گلشن ابرار جلد ۱

گلشن ابرار0%

گلشن ابرار نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شخصیت های اسلامی

گلشن ابرار

نویسنده: جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قم
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 46209
دانلود: 12698

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 63 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 46209 / دانلود: 12698
اندازه اندازه اندازه
گلشن ابرار

گلشن ابرار جلد 1

نویسنده:
فارسی

مجموعه گلشن ابرار که خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.
در این بین علمایی هستند که غیر از زندگی علمی خود، زندگی سیاسی پرباری داشته اند و در صحنه های گوناگون سیاسی شرکت داشته اند و برخی دیگر فقط زندگی علمی و زاهدانه ای داشته اند و در سیاست و اوضاع سیاسی دوران خویش هیچ دخالتی نداشته اند که هر کدام در جای خود به آن پرداخته شده است.
برخی از علما شرح کوتاهی دارند و برخی بسیار مفصل است که این امر یا به دلیل محدودیت اطلاعات راجع به عالم موردنظر است یا به جهت اهمیتی که آن عالم در بین مردم دوران خویش داشته، کمیت اطلاعات راجع به آن عالم تغییر کرده است. ساختار نوشتاری کتاب های این مجوعه در تمام مجدات آن به این ترتیب است:
1) تولد، خانواده و حسب و نسب
2) دوران کودکی
3) دوران تحصیل و تهذیب و مقام علمی
4) زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی
5) سفرها
6) شاگردان
7) آثار و تألیفات
8) تاریخ و چگونگی وفات یا شهادت


شيخ بهايى متوفاى ۱۰۳۰ ق.

زاهد سياستمدار

محمود مهدى پور


خاندان سبز

پدر بزرگوار شيخ بهايى، عزالدين حسين بن عبدالصمد بن محمد بن على بن حسين (۹۱۸ - ۹۸۴ ق) از فقيهان و دانشوران بزرگ قرن دهم هجرى است كه در دانش فقه، اصول، حديث، رجال، حكمت، كلام، رياضى، تفسير، شعر، تاريخ، لغت و بسيارى از علوم رايج آن عصر مهارت داشت. وى از شاگردان ممتاز شهيد ثانى است كه گاه در سفرها نيز همراه استاد بود. او پس از شهادت استاد به ايران آمد و در اصفهان به تدريس علوم اسلامى مشغول شد. شاه طهماسب صفوى از او درخواست كرد كه به قزوين، پايتخت صفويان بيايد. او نيز پذيرفت و به عنوان «شيخ الاسلام» حكومت صفويه انتخاب شد. وى سالها در هرات و مشهد به ارشاد و هدايت مردم اشتغال ورزيد.

عز الدين معتقد به وجوب عينى نماز جمعه بود و در دوران سكونتش در قزوين، مشهد و اصفهان نماز جمعه را اقامه مى كرد. وى پس از سفر حج آهنگ بحرين نمود و تا آخر عمر در آنجا به تبليغ فرهنگ اسلامى پرداخت و سرانجام در هشتم ربيع الاول ۹۸۴ ق. رحلت كرد و در روستاى «مصلى» حومه «هجر» از نواحى بحرين به خاك سپرده شد.

پدر بزرگ شيخ بهايى، شيخ عبدالصمد (متوفاى ۹۳۵ ق) نيز از علماى بزرگ قرن دهم هجرى است. وى استاد شهيد ثانى بود، شمس الدين محمد (متوفاى ۸۷۶ يا ۸۸۶ ق.) جد شيخ بهايى نيز از علماى بزرگ قرن نهم هجرى است كه مجموعه گرانبهايى در فوائد رجاليه و شرح حال علما نوشت كه علامه مجلسى بسيارى از مطالب آن را در آخر مجلدات بحار الانوار آورده است.(۵۴۲)

نسبت خاندان شيخ بهايى به حارث همدانى، يار وفادار حضرت علىعليه‌السلام مى رسد. جبل عامل، زادگاه شيخ بهايى، زادگاه مجتهدان، دانشمندان و نويسندگان بزرگ شيعى مانند محقق ثانى (متوفاى ۹۴۰ ق)، شهيد اول (۷۳۴-۷۸۶ ق) و شهيد ثانى (۹۱۱-۹۶۶ ق) است. ابوذر غفارى، نخستين مبلغ شيعه در منطقه شام و لبنان است. وى در دورانى كه از جانب عثمان در شام تبعيد بود به تبليغ فرهنگ تشيع در آن سامان پرداخت و بذر تشيع را در آن ديار افشاند از آن هنگام تاكنون، جبل عامل مهد دانشوران پارساى شيعه بوده و هست.


