گلشن ابرار جلد ۱

گلشن ابرار0%

گلشن ابرار نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شخصیت های اسلامی

گلشن ابرار

نویسنده: جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قم
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 46206
دانلود: 12698

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 63 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 46206 / دانلود: 12698
اندازه اندازه اندازه
گلشن ابرار

گلشن ابرار جلد 1

نویسنده:
فارسی

مجموعه گلشن ابرار که خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.
در این بین علمایی هستند که غیر از زندگی علمی خود، زندگی سیاسی پرباری داشته اند و در صحنه های گوناگون سیاسی شرکت داشته اند و برخی دیگر فقط زندگی علمی و زاهدانه ای داشته اند و در سیاست و اوضاع سیاسی دوران خویش هیچ دخالتی نداشته اند که هر کدام در جای خود به آن پرداخته شده است.
برخی از علما شرح کوتاهی دارند و برخی بسیار مفصل است که این امر یا به دلیل محدودیت اطلاعات راجع به عالم موردنظر است یا به جهت اهمیتی که آن عالم در بین مردم دوران خویش داشته، کمیت اطلاعات راجع به آن عالم تغییر کرده است. ساختار نوشتاری کتاب های این مجوعه در تمام مجدات آن به این ترتیب است:
1) تولد، خانواده و حسب و نسب
2) دوران کودکی
3) دوران تحصیل و تهذیب و مقام علمی
4) زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی
5) سفرها
6) شاگردان
7) آثار و تألیفات
8) تاریخ و چگونگی وفات یا شهادت


قاضى نور الله شوشترى متوفاى ۱۰۱۹ ق

آفتاب استدلال

حسن ابراهيم زاده


سلسله نور

قاضى نور الله شوشترى كه نسبتش به واسطه سلسله نورانى سادات مرعشى به امام زين العابدينعليه‌السلام مى رسد «فرزند شريف الدين بن ضيأ الدين نور الله بن محمد شاه، بن مبارز الدين بن الحسين جمال الدين بن نجم الدين ابى على محمود... است. »(۵۱۶)

اجداد قاضى نور الله به نجم الدين محمود حسينى مرعشى آملى كه از آمل به شوشتر هجرت كرد باز مى گردد.

قاضى نورالله در «مجالس المومنين» پيرامون زمينه علنى شدن تشيع در اين ديار را با حضور اين سيد جليل القدر چنين مى آورد:

«... تحقيق عقيده اهل خوزستان بر وجهى كه از ديگر كتب به نظر قاصر رسيده آن است كه در زمان امويه و عباسيه اكثر اهل خوزستان معتزلى بوده اند و در اوائل ماه ثامنه (قرن هشتم) سيد اجل امير نجم الدين محمود الحسينى المرعشى الاملى از دارالمومنين آمل به شوشتر آمد و دختر سيد عزالدوله را كه نقيب سادات حسنى آن ديار بود در حباله نكاح خود در آورده و در آنجا اقامت فرمود و مردم آن ديار را هدايت و ارشاد فرمود. جمعى كه دلهاى ايشان مستعد هدايت بود مستبصر گرديدند و... »(۵۱۷)

قاضى نورالله همواره به پيوند خود با اين سلسله نورانى افتخار مى كرد و در لابلاى آثارش آن را به ظهور مى رساند. او در شعرى با افتخار به اسلاف و اجداد پاكش گويد:

شكر خدا كه نور الهى است رهبرم

وز نار شوق اوست فروزنده گوهرم

اندر حسب خلاصه معنى و صورتم

و اندر نسب سلاله زهرا و حيدرم

داراى دهر، سبط رسولم پدر بود

بانوى شهر دختر كسرى است مادرم

هان اى فلك چواين پدرانم يكى بيار

ياسر به بندگى نه ويا آزاد زى برم(۵۱۸)


با مجالس تا شوشتر

«مجالس المومنين» حاوى موضوعاتى در جغرافياى اماكن شيعى است همان گونه كه در تاريخ رادمردان مذهب بر حق اماميه به شمار مى رود. قاضى در اين كتاب شهرهاى آسمانى چون دارالسلام و قطعه هايى از آسمان جدا شده و بر زمين فرو افتاده را چون زادگاهش شوشتر با نثرى زيبا به تصوير مى كشد. او درباره زادگاهش مى نويسد:

