گلشن ابرار جلد ۱

گلشن ابرار0%

گلشن ابرار نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شخصیت های اسلامی

گلشن ابرار

نویسنده: جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قم
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 46229
دانلود: 12698

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 63 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 46229 / دانلود: 12698
اندازه اندازه اندازه
گلشن ابرار

گلشن ابرار جلد 1

نویسنده:
فارسی

مجموعه گلشن ابرار که خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.
در این بین علمایی هستند که غیر از زندگی علمی خود، زندگی سیاسی پرباری داشته اند و در صحنه های گوناگون سیاسی شرکت داشته اند و برخی دیگر فقط زندگی علمی و زاهدانه ای داشته اند و در سیاست و اوضاع سیاسی دوران خویش هیچ دخالتی نداشته اند که هر کدام در جای خود به آن پرداخته شده است.
برخی از علما شرح کوتاهی دارند و برخی بسیار مفصل است که این امر یا به دلیل محدودیت اطلاعات راجع به عالم موردنظر است یا به جهت اهمیتی که آن عالم در بین مردم دوران خویش داشته، کمیت اطلاعات راجع به آن عالم تغییر کرده است. ساختار نوشتاری کتاب های این مجوعه در تمام مجدات آن به این ترتیب است:
1) تولد، خانواده و حسب و نسب
2) دوران کودکی
3) دوران تحصیل و تهذیب و مقام علمی
4) زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی
5) سفرها
6) شاگردان
7) آثار و تألیفات
8) تاریخ و چگونگی وفات یا شهادت


ميرزاى قمى متوفاى ۱۲۳۱ ق.

احياگر علم اصول

محمد حسين عرفانى


ولادت

گردش زمان سال ۱۱۵۱ هجرى قمرى(۹۵۲) را نشان مى داد. در خانه محقر و پرصفا و صميميت آخوند ملا محمد حسن در جاپلق(۹۵۳) كودكى ديده به جهان گشود كه او را ابوالقاسم نام نهادند. رفته رفته اين كودك سعادتمند در دامان پاك مادرى دلسوز و مهربان و زير نظر پدر گرامى اش پرورش يافت. وى درسهاى نخستين زندگى را كه شالوده شخصيت علمى و معنوى او و سنگ بناى ايمانش بود در همان ايام به نزد پدر بزرگوار و مادر گرامى اش ‍ آموخت و شخصيت معنوى اش شكل گرفت.

پدر بزرگوار ميرزا، آخوند ملا محمد حسن، از اهالى شفت گيلان بود كه در آغاز جوانى براى تحصيل و فراگرفتن علوم اسلامى، گيلان را به قصد اصفهان ترك گفته و به آن ديار مهاجرت كرده و پس از تحصيل از محضر دو تن از مدرسان آن شهر به نام ميرزا هدايت الله و برادرش ميرزا حبيب الله همراه استاد به چاپلق رهسپار شده بود.

مادر وى نيز دختر ميرزا هدايت الله (از بانوان بزرگوار و پرهيزگار) بوده است.(۹۵۴)


آغاز تحصيل

ابوالقاسم داراى استعدادى خدادادى بود و از كودكى نشان رشد و پويايى در چهره او ديده مى شد و از آينده درخشان وى حكايت مى كرد. او مقدمات تحصيل خود را در محضر پدر بزرگوار گذراند و بعدها براى ادامه تحصيل به خوانسار مسافرت كرد و از محضر آقا سيد حسين خوانسارى (متوفاى ۱۱۹۱ ق.) كه از بزرگان علماى آن عصر و اساتيد اجازه نقل روايت و از محققان علم رجال بود فقه و اصول را آموخت، و در اين زمينه به مقام والايى از علم و كمال نايل گرديد. او در همان شهر با خواهر استادش آقا حسين خوانسارى ازدواج كرد.

وى سرانجام براى تكميل تحصيلات و فراگيرى بيشتر، در سال ۱۱۷۴ هجرى به سوى كشور عراق رهسپار شد و در جوار آستان مقدس امام حسينعليه‌السلام اقامت گزيد.

در اين دوران مدتى از محضر آيت الله وحيد بهبهانى كه در آن روزها استاد كرسى فقاهت بود به شاگردى پرداخت و از مشعل علم و سرچشمه كمال آن استوانه بزرگ علمى كسب نور كرد و از آن جناب به گرفتن اجازه اجتهاد و نقل روايت نايل آمد.

ميرزاى قمى پس از اقامت طولانى، در حوزه علميه كربلا و فراگيريهاى شايسته از آن مهد دانش و معرفت به منظور انجام رسالت مهم دينى به زادگاه خويش (چاپلق) بازگشت و در روستايى به نام «دره باغ» كه جاى زندگى او و پدرش بود ساكن شد و مدتى نيز به روستاى «قلعه بابو» رفت و در آنجا به تبليغ و تدريس مشغول شد.(۹۵۵)


