گلشن ابرار جلد ۱

گلشن ابرار0%

گلشن ابرار نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شخصیت های اسلامی

گلشن ابرار

نویسنده: جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قم
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 48859
دانلود: 12933

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 63 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 48859 / دانلود: 12933
اندازه اندازه اندازه
گلشن ابرار

گلشن ابرار جلد 1

نویسنده:
فارسی

مجموعه گلشن ابرار که خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.
در این بین علمایی هستند که غیر از زندگی علمی خود، زندگی سیاسی پرباری داشته اند و در صحنه های گوناگون سیاسی شرکت داشته اند و برخی دیگر فقط زندگی علمی و زاهدانه ای داشته اند و در سیاست و اوضاع سیاسی دوران خویش هیچ دخالتی نداشته اند که هر کدام در جای خود به آن پرداخته شده است.
برخی از علما شرح کوتاهی دارند و برخی بسیار مفصل است که این امر یا به دلیل محدودیت اطلاعات راجع به عالم موردنظر است یا به جهت اهمیتی که آن عالم در بین مردم دوران خویش داشته، کمیت اطلاعات راجع به آن عالم تغییر کرده است. ساختار نوشتاری کتاب های این مجوعه در تمام مجدات آن به این ترتیب است:
1) تولد، خانواده و حسب و نسب
2) دوران کودکی
3) دوران تحصیل و تهذیب و مقام علمی
4) زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی
5) سفرها
6) شاگردان
7) آثار و تألیفات
8) تاریخ و چگونگی وفات یا شهادت


علامه محمد باقر مجلسى متوفاى ۱۱۱۱ ق.

مردى از فردا

حسن ابراهيم زاده


تولد:

«علامه (محمد باقر) مجلسى به سال ۱۰۳۷ هجرى مساوى با عدد ابجدى جمله «جامع كتاب بحار الانوار» چشم به جهان گشود. »(۷۱۸)

پدرش مولا محمد تقى مجلسى از شاگردان بزرگ شيخ بهايى و در علوم اسلامى از سرآمدان روزگار خود به شمار مى رفت. وى داراى تاليفات بسيارى از جمله «احيأ الاحاديث فى شرح تهذيب الحديث» است. «مادرش دختر صدر الدين محمد عاشورى»(۷۱۹) است كه خود از پرورش ‍ يافتگان خاندان علم و فضيلت بود.


در دامان زهد

در خاندانى رشد و نمو كرد كه از نيمه قرن پنجم هجرى به تشيع در ميان مردم مشهور بودند و بسيارى از افراد اين خانواده در قرن دهم و يازدهم از دانشمندان معروف زمان به شمار مى رفتند. »(۷۲۰) پدر بزرگش «ملا مقصود» از دانشمندان با تقوا و از مروجين مذهب تشيع بود. وى به خاطر كلام زيبا و اشعار دلنشين و رفتار و گفتار نيكو در محافل و مجالس به «مجلسى» لقب يافته بود و خاندان عاليقدر آنان نيز بدين نام شهرت يافته بودند. »(۷۲۱)


به دنبال نور

درس و بحث را در چهار سالگى نزد پدر آغاز كرد.(۷۲۲) نبوغ سرشار او به حدى بود «كه در چهارده سالگى از فيلسوف بزرگ اسلام ملاصدرا اجازه روايت گرفت. »(۷۲۳) و سپس در حضور استادانى چون علامه حسن على شوشترى، امير محمد مومن استر آبادى، ميرزاى جزايرى، شيخ حر عاملى، ملا محسن استر آبادى، ملا محسن فيض كاشانى، ملا صالح مازندرانى، زانوى ادب زد و از خرمن علم و معرفت هر يك خوشه ها چيد «و در اين كوشش خستگى ناپذير پاى درس بيش از بيست و يك استاد نشست. »(۷۲۴) و از افكار و عقايد و انديشه هاى مختلف آنان بهره جست.

وى در اندك زمانى بر دانشهاى صرف و نحو، معانى و بيان، لغت و رياضى، تاريخ و فلسفه حديث و رجال، درايه و اصول و فقه و كلام احاطه كامل پيدا كرد.


