گلشن ابرار جلد ۱

گلشن ابرار0%

گلشن ابرار نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شخصیت های اسلامی

گلشن ابرار

نویسنده: جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قم
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 46214
دانلود: 12698

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 63 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 46214 / دانلود: 12698
اندازه اندازه اندازه
گلشن ابرار

گلشن ابرار جلد 1

نویسنده:
فارسی

مجموعه گلشن ابرار که خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.
در این بین علمایی هستند که غیر از زندگی علمی خود، زندگی سیاسی پرباری داشته اند و در صحنه های گوناگون سیاسی شرکت داشته اند و برخی دیگر فقط زندگی علمی و زاهدانه ای داشته اند و در سیاست و اوضاع سیاسی دوران خویش هیچ دخالتی نداشته اند که هر کدام در جای خود به آن پرداخته شده است.
برخی از علما شرح کوتاهی دارند و برخی بسیار مفصل است که این امر یا به دلیل محدودیت اطلاعات راجع به عالم موردنظر است یا به جهت اهمیتی که آن عالم در بین مردم دوران خویش داشته، کمیت اطلاعات راجع به آن عالم تغییر کرده است. ساختار نوشتاری کتاب های این مجوعه در تمام مجدات آن به این ترتیب است:
1) تولد، خانواده و حسب و نسب
2) دوران کودکی
3) دوران تحصیل و تهذیب و مقام علمی
4) زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی
5) سفرها
6) شاگردان
7) آثار و تألیفات
8) تاریخ و چگونگی وفات یا شهادت


صاحب بن عباد متوفاى ۳۸۵ ق.

وزير دين پرور

سعيد بابايى


از ولادت تا عرصه سياست

ابوالقاسم اسماعيل بن عباد فرزند عباس ملقب به صاحب و مشهور به صاحب بن عباد به سال ۳۲۶ ق. در اصفهان ديده به جهان گشود.(۵۲)

پدر و اجداد صاحب از بزرگان و سرشناسان اصفهان بوده و مرتبه وزارت داشتند. و عباس رسيده بود كه مردم او را «شيخ امين» مى گفتند.

پدر صاحب و همسرش نهايت كوشش خود را در تربيت فرزند خود به كار بستند. اولين استاد صاحب پدرش «عباد» بود كه علاوه بر ايفاى پدرى استادى مهربان و دلسوز براى وى به حساب مى آمد. «صاحب» پس از فراگيرى مقدمات به تحصيل فقه، حديث، تفسير، كلام و ديگر علوم رايج پرداخت.

پس از چندى كه او را از اساتيد و بزرگان اصفهان بى نياز ديد به «رى» كه از مراكز علم و ادب آن زمان بود مهاجرت كرد و در آن شهر به حلقه درس ‍ «ابن عميد» وزير دانشمند و شهير آل بويه پيوست و ابن عميد توانايى «صاحب» در انشاى متون ادبى را مشاهده كرد. و او را از نويسندگانى مقام وزارت قرار داد. كاردانى و توانايى صاحب در انجام اين وزارت قرار داد. كاردانى و توانايى صاحب در انجام اين امور، راه پيشرفت را بر او هموار ساخت تا آنجا كه چون ركن الدوله، فرزندش مؤ يدالدوله را به مقام دبيرى او و نويسندگى وى به زادگاهش اصفهان بازگشت.(۵۳)


نگاهى به آل بويه

اين خاندان شيعى از منطقه شمال ايران برخاستند و در برهه اى از تاريخ اين كشور (۳۲۰)بر مناطق وسيعى از ايران حمرانى مى كردند.

در عصر آل بويه بسيارى از محدوديتها و سختيهايى كه شيعيان گرفتار آن بودند از ميان رفت، شهادت به ولايت حضرت علىعليه‌السلام در اذان و بزرگداشت حادثه كربلا و شهيدان آنان و علنى كردن ديگر شعارها و مراسم مذهبى شيعيان، از خدمات اين خاندان به اسلام است.

معزالدوله - از پادشاهان آل بويه - مذهب شيعه را در عراق ترويج نمود. به فرمان وى در دهه اول محرم بازارهاى بغداد تعطيل شده و مردم با لباس ‍ سياه به عزادارى مى پرداختند.