مهاجرت به قم

ميرزا در چاپلق و روستاى قلعه بابو همچنان به ترويج مسائل دين و تدريس ‍ فقه و اصول مشغول بود ولى از طرفى چون در آنجا طالب علم و محصل چندانى وجود نداشت به ناچار به قم مهاجرت كرد و آن سرزمين مقدس را براى سكونت برگزيد و از بركت حضرت فاطمه معصومه (ع) در مدت زمانى اندك رشد و ترقى شايانى كرد و شهرت عالمگير يافت و رياست و مرجعيت شيعه به وى رسيد. او پس از آن به كار تاليف و تصنيف، تدريس و صدور فتوا، و تبليغ و ترويج دين پرداخت و مسجد جامع شهر را براى اقامه نماز جمعه و جماعت برگزيد.(۹۵۶) و بدين گونه رفته رفته آن شهر علم و دين كه پس از فتنه افغانها از عالم تهى گشته بود رونق پيشين خود را باز يافت و در شمار مراكز مهم علمى شيعه درآمد. در نتيجه حوزه علميه قم حوزه اصفهان را - كه در آن زمان حوزه فعال و پرتحرك و داراى مدرسان بزرگ شيعه بود - تحت شعاع خود قرار داد و توجه مسلمانان را به سوى خويش جلب كرد.(۹۵۷)

فتحعلى شاه قاجار در اين ايام بود كه در نخستين سفرش به قم به فضايل اخلاقى و كمالات نفسانى و مراتب فضل ميرزا پى برد و براى زيارت او به مسجد جامع شهر آمد و در شمار مامومين وى قرار گرفت و نماز ظهر و عصر را به آن بزرگوار اقتدا كرد و در نخستين ملاقات حلقه ارادت و محبت آن جناب را به گردن افكند.


آثار علمى

ميرزاى قمى در اكثر علوم اسلامى چون فقه و اصول و كلام و علم معانى و بيان و غير آنها تاليفات و تصنيفات ارزنده و بى سابقه اى از خود به يادگار گذاشته است كه هر يك از آنها بيانگر نبوغ فكرى و احاطه علمى افزون و حسن سليقه اوست.

گرچه اين محقق عالى قدر اكثر آثار قلمى خود را در دوران سكونت در قم تاليف كرده است.(۹۵۸) ، آغاز فعاليت تاليفى و تصنيفى وى به دوران جوانى و همان ايامى كه در حوزه علميه خوانسار در خدمت آقا حسين خوانسارى مشغول تحصيل بوده مربوط مى شود. زيرا به طورى كه آقا بزرگ تهرانى ذكر مى كند منظومه اى كه ايشان در علم بيان تصنيف كرده است در ربيع الثانى سال ۱۱۷۳ بيست و دو سالگى و در خوانسار پايان يافته است.(۹۵۹) و از تاليف كتاب «مجموعه فوائد و بعض رسائل» در ماه محرم سال ۱۱۷۵ يعنى در اوايل تحصيل در كربلا (در ۲۴ سالگى) فارغ شده است.(۹۶۰)

اكنون برخى از آثار قلمى او را معرفى مى نماييم:

۱. قوانين الاصول: مهمترين و مشهورترين تصنيف ميرزا همين كتاب بوده كه به زبان عربى نوشته شده و مولف در سال ۱۲۰۵ از تاليف آن فراغت يافته است. اين كتاب يك دوره كامل علم اصول است كه جلد اول آن شامل مباحث الفاظ و جلد دوم آن حاوى مباحث عقلى است.

۲. حاشيه بر قوانين: اين كتاب در علم اصول است، و در آن به ايرادهاى وارد بر قوانين الاصول پاسخ داده شده است.

۳. حاشيه بر زبده الاصول شيخ بهايى

۴. حاشيه بر تهذيب الاصول علامه حلى

۵. حاشيه بر شرح مختصر اين حاجب عضدى (اين سه كتاب هر سه در علم اصول است.)

۶. جامع الشتات يا اجوبه المسائل (در سه جلد)

حاوى يك دوره فقه از بحث طهارت تا مبحث بيان ديه ها به صورت سوال و جواب. بعلاوه برخى از سوالهاى متفرقه و عقايد دينى و مسائل كلامى، از جمله رد بر صوفيه در آخر كتاب ذكر شده است.

۷. مناهج الاحكام (در فقه)

۸. غنائم الايام فيما يتعلق بالحلال و الحرام: (فقه استدلالى)

۹. معين الخواص: (در فقه - بخش عبادات)

۱۰. مرشد العوام: (رساله عمليه - به زبان فارسى)

۱۱. منظومه اى در علم بديع (در ۱۴۰ بيت) و منظومه اى در علم بيان.

۱۲. فتحيه: (در علم كلام)

۱۳. ديوان شعر: (پنج هزار بيت شعر فارسى و عربى)

۱۴. رساله اى در اصول الدين: (به زبان فارسى)

۱۵. رساله اى پيرامون موضوع و حكم غنأ

۱۶. رساله اى در عموميت حرمت ربا در تمام معاوضات

۱۷. مجموعه اى از نصايح و مواعظ (نامه مفصل به فتحعلى شاه)

۱۸. رساله اى در رد صوفيه و غلات


شاگردان برجسته

يكى از خدمات بزرگ و فعاليتهاى ارزنده اين شخصيت علمى تربيت شاگردان ممتاز و نمونه اى است كه هر يك از آنها از مشعلداران علم و فقاهت و از بزرگان و شخصيتهاى برجسته علمى به شمار مى آيند. شاگردان برجسته ميرزا عبارتند از:

۱. آقا سيد محمد باقر شفتى معروف به حجه الاسلام (متوفاى ۱۲۶۰ ق): او در قم نزد ميرزاى قمى شاگردى نمود. پس از آن به كاشان مسافرت كرد و مدتى نيز نزد حاج ملا مهدى نراقى بهره علمى جست. آنگاه به اصفهان رفت و در آنجا ساكن شد.