«بدان كه دارالمومنين شوشتر بلده اى است دلگشا چون نام خود را حسن و خوبى نام خطه اى است منتخب از رياض دارالسلام از هفت اقليم ربع مسكون چون فصل بهار به لطف مزاج و اعتدال طبع امتياز دارد و هواى بهارش پر لطافت باد هر دمى صد جلوه گرى و ناز دارد و... »

قاضى نور الله در اين شهر كه از آن به دارالمومنين ياد مى كند و در خاندانى نورانى(۵۱۹) كه از آن به بهترين نسب نام مى برد در «تاريخ ۹۵۶ هجرى قمرى از دامان مادرى مومنه بنام فاطمه كه از همين خاندان جليل و بزرگ سادات مرعشى به شمار مى رفت چشم به جهان گشود. »(۵۲۰)

پدرش سيد شريف الدين از علماى بزرگ و متحبر در علوم نقلى و عقلى عصر خود و از شاگردان شيخ فقيه سيد شريف داراى تاليف در زمينه هاى گوناگونى است كه از جمله مى توان كتب ذيل را نام برد:

رساله حفظ الصحه فى الطب، رساله فى اثبات الواجب تعالى، رساله فى شرح الخطبه الشقشقيه، رساله فى الانشأآت و المكاتيب، رساله فى علم البحث و المناظره و تعليقه على شرح التجريد»(۵۲۱)

قاضى نور الله دروس آغازينى كه هر طالب علم براى رسيدن به مراتب عالى(۵۲۲) بدان نياز دارد، نزد پدر فرا گرفت و از آنجا كه قاضى در آينده نه چندان دور در مباحثه و مناظره و نقد و رد مباحث معاندان و همچنين شوق شهادت گوى را از ديگر هم عصران خود ربود، گويى دو رباعى پدر در خصوص اين دو مسير، سنگ پايه اين دو راه را بنا نهاد.

وى كتب اربعه، كتب، فقه، اصول، كلام و رياضيات را نزد پدر آموخت سپس در سال ۹۷۹ ق. راهى مشهد مقدس شد.


به سوى مشهد

قاضى نورالله در مشهد مقدس در درس علامه محقق مولا عبدالواحد شوشترى حاضر شد و بيشترين بهره علمى خويش را در زمينه هاى فقه، اصول، كلام و حديث و تفسير از او كسب نمود او از محضر مولا محمد اديب قارى تسترى، ادبيات عرب و تجويد قرآن كريم را فرا گرفت و در ادامه تحصيل از بزرگانى اجازه روايت كسب كرد. از آن ميان مى توان به مولا عبدالرشيد شوشترى فرزند خواجه نورالدين طبيب (مولف كتاب «مجالس ‍ الاماميه» در اعتقادات) و همچنين مولا عبدالوحيد تسترى اشاره كرد.(۵۲۳)


هجرت

قاضى در سال ۹۹۳ ق. روانه هند گشت و به قصد شهر «آگره» از شهرها و روستاهاى ديگر گذشت. زمانى كه او به ديار هند گام نهاد هندوستان آرام ترين روزگار خود را در تاريخ سپرى مى كرد و شايد اين آرامش به روحيه اكبر شاه باز مى گشت كه در آن زمان بر آن سرزمين حكمرانى مى كرد. «اكبر شاه نوه بابر از نسل تيمور پسر همايون شاه در چهارده سالگى به سلطنت رسيد و لياقت و درايت بيكرانى از خود نشان داد و ممالك گجرات، بنگاله و كشمير و سند را به تصرف خود در آورد و سلطنتى بزرگ تشكيل داد و شهرها و آباديهاى بى شمارى را بنيان نهاد(۵۲۴) اكبر شاه گذشته از اينكه علاقه زيادى به عمران و آبادى داشت و عنايت خاصى به مسائل فلسفى داشت اما عقيده چندان محكمى نسبت به دين خاصى نداشت.(۵۲۵) همين نگرش اكبر شاه به دين موجب گشته بود كه اكبر شاه به فكر ارائه دينى مشترك از كل اديان افتاده و سپس هندوستان محل زندگى ملحدين گردد. قاضى نور الله شوشترى به هنگام ورود به آگره، نزد ابوالفتح مسيح الدين گيلانى طبيب حاذق ايرانى و شاعر بزرگ رفت. مسيح الدين گيلانى بعد از فراگيرى علوم و فنون در سال ۹۸۳ وارد هندوستان شد و به خاطر قابليت و استعداد خويش در زمره مقربان اكبر شاه در آمد. »(۵۲۶)


تجسم عدالت

بيان روآورى قاضى به پذيرش دستگاه قضا و نحوه عدالت گسترى او از زبان يكى از علماى اهل سنت هم عصر وى نمايانگر عظمت او در چشم همگان حتى معاندان است.

