گلشن ابرار جلد ۱

گلشن ابرار0%

گلشن ابرار نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شخصیت های اسلامی

گلشن ابرار

نویسنده: جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قم
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 46223
دانلود: 12698

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 63 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 46223 / دانلود: 12698
اندازه اندازه اندازه
گلشن ابرار

گلشن ابرار جلد 1

نویسنده:
فارسی

مجموعه گلشن ابرار که خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.
در این بین علمایی هستند که غیر از زندگی علمی خود، زندگی سیاسی پرباری داشته اند و در صحنه های گوناگون سیاسی شرکت داشته اند و برخی دیگر فقط زندگی علمی و زاهدانه ای داشته اند و در سیاست و اوضاع سیاسی دوران خویش هیچ دخالتی نداشته اند که هر کدام در جای خود به آن پرداخته شده است.
برخی از علما شرح کوتاهی دارند و برخی بسیار مفصل است که این امر یا به دلیل محدودیت اطلاعات راجع به عالم موردنظر است یا به جهت اهمیتی که آن عالم در بین مردم دوران خویش داشته، کمیت اطلاعات راجع به آن عالم تغییر کرده است. ساختار نوشتاری کتاب های این مجوعه در تمام مجدات آن به این ترتیب است:
1) تولد، خانواده و حسب و نسب
2) دوران کودکی
3) دوران تحصیل و تهذیب و مقام علمی
4) زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی
5) سفرها
6) شاگردان
7) آثار و تألیفات
8) تاریخ و چگونگی وفات یا شهادت


ملا على كنى متوفاى ۱۳۰۶ ق.

آيت شجاعت

محمد باقر پورامينى

آيت الله العظمى حاج على كنى، از جمله شخصيتهاى نادرى است كه در آسمان «ابرار» همچون خورشيدى مى درخشيد. او به پيروى از سيره معصومانعليه‌السلام در مسائل حاد اجتماعى و سياسى و امورى كه بخصوص كشور ايران را به ورطه سقوط مى كشاند و با تلاش و اقدامى شجاعانه به مقابله با خيانتها، پليديها و ظلمتها مى پرداخت و از قدرتهاى پوشالى واهمه نداشت.

زندگى آن آيينه پاكى و آيت شجاعت را مرور مى كنيم.


فروغ كن

او در يكى از روزهاى سال ۱۲۲۰ هجرى قمرى در محله «كن» - واقع در شمال غرب تهران - ديده به جهان گشود. پدر او، ميرزا قربانعلى آملى نامش را «على» نهاد تا ميراث امام خواهى و على دوستى را با گوشت و پوست نسل خويش درآميزد.(۱۱۴۱)


در حوزه تحصيل

او پس از سعى و تلاش در مكتب، در انديشه حضور در حوزه علوم دينى بود، ليكن با مخالفت خوانواده اش روبرو گرديد و در آغاز به صورت مخفيانه به درس مشغول شد و سپس با كسب رضايت آنان راهى حوزه تهران گرديد و از آنجا به اصفهان رفت و در آن شهر از محفل درس استادى چون سيداسدالله اصفهانى (متوفى ۱۲۹۰ ق) استفاده كرد.(۱۱۴۲)

سپس آماده سفر به نجف اشرف شد و از ذخاير گران سنگ آن حوزه بهره برد. اساتيد بنام و معماران علمى و معنوى «كنى» در حوزه نجف عبارت بودند از: شيخ محمد حسن نجفى معروف به صاحب جواهر (متوفى ۱۲۶۲ ق)، شيخ حسن كاشف الغطأ (متوفى ۱۲۶۲ ق)، شيخ مشكور حولاوى نجفى (متوفى ۱۲۷۳ ق).(۱۱۴۳)

در كنار حوزه نجف، حوزه علميه كربلا نيز جايگاه پرورش دانش طلبان بود، شيخ على كنى در جوار آستان مقدس حضرت امام حسينعليه‌السلام از محضر دو استاد برجسته اى چون شريف العلمأ مازندرانى (متوفى ۱۲۴۵ ق) و سيد ابراهيم قزوينى معروف به صاحب ضوابط (متوفى ۱۲۶۲ ق) كسب فيض كرد و دوره عالى فقه و اصول را گذراند.(۱۱۴۴)


ياران محفل انس

«كنى» در مدت تحصيل از نعمت دوستان فاضل و كوشايى برخوردار بود كه در تمام فراز و نشيبهاى تحصيل و زندگى غمخوار هم بوده، از كمك به يكديگر دريغ نمى ورزيدند و با جمع خود محفل انس علمى پربارى را تشكيل داده بودند. دوستان هم حجره اى كه او در حوزه علميه نجف عبارت بودند از ملا على خليلى (متوفى ۱۲۹۷ ق)، شيخ عبدالحسين تهرانى (متوفى ۱۲۸۶ ق)، و سيد زين العابدين طباطبايى حائرى (متوفى ۱۲۹۲ ق).