معروف ترين تصنيف وى كتاب مطالع الانوار (شرح شرايع) است.(۹۶۱)

۲. حاج محمد ابراهيم كلباسى (۱۱۸۰ - ۱۲۶۱ ق.)

او از مفاخر علماى اماميه و از مجتهدان بزرگ شيعه به شمار مى رود و در زهد و تقوا و عبادت زبانزد خاص و عام است، در دوران زعامت و مرجعيت استاد كل وحيد بهبهانى براى تحصيل به عراق مهاجرت كرد و از محضر بزرگانى همچون آقا محمد باقر بهبهانى، علامه بحرالعلوم، شيخ جعفر كاشف الغطأ، آقاى سيد على طباطبايى (مولف رياض المسائل) و ميرزاى قمى استفاده كرد. برخى از تاليفات و آثار ارزشمند او عبارتند از:

۱- الايقاعات

۲- الارشاد

۳- شواهد الهدايه

۴- منهاج الهدايه

۵- ارشاد المسترشدين

۶- الارشاد

۷- النخبه

۸- مناسك الحج(۹۶۲)

۳. آقا محمد على هزار جريبى (متوفى ۱۲۴۵ ق.

او از بزرگان علما بود و در علوم عقلى و نقلى مهارت خاصى داشت. كتابهاى «البدرالباهر» در تفسير، «السراج المنير» در علم رجال، «تبصره المستبصرين» در امامت، كتاب الصلوه و «انيس المشتغلين» آثار قلمى اين دانشور بزرگ است.(۹۶۳)

۴. آقا احمد كرمانشاهى (نوه وحيد بهبهانى)

از آن بزرگوار آثارى چون «مرآت الاحوال» در موضوع رجال (به زبان فارسى)، «العموديه فى شرح الصمديه»، «نور الانوار»، «الدرر الغرويه» و شرح مختصر النافع و كتب ديگر به جاى مانده است.(۹۶۴)

۵. سيد محمد مهدى خوانسارى (متوفاى ۱۲۴۶ ق.)

او نوه آقا حسين خوانسارى است. از جمله تاليفات و آثار قلمى اين سيد بزرگوار رساله مشهور و مبسوطى در احوال ابوبصير است كه «عديمه النظير فى احوال ابى بصير» ناميده شده است.(۹۶۵)

۶. سيد على خوانسارى

۷. ميرزا ابوطالب قمى

۸. حاج سيد اسماعيل قمى

۹. ميرزا على رضا قمى

۱۰. شيخ حسين قمى

۱۱. حاج ملا اسدالله بروجردى

۱۲. حاج ملا محمد كزازى(۹۶۶)

۱۳. ملا غلامرضا آرانى

بسيارى از اين بزرگان از ميرزاى قمى اجازه روايت و حديث دريافت كرده اند.(۹۶۷)


تبليغ و ارشاد

فعاليت هاى فرهنگى اين شخصيت عاليقدر تنها به مطالعه و تحقيق، تاليف و تصنيف و تدريس و تربيت شاگرد محدود نمى شد و كثرت اشتغالات علمى و اجتماعى، او را از وظيفه اصليش، يعنى تبليغ دين و ترويج و نشر آيين مقدس اسلام و ارشاد و هدايت بندگان خدا باز نمى داشت، او در حالى كه پناه محكم و مطمئن براى اهل علم بود مرشد و معلمى دلسوز و پدرى مهربان براى مردم شناخته مى شد. به همين سبب به موازات برنامه هاى درسى كه براى دانش پژوهان و اهل فضل داشت خطابه ها و سخنرانيهايى نيز براى ساير افراد بر پا مى داشت.(۹۶۸)


امر به معروف و نهى از منكر

آن بزرگوار به انجام فريضه امر به معروف و نهى از منكر بسيار مقيد و پاى بند بود. حتى اين وظيفه الهى و اجتماعى در ملاقات با شاه وقت هم ترك نمى شد. گويند در يكى از اين ملاقاتها در بين گفتگو، خطاب به فتحعلى شاه فرمود: اى شاه! با مردم به عدالت رفتار كن زيرا كه مى ترسم به موجب معاشرتى كه با تو دارم، نظر به آيه شريفه «و لا تركنوا الى الذين ظلموا فتمسكم النار»(۹۶۹) مستوجب عذاب پروردگار شوم! سلطان قاجار در جواب ميرزا عرض كرد: نظر به اين روايات كه مى گويد: «هر كه در دنيا سنگى را دوست داشته باشد در آخرت با او محشور خواهد شد» بنده هم چون در دنيا با شما معاشرت و دوستى دارم، اميدوارم كه در بهشت عنبر سرشت نيز با شما محشور باشم.