بزرگداشت عيد غدير و برپايى جشن هاى باشكوه به مناسبت ميلاد ائمه معصومين عليهم السلام و تبليغ و نقل فضيلتهاى امامان شيعه عليهم از خدمات اين خاندان است. تجديد بناى مرقد مظهر حضرت علىعليه‌السلام و امام حسينعليه‌السلام و نيز ساختن گنبد و بارگاه بر مقبره آنان، در شمار فعاليتهاى آل بويه است.

در سال ۳۴۷ ق. صاحب به همراه مؤ يد الدوله و وزيرش ابوعلى بن ابوالفضل كاشانى به بغداد رفت. او در اين شهر كه مهترين پايگاه علوم اسلامى در آن عهد بود به حضور اساتيد و بزرگان مشهور شتافت. وى در مدت توقف كوتاه خود در بغداد به محضر مردانى چون سيرافى، قاضى ابوالسائب، ابوبكر احمد بن كامل، مهلبى وزير خليفه، ابوبكر زكريا محيى بن علوى و بسيارى ديگر شتافت و بهره هاى فروان از آنها برد(۵۴)

در سال ۳۶۶ ق. مؤ يد الدوله، حاكم اصفهان صاحب را كه ۱۳ سال نويسندگى او را بر عهده داشت، به وزارت برگزيده، صاحب در دوران اقامت در اصفهان بساط علم و ادب را در آن شهر گسترانيد و به نشر و ترويج فضل و دانش فضل و دانش و تشويق دانشمندان و فرزانگان پرداخت. رفته رفته نام او به دانش پرورى اشتهار يافت و سخنوران و اديبان و نويسندگان بسيارى به محضر او شتافتند و در اصفهان اقامت گزيدند.

در دوران اقامت صاحب در اصفهان بزرگان علم و ادب بسيارى از اين شهر برخاستند. اين افراد عبارت بودند از: ابوعلى مرزوقى اديب مشهور، حلاج ابومنصور اصفهانى از شاگردان ابوعلى فارسى، ابوعبدالله خطيب اسكافى، ابن فورك اصفهانى، محدث و مورخ مشهور ابونعيم حافظ اصفهانى، محدث معروف و برخى ديگر.

او در اصفهان به اعتقاد استوار تشيع اشتهار داشت و عقيده و مذهب خود را نيز ترويج مى كرد. در اين راه سعى وافر مبذول مى داشت. او با فقها و دانشمندان در مسائل اعتقادى مناظره مى كرد و در بيشتر موارد بر آنان غالب مى آمد. در مجالس درس او در اصفهان شاگردان فروانى حاضر مى شدند. ابوالندى محمد بن احمد از ادباى مشهورى است كه در يكى از جلسات املاى صاحب حاضر شده و با وى مناظره كرده است.(۵۵)

پس از مرگ ركن الدولة در سال ۳۶۶ ق. مؤ يد الدولة فرزند او ولايت رى و اصفهان را عهده دار شد. او پس از مدتى وزير پدرش ابوالفتح فرزند «ابن عميد» را كه جوانى كم تجربه ولى مغرور بود عزل و صاحب بن عباد را به وزارت انتخاب كرد. مؤ يدالدولة كه به فضايل و نيكيهاى صاحب و تجارب او آگاهى كامل داشت و تواناييهاى وى را در كشور دارى و اداره امور مشاهده كرده بود پس از تفويض مقام وزارت به او اختيارات كامل به وى عطا كرد به گونه اى كه صاحب مى توانست در اموال خزانه به هر نحو كه شايسته مى دانست تصرف كند و در همه مسائل راى خويش را به كار بندد. صاحب نيز در گسترش عدل و آيين هاى نيكو، آباد ساختن كشور، رفاه مردم، رونق اقتصادى و ترويج دانش و هنر كوشش بسيار كرد و حوزه علمى و ادبى خود را در رى نيز همانند «اصفهان» برقرار ساخت.(۵۶)