عبدالقادر بدوانى در «منتخب التواريخ» مى نويسد:

«اگر چه شيعى مذهب است، اما بسيار به صفت نصفت و عدالت و نيك نفسى و حيا و تقوا و عفاف و اوصاف اشراف موصوف است و به علم و حلم و جودت فهم و حدت طبع و صفاى قريحه و ذكأ مشهور است. صاحب تصانيف لايقه است. توقيعى بر تفسير مهمل؟! شيخ فيضى نوشته كه از خير تعريف و تصنيف بيرون است و طبع نظمى دارد و اشعار دلنشين مى گويد.

به وسيله حكيم ابوالفتح به ملازمت پادشاهى پيوست و زمانى كه موكب منصور به لاهور رسيد و شيخ معين قاضى لاهور را در وقت ملازمت از ضعف پيرى و فتور در قوا، سقطه در دربار واقع شد، رحم بر ضعف او آورده، فرمودند كه شيخ از كار مانده، بنابراين قاضى نورالله به آن عهده منصوب و منسوب گرديد و الحق مفتيان ماجن و محتسبان حيال محتال لاهور را كه به معلم الملكوت سبق مى دهند، خوش به ضبط در آورده و راه رشوت را برايشان بسته و در پوست پسته گنجانيده چنانچه فوق آن متصور نيست و مى توان گفت كه قائل اين بيت او را منظور داشته و گفته كه:

تويى آن كس كه نكردى به همه عمر قبول

در قضا هيچ ز كس جز كه شهادت زگواه(۵۲۷)


در سايه سار تقيه

گرچه شهادت در كام مردان خدا شيرين است ليك در سايه سار تقيه، دفاع از مكتب و مذهب با همه تلخكامى ها، شيرين تر و گواراتر است. محتواى تقيه تنها براى كسانى درخور درك است كه بر بلنداى قله تعبد رسيده باشند و گرنه در انتخاب بين مرگ و آبرو كمتر آزاده اى است كه راه دردناك تر از مرگ را انتخاب كند.

قاضى نورالله در سايه سار تقيه نه تنها به منصب قضا دست يافت بلكه توانست كتب ارزشمندى را به جامعه شيعى تحويل دهد. اما از آنجا كه خود در نامه اى مى نويسد: «فقير نام خود را در تصانيف ننوشته تا قرية الى الله باشد و ايضا هرگز به كسى از مخالفان اظهار نكرده كه آن تصانيف از فقير است» در شمار كتب ايشان اختلاف نظر است ولى آيت الله مرعشى نجفى (ره) در مقدمه كتاب «احقاق الحق» تصنيفات اين بزرگ مرد عرصه سياست و نگارش را ۱۴۰ كتاب ذكر مى كند كه در ذيل به فهرست اين گنجينه گرانبها اشاره مى شود.

۱. احقاق الحق، اين كتاب سه مرتبه به چاپ رسيده است.

۲. اجوبه مسائل السيد حسن الغزنوى

۳. الزام النواصب فى الرد على ميرزا مخدوم الشريفى. «اين كتاب توسط استاد ميرزا محمد على چهاردهى گيلانى ترجمه شده و نوه دانشمند او به نام مرتضى مدرسى آن را چاپ كرده است. »

۴. «القام الحجر» در رد ابن حجر

۵. بحر الغزير فى تقدير مأالكثير «قاضى در اين كتاب در مورد وزن و حجم آب كر تحقيق كرده است.

۶. بحر الغدير فى اثبات تواتر حديث الغدير سندا و مولف و دلالة

۷. «تفسير القرآن» در چند جلد كه در نوع خود بى نظير است.

۸. كتابى در تفسير آيه رويا

۹. تحفه العقول

۱۰. حل العقول

۱۱. حاشيه بر «شرح الكافيه» جامى در علم نحو

۱۲. حاشيه بر «حاشيه چلپى» بر شرح التجريد اصفهانى

۱۳. حاشيه بر «مطول» تفتازانى

۱۴. حاشيه بر «رجال»كشى كه مطلب مفيدى در زمينه علم رجال در بردارد.

