گلشن ابرار جلد ۱

گلشن ابرار0%

گلشن ابرار نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شخصیت های اسلامی

گلشن ابرار

نویسنده: جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قم
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 48837
دانلود: 12933

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 63 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 48837 / دانلود: 12933
اندازه اندازه اندازه
گلشن ابرار

گلشن ابرار جلد 1

نویسنده:
فارسی

مجموعه گلشن ابرار که خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.
در این بین علمایی هستند که غیر از زندگی علمی خود، زندگی سیاسی پرباری داشته اند و در صحنه های گوناگون سیاسی شرکت داشته اند و برخی دیگر فقط زندگی علمی و زاهدانه ای داشته اند و در سیاست و اوضاع سیاسی دوران خویش هیچ دخالتی نداشته اند که هر کدام در جای خود به آن پرداخته شده است.
برخی از علما شرح کوتاهی دارند و برخی بسیار مفصل است که این امر یا به دلیل محدودیت اطلاعات راجع به عالم موردنظر است یا به جهت اهمیتی که آن عالم در بین مردم دوران خویش داشته، کمیت اطلاعات راجع به آن عالم تغییر کرده است. ساختار نوشتاری کتاب های این مجوعه در تمام مجدات آن به این ترتیب است:
1) تولد، خانواده و حسب و نسب
2) دوران کودکی
3) دوران تحصیل و تهذیب و مقام علمی
4) زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی
5) سفرها
6) شاگردان
7) آثار و تألیفات
8) تاریخ و چگونگی وفات یا شهادت


سيد جمال الدين اسد آبادى متوفاى ۱۳۱۴ ق.

غريو بيدارى

محمد باقر مقدم


تولد و تبار

در شهر اسد آباد همدان در محله با سابقه «امامزاده احمد» مردمانى نجيب از سادات حسينى زندگى مى گذرانند و پاكمردى از تبار پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله راهبرى آنان را بر عهده دارد. سيد صفدر عالمى پرهيزگار و دانشمندى پارساست كه ساكنان كوچه سيدان، سالارى آن بزرگوار را پذيرفته و دل به فرمانش سپرده اند.(۱۲۵۲)

وى از نوادگان امام سجادعليه‌السلام است و خاندانش از سال ۶۷۳ ق در محله «سيدان» اسد آباد همدان جاى گرفته اند. اغلب آنان از اهل علم و مقتداى مردم و قاضى ديار خود بودند و از ميانشان خوشنويسان معروفى چون «ميرزكى» (برادر سيد صفدر) برخاسته اند. اين دودمان در ميان مردم اسد آباد به طايفه شيخ الاسلامى معروف بوده و هستند. مردم اسد آباد براى سيد صفدر و نياكان وى احترام خاصى قائل بودند بخصوص ‍ اينكه سلسله كرامات و سجاياى برجسته اى داشته اند.(۱۲۵۳)

سيد صفدر و همسرش (سكينه بيگم) از يك ريشه و اصل بودند. نياى بزرگوار آن دو، «مير اصيل الدين» فرزند «مير زين الدين حسينى» دو پسر به نامهاى «مير رضى الدين» و «مير شرف الدين» داشت كه سكينه بيگم دختر مير شرف الدين بود. او زنى با سواد و آشنا به قرآن بود كه همچون شوى خويش از تربيت خانوادگى و نجابت ذاتى برخوردار گشته، پيوسته در رونق كانون گرم زندگى مى كوشيد.

