر اين مدعاست. حاصل آن گفتگوها كه برخى نيز در حضور ركن الدوله بود، كتابهاى ارزشمندى است كه از آن فقيه نامى باقى مانده است.


عصر حديث

عصر صدوق را بايد «عصر حديث» ناميد. دوره اى كه با حركت علمى «كلينى» آغاز شد و با تلاشهاى پيگير و بى وقفه «صدوق» ادامه يافت. شيخ كلينى كه او نيز از «كلين» به «رى» هجرت كرد و در آنجا كتاب «كافى» اولين كتاب از مجموعه چهارگانه روائى شيعه - را نگاشت، با اين حركت علمى جديد، مكتب حديث نگارى اهل بيت عليهم السلام را پى نهاد كه ديگران از جمله شيخ صدوق، بناى مستحكم ضبط و نشر حديث را بر آن بنياد نهادند.

صدوق براى ادامه راهى كه كلينى در آن قدم نهاده بود سفرهاى علمى خود را آغاز كرد، كه اين بخش زندگى او را مى توان فصل جديدى ناميد.


سفرهاى علمى

با مطالعه و دقت در اين بخش از زندگانى «صدوق» در مى يابيم كه عشق به جمع آورى احاديث در وجود او موج مى زده و حفظ و حراست از سخنان پيشوايان دينى و نشر و توزيع آنها را سرلوحه كار خود قرار داده بود و براى رسيدن به اين هدف، از بلخ و بخارا تا كوفه و بغداد و از آنجا تا مكه و مدينه سفر كرده و به تمام مراكز اسلامى آن زمان - اعم از شيعه و سنى - سرزده است و چه بسيار كه در اين سفرها با مشكلات فراوانى مواجه گشته ولى همه را به جان خريد و غم غربت را تحمل كرده و با كوله بارى از احاديث پيامبر و اهل بيت عليهم السلام از سفر بازگشته است.

او به هر شهرى وارد مى شد به دنبال نخبگان مى گشت و از دانش آنان بهره مى گرفت و نيز علاقه مندان علوم دينى را از منبع سرشار اندوخته هاى خود سيراب مى كرد.

در ماه رجب سال ۳۵۲ ق. به قصد زيارت امام رضاعليه‌السلام به مشهد رفت و سپس به رى بازگشت.

در ماه شعبان همان سال سفرى به نيشابور كرد كه از مهمترين شهرهاى خطه خراسان در آن روزگار بوده است. در آن شهر اهالى آنجا گرداگرد او را گرفتند و وى با بحثهاى روشنگرانه خود تشتت فكرى عجيبى كه نسبت به غيبت مهدى موعود (عج) در ميان آنها رواج داشت، از بين برد.

او خود شرح اين واقعه را در كتاب «اكمال الدين» آورده است. علاوه بر آن از عده اى از بزرگان آن ديار حديث شنيده و نقل كرده است از جمله: «حسين بن احمد بيهقى»، «ابوالطيب حسين بن احمد» و «عبدالله بن محمد بن عبدالوهاب».

در مرو نيز از گروهى ديگر از محدثان حديث شنيده و نقل كرده است. از جمله: «محمد بن على شاه فقيه» و «ابويوسف، رافع بن عبدالله بن عبدالملك».

او سپس به بغداد مسافرت كرد و در همان سال از عده اى ديگر از بزرگان بغداد نيز حديث شنيد از جمله: «حسين بن يحيى علوى»، «ابراهيم بنى هارون» و «على بن ثابت «واليبى».

در سال ۳۵۴ وارد كوفه شد و از مشايخ آنجا استماع حديث كرد. از جمله «محمد بن بكران نقاش» «احمد بن ابراهيم بن هارون»، «حسن بن محمد بن سعيد هاشمى»، «على بن عيسى»، «حسن بن محمد مسكونى» و يحيى بن زيد بن عباس بن وليد». در آن سال براى زيارت بيت الله الحرام و انجام مناسك حج عازم حجاز شد و در بين راه در همدان از «قاسم بن محمد بن احمد بن عبدويه» و «فضل بن فضل بن عباس ‍ كندى» و «محمد بن فضل بن زيدويه جلاب» حديث شنيده و نقل كرده است.