۱۵. حاشيه بر «تهذيب الاحكام» شيخ طوسى (كه ناتمام مانده است)

۱۶. حاشيه بر «كنز العرفان» فاضل مقداد در آيات الاحكام

۱۷. حاشيه بر حاشيه «تهذيب المنطق» دوانى

۱۸. حاشيه بر مبحث «عذاب القبر» از شرح «قواعد العقايد»

۱۹. حاشيه بر «شرح مواقف» در علم كلام

۲۰. حاشيه بر «رساله الاجوبه الفاخره»

۲۱. حاشيه بر شرح «تهذيب الاصول»

۲۲. حاشيه بر «مبحث الجواهر» از شرح تجريد علامه

۲۳. حاشيه بر «تفسير بيضايى»

۲۴. حاشيه بر «الهيات» شرح تجريد

۲۵. حاشيه بر «حاشيه القديميه»

۲۶. حاشيه بر «حاشيه الخطايى» در علم فصاحت و بلاغت

۲۷. حاشيه ديگرى بر «تفسير بيضايى»

۲۸. حاشيه بر «شرح الشمسيه» از قطب الدين در منطق

۲۹. حاشيه بر «قواعد» علامه در فقه

۳۰. حاشيه بر «تهذيب» از شيخ الطائفه شيخ طوسى

۳۱. حاشيه بر «خطبه الشرايع» محقق حلى

۳۲. حاشيه بر «هدايه» در فقه حنفى

۳۳. حاشيه بر شرح «رساله آداب المطالعه»

۳۴. حاشيه بر شرح «تلخيص المفتاح» معروف به مختصر تفتازانى

۳۵. حاشيه بر «شرح چغمينى در هيئت»

۳۶. حاشيه بر «مختلف علامه» در فقه

۳۷. حاشيه بر «اثبات الواجب الجديد» از علامه دوانى

۴۰. حاشيه بر «تحرير اقليدس» در هندسه

۴۱. حاشيه بر «خلاصه علامه» در علم رجال

۴۲. حاشيه بر «خلاصه الحساب» شيخ بهايى

۴۳. حاشيه بر «مبحث الاعراض» از شيخ بهايى

۴۴. حاشيه بر «رساله بدخشى» در كلام

۴۵. حاشيه بر «حاشيه شرح تجريد»

۴۶. حاشيه بر «باب شهادات» قواعد علامه

۴۷. حاشيه بر «شرح العضدى» در اصول

۴۸. حاشيه بر «شرح الاشارات» محقق طوسى در حكمت

۴۹. «دلائل الشيعه فى الامامه» به فارسى

۵۰. ديوان القصائد

۵۱. ديوان الشعر

۵۲. دافعه الشقاق (دافعه النفاق)

۵۳. الذكر الابقى

۵۴. رساله لطيفه

۵۵. رساله اى در تفسير آيه «انما المشركون نجس»

۵۶. رساله اى در «امر العصمه»

۵۷. رساله اى در «تجديد وضو»

۵۸. رساله اى در «ركنيه السجدتين» (ركن بودن دو سجده)

۵۹. رساله اى در ذكر نام حديث سازان و احوال آنان

۶۰. رساله اى در «رد شبهه فى تحقيق العلم الالهى»

۶۱. رساله اى در رد بعضى عامه كه عصمت انبيأ را نفى مى كنند

۶۲. رساله اى در «لبس الحرير» پوشيدن لباس حرير

۶۳. رساله اى در «نجاسه الخمر»

۶۴. رساله اى در «مساله الكفاره»

۶۵. رساله اى در «غسل الجمعه»

۶۶. رساله اى در «تحقيق فعل ماضى»

۶۷. رساله اى در «حقيقه الوجود»

۶۸. «اللمعه فى الصلاه الجمعه» قاضى در اين كتاب حرمت نماز جمعه را در عصر غيبت را به اثبات رسانده است.

۶۹. «النور الانور الازهر فى تنوير خفايا رساله الفضا و القدر للعلامه الحلى» صاحب رياض مى نويسد: كتابى است بسيار خوب كه در آن رد كرده است رساله بعضى از علمأ هند در عصر خود... قاضى زمان پايان اين كتاب را سنه ۱۰۱۸ نوشته است.

۷۰. رساله اى در تفسير آيه «فمن يرد الله ان يهديد يشرح صدره للاسلام» در سوره انعام - قاضى در اين رساله به دفع كلام نيشابورى در تفسيرش ‍ پرداخته است.

