گلشن ابرار جلد ۱

گلشن ابرار0%

گلشن ابرار نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شخصیت های اسلامی

گلشن ابرار

نویسنده: جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قم
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 48861
دانلود: 12933

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 63 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 48861 / دانلود: 12933
اندازه اندازه اندازه
گلشن ابرار

گلشن ابرار جلد 1

نویسنده:
فارسی

مجموعه گلشن ابرار که خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.
در این بین علمایی هستند که غیر از زندگی علمی خود، زندگی سیاسی پرباری داشته اند و در صحنه های گوناگون سیاسی شرکت داشته اند و برخی دیگر فقط زندگی علمی و زاهدانه ای داشته اند و در سیاست و اوضاع سیاسی دوران خویش هیچ دخالتی نداشته اند که هر کدام در جای خود به آن پرداخته شده است.
برخی از علما شرح کوتاهی دارند و برخی بسیار مفصل است که این امر یا به دلیل محدودیت اطلاعات راجع به عالم موردنظر است یا به جهت اهمیتی که آن عالم در بین مردم دوران خویش داشته، کمیت اطلاعات راجع به آن عالم تغییر کرده است. ساختار نوشتاری کتاب های این مجوعه در تمام مجدات آن به این ترتیب است:
1) تولد، خانواده و حسب و نسب
2) دوران کودکی
3) دوران تحصیل و تهذیب و مقام علمی
4) زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی
5) سفرها
6) شاگردان
7) آثار و تألیفات
8) تاریخ و چگونگی وفات یا شهادت


ميرزا ابوالحسن جلوه متوفاى ۱۳۱۴ ق

حكيم فروتن

غلامرضا گلى زواره


اجداد و انساب جلوه

حكيم الهى ميرزا ابوالحسن جلوه يكى از دانشوران جهان تشيع است كه در عصر قاجار چون ستاره اى فروزان در آسمان حكمت درخشيد و با تلاشى ارزشمند و كوششى وافر مشعل حكمت را در اين عصر روشن نگاهداشت. حكيم جلوه از لحاظ نسب به سلسله اى از سادات طباطبا انتساب دارد كه از طريق پدر به امام حسن مجتبىعليه‌السلام و از طريق مادر به حضرت امام حسينعليه‌السلام مى رسد و يكى از اجداد او سيد بهأالدين حيدر است كه در قرن هفتم در زواره مى زيست و زمانى كه قوم وحشى مغول به اين شهر يورش آوردند اين سيد وارسته چون شير شجاع رهبرى دفاع مردم اين شهر در مقابل مهاجمان را عهده دار گرديد و سرانجام به دست خونخواران مغول به شهادت رسيد و در خانه اش دفن گرديد و مرقدش اكنون زيارتگاه مردم مى باشد.(۱۲۲۱)

نسب جلوه پس از شش واسطه به متكلم و حكيم مشهور ميرزا رفيعاى نائينى مى رسد و جلوه خود در نامه دانشوران ناصرى ذيل شرح زندگانى خويش به اين نكته اشاره دارد.(۱۲۲۲)

رفيع الدين طباطبايى يكى از حكماى معروف شيعه است كه با استفاضه از محضر علمايى چون شيخ بهائى، مير فندرسكى و شيخ شوشترى در اقيانوس انديشه به غواصى پرداخت و ثمره تلاشهاى علمى او تاليفات ارزشمندى چون حاشيه بر صحيفه سجاديه، شرح اصول كافى و ثمره شجره الهيه مى باشد كه از عمق تفكرش حكايت دارد. علامه مجلسى از او به عنوان سومين استاد اجازه، حديث ذكر مى كند.(۱۲۲۳)


دوران كودكى و نوجوانى جلوه

«سيد محمد مظهر» پدر جلوه از شعرا و حكماى دوره قاجاريه است كه براى تكميل دانسته هاى طبى و ادبى خويش راهى هندوستان گرديد و مدتها در اين سرزمين اقامت داشت و در سال ۱۲۳۸ ق. در احمد آباد گجرات هند صاحب فرزندى شد كه او را ابوالحسن ناميد، همان شخصى كه بعدها به ميرزا ابوالحسن جلوه مشهور گرديد.