آقاى طباطبايى حائرى از دوران سخت تحصيل چنين ياد مى كند: «در ايام طلبگى كه به نجف اشرف آمده بودم من و آقاى شيخ عبدالحسين شيخ العراقين و آخوند ملا على كنى در يك حجره از مدارس حوزه علميه در نهايت فقر و فاقه به سر مى برديم و فقيرتر از همه حاجى كنى بود كه هر هفته يك شب به مسجد سهله مى رفت و از گوشه و كنار مسجد - بدون اينكه كسى بفهمد - نان خشك جمع مى كرد و به مدرسه مى آورد و گذران هفته را از آنها مى كرد.»(۱۱۴۵)

حاج شيخ على كنى در سفرى كه به مكه مكرمه و مدينه منوره انجام داد در راه بازگشت، به همراه ميرزا محمد حسن شيرازى (ميرزاى بزرگ) به سوى شام آمده، تا بارگاه حضرت زينب سلام الله عليه را زيارت كند و آن دو وقتى به حرم مطهر وارد شده از غربت آن مكان بسيار متاثر گرديدند زيرا گرد و غبار زيادى بر آستان مبارك و اطراف ضريح نشسته بود. بسرعت دست به كار شده، به نظافت آنجا پرداختند و با گوشه عباى خويش خاك و خاشاك را از حرم و ضريح مطهر زدودند و آنجا را تميز كردند.(۱۱۴۶)

شيخ انصارى (متوفى ۱۲۸۱ ق) نيز از دوستان نزديك كنى بود. او پيرامون زهد و دورى از زخارف و دلبستگى هاى دنيا كه در زندگى شيخ انصارى به چشم مى خورد، چنين مى گويد: «حدود بيست سال در كربلا با او دوست و معاصر بودم. اثاثيه اى جز يك عمامه نداشت كه آن شبهاى تابستان فرش ‍ خويش قرار مى داد و هنگامى كه از محل سكونت بيرون مى رفت آن عمامه سر خويش مى كرد. »(۱۱۴۷)


بازگشت به تهران

ملا على كنى پس از سالها تلاش در راه فراگيرى فقه و اصول كه سختيهاى بسيارى را نيز براى او به دنبال داشت به مقام اجتهاد و استنباط احكام دينى رسيد و استادش شيخ محمد حسن صاحب جواهر بر فراز منبر درس به اجتهاد او اشاره كرد.(۱۱۴۸) كنى سپس بازگشت به وطن و هدايت مردم و تربيت دانشمندان را سرلوحه آينده زندگى خويش قرار داد و در سال ۱۲۶۲ ق، عراق را به مقصد تهران ترك گفت.(۱۱۴۹)

حاجى در آغاز ورود، روزهاى سختى را در تهران گذراند و تنگدستى او را در فشار قرار داد. در همين زمان با استمداد از پروردگار، دو كتابى را كه خود نوشته بود، منتشر كرد. هر چند انجام اين امر مهم بسيار مشقت زا بود، سود حاصل از آن وى را از فشار زندگى رهانيد. پس از آن زمين متروكه اى را خريدارى و در آن قناتى احداث كرد و با احياى زمين و كار كشاورزى به امرار معاش پرداخت.


بر بلنداى آفتاب

مدت زمانى پس از اقامت حاجى مراجعات پى در پى مردم و پرسشهاى كتبى و شفاهى آنان در قالب استفتأات شرعى آغاز شد و روز به روز افزايش مى يافت و ايشان يگانه محور پاسخگويى به سوالات دينى و تنها ملجا رسيدگى به مشكلات مردم به شمار مى رفت.(۱۱۵۰)

به دليل فزونى مقلدان و بنا به درخواست آنان سرانجام در سال ۱۲۷۱ ق. رساله عمليه آن فقيه خداترس به چاپ رسيد.(۱۱۵۱) تا مردم مومن احكام دينى خود را بر اساس فتاواى مجتهد و مرجع تقليد خويش انجام دهند.

آيت الله كنى همچنين توليت مدرسه مروى را عهده دار شد و با نظارت و حسن تدبير او، نظم شايان تحسينى بر برنامه هاى آن محيط معنوى و روحانى حكمفرما گشت.(۱۱۵۲)

آن فقيه برجسته، تربيت شاگردان را يكى از اهداف اساسى خود قرار داد و به برپايى درس فقه و اصول و ديگر رشته هاى علوم اسلامى اقدام ورزيد. برخى از شاگردان او از اين قرارند:

شيخ موسى شراره عاملى (متوفى ۱۳۰۶ ق.)، شيخ محمد باقر نجم آبادى (متوفى ۱۳۴۷ ق.)، شيخ اسد الله تهرانى (متوفى ۱۳۵۲ ق.)، سيد محمود حياطشاهى، سيد محمد لواسانى، سيد محمد مرعشى، مولا محمد على خوانسارى، ملا محمد تقى سنجابى، ميرزا حسين نايب الصدر، شيخ محمد حسين گرگانى (متوفى ۱۳۵۳ ق.) و شيخ حسين بافقى (متوفى ۱۳۱۳ ق)(۱۱۵۳)


مقتداى همگان

آيت الله كنى در قلب همه جاى داشت. علاقه و محبت درونى مردم به اين پيشواى سترگ در تمام حالات هويدا بود. ساموئل گرين ويلر بنجامين - نخستين سفير آمريكا در ايران - در خاطرات خود چنين مى نويسد:

«... بزرگترين مجتهدهاى حاليه كه به به منزله رئيس عدالت خانه حاليه ممالك فرنگ است حاجى ملا على كنى است. حاجى ملا على شخص ‍ مسنى است و ظاهرا مايل به تجمل نيست بلكه ميل به سادگى زياد دارد. اگر چه املاك او زياد است مع هذا نمى خواهد جلال و ظاهرسازى به خرج دهد. وجودى ملكوتى است. اگر يك كلمه بگويد مى تواند اعليحضرت را از سلطنت خلع كند. سربازهايى كه در سفارت ممالك متحده آمريكا قراول مى كشيدند به من گفتند كه اگر چه ما براى حفظ وجود شما اينجا فرستاده شده ايم، اما اگر حاجى ملا على امر كند همه شما را مى كشيم!»(۱۱۵۴)

رسيدگى به ضعيفان، دستگيرى از مستمندان و تلاش در پى رفع گرفتارى نيازمندان از صفات بارز ملا على كنى بود. او چون پدرى دلسوز، بسيارى از يتيمان درمانده را تحت تكفل قرار داده و براى گذران زندگى آنان مقررى مناسبى در نظر گرفته بود و همچنين براى حل مشكل بيمارانى كه بنيه مالى ضعيفى داشتند، مكانهايى را به منظور پرداخت پول داروها در نظر گرفته بود تا آنان با دريافت مبلغ آن، به درمان خود اقدام كنند.(۱۱۵۵)

ساخت آب انبار و كاروانسرا به منظور رفاه و آسايش قافله ها - چون كاروانسرايى در خاتون آباد - نيز از خدمات عمومى و عام المنفعه حاجى بود.(۱۱۵۶)

مهر آيت الله كنى سند اعتبار اسناد به شمار مى رفت. معامله كنندگان براى معتبر ساختن كاغذ و سند معامله خويش به در خانه او رفته، سند خود را با مهر مباركش اعتبار مى بخشيدند.(۱۱۵۷)


تاليفات

گنجينه پر بار حاجى كنى به قرار زير است:

ارشاد الامه، ايضاح المشتبهات، تحقيق الدلائل فى شرح تلخيص المسائل (شامل مباحث مستقلى چون كتاب البيع، كتاب الخيارات، كتاب القضأ و كتاب الشهادات(۱۱۵۸) ، كتاب الطهاره و كتاب الصلاه)، تلخيص المسائل، توضيح المقال فى علم الدرايه و الرجال، حاشيه بر قواعد، رساله اى در استصحاب، رساله اى در اوامر و نواهى، رساله اى در مفاهيم و مواعظ حسنه.(۱۱۵۹)


دژى در برابر دژخيم

بسيارى از مورخان تاريخ معاصر بر اين نكته اعتراف دارند كه ناصرالدين شاه قاجار از عظمت و نفوذ آيت الله كنى فوق العاده بيم و ملاحظه داشت و اين امر حاكى از قدرت معنوى، نفوذ كلام، پيوند با مردم و شجاعت آن مرجع دينى است. عالمى كه با تحقير و شكستن قدرت پوشالى كارگزاران ظالم، سايه حمايت خويش را بر مردم ضعيف گسترده بود. در اين مقال به نمونه هاى درخشانى از شجاعت و غيرت دينى او اشاره مى كنيم:

ميرزا محمد مهدى لكهنوى مى نويسد:

«اينك حكم محكم ايشان مشابهت دارد. از سلطان و شاهزادگان و امرا كسى را جرات آن نيست كه بى اذن ايشان اقدام بر تكلم نمايد و يا بى مشورت ايشان اجراى مطلبى بنمايد. امراى عصر ناصرالدين شاه قاجار از وى خائف مى بودند و شاه مذكور مكرر به خانه اش به جهت ملاقات مى آمد. »(۱۱۶۰)

نوشته اند: «روزى ناصرالدين شاه به منظور شكار، به همراه اطرافيانش از دروازه شهر خارج شد. هنوز مسافتى را طى نكرده بود كه از دور نگاهى به پايتخت كرد و در فكر فرو رفت. پس از آن بى درنگ از شكار منصرف شد و به تهران بازگشت. يكى از درباريان سبب انصراف شاه را از شكار جويا شد. شاه در پاسخ گفت: چون از دروازه بيرون رفتم، نگاهم به شهر و دروازه افتاد، اين فكر در نظرم آمد كه اگر حاجى ملا على كنى امر نمايد در اين دروزه را بر روى من ببندند و باز نكنند، من چه خواهم كرد! از اين رو ترس و وحشت مرا فرا گرفت و گفتم برگشتن بهتر است. »(۱۱۶۱)

كردار مغاير با دين و همكارى ذلت آور با بيگانگانى چون روس و انگليس از شاه چهره كريه و خائنى ساخته بود، بدان حد كه حاجى درباره او مى گفت: «او ناصر الدين شاه (يارى كننده دين) نيست، بلكه ناصرالكفر است. »(۱۱۶۲)

روزى شاه از ملا على مى پرسد بر اساس حديث «علمأ امتى افضل من انبيأ بنى اسرائيل»، (علماى امت من از پيامبران بنى اسرائيل برترند) شما بايد لااقل همان كارهايى را بكنيد كه آن پيامبران مى كردند. مثلا آيا شما مى توانيد مانند حضرت موسى عصايى را اژدها كنيد؟!