آرى، سيد جمال الدين در ماه شعبان ۱۲۵۴ ق. (آبان ۱۲۱۷ ش) در چنين فضاى پاك معنوى پا به عرصه وجود نهاد.(۱۲۵۴)


پرورش مرواريد

نبوغ ذاتى، هوش سرشار و فراست قوى سيد جمال وى را از همان دوران كودكى در پى تجزيه و تحليل محتواى داستانها به آفاقى ديگر سوق مى داد از همان ايام كودكى به فكر چاره و علاج دردها و رنجها مى پرداخت. سيد جمال الدين با اينكه كودك بود بازى هايش بزرگمنشانه مى نمود و در رفتار، گفتار و كردارش آثار بزرگى و كمال هويدا بود. «حيرت افزاتر اينكه بازى هاى بچه گانه اش اكثر، تهيه سفر روم و مصر و هند و افغان و فرنگستان بوده، زاد راحله خود را بر اسبهاى چوبى بسته، خود و يكى دو نفر از اطفال را منتخب مى كرده... با پدر و مادر و همشيره هاى خود وداع مى كرده است كه بايد به هند و مصر و روم و افغان و... بروم. ايشان به زبان كودكانه با او همساز مى شدند و او هم نويدهايى چند از مسافرت خود به پدر و مادرش ‍ شرح مى داد. »(۱۲۵۵)


تحصيلات

سيد از پنج سالگى در نزد پدر و مادر آموزش قرآن را آغاز كرد و مقدمات عربى را طى سالهاى اول تحصيل بخوبى فرا گرفت.

در همين ايام به موجب اختلافات موجود ميان قبايل آن ديار و همچنين تنگ نظرى بعضى و نيز در پى وسعت بخشيدن به دانسته هاى خود، زادگاه خويش را ترك مى گويد و در سال ۱۲۶۴ ق. به همراه پدرش «سيد صفدر» وارد شهر قزوين مى شود و چهار سال در آنجا ماندگار مى گردد.(۱۲۵۶) وى با پشتكار و جديت در حوز علميه اين شهر به درس و بحث پرداخت و علوم و فنون مختلف را با اشتياق ياد گرفت و در ادبيات عرب، منطق، فقه و اصول سر آمد همدرسان خود شد. با بهره جويى از سرعت انتقال و توان استنتاج خارق العاده با خواندن يك كتاب در رشته اى از علوم، ساير كتب همان رشته را خود مى خواند يا به ديگران درس مى داد. او احساس ‍ خستگى در تحصيل را با تفكر در آفاق و انفس مى گذراند و بيهوده اوقاتش ‍ را از دست نمى داد. روزى پدر براى سركشى به فرزند به قزوين مى رود. در آن موقع شمال ايران در چنگال «وبا» گرفتار آمده سيد صفدر مى گويد: ديدم پسرم مشغول مشاهده قلب و اعضا و جوارح مردگانى است كه به مرض وبا درگذشته اند. به او گفتم: مردم همه از وبا مى گريزند، تو چگونه خود را به مردگان مشغول مى دارى؟ جواب داد: مى خواهم بدانم كه اين مرض در اعضا و جوارح انسان چه تأثير دارد!(۱۲۵۷)


ورود به تهران

سيد جمال الدين در سال ۱۲۶۶ ق. در معيت پدر وارد تهران شد. در اين هنگام اميركبير در سمت صدارت عظمى همچنان قدرت را در دست داشت. سيد جوان در آغاز ورود به اين شهر، پس از استراحتى كوتاه، اقدام به شناسايى پايتخت و اوضاع و احوال حكومتى آن مى كند و آنگاه سراغ بزرگترين مجتهد وقت (آقا سيد محمد صادق طباطبايى همدانى) را مى گيرد و در پاى درسش مى نشيند، تا ضمن افزودن به معلومات خود، محيط درس و دايره نفوذ حكم آن سرور را از نزديك ببيند. او بى درنگ مباحثه علمى را با استاد آغاز مى كند به طورى كه آقا سيد محمد صادق را خيلى زود شيفته خود مى گرداند و استاد نيز وقتى از فضل و كمال سيد آگاه مى شود براى اولين بار عمامه بر سر شاگردش مى گذارد.(۱۲۵۸)

نبوغ علمى و فضل و كمال سيد بسرعت فضاى شهر تهران را فرا مى گيرد و بيشتر علما، فيض حضورش را غنيمت شمرده، به خدمتش مى رسند. آنان سپس چند روزى هم به دعوت حاج ميرزا محمود طباطبايى، در منزل وى پذيرايى مى شوند و همچنان علما و طلاب به ديدارشان مى شتابند.(۱۲۵۹)