«مظهر» به تقاضاى برادرش مير محمد حسين دوم كه انسانى فاضل و پروا پيشه بود همراه خانواده از هند به اصفهان آمد و غالبا در مولد و موطن خود يعنى زواره اقامت داشت تا آنكه به سال ۱۲۵۲ ق. در اين شهر دارفانى را وداع گفت و در جلو بقعه پدرش - فقيه نامدار مير محمد صادق طباطبايى مدفون گرديد. در اين هنگام جلوه دوران نوجوانى را سپرى مى نمود و چهارده سال داشت. او تحصيلات مقدماتى، قرائت و ادبيات فارسى و بخشى از علوم عربى و حتى خط و كتابت را در زواره فرا گرفت و با وجود آنكه در اين دوران از دست دادن پدر روانش را آزرده ساخته بود از كسب دانش دست بر نداشت. چنانچه خود در شعرى مى گويد:

با همه سختى و رنج محنت، نگذشت

جز پى تحصيل اين شب و سحر من


تحصيل در اصفهان و تهران

آن عنصر سخت كوش با وجود آنكه امكاناتى نداشت به منظور پيگيرى تحصيلات، موطن خود را به قصد اصفهان ترك گفت. مدرسه اى كه حكيم جلوه در آن اقامت گزيد از بناهاى امير محمد مهدى معروف به حكيم الملك (از نوادگان سيد روح الله طباطبائى اردستانى) است.(۱۲۲۴) حجره اى كه جلوه در اين مدرسه انتخاب كرد و در آن بيتوته نمود همان جايى است كه سيد حسين طباطبائى متخلص به مجمر شاعر زواره اى در سال ۱۲۰۹ در آن اقامت داشت.(۱۲۲۵)

در اين حال شوق تحصيل، تقكر و تحقيق در سراپاى وجود جلوه موج زد و طبق حقيقت جويى او با انديشه هاى دينى بخصوص افكار فلسفى و عرفانى آشنا گرديد. چنانچه خود مى نويسد: «چون فطرتها در ميل به علوم مختلف است خاطر من ميل به علوم عقليه كرد و در تحصيل علوم معقول از الهى و طبيعى و رياضى اوقاتى صرف كردم. »(۱۲۲۶)

جلوه در اصفهان از محضر علمايى چون ميرزا حسن نورى، ميرزا حسن چينى و ملا عبد الجواد تونى خراسانى بهره برد و اصولا در پيمودن طريق حكمت به موازات شركت در دروس اين اساتيد مطالعات شخصى داشت و در اين راه آنى نياسود و در بحثهاى فلسفى و عرفانى با طلاب كاملا موفق بود.

در سال ۱۲۷۳ ق. در حالى كه جلوه ۳۵ بهار را پشت سر نهاده بود اصفهان را ترك كرد و به قصد تهران عزيمت نمود. مدرسه اى كه در تهران جلوه به منظور اقامت در آن برگزيد دارالشفا نام داشت كه نخست به دستور فتحعلى شاه براى بيمارستان ساخته شد ولى بعدها به صورت مدرسه در آمد.(۱۲۲۷)

جلوه در اين مدرسه به مدت ۴۱ سال به تدريس حكمت و فلسفه و رياضيات مشغول بود و در عصر نامبرده آقا محمد رضا قمشه اى و آقا على مدرسى و جلوه سه استاد كامل فلسفه و حكمت به شمار مى رفتند كه كاروانى از دانشوران و مشتاقان معرفت از حوزه تدريس آنان استفاده مى كردند و با رحلت آن دو حكيم در دوره ناصرى علوم عقلى به مجلس ‍ درس جلوه انحصار يافت(۱۲۲۸) و بعد از حاج ملا هادى سبزوارى در مكتب وى فلسفه جان تازه اى يافت. او در گوشه اين مدرسه پارسا و بى پيرآيه، فروتن و انديشمند مى زيست و مى كوشيد تا جانهاى تاريك را به نور حكمت روشن كند. فارغ از نام و نشان زندگى زاهدانه اى را مى گذراند و در حدود نيم قرن پرتوى از انديشه هاى خود را در اختيار شاگردانى قرار داد كه خود بعدها در عصر خويش دانشوران مشهورى به حساب مى آمدند.