ميلاد

در صبحگاه ۱۷ ذيحجه ۹۵۳ ق(۵۴۳) در روستاى «جيع» (زادگاه شهيد ثانى) نوزادى چشم به جهان گشود كه وى را محمد ناميدند. محمد در دامان پاك خانواده اى روحانى تربيت يافت. لبنان كنونى در آن عصر مهد فرهنگ تشيع بود محمد دوران كودكى و نوجوانى را در آن سرزمين پاكان سپرى كرد. خواندن و نوشتن، قرآن، احكام شرعى و نماز را نزد مادر، پدر، معلمان پرهيزكار جبع و بعلبك فرا گرفت و با مهر علىعليه‌السلام و اولادش رشد يافت.


كوچ سبز

محمد هنوز سيزده بهار بيش شكوفايى باغهاى سيب جبل عامل را نديده بود كه آهنگ سفرى دراز نمود. او در دوران جوانى مى بايست همسرى نيكو براى خود انتخاب نمايد و از اين رو با دقت لازم و به پيشنهاد پدرش، با خانواده اى اصيل كه نور علم و ايمان در آن تابيده بود، وصلت كرد. تاريخ نويسان مى گويند: همسر شيخ بهأالدين زنى پارسا، دانشمند، حديث شناس، فقيه، محقق و مدرس بوده است. در آن روزگار كه بسيارى از زنان بلكه اغلب مردان از سواد خواندن و نوشتن محروم بودند و يا تحصيل علم را براى زنان لازم نمى شمردند، همسر شيخ بهأالدين استادى بلند پايه بود.

پدرش پس از شهادت شهيد ثانى (متوفى ۹۶۶ ق) تصميم گرفت مهر از آب و خاك بركند و عازم مهد تازه شيعه ايران شود(۵۴۴) پدرش علاقه خاصى به شهيد ثانى داشت. شهيد ثانى نيز زادگاهش «جبغ» و ساليانى استاد وى بود. و در مسافرتهاى مصر و استانبول ايشان را به همراه داشت.

پس از شهادت استاد كه به تحريك علماى سنى و به دست كارگزاران حكومت عثمانى صورت گرفت. جبل عامل براى شيعيان و علماى شيعى ناامن مى نمود و از آن سو حكومت نوپاى صفوى با به رسميت شناختن مذهب شيعه در كشور، بستر مهاجرت علماى شيعه از سراسر دنيا به ايران را فراهم نمود. بسيارى از دانشمندان بزرگ شيعى كه از آزار ابر قدرت بزرگ آن عصر (امپراطورى عثمانى) به تنگ آمده بودند به ايران آمدند و حوزه هاى علميه ايران را رونقى تازه بخشيدند. محقق كركى (متوفى ۹۴۰ ق)(۵۴۵) شيخ لطف الله ميسى (متوفى ۱۰۳۲ يا ۱۰۳۵ ق) و شيخ على منشار عاملى از انديشه وران جبل عامل هستند كه به ايران هجرت كردند.

شاه طهماسب در سال ۹۶۲ ق. قزوين را پايتخت ايران قرار داد و قزوين در ايام حكومت وى دوران اوج طلايى خود را مى گذراند. در همين زمان علماى شيعه از سراسر جهان به قزوين آمدند و بدين سان حوزه علميه قزوين تاسيس شد. چنين به نظر مى رسد كه بنيانگذار حوزه علميه قزوين، محقق ثانى است. بعلاوه كه وى بنيانگذار حوزه علميه اصفهان ناميده اند. حوزه علميه اصفهان نيز پس از انتخاب اصفهان به عنوان پايتخت از سوى شاه عباس در سال ۱۰۰۶ ق. رونق تازه اى يافت.