آفتابى بر منبر

مجلسى كه در مدرسه ملا عبدالله به اقامه نماز و تدريس اشتغال داشت بعد از رحلت پدر بزرگوارش در مسجد جامع اصفهان به اقامه نماز و درس دادن مشغول گشت. »(۷۲۵) در پاى درس او بيش از هزار طلبه مى نشستند و از نور علم و معرفت دلهاى خود را جلا مى دادند. سيد نعمت الله جزايرى كه نامى ترين شاگرد اوست، مى گويد:

«با آنكه در سن جوانى به سر مى برد چنان در علوم تتبع كرده بود كه احدى از علماى زمانش به آن نرسيده بودند. »(۷۲۶) «هنگامى كه در مسجد جامع اصفهان مردم را موعظه مى كرد هيچ كس فصيح تر و خوش كلام تر از او نديدم. حديثى كه شب مطالعه مى كردم چون صبح از او مى شنيدم چنان بيان مى كرد كه گويى هرگز آن را نشنيده ام. »(۷۲۷) تواضع و بزرگمنشى او چنان بود كه بسيارى از بزرگان حوزه براى نشان دادن ارادت خود به او و شناساندن ارزش علامه به طلاب جوان گاهى به پاى درس ايشان حاضر مى شدند. «شيخ محمد فاضل - با اينكه مجلس درس و مباحثه داشت - به حوزه درس علامه حاضر مى شد و عملا به طلاب درس تواضع مى آموخت و علامه نيز در مقابل به شاگردانش اظهار مى داشت استفاده او از من كمتر از استفاده من از اوست بلكه استفاده من از او بيشتر است. »(۷۲۸)

شخصيتهاى ذيل برخى از شاگردان فرهيخته علامه مى باشند كه از مكتبش ‍ توشه برچيده و از او اجازه نقل روايت اخذ كردند:

۱. مولى ابراهيم جيلانى

۲. مولى محمد ابراهيم بواناتى

۳. ميرزا ابراهيم حسينى نيشابورى

۴. ابوالبركات بن محمد اسماعيل خادم مشهدى

۵. مولى ابوالبقأ

۶. ابواشرف اصفهانى

۷. مولى محمد باقر جزى

۸. ملا محمد باقر لاهيجى

۹. شيخ بهأ الدين كاشى

۱۰. مولى محمد تقى رازى

۱۱. ميرزا محمد تقى الماسى

۱۲. مولى حبيب الله نصرآبادى

۱۳. ملا حسين تفرشى

۱۴. محمد رضا اردبيلى

۱۵. محمد طاهر اصفهانى

۱۶. عبدالحسين مازندرانى

۱۷. سيد عزيزالله جزائرى

۱۸. ملا محمد كاظم شوشترى

۱۹. شيخ بهأ الدين محمد جيلى

۲۰. مولى محمود طبسى

۲۱. محمد يوسف قزوينى و...(۷۲۹)

در ميان شاگردان، نكته سنجى و تيز بينى و كوشش خستگى ناپذير «سيد نعمت الله جزايرى» كه به تازگى به همراه دوستش به حوزه درس او راه يافته بود و در فقر و تنگدستى بسر مى برد نظر او را به خود جلب كرد، بطوريكه ضمن قرار دادن حقوق ماهيانه براى دوستش او را به خانه اش برد و مدت چهار سال در كنار خود جايش داد»(۷۳۰) سيد را چنان پرورش داد كه از او عالمى بزرگ و مجتهدى توانا ساخت و «چون ميرزا تقى دولت آبادى در محله جماله مدرسه اى بنا نهاد و او را به عنوان مدرس آنجا تعيين كرد. »(۷۳۱)

سيد در سايه استاد چنان به تحصيل علم و معرفت پرداخت كه در اخلاق و رفتار و بيان مطالب علمى، آينه استاد به حساب مى آمد. وى در مسائل مختلف چنان سخن به ميان مى آورد كه گويى «مجلسى» سخن مى گويد.

«او همچون علامه، مسلكى متعادل داشت و هميشه پيرو دليل و حقيقت بود خواه مطابق با اصولى ها باشد و خواه مساعد با اخباريها. »(۷۳۲)