صاحب در سال ۳۷۰ ق. نزاع ميان مويدالدولة و عضدالدولة را كه از بغداد به همدان لشكر كشيده بود با درايت خود پايان داد و بين آن دو صلح و صفا برقرار كرد. همچنين تدبير و كياست صاحب موجب گشت كه لشكريان عضدالدولة و مؤ يدالدولة بر سپاهيان خراسان و لشكر قابوس بن وشمگير پيروز شوند. اين پيروزى كه در سال ۳۷۱ ق. رخ داد. پس از وفات مويدالدولة، با تدبير صاحب و پافشارى او حكومت رى و مناطق تحت نفوذ آن به فخر الدولة رسيد. عظمت و شان والاى صاحب در دوران فخر به نهايت رسيد. او كه همچنان تصدى وزارت را بر عهده داشت در اين دوران آزادى عمل بيشترى يافت. ابهت و حشمت صاحب در اين زمان بدان اندازه بود كه فخرالدولة نيز به احتياط با او برخورد كرده، چندان جرات مزاح با او را نداشت.

در دوران حكومت فخرالدولة، صاحب با پيگيرى فراوان توانست خلفت حكومتى و القاب و پرچم خليفه عباسى را به دست آورد. او همچنين توانست مناطق زيادى را فتح كند و به سرزمينهاى تحت نفوذ فخرالدولة بيفزايد و فتنه هايى را كه در طبرستان ايجاد شده بود فرو نشاند.


مذهب صاحب

بسيارى از بزرگان به تشيع و برخى به دوازده امامى بودن او تصريح كرده اند. سيد بن طاووس، شيخ صدوق، علامه مجلسى، شيخ حر عاملى، شيخ بهايى، شيخ آقا بزرگ طهرانى، شيخ عباس قمى، علامه امينى و بسيارى ديگر از اين جمله اند. جز تصريح بزرگان، دقت در اشعارى كه از صاحب باقى مانده و شور و شوق او به ولايت و دوستى ائمه معصومينعليه‌السلام بهترين شاهد بر اين شخصيت بزرگ است(۵۷) به نمونه ذيل دقت كنيد:

ابا حسن لو كان حبك مدخلى

جهنم، ان الفوز عند جحيمها

فكيف يخاف النار من هو مؤ من

بأن اميرالمؤ منين قسيمها

- ابا حسن اى امام همام اگر دوستى تو مرا به دوزخ وارد سازد همانا كه آتش ‍ جحيم رستگارى مرا در پى خواهد داشت.

- آنكس كه تو را تقسيم كننده بهشت و دوزخ داند چگونه از آتش آن هراسى دارد؟


اخلاق و سيره صاحب

تحقيق در احوال و آثار بزرگان و نوابغ علم و ادب و بررسى سجايا و ملكات اخلاقى آنها، نقش بسزايى در شناساندن آنان ايفا مى كند.

بررسى كتب و مدارك مربوط به احوال و شرح زندگى صاحب نشانگر آن است كه وى از مجلسى نيكو بهره داشته و به پشتوانه اخلاق پسنديده خود بزرگان علم و ادب و عموم مردم را شيفته خود نموده بود.

كرم و جوانمردى از بارزترين صفات اخلاقى صاحب مى باشد و حكايات بسيار در اين باره از وى نقل شده است. او از تواضع و فروتنى نيز بهره فراوان داشت و به ويژه سادات و دانشمندان را گرامى مى داشت. صاحب ضمن برخوردارى از تواضع و فروتنى از جلالت قدر و بزرگى نيز بهره برده بود. عفو و اغماض، فراست، شجاعت و بسيارى ديگر از محاسن اخلاقى را مى توان در صاحب يافت.(۵۸)


سياست و روش كشوردارى

هنگامى كه صاحب به مقام وزارت رسيد در صدد اصلاح امور بر آمد و در اولين گام، بدعتهاى ناپسند و رسوم ظالمانه را برانداخت.