حاجى بدون تامل و درنگ در پاسخ مى گويد:

آرى، اگر شما ادعاى خدايى كنيد ما هم عصا را اژدها خواهيم كرد؟!(۱۱۶۳)

روزى نايب السلطنه، كامران ميرزا پسر ناصرالدين شاه و وزير جنگ و حاكم تهران براى انجام كارى در منزل حاج ملا على كنى حضور يافت. در ضمن صحبت، حاجى با عذر خواهى فرمود: «خيلى ببخشيد، من پايم درد مى كند و ناچارم آن را دراز كنم!» كامران ميرزا كه مردى خودخواه و خودپسند بود، احساس كرد ملا على كنى قصد بى احترامى به او را دارد و براى اينكه تلافى كرده باشد، گفت: اتفاقا بنده هم پايم درد مى كند و اجازه مى خواهم آن را دراز كنم!

آيت الله كنى با فراست و هوشيارى تمام متوجه منظور نايب السلطنه شد و براى آنكه او را خوب ادب كرده باشد فرمود: «من اگر ناچارم پايم را دراز كنم، علتش اين است كه دستم را كوتاه كرده ام، ولى فكر نمى كنم شما در وضعى باشيد كه لازم باشد پايتان را دراز كنيد. »(۱۱۶۴)


رويارويى با فراماسونرى

فراماسونرى در اذهان و افكار بيدار جهان، نامى زشت و سرشتى كريه دارد. نهادى كه پا به پاى استعمار در كشورهاى زرخيز - بخصوص ايران - نفوذ كرد و با پرورش عناصر مرموز داخلى، زمينه استثمار و غارت ملتها را براى استعمارگران وحشى چون انگليس فراهم ساخت و ضمن تحقير تمدن و فرهنگ كشورهاى استعمار شده، فرهنگ منحط غرب را در ميان آنان ترويج كرد و عقب ماندگى را برايشان به يادگار نهاد.(۱۱۶۵)

تشكيلات فراماسونرى در ايران از نخستين پيامدهاى موج غرب گرايى و روشنفكرى در ايران بود كه به وسيله روشنفكران دست آموز غرب همچون ميرزا ملكم خان و براى مقابله با اسلام و روحانيت پديد آمد و ملكم - كه تاريخ ايران از او به نفرت ياد مى كند - در سال ۱۲۳۷ نخستين سازمان فراماسونرى در ايران را به نام فراموشخانه بنياد كرد و گفته شده است كه او همسويى و همنوايى ناصرالدين شاه را براى اين كار نيز به دست آورد.(۱۱۶۶)

با پديد آمدن فراموشخانه، علما و روحانيون متعهد بپا خواستند و بر ضد آن به افشاگرى و مبارزه دست زدند و جنبش ضد فراماسونرى در ايران را هدايت كردند. رهبر اين خيزش، مرجع بزرگوار و مجتهد با نفوذ، حاج ملا على كنى بود. او در ابتدا در نامه اى خطاب به ناصرالدين شاه، خطر ملكم و افكار انحرافى فراموشخانه او را گوشزد كرد.(۱۱۶۷) و سپس در اقدام شجاعانه ديگرى حكم به تكفير «ماسون»ها داده، حمله به مركز ماسونها را رهبرى كرد و مردم مسلمان نيز به دستور ايشان، فراموشخانه - آن مركز استعمارى - را با شور و هيجان بسيار به آتش كشيدند و شاه را وادار به تعطيل و انحلال آن لانه فساد كردند.(۱۱۶۸)


مبارزه با امتياز رويتر

در هيجدهم جمادى الثانى ۱۲۸۹ ق. قراردادى ميان ناصرالدين شاه و نماينده بارون ژوليوس دورويتر - سرمايه دار انگليسى - به امضا رسيد كه در صورت اجرا تسلط كامل اقتصادى و به دنبال آن تسلط سياسى انگلستان بر سرتاسر ايران بر قرار مى شد. اين امتياز كه كشور را در اندك زمانى تحت استعمار بريتانيا قرار مى داد، از نمونه هاى فوق العاده اى بود كه مى توان آن را كودتاى اقتصادى ناميد.(۱۱۶۹)

كارگردان اصلى و بانيان پشت پرده در اعطاى امتياز، دو روشنفكر بى خرد بودند كه به موجب غرب باورى و مطامع شخصى خويش، كشور را به سراشيبى هلاكت و سقوط كشاندند. اين دو خائن ميرزا حسين خان سپهسالار (مشير الدوله) و ميرزا ملكم خان ناظم الدوله بودند كه با اخذ رشوه كلان، زمينه اعطاى تمام ثروت و منابع طبيعى و اقتصادى كشور را به يك سرمايه دار خارجى فراهم كردند.(۱۱۷۰)

به موجب اين قرارداد امضا شده، تاسيس راه آهن از درياى خزر تا خليج فارس علاوه بر حق تصرف كليه زمينهاى واقع در مسير، داير كردن راه آهن شهرى، بهره بردارى از همه معادن، از جمله زغال سنگ، نفت و آهن و سرب، بهره بردارى از جنگلهاى ملى در سراسر مملكت و وصول انحصارى حقوق گمركى و به طور خلاصه كليه منابع ثروت ملى ايران به رويتر واگذار شد.(۱۱۷۱)