هجرت به نجف

سيد صفدر در مدت اقامت خود در تهران، به اسرار پيچيده اى كه در روح و روان فرزند دلبندش نهفته بود، بيش از پيش پى برد. او جوان خو د را در برخورد با عالمان بزرگ و مجتهدان بلند پايه، همانند دانشمندى زبر دست و مطلع از رموز علوم يافت كه زبانى گويا و سخنى نافذ داشت. بر اين اساس ‍ مصم شد وى را به مركز حوزه علوم و معارف اسلامى (نجف اشرف) ببرد و به درياى پر تلاطم علم شيخ انصارى (استاد بزرگوار خود او) وصل سازد.

سيد در سال ۱۲۶۶ ق همراه پدر به قصد نجف اشرف از تهران حركت مى كند و بعد از سه ماه توقف در بروجرد و مباحثه علمى با عالمان آن شهر، به عتبات عليات مشرف شده، به خدمت شيخ مرتضى انصارى - طاب ثراه - مى رسد. وى چهار سال در خدمت آن عالم فرزانه مشغول تحصيل علوم اسلامى مى شود و در علوم تفسيرى، حديث، فقه، اصول، كلام، منطق، فلسفه، رياضى، طب، تشريح، هيئت و نجوم به تحقيق مى پردازد و در تمام اين مدت مخارج سيد جمال الدين را شيخ انصارى به عهده مى گيرد و در نهايت درجات علمى او را تصديق و به فتوا دادن در امور شرعى اجازه اش فرمايد. اين در حالى بود كه آوازه فراست و نبوغ سيد جمال، عالمان نجف، كربلا و سامرا را به حيرت واداشته بود، تا اين كه مورد حسد و كينه برخى نا اهلان قرار گرفت و به توصيه استاد بزرگش، در سال ۱۲۷۰ ق روانه شهر بمبئى در هندوستان شد.(۱۲۶۰)


سيد در هند و افغان

وى در ۱۶ سالگى به همراهى يكى از علماى مورد وثوق، از راه آبى (بوشهر - بمبئى) وارد شهر بمبئى شد ولى از آن جايى كه بمبئى بيشتر يك بندر تجارى بود تا يك شهر علمى، نتوانست به روح پر خروش سيد آرامش لازم دهد، از اين رو پس از مدتى به اطرف ايالات مركزى هند حركت كرد و خود را به مرزهاى شرقى هند (كلكته) رسانيد.

وى در مدت دو سال اقامت در آنجا و ضمن ملاقات با عالمان و روشنفكران و مشاهده زندگى مردم بخوبى دريافت كه هندوستان يكسره در اختيار دولت انگليس است و كشور بريتانيا گرچه به اندازه يك ايالت هندوستان نيست و جمعيتش در مقايسه با جمعيت هندوستان ناچيز به شمار مى رود توانسته است به آسانى اين كشور پهناور را زير سلطه در آورد و تمامى منابع ملى و محصولات با ارزش و حتى جان و مال و ناموس آنها را به غارت ببرد.

از اين زمان بود كه فعاليتهاى سياسى و اصلاحى سيد جمال الدين آغاز شد. او در ضمن شناسايى استعدادهاى دشمن استعمارگر و بررسى جنبه هاى قوت و رمز موفقيتشان، به تجزيه و تحليل علل و منشأ ضعف و انحطاط مسلمين بر آمد و در پى يافتن راه حلهاى اساسى، شب و روز تلاش كرد. در اين موقع افغانستان بتازگى از ايران جدا شده و به پشتيبانى انگليسيها بر ضد حكومت ايران شوريده و به حكومت نيمه مستقلى رسيده بود. بنابراين سيد تصميم گرفت به افغانستان برود و مردم آن كشور را بيدار كند و آنان را از حيله بريتانيا آگاه سازد.