او در اجراى عدالت و رفع ستم از مردم بسيار كوشا بود. وى همچنين آباد ساختن شهرها، مرمت و بازسازى ويرانيها و بناى آثار نيك را نيز مورد عنايت قرار مى داد؛ كه مى توان از رونق يافتن شهرهاى قزوين، قم و اصفهان ياد كرد. صاحب به شهر قم كه در آن زمان پايگاه اصلى شيعيان بود توجه ويژه داشت. نويسنده تاريخ قم كه اين كتاب را به صاحب هديه كرده است مى گويد: «نزد صاحب چيزى گزيده تر از تصنيفى در اخبار شهر قم اهل آن نيافتم. »(۵۹)

صاحب در دوران. وزارت خود اقتصاد كشور مردم را رونق بخشيد و دارايى خزانه دولت را به مرتبه اى عالى رساند. او به ورزش نيز توجه بسيار داشت و ورزشكاران را مورد تشويق خود قرار مى داد. كارهاى ديوان را جز به اهل فضل و دانش نمى سپرد. و هر زمان آگاه مى شد كه فردى شايسته و كاردان بيكار مى باشد يك شغل از كسانى را كه چند شغل داشتند، مى گرفت و به او واگذار مى كرد.(۶۰)


علم آموزى و دانش گسترى صاحب

صاحب بن عباد در محيطى شيفته علم و ادب پاى به جهان گذارد و تا آخرين لحظات حيات دمى از علم آموزى دانش گسترى غفلت نورزيد. صاحب كوشش در آموختن، محدود به زمان معين نبود به گونه اى كه حتى پس از رسيدن به مقام وزارت نيز كسب علم و معرفت را فراموش نكرد. او چه در ايام اقامت در شهرهاى اصفهان، بغداد و رى و چه مسافرت هميشه با برخى از دانشمندان بزرگان علم همراه بود و حتى در مأموريتهاى نظامى نيز مجلس بحث و گفتگو مى داد.

فراهم آوردن زمينه هاى گسترش علم در ميان عموم مردم از سياستهاى مهم صاحب در دوران وزارت بود. او در پى اين مهم دانشمندانى را از بغداد به اصفهان و رى فرا خواند. صاحب مى دانست كه آباد شدن كشور و رونق اقتصاد در نخستين مرحله متوقف بر آن است كه مردم از زنجير جهل و نادانى رهيده، روشنايى دانش و فضيلت را درك كنند.

صاحب به تأليفات اهل قلم عنايت توجه ويژه داشت هرگاه از تأليفات كتابى جديد آگاهى مى يافت با سعى و كوشش فراوان نسخه اى از آن فراهم مى كرد و براى مطالعه در كتابخانه خويش قرار مى داد. او در نتيجه تلاش ‍ فراوان توانست كتابخانه اى عظيم و كم نظير تشكيل دهد. كتابخانه صاحب، بيشتر آثار و تأليفات علمى آن دوران را در برداشت و دانشوران و نويسندگان متعدد را آن گنجينه ارزشمند استفاده مى بردند. «مقدسى» جغرافى دان پر آوازه و مشهور قرن چهارم، يكى از كسانى است كه به تصريح خودش استفاده فراوان و بهره بسيار از كتابخانه بزرگ صاحب برده است. فهرست نام كتابهاى موجود در كتابخانه مذكور حاوى ده جلد و براى كتابها به تعدادى زياد شتر نياز بود. به گفته برخى مدارك ميزان كتابهاى موجود در قرن دهم ميلادى مقارن بوده است برابر مجموع كتابهاى موجود در كتابخانه هاى اروپا برآورده شده است.

صاحب مقام بزرگان دين و علم و ادب را گرامى مى داشت و از احترام به آنان كوچك ترين مضايقه اى نمى كرد. برخى از بزرگان به خدمتش حاضر شده، و در شمارش همراهان او در مى آمدند و برخى ديگر با نامه نگارى به وى اظهار ارادت مى كردند؛ همانند صابى نويسنده مشهور آن دوران. سيد رضى نيز قصيده هايى در بغداد سروده و صاحب را مدح گفته است.

ابن عباد هر سال پنج هزار دينار به بغداد مى فرستاد تا بين فقها و اديبان آن ديار تقسيم گردد.