«لرد كرزن» اين امتياز را چنين توصيف مى كند: «... موقعى كه متن قرارداد منتشر گرديد، نفس اروپا از حيرت بند آمد، زيرا تا آخر تاريخ در صحنه معاملات بين المللى چنين امرى سابقه نداشت كه پادشاهى تمام ثروتهاى زمينى، زير زمينى و كليه منابع طبيعى و پولى و اقتصادى كشورش را بدين سان مفت و دربست در اختيار يك سرمايه دار خارجى گذاشته باشد. »(۱۱۷۲)

«لس ير» سياستمدار فرانسوى مى نويسد:

«براى شاه جز هوا چيزى باقى نگذاشته اند!»(۱۱۷۳)

از سويى ديگر، سران روسيه تزارى با خشم و نفرت از امضاى اين قرارداد، از اينكه از قافله امتيازگيران عقب مانده بودند بشدت اعتراض كردند.

حاج ملا على كنى با رهبرى مبارزه عليه امتياز رويتر، افكار عمومى مردم را در جهت لغو امتياز رويتر، افكار عمومى مردم را در جهت لغو امتياز هدايت كرد. نامه اعتراض آميز و كوبنده او به شاه، سند زنده تيزبينى و آگاهى آن مرجع شيعه بوده و قدرت تشخيص و توانايى درك مسائل پيچيده سياسى او را بر همگان روشن مى سازد.(۱۱۷۴)

نفوذ كلام و اقتدار مردمى حاجى كنى، خيزش و حركت مردم پايتخت را به دنبال داشت. سيل خروشان ملت، آماده عمل به دستور مرجع شجاع خويش شدند و براى انجام تكليف از هيچ گونه جانفشانى و مجاهدت دريغ نورزيدند. لغو امتياز و بر كنارى محمد حسين خان سپهسالار از صدر اعظمى دو خواسته اى بود كه علما و مردم بر آن اصرار داشتند، بدان حد كه پس از بازگشت ناصر الدين شاه از سفر اروپا و به محض پياده شدن از كشتى و ورود به بندر انزلى، استقبال كنندگان دربارى، بيدارى و خيزش مردم به رهبرى روحانيون را گذارش داده، به او فهماندند كه اگر صدر اعظم همراه شما وارد تهران شود، شورش عظيمى در پايتخت بر پا خواهد شد. به اين سبب شاه در مرحله نخست سپهسالار را از مقام صدراعظمى عزل كرد و او را در رشت قرار داد و خود رهسپار تهران گرديد(۱۱۷۵) و سپس در دهه آخر رمضان ۱۲۹۰ ق. بطلان قرارداد به طور رسمى اعلان شد(۱۱۷۶) و سرانجام تلاش عالمانى چون ملا على كنى و حمايت و حضور مردم وظيفه شناس ‍ جامه عمل پوشيد و ورقى زرين بر تاريخ پرافتخار مرجعيت شيعه و پيوند امت با روحانيت افزوده شد و اقتدار علماى متهد را عيان ساخت.


پرواز تا بر دوست

اين مرجع وارسته، فقيه دلير و همراز محرومان در بامداد روز پنجشنبه ۲۷ محرم ۱۳۰۶ ق. به ديار باقى شتافت و دنياى فانى را وداع گفت.(۱۱۷۷)

تهرانيهاى مومن در روز يكشنبه اول صفر ۱۳۰۶ پيكر مطهر او را تشييع نمودند و تابوت پر نور او را تا مدفنش در حرم حضرت عبدالعظيم - واقع در شهر رى - بر دوش گذاشته، با او وداع كردند. پس از آن نيز مردم مسلمان ايران بخصوص اهالى تهران در غم رحلت پيشواى خويش سه روز به عزادارى و نوحه سرايى پرداختند. جايگاهش فردوس باد.(۱۱۷۸)


مير حامد حسين متوفاى ۱۳۰۶ ق.

پاسدار ولايت

ابراهيم اسلامى

يكى از بزرگترين پاسداران حريم فرهنگ و ولايت آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله ، علامه مجاهد مير حامد حسين هندى است كه در نيمه دوم قرن سيزدهم هجرى مى زيست او حق عظيمى بر گردن شيعيان دارد و كتاب جاودانش «عبقات الانوار» از آثار درخشان شيعه در يكى - دو قرن اخير است.


خاندان فضيلت

علامه مير حامد حسين، از خاندانهاى اصيل سادات موسوى است و با ۲۷ واسطه، نسبش به امام هفتم امام موسى كاظمعليه‌السلام مى رسد. نياكان او در طول قرون گذشته، همه از سادات اهل علم و زهد و فضيلت بوده اند.(۱۱۷۹) شايان ذكر است كه اين خاندان در اصل ايرانى بودند و در نيشابور زندگى مى كردند و در قرن هفتم، «سيد اوحد الدين» - جد پانزدهم مير حامد حسين - در پى حمله مغول، به هندوستان هجرت كرد و در شهر «كنتور» رحل اقامت افكند.(۱۱۸۰)