۷۱. «الرساله المسيحه» كتابى است مبسوط و مفصل كه در آن ادله طائفه شيعه و اهل سنت را در مسئله شستن پاها و مسح آن ذكر كرده است.

۷۲. رساله اى بر «حاشيه التشكيك»

۷۳. رساله اى در رد «رساله الكاشى»

۷۴. تعليقه اى بر نظريه نصير الدين طوسى در مورد «تخلف الجوهريه»

۷۵. رساله اى در جواب از اعتراض بعضى از اعتراضات عامه بر قاضى در «حاشيه الوقايه»

۷۶. رساله اى در حل بعضى از مشكلات

۷۷. رساله فى الرد على رساله الدوانى

۷۸. رساله فى الادعيه

۷۹. رساله اى در «اسطرلاب» شامل صد باب است به فارسى

۸۰. رساله در «ان الوجود لا مسئله له»

۸۱. رساله اى در رد مقدمات ترجمه «الصواعق المحرقه»

۸۲. رساله اى در بيان «انواع الكم»

۸۳. رساله اى در رد اشكالات و ايراداتى در مسائل گوناگون وارد شده است

۸۴. رساله اى در جواب شبهات الشياطين. در كشف الحجب آمده است: قاضى در اين كتاب به رد شبهات الشيطان امت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله پرداخته است

۸۵. رساله فى مساله الفاره

۸۶. رساله اى در «وجوب المسح على رجلين دون غسلهما» ظاهرا اين كتاب با كتابى كه قبلا در همين خصوص آمده است يكى باشد.

۸۷. رساله اى در تنجيس المأ القليل بالملاقات مع النجاسه

۸۸. رساله اى درباره «كليات خمس»

۸۹. رساله انموذج العلوم. در اين رساله قاضى برخى مسائل از علوم مختلف را از باب نمونه آورده است

۹۰. رساله اى در اثبات تشيع سيد محمد نوربخش

۹۱. رساله اى در شرح كلام القاضى زاده رومى در هيئت

۹۲. رساله اى در شرح رباعى ابوالسعيد ابوالخير

۹۳. الرساله الجلاليه

۹۴. رساله فى علمه تعالى

۹۵. رساله اى در «جواز الصلاه فيما لا تتم الصلاه فيه وحده»

۹۶. رساله اى در حل عبارت قواعد علامه (اذا زاد الشاهد فى شهادته او نقص قبل الحكم)

۹۷. رساله «انس الوحيد» در تفسير سوره توحيد

۹۸. رساله رفع القدر

۹۹‍ رساله اى در رد بر آنچه كه شاگردان ابن همام در خصوص اذان جمعه به شافعى نوشته است.

۱۰۰. رد نوشته شاگردان ابن همام در خصوص اقتدأ و برپايى نماز جمعه به مذهب شافعى - گمان مى رود با كتاب فوق يكى باشد

۱۰۱. رساله فى النحو

۱۰۲. السبعه السياراه

۱۰۳. السحاب المطير در تفسير آيه تطهير

۱۰۴. شرح بر مبحث التشكيك از شرح تجريد

۱۰۵. شرح گلشن راز شبسترى

۱۰۶. شرح دعأ الصباح و المسأ از على بن ابى طالبعليه‌السلام به فارسى

۱۰۷. شرح مبحث «حدوث العالم» از انموذج العلوم دوانى

۱۰۸. شرح الجواهر

۱۰۹. شرح خطبه حاشيه القزوينى بر عضدى

۱۱۰. شرح رساله «اثبات الواجب القديمه» علامه دوانى

۱۱۱. الصوارم المهرقه در رد بر الصواعق المحرقه

۱۱۲. كشف الحوار

۱۱۳. گوهر شاهوار (به فارسى)

۱۱۴. گل و سنبل (به فارسى)

۱۱۵. النظر السليم

۱۱۶. الخيرات الحسان

۱۱۷. عده الامرأ

۱۱۸. الاجوبه الفاخره

۱۱۹. شرح بر تهذيب الحديث از شيخ الطائفه

۱۲۰. شرح بر مبحث تشكيك از حاشيه قديمه (شايد اين كتاب با كتابى كه گذشت يكى باشد)

۱۲۱. كتابى در قضأ و شهادات كتابى است مفصل كه در آن قاضى شرايط قاضى و محكوم و همچنين احكام قضا را كه در اين باب از سوى شيعه و اهل سنت وارد شده است بيان نموده است.