در يكى از ديدارهاى ديگرى كه ميرزا با فتحعلى شاه داشت دست به ريش ‍ وى كه بسيار بلند بود كشيد و فرمود: اى شاه! كارى نكن كه اين ريش فرداى قيامت با آتش جهنم بسوزد!(۹۷۰)

هر چند كه سلطان نسبت به او علاقه مى ورزيد، ميرزا به وى بى اعتناتر مى شد و بيشتر از وى فاصله مى گرفت. روزى فتحعلى شاه از آن بزرگوار درخواست كرد كه اجازه دهد تا دختر خويش را به ازدواج پسر ميرزا درآورد و بدين وسيله رابطه خانوادگى بين ميرزا و خانواده سلطنتى بر قرار گردد. ميرزا از اين پيشنهاد سخت ناراحت و نگران شد و از قبول آن خوددارى ورزيد. گر چه آن جلسه بدون نتيجه پايان پذيرفت اما چون براى ميرزا اين احتمال وجود داشت كه با اصرار شاه مجبور گردد از روى ناچارى به اين وصلت تن در دهد دست بر دعا برداشت و گفت: «خدايا، اگر بناست شاهزاده به همسرى پسر من درآيد مرگ جوانم را برسان!» طولى نكشيد كه تنها پسر ميرزا در آب غرق شد و در اثر اين سانحه از دنيا رفت.(۹۷۱)


از ميرزا بياموزيم

ويژگيهايى كه رمز موفقيت و عامل پيروزى و سربلندى اين مرد بزرگ بوده است عبارت است:


الف) صبر و استقامت:

شكيبايى و استقامت و پايمردى از ويژگيهاى بارز ميرزاست. او در طول زندگى پرنشيب و فرازش همواره در برابر مشكلات چون كوه مقاوم و پايدار بود و هرگز در مقابل حوادث ناگوار و انبوه سختيها زانو به زمين نزد، با اينكه در طول زندگى هشتاد ساله اش مخصوصا دوران تحصيل با مشكلات فراوانى مواجه بود، با استفاده از شكيبايى توانست بر همه مشكلات پيروز شود.(۹۷۲)


ب) جديت در تحصيل:

او در فراگيرى اسلامى چنان كوشا بود كه شبها كمتر به خواب مى رفت و بيشتر وقت را مشغول مطالعه بود.(۹۷۳)


ج) تلاش پيگير:

تلاشگرى فوق العاده او سبب شده كه او را يكى از پركارترين فقهاى شيعه به شمار مى آورند. او تمام عمر مباركش را به درس و بحث، مطالعه و تحقيق و هدايت و ارشاد خلق سپرى كرد و لحظه اى آرام ننشست.

گاه در سنگر محراب و مسجد به اقامه جمعه و جماعت و ارشاد و هدايت مشغول بود و گاه بر كرسى تدريس به نشر علوم اسلامى و تربيت و پرورش ‍ شاگرد، زمانى در مسند فتوا و استنباط احكام شريعت و جواب استفتأات و گاهى نيز به مطالعه و تحقيق و تاليف و تصنيف سرگرم بود.


د) ذوق شعرى:

او علاوه بر مقام فقاهت، داراى طبع شعر بود و ديوان شعر آن بزرگوار در حدود پنج هزار بيت كه به زبان فارسى و عربى سروده شده است.


ه) خوشنويسى:

ميرزاى قمى علاوه بر مزاياى علمى و اخلاقى از زيبايى خط برخوردار بوده است، مولف كتاب «روضات الجنات» در اين باره مى نويسد:

«مرحوم ميرزا بسيار خوش خط بود و با هر يك از دو نوع خط مرسوم زمانش - يعنى نسخ و نستعليق - آشنايى كامل داشته و هر دو را به طرز بسيار جالب و زيبايى مى نگاشته است. نوشته هاى زيبايى كه با زبان فارسى و عربى، با خط نسخ و نستعليق از آن بزرگوار در نزد ما موجود است خود بهترين شاهد و گواه بر اين مطلب است. »(۹۷۴)


غروب آفتاب زندگى

سرانجام آفتاب زندگى اين شخصيت بزرگ علمى و دينى كه سالها وجود مباركش منشا خير و درخشندگى بود در سال ۱۲۳۱ ق.(۹۷۵) غروب كرد او در هشتاد سالگى دعوت حق را لبيك گفت و روح پاكش به سوى معشوق شتافت و در جوار رحمت حق تعالى قرار گرفت. پيكر اين مرد بزرگ با نهايت تجليل و احترام تشييع گرديد و در قبرستان شيخان قم، مقابل مقبره زكريا بن آدم به خاك سپرده شد.


بازماندگان

ميرزا داراى يك پسر و هشت دختر بود. پسر آن مرحوم در زمان حيات پدر درگذشت و بازماندگان وى تنها منحصر به دختران او بودند كه هر كدام از آنها همسر يكى از علما گرديد.

افرادى كه افتخار دامادى آن بزرگوار را دارا بودند عبارتند از:

۱. ميرزا ابوطالب قمى

۲. حاج ملا اسد الله بروجردى

۳. ملا محمد نراقى (فرزند ملا احمد نراقى)

۴. ميرزا على رضا طاهرى

۵. شيخ على بحرينى

۶. آقا محمد مهدى كلباسى (فرزند حاج محمد ابراهيم كلباسى)

۷. ملا على بروجردى(۹۷۶)


سيد محمد مجاهد (ره) متوفاى ۱۲۴۲ ق.

پيشاهنگ جهاد

سيد حميد ميرخندان

در اين نوشته گوشه هايى از زندگانى يكى از علماى متعهد و دلسوز كه به سهم خود در تحولات سياسى عصر خويش تاثير گذار بوده بازگو خواهد شد. آيت الله سيد محمد طباطبايى (معروف به سيد مجاهد) عالمى ديگر از مناديان جهاد و دعوت كنندگان به عزت در برابر هجوم بيگانگان در عصر سكوت قاجار به شمار مى رود.