شيخ بهايى علوم اسلامى را در حوزه هاى علميه قزوين و اصفهان فرا گرفت. او ساليان دراز به كشورهاى اسلامى از محضر بسيارى از علما كسب فيض ‍ نمود.


اساتيد

وى نزد استادان فرزانه اى به فراگيرى منطق، فلسفه، رياضيات، طب، نجوم و... پرداخت.

استادان او عبارتند از:

۱- عزالدين حسين جبل عاملى، پدر بزرگوار شيخ.

۲- ملا عبد الله بن شهاب الدين مدرس يزدى.

شيخ بهايى نزد اين استاد وارسته به يادگيرى منطق، فلسفه و كلام پرداخت. ملا عبدالله مدرس يزدى از علماى بزرگ عصر خويش بود. سيد عليخان كبير در كتاب «سلافه العصر» درباره اش مى نويسد: عبدالله پسر حسين يزدى، استاد شيخ بهأالدين، علامه روزگار خويش است. كسى در دانش و تقوا و فضيلت به او نرسد. وى كتابهايى مفيد مثل «شرح قواعد» درباره علم فقه و «شرح عجاله» و «شرح تهذيب» در علم منطق و... تاليف كرده است.

۳- ملا على مذهب: شيخ بهايى دروس حساب، هندسه، جبر و مقابله و هيئت را نزد وى فرا گرفت.

۴- مولانا افضل قاضى: شيخ بهايى نزد وى به فراگيرى رياضيات پرداخت.

۵- حكيم الدين (اعتمادالدين) محمود: شيخ بهايى كتاب «قانون» نوشته بوعلى سينا را كه درباره طب است از او فرا گرفت.

۶- محمد باقر يزدى.

۷- احمد كجايى(۵۴۶)


شاگردان

شيخ بهايى سالهاى دراز به تدريس اشتغال داشت. انديشه وران بسيارى در دامان درس او تربيت يافتند كه نام برخى از آنان به قرار زير است:

۱. ملاصدرا شيرازى

۲. ملا محسن فيض كاشانى

۳. فياض لاهيجى

۴. نظام الدين بن حسين ساوجى

۵. سيد حسين(۵۴۷) بن حيدر كركى

۶. سيد ماجد بحرايى

۷. فاضل جواد بغدادى

۸. ملا خليل غازى قزوينى

۹. ميرزا رفيع الدين طباطبايى نائينى

۱۰. شيخ زين الدين عاملى، نوه شهيد ثانى(۵۴۸)

۱۱. شرف الدين(۵۴۹) محمد رويدشتى

۱۲. شيخ محمد على عاملى تبنينى

۱۳. مظفر الدين على، كتاب درباره زندگى شيخ بهايى نوشته است.

۱۴. محمد تقى مجلسى، پدر علامه محمد باقر مجلسى

۱۵. شيخ محمود بن حسام الدين جزائرى

۱۶. محقق سبزوارى

۱۷. ملا عزالدين فرهانى مشهور به علينقى كمره اى، شاعر معروف

۱۸. عنايه الله على كوهپايه اى معروف به قهپايى، نويسنده «مجمع الرجال»

۱۹. هاشم بن احمد بن عصام الدين اتكانى

۲۰. شيخ نجيب الدين على بن محمد بن مكى عاملى جيبلى جبعى

۲۱. محمد صالح بن احمد مازندرانى

۲۲. حسنعلى بن عبدالله شوشترى

۲۳. شيخ زين الدين على بن سليمان بن درويش بن حاتم قدمى بحرانى

۲۴. سلطان العلما سيد حسين حسينى مرعشى، نويسنده حاشيه بر روضه و حاشيه بر معالم(۵۵۰)


فرصتهاى ناب

عالمان شيعه همواره در طول تاريخ با پادشاهان ستمگر در نبرد بودند اما گاه مجبور مى شدند براى حفظ اسلام و نجات مسلمانان با دربار شاه همكارى كنند. تلاش آنها براى اصلاح فرهنگ، اقتصاد، سياست، مديريت و نظام حكومتها بود. آنها هيچ اميدى به پادشاه نداشتند بلكه فقط از او براى اصلاح كشور و رشد تشيع كمك مى گرفتند.