۱۲۲. العشره الكامله

۱۲۳. كتابى در مناظره با مخالفين

۱۲۴. كتابى در مناقب ائمه از طريق مخالفين

۱۲۵. كتابى در نوشته هاى سجع قاضى به عربى و فارسى

۱۲۶. كتابى در انساب و خاندان سادات مرعشى

۱۲۷. مجموعه مثل ها، كشكول

۱۲۸. مصائب النواصب

۱۲۹. موائد الانعام

۱۳۰. مجموعه اى مانند دائره المعارف، صاحب رياض آن را به خط خودش ‍ ديده است

۱۳۱. مجالس المومنين

۱۳۲. نور العين

۱۳۳. نهايه الاقدام

۱۳۴. شرح بر مقامات حريرى بر اسلوب و روشى نو بى سابقه

۱۳۵. شرح بر «مقامات بديع الزمان»

۱۳۶. شرح بر صحيفه كامله «ناتمام مانده است»

۱۳۷. حاشيه بر شرح اللمعه «ناتمام»

۱۳۸. تعليقه بر روضه كافى

۱۳۹. رساله اى در وجوب لطف

از ميان كتب قاضى نورالله شوشترى چهار كتاب او از جايگاه ويژه اى برخوردار است كه آنها را از زبان بزرگان نقل مى كنيم:

۱- احقاق الحق: كلماتش حاكى از تبحر علمى اوست و آن را در رد كتاب «ابطال الباطل» قاضى فضل بن روزبهان اصفهانى عامى نوشته است. كتاب قاضى فضل در رد كتاب «نهج الحق و كشف الصدق» علامه حلى تاليف شده است. قاضى نورالله در اين اثر با بيان منطقى و زيبا و رسا كتاب فضل بن روزبهان را پاسخ گفته است و در بطلان ديدگاه وى به كتابهاى خود اهل سنت استشهاد نموده است.(۵۲۸)

۲- مجالس المومنين: اين اثر احوال جماعتى از علما، حكما، ادبا، عرفا، شعرا و رجال متقدم و راويانى است كه به اعتقاد قاضى نورالله همگى شيعه مذهب اند. افزون بر اينها در بر دارنده حكايات و قصه ها و روايات آنها، همچنين گذرى به شهرها و احوالات ايشان است.(۵۲۹)

۳- «الصوارم المهرقه» در جواب «الصواعق المحرقه» و كتاب «مصائب النواصب». از آنجا كه شيخ حر عاملى (متوفاى ۱۱۱۰) در امل الامل خود اين دو كتاب اخير را در كنار احقاق الحق و كتب ديگر نام مى برد بيانگر اين مطلب است كه اين كتابهاى مهم قاضى(۵۳۰) در همان عصر صفويه در جهان اسلام شهرت داشته است.


شاعر شهود

شعر، جهان را به چشم ديگر ديدن است و آفرينش را به زبانى ديگر سرودن. قاضى نورالله شاعر است. آن هم شاعرى كه با چشم شهود لطافتهاى خلقت را به تماشا مى نشيند.

قاضى نورالله شاعر است چون پدرش و پسرش علأالملك.

او شاعر است چون عمويش سيد مير حبيب الله و چون نوه هايش سيد محمد شريف و سيد ابوالحسن مرعشى.

او كه تخلصش به نورى است «ديوانى» دارد كه بيانگر قريحه ذاتى اوست. نقد و رد در شعر قاضى نورالله، از جايگاه ويژه اى برخوردار است. قاضى به هر دو زبان عربى و فارسى شعر مى سرود.

اين غزل از شعرهاى اوست:

عشق تو نهالى است كه خوارى ثمر اوست

من خارى از آن باديه ام كاين شجر اوست

بر مانده عشق اگر روزه گشايى

هشدار كه صد گونه بلا ماحضر اوست

وه كاين شب هجران تو بر ما چه دراز است

گويى كه مگر صبح قيامت سحر اوست

فرهاد صفت اين همه جان كندن (نورى)

در كوه ملامت به هواى كمر اوست(۵۳۱)