سيد محمد حسين (متوفى ۱۲۸۸ ق)، پدر بزرگ مير حامد حسين، فقيهى ارجمند و در زهد و عبادت سر آمد روزگار بود. گفته اند: از زمانى كه به سن بلوغ رسيد، هرگز نمازهاى مستحبى اش ترك نشد. كراماتى را هم به وى نسبت داده اند. در هنر خوشنويسى هم دستى داشت، نسخه اى از قرآن، و سه كتاب «حق اليقين» (علامه مجلسى)، «تحفه الزائر» (علامه مجلسى) و «جامع عباسى» (شيخ بهائى)، به خط زيباى وى در كتابخانه ناصريه لكنهو، موجود است.(۱۱۸۱)

علامه سيد محمد قلى (متوفى ۱۲۶۰ ق.) پدر مير حامد حسين، از علماى بزرگ قرن سيزدهم هجرى و از صاحب نظران در علم كلام بود. مدتى نيز در شهر «ميرتهه» بر كرسى قضاوت و فتوا نشست. رساله اى هم بنام «عدالت علويه» در موضوع احكام قضاوت و افتأ و شرائط قاضى و مفتى نوشته است.

او كتابهاى زيادى را از خود به يادگار گذاشت.(۱۱۸۲)


ولادت و رشد

علامه مير حامد حسين هندى، در سال ۱۲۴۶ ق. در شهر «مير تهه» هند، در خانه سيد محمد قلى به دنيا آمد. نام اصلى او را «مهدى» نهادند. سبب شهرتش به «مير حامد حسين» آن است كه پدرش پيش از آنكه خبر تولد فرزندش را بشنود، در رويا جد خود «سيد حامد حسين» را ديده بود، از اين رو، فرزند نوزادش را به اين نام مشهور كرد.

مير حامد حسين وقتى به هفت سالگى رسيد، پدرش او را به مكتب گذاشت. او مقدمات و دروس ابتدائى را خواند، آنگاه وارد مراحل بالاترى رسيد.

«مقامات حريرى» و «ديوان متنبى» را نزد مولوى «سيد بركت على صاحب»، و نهج البلاغه را در محضر مفتى «سيد عباس شوشترى» آموخت و سپس به فراگيرى علوم عقلى در نزد «سيد مرتضى خلاصه العلمأ» و علوم شرعى در محضر «سيد محمد سلطان العلمأ» و برادر او «سيد حسين سيد العلمأ» پرداخت و پس از سالها تلاش و همت، تحصيلات خود را با موفقيت به اتمام رساند.


تلاش علمى و خلق آثار

جوامع اسلامى بويژه هندوستان، در دوران زندگى مير حامد حسين، بيش ‍ از پيش دچار آشوب و تفرقه شده بود. استعمارگران و دشمنان اسلام، همواره براى دست يافتن به اهداف شوم و غارتگرانه خود، دوست مى داشتند كه مسلمانان با هم اتحاد نداشته باشند و مدام با خصومت زندگى كنند. بدين خاطر گاه دانشمندانى را در ميان خود مسلمانان تحريك مى كردند تا با نوشتن و يا گفتن حرفهايى تفرقه افكن و اختلاف آفرين، صفوف آنان را بر هم زنند و محيط زندگى برادرانه را تبديل به بلوا و آشوب و سوء ظن و دشمن سازند.

علامه سيد محمد قلى پدر مير حامد حسين، سالها عمر خود را صرف جواب دادن شبهات و تهمتهائى كرد كه دشمنان اسلام، به دست برخى از دانشمندان مسلمان، عليه شيعه و مكتب اهل بيت عليهم السلام شايع مى كردند اكنون بعد از پدر نوبت به پسر صالح و خلف او يعنى علامه مير حامد حسين هندى رسيده بود. او مشاهد مى كرد كه چه افتراها و تهمتهايى بر شيعه مى بندند كه روح شيعه از آنها خبر ندارد...

اين بود كه تصميم گرفت كمر همت ببندد و همچون پدرش، در عرصه قلم و تحقيق و تتبع و بيان حقائق اسلام و وقايع تاريخ اسلام، به دفاع از حق بر خيزد و به تهمتهاى مغرضانه و جاهلانه و خصومت آميز دشمنان تشيع، پاسخ دهد «تا سيه روى شود هر كه در او غش باشد!»

نخستين كارش، نقد، بررسى، تصحيح و تهذيب بعضى از كتابهاى ارزشمند پردش علامه سيد محمد قلى، بود.(۱۱۸۳) چرا كه بسيارى از آثار پدرش، در دفاع از مكتب شيعه و پاسخ به ايرادهاى مخالفان تشيع بود و شايسته بود كه پسر دانشمند و فرزانه، آنها را تصحيح و چاپ و منتشر كند. مير حامد حسين سالهايى از عمر گرانمايه خود را در اين راه صرف كرد و از اين رهگذر، خدمات شايانى به عالم تشيع ارزانى داشت. آنگاه خود اقدام به نوشتن كتاب نمود. اينكه به ذكر آنها مى پردازيم:

۱. استقصأ الافحام، ده جلد و به فارسى است. مولف در اين كتاب مطالبى را پيرامون قرآن كريم، حضرت مهدى (عج) شرح حال بسيارى از دانشمندان اهل سنت و اصول و فروع دين، مطرح كرده است و پاسخى است به كتاب «منتهى الكلام» تاليف حيدر على فيض آبادى حنفى، كه مطالبى شبهه آميز و بى اساس درباره شيعه داشت.(۱۱۸۴)

۲. شوارق النصوص، پنج جلد در علم كلام.