بسوى نور

علامه در مسير احياى علوم اهل بيتعليه‌السلام راه استادش فيض را در پيش گرفت و با رها كردن علوم عقلى با كوله بارى از تعبد به سوى نورى كه از قله بلند روايات و احاديث مى تابيد شتافت و در اولين قدم «كتب اربعه» را به صحنه درس و بحث كشاند. «ضمن نگاشتن شرح بر اصول كافى و تهذيب، از شرح «من لايحضره الفقيه» كه پدرش بر آن شرحى نگاشته بود، خوددارى كرد و يكى از شاگردانش را به نوشتن شرح استبصار(۷۳۳) تشويق نمود. »(۷۳۴) وى طلاب را كه مدتها از روايات و احاديث جدا بودند به مطالعه و تحقيق در روايات تشويق كرد و براى حفظ و نگهدارى كتب اربعه از گزند حوادث روزگار و تحويل دادن آنها به نسل فردا بدون هيچ گونه كم و كاستى و تحريف اعلام كرد. «اگر هر يك از طلاب كتب اربعه را بنويسد، به دريافت يك اجازه از او نايل خواهند شد. طلاب با شوق تمام به نوشتن كتب اربعه پرداختند و نسخه ها را نزد علامه مى بردند و او با خط خود در پشت نسخه هاى آنها اجازه آنان را مى نوشت. »(۷۳۵)

علامه با خود مى انديشيد كه تدريس كتب اربعه و توجه به بعضى از ديگر كتابها چون «ارشاد مفيد»، «قواعد علامه» و «صحيفه سجاديه» تنها اين كتاب را از خطر نابودى نجات خواهد داد اما براى كتب ديگر چه بايد كرد؟ انديشه درباره هزاران كتاب شيعه كه در كوره هاى حمام يغماگران و فرهنگ كشان به خاكستر تبديل شده بود و نيز صدها نسخه كوچك و بزرگ روايات كه از حوادث روزگار مصون مانده يا در كنج صندوقخانه ها پنهان شده بود و يا آنها را به نقاط دور دست دنيا كشيده بودند او را آزار مى داد. از سوى ديگر تعصب خشك اهل سنت در نابودى ذخيره هاى گرانبهاى تشيع و احتمال سقوط دولت صفويه به دست دو قدرت بزرگ شرق و غرب اهل تسنن و نفوذ قدرتمندانه صوفيان در دربار و جامعه و نقشه هاى آنان براى تحريف بسيارى از روايات، بى توجهى طلاب به كتب روايات و احاديث بيش از پيش آثار اهل بيت را در معرض خطر و نابودى قرار داده بود. از اين رو تلاش همه جانبه اى براى به دست آوردن آثار تشيع آغاز كرد به گونه اى كه او در اين تلاش وسيع دويست اصل (و منبع مكتوب) از اصول چهارصدگانه معتبر شيعه را به دست آورد و نفيس ترين كتابخانه تشيع را گرد آورد. حتى در زمانى كه به علامه خبر دادند كه نسخه كتاب «مدينه العلم» در يكى از كتابخانه هاى يمن به چشم خورده است علامه اين مطلب را با شاه در ميان گذاشت. شاه سفيرانى را با هداياى فراوان و گرانبها نزد پادشاه يمن روانه آن كشور كرد و از او كتاب «مدينه العلم» را درخواست نمود اما هيچ گاه آن كتاب به دلايل نامعلوم به دست علامه نرسيد.(۷۳۶) علامه در ادامه كارهاى فكرى - فرهنگى خود بسيارى از كتب گذشتگان را كه علما در مسائل گوناگون نگاشته بودند احيا كرد و طلاب را به نسخه بردارى از آنها تشويق و ترغيب نمود و كتابهايى كه غبار غربت آنها را فرا گرفته و كسى آن را نمى شناخت و مطالعه نمى كرد با دستخط مباركش در زير آن مى نوشت كه اين كتاب غريب مانده و كسى آن را نمى خواند. »(۷۳۷)


محراب بحار

علامه مجلسى با خود چنين انديشيد كه بايد گهرهاى گرانبهاى اهل بيت را كه از اطراف و اكناف جمع كرده است در قالب محرابى زيبا به نام «بحار الانوار» بگنجاند تا به تنها طلاب بلكه تمام شيعيان در اين محراب به سوى قبله دلها يعنى كلام اهل بيت به نماز عشق بايستند و بدين وسيله راه چاه و درست را از نادرست تشخيص دهند تا هر زمان هر مكتبى درباره هر مطلبى كلامى را از اهل بيت خواست شيعيان با انگشت اشاره محراب زيباى «بحار» را نشانه روند. از اين رو دست به كارى عظيم زد و شروع به نگارش ‍ اين دائره المعارف بزرگ تشيع كرد.

علامه در مقدمه بحارالانوار چنين مى نگارد.