شيخ بهايى نيز از زمره انديشمندانى است كه براى حفظ و گسترش فرهنگ تشيع به دربار شاهان رفت. وى بشدت از آنان متنفر بود. در يكى از سروده هايش آمده است:

نان و حلوا چيست، دانى اى پسر

قرب شاهان است، زين قرب الحذر

مى برد هوش از سر و از دل قرار

الفرار از قرب شاهان، الفرار

فرخ آن كه رخش همت را نتاخت

كام از اين حلوا و نان شيرين نساخت

حيف باشد از تو اى صاحب سلوك

كاين همه نازى به تعظيم ملوك

قرب شاهان آفت جان تو شد

پايبند راه ايمان تو شد

جرعه اى از نهر قرآن نوش كن

آيه لاتركنوا(۵۵۱) را گوش كن

حكومت صفويه مذهب شيعه را مذهب رسمى كشور اعلام كرد. فقيهان بلند آوازه شيعه براى استفاده از اين موقعيت طلايى، به دربار صفويه راه يافتند تا بتوانند شاهان صفوى را براى گسترش تشيع به خدمت بگيرند. فرصتهاى ناب پيش آمده در دوره صفويه، انديشه وران تيزبين شيعى را بر آن داشت كه با تمام تنفرى كه از پادشاهان خونريز صفوى داشتند براى ترويج فرهنگ اسلام راستين به دربار راه يابند و خدمتهاى فرهنگى، سياسى، اجتماعى و اقتصادى شايانى بنمايند. تشويق پادشاهان صفوى به باز سازى و احداث مساجد، مدارس علميه، زيارتگاه ها، كاروانسراها و... از فعاليت هاى علماى شيعى است. با تلاش جانفرساى اين انديشه وران، صفويه بستر مناسبى براى جريان يافتن رود پر تلاطم فرهنگ عاشورا گرديد و حوزه هاى علميه شيعه با تلاش آنها جان گرفت و ايران ميزبان فقيهان بزرگ جهان شد. كوشش بى امان فقيهان شيعه دستاوردهاى بسيار گرانبهايى در برداشت. همكارى مجتهدان شيعه با پادشاهان صفوى فقط و فقط براى ترويج دين بود.

امام خمينى (ره) در اين باره مى فرمايد:

«يك طايفه از علما، اينها گذشت كرده اند از يك مقاماتى و متصل شده اند به سلاطين با اينكه مى ديدند كه مردم مخالف اند (با سلاطين)، ليكن براى ترويج ديانت و ترويج تشيع اسلامى، ترويج مذهب حق، اينها متصل شده اند به يك سلاطينى و اين سلاطين را وادار كرده اند، خواهى نخواهى براى ترويج مذهب تشيع.

اينها آخوند دربارى نبودند اين اشتباهى است كه بعضى نويسندگان ما مى كنند... اينها اغراض سياسى داشتند. اغراض دينى داشتند. نبايد تا يك كسى به گوشش خورد كه مثلا علامه مجلسى - رضوان الله عليه - محقق ثانى - رضوان الله عليه - شيخ بهايى - رضوان الله عليه - با اينها روابط داشتند و مى رفتند سراغ اينها، همراهيشان مى كردند، خيال كند كه اينها مانده بودند براى جاه...

آنها گذشت كردند، گذشت. يك مجاهده نفسانى كرده اند براى اينكه مذهب را به وسيله آنها، به دست آنها ترويج كنند. »(۵۵۲)

شيخ بهايى با اينكه در دربار بود، زاهدانه مى زيست. خانه اش پناهگاه فقيران و نيازمندان بود. او از قدرتى كه در دربار داشت براى گشايش كار مردم استفاده مى كرد. سياست او هدايت كارگزاران حكومت صفوى بود. و در اين راه تا اندازه اى نيز موفق گشت.