۳. افحام اهل المين، ردى است بر كتاب «ازاله الغين» تاليف حيدر على فيض آبادى حنفى.

۴. اسفار الانوار، سفر نامه حج و كربلا.

۵. كشف المعضلات فى حل المشكلات.

۶. العضب البتار فى مبحث آيه الغار.

۷. النجم الثاقب فى مساله الحاجب، كتاب فقهى در موضوع ارث.

۸. الدرر السنيه فى المكاتيب و المنشات العربيه.

۹. زين الوسائل الى تحقيق المسائل، مسائل فقهى و گوناگون.

۱۰. الدرايع، در شرح شرايع محقق حلى.(۱۱۸۵)

۱۱. عبقات الانوار فى مناقب الائمه الاطهار.

اين اثر بزرگترين و ارجمندترين كتاب اوست و از شاهكارهاى علمى و اعتقادى شيعه بشمار مى رود. مولف بزرگوار اين كتاب عظيم و شگفت انگيز را در مناقب ائمه اطهار عليهم السلام و در جواب كتاب ضد شيعى «تحفه اثنا عشريه» نوشته است.

كتاب خصومت برانگيز «تحفه اثنى عشريه» (هديه اى براى شيعيان دوازده امامى را مولوى عبدالعزيز دهلوى (م ۱۲۳۹ ق.) معروف به «سراج الهند» (چراغ هند) نوشته بود. اما چه تحفه اى و چه هديه اى؟! او كه از عالمان برجسته و فاضل شبه قاره هند و از اهل سنت بود، بدون توجه به آيات وحدت بخش قرآن و سفارشهاى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در اين كتابش، عقايد و آرأ شيعه را بطور عموم و فرقه اثنا عشريه را بالخصوص در اصول و فروع و اخلاق و آداب و تمامى معتقدات و اعمالشان به عباراتى خارج از نزاكت و كلماتى بيرون از آداب و سنن مناظره و به كتب نوآموزان - كه به خطابه نزديكتر است تا به برهان يا دست كم نقل صحيح مطالب - مورد حمله و اعتراض قرار داده... كتاب را مملو از افتراآت و تهمتهاى شنيعه ساخته است... و باعث تشتت جبهه اسلامى هند شد. اين كتاب در دل برادران مسلمانان نسبت به يكديگر كينه و نفرت پديد آورد و صفاى مسجد و محراب، شكوه رمضان و عاشورا را كدر ساخت.(۱۱۸۶) ...

عبقات الانوار(۱۱۸۷) ، داراى دو منهج و هر منهج نيز مشتمل بر مجلداتى چند است. منهج اول درباره اثبات دلالت آياتى چند از قرآن مجيد بر امامت است، از جمله آيه:

«انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوه و يوتون الزكاه و هم راكعون» مائده /۵۵.

و آيه:

«اليوم اكملت لكم دينكم.... » مائده /۳.

و آيات فراوان ديگرى كه بر امامت شرعى و الهى ائمه اهل بيت عصمت و طهارت (امام على و فرزندان معصومش عليهم السلام) دلالت مى كند. همه را مورد بحث عالمانه و محققانه و گسترده قرار داده است. گفته اند اين مجلد هنوز به چاپ نرسيده است و در كتابخانه عظيم مولف دانشمندش، در شهر لكهنو نگهدارى مى شود.

منهج دوم كتاب، درباره احاديث دوازده گانه اى است كه مولوى عبدالعزيز دهلوى در كتاب تحفه اثنا عشريه، مغرضانه اصل يا تواتر آنها را انكار و اشكالاتى بر اين احاديث شيعى وارد كرده بود. اين منهج از كتاب شگفت آور و عظيم عبقات الانوار، ۳۰ جلد است كه حدود دوازده جلد آن در هندوستان و ايران به چاپ رسيده است. هر يك از احاديث دوازده گانه، خود يك مجلد و برخى از اين مجلدات هم در چندين جلد به سبك قديم و ينگى چاپ شده است بدين شرح:

مجلد اول از منهج دوم، در مورد حديث غدير.

مجلد دوم، در موضوع حديث منزلت.

مجلد سوم، درباره حديث ولايت.

مجلد چهارم، درباره حديث طير.

مجلد پنجم، به شرح و بيان حديث «انا مدينه العلم و على بابها... ».

مجلد ششم، درباره حديث حديث تشبيه.

مجلد هفتم، درباره حديث «من ناصب عليا لخلافه فهو كافر».

مجلد هشتم، در بيان حديث نور «كنت انا و على نورا... ».

مجلد نهم، درباره حديث «رايت».

مجلد دهم، در موضوع حديث «انك تقاتل على تأويل القرآن... ».

مجلد يازدهم، در مورد حديث «الحق مع على... ».

مجلد دوازدهم، درباره حديث ثقلين.