«در آغاز كار به مطالعه كتابهاى معروف و متداول پرداختم و بعد از آن به كتابهاى ديگرى كه در طى اعصار گذشته به علل مختلف علل مختلف متروك و مهجور مانده بود رو آوردم. هر جا كه نسخه حديثى بود سراغ گرفتم و به هر قيمتى كه ممكن شد بهره بردارى مى كردم. شرق و غرب را جويا گشتم تا نسخه هاى بسيار گردآورى نمودم. در اين مهم دينى جماعتى از برادران مذهبى مرا يارى نمودند و به شهرها و قصبه ها و بلاد دور كشيدند تا به فضل الهى مصادر لازم را بدست آوردند... بعد از تصحيح و تنقيح كتابها بر محتواى آنها واقف شدم نظم و ترتيب كتابها را نامناسب ديدم و دسته بندى احاديث را در فصلها و ابواب متنوع راهگشاى محققان و پژوهشگران نيافتم. از اين رو به ترتيب فهرستى همت گماشتم كه از هر جهت جالب و مفيد باشد. در سال ۱۰۷۰ هجرى اين فهرست را ناتمام رها كردم و از فهرست بندى ساير كتابها دست كشيدم كه اقبال عمومى را مطلوب نديدم و سران جامعه را فاسد و نامطبوع ديدم...

ترسيدم كه در روزگارى بعد از من باز هم نسخه هاى تكثير شده من در طاق نسيان متروك و مهجور شود و با مصيبتى از ستم غارتگران زحمات مرا در تهيه نسخه ها بر باد دهد، لذا راه خود را عوض كردم - از خدا يارى طلبيدم - و به كتاب بحار الانوار پرداختم.

... در اين كتاب پربار قريب ۳۰۰۰ باب طى ۴۸ كتاب علمى خواهيد يافت كه شامل هزاران حديث است، شما در اين كتاب براى اولين بار با نام برخى از كتابها آشنا مى شويد كه سابقه علمى ندارد و طرح آن كاملا تازه است.

پس اى برادران دينى كه ولايت امامان را در دل و ثناى آنان را بر زبان داريد به سوى اين خوان نعمت بشتابيد و با اعتراف و يقين كتاب مرا دست به دست ببريد و با اعتماد كامل به آن چنگ بزنيد و از آنان نباشيد كه آنچه را در دل ندارند بر زبان مى آورند».(۷۳۸)

اما فرصت كم و مشاغل زياد او مانع از آن شد كه به تصحيح روايات بپردازد. به همين علت در مقدمه چنين نگاشت: «در نظر دارم كه اگر مرگ مهلت دهد و فضل الهى مساعدت نمايد شرح كاملى متضمن بر بسيارى از مقاصدى كه در مصنفات ساير علما باشد بر آن «بحار الانوار» بنويسيم و براى استفاده خردمندان، قلم را به قدر كافى پيرامون آن به گردش در آوردم. »(۷۳۹)

علامه مجلسى قدرت تصحيح روايات و احاديث را بخوبى دارا بود همان گونه كه اين قدرت و ژرف نگرى خود را در مراه العقول به نمايش گذارده است.

حضرت امام خمينى (ره) درباره بحار الانوار مى فرمايد: «بحار خزانه همه اخبارى است كه به پيشوايان اسلام نسبت داده شده، چه درست باشد و يا نادرست، در آن كتابهايى هست كه خود صاحب بحار آنها را درست نمى داند و او نخواسته كتاب علمى بنويسد تا كسى اشكال كند كه چرا اين كتابها را فراهم كردى!»(۷۴۰)


تاليفات

علامه «با توجه به نياز فرهنگى مردم زمان خود دست به تاليف كتابهاى گوناگون مى زد. زمانى احساس مى كرد مردم به علم نجوم نيازمندند، پس ‍ كتاب «اختيارات» را مى نوشت و چون احساس مى كرد جامعه به سوى جدا شدن از خدا سوق داده مى شود كتابى در تهذيب اخلاق چون «عين الحياه» را مى نگاشت. »(۷۴۱) «آثارش فارسى او به سود دين و دنياى مردم بود و زمينه هدايت مردم را فراهم مى ساخت. كمتر خانه اى از شيعيان بود كه از كتابهاى وى در آن يافت نمى شد و مورد بهره ورى قرار نمى گرفت. »(۷۴۲)

«كتابهاى او چنان بود كه عرب و فارس، جاهل و عارف، مردان و زنان و حتى كودكان هم از آنها استفاده مى كردند. »(۷۴۳)

علامه مجلسى بغير از دائره المعارف بزرگ تشيع، «بحار الانوار» كتبى به قرار زير نگاشته است:

۱. مراه العقول فى شرح اخبار الرسول در شرح اصول كافى

۲. ملاذ الاخبار فى شرح التهذيب

۳. شرح اربعين

۴. الوجيزه فى الرجال

۵. الفوائد الطريقه فى شرح الصحيفه السجاديه

۶. رساله الاوزان

۷. المسائل الهنديه

۸. رساله اعتقادات (۷۵۰ سطر است و در يك شب نگاشته شده است.)