سفرهاى پربار

شيخ بهايى مدتها شيخ الاسلام هرات و در آن ديار پاسخگوى احكام شرعى مردم بود. وى پس از مدتى از اين سمت كناره گرفت و به سفرهاى علمى و تحقيقى پرداخت.

شيخ بهايى ۳۰ سال در سفر بود. به مصر، سوريه، حجاز، عراق، فلسطين، افغانستان و... رفت و با علما و مردم آن مناطق به گفتگو پرداخت. او مبلغ نستوه تشيع بود و رنج سفر را به جان خريد و براى زنده نگه داشتن فرهنگ شيعى زحمت فراوان متحمل شد. مشكلات سفر در آن دوران فراوان بود. خطر حمله دزدها، گرگها، گم كردن راه، تشنگى در بيابان ماندن و ده ها خطر ديگر در برابر اراده پولادين او ناچيز مى نمود. او دل به حجره مدرسه، دربار، مقام شيخ الاسلامى، رياست علماى شيعه و مرجعيت مردم نيست و براى مبارزه با شبيخون دشمنان اسلام به فرهنگ تشيع در كنج حجره سنگر نگرفت. بلكه ميان توده مردم شتافت. با دردها آشنا شد و آنگاه به مداواى جامعه مريض اسلام پرداخت. او لحظه اى از تحصيل، تدريس، تبليغ، عبادت و تاليف غافل نبود و برخى از كتابهايش را در سفرها نوشت. قم، كرمانشاه، گنجه، تبريز، هرات و مشهد شهرهايى هستند كه ميزبان قلم او بودند.

اين عالم وارسته در سفرها با علماى اهل سنت به گفتگو مى نشست و فقيهان بلندپايه اهل سنت را گرامى مى داشت، نزدشان زانوى ادب به زمين مى زد و از دانش آنها بهره مى جست. در قدس با «ابن ابى اللطيف مقدسى»، در دمشق با «حافظ حسين كربلايى» و «حسن بورينى» و در حلب با «شيخ عمر عرضى» ديدار كرد.(۵۵۳)

شيخ بهايى پس از سال ۱۰۰۶ ق. شيخ الاسلام اصفهان بود. اصفهان در سال ۱۰۰۶ ق. از سوى شاه عباس كبير پايتخت ايران شد. با انتخاب اصفهان به پايتختى، مهاجرت علماى شيعه از سراسر جهان اسلام به اين شهر رونق گرفت. مدت زمانى بعد شيخ از مقام «شيخ الاسلام»ى استعفا داد و از سال ۱۰۱۲ ق. تا سال ۱۰۱۹ ق. به سفر رفت. سپس به اصفهان برگشت و تا آخر عمر در آن شهر ماند و به عنوان «شيخ الاسلام» رياست علماى شيعه را بر عهده گرفت.


آثار

شيخ بهايى در علوم مختلف فقه، اصول، تفسير، حديث، رجال، درايه، ادبيات، رياضيات، جبر، هندسه، اسطرلاب، هيئت، جفر و... آثار فراوانى به زبانهاى فارسى و عربى نوشت.

آثارش عبارتند از:

۱- اثبات الانوار الالهيه

۲- الاثنى عشريات الخمس فى الطهاره و الصلاه و الزكوه و الصوم و الحج

۳- الاثنى عشريه فى الحج

۴- الاثنى عشريه فى الزكوه و الخمس

۵- الاثنى عشريه فى الصلوه

۶- الاثنى عشريه فى الصوم

۷- الاثنى عشريه فى الطهاره

۸- اسرار البلاغه: در حاشيه كتاب «مخلاه» در مصر چاپ شد.

۹- الاسطرلاب يا صحيفه - عربى، هيئت

۱۰- اسطرلاب يا «تحفه حاتميه» يا «هفتاد باب» - فارسى، هيئت

۱۱- بحر الحساب - رياضيات

۱۲- التحفه فى تحديد الكر وزنا و مساحتا يا «رساله الكر» - با «مشرق الشمسين» چاپ شد.