ولادت

وى در سال ۱۱۸۰ ق. در خانه يكى از سادات دانشور كربلا چشم به دنيا گشود. پس از گذشت سالها و رسيدن به سن تمييز رفته رفته دريافت كه در چه خانواده اى نشو و نما يافته است بستگان نزديك محمد همه از علما و دانشمندان زمان بودند. پدر بزرگ مادرى اش علامه محمد باقر بهبهانى (متوفى ۱۲۰۱ ق) معروف به وحيد بهبهانى فقيه برجسته و بى نظير آن عصر بود. در دوران مرجعيت وحيد بهبهانى جان تازه اى در كالبد حوزه درسى كربلا دميده شد. حوزه كربلا در آن عصر به مركز علمى جهان شيعه تبديل گشت و شاگردان مكتب كربلا سلسله جنبانان علم و فقاهت در سراسر عالم تشيع شدند و در جاى جاى جهان اسلام، مشهد، كاشان، قم، كاظمين، نجف، كربلا، تبريز و هندوستان اقدام به تشكيل حوزه هاى علمى نمودند. دو پسر وحيد بهبهانى (دايى هاى محمد) يعنى آقا محمد على طباطبايى و آقا عبدالحسين طباطبايى نيز از علماى ممتاز بودند.(۹۷۷)

پدر محمد، آيت الله سيد على طباطبايى با اينكه تحصيلات را دير آغاز كرد اما خيلى زود مراحل مختلف علمى را پشت سر نهاده و به مرحله عالى قدم گذاشت و از شاگردان خاص و شاخص وحيد بهبهانى گشت. حضور زود هنگام او در درس عالم برجسته اى چون وحيد بهبهانى حكايت از هوش ‍ سرشار وى و توفيقهاى الهى در حق او داشت. وى در همين زمان تاليف كتاب فقهى اش «رياض المسائل» را كه اكنون نيز از متون فقهى مطرح و مورد توجه در حوزه هاى دينى است، تاليف نمود.(۹۷۸)

و اما مادر محمد نيز از زنان دانشمند و فاضل بود. گفته شده كه وى همسرش را در تدوين بخشى از كتاب رياض المسائل يارى مى كرده است.(۹۷۹) در آن هنگام بيش از يازده سال از عمر محمد نمى گذشت. از آنجا كه در خانواده اى اهل علم و فضيلت پرورش مى يافت تحصيلات ابتدايى را به حسب ظاهر در اين سنين تمام كرده بود و در همين ايام بود كه قدم به مرحله جديدى از زندگيش مى گذاشت.


تحصيلات سيد

وجود كسان دانشمند و فرزانه در ميان بستگان نزديكش بر افكار و آرمانها و او تاثير گذار بود. تعليم و تربيت او تحت نظر پدرش آغاز شد و تا مراحل عالى ادامه يافت.

محمد گرچه توفيق حضور در مجلس درس پدربزرگش وحيد بهبهانى را نيافت ليكن از محضر شاگردان شاخص و برجسته وى بهره برد. علاوه بر پدرش از علامه بحرالعلوم (متوفى ۱۲۱۲ ق) در نجف بهره جست و از علم و زهد و كرامات توشه هاى آسمانى برگرفت و به افتخار ازدواج با دختر آن عالم گرانقدر نائل آمد. اما توفيق بهره بردن از آن بزرگ ديرى نپاييد و علامه بحرالعلوم هفت سال پس از وفات وحيد بهبهانى ديده از دنيا فروبست.(۹۸۰)

سيد محمد در نجف اشرف چندى نيز از محضر فقيه توانا شيخ جعفر كاشف الغطأ (متوفى ۱۲۲۸ ق) بهره برد. شيخ جعفر كاشف الغطأ (ره) در استنباط مسائل و فروع فقهى بسيار مسلط و توانا بود. وى فردى بسيار متواضع بود و علاوه بر رياست دينى، پيشواى شجاع ملى نيز به شمار مى آمد. درك زمان و نيازهاى زمان نيز از خصوصيات شايسته كاشف الغطأ بود. تاليف كتابى در رد اخبارى گرى و نيز كتابى در رد فرقه وهابى بر همين اساس بود.(۹۸۱)

سيد محمد طباطبايى از اساتيد خود تنها فقه نياموخت، احساس مسئوليت در برابر مسائل اجتماع و شهامت نيز آموخت. پس از آن خود عالمى فاضل گشته بود كه ديگر از تحصيل نزد استاد بى نياز مى نمود. بعد از آن نيز آنچه بود گذشت زمان بود و غناى هر چه بيشتر علمى در رهگذر تحقيق و تدريس و تاليف. اين فصل از زندگانى او به طور مشخص در اصفهان آغاز شد.

در سال ۱۲۱۶ ق. كربلا مورد هجوم وحشيانه وهابيها قرار گرفت و بيش از سه هزار نفر از جمله بسيارى از علما كشته شدند. بخش اعظم بارگاه امام حسينعليه‌السلام و اماكن بسيارى مورد تخريب قرار گرفت و اموال مردم به غارت رفت. آنان پس از قتل و غارت و تخريب، شهر را ترك كردند.(۹۸۲) اين واقعه عمده موجب مهاجرت سيد محمد طباطبايى به اصفهان شد.


در اصفهان

زمانى كه سيد محمد طباطبايى در اصفهان اقامت اختيار كرد حوزه اصفهان همچنان يكى از حوزه هاى معتبر جهان شيعه به شمار مى آمد و با حضور برخى از علماى تراز اول كربلا و شاگردان برجسته وحيد بهبهانى يا تربيت يافتگان شاگردان او از رونق و اعتبار برخوردار بود. بزرگانى چون محمد اصفهانى، تقى اصفهانى، سيد محمد باقر شفتى معروف به «حجت الاسلام».