پس از اعمال حج در راه بازگشت از سفر، بين راه مكه در منطقه فيد از «احمد بن ابى جعفر بيهقى» روايت دريافت كرد.

بار ديگر در سال ۳۵۵ به بغداد وارد شد و شايد اين امر پس از بازگشت از زيارت خانه خدا بوده است.

از كتاب «المجالس» صدوق بر مى آيد كه دوبار ديگر به زيارت مشهد رفته است يك بار در سال ۳۶۷ كه در آنجا بر «سيد ابى البركات على بن حسين حسينى» و «ابى بكر محمد بن على» حديث خواند و قبل از محرم سال ۳۶۸ به رى بازگشت. بار ديگر آنگاه كه قصد سفر به ماورأ النهر داشت در بين راه از مشهد به بلخ مسافرت كرد و از بزرگان آن ديار بهره گرفت. از جمله: «حسين بن محمد اشنانى رازى»، «حسين بن احمد استرآبادى»، «حسن بن على بن محمد بن على بن عمرو العطار»، «حاكم ابو حامد احمد بن حسين» و «عبيدالله بن احمد فقيه».

و در ايلاق نيز نزد «محمد بن عمرو بن على بن عبدالله بصرى» و «محمد بن حسن بن ابراهيم كرخى» و غير اينها حديث شنيد و در همين روستا بود كه «شريف الدين ابوعبد الله محمد بن حسن»(۲۵) معروف به «نعمت» از او خواست تا كتاب من لا بحضره الفقيه را بنگارد كه شرح آن را در بخش تأليفات او خواهيم آورد.

از آنجا عازم سرخس شد و آنگاه به سمرقند و فراعنه رفت.(۲۶)

در پى سفر به گرگان نيز از «ابى الحسن محمد بن قاسم استر آبادى» استماع حديث كرده است.(۲۷)


مقام علمى

رفته رفته به مباركى دعاى حضرت ولى عصر (عج) بركت وجود شيخ صدوق فراگير شد و تمام دانشوران، زبان به مدح و ثناى او گشودند و در برابر عظمت و گسترگى دانش او خضوع كردند. پس از سفر به بغداد شهرت علمى او آنچنان دانشمندان آن ديار را تحت تأثير قرار داده بود كه تمام آنها را مجذوب خود كرد و از شعاع وجودى خود بهره مند ساخت.

شيخ صدوق را نمى توان تنها يك محدث يا فقيه يا اصولى ناميد بلكه با نظر به گوناگونى تأليفات او و سخنان عالمان دينى در حق وى، پى به دامنه دانش بيكران او خواهيم برد.

عمر رضا كحاله «از عالمان اهل سنت» در حق او نوشته است:

«محمد بن على بن الحسين... شيعى (ابو جعفر) مفسر، فقيه، اصولى، محدث حافظ، آشناى به رجال، (بوده است)»(۲۸)

بيشترين فرصت و زحمت وى صرفه جمع آورى و تدوين و تبويب و نشر احاديث و نگارش كتب مختلف شد. و اين امر جز با تسلط او بر آن رشته هاى علمى تحقق نخواهد يافت.

تبويب و تدوين حديث با توجه به موقعيت زمانى «صدوق» و نبود يا كمبود امكانات نگارشى و تحقيقى در آن عصر، حاكى از تلاش طاقت فرساى او است. امروزه انجام چنين امر بزرگ با وجود امكانات زياد حتى از توان يك گروه علمى هم خارج است.

صدوق با كار ابتكارى خود در تنظيم آثار معصومينعليه‌السلام چشمه سارى را جارى ساخت كه نسلهاى آينده توانستند از جويبار روان و زلال نيازهاى علمى و دينى بشريت را مرتفع سازند.