۱۳- تشريح الافلاك - در علم هيئت است كه در هند و ايران چاپ شد.

۱۴- تضاريس الارض - با «شرح چغمينى» چاپ شد.

۱۵- توشيح المقاصد يا «توضيح المقاصد»: درباره وقايع ايام سال و وفيات علماست كه در مصر و ايران چاپ شد.

۱۶- التهذيب يا «تهذيب البيان» - درباره علم نحو

۱۷- جامع عباسى: درباره علم فقه كه در ايران چاپ شد.

۱۸- جواب ثلث مسائل عجيبه

۱۹- جواب المسائل الشيخ صالح الجزايرى

۲۰- جواب المسائل المدنيات

۲۱- جهه القبله

۲۲- حاشيه اثنى عشريه صاحب معالم

۲۳- حاشيه تشريح الافلاك

۲۴- حاشيه تفسير بيضاوى

۲۵- حاشيه تكمله خفرى

۲۶- حاشيه بر «خلاصه الاقول» نوشته علامه

۲۷- حاشيه بر «خلاصه الحساب»

۲۸- حاشيه بر كتاب ذكرى از شهيد اول

۲۹- حاشيه رجال نجاشى

۳۰- حاشيه بر «زبده الاصول»

۳۱- حاشيه بر «شرح عضدى بر مختصر الاصول»

۳۲- حاشيه فهرست شيخ منتجب الدين

۳۳- حاشيه بر «القواعد الكليه الاصوليه و الفرعيه» نوشته شهيد اول.

۳۴- حاشيه تفسير كشاف زمخشرى

۳۵- حاشيه مختلف علامه

۳۶- حاشيه مطول - ادبيات عرب

۳۷- حاشيه معالم العلمأ

۳۸- حاشيه من لايحضرء الفقيه - حديث

۳۹- الحبل المتين فى احكام الدين - در حديث است كه در ايران چاپ شده است.

۴۰- حدائق الصالحين فى شرح صحيفه سيد الساجدينعليه‌السلام : از اين كتاب فقط بخش كوچكى به نام الحديقه الهلاليه كه شرح دعاى رويت هلال است، موجود است كه همراه شرح صحيفه سيد نعمت الله جزايرى، در تهران چاپ شد.

۴۱- الحريريه: در حاشيه شرح رسائل آخوند خراسانى، در تهران چاپ شد.

۴۲- حواشى شرح التذكره

۴۳- خلاصه الحساب: درباره حساب، جبر و هندسه كه تا چند دهه پيش، جزو كتب درسى بود و در حوزه هاى علميه و مكتبهاى مدارس جديد تدريس مى شد.

۴۴- درايه الحديث يا «الوجيزه فى الدرايه» - با «خلاصه الاقوال» علامه چاپ شد.

۴۵- رساله احكام سجود التلاوه

۴۶- رساله فى استحباب السوره فى الرد على بعض معاصريه

۴۷- رساله فى ان انوار سائر الكواكب مستفاده من الشمس - درباره اينكه نور ساير سيارات از خورشيد گرفته شده است.

۴۸- رساله فى حل اشكالى عطارد و القمر

۴۹- رساله فى ذبايح اهل الكتاب

۵۰- رساله فى الزكوه عجيبه

۵۱- رساله فى الصوم عجيبه

۵۲- رساله فى قصر الصلوه فى الاماكن الاربعه يا «فى القصر و التخيير فى السفر»

۵۳- رساله فى معرفه القبله

۵۴- رساله فى المواريث

۵۵- رساله فى نسبه اعظم الجبال الى قطر الارض

۵۶- رساله القبله

۵۷- زبده الاصول يا «الزبده فى اصول الفقه»

۵۸- سوانح الحجاز يا «سوانح سفر الحجاز» يا «نان و حلوا»

۵۹- شرح اثنى عشريه صاحب معالم

۶۰- شرح الاربعين يا «اربعون حديثا» يا «اربعين بهايى»

۶۱- شرح دعاى صباح صحيفه سجاديه

۶۲- شرح «شرح چغمينى» قاضى زاده رومى

۶۳- شرح «القرائض النصريه» خواجه نصير الدين طوسى

۶۴- الصراط المستقيم

۶۵- صمديه يا «القوائد الصمديه» - درباره علم نحو كه براى برادرش ‍ عبدالصمد نوشته است و هنوز در حوزه هاى علميه تدريس مى شود.