سيد محمد طباطبايى در مدت ده سال اقامت در اصفهان در جو مناسب حوزه اصفهان تنها به تدريس و تاليف مشغول بود و از پذيرش ديگر مناصب چشم پوشيده بود. نقل شده است يكى از امورى كه باعث شهرت سيد محمد باقر شفتى از (مراجع بزرگ اصفهان) شد و توصيف آيت الله سيد محمد طباطبايى از وى بود. مى گويند از او پرسيده شد آيا سيد محمد باقر شفتى مجتهد است؟ او در جواب گفت: «شان او بالاتر از آن است كه من او را تاييد كنم، بلكه از او بپرسيد كه آيا سيد محمد مجتهد است يا نه.(۹۸۳) »

مجلس درس او بسيار مورد استقبال و توجه دانش پژوهان حوزه اصفهان قرار داشت. آنگاه كه تاليف كتاب «لمفاتيح فى الاصول» خود را آغاز نمود قبل از آنكه تاليف كتاب به اتمام رسيده باشد فصلهاى مختلف آن نزد طلاب و فضلا دست به دست مى گشت و از آن رونويسى مى كردند.(۹۸۴)

بايد گفت سيزده سال اقامت آيت الله سيد محمد طباطبايى در اصفهان سالهاى تعميق نظرات علمى و غناى فقهى از رهگذر تحقيق، تاليف و تدريس بود.


شاگردان

او از اساتيد برجسته حوزه كربلا و اصفهان به شمار مى آمد، به گونه اى كه همه علما در مجلس درس او حاضر مى شدند. بيانى زيبا و شيوا داشت و مسايل پيچيده و مطالب دقيق را به بهترين شيوه بيان مى كرد، به طورى كه هر كس حتى افراد مبتدى، درس او را مى فهميدند.(۹۸۵)

برخى از شاگردان سيد كه از خرمن دانش او بهره ها جستند از اين قرارند:

۱. سيد ابراهيم موسوى قزوينى معروف به صاحب كتاب ضوابط (متوفى ۱۲۶۲ ق)

۲. مولى محمد صالح برغانى (متوفى ۱۲۸۳ ق)

۳. ملا محمد نورى

۴. ملا حسن يزدى (متوفى بعد از ۱۲۴۲ ق)

۵. شيخ احمد كرمانشاهى (متوفى ۱۲۳۵ ق)

۶. ملا اسد الله بروجردى (متوفى ۱۲۶۴ ق)

۷. ملا صفر على لاهيجانى (متوفى قبل از ۱۲۶۴ ق)

۸. شريف العلما مازندرانى (متوفى ۱۲۶۴ ق)

۹. سيد شفيع بروجردى (متوفى ۱۲۸۰ ق)


تاليفات

آثار قلمى او كه از تتبع و بررسى نظرات ديگران آكنده است به اين شرح است، دو تاليف عمده ايشان در اصول فقه و فقه كه اولى «المفاتيح فى الاصول» و ديگرى «المناهل فى فقه آل الرسول» مى باشد.

«الوسائل الى النجاه» در اصول فقه، «اصلاح» در فقه كه به صورت ذكر فتوا و رساله عمليه وى بوده و تلخيصها و ترجمه هاى متعددى به فارسى داشته است. «جامع الاخبار» در فقه كه به منزله دايره المعارفى در زمينه فقه شيعه بوده است، «الجهاديه » رساله اى در زمينه احكام، جهاد و نيز «مشكوه الجهاد فى ترجمه مصابيح الجهاد» در زمينه جهاد و احكام آن.(۹۸۶)


زعامت

آيه الله سيد محمد طباطبايى سال ۱۲۳۲ ق. در پى وفات پدر بزرگوارش به كربلا بازگشت در حالى كه غم از دست دادن پدرى كه سالها در جوار افاضه اش باليده بود بر دلش سنگينى مى كرد.

پس از گذشت روزها رفته رفته گذشت زمان بر داغ از دست دادن پدر مرهم مى نهاد و نيازها و مسائل زمان كه از سوى مردم ابراز مى شد وى را به بازگشت به فعاليت و قبول مسووليتهاى جديد وادار مى كرد.

پس از چندى به كاظمين شهر امام كاظمعليه‌السلام و امام جوادعليه‌السلام مهاجرت كرد و در آن شهر مقدس اقامت كرد. در حالى كه مقام مرجعيت جهان تشيع را بر عهده داشت.


عزم جهاد

در دوران زعامت آيت الله سيد محمد طباطبايى دوره دوم جنگ ايران و روسيه آغاز گرديد و روحانيت به زعامت آن فقيه گرانقدر در آن نقش موثر به عهده داشت و به همين سبب نيز ايشان به آيت الله مجاهد شهرت يافت.