بوستان نورالله

پنج گل علم و معرفت كه رايحه اجداد خويش را در فضاى هندوستان منتشر كردند، ثمره زندگى قاضى نورالله شوشترى است كه هر يك از آنان از نويسندگان، شاعران و علماى عصر خود به شمار مى روند و داراى تاليفاتى هستند كه در اين مقال نمى گنجد. تنها به نام اين گلهاى بوستان قاضى بسنده مى كنيم:

۱. علامه سيد محمد يوسف

۲. علامه شريف الدين (۹۹۲-۱۰۲۰ ق)

۳. علامه علأ الملك

۴. سيد ابوالمعالى (۱۰۰۴-۱۰۴۶ ق)

۵. سيد علأ الدوله (۱۰۱۲-؟ق)


شاگردان نور

كتمان مذهب از يك سو، قدرت و تسلط وى بر مبانى فقهى و كلامى مذاهب از سوى ديگر در كنار آوازه زهد و پارسايى او طلاب و فرق و مذاهب گوناگون را به پاى درس وى مى كشاند. قاضى فقه را بر مبناى مذاهب پنجگانه «شيعه»، «حنفيه»(۵۳۲) ، «مالكيه »، «حنبليه» و «شافيعه» براى طلاب هر مذهب تدريس مى نمود و در خاتمه و بيان اقوال، نظر شيعه را با ظرافتى خاص بر كرسى مى نشاند.(۵۳۳)

جو ضد شيعى و رابطه مخفيانه شاگردان شيعى مذهب و همچنين تقيه قاضى نورالله موجب گشت كه غير از چند تن كه آن هم برخى از فرزندان قاضى بوده اند نام شاگردان ديگر وى در تاريخ به ثبت نرسد و تنها نام اين بزرگان در دفتر باقى بماند.

- علامه شيخ محمد هروى خراسانى

- علامه مولا محمد على كشميرى

- سيد جمال الدين عبدالله مشهدى


مرد مناظره

او به علم و ادب به چشم نردبانى مى نگريست كه انسان را به سوى كمال عمل و منزلگه اداى تكليف مى رساند. از اين رو بر بحث و مناظره او غبار جدل و مرأ نمى نشست و از آنجا كه مناظره هاى او رنگ خدايى داشت همواره از بحث و جدل سربلند بيرون مى آمد.

از مناظره هاى قاضى نورالله مى توان به مناظره ايشان با عبدالقادر بن ملكوك شاه بدوانى از عالمان اهل تسنن، اشاره كرد. وى در كتاب منتخب التواريخ خود از آن ياد مى كند.(۵۳۴) همچنين مناظره ايشان با سيد قزوينى كه قاضى نورالله خود در كتاب مجالس المومنين(۵۳۵) به آن اشاره مى نمايد.


هيمه حسد

قاضى نورالله درباره حسد مى نويسد:

«عاده الله جارى شده كه هر كس به مرتبه عالى از فضل آراسته گردد به موجب كلام ملك علام كه «ام يحسدون الناس على ما آتاهم الله من فضله» يعنى از اهل زمانه كه خود ارزنى نمى ارزد به او حسد مى ورزد - خصوصا كه عداوت دينى علاوه آن باشد و سينه ايشان به ناخن عناد خراشد... »(۵۳۶)

به همين علت عالمان حسود دربار سلطان اكبر شاه همواره درصدد بودند تا روزى او را از چشم سلطان انداخته، زمينه بر كنارى يا قتل او را فراهم سازند.

قاضى در جاى ديگرى در خصوص رسم ديرينه علماى اهل سنت در شوراندن حاكمان بر ضد ديگران - خصوصا علماى تشيع - اشاره مى كند و مى نويسد:

رسم ديرينه برخى از اهل سنت است كه چون به مقتضاى كلام معجز (فيهت الذى كفر) در اثبات مطالب باطله خود از خصم مبهوت و عاجز گردند و به مقدمات علمى كار نتوانند ساخت به شمشير و بوكده و قلمتراش ‍ با او مناظره نمايند و اگر از آن نيز عاجز باشند تهمتى بر او اندازند و سلطان وقت را بر او متغير سازند و اگر بر آن نيز قادر نباشند مرگ او را به دعا آرزو كنند.

حاسدان هر روز در پى فرصتى نشستند تا سخن و حركتى را از او مشاهده كنند و به سعايت او برخيزد تا اينكه قضاوت و مفتيان شنيدند كه روزى قاضى نور الله كلمه «عليه الصلاه و السلام» را در حق مولى الموحدين به كار برده است. از اين رو آن را بدعت و مختص به نبى برشمردند و فتوا به حلال بودن خون او دادند در اين خصوص حكمى را تهيه و امضا كرده، نزد اكبر شاه فرستادند.