۶۶- العروه الوثقى - در تفسير سوره حمد كه همراه كتاب «مشرق الشمسين» چاپ شد.

۶۷- عين الحيات - تفسير

۶۸- كشكول - بارها چاپ شده است.

۶۹- المخلاه - مانند كشكول داراى مطالب متنوع است.

۷۰- مشرق الشمسين و اكسير السعادتين - فقه، تفسير و حديث

۷۱- مفتاح الفلاح فى عمل اليوم و الليله - دعا

۷۲- مخلص الهيئه

۷۳- وسيله الفوز و الامان فى مدح صاحب الزمان (عج) - شعر

۷۴- شرح تفسير بيضاوى

۷۵- حل حروف القرآن

۷۶- شرح من لايحضره الفقيه - حديث

۷۷- ترجمه رساله اماميه به فارسى، رساله اماميه نامه امام رضاعليه‌السلام به مامون است.

۷۸- حاشيه بر «شرح تهذيب الاصول» نوشته عميدى.

۷۹- مختصر اصول، فارسى، چاپ سال ۱۲۶۷ ق.

۸۰- جبر و مقابله

۸۱- رساله در حساب - فارسى

۸۲- فالنامه

۸۳- رساله در كرويت زمين

۸۴- رساله «جوهر فرد»: شيخ بهايى با استناد به رياضى و هندسه با اقامه ۹ دليل، جزء لايتجزى(۵۵۴) را ابطال كرده است.(۵۵۵)


بر بال خيال

شيخ بهايى از شاعران نامدار صفويه است. و شعرهاى او بويژه شعرهايى كه به سبك عراقى سروده، بسيار زيباست. وى در اشعارش به بهايى تخلص ‍ مى كرد. از وى اشعار بسيارى به زبانهاى فارسى و عربى به يادگار مانده است. از اشعار عربى اوست:

عشاق جمالك احترقوا

فى بحر صفاتك قد غرقوا

فى باب نوالك قد و قفوا

و بغير جمالك ما عرفوا

نيران الفرقه تحرقهم

امواج الادمع تعرفهم

- شيفتگان جمالت سوختند و در درياى صفات تو غرق شدند

- در آسمان بخشايشت بست نشستند و جز جمال تو نشناختند

شعله هاى جدايى آنان را مى سوزاند و امواج اشك آنان را غرق مى سازد

و نيز از اشعار اوست:

ايها القوم الذى فى المدرسه

كلما حصلتموه وسوسه

ذكركم ان كان فى غير الحبيب

مالكم فى النشاه الاخره نصيب

- اى دانش پژوهانى كه در مدرسه هستيد تمام آموخته هايتان وسوسه است.

- صحبتهاى شما اگر درباره غير از دوست (خدا) باشد، بهره اى در جهان آخرت نخواهيد برد.