او در سال ۳ - ۱۲۷۲ ق (۱۲۳۴ ش) به قصد مكه و زيارت خانه خدا از هندوستان خارج شد. سپس تا اواخر ۱۲۷۵ ق. از مكه مسير مدينه، اردن، دمشق، حمص، حلب، موصل، بغداد و نجف را طى كرد و اوضاع تمامى شهرهاى مهم اسلامى را بررسى نمود و در نهايت خود را به وطن اصلى (اسد آباد همدان) رساند. اما با اوضاع نابسامانى كه در تهران با آنها روبرو شد نتوانست در ايران توقف كند و از همين رو از راه خراسان عازم «هرات و كابل» گرديد. سيد بعد از ورود به افغانستان، حدود پنج يا شش سال در آن كشور اقامت كرد و فعاليتهاى اصلاحى چشمگيرى را به انجام رساند و رهبران سياسى و مردم افغانستان را از نقشه هاى پشت پرده استعمار پير، انگليس آگاه ساخت كه نمونه اى از آنها چنين است.

۱. تأليف و نشر كتاب «تتمه البيان فى تاريخ الافغان»

۲. انتشار روزنامه «شمس النهار»

۳. اصلاح امورى از قبيل تشكيل كابينه وزرأ، تنظيم سپاه، ايجاد مكتبهاى لشكرى و كشورى براى جوانان، توجه دادن مردم به زبان ملى، تاسيس ‍ بيمارستان، مركز دامپزشكى، پستخانه و كاروانسراها.

با گسترش دامنه فعاليتهاى فرهنگى - سياسى سيد، چون دشمن خود را در آستانه نابودى ديد با دسيسه هاى وسيع عرصه را بر وى تنگ كرد. از اين رو سيد به ناچار عازم هندوستان شد ولى به محض ورود دانست كه دشمن پيشدستى كرده و در كمين او نشسته است. با اين حال او شجاعانه وارد ميدان نبرد شد و با سخنرانيهاى آتشين به روشنگرى مردم هندوستان پرداخت و اين چنين آنان را بر ضد استعمار پير تشويق كرد:

«هرگاه شما صدها ميليون پشه شويد و زمزمه در گوش بريتانيا نماييد... و هر گاه شما صدها ميليون از هند با هم باشيد يا خداوند شما را مسخ كرده و لاك پشت شويد و در جزيره بريتانيا فرو رويد، آزاد مردانى در هند خواهيد شد. »(۱۲۶۱)

دولت انگليس بيش از اين نتوانست تماشاگر اين صحنه ها باشد و در حالى كه خود در ابتداى ورود سيد جمال الدين، مدت اقامت او را دو ماه تعيين كرده بود، هنوز يك ماه نشده دستور اخراج وى از هند را صادر كرد. اين بود كه سيد تصميم گرفت هندوستان را به سوى كشور مصر ترك گويد.