۹. رساله فى الشكوك

تاليفات فارسى علامه عبارتند از:

۱. حق اليقين

۲. عين الحياه

۳. حليه المتقين

۴. حيوه القلوب

۵. مشكوه الانوار

۶. جلأ العيون

۷. زاد المعاد

۸. تحفه الزائر

۹. مقياس المصابيح

۱۰. ربيع الاساييع

۱۱. رساله در شكوك

۱۲. رساله ديات

۱۳. رساله در اوقات

۱۴. رساله در جفر

۱۵. رساله در بهشت و دوزخ

۱۶. رساله اختيارات ايام

۱۷. ترجمه عهدنامه اميرالمومنين (ع) به مالك اشتر

۱۸. مشكوه الانوار در آداب قرائت قرآن و دعا

۱۹. شرح هاى دعاى جوشن كبير

۲۰. رساله در رجعت

۲۱. رساله در آداب نماز

۲۲. رساله در زكوه و بيش از ۳۰ رساله ديگر در مسائل مختلف و ترجمه دعاها و كتابهايى مختصر در عقايد و احكام.


سفر با سلاح قلم

علامه هيچگاه در سفر، قلم - اين سلاح حوزوى - را از خود جدا نمى ساخت و همواره آن را چون دل خويش صيقل مى داد و با آن به راز و نياز مى پرداخت «علامه جلد بيست و دوم بحار الانوار را در نجف اشرف بعد از مراجعت از سفر حج تاليف نمود»(۷۴۴) و «در مراجعت از سفر خراسان در بين راه ترجمه خطبه امام رضا (ع) و رساله و جيزه رجب را نگاشت. »(۷۴۵)

هنگام سفرهاى علامه طلاب فرصت را غنيمت مى شمردند و با او همراه مى شدند تا در فضايى ساده و دوستانه سعادت واقعى را در كلام او جستجو كنند «مير محمد خاتون آبادى مى گويد: من در اول كودكى در تحصيل حكمت و معقول حريص بودم و تمام اوقات عمر خود را در آن مصروف مى داشتم تا آنكه در راه حج به صحبت علامه مولى محمد باقر مجلسى مشرف گرديدم و با ارتباط نزديك يافتم و از نور علم و هدايتش رهبرى شدم و به تحصيل و تتبع در كتب فقه و حديث و علوم مشغول شدم و مدت چهل سال بقيه عمرم را از فيوضات او بهره مند شدم. »(۷۴۶)

«در روزهايى كه علامه در مشهد مقدس براى زيارت مشرف بود جمعى انبوه از علما، فضلا و طلاب جهت استفاده از علوم مجلسى چهل حديث (اربعون حديث) را در اين ايام نوشت». هنگامى كه علامه شرح اربعين را به اتمام رساند يكى از فضلاى اهل سنت بعد از ديدن كتاب از راه انصاف و محبت گفت: ما گمان مى كرديم پايه علمى علامه مجلسى منحصر به ترجمه كتاب از عربى به فارسى است تا اينكه كتاب «اسمأ و العالم» بحار و «شرح اربعين» او را ديدم، دانستم كه علامه مجلسى دانايى است كه مافوق او در علم منصور نمى باشد. »(۷۴۷)


مردى از فردا

علامه مجلسى قهرمان عرصه سياست است اما به موجب كينه ورزى و عناد مستشرقان و روشنفكران غربزده همچنان مظلوم تاريخ سياست است. «علامه پس از فوت مرحوم ملا محمد باقر سبزوارى در سال ۱۰۹۰ هجرى به منصب شيخ الاسلامى دست يافت. »(۷۴۸) و در اين مسند خدمات بسيارى را در مقوله هاى گوناگون سياسى و اجتماعى به ايران و تشيع نمود. بزرگترين كار علامه مجلسى در صحنه سياست كه به نفع تشيع و مكتب آن ختم شد مبارزه با صوفيان بود. علامه مجلسى در دواير دولتى و همچنين نظامهاى مختلف ادارى از قدرت آنها كاست او در خصوص اين گروه كه فقط در اصفهان بيست و يك تكيه و خانقاه و زاويه داشتند، در رساله اعتقادات مى نويسد: «اينك من به طور اجمال براى شما مى نويسم و بيان مى كنم چيزهايى را كه براى خودم از اصول مذهب به وسيله اخبار كثيره متواتره ظاهر شده است تا گمراه نشويد و به خدعه ها و فريب ها و غرورهاى صوفيه فريب داده نشويد و حجت خدا را بر شما تمام مى كنم. »(۷۴۹)