فقيه اماميه

برخى از كسانى كه زندگانى فقيهان را نگاشته اند «صدوق» را از قلم انداخته، و او را در زمره فقهاى نامدار شيعه نياورده اند! حال آنكه صدوق در بسيارى از كتابهاى خود از جمله كتاب معروف «من لا يحضره الفقيه» (يكى از كتابهاى چهارگانه اصلى شيعه) روايات را بر اساس مبانى فقهى خود تنظيم كرده و در مقدمه آن نيز نوشته است: «آنچه در اين كتاب آورده ام به آن فتوا مى دهم»(۲۹) يعنى مطابق نظريات وى در احكام است همچنين كتاب معروف «المقنع» وى در شمار كتب اوليه فقهى عالم تشيع قرار دارد و كاملا جنبه فتوايى دارد و ساير فقها در قرون و اعصار پس از وى به همين كتاب به مثابه نظرهاى فقهى وى استناد كرده اند. بعلاوه بسيارى از رجال نويسان او را در زمره فقيهان آورده اند.(۳۰) دانشمند كم نظير شيعه، شيخ طوسىعليه‌السلام در كتاب «الفهرست» اين گونه از صدوق ياد مى كند:«بزرگ ما و فقيه ما و آبروى شيعيان خراسان.... »


صدوق در نگاه ديگران

بزرگى شخصيت آنچنان است كه دانشمندان معروف اسلامى - اعم از شيعه و سنى - هر جا به نام وى رسيده اند، زبان به مدح او گشود و او را به بزرگى ياد كرد و با لقبهاى بلند و عبارتهاى پر معنا نام برده اند. برخى از تعبيرها كه در كلام آن بزرگان مشاهده مى شود انسان را به تعجب والايى شخصيت وى دو چندان مى كند.

شيخ طوسى در كتاب «الفهرست» مى نويسد:

«... صدق، بزرگوار و حافظ احاديث، ناقد اخبار و نسب به رجال دانا بود. در بين دانشمندان قم شخصيتى به قدرت حافظه و زيادى دانش او يافت نشده است. »(۳۱)

محمد بن ادريس نيز در كتاب «سرائر» آورده است:

«دانشمند بزرگوار و مورد اطمينان، متخصص اخبار، ناقد آثار، عالم به رجال و حافظ بزرگ حديث بود، او استاد پيشواى ما شيخ محمد بن نعمان است.(۳۲)

نجاشى بن محمد معروف نوشته است.

«صدوق، بزرگ و فقيه ما، چهره معروف شيعيان در خراسان بود در سال ۳۵۵ در سنين جوانى به بغداد سفر كرد و بزرگان آنجا در محضر او استفاده بردند. »(۳۳)

سيد ابن طاووس نيز او را اين گونه توصيف كرده است:

«شيخ ابو جعفر محمد بن على بن بابويه، كسيكه دانش و درستكارى او مورد اتفاق و در گفتار مورد اطمينان كامل است. »(۳۴)

و شيخ اسد الله شوشترى در كتاب «مقابس الانوار» آورده است:

«صدوق، رئيس محدثين، زنده كننده اساس دين، دارنده فضائل و مكارم او و برادرش به دعاى امام عسكرى و ولى عصرعليه‌السلام به دنيا آمده اند. »(۳۵)

علامه مامقانى در كتاب شريف تنقيح المقام نگاشته است:

«محمد بن على بن بابويه، عموم مردم از فقاهت او و فقها از احاديث او بهره جسته اند و دانشمندان متخصص از او ياد كرده و بر او درود فرستاده اند. »(۳۶)

مرحوم سيد حسن صدر نيز در معرفى وى مى نويسد:

«محمد بن على بن حسين، بيش از ۳۰۰ كتاب تأليف كرده است همانند او در ميان دانشمندان اسلامى وجود ندارد. »(۳۷)

اين توصيفها اختصاص به دانشمندان شيعه مذهب ندارد بلكه عالمان اهل سنت نيز زبان به مدح او گشوده اند كه در اين مختصر تنها به يك نمونه از آن اشاره مى كنيم.