حضور در مصر

او در سال ۱۲۸۵ ق. از راه دريا وارد مصر شد و در مدرسه جامع الازهر با علماى بزرگ آن كشور ملاقات كرد و در اقامتگاه خود براى جوانان عرب كرسى درس بر پا نمود و با سخنرانيهاى پر شور آنان را مجذوب خويش ‍ ساخت. ولى اين سفر چهل روز دوام نياورد زيرا حكم اخراج وى از سوى «خديو مصر» صادر شد و سيد به ناچار روانه اسلامبول شد. وقتى تركان عثمانى خبر آمدن سيد را شنيدند بسيار خوشحال شدند و دو شخصيت علمى و سياسى امپراتور عثمانى «عالى پاشا» صدر اعظم و «فواد پاشا» به پيشواز سيد شتافتند و او را در دربار مورد تكريم و مشاور خويش قرار دادند. ولى چندى نگذشت كه در اثر كج انديشى و ترس درباريان و حسادت «شيخ الاسلام»، سلطان عثمانى دستور داد تا سيد مدتى را به خارج از اسلامبول سفر كند. از اين رو، وى در سال ۱۲۸۷ ق. به بهانه سفر سياحتى و مشاهده آثار باستانى بار ديگر وارد كشور مصر شد. در اين سفر، پس از ديدارى كه ميان سيد و رياض پاشا (رئيس دولت مصر) انجام پذيرفت، رياض پاشا سخت شيفته كمالات روحى و معنوى سيد شد و از او خواست تا در مصر اقامت گزيند. سيد جمال الدين از اين فرصت طلايى استفاده جست و نخست در منزل جلسه درس و بحث براى جوانان دانشگاهى و طلاب پر شور تشكيل داد و سپس آن را به دانشگاه الزهرا انتقال داد و شاگردان بسيارى را مشتاق خويش ساخت. او علاوه بر اساتيد و دانشمندان بزرگ مصر با روشنفكران و مردم ارتباط بر قرار مى كرد. حتى در قهوه خانه هاى مصر حاضر مى شد و افكار و انديشه هاى خود را براى مردم بيان مى داشت، به طورى كه در طول چند سال اقامت در آن كشور توانست تحولات بزرگى را از نظر فرهنگى، سياسى و اجتماعى در اذهان مردم ايجاد كند. او با نوشتن مقالات گوناگون در روزنامه هاى كثير الانتشار مانند، مصر و التجاره (كه با پيشنهاد وى از سوى اديب اسحق راه اندازى شده بودند)، ادبيات مصر را از ريشه دگرگون ساخت و ضمن رشد و آگاهى دادن به مردم، توطئه هاى پشت پرده دشمنان را بر ايشان معرفى كرد تا اينكه ريضا پاشا اين دو روزنامه را توقيف كرد ولى سيد همچنان به راه خود ادامه داد و مبارزه سختى را بر ضد دولتهاى خارجى و استبداد داخلى آغاز كرد و در نهايت شب ۱۷ رمضان ۱۲۹۶ ه‍ توقيف و به «سوئز» فرستاده شد تا وى را از آنجا به كشور ايران گسيل كنند.(۱۲۶۲)

دارايى سيد در مصر، منحصر به يك كتابخانه بود كه هنگام توقيفش، كتابهاى آن را «رچرس» مستشار انگليس ماليه مصر، به تصرف خود در آورد ولى بعدها ناگزير شد آنها را در چند صندوق نهاده به دنبال صاحبش ‍ به بندر بوشهر بفرستد.(۱۲۶۳)


طلوع ديگر در هند

سرانجام سيد با شاگردش «ابوتراب عارف افندى» يكسره با كشتى وارد جده شد. مدتى در آنجا ماند. سپس به مكه عزيمت كرد و با شخصيتهاى مهم اسلامى تماس بر قرار ساخت. آنگاه به سوى كشور هند روانه گشت(۱۲۶۴) و اين بار علاوه بر مبارزه با استعمار غرب در هند، جبهه ديگرى نيز بر ضد افكار روشنفكرى در آن كشور بنا نهاد و با انديشه هاى تجددخواهى «سيد احمد خان هندى» كه طرفدار همكارى و سازش با انگليسها بود، به ستيز جانانه برخاست و رهبرى هر دو جبهه را بخوبى اداره نمود.(۱۲۶۵)

سيد جمال الدين در پى اين اقدام به «حيدر آباد دكن» تبعيد شد و شركت در مجامع عمومى از وى سلب گرديد. ولى او از پاى ننشست و كتاب معروف خود را در رد طبيعيون و افكار متجددانه آنان تاليف كرد. او اين كتاب را به زبان فارسى نوشت و سپس به زبان اردو و نيز به وسيله شيخ محمد عبدو و عارف ابوتراب به عربى ترجمه شد.(۱۲۶۶) علاوه يك جمعيت سرى به نام «عروه» را در حيدر آباد تشكيل داد.(۱۲۶۷) و جوانان شجاع و بزرگى را در آن تربيت نمود كه بعدها شخصيت هايى چون: محمد اقبال، شوكت على و محمد على جناح از شاگردان و تربيت يافتگان اين جمعيت به شمار مى آمدند. اما همه اين تلاشها در نهايت سبب شد تا سيد براى چندمين بار از هند اخراج گردد.(۱۲۶۸)