دوران سلطنت فتحعلى شاه كه بخشى از آن معاصر با زندگانى آيت الله مجاهد بود يكى از حساس ترين و بحرانى ترين مراحل تاريخ ايران و جهان محسوب مى شود. در آن زمان در ميان دولتهاى قدرتمند جهان رقابت شديدى در دست يابى به مناطق آسيا و آفريقا شروع شده بود اين سياست از سوى دول قدرتمند «سياست مستعمرانى» نام گرفته بود. نقش ايران در آسيا به موجب رابطه با اهميتى كه با هند زرخيز داشت از اهميت خاصى برخوردار بود و از اين رو ايران در آغاز عصر سياست استعمارى در ميدان رقابت قدرتهاى استعمارى قرار داشت.(۹۸۷)

پس از جنگهاى دوره اول ايران و روسيه و شكست ايران در سال ۱۲۲۸ ق. پيمان متاركه جنگ موسوم به عهدنامه گلستان بين ايران و روسيه به امضا رسيد و به موجب آن، دربند، باكو، شيروان، قراباغ و قسمتى از خاك ايران جدا و به روسيه ملحق شد و دولت ايران از هر گونه ادعايى نسبت به گرجستان و داغستان و مينگرلى و آبخازى صرف نظر كرد.(۹۸۸)

اما در اثر تعيين نشدن خط مرزى بين دو كشور، بار ديگر از سوى روسها اختلافات بروز كرد و مساعى عباس ميرزا وليعهد فتحعلى شاه، كه از آغاز جنگهاى دوره اول در آذربايجان فرماندهى جنگ را بر عهده داشت، نيز براى تعيين مرز به جايى نرسيد. مذاكرات در اين باره بى نتيجه بود و قواى روسيه در اثناى جنگ ايران و عثمانى (۱۲۳۶ - ۱۲۳۸ ق) به فرماندهى ژنرال برمولف از فرصت استفاده كرده، قطعه هايى از خاك ايران را در بالغ لووگوگجاى تصرف كردند. اما از آنجا كه روسيه به جنگ با فرانسه مشغول بود تحركات شديدى از سوى روسها صورت نمى گرفت و صلح سيزده ساله اى (از عهدنامه گلستان تا آغاز جنگهاى دوره دوم) بين ايران و روسيه به وجود آمد. در طى اين سالها فتحعلى شاه بارها سعى كرده بود از طريق مسالمت آميز مناطق اشغالى ايران را باز پس بگيرد اما دولت مقتدر زورگوى روسيه از اين امر خوددارى مى كرد. در سال ۱۲۴۱ اخبار ناگوارى تهران را برآشفت. روسها محصولات زراعت كاران اهالى مناطق اشغال شده را به اجبار از آنان مى گرفت. روسها مسلمانان را مجبور مى كردند كه كودكان خود را به مدارس مسيحى بفرستند. آنان به مساجد و قرآن اهانت مى كردند و اهالى مسلمان را از هر جهت در تنگنا قرار داده بودند.

اهالى مناطق اشغالى با ارسال نامه اى به مرجع دينى زمان آيت الله سيد محمد مجاهد وضع خود را تشريح كرده و از او مى خواستند كه فكرى به حال آنها بكند.(۹۸۹)

از سوى ديگر عباس ميرزا توسط برخى از نزديكان خود آيت الله مجاهد را از وضعيت موجود مطلع كرد و از وى استمداد نمود.(۹۹۰) هدف عباس ‍ ميرزا از اين كار جلب نظر مرجعيت شيعه و آنگاه وادار كردن شاه به مقابله با تجاوزات و تعديات قواى روس بود. همان گونه كه شاه و وليعهدش در جنگ دوره اول نيز از علما استمداد كردند.

در آن برهه، علما از جمله آيت الله سيد على طباطبايى، (پدر آيت الله مجاهد) و شيخ جعفر كاشف الغطأ نيز به دعوت حكومت ايران پاسخ مساعد دادند و با نوشتن رساله هاى جهاديه و ترغيب مردم به جنگ با نيروهاى روسيه، حياتى تازه به قواى ايران بخشيدند. در آن حال نيز چشم اميد وطن دوستان و دين خواهان به كاظمين دوخته شده بود. در چنين موقعيتى آيت الله مجاهد ديگر علما را از وقايع مطلع كرد و همه در صدور فتواى جهاد عليه روسيه متفق شدند.

پس از آن وى با ارسال نامه هايى به فتحعلى شاه از او خواست تا جلو ظلم و تعدى قواى روس را بگيرد، كه اگر او اين كار را نكند خود براى آن قيام خواهد كرد.(۹۹۱)

شاه به موجب نفوذ شخصيت مذهبى و وجهه مردمى آيت الله مجاهد كه حتى تاج و تخت او را تحت الشعاع خود قرار مى داد مجبور به پذيرفتن نبرد شد. او دو راه در پيش روى خود مى ديد، رويارويى با ملت يا جنگ با روسيه.(۹۹۲)

پس از صدور فتواى جهاد آيت الله مجاهد به همراه جمعى از علما و طلاب به ايران مهاجرت كرد و در تهران علما را به پايتخت دعوت نمود. به دنبال اين دعوت علما در تهران گرد آمدند و در جنگ با روسيه متفق گرديدند. حضور روحانيت به رهبرى آيت الله مجاهد شور و جنبش همگانى و زايدالوصفى را در ايران موجب گشته و نيروهاى عظيم مردمى را از سراسر ايران گردآورده بود.

پس از آمادگى و اعزام نيروها آيت الله مجاهد و جمعى از علما از جمله آيت الله محمد جعفر استر آبادى، ملا محمد تقى برغانى، ميرزا عبدالوهاب قزوينى، ملا احمد نراقى، سيد نصرالله استر آبادى، سيد محمد قزوينى، سيد عزيزالله مجتهد طالشى و آخوند ملا محمد مامقانى به تبريز مهاجرت كردند.