شاگردان

حكيم جلوه طى نيم قرن تدريس شاگردان زيادى را تربيت كرد كه برجسته ترين آنان به شرح زيرند:


۱. ميرزا محمد طاهر تنكابنى:

وى پس از وفات آخوند محمد رضا صهبا قمشه اى به درس ميرزا ابوالحسن جلوه رفت و كتاب تمهيد القواعد ابن تركه را نزد وى خواند. تنكابنى درباره روش درسى جلوه مى نويسد: ميرزا را عادت بر اين بود كه تا كتابى را تصحيح نمى كرد شروع به بحث در آن نمى نمود. آن تمهيد القواعد كه زند آقا محمد رضا قمشه اى خوانده بوديم گاهى سطر به سطر افتاده داشته و او به نيروى بيان عرفانى مطالب كتاب را تقرير مى نمود ليكن مرحوم جلوه ابتدا تمام كتاب را اصلاح مى نمود سپس درس مى گفت و از اين مقايسه كوچك طرز دقت و تحقيق ميرزاى جلوه نسبت به نحوه تدريس مرحوم قمشه اى كاملا آشكار بود.(۱۲۲۹)

ميرزا محمد طاهر تنكابنى از اساتيد مسلم فلسفه در دوران اخير است و احاطه نامبرده به متون و آرأ فلاسفه سلف شگفت انگيز بوده است(۱۲۳۰) و در رياضيات، هيئت، نجوم و طب نيز مهارت داشت. از سال ۱۳۱۰ ش. دوران مشقات اين حكيم آغاز شد و از پى تبعيدها و زنانها (به دليل مبارزه با رضاخان) سر انجام در سال ۱۳۲۰ از دار غرور به سراى سرور كوچ نمود(۱۲۳۱) و در جوار قبر استادش جلوه مدفون شد.


۲. آيت الله العظمى ميرزا محمد على شاه آبادى:

اين فقيه عارف پس از فراگيرى مقدمات و علوم نزد پدر و برادر بزرگ خود آيت الله شيخ احمد بيد آبادى و علامه ميرزا محمد هاشم چهار سوقى هنگامى كه پدرش مورد غضب ناصر الدين شاه قاجار واقع شد و تبعيد گرديد در سال ۱۳۰۴ ق. به همراه والد بزرگوار خويش راهى تهران شد و تحصيل علوم اسلامى را پى گرفت و فلسفه، حكمت و عرفان اسلامى را پى گرفت و فلسفه، حكمت و عرفان را نزد حكيم جلوه آموخت و پس از ۱۶ سال اقامت در تهران به نجف اشرف رفت و در آنجا از محضر آخوند ملا محمد كاظم خراسانى استفاده كرد. در سامرا نزد ميرزاى شيرازى نيز شاگردى كرد و پس از ۸ سال اقامت در عراق به تهران آمد و در خيابان شاه آباد سابق سكونت گزيد. به همين دليل او را شاه آبادى گويند. وى در مدت ۱۷ سال اقامت در تهران به نشر معارف مذهب حقه تشيع و مبارزه با نظام جور از طريق جلسات درس و سخنرانى همت گماشت و قبل از به قدرت رسيدن رضاخان كرارا چهره مزدورانه وى را افشا مى نمود. در محضر آيت الله شاه آبادى دانشورانى چند تربيت شدند كه برجسته ترين آنها حضرت امام خمينى (ره)، حضرت آيت الله مرعشى نجفى و آيت الله ميرزا هاشم آملى مى باشد كه در قم از محضر اين عارف متشرع فيض بردند. از تاليفات گرانقدر نامبرده شذرات المعارف، رشحات البحار و مفتاح السعاده در خور ذكرند.(۱۲۳۲)