خير الدين زركلى كه در كتاب معروف «الاعلام» مى نويسد:

«محمد بن على بن حسين، معروف به «شيخ صدوق» مانند او در بين علماى قم يافت نشده است. در رى اقامت داشت و در منطقه شرق و خراسان مقام والايى داشت در شهر رى بدرود حيات گفت و در همان جا به خاك سپرده شد و حدود ۳۰۰ كتاب، تأليف كرده است. »(۳۸)


صداقت در گفتار و روايت

از مسائلى كه در علم رجال مطرح است و سبب پذيرش حديث محدثان خواهد بود تصريح دانشمندان اين رشته علمى به وثاقت و اطمينان و صداقت راوى است. اين در حالى است كه در كلام عالمان رجالى كمتر سخن از وثاقت شيخ صدوق به ميان آمده است مرحوم شيخ حر عاملى از محدثان شيخ و مؤ لف كتاب شريف وسائل الشيعه در اين باره مى نويسد:

«عالمان بزرگ رجال نويس، آن گونه ايشان را مورد ستايش قرار داده اند كه كمتر از توثيق نيست و آنگاه كه فردى چنان شهرت داشته باشد كه حال او بر هيچ كس پوشيده نباشد نيازى به توثيق ندارد عالمان دينى چنان اعتمادى بر شيخ داشتند كه تعبير به اينكه «ايشان مورد وثوق و اطمينان است» توهين به اوست.(۳۹)

محقق بحرانى گويد:

«گروهى از اصحاب را ديدم كه مراسيل(۴۰) صدوق را صحيح مى دانند و مى گويند مراسيل صدوق كمتر از مراسيل ابن ابى عمير نيست، از جمله آنها كه مراسيل او را صحيح مى دانند علامه در مختلف و شهيد در شرح ارشاد و سيد داماد در حواشى فقيه است. »(۴۱)

علامه مامقانى (رجالى معروف) در تنقيح المقال مى نويسد:

«خدشه و تأمل در وثاقت و عدالت و بزرگى اين مرد، مانند تأمل در نور خورشيد فروزان است. حضرت حجت (عج) در حق وى فرموده است: ان الله سبحان ينفع به يعنى خداى سبحان بوسيله او به مردم بهره مى رساند و اين خود توثيق و تعديل اوست.(۴۲)

برخى نيز روشنى وثاقت او را مانند وثاقت سلمان و ابوذر دانسته اند.(۴۳)


آثار صدوق

پرداختن به نوشته هاى صدوق خود كتاب مستقلى را مى طلبد و بجاست كه «كتاب نامه صدوق» نگارش بايد و نوشته هاى اين دانشمند گرانمايه و جامعه علمى و اسلامى شناسانده شود.

شيخ طوسى رحمة الله عليه در كتاب «الفهرست» نوشته است: وى (صدوق) نزديك به سيصد كتاب تأليف كرده است. »(۴۴)

نجاشى در كتاب «رجال» خود كه بعد از فهرست شيخ نوشته شده، ۱۹۸ كتاب صدوق را نام برده است.(۴۵)

اين در حالى است كه اهميت صدوق به زيادى تأليفات وى نيست بلكه به سودمندى كار اوست نظم و تدوينى كه وى در احاديث معصومينعليه‌السلام به وجود آورده است تا عصر او سابقه نداشته و اين نيز حكايت از تسلط بسيار عمق وى بر روايات دارد.

در اين نوشته مختصر به معروفى اجمالى برخى از آثار صدوق مى پردازيم.


كتاب من لايحضره الفقيه

مشهورترين و بزرگترين كتاب صدوق - پس از مدينه العلم - همين كتاب است كه يكى از«كتب اربعه» روايى شيعه به شمار مى رود.