برخى از دانشمندان و اديبان ملازم صاحب بدين قرار بودند:

۱ - ابوالقاسم زعفرانى ۲ - ابوالقاسم بن أبى العلأ ۳ - ابوالعباس ضبى ۴ - ابوسعيد رستمى ۵ - ابودلف خزرجى ۶ - ابومحمدخان اصفهانى ۷ - بديع الزمان همدانى و بسيارى ديگر(۶۱) ياقوت در معجم الأدبأ مى گويد: صاحب بن عباد از پانصد شاعر صاحب ديوان مدح گفتند و از صاحب نقل شده كه گفته است مرا به صد هزار بيت فارسى و عربى مدح گفته اند.

او دانشمندان و بزرگان مكه و مدينه را نيز مورد الطاف خود قرار مى داد و هر سال با كاروان حجاج براى هر يك به فراخور شأنش هدايايى مى فرستاد.

حكايت و وقايع متعدد از روابط نيك صاحب بن عباد و بزرگان معاصرش ‍ در مدارك و مآخذ نقل شده كه حاكى از بزرگوارى و ستايش معاصران او نسبت به صاحب بن عباد مى باشد. در يكى از اين وقايع هلال بن هارون صايى حرانى نويسنده نامى عصر خود كه نزديك به نود سال در خدمت خلفا و وزرا متصدى ديوان رسائل بود و شعراى عراق او را همچون رؤ سا مدح مى گفتند، در نامه اى كه خطاب به صاحب نوشته است مى گويد: «هنگامى كه صحيفه اى را در دستان آورنده آن گذارم، بر آن نامه بوسه زدم زيرا مى دانستم كه پس از وصول، چشمان مبارك تو بر آن خواهد افتاد. »

مطالبى نيز در توصيف اهميت جلسات صاحب با ادبا بزرگان مى گويد:

«در اين گونه مجالس ثمرات عقول و افكار و ذوقهاى مختلف بر صاحب عرضه مى شد و از نتايج اين اجتماعات بود كه سخن صاحب در فصاحت و بلاغت به مرز سحر رسيد و داخل در حد اعجاز گرديد و نظم نثرش چون خورشيد در همه آفاق پرتو افكن شد و شرق غرب را فرا گرفت. »(۶۲)


الف - مقام علمى صاحب

پشتكار و شوق به يادگيرى علوم فنون رايج در آن عصر، او را به فراگيرى معارف گوناگون واداشت به گونه اى كه در بسيارى از علوم صاحبنظر گرديد.

صاحب در دانشهاى چون علوم قرآن و تفسير حديث، كلام، لغت، نحو، عروض، نقد ادبى، تاريخ و طب تسلط تبحر داشت.(۶۳)

تأليفات

آثار متعددى در زمينه علوم فوق از صاحب باقى مانده كه بدين شرح است:

۱ - كتاب الادبانه (در علم كلام) ۲ - الاقناع (در كلام عروض) ۳ - الامثال السائره (در علوم ادبى) ۴ - التذكرة (در كلام و اصول دين) ۵- ديوان اشعار ۶ - رسائل صاحب (مباحث اخلاقى، اعتقادى و اجتماعى) ۷ - رساله اى در فضايل حضرت عبدالعظيم حسنىعليه‌السلام ۸ - رساله اى در علم طب ۹- عنوان المعارف ۱۰ - الفراق بين الضاد و الظأ ۱۲ - المحيط (در علم لغت) ۱۳ - المنظومة الفريدة.

مؤ لفاتى كه تمامى آنها در دست نيست عبارت اند از: ۱۴ - الأنوار ۱۵ - الروزنامجة ۲۰ - الامامة ۲۱ - تاريخ الملك و اختلاف الدول ۲۴ - الحجر ۲۵ - الزيدية ۲۶ - الشواهد ۲۷ - الفصول المهذبة للقول ۲۸ - القضأ و القدر ۲۹ - الوزرأ ۳۰ - الوقف و الابتدأ ۳۱ - الكافى فى الترسل و برخى ديگر.(۶۴)