۳. آقا سيد حسين بادكوبه اى:

وى متولد ۱۲۹۳ ق. در يكى از روستاهاى بادكوبه جمهورى آذربايجان است. پس از تحصيل مقدماتى به تهران آمد و فلسفه و رياضيات را نزد جلوه فرا گرفت. پس از مدتى عازم نجف شد و در اين شهر مقدس نزد آخوند خراسانى و شيخ حسين مامقانى فقه و اصول را آموخت. فيلسوف معاصر و مفسر كبير علامه طباطبايى رياضيات و الهيات شفا را نزد اين حكيم در نجف تحصيل نمود.(۱۲۳۳)


۴. ملا محمد آملى:

آن مرحوم از فقها و مجتهدين پرهيزكار و مشاهير مراجع روحانى است كه به منظور دفاع از مشروطه مشروعه با شيخ فضل الله نورى همكارى داشت. وى پس از نشو و نما در آمل و فراگيرى علوم مقدماتى در اين شهر روانه تهران گرديد و از افاضل اين شهر خصوصا حكيم جلوه استفاده كرد و خود به تدريس و انجام وظايف شرعى و خدمات دينى پرداخت و از مراجع عظام محسوب گرديد. وى در سال ۱۳۳۶ به رحمت ايزدى پيوست و جنازه اش با تجليل و احترام فراوان در جوار مقبره جلوه دفن گرديد.(۱۲۳۴)


۵. ميرزا حسن كرمانشاهى:

نامبرده كه از شاگردان مسلم و مبرز جلوه است يكى از اركان مهم انتقال فلسفه به طبقات متاخر مى باشد. شاگردان زيادى تربيت نموده كه مشهورترين آنها فيلسوف فاضل سيد موسى زر آبادى است، از تاليفات وى حواشى فراوانى است كه بر شرح اشارات و اسفار و شفاى ابوعلى سينا نوشته است.(۱۲۳۵)

ديگر شاگردان جلوه عبارت اند از:

حكيم ميرزا ابراهيم حكمى زنجانى، حكيم ملا محمد هيدجى زنجانى، عبدالرسول مازندرانى، ضيأ الحكماى زواره اى، ميرزا مهدى آشتيانى، ميرزا على اكبر حكيم يزدى، ميرزا محمود مدرس كهكى قمى، حاج شيخ عبدالنبى نورى، سيد عباس شاهرودى، سيد محمود حسينى مرعشى نجفى (پدر حضرت آيه الله مرعشى نجفى) حاج ميرزا عبدالكريم سبزوارى فرزند حاج ملا هادى سبزوارى و...


آثار و انديشه هاى جلوه

جلوه از اوان جوانى روان خود را با حكمت و فلسفه آشنايى داد و از سرچشمه «يوتى الحكمه من يشأ» كامروا و سراب گرديد.

آفتاب حكمت بر ذهنش تابيد و به نور معرفت آراسته گرديد. قدرت كم مانند وى در مباحثه و مناظره و تسلط عالى به آثار فلسفى، احاطه بر انديشه هاى حكماى سلف به همراه فروتنى و مهربانى و كلام شيوا و شيرين، جلسه درسش را در مدرسه دارالشفأ با هيجان و پر ازدحام نمود. بر انديشه هاى فلسفى وقوف داشت و اقوال مخالف و موافق را در ابحاث حكمى و عرفانى بررسى مى كرد. از دالان ترديد سريع عبور مى كرد و شوارع سالم تر را براى عبور از مباحث فلسفى بر مى گزيد. تخصصى ويژه در تدريس انديشه هاى ابوعلى سينا داشت و در فلسفه مشأ استادى نامور بود.(۱۲۳۶)