اين كتاب در بردارنده نزديك به شش هزار حديث مى باشد كه بر اساس ‍ موضوعات مختلف فقهى تدوين شده است.

سبب نگارش اين كتاب حكايتى زيبا و شنيدنى دارد كه وى خود آن حكايت را در مقدمه كتاب آورده است.

ايشان در آنجا ضمن ذكر آن حكايت چنين نوشته:

«من نخواستم مانند ساير مصنفان رواياتى را كه در هر موضوع رسيده است ثبت كنم بلكه در اين كتاب رواياتى را آورده ام كه بر اساس آن فتوا مى دهم و آنها را صحيح مى دانم و معتقد به صحت آنها مى باشم و ميان من و پروردگار حجت است. »

مرحوم مامقانى به نقل از علامه طباطبايى (بحر العلوم» مى نويسد:

«برخى از اصحاب روايات كتاب «الفقيه» را بر ساير كتب اربعه به چند دليل ترجيح مى دادند:

برخوردارى مؤ لف از حافظه اى قوى كه سبب ضبط بهتر روايات مى باشد.

استوارى وى در نقل روايات.

متأخر بودن كتاب «من لايحضره الفقيه» از «كافى».

صدوق صحت انچه بر او در اين كتاب آورده خود ضمانت كرده است.

هدفش تنها نقل روايت نبوده بلكه به اظهار خود مطابق آنچه نقل كرده فتوا داده است.(۴۶)


كمال الدين و تمام النعمة

صدوق اين كتاب را در اواخر عمرش تأليف كرده است. در آن عصر از طرف فرقه اسماعيليه كه نفوذ بسيار داشتند و از سوى فرقه زيديه و طرفداران جعفر كذاب و پيروان زيادى از اهل تسنن ايرادهايى به فرقه اماميه وارد مى شد و آنان بدين وسيله اذهان مردم را مشوب مى كردند. از اين نظر شيخ صدوق - رضوان الله عليه - كتاب «كمال الدين» را تأليف كرد. او در اول اين كتاب اشكالات مخالفين را نقل مى كند و به آنها پاسخ مى دهد و به خوبى از عقيده اماميه دفاع كرده به طور تفضيل درباره قائم آل محمد (عج) بحث مى كند.(۴۷)

با اينكه اين كتاب حدود ۹۰ سال پس از غيبت كبراى حضرت ولى عصر (عج) نگاشته شده از مباحث آن معلوم مى شود در آن زمان كه هنوز مدت چندانى از اين مسأله نگذشته بود، عده اى از اهل كفر و نفاق نسبت به ماجراى غيبت ترديد كرده بر شيعيان خرده مى گرفتند. همچنانچه خود شيخ صدوق نيز بارها به اين نكته اشاره كرده است.


معانى الاخبار

يكى از آثار ارزشمند صدوق كتاب معانى الاخبار حاوى رواياتى است كه موارد ابهام و مشكل احاديث و آيات قرآن را توضيح داده است.


عيون اخبار الرضاعليه‌السلام

اين كتاب را براى صاحب بن عباد، وزير دانشمند و دين پرور آل بويه نگاشته و به وى اهدا كرده است و در آن، رواياتى كه از امام هشتمعليه‌السلام نقل شده گرد آمده است.


خصال

اين كتاب كه در بردارنده نكات اخلاقى - علمى، تاريخى و فقهى و پندهاى درس آموز مى باشد بر اساس سلسله اعداد ترتيب يافته كه اين تدوين و تنظيم نيز بر زيبايى و شيوايى و ارزش كار وى در اين اثر افزوده است. او در هر باب رواياتى كه مطابق همان عدد نكته يا مطلبى را در برابر آورده است.


امامى (مجالس)

مجموعه درسها و سخنرانيهاى شيخ صدوق در اين اثر گرد آمده است مطالب آن را شاگردان او تحرير كرده اند.