ستيز در قلب اروپا

او در سال ۱۳۰۰ ق. از هند خارج شد. نخست قصد كشور آمريكا را داشت ولى از اين سفر منصرف گشت و در ماه جمادى الاخر يا رجب همين سال وارد لندن شد. مدتى به فعاليت و شركت در محافل علمى مشغول بود كه يكباره پايتخت انگلستان را به سوى كشور فرانسه ترك گفت و در شهر پاريس براى خود مسكن گزيد.(۱۲۶۹) در اين حال او مرد جهانى شده بود. زيرا وى به تنهايى قدرتمندترين كشورهاى موجود را به هراس و نگرانى وا داشته بود. مجامع سياسى و علمى اروپا از تلاشهاى همه جانبه وى در مشرق زمين براى زدودن جهل و نادانى، مقالات و سخنرانيها ارائه داده بودند. بنابراين همگان مايل بودند اين مرد افسانه اى را از نزديك ببينند. مردم فرانسه و ساير مردان دانشمند و آزاديخواه كه از كشورهاى ديگر در آنجا به سربردند بسان پروانه به دور شمع وجودش گرد آمدند.

از مهمترين فعاليتهاى سيد در قلب اروپا، مى توان به شرح زير نام برد:

۱. راه اندازى مجليه معروف «عروه الوثقى» كه با مقاله هاى پر شور و مستدل آن، دست پليد استعمار انگليس را براى مردم، سياستمداران روشنفكران غافل باز نمود و دشمنان جهان اسلام را بشدت به محاكمه كشيد و سرانجام دولت فرانسه به فشار و اصرار انگليس حكم به تعطيل اين مجله داد.(۱۲۷۰)

۲. ديدار وى با «ارنست رنان» حكيم و مورخ مشهور فرانسوى. در اين ملاقات بحثهاى فلسفى درباره «علم و اسلام و حقيقت قرآن» انجام پذيرفت كه رنان به درستى فرهنگ اسلامى آگاه شد و از بسيارى از عقايد خود درباره اسلام و قرآن كه بر خلاف تمدن و عمران مى دانست دست برداشت.(۱۲۷۱)

۳. گفتگوهاى سيد با رجال انگليس كه در صدد بودند تا با هيات تحريريه روزنامه «عروه الوثقى» تفاهم پيدا كنند و او نيز نماينده اش (شيخ محمد عبده) را در اين خصوص به لندن فرستاد.(۱۲۷۲) و همچنين ديدارهاى وى با «چرچيل»، «سردروندولف» و «لرد ساليسبرى» در مورد حل مسأله سودان. در اين ديدار رهبران سياسى انگلستان پس از تعريف و تمجيد از وى، پادشاهى كشور سودان را به سيد پيشنهاد كردند. او بر آشفت و گفت:

«اين تكليف بسى شگفت انگيز است و اين كارها دليل نادانى در امور سياسى شماست. حضرت لرد اجازه دهيد كه از شما سوالى نمايم. آيا سودان را مالك شده ايد كه مى خواهيد مرا پادشاه آن كنيد؟! مصر از آن مصريان و سودان هم چزء جدانشدنى آن است. »(۱۲۷۳)