تاليفات ابن سينا را ارزشمند دانسته، به تدريس آنها افتخار مى كرد. آثار ملاصدرا را نيز تدريس مى نمود و ماخذ بعضى نقل قولهاى مندرج در اسفار اربعه را مشخص مى نمود.(۱۲۳۷) تقريبا اكثر عمر با بركت اين حكيم صرف مطالعه، تحقيق و تفكر شد و اگر به اين امور اشتغال نداشت به راز و نياز با خداى خويش و امور عبادى مى پرداخت. با وجود تواناييهاى فكرى و انديشه هاى عالى در هنگام نوشتن به ساحت مقدس اهل بيت عصمت و طهارت توسل مى جست و آن روانهاى پاك و مقدس را به امداد مى طلبيد تا مبادا از خود نوشته اى بر جاى نهد كه عبث باشد يا خوراكى شبهه ناك را متوجه اذهان نمايد.

جلوه را در پاره اى از تذكره ها و كتب تراجم به مدرس و مبلغ فلسفه مشأ و بى توجه و حتى خالف حكمت اشراق معرفى نموده اند اما با بررسى گرايشها و برخى نوشته ها و خصوصا اشعارش اين واقعيت آشكار مى شود كه آن آرامش روحانى را كه خاطرش از آغازين دوران بحث و تحقيق در آثار فلسفى جوياى آن بود به دست نمى آورد و اين گونه مباحث فلسفى شكلهايى را برايش پديد آورده كه شناخت عرفانى و اقبال به سلوك روحانى و سير معنوى او را از اين دالان ترديد مى رهاند. او كه با صميميت و جديتى وافر در جستجوى حقيقت بود در دهه هاى آخر زندگى راه قلب را براى رسيدن به اين مقصد بر مى گزيند و از اين طريق به استقبال نفخه هاى روحانى مى رود. چنانچه در شعرى به اين واقعيت اذعان دارد.

عقل كالاى نفيسى است به بازار جهان

ما ز عشق آتش سوزنده به كالا زده ايم

ما ز كشتى بگذشتيم پس شوق وصال

خويش از جان بگذشتيم و به دريا زده ايم

و در مطلع غزلى مى گويد:

گر چه ندانم كجاست بارگه و كوى دوست

ليك به دل مى رسد از همه سو بوى دوست

و در بيتى ديگر گفته است:

مرا به دل همه شوق بهشت بود به عمر

چو نور روى تو ديدم نماند شوق بهشت

يكى از آثارى كه پرتوى از انديشه هاى عرفانى جلوه را به ثبوت مى رساند تعليقه اى است كه آن حكيم بر مقدمات شرح فصوص الحكم قيصرى نوشته است كه نسخه اى عكسى از آن در اختيار نگارنده است.(۱۲۳۸)


اهم آثار جلوه به شرح زيرند:

۱- حاشيه بر شفأ

۲- حواشى بر كتاب اسفار ملاصدرا(۱۲۳۹)

۳- اثبات الحركه الجوهريه كه رساله اى است به زبان عربى درباره اثبات اين مطلب كه حركت علاوه بر اعراض در جوهر نيز وجود دارد.(۱۲۴۰)

۴- رساله اى در بيان ربط حادث به قديم كه در حواشى شرح هدآيه ملاصدرا در تهران چاپ شده است.

۵- حواشى بر مشاعر ملاصدرا كه به انضمام رساله عرشيه ملاصدرا در تهران طبع گرديده است.

۶- حواشى بر مبدأ و معاد ملاصدرا (نشر يافته در سال ۱۳۱۳ ق.)

۷- رساله اى در تركيب و احكام آن

۸- رساله در وجود و اقسام آن كه تقرير جلوه و تحرير شاگردش حاج سيد عباس شاهرودى مى باشد.(۱۲۴۱)

۹- حاشيه بر شرح هدايه الاثيريه ابهرى (متوفاى ۶۶۰ ق.)(۱۲۴۲)

۱۰- تعليقه بر رساله دره الفاخر، نسخه اى از اين تعليقه به خط نستعليق سيد عباس شاهرودى مذكور كه در سال ۱۳۰۶ ق. تاليف شده در كتابخانه آستان قدس رضوى موجود است.