جنگهاى دوره دوم ايران و روسيه بدون اعلان رسمى شروع شد. در عوض ‍ نيروهاى ايران در سه هفته موفق شدند اغلب نقاطى را كه به موجب عهدنامه گلستان به روسيه تسليم شده بود به كمك اهالى محل باز پس ‍ بگيرند.

اما فتحعلى شاه كه در آن هنگام در چمن سلطانيه (مركز فرماندهى نيروهاى ايران در نزديكى تبريز) اردو زده بود با عجله تصميم گرفت از فتوحاتى كه نصيبش شده بود، استفاده كرده، هر چه زودتر با روسها صلح كند ولى سفير ويژه وى حتى موفق به ورود به خاك روسيه از مرز قفقاز نشد و پس از چند ماه سرگردانى در كشور عثمانى و لهستان، و تقاضاى ميانجيگرى از اتريش و لهستان بدون نتيجه به ايران بازگشت. مشكل اصلى و عمده اى كه در اين زمان وجود داشت اين بود كه فتحعلى شاه به دليل بى كفايتى و دون همتى قصد جنگيدن نداشت.


فرجام جنگ

اولين شكست فاحش نيروهاى ايران در ۲۳ صفر سال ۱۲۴۲ در حوالى گنجه صورت گرفت. اين شكست در اثر اشتباهى جزئى در سپاه ايران به وقوع پيوست.(۹۹۳) پس از آن به فاصله كمى، دربند و گنجه بار ديگر به دست روسها افتاد يك ستون از سربازان روسى از رود ارس عبور كرده، و به طرف تبريز روانه شد. اما عباس ميرزا توانست به زحمت بسيار در اول جمادى الاخر ۱۲۴۲ ق. روسها را به آن سوى ارس براند.

فتحعلى شاه پس از گذشت كمتر از دو ماه از اين وقايع به جنگ پشت كرد و به تهران بازگشت. در واقع آهنگ عقب نشينى و شكست از طرف شاه زده شده بود.

روحانيون در طول اين مدت در جبهه هاى جنگ حضور داشتند و محل ثابت استقرار آنان در تبريز بود. ليكن برخى افراد مغرض و نادان پس از شكست هاى اوليه نسبت به آيت الله مجاهد، جسارت به گردن را آغاز كردند.

بى گمان تبليغات پنهان عمال شاه و دربار، كه از ابتدا با جنگ موافق نبودند در اين امر بى تاثير نبود. شاه پس از اينكه در تبريز به ديدار علما رفته بود جبهه هاى جنگ و حاميان راستين مملكت و حافظان حقيقى اسلام و ايران را رها كرد و اين امر بر جرات مخالفان و نادانان افزود.


بانگ رحيل

سيد محمد مجاهد همچنان در تبريز ماند اما پس از چندى دچار سوءهاضمه سختى گرديد و مجبور به ترك تبريز شد. در طول راه در شهر قزوين نيز مظلومانه مورد اسائه ادب جاهلان و آماج توهين و تمسخر نااهلان قرار گرفت. وى در ۱۳ جمادى الثانى ۱۲۴۲ ق در شهر قزوين در اثر همان بيمارى، در اوج مظلوميت و اندوه چشم از جهان فرو بست و پيكر مطهرش به كربلا انتقال داده و در آنجا به خاك سپرده شد و بارگاهى بزرگ بر مزار او بنا گرديد كه اكنون نيز وجود دارد.

پس از وفات آيت الله مجاهد تا يك سال ديگر جنگ ادامه داشت. آنچه كه در اين مدت مشخص گرديد كارشكنيها و سهل انگاريهاى شاه در جنگ بود.

وى از ارسال كمك مالى به عباس ميرزا خوددارى مى كرد و مى گفت مخارج جنگ بايد از ماليات آذربايجان تامين شود. اين در حالى بود كه روسها نيز از اختلافات شاه و وليعهد مطلع شده بودند، تحركات جديد روسها و ضعف مالى سپاه ايران و به تبع آن تقليل نيروهاى ايرانى باعث شد كه پس از هشت روز جنگ خونين، ايروان به دست ژنرال پاسكويج فتح گردد و به اين ترتيب سراسر زمينهاى ماوراى رود ارس به دست روسها افتاد. آنگاه تبريز نيز در سال ۱۲۴۳ ق. بدون زحمت به تصرف نيروهاى روس درآمد. سپس ‍ روسها به منظور اعمال فشار بيشتر براى پذيرفتن شرايط خود از سوى ايران، اردبيل و آستارا را تصرف كردند و آماده حمله به تهران شدند.

عاقبت عباس ميرزا كه از سوى روسيه تهديد به رسميت شناختن وليعهدى و نااميد و از ادامه جنگ شده بود با وساطت انگلستان در پنجم شعبان ۱۲۴۳ ق. (دهم فوريه سال ۱۸۲۸ م) عهدنامه تركمنچاى را با دولت روسيه به امضا رساند.

به موجب عهدنامه تركمانچاى سراسر اراضى آن سوى ارس ملحق به روسيه گرديد و امتيازات ديگرى نيز به آن دولت واگذار گرديد.(۹۹۴)

اكنون با گذشت نزديك به دو قرن از آن واقعه تلخ، حقيقت از ميان ابرهاى تزوير و ريا سر برآورده و واقعيت روشن گرديده است، گرچه آن روز مقام آيت الله مجاهد را پاس نداشتند و منزلت او را حرمت ننهادند، خداوند او را رحمت كند و به نيت پاكش اجر صابران و مجاهدان عنايت فرمايد.