ب - اساتيد صاحب

از مشخصات تمامى اساتيد صاحب اطلاع دقيق در دسترس نيست. رخى از اساتيد مهم وى عبارت اند از: ۱ - عباد (پدر او) ۲ - ابن عميد ۳ - ابن فارس ۴ - ابوالفضل عباس بن محمد نحوى مشهور به صدام ۵ - ابوسعيد حسن بن عبدالله سيرافى ۶ - ابوبكر محمد بن يعقوب -۷ قاضى ابوبكر احمد بن كامل ۸ - ابوزكريا يحيى بن عدى ۹ - ابوعمر صباغ(۶۵)


شاگردان صاحب

اسامى برخى از شاگردان او بدين شرح است:

۱ - شيخ عبدالقاهر جرجانى ۲ -ابوبكر بن مقرى ۳ - قاضى ابوطيب طبرى ۴ - ابوالفضل محمد بن ابراهيم نسوى شافعى ۵ - ابوبكر على ذكوانى.(۶۶)


ج - كتابهايى كه به نام صاحب نوشته شده و به او هديه گرديد.

۱ - عيون اخبار الرضاعليه‌السلام : از شيخ جليل و فقيه عالى مقام صدوق رحمه الله عليه

۲ - كتاب رجال، از حسين بن على بن بابويه برادر شيخ صدوق

۳ - تاريخ قم، از حسن بن محمد قمى

۴ - لطايف المعارف، از ثعالبى (اديب مشهور)

۵ - الصاحبى، از ابن فارس

۶ - تهذيب، از قاضى عبدالعزيز جرجانى

۷ - الحجر، از ابوجعفر احمد بن أبى سليمان.(۶۷)


سروده هاى صاحب

صاحب در تمامى ابواب و فنون شعر از قبيل مدح، رثأ، هذل، مواعظ و غيره اشعارى سروده و در هر فن قدرت طبع خود را با آوردن معانى نو و مضامين تازه و دقيق آشكار ساخته است. او اشعار متعددى در وصف ائمه و امام علىعليه‌السلام و در بيان مقام والاى آنان سروده است. صاحب در مدح اميرالمؤ منينعليه‌السلام ۲۷ قصيده سروده كه در هر يك از قصيده ها يكى از حروف به كار نرفته است. (صنعت حذف) قصيده بيست و هشتم كه از حرف و او خالى بود ناتمام ماند. ابن شهر آشوب در معالم العلمأ صاحب را در شمار شعراى شيعى آورده و اشعارى از وى نقل كرده و او را از شعرايى دانسته كه در بيان تشيع و علاقه خود به خاندان اهل بيت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله بى پروا بوده اند.

برخى از سروده هاى او از اين قرار است:

حب على بن ابيطالب

هوالذى يهدى الى الجنه

ان كان تفضيلى له بدعة

فلعنة الله على السنة

- دوستى على بن ابيطالبعليه‌السلام كه راهبر همگان به سوى بهشت است.

- اگر ترجيح او بر صحابه، بدعت به شمار مى آيد و خلافت سنت است پس نفرين خداى بر سنت باد.

و نيز مى سرايد:

ناصب قال لى: معاوية خا

لك خير الاعمال و الاخوال

فهو خال للمؤ منين جميعا

قلت خال لكن من الخير خال

- بدكيشى به من گفت: معاويه دايى تو است، بهترين عموها و دايى ها.

- و ادامه داد كه در واقع معاويه خالوى همه مؤ منان است!گفتم آرى او «خال) مى باشد ولى بدين معنا كه خالى از خير است.(۶۸)


نثر صاحب

صاحب در فن نويسندگى و كتاب نيز مهارتى عجيب داشت و در اين زمينه خود دارنده سبك و روش بود. ثعالبى منشأت صاحب را از حيث زيبايى لفظ و معنى به سرحد سحر و اعجاز نزديك مى دانست. صاحب نوشته هاى

خود را به آيات قرآن، امثال و پندها و كلمات و اشعار شعراى مشهور مزين مى ساخت. جمله ايها القاضى بقم قد غزلناك فقهم(۶۹)

اى قاضى شهر قم، همانا تو را از قضاوت بركنار نموده ايم، پس از جاى خود برخيز، از جمله هاى ادبى مشهور صاحب است. توقيعات(۷۰) متعدد صاحب نيز از ديگر نشانه هاى فصاحت و بلاغت و مهارت او در فنون ادبى مى باشد.