حيف باشد از تو اى صاحب هنر

كاندرين ويرانه ريزى بال و پر

تا به كى اى هدهد شهر سبا

در غريبى مانده باشى بسته پا

جهد كن اين بند از پا باز كن

بر فراز لامكان پرواز كن

تا به كى در چاه طبعى سرنگون

يوسفى، يوسف بيا از چه برون

تا عزيز مصر ربانى شوى

وارهى از جسم و روحانى شوى

لقمه نانى كه باشد شبهه ناك

گر به خاك كعبه ابراهيم پاك

گر به دست خود فشاند تخم آن

ور به گاو چرخ كردى شخم آن

ور مه نو در حصادش داس كرد

ور به سنگ كعبه اش دستاس كرد

ور به آب زمزمش كردى عجين

مريم آيين پيكرى از حور عين

ور بخواندى بر خميرش بى عدد

فاتحه با قل هو الله احد

ور بود از شاخ طوبى آتشش

ور شدى روح الامين هيزم كشش

ور تو برخوانى هزاران بسمله

بر سر آن لقمه پر ولوله

عاقبت خاصيتش ظاهر شود

نفس از آن لقمه تو را قاصر شود

در ره طاعت تو را بى جان كند

خانه دين تو را ويران كند

شيخ بهايى به اشعار حافظ و مولوى علاقه وافرى داشت. ديوان اشعار حافظ و مولوى الهام گرفته از آيات و روايات است و مضامين عرفانى بلندى را در بر دارد. شيخ بهايى درباره مولوى چنين سروده است:

من نمى گويم آن عالى جناب

هست پيغمبر، ولى دارد كتاب

مثنوى معنوى مولوى

هست قرآنى، به لفظ پهلوى


حب وطن

پيامبر گرامى اسلام فرموده است: حب الوطن من الايمان(۵۵۶) : علاقه به وطن جزء ايمان است. شيخ بهايى تفسيرى نو از اين حديث ارائه مى كند كه بسيار در خور تامل است. تقريبا همه افرادى كه اين حديث را معنا كرده اند وطن را وطن جغرافيايى و زادگاه دانسته اند، برخى از روشنفكران نيز اين حديث را به چيزى در تاييد ناسيوناليسم، وطن پرستى و ملى گرايى تفسير كرده اند. اما شيخ بهايى در تفسيرى تازه از اين حديث چنين مى سرايد:

اين وطن مصر و عراق و شام نيست

اين وطن شهرى است كو رانام نيست

زانكه از دنياست اين اوطان تمام

مدح دنيا كى كند خير الانام

اى خوش آن كو يابد از توفيق بهر

كآورد رو سوى آن بى نام شهر

تو در اين اوطان غريبى اى پسر

خو به غربت كرده اى، خاكت به سر

آنقدر در شهر تن، مانده اى اسير

كان وطن يكباره رفتت از ضمير

رو بتاب از جسم و جان را شاد كن

موطن اصلى خود را ياد كن

زين جهان تا آن جهان بسيار نيست

در ميان جز يك نفس در كار نيست

تا به چندان شاهباز پر فتوح

باز مانى دور از اقليم روح


وصال

نوشته اند: زمانى شيخ بهايى به همراه گروهى از شاگردانش براى خواندن فاتحه به قبرستان رفت. بر سر قبرها مى نشست و فاتحه اى نثار گذشتگان مى كرد. تا اينكه به قبر باباركن الدين(۵۵۷) رسيد. آوايى شنيد كه سخت او را تكان داد. از شاگردان پرسيد: شنيديد چه گفت: گفتند: نه.

شيخ بهايى پس از آن، حال ديگرى داشت. همواره در حال دعا و گريه و زارى بود. گر چه او هيچ گاه از عبادت غافل نبود ولى اكنون بيش از پيش، به مناجات و دعا اهميت مى داد. مدتى بعد شاگردانش از او پرسيدند آن روز چه شنيدى؟ او گفت: به من گفتند آماده مرگ باشم.

شش ماه گذشت. دوازدهم شوال ۱۰۳۰ ق (يا ۱۰۳۱ ق) فرا رسيد. مرگ به پيشواز شيخ بهايى آمد. او نيز سبكبال به سوى معبود پر كشيد بيش از پنجاه هزار نفر مردم اصفهان در تشييع جنازه او شركت داشتند. اصفهان پايتخت صفويه غرق در ماتم بود. ملامحمد تقى مجلسى بر وى نماز گزارد و سپس ‍ پيكرش را به مشهد مقدس برد و بنابر وصيتش او را در خانه اش كه نزديك حرم امام رضاعليه‌السلام قرار داشت. به خاك سپردند. اكنون آرامگاه شيخ بهايى در يكى از رواقهاى حرم مطهر امام رضاعليه‌السلام قرار دارد.(۵۵۸)