علل الشرايع

اين كتاب، همچنانكه از نامش پيداست حاوى علتها و فلسفه احكام مى باشد، مؤ لف تمام احاديثى كه به علل و فلسفه احكام اشاره شده، در يك مجموعه به همين نام نگاشته است، و شايد اولين كتاب در موضوع خود مى باشد.

برخى ديگر از آثار وى بدين قرارند:

۱ - ثواب الاعمال

۲ - عقاب الاعمال

۳ - المقنع

۴ - الاوائل

۵ - الاواخر

۶ - المناهى

۷ - التوحيد

۸ - دعائم الاسلام

۹- اثبات الوصية

۱۰ - المصابيح

۱۱ - التاريخ

۱۲ - المواعظ

۱۳ - التقيه

۱۴ - الناسخ و المنسوخ

۱۵ - الباطل العلو و التقصير

۱۶ - السر المكتوم الى الوقت المعلوم

۱۷ - مصباح المصلى

۱۸ - مصادقة الاخوان

۱۹ - الهدايه فى الاصول والفقه

۲۰ - المواعظ و الحكم

۲۱ - تعداد زيادى در فضيلت برخى اعمال و بعضى از ماهها

۲۲ - تعداد زيادى رساله در موضوعات مختلف فقهى و غير آن

۲۳ - چندين كتاب در فضايل پيامبر و امامان و برخى از اصحاب

۲۴ - كتابهاى متعدد در بيان زهد پيامبر و امامانعليه‌السلام

۲۵ - و چندين كتاب در پاسخ به سؤ الهاى مردمى.


گوهر گمشده يا مدينة العلم

مهمترين كتاب شيخ صدوق كه خود نيز از آن ياد كرده و تا زمان پدر شيخ بهايى مورد استفاده عالمان مورد استفاده عالمان دينى بوده كتاب «كتاب العلم» است كه مفقود گشته است و با كمال تأسف به دست كار نرسيده است.

بنا به نوشته ابن شهر آشوب در كتاب معالم العلمأ كتاب مدينة العلم ده جلدى و من لا يحضره الفقيه چهار جلدى است و از اين نوشته معلوم مى شود كه مدينة العلوم بيش از دو برابر من لا يحضره الفقيه بوده است.(۴۸)

شيخ طوسى، شيخ منتجب الدين و ديگران از اين كتاب به عنوان يكى از مهمترين تأليفات صدوق ياد كرده اند و بسيارى از بزرگان دين از كتاب مدينة العلوم روايت كرده اند.(۴۹)

صاحب روضات الجنات مى نويسد:

«بعد از زمان علامه و شهدين، ديگر هيچ اثرى از كتاب مدينة العلم دين و شنيده نشده است ولى بنا به نوشته برخى ديگر، معتقدند اين كتاب تا عصر پدر شيخ بهايى نيز موجود بوده و ايشان نسخه اى از آن را داشته است. »(۵۰)

شيخ حسين بن عبدالصمد حارثى (پدر شيخ بهأ الدين عاملى) در كتاب درايه اش نوشته است: «پايه ها و اصول معتبر حديث ما پنج كتاب است: كافى، مدينة العلم، من لا يحضره الفقيه، تهذيب و استبصار. »

عالمه مجلسى و پس از وى سيد محمد باقر جيلانى (سيد شفتى) تلاشها و اموال زيادى صرف يافتن اين كتاب كردند ولى اثرى از آن به دست نياوردند.