عبقات الانوار از نگاه بزرگان

بزرگان علم و تحقيق، بر عظمت كتاب عبقات الانوار اقرار كرده اند و آن را به ديگران نيز شناسانده اند:

۱. علامه بزرگ شيعى، شيخ عبدالحسن امينى صاحب كتاب الغدير، درباره عبقات مى گويد:

بوى دلپذيرش در تمامى جهان پيچيده و آوازه اش از خاور تا باختر را فرا گرفته است، هر كس آن را ديده، دانسته كه كتاب اعجازآميز روشنگرى است كه هيچ باطلى در آن راه ندارد، و من در نوشتن الغدير از دانشهاى باارزش ‍ نهفته در آن بهره فراوان برديم.(۱۱۸۸)

۲. علامه شيخ آقا بزرگ تهرانى درباره آثار مير حامد حسين بويژه عبقات، مى نويسد:

كتابهاى با عظمت و مفيد مير حامد حسين، درياى ژرف نگرى و باريك بينى را پر موج گردانده است... مهمترين و پرآوازه ترين اثر او «عبقات الانوار» در مناقب ائمه اطهار عليهم السلام است...

و مير حامد حسين تمام حقايقى را كه «دهلوى» در باب امامت منكر شده با بهره گيرى از احاديث و اخبارى كه از طريق اهل سنت نقل شده، ثابت كرده است.(۱۱۸۹)

۳. امام خمينى در سال ۱۳۲۰ شمسى / ۱۳۶۳ قمرى كه هنوز تمام مجلدات عبقات چاپ نشده بود، پس از بحث در موضوع حديث غدير، مى نويسد:

«... هر كس بخواهد اطلاع از چگونگى حديث غدير پيدا كند، بايد رجوع كند به كتاب عبقات الانوار سيد بزرگوار مير حامد حسين هندى، كه چهار جلد بزرگ در حديث غدير تصنيف كرده و چنين كتابى تاكنون نوشته نشده و عبقات الانوار در امامت از قرارى كه شنيده شده، سى جلد است و آنچه كه ما ديديم، هفت - هشت جلد است و در ايران شايد تا پانزده جلد آن پيدا شود و اهل سنت در صدد جمع اين كتاب و تضييع آن هستند و ما ملت شيعه در خواب هستيم تا آن وقت كه يك چنين گنج پر قيمت و گوهر گرانبهائى از دست برود! اكنون قريب دو سال است (دو سال قبل از ۱۳۶۳ ق) كه به ملت شيعه به تجديد طبع اين كتاب پيشنهاد شده و به خونسردى تلقى شده است. با اين وصف با خواست خدا جلد غدير در تحت طبع است.(۱۱۹۰) لكن بر علمأ شيعه بالخصوص و ديگر طبقات لازم است كه اين كتاب بزرگ را كه بزرگترين حجت مذهب است نگذارند از بين برود و به طبع آن اقدام كنند. »(۱۱۹۱)

۴. استاد محمد رضا حكيمى درباره عبقات الانوار مى نويسد:

«و به راستى كتاب عبقات، عظيم است. آن اقيانوس بى كران و آن درياى ژرف، اين كتاب است. اين چنين كتابى در ديگر آفاق بشرى و فرهنگ ملتها نيز همانند ندارد... كتاب «عبقات» با مجلدات بسيارش، يكى از والاترين نمونه هاى كار خود انسانى و پشتكار و مسئووليت بشرى است، و يكى از ارجمندترين سندهاى... »(۱۱۹۲)


رنجها

علامه مير حامد حسين، كتاب عبقات را به سادگى و آسانى و رفاه و خدمه و گروه تحقيق ننوشت، او در راه تاليف چنين كتاب عظيمى، خود به تنهايى سخت ترين سفرها و پرزحمت ترين كارها را عاشقانه پذيرفت. زيرا همه اسناد و منابع تتبع و تحقيق را در اختيار نداشت، بويژه كتابها و منابع اهل سنت را.

گاهى به عنوان خادم و كارگر در يكى از روستاهاى دور افتاده شهر مكه به خانه عالمى سنى وارد شد تا در كتابخانه او به كتابى كه دنبالش مى گشت، دست يابد و موفق هم شد.(۱۱۹۳)

وقتى هم فرزند جوانش از دنيا رفت، مراسم كفن و دفن و تشييع و مجلس ‍ سوگوارى را به ديگران واگذارد تا يك ساعت هم كه شده وقتش را جز در تاليف عبقات الانوار صرف نكند.(۱۱۹۴) و يك وقت هم، به مصر رفت و كتابى را كه مى خواست پيدا كرد و با كشتى برگشت، در كشتى مشغول مطالعه كتاب بود كه باد تندى كتاب را از دستش گرفت و به دريا افكند و سيد به دنبال كتاب خود را به دريا زد و كتاب را گرفت!... وقتى همسفران او را گرفتند و در كشتى نشاندند و سوال كردند كه چرا خودت را به دريا پرت كردى؟ كتاب را نشان داد و جواب داد: به خاطر اين كتاب! اين كتاب هنوز هم در كتابخانه ناصرى نگهدارى مى شود.(۱۱۹۵)


وفات

سرانجام، فرزانه بزرگ شيعه و مدافع مجاهد اهل بيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله سيد بزرگوار مير حامد حسين موسوى هندى، در هيجدهم صفر سال ۱۳۰۶، در لكهنو چشم از جهان فرو بست و در حسينيه خود دفن شد.(۱۱۹۶)

درود خدا بر او و اجداد طاهرينش باد.