۱۱- حاشيه بر شرح ملخص چغمينى (چاپ شده در سال ۱۳۱۱ ش.)

۱۲- تعليقات بر مقدمه شرح فصوص قيصرى(۱۲۴۳)

۱۳- حاشيه بر شرح منظومه حاج ملا هادى سبزوارى كه نسخه مخطوطى از آن در كتابخانه مجلس شوراى اسلامى ضبط است.(۱۲۴۴)

۱۴- جسم تعليمى، رساله اى است در حكمت كه سيد على اكبر طباطبايى در شعبان ۱۳۱۱ ق. آن را به خط شكسته نستعليق نوشته است.(۱۲۴۵)

۱۵- وجود الصور النوعيه كه رساله اى است در فلسفه و طى آن جلوه اثبات مى كند كه صور نوعيه در اجسام، جوهر و موجود مى باشد.

۱۶- انتزاع مفهوم واحد، كه در آن انتزاع مفهوم واحد را از حقايق متباينه مورد بحث قرار داده است.

۱۷- القضيه المهمله هى القضيه لطبيعيه كه موضوع آن در منطق است و در اين رساله از طريق استدلال ثابت شده است كه قضيه مهمله همان قضيه طبيعيه مى باشد.

۱۸- بيان استجابت دعا، در آغاز اين رساله جلوه ماهيت را بر سه قسم تقسيم كرده و دعا را از قسم دوم مى داند و موثرترين وسيله استجابت آن را شناخت كامل پروردگار دانسته است.(۱۲۴۶)

۱۹- ديوان جلوه، آن حكيم خود به جمع و تدوين آثار منظوم خويش ‍ رغبتى نشان نمى داد و بعدها يكى از شاگردانش (ميرزا على خان عبدالرسولى) در سال ۱۳۴۸ ق. اشعار وى را كه مشتمل بر قصايد، غزليات و مثنويات بود جمع و تدوين نمود كه به سعى و اهتمام احمد سهيلى خوانسارى در تهران به طبع رسيد. در مقدمه ديوان مزبور ميرزا على خان شرح حالى از جلوه و خاندانش را آورده و در پايان آن سهيلى خوانسارى رباعى زير را درج نموده است:

اين نامه كه چنجينه در سخن است

هر نكته وى شمع هزار انجمن است

ازكيست سهيلى كه چنين جلوه گراست

از جلوه كه نام ناميش بوالحسن است


اخلاق و رفتار جلوه

جلوه اندامى تكيده و نحيف اما قامتى بلند داشت و هاله اى از روحانيت بر سيماى پر جذبه اش پرتو افكنده بود. نگاه نافذش كه اغلب آكنده از محبت و آميخته با وقار و شكوه بود افراد را جلب مى كرد. با وجود تواضع و وارستگى هيبتى داشت كه سبب مى شد مردم به ديده احترام او را نگريسته، تكريمش كنند. جامه اش با وجود سادگى و ارزانى پاكيزه و نظيف بود. پاپوشى سبك، ساده و راحت داشت. در واپسين سالهاى حيات پر بركت خويش كه توان جسمى آن حكيم به تحليل رفته بود عصايى ساده وى را در راه رفتن كمك مى كرد. با وجود آنكه حكيمى برجسته بود و از نظر علمى مقام والايى داشت هر كس او را مى ديد كوچك ترين نشانه اى از برترى طلبى و تشخص در وى نمى يافت. خوش برخورد و شيرين گفتار و كم مراوده بود.(۱۲۴۷) در برخورد با افراد به مصداق «كلم الناس على قدر عقولهم» به تناسب با آنها عمل مى كرد به نحوى كه وقتى از او جدا مى شدند شادمان و مسرور به نظر مى رسيدند. ساده و بى تكلف زندگى مى كرد و در مواقعى براى آسايش ديگران خود را رنج مى افكند. از مال دنيا چيزى نيندوخت و تنها دارايى او كتابهاى ارزشمند بود كه به وسيله آنها انديشه خود را صفا مى داد و روان خويش را التيام مى بخشيد. محل زندگيش حجره اى تو در تو واقع در مدرسه دارالشفأ بود كه در نهايت سادگى در آن بيتوته مى نمود. زهد و قناعت نيازهايش را تقليل داده و به نسبت كاستن از خواستنها خويشتن را از قيد اسارت امور دنيوى رهانيده بود و لذا با عزت نفس و مناعت طبع زيست و هرگز از كسى تقاضايى نكرد و به احدى براى تامين امور مادى زحمت نمى داد. با وجود اينكه پذيرايى او را هر كس به جان خريدار بود كمتر به مجلس اين و آن مراوده مى كرد.(۱۲۴۸) با اين نصيب اندك از اين دنياى فانى بركات زيادى را از خود بروز داد كه نمونه آن مرزبانى از انديشه هاى اسلامى و نشر معارف تشيع و تربيت ده ها دانشور و فاضل است كه هر يك خود ناشر افكار و معارف دينى بودند.