بازگشت به وطن

پس از سه ماه، مذاكرات سران انگليس با سيد جمال الدين به شكست انجاميد. وى با هدف ايجاد مركز خلافت اسلامى در جزيره العرب از پاريس به سوى قطيف رهسپار گشت. در اين ايام سيد توسط اعتماد السلطنه و حاج سياح محلاتى از طرف ناصر الدين شاه به تهران دعوت شده بود. تلگرافها پى در پى رسيد و محافل براى حضورش در تهران آماده گرديد.(۱۲۷۴) از اين رو سيد، از سفر به جزيره العرب منصرف و به قصد تهران عازم شيراز شد و در روز ۲۳ ربيع الاول ۱۳۰۴ ق وارد پايتخت شد و در منزل حاج امين الضرب براى خود مسكن گزيد،(۱۲۷۵) ولى ديرى نپاييد كه مورد ترس و وحشت و كينه شاه و اطرافيان قرار گرفت. شاه به طور محرمانه از حاجى امين الضرب خواست تا عذر مهمان خود را بخواهد! از طرفى سيد نيز كه بنا به درخواست سياستمدار و روزنامه نگار روسى (كاتكوف) به مسكو دعوت شده بود، در نهم شعبان ۱۳۰۴ ق به آن كشور هجرت كرد. وى در آنجا دو سال اقامت گزيد و با رجال سياسى، نظامى و مذهبى روسيه ديدار و مذاكره نمود. يك روز تزار روسيه از وى خواست تا «شيخ الاسلامى» مسلمانان آن كشور را به عهده گيرد ولى سيد در جواب گفت: من خود را مدافع منافع تمام مسلمانان جهان مى دانم. علاوه سيد از تيرگى ميان دولت روس و انگليس استفاده مناس كرد و افشاگريهاى وسيعى را بر ضد دولت بريتانيا در نشريات روسيه انجام داد كه تا آن روز نظير نداشت.

در اين هنگام ناصر الدين شاه كه براى شركت در جشن جمهوريت پاريس ‍ عازم اروپا بود راهش از طريق روسيه افتاد. وى در اين كشور پهناور، سيد را چون ياقوت درخشان يافت. سپس در اروپا نيز به هر جا قدم گذاشت، آثار و شهرت سيد را در آنجا به روشنى مشاهده كرد. لذا از كار قبلى خود پشيمان شد و در ديدارى كه با سيد در مونيخ داشت سعى كرد گذشته ها را جبران سازد. و او را براى آمدن به ايران و اصلاح وضع سياسى و اقتصادى كشور تشويق نمايد.

سيد اين تقاضا را به خاطر دفاع از وطن و مصلحت مردم پذيرفت. نخست در محرم ۱۳۰۷ ق. وارد مذاكره با رجال سياسى روسيه شد و آنها را راضى كرد تا از امتيازاتى كه در آن زمان مى خواستند از ايران بگيرند، دست بردارند. سپس در هفتم ربيع الثانى همان سال به ايران بازگش تا كار اصلاحات را به طور جدى آغاز كند.

ولى در اثر توطئه هاى پشت پرده استعمار پير (انگلستان)، زمينه بد بينى درباريان و شاه فراهم شد. هنوز شش ماه از حضور سيد در تهران نگذشته بود كه ناگهان نامه شاه در منزل حاجى امين الضرب به دست وى رسيد. وقتى سيد جمال الدين از حكم اخراج خود آگاه گرديد به عنوان اعتراض به شهر رى (حرم حضرت عبدالعظيم حسنى) عزيمت كرد و در آنجا اعلان تحصن نمود و با سخنرانيها پر شور، حرم را به دژى استوار مبدل ساخت. چندى بعد فضار سفارت بريتانيا فزونى يافت و ناصر الدين شاه حكم توقيف واخراج وى را صادر كرد. وقتى دستخط شاه به دست «مختار خان» حاكم شهر رى رسيد، بى درنگ بيست نفر فراش فرستاد و سيد را از بست حرم حضرت عبدالعظيم بيرون آورده، در ۲۸ جمادى الاولى ۱۳۰۸ ق. روانه غرب كشور كرد.