شاگردان صدوق

شيخ صدوق به خوبى دريافته بود كه بهترين شيوه براى حفظ و حراست از سخنان پيشوايان دين كه در هر زمان ممكن است مورد تعرض و دستبرد خائنان قرار گيرد - علاوه بر حفظ و تدوين و نگارش آنها - انتقال به سينه دلسوخته گان آنها مكتب اهل بيتعليه‌السلام مى باشد. از همين رو هرگاه حديثى از كسى مى شنيد به ديگران مى آموخت و اين امر سبب شد تا كمتر عالمى در آن عصر باشد كه شيخ صدوق از او بهره نگرفته و كمتر طالب دانش كه او را عطايى از علوم وحى و عصمت نبخشيده باشد. در تمام شهرهايى وحى و عصمت نبخشيده باشد. در تمام شهرهايى كه او سفر كرده است جمع زيادى از دانشمندان از خرمن دانش او خوشه ها برگرفته و بهره هاى فراوان برده اند كه عدد شاگردان وى را متجاوز از صدها تن نوشته اند. از ميان شاگردان وى كه سرآمد همه آنهاست مى توان دانشمند بلند آوازه شيعه، محمد بن محمد به نعمان، معروف به «شيخ مفيد» را نام برد كه بحق برازنده اين لقب بود و بسيارى به دين ديانت كرد و آثار به جاى مانده از وى حكايت از وسعت معلومات او دارد.

بجز شيخ مفيد، از جمله شاگردان صدوق، مى توان اين بزرگان را نيز نام برد:

برادر وى، حسين بن على بن بابويه قمى

هارون بن موسى تلعكبرى

حسين بن محمد قمى (مؤ لف تاريخ قم)

على بن احمد بن عباس نجاشى

علم بن احمد بن عباس نجاشى

علم الهدى، سيد مرتضى

سيد ابوالبركات على بن حسين جوزى حسينى حلى


غروب خورشيد

شيخ صدوق رحمة الله عليه سرانجام پس از عمرى تلاش و تحقيق در سنگر علم و فرهنگ اسلامى، در سال ۳۸۱. ق در ۷۵ سالگى دعوت پروردگار خويش را لبيك گفت و در جوار رحمت بى منتهاى او جاى گرفت. وفات او در شهر «رى» اتفاق افتاد و با اين حادثه عظيم و تأسف بار، غبار غم و سراسر عالم تشيع را فرا گرفت و عاشقان مكتب اهل بيتعليه‌السلام در ميان اندوه و اشك، پيكر، پيكر مطهر وى را تشيع كردند و در نزديكى مرقد حضرت عبدالعظيم حسنى «در شهر رى» به خاك سپردند. آن محل اكنون نيز با نام «ابن بابويه» زيارتگاه مسلمانان است. گرچه در طول تاريخ همواره آرامگاه مورد احترام شيعيان بوده ولى با حادثه اى كه در حدود يكصد و هشتاد و پنج سال پيش اتفاق افتاد، عظمت و اعتبار صدوق در نزد زائران حرمش بيشتر معلوم شد و ارادت آنان نسبت به وى دو چندان گشت ؛ كه شرح آن واقعه مطابق نقل روضات الجنات ديگر كتب تاريخى بدين گونه است.

«در سال هجرى قمرى، باران زيادى باريد كه بر اثر آن اطراف مزار شريف شيخ صدوق فروكش كرد و شكافى در كنار آن پديد آمد. مؤ منان در پى اصلاح بر آمدند. هنگام خاكبردارى به سردابى كه جسد شيخ در آن مدفون بود، رسيدند. وقتى كه به سرداب وارد شدند، جسد را سالم يافتند. آثار رنگ حنا هنوز بر ناخنهاى وى باقى بود، آثار رنگ حنا هنوز بر ناخنهاى وى باقى بود، اين خبر در سطح تهران پيچيد تا آنكه سلطان وقت « فتحعلى شاه قاجار» نيز از آن مطلع گشت. دستور داد تا سرداب را نپوشانند كه خواهان در محل حاضر شدند. جمعى از علما و سران مشاهده كردند. سپس دستور دادند تا سرداب را بپوشانند و بناى ساخته شده و بر قبر را تجدد كردند.(۵۱)

صاحب كتاب «روضات الجنات» اين حكايت را از برخى كسانى كه جسد را ديده و شاهد اين ماجرا بوده اند، شنيده و نقل كرده است.

خدايش رحمت كند و در بهترين جايگاه بهشت جاى دهد.

و الحمد لله اولا و آخرا