علامه علاوه بر مبارزه با صوفيان با كشيشان دربار، بيگانگان، نمايندگان موسسات و شركتهاى غربى به مبارزه با بت پرستان پرداخت. «روزى به علامه مجلسى خبر دادند كه بت پرستان در شهر اصفهان در خانه اى بتى قرار داده اند و براى نيايش و پرستش آن بت به آن خانه مى روند. علامه بعد از تحقيق و آگاه شدن از محل بت فتواى خراب كردن آن را صادر كرد. »(۷۵۰)

پس از مرگ شاه سليمان درباريان و خواجه سرايان، حسين ميرزا (سلطان حسين) را كه مورد علاقه مريم بيگم عمه شاه بود بر تخت نشاندند.

«شاه در وقت تاج گذارى به صوفيان اجازه نداد چنانچه مرسوم بود شمشير را به كمر او ببندد و علامه مجلسى را پيش خواند و درخواست كرد كه اين تشريفات را او انجام دهد. »(۷۵۱)

علامه مجلسى در تالار آينه اين مراسم را انجام داد. «شاه رو به علامه كرد و گفت: به ازاى اين خدمت چه تقاضايى دارى و چه پاداشى مى طلبى؟»(۷۵۲)

علامه كه «شاه جوانى را مى ديد كه حتى در وقت تكيه زدن بر تخت سلطنت قادر به سوار شدن به اسب نبود. »(۷۵۳)

جوان تر و ساده انديش تر از آن مى دانست كه بتواند كشتى اين سرزمين را به ساحل برساند از اين رو از شاه چيزى را خواست كه در ذهن هيچ يك از حاضران حتى علماى آن زمان نقش نبسته بود. چيزى را گفت كه عظمت روح بلند و ديدگاه وسيع سياسى او را نشان داد. وى بر سه نكته تاكيد ورزيد. سه نكته اى كه ملتهاى بزرگ با آرمانهاى متعالى را به زانو در مى آورد و در غبار ذلت و خوارى را بر چمشان مى نشاند:

«فساد، تفرقه و بى تفاوتى نسل جوان»! پس «رو به شاه كرد و گفت: تقاضا دارم شاه فرمانى صادر كند و نوشيدن مسكرات، جنگ ميان تفرقه ها، همچنين كبوتربازى را نهى فرمايد. شاه با رضايت خاطر پذيرفت و فورى فرمانى را به همان مضمون صادر كرد. »(۷۵۴)

«علامه همچنين او را ترغيب كرد كه فرمانى ديگر براى طرد صوفيان از شهر امضا كند. »(۷۵۵)

اين پيروزى بزرگى براى علامه مجلسى و نجات ايران در آن وضعيت حساس بود كه در غرب عثمانيها، در شرق ازبكها، در جنوب شرقى گوركانى ها و در شمال روسها و در جنوب شركتهاى هلندى و هند شرقى چشم طمع به آن دوخته بودند.

اما در اين ميان رشته خيانت از دست خواجه سرايان و درباريان كه به دنبال عيش و نوش و راحت طلبى بودند بيرون آمد و با توطئه مريم بيگم (عمه شاه) شاه را به دامان ميخوارگى و لذت جويى سوق دادند و عملا قدرت را از علامه مجلسى گرفتند و كشور رو به ضعف نهاد، نكته مهمى كه در سياست علامه مجلسى در دربار به چشم مى خورد اين است كه در زمان علامه مجلسى هيچ برخوردى بين ايران و همسايگان اهل تسنن ايران از سوى شيعيان تعدى نشد و ايران در كمال آرامش به سر برد. اما هنگامى كه علامه مجلسى در ۲۷ رمضان ۱۱۱۱ ق چشم از جهان فرو بست شمارش ‍ معكوس سقوط دولت صفويه آغاز شد و «در همان سال ولايت قندهار سقوط كرد. »(۷۵۶)

پيكر پاك علامه مجلسى در كنار مسجد جامع اصفهان و جنب مدفن پدر فرزانه اش مولى محمد تقى مجلسى به خاك سپرده شد و زيارتگاه شيعيان جهان شد.