او كه از همان اوان جوانى به تزكيه و تصفيه دل پرداخت رابطه اش با اهل بيت عليهم السلام نيز پيوندى قلبى و توام با عشق و علاقه بود كه از شناختى عميق و آگاهى وسيع سرچشمه مى گرفت. به همين دليل جاذبه اى از محبت اهل بيت عليهم السلام به سوى او رو نمود كه در جذب و جلب معنويات براى او بسيار موثر بود. وى عقيده داشت كه مهر به خاندان عصمت و طهارت انسان را از آلودگى ها پاك كند، چنانچه در شعرى درباره حضرت علىعليه‌السلام گفته است:

غير على كس نكرد خدمت احمد

غمخوار موسى نباشد الا هارون

تيره روانم اگر چه از ره تحقيق

هست به انواع معصيت ها مرهون

ز آب مديحش زخويش جمله بشويم

آرى شويد همى پليدى سيحون


افول كوكب حكمت

رفته رفته فرتوتى و رنجورى، اين استوانه انديشه را بر بستر بيمارى افكند و او را از توان انداخت. يكى از شاگردان و نزديكان جلوه (شيخ عبدالرسولى) وقتى استاد را بيمار ديد كه پرستارى ندارد او را با كمال ميل به خانه خويش ‍ برد و چون پدرى مهربان از جلوه پرستارى نمود. اما حال آن حكيم لحظه به لحظه رو به وخامت مى رفت و چراغ حيات دنيويش رو به خاموشى مى گراييد عبدالرسولى در مقدمه ديوان جلوه نوشته است: در شب جمعه ششم ذيقعده ۱۳۱۴ ق. كه شب وفاتش بود هنگام خواب پدرم را خواست. پدرم تا نماز مغرب گزارد و به بالين او رفت از حال رفته بود و توانايى سخن گفتن نداشت. قدرى با طرف چشم و نوك زبان الحاح و تضرع كرد و جان شيرين به بخشاينده جانها تسليم كرد.

صبح آن روز جنازه را به مسجد ميرزا مولا كه در آن نزديكى است بردند و از آنجا طى تشييع با شكوهى كه جمعى از حكما و دانشوران تهرانى حضور داشتند وى را در ابن بابويه دفن نمودند.(۱۲۴۹) مراسم عزادارى آن حكيم نه تنها در تهران بلكه در شهرستانها با شكوه و عزت تمام برگزار گرديد و ياد آن حكيم، گرامى داشته شد.(۱۲۵۰) ناگفته نماند كه آرامگاه جلوه بتازگى با حفظ معمارى سنتى به طرز زيبا و باشكوهى بازسازى گرديده و در جوار بارگاه شيخ صدوق مورد احترام و زيارت دوستداران معرفت است.(۱۲۵۱)