غروب آفتاب

وى در نيمه اول شعبان همان سال وارد بصر شد. از آنجا نامه اى بسيار مهم و سرنوشت ساز به آيت الله ميرزاش شيرازى نوشت. آنگاه از عراق به سوى لندن حركت كرد و در آنجا با شدت بيشترى اوضاع نا هنجار دربار ايران را در روزنامه هاى اروپايى افشا نمود و خطر استبداد داخلى و استعمار خارجى را بر ملل مشرق زمين توضيح داد. همچنين نامه هايى با سران قبايل و علماى برجسته عالم اسلام، از جمله نامه اى به علماى بزرگ ايران تحت عنوان «حمله القرآن» ارسال داشت و از خيانتها و بى لياقتى ناصر الدين شاه در اداره كشور پرده برداشت. او با ايجاد نشريه اى موسوم به «ضيأ الخافقين»، كه اولين شماره آن در ماه رجب ۱۳۰۹ ق انتشار يافت، به فعاليتهاى افشاگرانه خود شعاع بيشترى بخشيد تا اينكه دولت بريتانيا احساس خطر كرد و مانع از ادامه انتشار آن شد و خود سيد را نيز بشدت در تنگنا قرار داد.(۱۲۷۶)

در اين هنگام نامه «سلطان عبدالحميد» توسط «رستم پاشا» سفير عثمانى در لندن مبنى بر دعوت سيد جمال الدين به «آستانه» به منظور اصلاحات سياسى در كشور و حكومت عثمانى به دست وى رسيد. از طرفى هم چون سيد از مدتها پيش به فكر ايجاد تقويت «جبهه متحد اسلامى در مقابل استعمار غرب بريتانيا بود، به اين دعوت پاسخ مساعد داد. او با آرمانى بزرگ در سال ۱۳۱۰ ق وارد مركز خلافت اسلامى شد تا با تأسيس جبهه واحد اسلامى عزت و شوكت از دست رفته مسلمانان جهان را به آنان بازگرداند. حدود چهار سال براى تحقيق اين هدف مقدس سرمايه گذارى كرد و نامه هاى بسيارى به شخصيت هاى سياسى، مذهبى و فرهنگى جهان اسلام نوشت و آنها نيز استقبال خوبى از اين حركت انقلابى به عمل آوردند.

از اين سوى، سلطان عبالحميد هم به خيال اينكه فردا خليفه مقتدر عالم اسلام خواهد شد با سيد جمال الدين همكارى مى كرد. ولى هنگامى كه احساس كرد تخت و تاج وى نيز بايد فداى اين آرمان بزرگ بشود به بهانه هاى گوناگون مخالفت و كار شكنيها را شروع كرد. او راه چاره را در آن ديد كه بايد كار سيد را يكسره كند و با يك ترفند شيطانى «مسموميت» آن دانشمند سلحشور را به شهادت برساند. سرانجام اين نقشه شوم در مورد سيد جمال الدين عملى گرديد و او در سال ۱۳۱۴ ق به ديدار محبوب خويش شتافت.

پيكر پاك سيد با شور و احترام مردم در قبرستان «شيخ لر مزارى» در شهر بندرى استانبول به خاك سپرده شد.


در آيينه آثار

با اينكه سيد جمال الدين اسد آبادى از ده سالگى همواره در سفر به سر برده و مشغول مبارزه بوده است، در هر زمان كه فرصتى به دست مى آورد در امر تاليف و تصنيف تلاش كرده است. از اين رو آثار مكتوب اين مرد بزرگ را به دو دسته مى توان تقسيم كرد:

الف: آثارى در موضوعات مختلف كه نام برخى از آنها به شرح زير است.

۱. تتمه البيان فى تاريخ الافغان

۲. القضا و القدر

۳. اسلام و علم

۴. نيجريه يا ناتوراليسم

۵. الوحده الاسلاميه

۶. الواردات فى سر التجليات

ب: نامه ها، سخنرانيها، مقالات، مذاكرات و مصاحبه ها. كه تعداى از اينها با عناوين «مقالات جماليه»، نامه هاى سيد جمال الدين»، «شرح حال و آثار سيد جمال الدين» يا در كتابهايى كه پيرامون زندگى و آرمان سيد نوشته شده به چاپ رسيده است.

يادش گرامى و راهش پر رهرو باد.