آنان همه امضا كردند مگر يكى از بزرگان ايشان كه مخالفت كرد و بيتى را به اين مضمون نوشت و به نزد اكبر شاه فرستاد:

گر لحمك لحمى بحديث نبوى هى

بى صل على نام على بى ادبى هى(۵۳۷)

اكبر شاه از كشتن قاضى نورالله صرف نظر كرد و محبت او بيش از پيش در قلب وى افزون شد.(۵۳۸)


شور شهادت

خوش پريشان شده اى با تو نگفتم نورى

آفتى اين سرو سامان تو دارد در پى(۵۳۹)

قاضى نورالله، اين مروج و مدافع مذهب تشيع در اواخر عمر پر بركت خود كاسه صبر را لبريز ديد. وى در «مجالس المومنين» در بيان احوال مومن طاق (از ياران امام صادقعليه‌السلام ) به اين نكته چنين اشاره مى كند:

«در مختار كشى از مفضل بن عمر روايت مى كند كه او گفت: حضرت امام جعفر صادقعليه‌السلام مرا گفتند كه نزد من مومن طاق رو و او را امر كن كه با مخالفان مناظره نكند. پس به در خانه او آمدم و چون از كنار بام سر كشيد به او گفتم كه حضرت امام تو را امر مى فرمايد كه با اغيار سخن نكنى! گفت: مى ترسم كه با صبر نتوانم كرد.

مولف گويد كه اين بيچاره مسكين نيز مدتى به بلاى صبر گرفتار بودم و با اغيار، تقيه و مدارا مى نمودم و از بى صبرى كه از آن مى ترسيدم به آن رسيدم و از عين بى صبرى اين كتاب را در سلك تقرير كشيدم. اكنون از جوشش ‍ بى اختيار به جناب پروردگار پناه مى برم و همين كتاب را شفيع خود مى آورم. »(۵۴۰)

سرانجام مجالس المومنين، شفيع قاضى نورالله، او را به سر منزلگه مقصود رساند و علماى دربار كه با مرگ اكبر شاه و نشستن جهانگير شاه بر تخت، زمينه را مساعد ديدند به ميدان آمدند.

محدث قمى نحوه شهادت او را چنين مى آورد:

«... قاضى نورالله مشغول به قضاوت و همچنين نويسندگى در خفأ بود تا اينكه سلطان اكبر از دنيا رفت و جهانگير شاه بر تخت نشست.

علماى دربار و مقرب در صدد فتنه و بر انگيختن شاه بر عليه قاضى برآمدند و نزد او به سعايت پرداختند، كه قاضى شيعه است و خود را ملزم به مذاهب اماميه تطبيق مى كند.

جهانگير شاه بيان آنان را براى اثبات تشيع قاضى كامل ندانست و گفت: اين دليل كامل نيست چرا كه او از اول قضاوت را به شرط اجتهاد خود پذيرفته است.

آنان به حيله ديگرى دست زدند شخصى را وا داشتند تا به عنوان شاگرد نزد قاضى رفت و آمد كند و خود را شيعه معرفى كند.

وى پس از رفت و آمد بسيار و جلب اطمينان قاضى، به نوشته هاى وى از جمله «مجالس المومنين» پى برد و درخواست آن نمود. وى كتاب را از قاضى گرفت و از آن نسخه اى برداشت و نزد علماى دربار برد. آنان نيز اين كتاب را به عنوان سند تشيع قاضى نورالله به جهانگير شاه عرضه كردند و به سلطان گفتند كه او در كتابش چنين و چنان گفته است و استحقاق اجراى حد دارد.

جهانگير شاه گفت: حدش چيست؟ آنان گفتند: ضربه زدن با شلاق... شاه كار را بر آنان واگذار كرد و آنان بلافاصله حد را اجرا كردند.

قاضى نور الله در سال ۱۰۱۹ ه‍ق، در حالى كه حدود هفتاد سال عمر داشت. در زير شلاق به شهادت رسيد.

مى گويند بر بدن قاضى نورالله با چوب خاردار آنچنان زدند كه بدنش قطعه قطعه شد. »(۵۴۱)

امروز مزار او در آگره هندوستان زيارتگاه هزاران هزار مسلمان بيدار دل شبه جزيره است.