صاحب و زبان فارسى

برخى گمان مى كنند صاحب با ترجيح ادبيات عرب بر ادبيات فارسى تعصب به خرج مى داده است و حال آنكه بررسى احوال او اين باور را تكذيب مى كند. بهترين شاهد و دليل ما، ارتباط صاحب با شعراى پارسى گويى همچون منطقى «بندار رازى» غضائرى و جنيدى و احترام ويژه صاحب در تكريم آنان مى باشد.

تحقيق و تأمل در آنچه مدارك گفته اند نشان مى دهد كه صاحب هيچ گاه با زبان فارسى و فارسى زبانان مخالف نبوده است، بلكه وى با نژادپرستى و كفر و بازگشت به مجوسيت كه به بهانه دفاع از زبان فارسى انجام مى شد، دشمنى مى ورزيد. او از ترويج و توسعه مجوسيت نگران بود، بويژه كه در دولت آل بويه برخى بزرگان ديالمه بر كيش زردشتى باقى بودند و در منصبهاى مهم قرار داشتند و صاحب به دليل پاى بندى به دين و مذهب خود از آنها دلگير بود. از همين روگاهى در بيان دلتنگى از آنها سخن مى گفت و نمى توان اين موضع گيرى را مخالفت با زبان فارسى شمرد.(۷۱)


غروب خورشيد

تا تو اى ماه زير خاك شدى

خاك را بر سپهر فضل آمد

صاحب در اواخر عمر خويش، ناخوش و رنجور گشت و در بستر هم از مسائل كشور غافل نبود و از كشور بااطلاع مى شد. مردم در ايام بيمارى به عيادت او رفته، براى بهبودى اش روزى دوبار مقابل سراى او به درگاه خداوند دعا مى كردند. ولى صاحب كه از زندان تن به تنگ آمده، مشتاق لقاى پروردگار خود بود سرانجام در شب جمعه ۲۴ صفر سال ۳۸۵ ق. جان به پروردگار خويش تسليم كرد و روح متعالى به سراى باقى شتافت. بامدادان مردم رى از ارتحال وزير باوفاى ديار خويش با خبر شدند. تمامى بازارهاى شهر بسته گرديد و خبر شدند. تمامى بازارهاى شهر بسته گرديد و دروازه هاى رى به هم آمد. جمعيتى انبوه در تشييع پيكر صاحب گرد آمدند. ابوالعباس ضبى از دانشمندان رى كه شاگرد صاحب بود. بر پيكر استاد نماز خواند. فخرالدولة و سران سپاه در حالى كه جامعه سياه بر تن داشتند در مراسم عزاى آن وزير دانشمند، شركت داشتند مدتى تابوت صاحب در خانه اش در رى نهاده شد و سرانجام با شكوه انتقال داده و در زادگاهش به خاك سپرده شد. از آن پس مقبره صاحب زيارت گاه خاص و عام گرديد و همه ساله افراد زيادى از شيفتگان اهل بيتعليه‌السلام مقبره صاحب را زيارت حاجات خود را در جوار مرقد او از طلب مى كنند ( مرقدش در ميدان طوقچى، جنب مزار آيت الله طيب واقع است.)

خبر ارتحال وزير دانشور و دين پرور شيعه به سرعت در تمامى مراكز مهم جهان همچون بغداد و اصفهان انتشار يافت. دلسوختگان و آنان كه از عمق فاجعه خبر داشتند آلام درونى و اندوه قلبى خويش را در شعارى بر زبان آورده، مراثى جانسوزى در رثاى اين شخصيت گرانقدر اسلام كه معاصر صاحب بود ۱۱۲ بيت در رثاى صاحب از خود به يادگار گذاشت و ابوالفتح عثمان بن جنى شرحى بر آن ابيات در يك جلد تأليف نمود.

در عظمت شخصيت صاحب بن عباد همين بس كه علامه در شأن او مى فرمايد: او از كسانى است كه شرح حال نويس هر اندازه اديب و سخندان باشد از بيان فضايل و مكارم او ناتوان بوده، زبانش در كلام مى خشكد.

والسلام